دعا معراج مؤمنين و راه زندگى

آيت الله سيد محمد تقي مدرسي

- ۱۲ -


7 - تكيه داشتن بر خدا

الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي يُؤْمِنُ الخائِفِينَ، وَيُنَجِّي الصَّالِحِينَ، وَيَرْفَعُ‏المُسْتَضْعَفِينَ، وَيَضَعُ المُسْتَكْبِرِينَ، وَيُهْلِكُ مُلُوكاً وَيَسْتَخْلِفُ‏آخَرِينَ؛ وَالحَمْدُ للَّهِ قاصِمِ الجَبَّارِينَ، مُبِيرُ الظَّالِمِينَ، مُدْرِكِ‏الهارِبِينَ، نَكالِ الظَّالِمِينَ، صَرِيخَ المُسْتَصْرِخِينَ، مَوْضِعِ حاجاتِ‏الطَّالِبِينَ، مُعْتَمَدِ المُؤْمِنِينَ. الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي مِنْ خَشْيَتِهِ تَرْعَدُ السَّماءُوَسُكَّانُها، وتَرْجُفُ الأَرْضُ وُعمَّارُها، وَتَمُوجُ البِحارُ وَمَنْ يَسْبَحُ فِي‏غَمَراتِها. الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي هَدانا لِهَذا وَما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدانا اللَّه.الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي يَخْلُقُ وَلَمْ يُخْلَقْ، وَيَرْزُقُ وَلا يُرْزَقُ، وَيُطْعِمُ وَلايُطْعَمُ، وَيُمِيتُ الأَحْياءَ، وَيُحْيِي المَوْتَى، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ‏الخَيْرُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.
"ستايش خداى را كه ترسندگان را ايمن كند و درستكاران را برهاندومستضعفان را بر كشد و مستكبران را پست كند و سلطه‏دارانى را هلاك و ديگران راجانشين آنها سازد و ستايش خداىِ درهم شكننده جبّاران، نابود كننده ستمگران،رديابنده گريزندگان، به كيفر رساننده ستمگران، فرياد رس فرياد خواهان، مرجع‏نيازهاى نيازمندان و تكيه‏گاه مؤمنان را. ستايش خداى را كه از خشيت او آسمان‏وساكنانش و زمين و آباد كنندگانش بر خود مى‏لرزند و دريا و آنچه در اعماقش‏شناور است مى‏جنبند ومى جوشند. ستايش خداى را كه ما را به اين هدايت كردوراه نمى‏يافتيم اگر خدا هدايتمان نمى‏كرد، ستايش خداى را كه مى‏آفريند و آفريده‏نشده، روزى مى‏دهد و كسى روزى دهِ او نيست، اطعام مى‏كند و اطعام نمى‏شود،و زندگان را مى‏ميراند و مردگان را زنده مى‏كند و خود زنده‏اى است كه نمى‏ميرد،خير در دست اوست و او بر هر چيزى تواناست.."
دعاها واقعيت درونيى از آن انسان را كه در رفتارهاى اجتماعى او تأثيرمى‏گذارد درمان و چاره مى‏كنند، وقتى در يكى از بخشهاى دعا مى‏انديشيم، ناچارمى‏پرسيم: اين بخش از دعا چاره كدام امر است و چه كارى را پيش مى‏برد؟ و كدام‏انحراف را تصحيح مى‏كند؟ و در جهت جبران كدام ضعف و عجز مى‏كوشد؟ و به‏تعبير ديگر هدف خاص اين يا آن كلمه دعا چيست؟
هنگامى كه در اين مسائل، عميق مى‏شويم، نخست به شناخت نقطه‏ضعفهايمان مى‏رسيم و سپس چگونگى درمان اين نقطه ضعفها را از طريق دعاواحساساتى كه در درونمان مى‏جوشاند ودرسهايى كه به ما مى‏دهد، مى‏آموزيم.
در حالت تأمل در كلمه‏اى از كلمات دعا، نبايد به فهم اكتفا كنيم، بلكه به آن‏راهى برسيم كه دعا براى درمان نقطه ضعفها و نقصهاى ما در پيش مى‏گيرد، و وقتى‏به آن رسيديم آنگاه مى‏توانيم از آن استفاده كنيم ولو در شكلى غير از شكل دعا.مثلاً بايد پرسيد: كوشش اين بخش دعا از جهت چيست؟ پاسخ اين است كه: اين‏بخش از دعا ضعفى را كه در نفس انسان است جبران مى‏كند، آن ضعف، ضعف‏وترس انسان است در برابر طبيعت، در برابر اجتماع و در برابر قدرتهاى اجتماعى؛اين ضعف ناچار بايد جبران شود تا انسان تكامل يابد، زيرا انسان بيمناكى كه ازطبيعت و اجتماع وسلطه فاسد حاكم مى‏ترسد، انسانى متكامل و مستقلّ نيست،وشايد بتوان گفت انسانى مؤمن نيست، زيرا مؤمن ترسو نيست، مؤمنى كه دين‏خود را از سر ترس از مردم و اجتماع و طبيعت رهامى كند، ايمانش به چه كارش‏مى‏آيد؟ ايمان سلاح انسان در برابر طبيعت است، دژى است كه نگهبان استقلال‏انسان مؤمن است، پس هنگامى كه رخنه‏اى در اين دژ پديد آيد ديگر به چه كارانسان مى‏آيد؟ چه سودى هست در ايمانى كه از استقلال تو پاسدارى نكند؟ اين‏ايمان دوايى را مى‏ماند كه هنگام بيمارى سودى نمى‏رساند و فقط نفعش از آنِ‏زمانى است كه انسان از سلامت كامل بهره‏مند است.. پس فايده اين دارو چيست؟
ايمان دژ و سلاح انسان مؤمن است و انسان و سلاح خود را در برابر دشمن‏وهر آنچه مايه بيم اوست به كار مى‏گيرد؛ انسان به سرشت و فطرت خود ازطبيعت، تاريكى، جانوران و پديدهاى طبيعى همچون رعد و برق و باد مى‏هراسدو از اينجاست كه در طول تاريخ، پرستش پديده‏هاى طبيعى از سوى انسان پديدآمده است، زيرا انسان از اين پديده‏ها مى‏ترسيده و به پرستش آنها روى آورده و ازاينرو هر جامعه‏اى پديده‏اى را كه با آن مى‏زيسته و از آن مى‏ترسيده، پرستيده‏است، عدّه‏اى رعد و برق و ابر را، وعده‏اى ديگر كه در ساحل درياها يا رودهامى‏زيسته‏اند دريا يا رود را؛ اين است كه مى‏بنيم قبطيهاى پيشين در مصر، نيل رامى‏پرستيده‏اند زيرا در ساحل آن مى‏زيسته‏اند و هر سال يكى از زيباترين جوانان‏خود را به كام آن مى‏انداخته‏اند. هم از اين رو جماعتى از مردم، سران قبايل را كه‏سمبل قدرت اجتماعى بوده‏اند، مى‏پرستيده‏اند و بتها معمولاً سمبلهايى براى‏قدرتهاى خاصّ اجتماعى بوده‏اند.
همه اينها از آنجاست كه در طبيعت انسان حالت خوارى و عقب‏نشينى‏وتبعيّت، نهان است كه باعث مى‏شود هر آنچه را كه از آن بيم دارد ومى هراسدبپرستد.
اين بخش از دعا اين ضعف بشرى را جبران مى‏كند، زيرا به انسان مى‏گويدكه تو قوى هستى حتى اگر نيروى مادّى و سلاح نداشته باشى، چون تو صاحب‏توكّل و اعتماد بر خدا هستى، صاحب برنده‏ترين سلاح هستى و آن، سلاح‏دعاست، پس وقتى بر حاكم فاسد زور گويى داخل مى‏شوى اين دعا را بخوان تادلت لبريز از قدرت رويارويى شود، زمانى كه با انحرافى اجتماعى روبرو مى‏شوى‏اين دعا را بخوان تا به تو قدرت مقاومت در برابر آن و تصحيح آن را بدهد.
بنابراين هر دعايى درمان واقعيتى درونى و ضعفى پاگرفته در نفس بشراست، وقتى در دعا تدبّر مى‏كنيم بايد بكوشيم تا هدفهاى خاص هر بخش و هركلمه از دعا را كشف كنيم، بر اين اساس تدبّر خود را در اين بخش از دعاى افتتاح‏ادامه مى‏دهيم:
"ستايش خداى را كه ترسندگان را امان دهد و در امان دارد..."
ترس ريشه حسّاس زندگى انسان است، و امرى است كه اين بخش از دعا درآغاز خود بر آن تأكيد مى‏كند. كسى كه از فرمانرواى ستم پيشه در ترس و لرز است‏چگونه مى‏تواند در برابر او پايدارى و ايستادگى كند؟ و آنكه از طبيعت و پديده‏هاى‏آن مى‏هراسد چگونه ممكن است آن را تسخير كند و از آن سود جويد؟... پس اين‏انسان بيمناك به كدامين ريسمان چنگ زند تا دلش آرام گيرد؟
- به ريسمان خدايى كه بيمناكان را امان مى‏دهد و در امان مى‏دارد "مؤمن")در امان دارنده( از اسماء حسناى خداست. "و در ستكاران را مى‏رهاند"، اگراعمال ما صالح و درست باشد نبايد از هيچكس چيز بترسيم، زيرا خدا هرگاه با هرسختى روبرو شويم، نجاتمان مى‏دهد و ما را از آن مى‏رهاند. "و مستضعفان را برمى‏كشد" و اگر ديگران ما را به ضعف كشند، توان ما را سلب كنند و از جهت‏اقتصادى و فرهنگى از ما بهره كشى كنند و راههاى زندگى و پيشرفت را بر ماببندند، خداوند عزّت، مستضعفان را مى‏كشد و بالا مى‏برد و دست آنها را مى‏گيردتا به ساحل نجات و زندگى آزادانه بزرگوارانه برسند، امّا به يك شرط، كه آتش اميدو آرزو در درون انسان مستضعف فروزان بماند و به نااميدى و تسليم در برابرواقعيّت فاسد نينجامد.
"و مستكبران را پست مى‏كند"، ممكن نيست كه طغيانگران و گردن‏كشان‏همواره بتوانند چيرگى ستمگرانه خود را بر ملّتهاى مستضعف ادامه دهند، اين امربر وفق سنّتهاى الهى در زندگى نيست، پس خدا بى شك همه مستكبران‏وطغيانگران را به زير مى‏كشد و مستضعفان را به جاى آنان بر مى‏كشد و ايشان را به‏رهبرى و پيشوايى مى‏رساند.
"سلطه‏دارانى را هلاك و ديگران را جانشين آنها مى‏سازد" اين پادشاهان‏وطغيانگران وزورگويان كه سرنوشت ملّتها را در دست گرفته‏اند و با مقدّرات‏امّتهاى مستضعف بازى مى‏كنند، نيرويى حقيقى در زندگى نيستند، بلكه خداوندقاهر آنان را نابود مى‏كند و روزگارشان را سپرى مى‏سازد و ديگران را به جاى آنان به‏قدرت مى‏رساند. "ستايش خداىِ درهم شكننده جبّاران را" كسانى كه در زمين‏زورگويى مى‏كنند و خود را نيمه خدا(2) مى‏پندارند و ترس و اضطراب در دلهاى‏مردم مى‏اندازند و فساد در زمين مى‏پراكنند، خدا بزودى پشت آنان را درهم‏مى‏شكند "درهم شكننده جبّاران و نابود كننده ستمگران" ستمگران را خدا يكسره‏نابود مى‏كند و هلاك مى‏سازد، زندگى در اين مورد بسى عبرتها دارد، كجا هستندآن كسانى كه در اين سرزمين )ايران(، بر مردم ستم مى‏كردند؟ خدا آنان را نابود كردو دستشان را كوتاه ساخت. "دريابنده گريزندگان" آيا ستمگر مى‏تواند بگريزد؟آرى، از دست مظلومان شايد، امّا از خداى قاهر جبّار نمى‏تواند، پس خدا او را هركجا كه روى آورد مى‏گيرد، او "دريابنده گريزندگان و به كيفر رساننده ظالمان"است، وبزودى آنان را بسختى عذاب مى‏كند، "فريادرس فرياد خواهان" كسى كه‏خدا را مى‏خواند كه به فريادش رسد،خدا به فريادش مى‏رسد يعنى در همان حال‏كه استغاثه مى‏كند، اجابتش مى‏فرمايد.
"مرجع نيازهاى خواهندگان" آنانكه از خدا حاجت مى‏خواهند -هر چندحاجات آنان زياد باشد- خدا مرجع نيازهاى آنان است و حاجات آنان را برآورده‏مى‏سازد، پس آرزوهاى بزرگ را فقط خدا برآورده مى‏سازد "تكيه‏گاه مؤمنان"مؤمنان به او اعتماد و تكيه مى‏كنند. اين در مورد طغيانگران و قدرتهاى اجتماعى،و امّا در مورد نيروهاى طبيعى، دعا اين مورد مى‏گويد:
"ستايش خداى را كه آسمان و ساكنان آن از خشيت او بر خود مى‏لرزند"انسان از آسمان و رعد و برقهايش مى‏ترسد و اميد به رحمتهاى آسمانى نيز دارد، امّاحقيقت جز اين است.
كه آسمان خطرى ندارد كه تا باعث ترس شود، زيرا آسمان و ساكنانش خوداز خشيت خدامى لرزند، پس در اين صورت چرا از طبيعت بترسيم؟
"ستايش خداى را كه آسمان و ساكنانش، زمين و آباد كنندگانش از خشيت اوبر خود مى‏لرزند" زمين و اهل آن از بيم و خشيت خدا مى‏لزرند "و دريا و آنچه دراعماقش شناور است مى‏جنبند ومى‏جوشند" اين جانداران بزرگ دريايى كه وزن‏بعضى از آنها به صد تُن و طول بعضى از آنها به سى متر مى‏رسد، همه از ترس‏وخشيت خدا برخود مى‏لرزند.
بنابراين انسان مؤمن نبايد از پديده‏هاى طبيعى و آسمان و زمين و درياهابهراسد، زيرا همه اينها آفريده خدا و مسخّر فرمان او هستند.
اكنون با دريافت اينكه پادشاهان، زورگويان، ستمگران و گردنكشان درمقايسه با خداوند هيچ قدرتى نيستند و بزودى يكسره نابود خواهند شد و اينكه‏آسمان و زمين و درياها و پديده‏هاى طبيعت دشمن انسان نيستند تا از آنها بترسدوبهراسد، بلكه جملگى در برابر ملكوت خدا برخود مى‏لرزند، پس بايد خدا راستايش كنيم كه ما را به اين حقيقت ايمانى هدايت كرد.. پيش از اين، از آفريدگان‏مى‏هراسيديم و آنها را به جاى خدا مى‏پرستيديم، امّا خدا ما را به راه راست هدايت‏فرمود.
"ستايش خداى را كه ما را به اين هدايت كرد و راه نمى‏يافتيم اگر خداهدايتمان نمى‏كرد" خداى تعالى كسى‏است كه خود را از راه‏خود به ما مى‏شناساند،و اگر انسان را هدايت نمى‏كرد بشر در گمراهى خود سرگردان مى‏ماند و انسان‏آفريده‏اى ناتوان و درمانده است كه در هر چيزى به خدا نياز دارد و خدا بى‏نياز وقيّوم است، اوست كه اشياء ر امى‏آفريند و خود آفريده چيزى نيست و انسان راروزى مى‏دهد و خود به روزى نياز ندارد و بشر را مى‏خوراند، به خوراك نيازمندنيست، مرگ و زندگى و از نوزنده شدن در آخرت به دست اوست، بلكه بر هرچيزى قادر است و هيچ چيز او را عاجز نمى‏كند.

8 - شناخت پيامبر

اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَأَمِينِكَ وَصَفِيِّكَ وَحَبِيبِكَ‏وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَحافِظِ سِرِّكَ، وَمُبَلِّغِ رِسالاتِكَ أَفْضَلَ‏وَأَحْسَنَ وَأَجْمَلَ وَأَكْمَلَ وَأَزْكَى وَأَنْمَى وَأَطْيَبَ وَأَطْهَرَ وَأَسْنَى وَأَكْثَرَما صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ وَتَحَنَّنْتَ وَسَلَّمْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ‏عِبادِكَ وَأَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَصفْوَتِكَ وَأَهْلِ الكَرامَةِ عَلَيْكَ مِنْ خَلْقِكَ.
".. خدايا بر محمّد، بنده و فرستاده‏ات، امين و برگزيده‏ات، دوستت‏وبرگزيده‏ات از ميان خلق، نگه‏دار رازت و تبليغگر رسالتهايت، بهترين و نيكترين‏وزيباترين و كاملترين و پاكترين و بالنده‏ترين و پاكيزه‏ترين و طاهرترين و روشنترين‏وبيشترين‏آنچه درود فرستادى و مبارك داشتى و بخشودى و شفقت نمودى وسلام‏كردى به هر بنده‏اى و بر فرستادگان و پيامبران و برگزيدگان و اهل كرامتت، درودفرست..."
بخشهاى پيشين دعاى افتتاح غالباً بر محورهاى دعا يعنى ذكر و ياد خداوخوارى براى او در مقام عبوديّت تمركز داشت، امّا بخشهاى بعدى انسان را به‏استوار كردن عقايد اسلامى فرا مى‏خواند، از بارزترين اين عقايد بعد از ذكروشناخت خدا، شناخت پيامبر و ائمّه است و بالطبع در اين مورد شناخت سطحى‏كه اسلام نام دارد كافى نيست، بلكه بايد اين شناخت به شناختى عميق در قلب‏انسان تبديل شود و در كارها و رفتارهاى او تأثير گذارد، و مسلماً در آنچه به اولياى‏خدا مربوط مى‏شود، بايد شناخت به دوستى و به نوعى انسجام درونى كه باعث‏مى‏شود انسان براحتى و رغبت از آنان پيروى، تبديل يابد؛ دعا مى‏گويد:
اين بخش از دعا شامل شمارى از محورهاى دعاست كه بارزترين آنها درودفرستادن بر پيامبر و سپس به شكلى نهانى و ضمنى بر صدّيقين و انبياء و صالحان وآنان كه پيش از پيامبر بوده‏اند مى‏باشد، و از اينرو صفات پيامبرصلى الله عليه وآله در آن مشخّص‏شده است. اكنون بايد در هر بخش دعا بينديشيم، در آغاز مى‏يرسيم: منظور ازدرود فرستادن بر پيامبر چيست؟ و چرا ما در اين كار جدّيّت و تأكيد مى‏ورزيم و آن‏را بر دعاهاى خود مقدّم مى‏داريم؟
حكمت اين كار از طريق سه نكته‏اى كه خواهيم گفت معلوم مى‏شود:
اوّل - مشخص كردن رابطه ما با پيامبر مى‏باشد، كه رابطه دوستى و بخشش‏است، زيرا پيامبر در راه تبليغ رسالت اسلامى تلاشى بس بزرگ از خود نشان دادومسئوليّتهاى بزرگى را در اين راه بر دوش كشيد و خدا ما را با او هدايت كرد، پس‏عطاى ما به پيامبر چيست؟
ما چيزى نداريم كه به پيامبر دهيم و او هم از ما اجرى نمى‏طلبد، نهايت‏اعتراف به تشكّر از پيامبر و درود فرستادن بر او و در اينكه از خدا بخواهيم به اوبهترين پاداش را دهد، پنهان است.
سپاسگزارى ما در برابر خدمتها و تلاشهاى پيامبر در جهت نجات بخشيدن‏ما و همه بشريّت از تاريكى نادانى و شرك، به اين است كه از خدا بخواهيم به اواجرى نيك دهد.
دوم - مشخّص كردن رابطه خدا با پيامبر است كه آن نيز رابطه عطا و بخشش‏است، پيامبر پسر خدا نيست و از خدا نيز بى نياز نمى‏باشد كاملاً بر عكس، بنده‏خداست و به او محتاج است، اين رابطه پيامبر با خداست؛ از اينروست كه ما ازخدا مى‏خواهيم به پيامبر بخشش و عطا فرمايد و اين فقط به سبب نياز پيامبر به‏رحمت و فضل و عطاى خداى سبحان است.
سوم - همچنان كه گفتيم وقتى انسان با زبان كسى ديگر دعا كند دعايش‏بزودى مستجاب مى‏گردد، دعاى ما در حقّ هم مستجاب است و بدليل آنكه‏گناه‏كاريم، در پيشگاه خدا رو سفيد نيستيم و گناهان ما فاصله‏اى ميان ما و خداانداخته، از اينرو براى پيامبر دعا مى‏كنيم و بر او درود مى‏فرستيم و او براى ما دعامى‏كند و دعاى پيامبر شفاعت اوست:
)...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ‏لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً(. )سوره نساء، آيه 64)
"و اگر آنان وقتى به خود ستم كردند بنزد تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏طلبيدند وپيامبر براى آنان آمرزش مى‏طلبيد هر آينه خدا را توبه‏پذير و بخشاينده مى‏يافتند."
اگر پيامبرى براى ما دعا كند و شفاعت نمايد، دعايش مستجاب است، اين‏بدين معنى نيست كه استجابت دعاى پيامبر يا طلب آمرزش او براى قوم خود، برخدا حتم و فرض است، بلكه به اين معنى است كه پيامبر در پيشگاه خدا وجيه‏ورو سفيد است و ما اين وجه پيامبر را پيشاپيش حاجات خود مى‏گذاريم و به خدامتوسّل مى‏شويم، آنگاه خدا دعاى ما را مستجاب مى‏كند.
محور ديگر در اين بخش از دعا، بيان صفتهاى پيامبر است كه بارزترين آنهاعبارتند از:
"او بنده خداست" ما معمولاً مى‏گوييم: "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ،اين معنى اينكه ما صفت عبوديّت را بر صفت رسالت مقدّم داشته‏ايم، دليل آن‏است كه ما مى‏خواهيم غبار شرك را از خود دور كنيم، زيرا انسان هنگامى كه كسى‏را پيش خود بزرگ مى‏شمارد، تبديل به شكارى مى‏شود براى وسوسه‏هاى شيطان‏كه او را به دام شرك فرا مى‏خواند، از اينرو ما تأكيد مى‏ورزيم بر اينكه پيامبر با همه‏عظمت و بلند مرتبگى، بنده خداست و اين امرى بس ضرورى است، زيرا بسيارى‏از مردم وقتى كسى را دوست دارند دوستى باعث مى‏شود كه محبوب را تا حدّخدايى بالا ببرند و اين بسيار خطرناك است، زيرا بالا بردن انبيا و اوليا و صالحان تاحدّ خدايى پرده‏اى ميان انسان و پيروى راه آنان قرار مى‏دهد.
"رسول و امين تو" پيامبر رسالت خدا را به سوى ما آورده است و امانتدار اودر رسالت بوده و در آن تغيير و تبديل راه نداده است. ايمان ما به امانتدارى پيامبرباعث مى‏شود، معتقد شويم به اين كه هر مخالفتى، بزرگ يا كوچك، با پيامبر به‏معنى مخالفت با خداى سبحان است:
)... وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا...(. )سوره حشر، آيه 7)
"و هر آنچه رسول، شما را آورد برگيريد و هر آنچه شما را از آن باز داشت‏واگذاريد."
"برگزيده‏ات" خداوند پيامبر را از ميان مردم برگزيد، يعنى اگر در دوران‏پيامبر كسى بود كه در حمل رسالت الهى شايستگى بيشترى داشت خدا رسالت رابر دوش او مى‏نهاد، بنابراين برگزيدن پيامبر فقط از آن رو بود كه او شخصيّتى كامل‏داشت و اين كار بيهوده و بى حكمت نبود.
"دوست او" پيامبر حبيب و دوست خداست، خدا او را و او خدا را دوست‏مى‏دارد وما پيامبر را دوست مى‏داريم و در محفل دوستى همه شركت دارند و تاسطح هماهنگى و انسجام بالا مى‏روند.
"و برگزيده‏ات از خَلقت" يعنى كسى كه او را از ميان آفريدگان خودبرگزيدى.
"نگه‏دار رازت" خدا رازى دارد كه در پيش پيامبر به وديعت نهاده است‏واين راز در ميان اوليا مى‏گردد و از طريق آنان انتقال مى‏يابد، بنابراين اين چيزهايى‏هست كه ما نمى‏دانيم ولى مورد فهم رهبرى معصوم است، عقلهاى ما هر چند بالارود به سطح عقل رهبرى نمى‏رسد.
"تبليغگر رسالتهايت" تبليغ و رسانيدن رسالت، كارى ساده نيست، زيرابدين معناست كه انسان از همه چيز مجرّد گردد:
)يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ‏يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ...(. )سوره مائده، آيه 67)
"اى پيامبر آنچه را كه از خداوندت بر تو فرود آمده تبليغ كن و اگر نكنى رسالت اورا تبليغ نكرده‏اى و خدا تو را از مردم در امان مى‏دارد."
و امّا محور سوم كه سرشت درود فرستادن بر پيامبر است. دعا درودفرستادن بر پيامبر را با اين صفات مى‏آورد:
"برترين، نيكترين، زيباترين، پاكترين، بالنده‏ترين، پاكيزه‏ترين، طاهرترين وروشنترين..."
منظور از اين كلمات چيست؟
درود يعنى رحمت خدا بر بندگانش، اين امر به يك شكل و يك درجه‏نيست و در يك ظرف و يك زمينه نيز نمى‏آيد. رحمت خدا درجات، زمانهاوشكلهاى گوناگون دارد و ما براى پيامبر برترين، نيكترين، زيباترين، كاملترين،پاكترين و.. آنها را مى‏طلبيم واين تعبيرها دلالت مى‏كند بر نوع رحمتى كه براى‏پيامبر مى‏طلبيم.
هم‏چنين درود فرستادن بر پيامبرصلى الله عليه وآله به معنى ممنوعيّت درود فرستادن بربندگان صالح خدا نيست. رحمت خدا واسع است و شامل پيامبر و جز پيامبرمى‏شود، از اينرو دعا مى‏گويد:
"بيشتر آنچه‏درود فرستادى، مبارك داشتى، بخشودى، شفقت نمودى،سلام‏كردى بر هر بنده‏اى، بر انبياء، برگزيدگان و اهل كرامتت"، اين درود از جانبى نهانى‏است و بشكلى غير ويژه براى پيامبران و صالحان و برگزيدگان وگرامى‏داشتگان‏اوست.
در اينجا لازم است اشاره كنيم به اينكه ما -عليرغم درود فرستادن بر پيامبر-در برابر او مقصّر هستيم، زيرا هدف آن است كه ما سيره، آداب و اخلاق نيك او رابشناسيم و سپس، عملاً در زندگى روزمرّه خود به او اقتدا كنيم، امّا مى‏بينيم كه‏اكثريت قريب به اتّفاق مسلمانان سيرت پيامبر را نمى‏شناسند و در طول زندگى‏خود حتّى يك كتاب هم درباره پيامبر نمى‏خوانند، اينها چگونه مى‏خواهند با پيامبرروبرو شوند؟ از ساده‏ترين حقوق پيامبر بر ما آن است كه سيره او را بخوانيم و درزندگى او عميق شويم سپس همه اينها را بر روش خود كاملاً تطبيق دهيم.