گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۶ -


اميرالمومنين (عليه السلام ) و فروشندگان مارماهى
ايضا در «سفينه » در همان صفحه مى نويسد:عن حبابه الوالبية قالت : راءيت اميرالمومنين (عليه السلام ) فى شرطة الخميس و معه درة يضرب به بياعى الجرى و المار ماهى و الزمير و الطافى و يقول (عليه السلام ) لهم : يا بياعى مسوخ بنى اسرائيل و جندبنى مروان ، فقام اليه فرات بن الاءحنف فقال : يا اميرالمومنين و ما جندبنى مروان ؟ فقال : اءقوام حلقوا اللحى و فتلوا الشوارب ؛(148)
يعنى : حَبابه و البيّه مى گويد: اميرالمومنين (عليه السلام ) را ديدم در شرطة الخميس و با آن بزرگوار تازيانه ، بود كه مى زد فروشندگان ماهيانى كه در شرع ممنوع و منهى عنه است و به آنها مى فرمود: اى فروشندگان مسخ شده بنى اسرائيل ! و اى جندبنى مروان ! فرات ابن احنف عرض كرد: جندبنى مروان كيانند؟ حضرت فرمود: آنها كه ريش خود را مى تراشند و سبيل هاى خود را تاب مى دهند.
مولف گويد: ريش خود را بگذار و سبيل هاى خود را بگير تا داخل در جُند محمدى باشى و در زمره جندبنى مروان نباشى .
 

من آنچه شرط بلاغ است با تو مى گويم   تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال
چه كنم ؟ از فرزندان اويم ، غيرت ابوّت و حميت دينى است كه مى نويسم و مى گويم ، مى سوزم و از سوز دل مى گويم ، اين عمل به اندازه اى شيوع پيدا كرده است كه در مجامع و محافل احترامشان زيادتر و عزيزتر از ديگران مى باشند.
محدث قمى مى گويد: در كتاب «سفينه » كه گذاشتن ريش و زدن شارب ، از جمله ده چيزى است كه حضرت ابراهيم آورده كه نه نسخ شده و نه نسخ خواهد شد تا روز قيامت ، و اطلاق دين حنيف به او مى شود.(149)
ريش تراشى از مُثله است
نقل محدث قمى از كتاب «مستدرك الوسائل » و روى شيخنا صاحب المستدرك عن الجعفريات ، بسنده عن على بن ابى طالب (عليه السلام ) قال :قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) حلق الحية من المثلة و من مثل فعليه لعنة الله ؛(150)
يعنى : فرمود على بن ابى طالب : كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: تراشيدن ريش از مُثلَه است كسى كه مثله كند بر او لعنت خداست .
معنى آيه قل لا يستوى الخبيث
مولف گويد: حديث شريف علوى :
لاتستو حشوا فى طريق الهدى لقلة اءهله ؛(151)
يعنى : به وحشت نيفتيد در راه حق ، براى كمى اهل حق .
و خداوند تبارك و تعالى در اين آيه كريمه بيان اين مطلب را مى فرمايد خطاب به حبيبش كه :قل لا يستوى الخبيث و الطيب و لو اعجبك كثرة الخبيث ؛(152)بگو مساوى نمى باشد خبيث و پاكيزه و اگر چه به عجب آورد تو را زيادى بدان . يعنى صاحبان اخلاق حميده و خصائل مرضيه هر چند كمتر باشند و ارباب صفات ذميمه و اخلاق دنيه بيشتر، كثرت ميزان نيكى و حقانيت و قلت دليل بر بدى يا ناحق بودن نيست ؛ بلكه مسلما بعكس ‍ است ؛ لذا در اين عالم كون و فساد به شهادت حس و تجربه - خواه در جواهر و خواه در اعراض يا در ذوات و صفات ، همه وقت در همه جا - بد از نيك بيشتر بوده و مى باشد؛ از اين جهت در ميان صد نفر يا هزار نفر، يكى امين و سليم و موافق آيه شريفه الا من اتى الله بقلب سليم (153)پيدا مى شود؛ و از صد نفر، يكى صاحب جمال و يا صاحب حال است ؛ هر شمشير، ذوالفقار و هر شجاع رستم يا اسفنديار نيست ؛ از هزار خوشنويس ، يكى ميرداماد و درويش است ؛ و از چندين نقاش ماهر، يكى مانى است ؛ پس به كثرت ، از راه غفلت و جهل ، مغرور مباش ؛ مى بينى كه خاك از معادن و فلزات خيلى بيشتر؛ و احجار زيادتر از گهر است .
شعر :
 
سالها بايد كه تا يك سن اصلى ز آفتاب   لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن
قرنها بايد كه تا صاحب قرانى چون اويس   يا چُه سلمان بنده از فارس خيزد يا قَرَن
عمرها بايد كه تا يك مجتهد آيد پديد   مجلسى از اصفهان يا مرتضى فخر زَمَن
قلّت علامت باطل بودن نيست
كسانى كه در مراتب عاليه رفيعه و مطالب دقيقه ، و رشيقه ، ملكه راسخه و قوه فوق العاده دارند، بسيار كمترند از آنها كه در صنائع محسوسه و بدائع منحوسه استادند. به بهلول عاقل ، آن فرزانه كامل ، گفتند: «مجانين شهر را بشمار. فرمود: طول مى كشد عقلا را مى شمارم !» ملاحظه كنيد؛ طائفه نسوان و سهام مسمومه شيطان ، و موصوفات به قلت عقل و ايمان ، از طوايف مردان به مراتب بيشترند. شاهد بر زيادى تجويز چهار زن در نكاح دائمى علاوه بر انقطاعى ، بخصوص كه در حديث است «هر مردى در آخر الزمان قيم زنان بسيارى مى شود»، بعلاوه آيات و اخبار متواتر است در مدح قليلين و ذم كثيرين .
چنانچه فرمود:فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم و الله عليم بالظالمين .(154)
و نيز فرمود:ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس منى و من لم يطعمه فانه منى الا من اغترف غرفة بيده فشربوا منه الا قليلا منهم فلما جاوزه هو والذين آمنوا معه قالوا لا طاقة لنا اليوم بجالوت و جنوده قال الذين يظنون اءنهم ملاقوا الله كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله و الله مع الصابرين (155)
و نيز فرمود:منهم المومنون و اءكثرهم الفاسقون (156)
و نيز فرمود:«اءكثرهم لا يعقلون »(157) «ولكن اءكثر الناس لا يؤ منون »(158)
و نيز فرمود:اءراءيتك هذا الذى كرمت على لئن اءخرتن الى يوم القيامة لاءحتنكن ذريته الا قليلا(159)و غير ذلك از آيات .
يكى از ثقات گفته : در سفرى بوديم رسيديم به جايى كه راه دو شعبه مى شد، جمعى آنجا بودند ما را به راهى دلالت كردند، دو نفر ديگر بودند اصرار كردند كه اين راه را اختيار نكنيد، ما قول اكثر را گرفتيم ؛ بعد معلوممان شد كه آن اكثر از رفقاى دزدان بودند، در نتيجه گرفتار قاطعان طريق شديم . چه خوب گفته كسى كه گفته :نحن ابناء الدليل الى مامال نميل .
خداوند تعالى دو رسول براى شما فرستاده : يكى رسول باطنى كه عقل است و يكى ظاهرى كه انبياء عظامند؛ پس تعقل كنيد و در نظر بگيريد خرابى جامعه را و مواظب باشيد دور افتادگان از شريعت مقدسه ، شما را نلغزانند و به وحشت نيندازند و كار را به جايى نرسانند كه شما را از محمد و آل او - صلوات الله عليهم اجمعين - جدا سازند و مشمول فرمايش رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گرديد كه صاحب «غوالى اللالى » از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده ، كه فرموده : از ما نيست كسى كه عيب مردم را به زبان گويد و سرزنش نمايد و درشتى كند و با مردم حيله كند و ريش خود را بتراشد.(160)
در فضيلت و شرافت عقل و اشخاص عاقل
فى حديث الامام موسى بن جعفر (عليهما السلام ) مع هشام بن الحكم قال (عليه السلام ): يا هشام ! ان لله على الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة فاءما الظاهرة الاءنبياء و الرسل و الاءئمة و اءما الباطنة فالعقول ؛(161)
يعنى : موسى بن جعفر (عليه السلام ) به هشام ، فرمود: براى خداوند است بر مردم دو حجت يكى حجت ظاهرى كه انبياء و رسل و ائمه (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشند؛ يكى حجت باطنى كه عقل افراد است . اگر پيروى از عقل كردى ، تو را به راه حق دلالت مى كند؛ زيرا سلطان مملكت بدن ، عقل است .
شعر : و حديث در فضيلت عقل
 
عقل شاه است ديگران حَشَمند   زانكه در مرتبت ز عقل كمند.
عقل را چون بيافتى بنواز   وز دل خويش جاى او بر ساز
عقل خود كارهاى بد نكند   آنچه آن ناپسند خود نكند
هر كه را عقل نيست حكمت نيست   عقل و حكمت قرين يك دگرند
چنانكه امام صادق (عليه السلام ) فرموده : كسى كه عاقل است دين دارد و كسى كه دين دارد، داخل بهشت مى شود.
و در حديث جناب آدم (عليه السلام ) است كه جبرئيل نازل كرد خدمتش ‍ حيا و عقل و دين را؛ عرض كرد: مامورى يكى از اين سه را قبول كنى ؛ پس ‍ اختيار كرد عقل را. جبرئيل به حيا و دين گفت : شما برويد! گفتند: ما ماءموريم هر جا كه عقل است از او جدا نشويم !
امام (عليه السلام ) فرمود:العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان ؛(162)
يعنى : عقل چيزى است كه با آن عبادت مى شود خدا، و كسب مى شود با آن بهشت .
اما آنچه در معاويه و عمرو عاص و امثال آنها ديده مى شود آن نَكْرى و شيطنت است كه شباهت به عقل دارد.
و نيز فرمودند:صديق كل امرء عقله و عدو كل امرء جهله .(163)
يعنى : دوست هر شخصى عقل اوست و دشمن هر فردى جهل اوست .
اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود:قاتل هواك بعقلك تسلم لك المودة و تظهر لك المحبة ؛(164)
يعنى : هواى نفس را با عقل بكش ؛ دوستى و مودت براى تو آشكار مى شود. سر آن معلوم و واضح است .
متابعت عقل ملازمت اخلاق حسنه است ؛ از علم و سخاوت و حسن خلق كه جلب مودت مى كند؛ ايمان تو نيز، عقل تو است كه فرمودند:
ليس بين الايمان والكفر الاقلة العقل .(165)
يعنى : نيست بين ايمان و كفر، مگر كمى عقل .
تفكر كن در اين كلام تا بر تو واضح شود كه از قلت عقل و سستى ايمان اكثر مردمان است كه مى گويند: خدا را دوست داريم در حالى كه معصيت او مى كنند. بلكه اگر بگويند به شيطان : اى مخدوم ما، اى مطاع ما، اى معبود ما راست گفته و در دعواى محبت خدا دروغ گفته اند. خدا فرموده :
الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم و لقد اضل منكم جبلا كثيرا افلم تكونوا تعقلون (166)و نيز فرموده :قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (167)و همينجور مى گويند پيغمبر و آل او را دوست مى داريم . نمى دانم گوشت و استخوان و رنگ آنها را دوست دارند يا ضريح نقره و قناديل طلاى قبور ايشان را؟ بايد ايشان را به صفات و افعال و اخلاق شان دوست داشت .
دوست محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كسى است كه اطاعت خدا كند
حضرت امير (عليه السلام ) فرمود: ان ولى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) من اطاع الله و ان بعدت لحمته ، و ان عدو محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) من عصى الله و ان قربت قرابته .(168)
يعنى : دوست پيغمبر كسى است كه اطاعت خدا را اگر چه از جهت خويشى دور باشد از پيغمبر، و دشمن محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كسى است كه معصيت كند خدا را اگر چه نزديك باشد خويشى او.
قضيه مردى كه به على (عليه السلام ) عرض كرد: تو را دوست دارم
در تهذيب شيخ طوسى و وسائل الشيعه است كه كسى خدمت حضرت امير (عليه السلام ) عرض كرد:يا اميرالمومنين والله انى احبك لله يعنى : به خدا قسم من ترا دوست مى دارم براى خدا. حضرت فرمود: ليكن من براى خدا ترا دشمن مى دارم . عرض كرد: سبب چيست ؟ فرمود: براى اينكه به جهت گرفتن اذان و تعليم قرآن اجرت مى گيرى . شنيدم از رسول خدا كه فرمود: كسى كه براى تعليم قرآن اجرت بگيرد، بهره او در قيامت همان اجرت است كه گرفته است .(169)
حال به اصل مطلب بر مى گرديم ، كه حق سبحانه براى بندگان خود دو حجت قرار داده . حجت ظاهر كه انبيا و رسل و ائمه طاهرين باشند كه فرمايشات آنها را به گوش مباركتان رسانيدم در باب ريش تراشى و گرفتن شارب ، و حجت باطن كه عقل باشد جلالت و شرافت آن را نيز ذكر نمودم . حال اگر داراى ملكه عقل هستيد كه فرمودند: عقل چيزى است كه با او تميز داده مى شود بين قبيح و حسن . ببينيد عقلتان چه حكم مى كند در اين گفته ها؟ البته خطاب اين ناچيز به آن دسته اشخاص مى باشد كه ساختمان عالم و ساختمان خود را از ديگرى مى دانند؛ او را بنايى ساخته و نقشه معمارى است عالم و حكيم و قادر. مى بيند تمام اجزا و ساختمان مرد و زن از جهت مو يكى است ؛ در سراپاى مرد، هر چه مو مى باشد در سراسر پاى زن هم مى باشد، الا صورت مرد كه حُسن او را در ريش قرار داده و حُسن زن را در بى مويى و صافى قرار داده . اگر حب دنيا فكرتان را خراب ننموده و از بين نبرده كه فرمود مولا اميرالمومنين (عليه السلام ):حب الدنيا يعمى و يصم و يبكم و يذل الرقاب ؛(170)يعنى : حب دنيا شخص را كور و كر مى گرداند و گردنها را ذليل مى كند» به اءذنى تاءمل و تفكر، خواهيد يافت كه اين مخالفت و سركشى يا از جهت آن است كه خود را مستقل در اين بنا و اين بنا را از خود مى دانيد، يا از جهت عناد و لجاج با آن معمار ازلى است كه آن را ساخته و يا شعور و ادراك خود را بهتر از آن مى دانيد. خوب است مثالى ذكر شود:
ذكر مثالى از مولف
اگر اول ، معمار نقشه بكشد و بر طبق آن ، خانه و ساختمانى بنا نمايد. شاگرد بنايى ، تيشه بردارد و قطعه از بنا را خراب نمايد، آيا مورد غضب آن معمار نخواهد شد؟ اى جامعه كه خود را بنده مى دانيد و آن معمار ازلى را رب خود مى دانيد، عالم و قادر و حكيم و شفيق و مهربان حتى از مادر به تو مهربان تر، بلكه از خود به تو مهربان تر است اين چه جسارت و بى حيايى است ؟ تيشه بر دست گرفته ، اين قطعه از بنا كه حسن و عزت و وقار و زينت تو قرار داده ، از بين ببرى ؟ اين چه جنگى است با خالق خود؟ مردم جامعه از هر طبقه كه باشد اين را مشاهده نمايند و زير سبيل بگذارند براى نفع خسيس دنيا با آنها مداهنه نمايند كاءن لم يكن شيئا بلكه براى نفع پست دنيا بر عزت و احترامشان بيافزايند، آيا فرمايش :الراضى بفعل المحسن ؛ شريك فى احسانه و الراضى بفعل المسى ء شريك فى اسائته (171)را قبول ندارند؟ و مورد توجه در نزد مواليانشان نمى دانند؟ نظر نما در عظمت اين گناه بزرگ كه امروز در نظر ما بى وقع شده و كار ما به جايى رسيده كه علماى ما و اخيار، ديگر اين منكر بزرگ را كمتر نهى مى كنند ولى علماى گذشته ، چون مردم را علاقمند به دين مى ديدند، اين عمل را جدا نهى مى نمودند. از جمله به ذكر يكى از آنها مى پردازيم :
قضيه نهى از منكر آقا مجتهد و شرح حالش
عالم جليل زاهد جناب آقاى سيد محمد على ، معرف به آقا مجتهد كه نادره عصر خود بوده و از تلامذه او شيخ الطائفه ، علامه انصارى و سيد صاحب روضات بوده و اين سيد جليل بَكّاء و كثير المناجات بوده . شبى از شبهاى ماه مبارك رمضان در حرم مطهر، پشت سر مقدس حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) به خواندن دعاى ابو حمزه شروع كرد. در كلمه اول الهى لا تؤ دبنى بعقوبتك گريه او را گرفت و پيوست اين كلام را مكرر مى كرد. تا غش كرد. او را از حرم مطهر بيرون آوردند.
روزى در مجلسى كه بر پا شده بود براى اقامه عزاى حضرت سيدالشهدا - ارواحنا فداه - حاضر شد. در آن مجلس ، جماعتى از اعيان و اشراف بودند. ناگاه وارد شد در آن مجلس ، يكى از شاه زادگان كه ريشش را تراشيده بود؛ سيد چون نظرش بصورت او افتاد، فرمود: كه حلق اللحية من شعائر المجوس و صار من عمل اهل الخلاف (172)تراشيدن ريش از شعار گبران بوده و حال عمل اهل خلاف است و اين مرد ريش خود را تراشيده و آمده است براى عزادارى سيدالشهداء (عليه السلام ) و من مى ترسم كه هرگاه روضه خوان بالاى منبر رود و اين مرد، در اينجا باشد، سقف فرود آيد. پس از آن مجلس برخاست و بيرون رفت . و حق هم همين است نه آنطور كه بين ما رسم است كه در مجالس نوعا اهل معاصى خصوصا جوان هاى ريش تراش ‍ براى پذيرايى در مجالسى كه مخلوط از زن و مرد است خدمت مى كنند؛ وا اسفا بر اين اوضاع ! و اخجلتا بر اين خدمت ها! درست مصداق آيه شريفه قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا(173)هستيم . واى بر ما يوم تبلى السرائر كه اين اعمال صالحه و حسنات خود را در كفه سيئات مشاهده مى كنيم ؛ زيرا مجالسى كه محل تردد و آمد و رفت ملائكه و حضور ائمه معصومين (عليه السلام ) مى باشد، بايد بوسيله افرادى پاكيزه و منزه و ظاهر الصلاح و خوش سيرت ، و بالاخره به بهترين وجهى كه مورد رضاى خداوند تبارك و تعالى و حضرات ائمه هدى (عليهم السلام )، بايد باشد.
مجالس سوگوارى امام حسين (عليه السلام ) و ثواب شركت كنندگان
و براى اينكه پى به عظمت اين گونه محافل برده شود، رجوع شود به اين قسمت از كتاب كبريت احمر مرحوم بيرجندى - رضوان الله عليه - كه مى فرمايد: بايد دانست كه حضور در اين مجالس ، ثواب عظيم دارد بلكه عناوين عديده دارد كه بهر كدام مى شود قصد قربت كرد مثلا مجالس ‍ مذاكره علم است ، مجالس ذكر است ، مجالس فكر است ، مجالس تعظيم شعائر الهيه است ، مجالس لقاء اخوان و زيارت ايشان است ، مجالس كسب برادر صالح فى الله است ، مجالس تحيت و سلام بر مومنين است ، مجالس ‍ قضاء حاجت است ، مجالس احسان به عبادت است ، مجالس زيارت علماء است ، و مجالس نظر به صورت علما و ذريه طاهره است . مجالس ‍ فضائل و مناقب آل الله است و فضايح و مثالب اعداء الله است . و مجالس ‍ زيارت و سلام بر ائمه طاهرين است و مجالس تعزيه است و مجالس رفع صورت به صلوات است و مجالس تشبه به انبياء و اوصياء است و مجالس ‍ صله حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حضرت زهرا (عليه السلام ) است و مجالس اداى حقوق است و مجالس دعا از براى برادران دينى است . مجالس احياى امر ائمه است . مجالس احتراز از فسق و فجور و خلاصى از غيبت و تهمت و ساير معاصى است .(174)
و فيه شاذان بن جبرئيل ، در كتاب فضائل ، ازام السلمه روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: جمع نمى شوند جماعتى كه ذكر كنند فضائل على بن ابى طالب (عليه السلام ) را، مگر آنكه ملائكه نازل مى شوند و اطراف آن جماعت را مى گيرند تا آنكه متفرق شوند، آنكه به آسمان عروج مى كنند. پس ملائكه آسمان مى گويند: از شما بويى استشمام مى كنيم كه بهترين بوى ها است . جواب مى گويند: ما در نزد قومى نشستيم كه ذكر مى كردند محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت او را و از بوى آنها معطر شديم . ملائكه آسمان مى گويند: ما را ببريد تا ما نيز با ايشان بنشينيم . آن ملايكه مى گويند: آنها متفرق شدند و هر يك بمنزل خود رفتند. مى گويند: ما را ببريد تا از آن مكان معطر شويم .(175)
و مثل اين را در منتخب طُريحى در مجالس ذكر و مراثى اهل بيت آورده .
مخفى نباد كه بوى بهشت آنقدر معطر است كه اگر حورالعين از گيسوى خود چيزى به اين عالم بگشايند، اهل اين عالم طاقت نياورند و از بوى خوش آن هلاك شوند. اما بوى مجالس ذكر فضائل و مصائب اهل بيت بر آن غلبه دارد.
 
بگو به خادم جنت كه خاك اين مجلس   به تحفه بر، سوى فردوس و عود مجمر كن (176)
و بعد مى فرمايد: در نهايت ادب و كمال ، خضوع و خشوع بنشيند و خود را از محرمات و هزليات مثل نظر به نامحرم و عيب جويى قارى و غصب كردن مكان مستمعين و تنگ كردن مكان بر ايشان و خنده و غير ذلك محافظت كند. بر خلاف مجالس زمان ما كه مشتمل بر كثيرى از محرمات است . كما ذكر بعضها.(177)
اشعال وصال شيرازى
 
اى دل اگر تو را قدرى درد دين بود   قدر حسين و تعزيه اش بيش از اين بود
ما اشك از او مضايقه داريم و چشم ما   بر چشمه سار كوثر و خلد برين بود
عشرت كنيم و تعزيه اش مى نهيم نام   حاشا كه رسم و راه محبت چنين بود
هر لحظه سرگذشتى از او گوش مى كنيم   ناگشته زيب گوش ، فراموش ‍ مى كنيم (178)
تفسير آيه شريفه و بدالهم من الله
از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيدند از تفسيرو بدالهم من الله مالم يكونوا يحتسبون (179)فرمودند:هى اعمال حسبوها حسنات فوجدوها فى كفة السيئات اين اعمالى كه جزء حسنات خود حساب مى كردند يافتند آنها را در كفه سيئات . آيا مى شود كه از اجرت زنا يا ريا با ثمن شراب و خنزير و نحو آن مخارج كند و مجلس منعقد سازد و در آن مجلس بنشيند، يا فقيرى را به خوارى و اهانت از جاى خود بيرون كند و بر او تكبر كند و در جاى او بنشيند، با اين حال محل صلوات خداوند عزوجل و دعاى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه طاهرين و ملائكه شود؟ و حال اينكه كسى كه حرام بخوراند به برادر دينى خود، خداوند شكم او را پر از آتش كند. و يك درهم از ربا گناهش اعظم است از هفتاد زنا كه آسان تر آنها، زناى با مادر است در جوف كعبه . و تا در مكان غصبى نشسته است ملائكه او را لعنت مى كنند.
و حضرت فرمودند در تفسير قوله تعالى تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين (180)كه اگر بخواهى بند نعلين تو بهتر باشد از بند نعلين برادر تو، داخل در اين تهديد خواهى بود.(181)
اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود:فاعتبروا بما فعل الله بابليس اذا حبط عمله الطويل و جهده الجهيد و كان عبدالله ستة آلاف سنة ، لا يدرى اءمن سنى الدنيا؛ ام من سنى الاخرة عن كبر ساعة .(182)حضرت فرمود: كسى كه نظر كند به فقير غير نظر كردن به غنى ، ثلث دين او برود و اگر قلب او موافق ظاهر او باشد تمام دين او برود،«لاتزورون خير مما تزورون .(183)» «رب تال للقرآن و القرآن يلعنه .(184)
 
طاعت ناقص ما موجب غفران نشود   راضيم گر مدد علت عصيان نشود
بلكه مهما اءمكن ، مستمعين رو به قبله بنشينند، چه بهترين مجالس ، ما استقبل به القبلة است كما فى الوسائل و مفتاح الفلاح .(185)
و در مستدرك الوسائل روايت است كه هرگاه رو به قبله بنشيند به جهت احترام كعبه ، ثواب حج براى او نوشته شود. و از اين جهت مستحب است كه خطيب در خطبه نماز جمعه پشت به قبله بايستد كه حاضرين رو به قبله باشند.(186)
برگرديم به اصل مطلب كه حلق اللحيه باشد.
ريش تراشى از اعمال قوم لوط است
و فى السفينة عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): عشر خصال عملها قوم لوط و بها اءهلكوا و تزيدها اءمتى بخلة اتيان الرجال ، الى اءن قال : وقص ‍ اللحية و طول الشارب .(187)
براى خنثى ريش تراشيدن جايز نيست
و قال فى حاشية كلمة الطيبة :
قال الشهيد - قدس سره - فى القواعد: لا يجوز للخنثى حلق اللحية باحتمال اءن يكون رجلا و ظاهر هذه العبارة تسليم الحرمة للرجل .(188)

ترجمه : شهيد در قواعد فرموده : براى خنثى ريش تراشى جايز نيست ، براى احتمال اينكه شايد مرد باشد. و ظاهر اين عبارت اين است كه حرمت از براى مرد مسلم است .
و سيد داماد در شارع النجاة حكم فرموده به تحريم و مثل اينكه نسبت داده حرمت را به اجماع و مجلسى حرمت را نسبت به مشهور داده .
مرحوم محدث قمى مى فرمايد:و يدل على ذلك ما يدل فى تحريم مشاكلة اعداء الدين ، و سلوك طريقتهم و تشبه الرجال بالنساء. و ما يدل على وجوب الدية فى ازالة شعر اللحية ، و حديث تحريم المشاكلة ؛
مارواه الصدوق عن الصادق (عليه السلام ) قال : اءوحى الله تعالى الى نبى من اءنبيائه ؛ قل للمومنين لا تلبسوا لباس اءعدائى و لا تطعموا مطاعم اءعدائى و لا تسلكوا مسالك اعدائى و لا تشاكلوا مشاكل اعدائى فتكونوا اءعدائى كما هم اءعدائى .(189)

ترجمه : صدوق ره از امام ششم روايت كرده : خدا وحى فرمود به يكى از پيغمبران گذشته به مومنين بگو: لباس دشمنان مرا در بر نكنيد و خوراك دشمنان مرا نخوريد و در طريقه دشمنان من نرويد و شباهت بدشمنان من پيدا نكنيد، پس شما هم دشمنان من خواهيد بود همچنانكه آنها دشمنان من هستند.