بر درگاه دوست

استاد محمد تقى مصباح يزدى‏

- ۸ -


(3) شرح فرازهايى از دعاى ابوحمزه ثمالى

اَللّهُمَّ اِنّى كُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَيَّأْتُ وَ تَعَبَّأتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلواةِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ ناجَيْتُكَ اَلْقَيْتَ عَلَىَّ نُعاساً اِذا اَنَا صَلَّيْتُ وَ سَلَبْتَنى مُناجاتَكَ اِذا اَنَا ناجَيْتُ، مالى كُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَريرَتى وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوابينَ مَجْلِسى عَرَضَتْ لى بَليَّةٌ اَزالَتْ قَدَمى وَ حالَتْ بَيْنى وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ، سَيِّدى لَعَلَّكَ عَنْ بابِكَ طَرَدْتَنى وَ عَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَنى...

اى خدا، من چندانكه با عزم و جزم با خود گفتم و خويش را مهيا و آماده اطاعتت ساختم و در پيشگاه تو به نماز ايستادم، در آن هنگام مرا به خواب انداختى و به گاه مناجات حال راز و نياز از من باز گرفتى! اى خدا، چه شده كه هر چه با خود عهد كردم كه باطنم را نيكو گردانم و به محافل اهل توبه و مقام توّابين نزديك شوم، حادثه و بلايى پيش آمد كه به عهد خود ثابت قدم نماندم و آن حادثه بين من و خدمتت حايل گرديد؟ اى آقاى من شايد (نكند) مرا از درگاه لطفت رانده اى و از خدمت بندگى ات دورم ساخته اى!

بارگاه ربوبى، بلند مرتبه تر از عبادت بندگان

اشتغالات انسان در دنيا به گونه اى است كه موجب غفلت او از خداى متعال و عوالم غيب مى شود. هنگامى كه انسان مى خواهد از عالم خاكى پا برون بگذارد و به عالم قدس توجّه كند افكار و اشتغالات دنيوى آنچنان او را به خود مشغول مى كند كه حال دعا و مناجات از او سلب مى شود. اما در بين اوقات بسيارى كه از انسان تلف مى شود، لحظاتى پيش مى آيد كه انسان به دعا و مناجات و نماز با حضور قلب موفق مى شود. اين لحظات براى انسان بسيار مغتنم است.

گاهى انسان با ملاحظه كمى توفيقات خود و ديگران و توجه به جوامع بشرى و ميلياردها انسانى كه به فكر همه چيز و به ياد همه چيز هستند غير از ياد خدا، به اين فكر مى افتد كه دستگاه الهى چقدر غريب است! گذشته از ساير اقوام و ملل، حتى بيشتر مسلمانان نيز از خدا و جهان آخرت غافلند، چه رسد به كسانى كه يا اصلاً به خدا معتقد نيستند و يا از اديان منحرف پيروى مى كنند.

مشهور است كه يكى از عرفا هنگامى كه براى تهجّد و شب زنده دارى بيدار شده بود، با ملاحظه مردمى كه در آن هنگام، غافلانه در خواب بودند، اين فكر براى او پيدا شد كه دستگاه الهى چقدر خلوت است! اما بعدها از طريق الهام دريافت كه دستگاه الهى چنان بلند مرتبه است كه همه موفق به راهيابى به آنجا نمى شوند.

بنابر اين، با وجود گرفتاريها و مشكلات فراوان، اگر گاهى خداوند توفيقى به انسان عطا مى كند كه به دعا و مناجات بپردازد، بايد بسيار شاكر باشد. در عين حال، انسانى كه از اين توفيقات برخوردار است نبايد با اين تصوّر، كه ما در پيشگاه الهى از اهميت بالايى برخورداريم، گرفتار غرور شود. اين توفيقات از جمله نعمتهاى بسيار بزرگ خداوند است كه شكر و سپاس فراوانى را مى طلبد:

اِلهى مِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا جَريانُ ذِكْركَ عَلى اَلْسِنَتِنا وَ اِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ»؛(113)

خدايا از بزرگترين نعمتهايت بر ما اين است كه ذكر تو بر زبان ما جارى مى شود. و اينكه اجازه دادى تا با تو مناجات كنيم و تو را بخوانيم.

اين نعمتها را به آن دليلى كه ما پيش خدا عزيز هستيم به ما نداده اند، بلكه براى آزمايش ميزان شكرگزارى به ما عطا شده است. هر نعمتى كه انسان از آن قدردانى نكند از او سلب مى شود. بنابر اين، در حال برخوردارى از نعمت نيز، براى آنكه از انسان سلب نشود بايد خايف باشد و به اين حقيقت توجه نمايد كه نعمتهاى معنوى و اخروى از حيث ارزش با نعمتهاى مادى و دنيوى قابل مقايسه نيست.

در زيارت حضرت معصومه(عليها السلام)، به خدا عرض مى كنيم:

«فَلاتَسْلُبْ مِنّي مَا اَنَا فيهِ»؛

خدايا، اين نعمتى را كه به من عطا فرموده اى از من سلب مكن.

با وجود آنكه بيشتر نمازها و دعاهاى ما چيزى بيش از تقليد و تشبّه به اولياء خدا نيست، ولى توفيق به انجام همين مقدار نيز نعمت بسيار با ارزشى است كه بايد قدردان آن باشيم و از خداوند بخواهيم كه آن را از ما مگيرد و آن را افزون كند. بسيارند كسانى كه در نتيجه عدم قدردانى، از نعمتهاى الهى محروم شده اند.

دلايل سلب توفيق از انسان

امام سجاد (عليه السلام) در قسمتى از دعاى «ابوحمزه» به خداوند عرض مى كند:

«اَللّهُمَّ اِنّي كُلّما قُلْتُ قَدْ تَهَيَّاتُ وَ تَعَبَّأتُ وَقُمْتُ لِلصَّلوةِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ نَاجَيْتُكَ اَلْقَيْتَ عَلَىَّ نُعاساً اِذَا اَنَا صَلَّيْتُ وَ سَلَبْتَني مُنَاجَاتَكَ اِذَا اَنَا نَاجَيْتُ مالي كُلّما قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَريرتي وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوابينَ مَجْلِسي عَرَضَتْ لي بَلِيَّةٌ اَزَالَتْ قَدَمي وَ حالَتْ بَيني وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ سَيدى لعَلَّكَ عَنْ بابِكَ طَرَدْتَنى وعَنْ خِدمَتِكَ نَحيّيتَنيَ اَو لَعَلَّكَ رَأَيْتَني مُسْتَخِفَّاً بِحَقِّكَ فَاَقْضَيْتَنى اَوْ لَعَلَّكَ رَأيْتَنى مُعْرِضاً عَنْكَ فَقَلَيْتَني اَو لَعَلّكَ وَجَدْتَني في مَقامِ الْكاذِبينَ فَرَفَضْتَني اَو لَعَلّكَ رَأيْتَني غَيْرَ شَاكِر لِنَعْمَائِكَ فَحَرَمْتَني اَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْ تَني مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَا فَخَذَلْتَني اَو لَعَلَّكَ رَأيْتَني فِي الْغَافِلينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ آيَسْتَني اَو لَعَلَّكَ رَأَيْتَني آلِفَ مَجالِسِ الْبَطّالينَ فَبَيني وَ بَيْنَهُمْ خَلَّيْتَني اَو لَعَلَّكَ لَمْ تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعَائي فَبَاعَدْتَني اَو لَعَلَّكَ بِقِلَّةِ حَيائي مِنْكَ جَازَيْتَني»؛

پروردگارا، هر گاه من خود را مهيّا و آماده اطاعت تو ساختم و در پيشگاه تو به نماز ايستادم و مشغول مناجات با تو شدم مرا به خواب انداختى و حال راز و نياز را از من گرفتى. چه شد كه هر چه با خود عهد كردم و گفتم كه پس از اين، باطن خود را نيكو خواهم كرد و به جمع اهل توبه در مى آيم، برايم حادثه اى پيش آمد كه به عهد خود ثابت قدم نماندم و آن بليّه بين من و خدمت تو، حايل گرديد، اى سرور من، شايد تو مرا از درگاه (لطف) خود رانده اى و از خدمت (و بندگى) ات دور ساخته اى يا شايد ديدى كه من حق (بندگى) تو را خفيف شمردم و بدين سبب، مرا (از درگاهت) دور ساخته اى يا شايد ديدى كه من از تو روى گردانم، بدين سبب بر من غضب نموده اى يا شايد مرا در زمره دروغگويان يافته (از نظر عنايت خود) دور كرده اى يا شايد ديدى كه از نعمتهايت شكرگزارى نمى كنم لذا، مرا محروم ساخته اى؟ يا شايد مرا در مجالس اهل علم نيافته اى، از اينروى، به خوارى و خذلانم انداخته اى يا شايد مرا در ميان اهل غفلت يافته اى و (بدين جرم،) از رحمت خود نوميد ساخته اى يا شايد ديده اى كه به مجالس اهل باطل الفت گرفته ام، پس مرا بين آنها وا گذاشته اى يا شايد دوست نداشته اى كه دعايم را بشنوى و مرا از درگاهت رانده اى يا شايد به جرم و گناهم مكافات كرده اى و يا اينكه شايد به دليل بى شرمى (در حضورت،) مجازاتم نموده اى.

از مطالعه و دقت در اين فراز درمى يابيم كه آن گونه نيست كه هر وقت بخواهيم حال دعا و مناجات و عبادت خدا براى ما ميسّر باشد. تجربه نيز ثابت كرده است كه اين حالات بطور كامل، در اختيار انسان نيست. بسيارى از اوقات، با اينكه انسان مى خواهد دعا و نماز باحالى داشته باشد، اما وقتى به خود مى آيد متوجه مى شود كه در حال ديگرى بوده است، و فراموش مى كند كه در حال نماز يا دعاست. از اين فقرات استفاده مى شود كه اعمال گذشته ما موجب بروز اين حالات و سلب توفيقات مى شود.

انسانى كه شب و روز خود را به بطالت و كارهاى بيهوده مى گذارند، نمى تواند در نماز و مناجات، توجه خود را كاملا متمركز كند و از راهيابى خيالات باطل به ذهن خود جلوگيرى نمايد. معاشرت با افرادى كه كارهاى نادرست انجام مى دهند يا حرفهاى لغو و بيهوده مى زنند موجب مى گردد كه حالات و رفتار آنها در روح انسان تأثير بگذارد و حال دعا و مناجات از انسان سلب شود. دورى از علما و بندگان شايسته خدا، همچنين ارتكاب گناهان موجب سلب توفيق عبادت از انسان مى شود. در برخى از روايات، وارد شده است كه گاهى خداوند بنده اى را به دليل ارتكاب معصيت، از توفيق تهجّد و شب زنده دارى محروم مى كند و اين عقوبت گناهى مى باشد كه در روز مرتكب شده است.

بنابراين، اگر انسان بخواهد به دعاى باحال، نماز با حضور قلب و تلاوت قرآن توفيق يابد بايد از پيش، مقدمات آن را فراهم كند. اگر زمينه سازى قبلى نباشد، هنگام خواندن نماز و دعا نمى توان حال مناسب پيدا كرد.

اين فقرات از دعاى «ابوحمزه» به ما تذكر مى دهد كه كاملا مراقب خود باشيم تا مبادا با انجام رفتارى نامناسب، حال دعا و حضور قلب در عبادات از ما سلب شود. كسانى كه مى خواهند موفق به تهجّد و عبادت در شب گردند بايد در روز مراقب گفتار و كردار خود باشند؛ چشم و گوش خود را از آنچه نبايد ببينند و بشنوند، حفظ كنند، دل خود را به امور باطل متوجه نسازند، و خيالات واهى به مخيّله خود راه ندهند؛ زيرا تمام اين موارد مانع از حضور قلب مى شود. از اينرو، مى توان گفت كه همه گرفتاريهاى انسان به دست خود او ايجاد مى شود؛ اوست كه با اعمال خود، نعمتهاى معنوى را از خود دور مى كند. كليد حلّ همه اين مسائل نيز به دست خود اوست.

نتيجه اعمال

اعمال اختياريى كه انسان در اين عالم انجام مى دهد، دو نتيجه در پى دارد: يكى در اين عالم ظاهر مى شود و ديگرى در عالم آخرت ظاهر مى شود. نتيجه دنيوى كارهاى خوبى كه انسان انجام مى دهد توفيق براى انجام كارهاى خوب بيشتر است و بعكس، نتيجه اعمال زشتى كه مرتكب مى شود از يك سو، موجب سلب توفيق از انجام كارهاى خوب است و از سوى ديگر، آمادگى بيشترى براى ارتكاب معصيت پيدا مى كند. بنابراين، به دو دليل عمده، انسان بايد از انجام اعمال خلاف دورى گزيند: يكى نتايج اخروى اين اعمال، كه همان عذاب آخرت است و ديگرى سلب توفيق از انجام كارهاى خوب و آلوده شدن بيشتر به كارهاى زشت در اين دنيا. توجه به اين نتايج موجب مى شود كه انسان بيشتر مراقب اعمال خود باشد و تقواى الهى پيشه كند؛ هر غذايى را نخورد، هر حرفى را نزند و به طور كلّى، هر كارى را كه هوس دارد انجام ندهد. بلكه رضايت خدا را در اعمالش در نظر گيرد. با تقوى و بندگى خدا مى توان توفيق دعا و مناجات را، كه در واقع حضور در محفل انس الهى است، به دست آورد.

در موارد دنيوى نيز اين گونه است كه هر كسى را به مجلس انس راه نمى دهند؛ هر كس ممكن است با افراد گوناگونى از دوستان و آشنايان ارتباط داشته باشد، اما مجلس انس او معمولاً با خواص است. بسيارند كسانى كه مسلمانند و هيچ گونه دشمنى با خدا ندارند، ولى در عين حال، موفق به انس با خدا نمى شوند. تنها كسانى توفيق حضور در بزم انس با خدا را مى يابند كه در اعمال و رفتار و معاشرتهاى خود با ديگران دقت بيشترى مبذول دارند و خدا را هميشه به ياد داشته باشند.

آنان كه در طول عمر خويش، به دليل برخى لغزشها و انحرافها، آلودگيهايى پيدا كرده اند بايد سعى كنند كه در ماه مبارك رمضان، كه توفيق ضيافت الهى نصيب آنها شده و به ميهمانى و مجلس انس الهى دعوت شده اند، خود را از آلودگيها پاك سازند و بكوشند كه در اين ماه شريف، خود را به داشتن تقواى الهى عادت دهند تا پس از اين ماه نيز تقواى آنها ادامه داشته باشد.

يكى از بهترين بركات اين ماه اين است كه انسان موفق به انجام بهترين عبادات مى شود. در اين ماه، انسان بر تمام اعمال خود مراقبت بيشترى به كار مى گيرد؛ هر غذايى را نمى خورد و سعى مى كند كه هر كلامى را نگويد، چشم و گوش خود را كنترل مى كند و... از اينرو، هر قدر كه در اين ماه دقت و تمرين بيشترى در كنترل اين امور داشته باشد، استفاده بيشترى نيز از اين ماه عايد او مى شود. پس از اتمام اين ماه نيز بايد تلاش كند تا نتايجى را كه در سايه يك ماه تمرين به دست آورده است، محافظت نمايد تا توفيقات او همچنان استمرار داشته باشد.

به هر حال، براى اينكه انسان هميشه حال دعا و مناجات داشته باشد بايد از پيش، زمينه آن را فراهم آورد؛ در طول روز، ساعتى به دور از افكار و كارهاى دنيوى براى پرداختن به حالات خود و امور اخروى اختصاص دهد و در مجالس علما و بندگان شايسته خدا حضور پيدا كند؛ زيرا معاشرت با پاكان و نيكان، انسان را به ياد خدا مى اندازد، همان گونه كه معاشرت با اهل باطل و دنياپرستان انسان را از خدا غافل مى سازد. و نيز زيارت قبور بزرگان و اولياى الهى و امام زادگان از جمله امورى است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد و توجه او را از دنيا كم مى كند.

و اگر اندكى توفيق يافتيم، بايد مراقب باشيم كه گرفتار غرور نشويم و با نگاه حقارت آميز به ديگران، خود را برخوردار از كمالات و توفيقات به حساب نياوريم.

گرچه توفيق انجام اعمال شايسته نعمت بزرگى است، اما معلوم نيست كه هميشه اين توفيق براى ما ادامه داشته باشد يا ديگران براى هميشه از آن محروم باشند. چه بسيار افرادى كه اهل طاعت و عبادت بوده اند، اما عاقبت آنها به خير ختم نشده است و چه بسيار افرادى كه اهل معصيت بوده اند، اما عاقبت رستگار گرديده اند. لذا، حتى به افراد معصيت كار هم نبايد با چشم حقارت آميز نگاه كرد. آنچه بسيار مبغوض خداوند است، غرور و خودپسندى مى باشد تا آنجا كه در برخى روايات آمده است كه گاهى براى اينكه افراد به غرور گرفتار نشوند خداوند توفيق نماز شب را از آنها سلب مى كند؛(114) زيرا غرور به قدرى براى انسان مضر است كه نماز شب هم نمى تواند آن را جبران نمايد.

اَللّهُمَّ احْمِلْنا فى سُفُنِ نِجاتِكَ وَ مَتِّعْنا بِلَذيذِ مُناجاتِكَ وَ اَوْرِدْنا حِياضَ حُبِّكَ وَ اَذِقْنا حَلاوَةَ وُدِّكَ وَ قُرْبِكَ وَاجْعَلْ جِهادَنا فيكَ وَ هَمَّنا فى طاعَتِكَ و...(115)

بار خدايا، ما را در كشتيهاى نجاتت بنشان و به لذت مناجاتت كامياب گردان، و بر جويبارهاى محبّتت واردساز و شيرينى محبّت و قربت را بما بچشان و كوشش ما را در راه خودت قرار ده و همّت ما را در طاعتت مقرر فرما... آمين يا رب العالمين.

(4) شرح فرازهايى از دعاى ابوحمزه ثمالى

«اِلهي لَو قَرَنْتَني بِالاَْصْفَادِ وَ مَنَعْتَني سَيْبَكَ مِنْ بَيْنِ الاَْشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلى فَضَايِحي عُيُونَ الْعِبَادِ وَ اَمَرْتَ بي اِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَيْني وَ بَيْنَ الاَبْرارِ مَا قَطَعْتُ رَجائي مِنْكَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأميلي لِلْعَفْوِ عَنْكَ وَ لا خَرَجَ حُبُّكَ مِنْ قَلْبي اَنَا لا أَنْسى ايَاديَكَ عِنْدي وَ سِتْرَكَ عَلَىَّ في دَارِالدُّنْيَا...»؛

اى خدا، اگر گردنم را به زنجير قهرت ببندى و عطايت را از ميان همه خلق، از من منع كنى و در چشم بندگانت رسوايى ام را آشكار سازى و فرمان دهى كه مرا به آتش دوزخ كشند و بين من و نيكان جدايى افكنى، باز هم رشته اميدم از تو قطع نخواهد شد و از اميدى كه به عفو و بخششت دارم منصرف نمى شوم و محبتت از دلم بيرون نخواهد رفت. من هرگز عطا و بخششها و پرده پوشيهايت بر من را در دنيا فراموش نخواهم كرد.

خوف و رجا، لازمه ايمان

يكى از موضوعاتى كه در دعاهاى شريف، بويژه دعاهاى ماه مبارك رمضان، با تعبيرهاى گوناگون بر آن تكيه شده مسأله خوف و رجا و تعادل بين آنهاست.

بطور طبيعى، وقتى انسان عظمت الهى را به خوبى درك كند، احساس خودباختگى و كوچك بينى و خضوع و خشوع در او پديد مى آيد. اين حالت روانى در نهاد انسان نهفته است كه وقتى عظمتى را درك كرد در مقابل آن احساس خودباختگى مى كند. لذا كسى كه عظمت خدا را به درستى درك كند نمى تواند بدون خوف باشد. چرا اولياى الهى چنان خائف بودند كه گاه رنگ رخسارشان دگرگون مى شد. و گاه چنان بر خود مى لرزيدند كه قابل وصف نيست! آيا مى توانيم از حضرت على (عليه السلام) و امام سجاد (عليه السلام) و نيز ساير ائمه معصومين (عليهم السلام) تصوير درستى بدون در نظر گرفتن حالات خوف آنها داشته باشيم؟

البته مؤمن ضمن اينكه چنين خوفى دارد، در عين حال چنان به رحمت حق اميدوار است كه گويى هيچ خطايى مرتكب نشده است.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: از جمله وصاياى «لقمان حكيم» به فرزندش اين بود كه:

«خَفِ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خيفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ لَعَذَّبَكَ وَ اَرْجُ اللّهَ رَجاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ لَرَحِمَكَ»؛(116)

آنچنان از خداى عز و جل بترس كه (گويى) اگر نيكيهاى جن و انس را انجام داده باشى باز خدا (به دليل بعضى از اعمال ناپسندت) تو را عذاب خواهد نمود و آن گونه به او اميدوار باش كه (گويى) اگر گناهان جن و انس را مرتكب شده باشى، خداوند از سر رحمت واسعه خويش تو را مورد رحمت قرار خواهد داد.

در روايات فراوانى آمده است كه بيم و اميد در دل مؤمن با هم مساوى است؛ نه خوف بر قلب او غالب مى شود، بگونه اى كه او را از رحمت الهى مأيوس سازد و نه اميد بر دلش غلبه پيدا مى كند، به طورى كه مغرور شود. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

«اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْد مُؤمِن اِلاّ وَ فى قَلْبِهِ نوُرانِ: نُورُ خيفَة وَ نُورُ رَجاء؛ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ يَزِدْ عَلى هذا وَ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ يَزِدْ عَلى هذ»؛(117)

در قلب هر مؤمنى دو نور وجود دارد: نور خوف و نور رجا. اگر هر يك از آنها وزن شود بر ديگرى فزونى ندارد.

و در روايت ديگرى نيز فرمود:

«نَجْوىَ العارِفينَ تَدُورُ عَلى ثَلاثَةِ اُصوُل: اَلْخَوُفِ وَالرَّجاءِ وَالْحُبِّ؛ فَالْخَوْفُ فَرْعُ الْعِلْمِ وَالرَّجاءُ فَرْعُ الْيَقينِ وَالْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ»(118

نجواى عارفان بر پايه سه اصل است: خوف، رجا و محبّت؛ خوف نتيجه علم (كامل به خدا و صفات او) است و رجا ثمره يقين (به خدا) است و محبت محصول معرفت (و شناخت كامل) خداست.

ظهور كامل خوف و رجا در امام سجاد (عليه السلام)

امام سجاد (عليه السلام) در اين قسمت از دعاى «ابوحمزه» مى فرمايد:

«اِلهي لَو قَرَنْتَني بِالاَْصْفَادِ وَ مَنَعْتَني سَيْبَكَ مِنْ بَيْنِ الاَْشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلى فَضَايِحي عُيُونَ الْعِبَادِ وَ اَمَرْتَ بي اِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَيْني وَ بَيْنَ الاَبْرارِ مَا قَطَعْتُ رَجائي مِنْكَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأميلي لِلْعَفْوِ عَنْكَ وَ لا خَرَجَ حُبُّكَ مِنْ قَلْبي اَنَا لا أَنْسى ايَاديَكَ عِنْدي وَ سِتْرَكَ عَلَىَّ في دَارِالدُّنْيَا...»؛

خداوندا، اگر گردن مرا با زنجيرها ببندى و عطايت را از ميان همه خلق، از من منع كنى و رسوايى هايم را به چشم بندگانت عيان سازى و فرمان دهى كه مرا به آتش دوزخ كشند و ميان من و نيكان جدايى افكنى هرگز رشته اميدم از تو قطع نخواهد شد و از اميدى كه به عفو و بخششت دارم منصرف نمى شوم و محبتت از دلم برون نمى رود. من عطاها و بخششها و پرده پوشيهاى تو را بر خودم در دنيا فراموش نمى كنم.

نظير اين سخنان در ساير مناجات و دعاهايى كه از ائمه معصومين (عليهم السلام) نقل شده فراوان وجود دارد؛ حضرت امير (عليه السلام) در شعرى كه منسوب به اوست مى گويد:

اِلهي لَئن عَذَّبْتَني اَلْفَ حِجَّة *** فَحَبْلُ رَجائي مِنْكَ لا يَتَقَطَّعُ(119)

معبودا، اگر مرا هزار سال عذاب كنى *** باز رشته اميدم از رحمتت قطع نخواهد گشت

و در دعاى كميل به خدا عرض مى كند:

«يا مَوْلاىَ فَكَيْفَ يَبْقى فِى الْعَذابِ وَ هُوَ يَرْجُو ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ اَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النّارُ وَ هُوَ يَأْمُلُ فَضْلَكَ وَ رَحْمَتَكَ»

اى مولاى من، چگونه (بنده ات) در آتش عذاب خواهد ماند در حالى كه به سابقه حلم بى پايانت اميد دارد. و چگونه آتش به او آسيب رساند و حال آنكه به فضل و كرمت چشم دارد.

در خواندن اين جملات، بايد قدرى تأمل كنيم و به خود رجوع نماييم، ببينيم آيا واقعاً ما مى توانيم چنين ادعايى داشته باشيم؟ آيا مى توانيم اين گونه صادقانه با خدا صحبت كنيم؟ آيا واقعاً اگر در روز قيامت، خداوند پيش چشم خلايق، ما را رسوا كند، به غل و زنجير بكشد و به سوى دوزخ روانه سازد باز هم به رحمت او اميدواريم، بلكه بالاتر از آن، مى توانيم ادعا كنيم كه محبت او از دلمان بيرون نمى رود و باز هم او را دوست داريم؟

چنين ادعايى مشكل است. و ما نمى توانيم صادقانه چنين ادّعائى بكنيم. رفتار و كردار ما در اين دنيا گواه اين مطلب است؛ اگر گرفتارى مختصرى براى ما پيش آيد و مدتى طول بكشد زبان به اعتراض نسبت به خدا مى گشاييم؛ نه تنها محبتى در دلمان باقى نمى ماند، بلكه ـ خداى ناكرده ـ كينه او را هم به دل مى گيريم. چنان به دنيا دلبستگى داريم كه تصوّر دست شستن از آن را نداريم.

بنابراين، مى توان گفت كه حال ما اقتضاى چنين ادعاهايى را ندارد و اين قسمت از دعا را، مانند بسيارى از قسمتهاى ديگر آن، نمى توانيم از زبان خودمان بگوييم. تنها كسانى مانند امام سجاد و حضرت امير (عليهما السلام) مى توانند اين گونه با خدا سخن بگويند و چنين ادعا كنند. ما بايد اين جملات را از زبان ايشان بگوييم. ولى بايد سعى كنيم كه اين حالات را در خود به وجود آوريم و به اين مسائل نزديك شويم.

راه تحصيل محبت نسبت به خدا

الف ـ توجه به نعمتهاى خدا: كسب محبت نسبت به خدا موجب دور ساختن انسان از نافرمانى خدا و سرپيچى از دستورات او مى شود. چه كنيم كه چنين محبتى نسبت به خدا در دل ما پديد آيد تا اگر بلا و گرفتارى به ما روى آورد از او دور نشويم؟ چه كنيم كه به گونه اى به خدا اميدوار باشيم كه حتى وقتى ما را به سوى دوزخ مى كشند باز هم اميد به رحمت او در دل ما باشد؟

اين حالات را در آن دنيا نمى توان كسب نمود؛ جاى كسب چنين حالات و صفاتى در اين دنياست، اين حالات در آنجا تجلّى مى يابد.

راه به دست آوردن محبت خدا و اميدوار شدن به او چيست؟ در همين فقراتى كه از دعاى «ابوحمزه» ذكر شد، امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد كه اگر محبت تو از دل من بيرون نمى رود به اين دليل است كه نعمتهاى تو را در حق خودم فراموش نمى كنم، پرده پوشى هاى تو را در مورد گناهانم از ياد نمى برم. از اين جملات استفاده مى شود كه اگر انسان بخواهد محبت خدا در دلش پايدار گردد، بايد پيوسته به ياد خدا و نعمتهاى فراوان او باشد.

رسول گرامى اسلام نيز فرمود:

«اَحِبُّوا اللّهَ لِما يَغْذُوكُمْ بِهِ مِنْ نِعَمِه»؛(120)

خدا را دوست بداريد كه او از نعمتهايش شما را غذا مى دهد.

در حديث قدسى، آمده است كه خداى متعال به موسى بن عمران (عليه السلام)، خطاب فرمود: «اى موسى، مرا پيش مردم محبوب كن» (كارى كن كه مردم مرا دوست بدارند.) حضرت موسى (عليه السلام) عرض كرد: چه كنم؟ خطاب شد: «نعمتهاى مرا به ياد آنها بياور...»(121)

وقتى انسان بفهمد كه كسى به او لطفى دارد به طور طبيعى، نسبت به او محبت پيدا مى كند، بخصوص موقعى كه انسان به گرفتارى و بلا دچار شود و راه گريزى هم نداشته باشد. هر كس در زندگى خود موقعيتهاى خاصى برايش پيش آمده كه گرفتاريهايى داشته و يكى از نزديكان يا دوستان او به كمكش شتافته و او را يارى داده است. انسان اين محبت و لطف را تا آخر عمر از ياد نمى برد و قهراً نسبت به آن شخص محبتى در دلش ايجاد مى شود.

بنابراين، براى اينكه نسبت به خدا محبت پيدا كنيم بايد تك تك نعمتها و الطاف او را به ياد آوريم. نعمتهاى خداوند آنقدر فراوان است و ما آنچنان در آنها مستغرقيم كه وجودشان را درك نمى كنيم و به ارزش آنها آگاه نيستيم، مگر هنگامى كه ابتلاى سختى برايمان روى دهد و نعمت يا نعمتهايى از ما سلب گردد، آنگاه متوجه مى شويم كه چنين نعمتى هم داشته ايم، ولى قدر آن را ندانسته ايم.

دعاى «جوشن صغير» يكى از دعاهايى است كه در اين زمينه داراى مضامين والايى مى باشد. اين دعا گرفتاريهايى كه مردم به آنها مبتلا هستند ـ و امكان دارد كه ما نيز به آن مبتلا شويم ـ بيان مى دارد. در ابتدا، به دشمنيهاى بدخواهان و دشمنان اشاره مى كند كه چگونه خداوند ما را از آنها محافظت كرده است:

«اِلهي كَمْ مِنْ عَدُو انْتَضى عَلَىَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لي ظُبةَ مِدْيَتِهِ وَ اَرْهَفَ لي شَبَاحَدِّهِ وَ دَافَ لي قَوَاتِلَ سُمُومِهِ وَ سَدَّدَ اِلَىَّ صَوَائبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنّي عَيْنُ حِرَاسَتِهِ وَ اَضْمَرَاَنْ يَسُومَني الْمَكْرُوهَ وَ يُجَرِّ عَني ذُعَافَ مَرَارَتِهِ نَظَرْتَ اِلى ضَعْفي عَن احْتِمالِ الْفَوَادِحِ...»؛ پروردگارا، چه بسيار دشمنى كه بر من شمشير عداوت بر كشيد و خنجر كين تيز كرد و نيزه خشم تند نمود و سموم كشنده براى كشتن من آماده ساخت و با تيرهايى كه به هدف اصابت مى كند مرا نشانه گرفت و چشمش از مراقبت من به خواب نمى رفت و در دل داشت كه مرا آماج هر شكنجه قرار دهد و شربت ناگوار مرگ بچشاند (ولى تو آن دشمن را از من دفع نمودى و) به ضعف و ناتوانيم نظر كردى...

سپس مى فرمايد:

«اِجْعَلْني لِنَعْمَائِكَ مِنَ الشّاكرينَ وَ لاِلائك مِنَ الذّاكرينَ»؛

مرا از شكرگزاران نعمتها و يادكنندگان احسانت قرار ده.

بنابراين، لازم است برنامه اى براى خود ترتيب دهيم كه در شبانه روز، لحظاتى را به تفكر در نعمتهاى الهى و يادآورى آنها و خطا پوشيهايش اختصاص دهيم؛ نعمتهاى خدا را به ياد بياوريم و بر آنها خدا را ستايش كنيم. گر چه آدمى اگر تمام عمرش را صرف شكرگزارى نعمتهاى خداوند كند، به فرموده امام حسين (عليه السلام) (122) نخواهد توانست حتى شكر يكى از نعمتهاى خدا را بدون توفيق او به جا آورد. شكر نمودن و بدست آوردن مقام شاكرين منزلتى است كه خداوند به بندگان مؤمنش عطا مى فرمايد. وگرنه بنده كى مى تواند شكر نعمتهاى او را به جا آورد؟ امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد:

فَألائُكَ جَمَّةٌ ضَعُفَ لِسانى عَنْ اِحْصائِها وَ نَعْماؤُكَ كَثيرَةٌ قَصُرَ فَهْمى عَنْ اِدْراكِها، فَضْلا عَنْ اِسْتِقْصائِها؛ فَكَيْفَ لى بِتَحْصيلِ الشُّكْرِ وَ شُكْرى ايّاكَ يَفْتَقِرُ اِلى شُكْر؛ فَكُلَّما قُلْتُ لَكَ الْحَمْدُ وَجَبَ عَلىَّ لِذلِكَ اَنْ اَقُولَ لَكَ الْحَمْدُ»؛(123)

(اى خدا) آنقدر نعمتهايت زياد است كه زبانم از شمارش آنها ناتوان و بحدى فراوان است كه فهمم از ادراك آنها قاصر است تا چه رسد كه همه را بتواند اندازه بگيرد. پس من چگونه توانم شكر آنها را به جاى آورم و حال آنكه شكر تو گفتن (هم يكى از نعمتهاى تو است و) شكرى بر آن لازم است. پس هرگاه حمد و شكرت گويم بر آن نيز تو را حمد و شكر ديگرى لازم است!

از دست و زبان كه برآيد *** كز عهده شكرش به در آيد

يكى از راههايى كه به وسيله آن مى توانيم نعمتهاى خدا را بهتر بشناسيم اين است كه خود را با كسانى كه فاقد اين نعمتها هستند مقايسه كنيم و از اين راه، متوجه شويم كه خداوند متعال چه نعمتهاى بزرگى به ما عنايت كرده كه ديگران از آن محروم اند. توجه به اين نعمتها موجب پيدايش محبت نسبت به خدا مى شود و حالت شكرگزارى و اميدوارى در انسان به وجود مى آورد.

امام سجاد (عليه السلام) در بخش ديگرى از دعاى «ابوحمزه» به بيان نعمتهاى الهى پرداخته و مى گويد:

اَناَ الصَّغيرُ الَّذى رَبَّيْتَهُ وَ اَنَا الجْاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ وَ اَنَا الضّالُّ الَّذى هَدَيْتَهُ وَ اَنَا الْوَضيعُ الَّذى رَفَعْتَهُ وَ اَنَا الْخائِفُ الَّذى امَنْتَهُ وَ الْجائِعُ الَّذى اَشبَعْتَهُ وَالعَطْشانُ الَّذى اَرْوَيْتَهُ وَ الْعارِى الَّذى كَسَوْتَهُ وَ الْفَقيرُ الَّذى اَغْنَيْتَهُ وَالضَّعيفُ الَّذى قَوَّيْتَهُ وَالذَّليلُ الَّذى اَعْزَزْتَهُ وَالْسَقيمُ الَّذى شَفَيْتَهُ»؛

(اى خدا) من آن طفل صغيرى هستم كه تو او را پروراندى و نادانى كه او را دانش عطا فرمودى و گمراهى كه هدايتش نمودى و خوار و ذليلى كه عزت و رفعتش بخشيدى و ترسانى كه او را ايمن ساختى و گرسنه اى كه او را سير نمودى و تشنه اى كه او را سيراب كردى و برهنه اى كه او را پوشانيدى و فقيرى كه او را بى نياز كردى و ناتوانى كه توانايى اش دادى و ذليلى كه عزيزش گردانيدى و مريضى كه او را شفا بخشيدى.

توجه به اين نعمتها علاوه بر اينكه موجب ازدياد محبت انسان نسبت به منعم مى شود، اميد را نيز در دل انسان زنده مى كند. خدايى كه اين همه به انسان نعمت داده است، نمى خواهد بدون دليل، او را به دوزخ ببرد. او راه سعادت را بر روى انسان مى گشايد، ولى ناسپاسى بندگان و سركشى آنان اقتضا مى كند كه خداوند حكيم بين آنها و بندگان صالح خويش تفاوت قايل شود. از اينرو، آنان را كه عناد مىورزند عذاب مى كند.

ب ـ توجه به عيب پوشى خدا: در مورد گناهانى كه دور از چشم ديگران مرتكب شده ايم، خدا زمينه اى فراهم كرده است كه مردم متوجه آنها نشوند تا رسوا شويم اين نيز از نعمتهاى بسيار بزرگى است كه خداوند به انسان ارزانى داشته است. گاهى در خلوت، انسان كار زشتى مرتكب مى شود، ولى خداى متعال گناه او را مى پوشاند و مانع از اطلاع ديگران مى شود. اگر غير از اين بود انسان نمى توانست در اجتماع ظاهر شود. لذا امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد:

«اَنَا لااَنسى اَيَاديَكَ عِنْدي وَ سِتْرُكَ عَلَىَّ في دَارِ الدُّنْيا»؛

خداوندا، نعمتهايى را كه به من عطا كرده اى و عيب پوشيهايت را كه در دنيا نسبت به من داشته اى فراموش نمى كنم.

بنابر اين، براى دست يافتن به محبت خدا و ازدياد آن و اميدوارى به رحمت و عفو الهى، بايد براى خود برنامه اى تنظيم كنيم كه در هر روز، مدتى را به تفكر در نعمتهاى الهى و يادآورى آنها اختصاص دهيم. محبت خدا و خوف و رجا هيچ كدام خود به خود به وجود نمى آيند، بلكه بايد آنها را با كوشش به دست آورد.

اگر در ماه مبارك رمضان خود را براى چنين كارى آماده نسازيم، هيچ موقعى مناسبتر از آن نخواهيم يافت. اگر از اين فرصتها بهره بردارى نكنيم روزى خواهد آمد كه حسرت مى خوريم و پشيمان مى شويم؛ ناگهان به خود مى آييم و ملاحظه مى كنيم كه ماه رمضان ديگرى گذشته است، اما از گناهان خود توبه نكرديم؛ گرفتاريهايى را كه براى خود درست كرده ايم علاج ننموديم؛ بر آتشهايى كه بر جان خود افروخته ايم آبى نپاشيديم؛ حقوقى را كه از مردم بر عهده ماست، نپرداختيم؛ غيبتها، تهمتها، دروغها و ساير گناهان خود را جبران نكرديم.

[اَللّهُمَّ] اَفَبِلِسانى هذا الْكالِّ اَشْكُرُكَ اَمْ بِغايَةِ جُهْدى فى عَمَلى اُرْضيكَ؟ وَ ما قَدْرُ لِسانى يا رَبِّ فِى جَنْبِ شُكْرِكَ وَ ما قَدْرِ عَمَلى فى جَنْبِ نِعَمِكَ وَ اِحْسانِكَ.(124)

بار خدايا! آيا با اين زبان كُند شكر تو را توانم گفت يا با نهايت كوشش در كارم رضايت و خشنوديت را بدست توانم آورد؟ [ولى] زبانم را چه توانى است در اداء شكرت و اعمالم را چه ارزشى است در برابر نعمت هاى بى پايانت؟!