نياش هايى از سويداى دل

سيد ابن طاووس قدس سره
بازگردان : سيد على رضوى

- ۱۰ -


2 - دعايى ديگر از امام پنجم حضرت باقر العلوم عليه السلام  
محمد بن حسن صفار در كتاب فضل الدعاء - احمد بن محمد بن عيسى - حسن بن على بن فضال + على بن الحكم - ابوجميله - جابر (بن يزيد جعفى ):
امام باقر عليه السلام فرمودند: جبرئيل گفت : اى پيامبر خدا، بدان هيچ يك از پيامبران را به اندازه ى شما دوست نداشته ام . بسيار بگو:
اللهم انك ترى و لاترى و انت بالمنظر الاعلى ، و ان اليك المنتهى ، و الرجعى و ان الاخره و الاولى و ان لك الممات و المحيى ، رب عوذ بك ان اذل و اخزى .
3 - دعاى ديگرى از امام پنجم عليه السلام كه حضرتش آن را دعاى جامع مى ناميد
سعيد بن عبدالله - حسن بن على - احمد بن هلال - حسن بن محبوب - هشام بن سالم - ابو حمزه ى ثمالى :
اين دعا را از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرا گرفتم . آن را دعاى جامع مى ناميد.
(محمد بن يعقوب كلينى نيز به سند خويش ، اين دعا را از امام باقر عليه السلام روايت مى كند):
بسم الله الرحمان الرحيم ، اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، آمنت بالله و بجميع رسل الله و بجميع ما ارسل به رسل الله و ان وعدالله حق و لقائه حق و صدق الله و بلغ المرسلون .
و الحمدلله رب العالمين ، و سبحان الله كلما سبح الله شى ء و كما يحب الله ان يسبح ، و الحمدلله كلما حمد الله شى ء و كما يحب الله ان يحمد، و لا اله الا الله كلما هلل الله شى ء و كما يحب الله ان يهلل ، و الله اكبر كلما كبر الله شى ء و كماا يحب الله ان يكبر.
اللهم انى اسالك مفاتيح الخير و خواتيمه ، و شرايعه و سوابقه و فوائده و بركاته و ما بلغ علمه علمى و ما قصر عن احصائه حفظى .
اللهم انهج لى اسباب معرفتك و افتح لى ابوابه و غشنب ى بركات رحمتك و من على بعصمه عن الازاله عن دينك و طهر قلبى من الشك و لا تشغل قلبى بدنياى و عاجل معاشى عن آجل ثوال آخرتى و اشغل قلبى من الرياء و لا تجره فى مفاصلى و اجعل عملى خالصا لك .
اللهم انى اعوذ بك من الشر و انواع الفواحش كلها ظاهرها و باطنها و غفلاتها، و جميع ما يريدنى به الشيطان الرجيم و يريدنى به السلطان العنيد، مما احطت بعلمه و انت القادر على صرفه عنى .
اللهم انى اعوذ بك من طوارق الجن و الانس و زوابعهم و توابعهم و بوائقهم و مكائدهم و مشاهد الفسقه من الجن و الانس و ان استزل عن دينى فتسفد على آخرتى و يكون ذلك منهم ضررا على فى معاشى او يعرض بلاء يصيبنى منهم لا قوه لى به و لا صبر لى على احتماله .
فلا تبتلنى يا الهى بمقاساته فيمنعنى ذلك من ذكرك و يشغلنى عن عبادتك ، انت العاصم المانع و الدافع الواقى من ذلك كله .
اسالك اللهم الرفاهيه فى معيشتى ما ابقيتنى معيشه اقوى بها على طاعتك و ابلغ بها رضوانك و اصير بها منك الى دار الحيوان غدا، و ارزقنى رزقا حلالا يكفينى و لا ترزقنى رزقا يطغينى و لا تبتلنى بفقر اشقى به مضيقا على . اعطنى حظا و افرا فى آخرتى و معاشا واسعا على حزنا، اجرنى من فتنتها مرضيا عنى و اجعل عملى فيها مقبولا و سعيى فيها مشكورا.
اللهم من ارادنى بسوء فارده بمثله ، و من كاذنى فيها فكده و اصرف عنى هم من ادخل على همه ، و امكر بمن مكر بى فانك خير الماكرين ، و افقا عنى عيون الكفره و الظلمه الطغاه الحسده .
اللهم و انزل على منك السكينه و الوقار و البسنى درعك الحصينه و احفظنى بسترك الواقى و جللنى عافيتك النافعه ، و صدق قولى و فعالى و بارك لى فى ولدى و اهلى و مالى ، و ما قدمت و اخرت ، و ما اغفلت و ما تعمدت ، و ما توانيت و اما اعلنت و اسررت ، فاغفر لى يا ارحم الراحمين .

اين پايان نقل ماست از سعد بن عبدالله در كتاب فضل الدعاء.
4 - (دعايى ديگر)  
نيز از محمد بن حسن صفار روايت داريم كه به طريق سندى خود از امام محمد باقر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت مى فرمود:
اللهم من كانت له حاجه هاهنا و هاهنا (و هاهنا) (359)، فان حاجتى اليك وحدك لا شريك لك .
5 - دعاى ديگرى از حضرت امام محمد باقر عليه السلام  
هم چنين محمد بن حسن صفار در كتاب الدعاء:
عثمان بن عيسى (عامرى كلابى واقفى ) - ابوحمزه ثمالى :
بر در خانه ى امام باقر عليه السلام اجازه ى ورود خواستم . آن حضرت - در حالى كه لب هايشان حركت مى كرد - خارج شدند.
فرمودند: فهميدى (كه من چيزى مى خواندم )؛ ثمالى ؟ گفتم : آرى ؛ جانم فدايتان ! فرمودند: به خدا، من چيزى مى خواندم كه هرگز كسى نخوانده است ؛ مگر آن كه خداوند مشكل دنيا و آخرت او را روا سازد. گفتم : خداوند مرا برخى شما سازد! به هم آن را بياموزيد. فرمود: آرى . هر كه هنگام بيرون شدن از خانه اش بگويد:
بسم الله الرحمان الرحيم ، حسبى الله ، توكلت على الله . اللهم انى اسالك خير امورى كلها، و اعوذ بك من خزى الدنيا و عذاب الاخره .
هر چه دوست دارد انجام مى شود.

6 - دعاى ديگرى از حضرت باقر العلوم عليه السلام  
اين دعا را در يكى از اصل (360)هاى بزرگانمان يافتم :
عباس بن عامر - ربيع (بن محمد مسلى ) - عبدالله بن عبدالرحمان :
امام ابو جعفر باقر عليه السلام فرمود: مى خواهى دعايى بياموزمت كه ما اهل بيت - هرگاه اندوهناك مى شويم يا از قدرتمندى بيم خطر داريم كه ما را توان برابرى با آن نيست - مى خوانيم ؟ گفتم : آرى ؛ پدر و مادرم فداى شما؛ اى زاده ى رسول خدا! فرمود: بگو:
يا كائنا كل شى ء و يا مكون كل شى ء و يا باقيا بعد كل شى ء، و صلى الله على محمد و اهل بيته و افعل بى كذا و كذا.
گزيده ى دعاهاى حضرت صادق امام جعفر بن محمد بن على صلوات الله عليهم 
1 - دعاى نخست آن حضرت  
ابو محمد هارون بن موسى تلعكبرى رحمه الله - محمد بن همام - عبدالله بن كثير تمار - محمد بن على صيرفى - عبدالرحمان بن ابى نجران - ياسر مولاى ربيع - ربيع (بن يونس حاجب منصور دوانيقى ):
وقتى منصور حج گزارد و به مدينه بازگشت ، شبى به نشست گذارند.
مرا خواند و گفت : ربيع ، هم اكنون از پنهان ترين و بى سر و صداترين راه - و اگر توانستى ، تنها - راه بيفت تا به نزد ابو عبدالله جعفر بن محمد عليه السلام رسى . آن گاه بگون پسر عمت سلام مى رساند و مى گويد: هر چند از هم دور شده ايم و چهره ى زندگى گونه اى ديگر شده است ، خويشى ما به هم نزديكمان مى سازد؛ نزديك تر از دست راست به چپ و بند پاى افزار بدان . او از شما مى خواهد كه بى درنگ نزدش آيى .
(آن گاه منصور به من گفت :) اگر پذيرفت با تو بيايد، در خدمتش باش و اگر بهانه و عذرى آورد، (اصرار مكن ) به خودش واگذار و اگر خواست آرام بيايى ، چنان كن و سخت مگر و عذر بپذير و در رفتار و گفتار درشتى مكن .
ربيع گويد: به در خانه ى آن حضرت رفتم . حضرتش را در اتاق مخصوص ‍ خود يافتم . بى كسب اجازه ، وارد شدم . ديدم گونه بر زمين نهاده است و دست توسل برداشته . خاك بر چهره اش اثر گذاشته بود. هيبت مرا گرفت و چيزى نتوانستم بگويم تا نماز و دعا را به پايان رساند. آن گاه به من رو كرد. سلام كردم . فرمود: سلام بر تو؛ برادرم . به چه كار آمده اى ؟ گفتم : پسر عمويتان سلام مى رساند و مى گويد:... و داستان را تا پايان گفتم .
فرمود: واى بر تو، ربيع ! (سپس اين آيه را تلاوت فرمود:)
الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل . الحق ، و لا يكونوا اكالذين اوتو الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم ؟ و اى بر تو، ربيع ! (دوباره اين آيات را بر خواند:) افا من اهل القرى ان ياتيهم باسنا بياتا و هم نائمون ؟ و امن اهل القرى ان ياتيهم باسنا ضحى و هم يلعبون ؟ افامنوا مكرالله ؟ فلا يا من مكر الله الا القوم الخاسرون .
(سپس افزود:) سلام مرا همراه با رحمت و بركت خداوندى به فرمان رواى مسلمانان برسان . آن گاه به نماز خويش بازگشت و از من روى گرداند. گفتم : غير از سلام ، پاسخ ديگرى هم هست ؟ فرمود: آرى ؛ به او بگو (و اين آياترا بر خواند:) افرايت الذى تولى و اعطى قليلا و اكدى ؟ اعنده عليم الغيب فهو يرى ؟ ام لم ينبا بما فى صحف موسى و ابراهيم الذى وفى ؟ الا تزر و ازره وزر اخرى ، و ان ليس للانسان الا ما سعى و ان سعيه سوف يرى .
(سپس افزود: بگو:) به خدا - اى امير مسلمانان ! ما بيمناك شديم و از بيم ما زنان نيز - كه خود بهتر مى دانى - ترسيدند. اگر دست برندارى ، روزى پنج نوبت به درگاه خدا تو را نفرين خواهيم كرد و تو خود از پدرت نقل كردى كه جدت از قول پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفت : چهار دعاست كه بى واسطه به درگاه حق خواهد رسيد: پدر براى فرزند، برادر (دينى ) در غياب برادرش ، مظلوم و با اخلاص .
ربيع گويد: هنوز سخن تمام نشده بود كه پيك منصور به دنبال من آمد تا خبر گيرد. وقتى بازگشتم و حال را باز گفتم ، گريست و گفت : باز گرد و بگو: ديدار و عدم ديدار يا ما به اختيار شما باشد. زنانى را هم كه ياد كردى آرامش باد! خداوند بيمشان را به ايمنى بدل سازد و هراسشان را بزدايد!
(ربيع ) گويد: به نزد حضرتش آمدم و سخن منصور را رساندم . فرمود: او بگوى : پيوند خويشى را گزاردى . پاداش نيك باد! آن گاه چشمان حضرتش پر از اشك شد؛ چنان كه بر دامان ريخت . سپس فرمود:
ربيعا! اين جهان - هر چند دل شاد كننده باشد و به زيورش بفريبد - بايد كه پايانش چونان سر انجام بهاران بود؛ سرسبزى خيره كننده و در پايان ، خشكى . هر كه خير خود را مى خواهد و سود و زيان خود را به نيكى مى شناسد بايد كه نگاهش بدان نگاه عبرت الاهى باشد و از فرجام بد بترسد.
اين جهان كسانى را فريته است و چه زود از آن و خوشى هاى آن جدا شدند! شباهنگام - گاهى كه به خواب بودند - يا در روز - كه سر گرم بازى بودند - اجل در خانه هايشان را كوبيد. چگونه از آن بيرون شدند و به سرانجام آينده ى خود رسيدند! دنيا به دردشان انداخت و پشيمانى شان رساند و جرعه هاى تلخ شان نوشانيد و جام جدايى به دستشان داد. بيچاره آن كه آن را پسنديد يا بدان دل بست ! آيا مرگ پدران خود و دوستشان داد. بيچاره آن كه را پسنديد يا بدان دل بست ! آيا مرگ پدران خود و دوستان و دشمنان گذشته ى خويش را نديد؟!
ربيعا! درازترين حسرت و نازيباترين فزونى و زيان بارترين سودا و بزرگ ترين اندوه در دنيا از آن كسى است كه فريفته ى آن شده و با خواسته هاى دل آرزوها گذرانده باشد؛ اما ناگهان اجل را فراروى خود ببيند.
بايد كه آدمى - بر آن كه درازترين و بلندترين عمرها را بدو داده اند و با آن به همه ى دل خواه هاى خود رسيده است - كار (نيك ) كند. آيا آينده اى جز پيرى دارد و انجامى جز زيان ؟!
از خدا براى خود و براى تو، از طريق بندگى او، نيكو كارى مى خواهم و دورى از نافرمانى اش و بينش درباره اش كه اين از اوست و وابسته بدو.
گفتم : اى ابا عبدالله ! به همه ى حقى كه در ميان خود و خداوند بزرگ داريد، دعايى را كه خوانديد و ترس و بيم را از شما دور داشت به من بياموزيد؛ باشد كه خداوند به داروى شما بسيارى را درمان كند و تنگ دستى را دارا. به خدا، من جز خود را ندارم .
ربيع گويد: آن حضرت دست خود بلند كرد به سوى نماز رو كرد.
نمى خواست آن را (بى توجه و) از روى نوشته بخواند (361). پس فرمود: بگو:
اللهم انى اسالك يا مدارك الهاربين و يا ملجا الخائفين و يا صريخ المستصرخين و يا غياث المستغيثين و يا منتهى غايه السائلين و يا مجيب دعوه المضطرين ، يا ارحم الراحمين ، يا حق يا مبين ، يا ذالكيد المتين ، يا منصف المظلومين ، يا مومن اوليائه من العذاب المهين ، يا من يعلم خائنه الاعين بخافيات لحظ الجفون (362) و سرائر القلوب و ما كان و يكون .
يا رب السماوات و الارضين و الملائكه المقربين و الانبياء المرسلين و رب الجن و الانس اجمعين ، يا شاهدا لايغيب يا غالبا غير مغلوب ، يا من على كل شى ء رقيب و على كل شى ء حسيب و من كل عبد قريب و لكل دعوه مستجيب .
يا اله الماضين و الغابرين و المقرين و الجاحدين ، و اله الصامتين و الناطقين و رب الاحياء و الميتين .
يا الله يا رباه ، يا عزيز يا حكيم ، يا غفور يا رحيم ، يا اول يا قديم ، يا شكور يا حليم ، يا قاهر يا عليم ، يا سميع يا بصير، يا لطيف يا خبير، يا عالم يا قدير، يا قهار يا غفار يا جبار، يا خالق يا رازق يا فاتق راتق (363) يا صادق ، يا احد يا صمد يا واحد يا ماجد يا رحمان ، يا فرد يا منان ، يا سبوح يا حنان ، يا قدوس ‍ يا رووف يا مهيمن ، يا حميد يا مجيد، يا مبدى يا معيد.
يا ولى يا على يا غنى يا قوى (364) ، يا بارى يا مصور يا ملك يا مقتدر، يا باعث يا وارث يا متكبر يا عظيم ، يا باسط يا قابض يا سلام يا مومن يا بار يا وتر، يا معطى يا مانع ، يا ضار يا نافع ، يا مفرق يا جامع ، يا حق يا مبين يا حى يا قيوم ، يا ودود يا معيد يا طالب يا غالب يا مدرك يا جليل ، يا مفضل يا كريم ، يا متفضل يا متطول ، يا اوال ب يا سمع .
يا فارج الهم يا كاشف الغم ، يا منزل الحق يا قابل الصدق ، يا فاطر السماوات و الارض ، يا عماد السماوات و الارض ، يا ممسك السماوات و الارض ، يا ذالبلاء الجميل و الطول العظيم ، يا ذالسلطان الذى لا يذل و العز الذى لايضام ، يا معروفا بالاحسان يا موصوفا بالامتنان ، يا ظاهرا بلا مشافهه يا باطنا بلا ملامسه ، يا سابق الاشياء بنفسه .
يا اولا بغير غايه يا آخرا بغير نهايه ، يا قائما بلاانتصاب ، يا عالما بلا اكتساب ، يا ذالاسماء الحسنى و الصفات المثلى و المثل الا على ، يا من قصر عن وصفه السن الواصفين و انقطعت عنه افكار المتفكرين و علا و تكبر عن صفات الملحدين و جل و عز عن عيب العائبين ، و تبارك و تعالى عن كذب الكاذبين و اباطيل المبطلين و اقاويل العادلين .
يا من بطن فخبر و ظهر فقدر و اعطى فشكر و علا فقهر، يا رب العالمين و الاثر و الجن و البشر و الانثى ، و الذكر و البحث و النظر و القطر و المطر و الشمس و القمر، يا شاهد النجوى و كاشف الغمى و دافع البلوى و غايه كل شكوى ، يا نعم النصير و المولى ، يا من هو على العرش استوى ، له ما فى السماوات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى .
يا منعم يا مفضل يا محسن يا مجمل (365)، يا كافى يا شافى يا محيى يا مميت يا من يرى و لايرى ، و لا يستعين بسناء الضياء، يا محصى عدد الاشياء يا على الجد يا غالب الجند، يا من له على كل شى ء يد و فى كل شى ء كيد، يا من لا يشغله صغير عن كبير و لا حقير عن خطير و لايسير عن عسير، يا فاعل بغير مباشره يا عالم من غير معلم . (366)
يا من بدا بالنعمه ، قبل استحقاقها و الفضيله قبل استيجابها، يا من انعم على المومن و الكافر و استصلح الفاسد و الصالح عليه ورد المعاند و الشارد عنه ، يا من اهلك بعد البينه و اخذ بعد قطع المعذره و اقام الحجه و درا عن القلوب الشبهه و اقام الدلاله و قاد الى معاينه الايه .
يا بارى الجسد و موسع البلد و مجرى القوت القوت و منشر العظام بعد الموت و منزل الغيث ،ء سامع الصوت و سابق الفوت ، يا رب الايات و المعجزات ، مطر و نبات و آباء و امهات ، و بنين و بنات و ذاهب و آت ، و ليل داج و سماء ذات ابراج ، و سراج وهاج و بحر عجاج ، و نجوم تمور و ارواح تدور و مياه تفور، و مهاد موضوع و ستر مرفوع و رياح تهب ، و بلاء مدفوع و كلام مسموع ، و منام و سباع و انعام و دواب و هوام و غمام و آكام ، و امور ذات نظام من شتاء و مصيف و ربيع و خريف .
انت انت خلقت هذا يا رب فاحسنت و قدرت فاتقنت و سويت فاحكمت ، و نبهت على الفكره فانعمت و ناديت الاحياء فافهمت ، فلم يبق على الا الشكر لك و الذكر لمحامدك و الانقياد الى طاعتك و الاستماع للداع اليك ، فان عصيتك فلك الحجه و ان اطعتك فلك المنه .
يا من يمهل فلا يعجل و يعلم فلا يجهل و يعطى فلا يبخل ، يا احق من عبد و حمد و سئل و رجى و اعتمد.
اسالك بكل اسم مقدس مطهر مكنون اخترته لنفسك ، و كل ثناء عال رفيع كريم رضيت به مدح لك ، و بحق كل ملك قريب منزلته عندك ، و بحق كل نبى ارسلته الى عبادك ، و بكل شى ء جعلته مصدقا لرسلك و بكل كتاب فصلته و بينته و احكمته و شرعته و نسخته ، و بكل دعاء سمعته فاجبته و عمل رفعته .
و اسالك بكل من عظمت حق و اعليت قدره و شرفت بنيانه ممن اسمعتنا ذكره و عرفتنا امره و ممن لم تعرفنا مقامه و لم تظهر لنا شانه ممن خلقته من اول ما ابتدات به خلقك ، و ممن تخلقه الى انقضاء علمك .
و اسالك بنوحيدك الذى فطرت عليه العقول و اخذت به المواثيق و ارسلت به الرسل و انزلت عليه الكتب ، و جعلته اول فروضك و نهايه طاعتك ، فلم تقبل حسنه الا معها و لم تغفر سيئه الا بعدها، و اتوجه اليك بجودك و مجدك و كرمك و عزك و جلالك و عفوك و امتنانك و تطولك ، و بحقك الذى هو اعظم من حقوق خلقك .
و اسالك يا الله ايا الله يا الله ، يا رباه يا رباه ، و ارغب اليك خاصا و عاما و اولا و آخرا، و بحق محمد الامين رسولك سيد المرسلين و نبيك امام المتقين .
و بالرساله التى اداها و العباده التى اجتهد فيها و المحنه التى صبر عليها و المغفره التى دعا اليها و الديانه التى حرض (367) عليها منذ وقت رسالتك اياه الى ان توفيته بما بين ذلك من اقواله ، الحكيمه و افعاله الكريمه و مقاماته المشهوره و ساعاته المعدوده ، ان تصلى ليه كما و عدته من نفسك و تعطيه افضل ما امل من ثوابك و تزلف لديك منزلته و تعلى عندك درجته و تبعثه المقام المحمئود و تورده حوض الكرم و الجود.
و تبارك عليه بركاته عامه خاصه ماسه زاكيه عاليه ساميه ، لا انقطاع لدوامها و لانقيصه فى كمالها و لا مزيد الا فى قدرتك عليها، و تزيده بد ذلك مما انت اعلم به و اقدر عليه و اوسع له ، و توتى ذلك حتى يزداد (368) فى الايمان به بصيره و فى محبته ثباتا و حجه ، و على آله الطاهرين الطيبين الاخيار المنتجبين الابرار، و على جبرئيل و ميكائيل و الملائكه المقربين و حمله عرشك اجمعين ، و على جميع النبيين و المرسلين و الصديقين و الهشدا و الصالحين عليه و عليهم السلام و رحمه الله و بركاته .
اللهم انى اصبحت لااملك لنفسى ضرا و لانفعا، و لا موتا و لاحياه و لانشورا، قد ضل (369) مصرعى و انقطع و ذهب مسالتى و ذل ناصرى و اسلمنى اهلى و ولدى بعد قيام حجتك و ظهور براهينك عندى و وضوح دلائلك .
اللهم انه قد اكدى الطلب و اعيت الحيل الا عندك و انغلقت الطرق و ضاقت المذاهب الا اليك ، و درست الامال و انقطع الرجاء الا منك ، و كذب الظن و اخلقت العداه الا عدتك .
اللهم ان مناهل الرجاء لفضلك مترعه و ابواب الدعاء لمن دعاك مفتحه و الاستغاثه لمن استغاث بك مباحه ، و انت لداعيك بموضع الاجابه و للصارخ اليك ولى الاغاثه ، و القاصد اليك قريب المسافه ، و ان موعدك عوض عن منع الباخلين و مندوح عما فى ايدى المستاثرين و درك من حيل الموازرين ، و الراحل اليك يا رب قريب المسافه منك ، و انت لا تحتجب عن خلقك الا ان تحجبهم الا عمال السيئه دونك ، و ما ابرى نفسى منها و لاارفع قدرى عنها.
انى لنفسى - يا سيدى - لظلوم و بقدرى لجهول ، الا ان ترحمنى و تعوذ بفضلك على و تدرا عقابك عنى ، و ترحمنى و تلحظنى بالعين التى انقذتنى بها من حيره الشك و رفعتنى من هوه الضلاله ، و انعشتى من ميته الجهاله و هديتنى بها من الانهاج الحائره .
اللهم و قد علمت ان افضل زاد الراحل اليك عزم اراده و اخلاص نيه ، و قد دعوتك بعزه ارادتى و اخلاص طويتى و صادق نيتى ، فها انا ذا مسكينك بائسك اسيرك فقيرك سائلك ، منيخ فناءك قارع باب رجائك ، و انت آنس ‍ الانسين لاولياءك و احرى بكفايه المتوكل عليك و اولى بنصر الواثق بك و احق بر عايه المنقطع اليك سرى لك مكشوف و انا اليك ملهوف .
و انا عاجز و انت قدير و انا صغير و انت كبير، و انا ضعيف و انت قوى و انا فقير و انت غنى . اذا اوحشتنى الغربه آنسنى ذكرك ، و اذا صبت على الامور استجرت بك ، و اذا تلاحكت على الشدائد املتك ، و اين يذهب بى عنك ؟ و انت اقرب من وريدى و احصن من عديدى و اوجد من مكانى و اصح من معقولى ، و ازمه الامور كلها بيدك ، صادره عن قضائك مذعنه بالخضوع لقدرتك فقيره الى عفوك ، ذات فاقه الى قارب من رحمتك .
و قد مسنى الفقر و نالنى الضر و شملتنى الخصاصه ، و عرتنى الحاجه و توسمت بالذله و علتنى المسكنه ، و حقت على الكلمه و احاطت بى الخطيئه ، و هذا الوقت الذى وعدت اوليائك فيه الاجابه ، فامسجح ما بى بيمينك الشافيه و انظر الى بعينك الراحمه و ادخلنى فى رحمتك الواسعه ، و اقبل على بوجهك يا ذا الجلال و الاكرام ، فانك اذ اقبلت على اسير فككته و على ضال هديته و على حائر آويته و على ضعيف قويته و على خائف آمنته .
اللهم انك انعمت على فلم اشكر و ابتليتنى فلم اصبر، فلم يوجب عجزى عن شكرك منع المومل من فضلك ، و اوجب عجزى عن الصبر على بلاءك كشف ضرك و انزال رحمتك ، فيا من قل عند بلائه صبرى فعافانى و عند نعمائه شكرى فاعطانى ، اسالك المزيد من فضلك و الا يزاع لشكرك و الاعتداد بنعماءك فى اعفى العافيه و اسبغ النعمه ، انك على كل شى ء قدير.
اللهم لاتخلنى من يدك و لاتتركنى لقى لعدوك (370) و لا لعدوى ، و لا توحشنى من طائفك الخفيه و كفايتك الجميله ، و ان شردت عنك فارددنى اليك و ان فسدت عليك فاصلحنى لك ، فانك ترد الشارد و تصلح الفاسد و انت على كل شى ء قدير.
اللهم هذا مقا العائذ بك اللائذ بعفوك المستجير بعز جلالك ، قد راى اعلام قدرتك فاره آثار رحمتك ، فانك تبدا الخلق ثم تعيده و هو اهون عليك و لك المثل الاعلى فى السماوات و الارض و انت العزيز الحكيم .
اللهم فتولنى ولايه تعنينى بها عن سواها و اعطنى عطيه لا احتاج الى غيرك معها، فانها ليست ببدع من ولايتك و لا بنكر من عطيتك و لا باولى من كفايتك ، ادفع الصرعه و انعش السقطه و تجاوز عن الزله و اقبل التوبه و ارحم الهفوه و انج من الورطه و اقل العثره .
يا منتهى الرغبه و غياث الكربه و ولى النعمه و صاحبى فى الشده و رحمان الدنيا و الاخره ، انت رحمانى ، الى من تكلنى ؟ الى بعيد يتجهمنى ؟ او عدو يملك امرى ؟ ان (371) لم تك (372) على ساخطا فما ابالى ، غير ان عفوك لا يضيق عنى و رضاك ينفعنى و كنفك يسعنى و يدك الباسطه تدفع عنى ، فخذ بيدى من دحض الزله فقد كبوت و ثبتنى على الصراط المستقيم و اهدنى و الا غويت .
يا هادى الطريق ، يا فارج المضيق ، يا الهى بالتحقيق ،ء جارى اللصيق يا ركنى الوثيق يا كنزى العتيق ، احلل عنى المضيق و اكفنى شر ما اطيق و مالا اطيق ، يا اهل التقوى و المغفره و ذالعز و القدره و الالاء و العظمه .
يا ارحم الراحمين و خير الغافرين و اكرم الناظرين و رب العالمين ، لا تقطع منك رجائى و لا تخيب دعائى ، و لا تجهد بلائى و لاتسى قضائى ، و لا تجعل النار ماواى و اجعل الجنه مثواى و اعطنى من الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا برحمتك عذاب النار يا ارحم الراحمين ، انك على كل شى ء قدير و بكل شى ء محيط و انت حسبى و نعم الوكيل
.
من اين را از مجموعه اى به خط عالم بزرگوار ابوالحسن محمد بن هارون تلعكبرى كه توفيقش افزون باد نوشتم و متن چنين بود.
2 - دعاى امام صادق عليه السلام وقتى منصور (عباسى )، پس از بازگشت از مكه بهمدينه ،يك بار ديگر حضرتش را فراخواند
ابو محمد حسن بن محمد نوفلى - ربيع (بن يونس بن محمد)، نديم منصور:
با ابوجعفر منصور حج گزاردم . وقتى در ميان راه بودم ، منصور به من گفت : ربيع ، وقتى به مدينه رسيديم جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على عليهم السلام را به ياد من آر. به خداى بزرگ سوگند، قاتل او كسى جز من نخواهد بود. مبادا ياد آورى نكنى !
(ربيع ) افزود: وقتى به مدينه رسيديم ، خداوند متعال حضرتش را از ياد من برد. چون به مكه رسيديم ، (منصور) گفت : ربيع ، مگر نگفته بودم وقتى به مدينه رسيديم ، جعفر بن محمد را به ياد من آرى ؟! گفتم : فراموش كردم ؛ يا امير المؤ منين ! گفت : اگر به مدينه بازگشتيم ، ياد آورى كن . من بايد او را بكشم .
اگر چنين نكنى ، تو را گردن خواهم زد! گفتم : باشد؛ اى امير المؤ منين .
آن گاه به غلامان و همراهان خود گفت : وقتى - ان شاء الله - به مدينه رسيديم ، جعفر بن محمد را فرا ياد من بياوريد. غلامان و همراهان من - در هر هنگام و در هر منزلگاه كه فرود مى آمديم - به من ياد آورى مى كردند تا به مدينه رسيديم . وقتى به شهر وارد شديم ، نزد منصور رسيدم و پيش او ايستادم و گفتم : يا امير، جعفر بن محمد! خنديد و گفت : آرى ربيع . برو و او را نزد من بياور. كشان كشان هم بياور!
گفتم : سرورم ، اى پيشواى مومنان ، به ديده منت ! (373) من به فرمان برى از شما چنين خواهم كرد. آن گاه - در حالى كه سخت انديشناك اين كار بودم - برخاستم (و رفتم ).
به خانه ى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آمدم . آن حضرت در ميانه ى سراى خويش نشسته بود. گفتم : قربانتان گردم ؛ فرمان رواى مسلمانان شما را مى خواند. فرمود: اطاعت ! و برخاست و همران به من راه افتاد. گفتم : اى فرزند پيامبر! او فرمان داده است كه شما را كشان ببرم ! فرمود: به فرمان كن ؛ ربيع .
من آستين حضرتش را گرفتم و به حالت كشيدن ، به راه ادامه دادم . وقتى آن حضرت را بر وى وارد كردم ، ديدم به تختش نشسته است و باگرز آهنينى كه در دست دارد، مى خواهد حضرتش را به قتل برساند. نگاهى كردم . لب هاى جعفر بن محمد عليه السلام حركت مى كرد. شك نداشتم كه آن حضرت را خواهد كشت . نمى فهميدم زير لب چه مى خواند. آن دو را مى نگريستم .
وقتى جعفر بن محمد عليه السلام به منصور نزديك شدت منصور گفت : پسر عمو، نزديك آ. (همراه با اين سخن ) چهره اش باز شد و آن حضرت را به خويش نزديك كرد و نزد خود بر تخت نشاند. سپس صدا زد: غلام ! پيرايه دان را بياور. آن را آورد. ظرف غاليه اى در آن بود. به دست خود، به حضرتش عطر زد و بر مركبى سروار كرد و فرمان داد كسيه اى و جامه اى دهند و از آن حضرت خواست باز گردند.
وقتى (امام عليه السلام ) از نزد او رفت ، من هم خارج شدم و به دنبال رفتم تابه خانه رسيد. گفتم : پدر و مادرم به فدايتان ، اى زاده رسول خدا! وقتى وارد شديد، شك نداشتم شما را خواهد كشت ؛ اما ديدم لب هايتان حركت مى كرد.
چه مى گفتيد؟ فرمود: چنين است ، ربيع . بدان كه من اين را مى خواندم :
حسبى الرب من المربوبين ، حسبى الخالق من المخلوقين ، حسبى من لم يزل حسبى ، حسبى الله (الذى ) (374) لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم ، حسبى الذى لم يزل حسبى ، حسبى حسبى حسبى الله و نعم الوكيل .
اللهم احرسنى بعينك التى لاتنام و اكنفنى بركنك الذى لا يرام ، و احفظنى بعزك و اكفنى شره بقدرتك ، و من على بنصرك و الا هلكت و انت ربى .
اللهم انك اجل و اجبر (375) مما اخاف و احذ ر. اللهم انى ادرا بك فى نحره و اعوذ بك من شره و استعينك عليه و استكفيك اياه ، يا كافى موسى فرعون و محمد صلى الله عليه و آله الاحزاب ، الذين قال لهم الناس : ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا: حسبنا الله و نعم الوكيل ، اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئك هم الغافلون ، لاجرم انهم فى الاخره هم الاخسرون ، و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون .

بعد از اين دعا، اين افزوده را يافتم :
تعويذ حضرت صادق عليه السلام هنگام دعوت منصور از آن حضرت ، به روايت ربيع .
بالله استفتح و بالله استنجح ، و برسوله صلى الله عليه و آله اتوسل ، و بامير المومنين صلى الله عليه اتشفع ، و بالحسن و الحسين صلى الله عليهما اتقرب .
اللهم لين لى صعوبته و سهل لى حزونته ، و وجه سمعه و بصره و جميع جوارحه الى بالرافه و الرحمه ، و اذهب عنهى غيظه و باسه و مكره و جنوده و احزابه ، و انصرنى عليه بحق كل ملك ساح فى رياض قدسك و فضاء نورك و شرب من حيوان ماءك ، و انقذنى بنصرك العام المحيط.
جبرئيل عين يمينى و ميكائيل عن يسارى و محمد صلى الله عليه و آله امامى ، والله و حافظى و ناصرى و امانى ، فان حزب الله هم الغالبون ، استترت و احتجبت و امتنعت و تعززت بكلمه الله الوحدانيه الازليه الالهيه التى من امتنع بها كان محفوظا، ان ولى الله الذى نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين
.
ربيع گويد: اين تعويذ را روى تكه پوستى نوشتم و در دسته ى شمشيرم قرار دادم . به خدا، پس از آن هرگز از منصور نهراسيدم .
در كتابى قديمى - كه مادر ناصر (سى و چهارمين خليفه ى ) عباسى آن را وقف كرده بود و با داستان رخ داد حره آغاز مى شد - ديدم كه به سند از امام صادق عليه السلام نقل مى كرد: هنگام وارد شدن به منصور - كه قصد جان من داشت - سوره ى قدر را خواندم . خداوند از اين كار او جلو گرفت . وقتى امام عليه السلام هنگام نگريستن ، بدو آن را خواند، او بر نخاست مگر با گشاده رويى . از حضرتش پرسيدند: به كه پناه برديد؟ فرمود: به خدا و به سوره ى قدر و سپس خواندم :
يا الله يا الله - (هفت بار) - انى اتشفع اليك بمحمد صلى الله عليه و آله تغلبه لى . (376)
هر كه اين سان گرفتار شود، چونان من كند. اگر ما آن را نخوانيم و شيعيان خويش را به خواندن آن فرمان ندهيم ، مردم ايشان را در خواهند ربود؛ اما به خدا سوگند، اين سوره پناه ايشان است .
3 - دعاى امام صادق عليه السلام وقتى منصور بار سوم آن حضرت را در ربذهفراخوند
محمد بن حسن صفار در كتاب فضل الدعاء - ابراهيم بن جبله - مخرمه ى كندى : (377)
وقتى منصور دوانيقى در ربذه فرود آمد - و آن روز جعفر بن محمد (عليهما السلام ) آن جا بود - گفت : كى داد مرا از اين جعفر مى گيرد؟! او با دست پس مى زند و با پا پيش مى آورد! (378) (با خود) مى گويد: با محمد (منظورش محمد بن عبدالله بن الحسن بود) هم راهى نمى كنم . اگر پيروز شد، موقعيت به دست من خواهد افتاد و اگر شكست خورد، من جان خود را حفظ كرده ام ! به خدا سوگند، او را خواهم كشت . سپس به ابراهيم بن جبله رو كرد و گفت : ابراهيم ! بشتاب و لباسش را در گردن انداز و كشان بياور!
ابراهيم گويد: به سوى خانه ى او (امام عليه السلام ) ره سپار شدم . نيافتمش . به جستجو به مسجد ابوذر شتافتم . او را در مسجد يافتم : شرم كردم كه به فرمان عمل كنم . تنها آستين حضرتش را گرفتم و گفتم : پيشواى مسلمانان شما را مى خواند. فرمود: انا لله و انا اليه راجعون ! بگذار دو ركعت بگزارم . (نماز خواند) و گريه ى سختى كرد. من پشت سرش بودم . سپس ‍ خواند:
اللهم انت ثقتى فى كل كرب و رجائى فى كل شده ، و انت لى فى كل امر نزل بى ثقه وعده ، فكم من كرب يضعف عنه الفواد و تقل فيه الحيله و يخذل فيه القريب و يشمت به العدو و تعيينى فيه الامور، انزلته بك و شكوته اليك ، راغبا فيه اليك عمن سواك ، ففرجته و كشفته و كفيتنيه ، فانت ولى كل نعمه و صاحب كل حسنه و منتهى كل حاجه ، فلك الحمد كثيرا و لك المن فاضلا.
از حضرت رضا عليه السلام افزوده اى بر اين دعا يافتم :
بنعمتك اللهم تتم الصالحات ، يا معروفا بالمعروف ، يا من هو بالمعروف موصوف ، انلنى من معروفك معروفا تغنينى به عن معروف من سواك ، برحمتك يا ارحم الراحمين .
سپس فرمود: به فرمان كن . گفتم : به خدا، چنان نخواهم كرد؛ گرچه بدانم كشته مى شوم . آن گاه دست آن حضرت را گرفته راه افتادم . نه ، به خدا شك نداشتم كه حضرت را خواهد كشت . وقتى به در اصلى رسيديم ، چنين خواند:
يا اله جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل ، و اله ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و محمد صلى الله عليه و آله ، تول فى هذه الغداه عافيتى و لا تسلط على فى هذه الغداه احدا من خلقك بشى ء لا طاقه لى به .
ابراهيم افزود: حضرتش را نزد منصور وارد كردم . برخاست و نشست و همان اعتراض را تكرار كرد و گفت : با دست پس مى زنى و با پا پيش ! پاسخ فرمود: چنين نيست ؛ اى فرمان رواى مسلمانان ! با من تندى مكن كه به خدا سوگند با تو اندكى بيش نخواهم بود. منصور گفت : باز گرد. آن گاه (بعد از رفتن امام عليه السلام ) به (عموى خود) عيسى بن على رو كرد و گفت : ابو العباس ، خود را بدو برسان و بپرس : (مرگ ) بر من (زوتر) خواهد افتاد يا شما؟
(ابراهيم ) گويد: (عيسى بن على ) بيرون شتافت تا به آن حضرت رسيد.
سپس گفت : يا ابا عبدالله ، فرمان رواى مسلمانان مى پرسد: به من (خواهد بود) يا بر شما؟
فرمود: نه ؛ بر من (خواهد بود) (379) منصور گفت : راست مى گويد!
ابراهيم مى افزايد: بيرون آمدم . آن حضرت به انتظار من نشسته بود تا از كارى كه نسبت بدو كردم سپاس گزارى فرمايد. ديدم كه خدا را سپاس ‍ مى گفت و (اين دعا را) مى خواند:
الحمدلله الذى ادعوه فيجيبنى و ان كنت بطيئا حين يدعونى ، و الحمدلله الذى اساله فيعطينى و ان كنت بخيلا حين يستقر ضنى ، و الحمدلله الذى استوجب الشكر على بفضله و ان كنت قليلا شكرى ، و الحمدلله الذى و كلنى الناس اليه فاكرمنى و لم يكلنى اليهم فيهينونى ، فرضيت بلطفك يا رب لطفا و بكفا يتك خلفا.
اللهم يا رب ما اعطيتنى مما احب فاجعله قوه لى فيما تحب ، اللهم و ما زويت عنى مما احب فاجعله قواما (لى ) (380) فيما تحب . اللهم اعطنى ما احب و اجعله خيرا و اصرف عنى ما اكره و اجعله خيرا لى . اللهم ما غيب عنى من الامور فلا تغيبنى عن حفظك ، و ما فقدت فلا افقد عونك ، و ما نسيت فلا انسى ذكرك و ما مللت فلا امل شكرك . عليك توكلت ، حسبى الله و نعم الوكيل .

4 - دعاى امام صادق عليه السلام وقتى منصور آن حضرت را براى چهارمين بار بهكوفه خواند
عالم بزرگ ، ابو جعفر بن ابى القاسم (على بن محمد بن على مشهور به عماد الدين ) طبرى (در شوال سال 555 در نجف اشرف ) - شيخ ابو عبدالله محمد بن احمد بن شهريار خزانه دار (در صفر 516 در بارگاه مولاى متقيان عليه السلام ) - شيخ ابو منصور محمد بن محمد بن احمدبن (حسين بن )(381) عبدالعزيز، عكبرى معدصلوات در ذى قعده ى 470 در بغداد) - ابوالحسين محمد بن عمربن حلوبه قطان (در عكبررى ، به گونه ى قرائت حديث ) - عبدالله بن خلف بن على بن حسين بن مليح شروطى (در عكبرى ) - قاضى ابوبكر محمدبن ابراهيم همدانى - حسن بن على بصرى - هيثم بن عبدالله رمانى + عباس بن عبدالعظيم عنبرى - فضل بن ربيع - پدرش ، ربيع حاجب : منصور ابراهيم بن جبله را به مدينه فرستاد تا جعفر بن محمد (عليهما السلام ) را احضار كند. ابراهيم - پس از آن كه چنين كرد - به من گفت كه وقتى بر آن حضرت وارد شدم و نامه ى منصور را ارائه كردم ، شنيدم كه خواند:
اللهم انت ثقتى فى كل كرب و رجائى فى كل (شده ، و اتكالى فى كل ) (382) امر نزل بى ، عليك ثقه و بك عده . فكم من كرب يضعف فيه القوى و ثقل فيه الحيله و تعيينى (383) امر نزل بى ، عليك ثقه و بك عده . فكم من كرب يضعف فيه القوى و تقل فيه الحيله و تعيينى (384) فيه الامور، و يخذل فيه القريب و يشمت فيه العدو، انزلته بك و شكوته اليك ، راغبا فيه اليك عمن سواك ، ففرجته و كشفته ، فانت ولى كل نعمه و منتهى كل حاجه ، لك الحمد كثيرا و لك المن فاضلا.
وقتى مركب حضرت را پيش آوردند و براى سوار شدن بيرون آمد، شنيدم كه خواند:
اللهم بك استفتح و بك استنجح ، و بمحمد صلى الله عليه و آله اتوجه ، اللهم ذلل ل حزونته و كل حزونه ، و سهل لى صعوبته و كل صعوبه ، و ارزقنى من الخير فوق ما ارجو، و اصرف عنى من الشر فوق ما احذر، فانك تمحو ما تشاء و تثبت و عندك ام الكتاب .
(ابراهيم ) گويد: وقتى وارد كوفه شديم ، (امام عليه السلام ) فرود آمد و دو ركعت گزارد. سپس دست به آسمان برداشت و گفت :
اللهم رب السماوات و ما اظلت ، و رب الارضين السبع و ما اقلت ، و الرياح و ماذرت ، و الشياطين و ما اضلت ، و الملائكه و ما عملت ، اسالك ان تصلى على محمد و آل محمد و ان ترزقنى خير هذه البلده و خير ما فيها و خير اهلها و خير ما قدمت له و تصرف عنى شرها و شر ما فيها و شر اهلها و شر ما قدم له .
ربيع گويد: آن گاه كه (آن حضرت ) به دربار منصور رسيد، من (پيش رفتم و) ورود ايشان و ابراهيم را خبر دادم . منصور مسيب بن زهير ضبى (385) را خواند و شمشيرى بدو داد و گفت : چون جعفر بن محمد از در درآمد و من با او به گفتگو شدم و به تو اشاره كردم ، او را گردن بزن و منتظر فرمان مباشد.
من براى آوردن آن حضرت - كه با من دوستى داشت و در حج ها با حضرتش هم راهى مى كردم - به راه افتادم .
به آن حضرت گفتم : اى زاده پيامبر، اين ستمگر درباره ى شما فرمانى به من داده است كه اجراى آن خوش آيندم نيست . اگر چيزى هست ، بفرماييد.
فرمود: مترس . لحظه اى كه مرا ببيند، همه ى اين ها دور خواهد رفت . آن گاه گوشه هاى پرده (ى در خانه ) را به دست گرفت و چنين خواند:
يا اله جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل ، و اله ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و محمد صلى الله عليه و آله و عليهم ، تولنى فى هذه الغداده و لا تسلط على احدا من خلقك بشى ء لا طاقه لى به .
پس از آن ، بر او وارد شد. لب ها را حركت مى داد و نمى فهميدم چه مى خواند. نگاهى به منصور انداختم . تنها مى توانم بگويم : آتشى بود كه بر آن آب ريخته باشند و خاموش شود. آرام آرام خشمش فرو نشست تا جعفر بن محمد عليه السلام بدو نزديك شد و به تخت وى رسيد. منصور از جا پريد و دست آن حضرت را گرفت و بر تخت نشاند. سپس گفت : اى ابا عبدالله ! به زحمت افتادن شما بر من ناگوار است . شما را خواندم تا از خويشانتان گله كنم ؛ پيوند اگر دورتر از من به جاى من مى بود، از او مى شنيدند و فرمان مى بردند.
امام صادق عليه السلام فرمود: اى فرمان رواى مومنان ، چرا شيوه ى پيشينيان شايسته خود را پيش نمى گيرى ؟ ايوب عليه السلام گرفتار شد؛ بردبارى پيشه كرد. بر يوسف عليه السلام ستم كردند؛ آمرزيد به سليمان عليه السلام دادند؛ سپاس گزارد. منصور گفت : ( من هم ) بردبارى خواهم كرد و خواهم گذشت و سپاس خواهم گفت .
در اين جا (منصور) گفت : يا ابا عبدالله ، حديثى را كه درباره ى پيوند با خويشاوندان از شما شنيده بودم دوباره بگوييد. فرمود: پدرم از جدم باز گفت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نيكوكارى و رسيدگى به بستگان آباد كردن دنياست و افزونى سال هاى عمر. گفت : نه ؛ اين حديث نبود.
فرمود: پدرم از جدم باز گفت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه دوست دارد اجلش به تاخير افتد و سلامت يابد، با خويشان خود پيوند داشته باشد.
گفت : نه ؛ اين هم نبود.
فرمود: پدرم از جدم بازگفت ، كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (در شب معراج ) خويشاوندانى را آويخته به عرش ديدم كه از جدا كننده ى خود به خداى متعال شكايت مى كردند. من پرسيدم : جبرئيلا، اين ها چند پشت با هم فاصله دارند؟ گفت : هفت نسل . گفت : اين هم نبود.
فرمود: پدرم از جدم باز گفت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نيكوكارى در بستر مرگ قرار داشت . در همسايگى او كسى زندگى مى كرد كه پيوند خويشاوندى بريده بود. خداوند - عزوجل - فرشته ى مرگ را فرمان داد: اى فرشته ى مرگ ، (ببين ) از عمر اين بريده از خويشان چه قدر مانده است ؟ گفت : سى ساصلوات گفت : آن را به اين نكيوكار واگذار.
در اين جا منصور صدا زد: غلام ! عطر را بياور. غلام آورد. آن گاه به دست خود آن را بر سر و روى امام عليه السلام ماليد. سپس 4000 دينار تقديم كرد و مركب خود را خواست . آن را آوردند. پياپى مى گفت : نزديك تر! نزديك تر! تا آن را نزديك تختش آوردند. حضرت جعفر بن محمد عليه السلام بر آن سوار گرديد.
من پيشاپيش حضرتش به راه افتادم . شنيدم كه مى خواند:
الحمد الله الذى ادعوه فيجيبنى و ان كنت بطيئا حين يدعونى ، و الحمدلله الذى اساله فيعطينى و ان كنت بخيلا حين يسالنى ، و الحمدلله الذى استوجب منى الشكر و ان كنت قليلا شكرى ، و الحمد لله الذى و كلنى الناس اليه فاكرمنى و لم يكلنى اليهم فيهينونى ، يا رب كفى بلطفك لطفا و بكفايتك خلفا.
من به آن حضرت گفتم : اى زاده ى پيامبر! اين ستمگر گاه و بى گاه ، مرا با شمشير رو به رو مى سازد (و به مرگ يا كشتن اين و آن نزديك مى كند). او مسيب بن زهير را خواست و بدو شمشير داد و فمران داد تا شما را گران زند؛
اما من ديدم كه هنگام ورود، زير لب چيزى مى خوانديد كه نفهميدم چه بود.
فرمود: الان هنگام گفتن آن نيست .
شب به خدمت رسيدم . فرمود: آرى ، پدرم از جدم روايت كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم - وقتى (در جنگ احزاب ) يهود و بنى فزاره و غطفان در برابر حضرتش هم داستان شدند كه خداوند متعال فرمود: آن گاه كه از فرداست و فروتر تان به شما يورش آوردند و ديدگان (از بيم )
خيره شد و دل ها به گلوها رسيد (و نزديك بود از سينه ها خارج شود) و به خدا گمان ها (ى بد) برديد،... و آن روز از سختترين روزها بر آن پيامبر خدا بود - (از خيمه گاه ) بيرون مى آمد و درون مى رفت و به آسمان مى نگريست . و مى فرمود: (اى آسمان ، بر دشمنان ) تنگ بگير تا (بر ما) فراخ شوى . (386) آن گاه در تاريكى شب بيرون آمد. شبحى ديد كه آرام حركت مى كرد. به حذيفه (كه در ركاب حضرتش بود) فرمود: ببين اين كيست ؟ عرض كرد: يا رسول الله ، على بن ابى طالب است . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : ابا الحسن ! نترسيدى كه تو را چشم زنند (و تنها بيرون آمدى )؟! پاسخ داد: من جان خود را به خداى و پيامبرش واگذاشته ام .
اين وقت شب ، به نگاهبانى از مسلمانان بيرون آمده ام .
گفت و گوى پيامبر و امير مومنان عليهما السلام تمام نشده بود كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت : يا محمد! حقت سلام مى رساند و مى گويد: امشب كار على بن ابى طالب عليه السلام را ديدم . از نهان گان دانش خود كلماتى (به پاداش ) بدو مى دهم كه نزد هيچ شيطان سركش و فرمان رواى ستمگرى نمى خواند مگر آن كه خدايش از سوختن و غرق شدن و ويران باز داشته شدن و از هر درنده ى زيان بخش و هر دزد راه زنى ايمن سازد. دعا اين است :
اللهم احرسنا بعينك التى لا تنام ، و اكنفنا بركنك الذى لايرام ، و اعزنا بسلطانك الذى لا يضام ، و ارحمنا بقدرتك علينا، و لا تهلكنا و انت الرجاء.
رب كم من نعمه انعمت بها على قل لك عندها شكرى ، و كم من بليه ابتليتنى بها قل لك عندها صبرى ، فيا من قل عند نعمته شكرى فلم يحرمنى و يا من قل عند بليته (387) صبرى فلم يخذلنى .
يا ذالمعروف الدائهم لا ينقضى ابدا، و يا ذالنعماء التى لا تحصى عددا، اسالك ان تصلى على محمد و آله الطاهرين ، و ادرا بك فى نحور الاعداء و الجبارين .
اللهم اعنى على دينى بدنياى و على آخرتى بتقواى ، و احفظنى فيما غبت عنه و لا تكلنى الى نفسى فيما حضرته ، يا من لا تنقصه المغفره و لاتضره المعصيه ، اسالك فرجا و صبرا جميلا و رزقا واسعا، و العافيه من جميع البلاء و الشكر على العافيه يا ارحم الراحمين .

ربيع گويد: به خدا سوگند، منصور سه بار مرا احاضر كرد. تا بكشد. اين دعا را براى حفظ خواندم . خداوند او را از كشتن من باز داشت .
حسن بن على (بصرى ) گويد: عباس بن عبدالعظيم گفت : هيچ شب از دكانم نرفتم مگر آن كه اين دعا را خواندم . شبى فراموش كردم كه پيش از رفتن بخوانم . پاسى از شب گذشته بود و من خوابيده بودم . بيدار شدم و به ياد آوردم كه آن را نخوانده ام . همان طور كه در بستر بودم ، شروع كردم به خداوند آن بر دكان و دست كشيدن به (در و ديوار خيالى ) آن .
صبح فردا، زود به دكان رفتم . ديدم در بسته است و كسى در آن گرفتار! گفتم : كيستى و چه مى كنى ؟ گفت : براى دزدى آمده بودم . وقتى خواستم بيرون روم ، ديوارى آهنين جلوگيرم مى شد!