شرحى بر دعاى ندبه

مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد محيى الدين العلوى طالقانى

- ۷ -


در مجلد 9 بحار صفحه 473(184) در تفسير كلام خداى تعالى و اتوا البيوت من ابوابها - بقره آيه 188 - و آيه و اذ قلنا ادخلوا هذه القرية و ادخلو الباب سجدا - بقره آيه 58 - و هنگامى كه گفتيم داخل اين سرزمين آباد شويد - و با حال خضوع داخل شويد از امام پنجم روايت شده كه در تاءويل آن فرمود: مائيم خانه هائى كه خداوند امر فرموده كه از درهايش بايد وارد شد، مائيم درها و خانه هاى خدا كه بايد از آنجا وارد شد، پس كسى كه بولايت ما اقرار نمايد (وپيروى ما را نمايد) البته از درهايش وارد خانه شده ، و كسى كه مخالفت ما را نمايد و ديگران را بر ما برترى دهد از بيراه پس و پشت وارد ميشود، و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انا مدينة العلم و على بابها و من اراد العلم فليات الباب من شهر علمم و على در آنست ، پس هر كه طالب علم است بايد از آن در وارد شود و اين آيه مباركه و اتو البيوت من ابوابها بحساب اءبجد 218 است كه مساويست با جمله : على بن اءبى طالب باب مدينة الحكمة .(185)
ثم قال : انت اخى
ترجمه : سپس باو فرمود تو برادر منى
شرح : در مجلد 9 بحار صفحه 341(186) نقل شده كه چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله از مكه بمدينه هجرت كرد بين مهاجر و انصار برادرى برقرار ساخت و بين ابوبكر و عمر و عثمان و عبدالرحمان بن عوف و زبير، و سلمان وابوذر، و مقداد و عمار برادرى برقرار ساخت وامير المومنين را تنها گذاشت و آنحضرت محزون شد واظهار دلتنگى نمود، و گفت يا رسول الله پدر و مادرم قربانت ميان من و احدى برادرى قرار ندادى ؟ فرمود: يا على تو رابراى خودم نگاهداشتم آيا خشنود نميشوى كه تو برادر من و من برادر تو باشم و تو صى و وزير و جانشين من در ميان امت من باشى ، و دين مرا اءدعا كنى ، و بوعده هاى من وفا كنى و مباشر باشى غسل مرا، كه غير تو آن را انجام ندهد، و تو نسبت من بمنزله هارون نسبت بموسى هستى جزاينكه بعد از من پيغمبرى نيست .

ومن بين كل الخلق وافاه احمد  
  راه له اهلا لتلك الاخوة
و انهما فى كل فضل تساوياً  
  و مافاته فضل سوى اسم النبوة

در كتبا كفاية الخصام صفحه 583 در برادرى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله باامير المومنين بيست و سه حديث از طريق عامه نقل كرده و ما در اينجا بذكر يك حديث آن اكتفا مى كنيم . حديث بيست و يكم ابن اءبى الحديد در شرح نهج البلاغه آورده است كه على عليه السلام به اهل شورى فرمود: شما را بخدا سوگند آيا ميان شما شاهدى هست ، وقتى كه پيغمبر اسلام بين مسلمانان برادرى برقرا نمود بين خود و ديگران جز من كسى را برادر خود ساخت ؟ گفتند: نه .
در مجلد 9 بحار صفحه 91 در فسير قول خداى تعالى : و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله قال الله عزوجل لجبرئيل و ميكائيل : انى قد اخيت بينكما و جعلت عمر احد كما اطول من عمر الاخر و ايكما يوثر اخاه ؟ فاختار كل منهما الحياة ، فاءوحى الله اليهما الا كنتما مثل على بن اءبى طالب اخيت بينه و بين محمد، فبات على فراشه يفديه بنفسه (187 )
و مواخات و برادرى بين رسول خدا و على صلوات الله عليمه - در اخبار و روايات فريقين ((عامه و خاصه )) نقل شده است ، و وجه اطلاق اين برادرى ميان آندو از نظر روحى و فكرى و اخلاقى است كه كاملا با يكديگر سنخيت دارند و در حقيقت از يك نور منشعب شده اند، همچنانكه در اخبار و روايات آمده است كه منشاء خلقت پيغمبر و على از يك نور است و هر دو از آن آفريده شده اند.
در مجلد 9 بحار صفحه 339(188) قال رسول الله صلى اللّه عليه و آله : يا على كذب من رغم انه يخبنى و يبغضك لان الله خلقنى و اياك من نور واحد رسول خدا فرمود: يا على دروغ گويد كسى كه پندارد، مرا دوست ميدار، در حاليكه تو را دشمن ميدارد، براى اينكه خداوند من و تو را از يك نور آفريده است . باز در مجلد 9 بحار صفحه 8(189) از انس بن مالك از رسول خدا - تا آنكه انس گويد- گفتم يا رسول الله على برادر تواست ؟ فرمود: آرى على برادر من است . - بعد مطالبى بيان كرد تا آنكه فرمود - خدا آن آب را در صلب آدم قرار داد، سپس از آن در صلب شيث پيغمبر، و از پشتى به پشتى منقل كرد، تا در صلب عبدالمطلب قرار داد، آنگاه آنرا دو نصف كرد، نيمى در صلب عبدالله بن عبدالمطلب قرار داد، و من از آن نيمم و آن نصف ديگر در ابى طالب و على از آن ، پس على برادر من است در دنيا و آخرت و على از من است و من از على ، آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد: و هو الذى خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً - فرقان آيه 54 - و او كسى است كه از آب بشر را آفريد و آنرا صاحب نسب و پيوند خويشاوندى قرار داد.
در كتاب كفاية الموحدين ص 262 از سلمان فارسى روايتشده كه گفت : شنيدم از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: من و على به هزاران سال پيش از خلقت ((خاكى )) آدم ابو البشر از نورى در جانب راست عرش آفريده شديم و خدا را تسبيح و او را بعظمت و بزرگى ياد مى كرديم ، پس خدا آدم را آفريد، و ما باءصلاب طاهره و ارحام مطهره (190) منتقل شديم تا رسيديم به صلب عبدالمطلب و در آنجا نور دو نيمه شد، نيمى به پشت پدرم عبدالله ، و نيم ديگر آن به پشت عمويم ابوطالب قرار گرفت و من از آن نيمه خلق شدم و على از اين نيمه ديگر. و خداى تعالى چند نام از نامهاى خود را براى ما برگزيد، او محمود است و من محمد، و او اءعلى است و برادرم على ، و او فاطر است و دخترم فاطمه ، و او محسن است و اين دو پسرم حسن و حسين و نام من در ديوان رسالت و نام على در خلافت است .
و اين فضيلت مواخات على با پيغمبر صلى اللّه عليهما و آلهما يك نو ع فضيلى است كه فقط اختصاص به على عليه السلام دارد، و بموجب رواياتى آن بزرگوار به اين مقام افتخار مينمود و مى گفت : انا عبدالله و اخو رسول الله لايقولها بعدى الا كذاب (191)
و البته اين مواخات دلالت بر مقام خلافت او هم دارد، و مى رساند كه آن بزرگوار در تمام مراتب و فضائل غير از امر نبوت با پيغمبر اسلام شركت داشته ولذا شايستگى خلافت و وصايت هم دارد همچنانكه فرمود:
و وصيى و وارثى
ترجمه : و تو وصى و وارث منى
شرح : البته منظور از اين وراثت همانطورى كه در اخبار و روايات آمده همان وراثت ولايت است .
در مجلد 9 بحار ص 269(192) قال النبى صلى اللّه عليه و آله : لكل نبى وصى و وارث و ان علياً وصيى و وارثى فرمود: براى هر پيغمبرى وصيى و وارثى است و البته على هم وصى و وارث من است .
و نيز در همان مجلد ص 342 روايت ديگرى است كه پيغمبر خدا فرمود: ((يا على مقام و مرتبه تو نسبت بمن همانند هارون نسبت به حضرت موسى است جز مقام نبوت كه پس از من پيغمبرى نخواهد بود و تو برادر و وزير و وارث من هستى . على عليه السلام گفت : يا رسول الله من از تو چه چيز ارث مى برم ؟ فرمود: آنچه را كه پيغمبران قبل از من ارث مى بردند. پرسيد: پيغمبران قبل از شما چه ارث مى بردند؟ فرمود: كتاب خدا و سنت پيغمبران پيشين را.))
زرارة اعين از ابوجعفر امام پنجم عليه السلام روايت كرده كه آن بزرگوار فرمود: ورث على علم رسول الله و ورثت فاطمه تركته : يعنى على عليه السلام علم رسول را ارث برده و فاطمه عليها السلام ماترك او را.
در مجلد 6 بحار باب ((وصيته صلى اللّه عليه و آله )) ص 783(193) آمده است ((آنگاه پيغمبر مرا فرمود: يا على وصيت مرا قبول ميكنى و ضامن و متعهد دين من مى باشى و وعده هاى مرا هم بعهده مى گيرى ؟ گفتم : آرى يا رسول الله -.))
باز هم در همين مجلد(194) روايات متعددى نقل شده كه پيغمبر به على فرمود: ((اى برادر محمد آيا تو وعده هاى محمد را انجام ميدهى ، و دين او را ادا مى كنى ، وارث او را مى گيرى ؟ على گفت آرى پدر و مادرم فدايت . بعد پيغمبر روى به بلال كرد و گفت اى بلال آن اموال مخصوص از زره و پرچم و مركب مرا بياور، و بلال آورد، و پيغمبر آنها را به على تسليم كرد.
لحمك من لحمى ، و دمك من دمى ، و سلمك سلمى ، و حربك حربى ، و الايمان مخالط لحمك ودمك كما خالط لحمى و دمى
ترجمه : گوشت (بدن ) تو گوشت بدن من و خون تو خون من است ، و صلح با تو صلح با من ، و جنگ با تو جنگ با من است و ايمان چنان با گوشت و خون تو آميخته شده آنسان كه با گوشت و خون من در آميخ
شرح : در كتاب ينابيع الموده ص 55 از ابن عباس نقل شده كه گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به ام سلمه فرمود: اى ام سلمه على از من است و من از على و گوشت او از گوشت من و خون او از خون من است ، و او نسبت بمن بمنزله هارون نسبت بموسى است .
و باز در همان صفحه است كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: يا على جنگ با تو جنگ با من ، و صلح با تو صلح با من است ، فرمود: و على نسبت به من مثل خود من است ، طاعت او طاعت من ، و نافرمانى از او نافرمانى من ، و جنگ با على جنگ با خداست ، و سازش با او سازش با خداست ، و دوست على دوست خدا است و دشمن على دشمن خدا است .
و نيز در ص 53 ينابيع نقل شده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: هر كس تو را بكشد مرا كشته ، و هر كس با تو دشمننى كند ((و كينه ورزد))با من دشمنى كرده ((و كينه ورزيد)) و هر كس تو را دشنام دهد مرا دشنام داده ، چون تو نسبت بمن همچون خود منى ، روح تو از روح من ، و طينت تو از طينت من است ، و خداوند تبارك و تعالى من و تو را از نور خويش آفريده ، و من و تورا برگزيده ، مرا براى نبوت انتخاب كرده و تو را براى امامت ، پس كسى كه امامت تو را انكار كند نبوت مرا انكار كرده . يا على تو وصى و وارث و پدر فرزندان منى .
در كتاب كفاية الخصام ص 557 حدود سيزده حديث از طريق عامه نقل كرده : كه على عليه السلام مثل نفس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله است و در كتاب ينابيع الموده ص 52 روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام آورده كه از پدرش از جدش على بن الحسين عليهم السلام نقل مى كند كه امام حسن عليه السلام در خطبه اش فرمود: ((خداوند تبارك و تعالى به جدم پيغمبر خدا موقعى كه نصاراى بحران او را منكر و نسبت به او كافر بودند و در مقام محاجه با او برآمدند اين آيه را نازل كرد فقل تعالو ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا ونساءكم و انفسنا و انفسكم - آل عمران آيه 61 - نصارا را بگو كه حاظر آئيئ ما و شما با فرزندان و زنان و خودمان ، تا مباهله و در حق يكديگر نفرين كنيم . و جدم از ميان اشخاص پدرم را، و از فرزندان من و برادرم حسين را، واز ميان زنان مادرم فاطمه را (براى مباهله حاضر و) بيرون برد، پس ما اهل او هستيم و گوشت و خون و جان او ميباشيم ، و ما از او و او از ما ميباشد.))
تنبيه : اين گونه تعبيرات از نفس و لحم و دم كه رسول خدا فرموده براى اتحاد و يگانگى آنانست ، و معلوم است كه اتحاد دو شخص در يك ذات و هويت غير معقول است پس بايد معنى ديگرى مقصود باشد، و بطور تحقيق ثابت شده و معلوم گشته كه هر گاه بموجب قرائن عقلى و لفظى معنى حقيقى و اصلى لفظى مراد نباشد پس بايد آن لفظ را بر اقرب معانى حمل نمود، و چون در اين مقام معنى حقيقى لفظ مراد نيست پس بر معنى كه اقرب بمعنى حقيقى آن لفظ است حمل ميشود، و در اينجا اقرب معانى همان تساوى و اتحاد در جميع صفات و شركت در جميع كمالات است الا ماخرج بالدليل كه آن مقام نبوت است و اختصاص بخود رسول خدا دارد.
و از اين نظر بايد دانست كه على عليه السلام مماثل و مشابه رسول خدا صلى اللّه عليهما و آلهما - در علم و عصمت و طهارت و كرم و شجاعت و زهد و عبادت و پيشوا بودن و واجب الاطاعة بودن ، كه ميتوان آنرا از آيه مباهله
((و انفسنا))
استفاده كرد، و همچنانكه پيغمبر اسلام افضل انبيا است پس كسى كه بمنزله نفس اوست بايد افضل باش . شاعر فارسى گويد:
من كيم ، ليلى و ليلى كيست من  
  ما يكى روحيم اندر دو بدن
نبى و على عضو يك پيكرند  
  كه در آفرينش زيك گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگار  
  دگر عضوها را نماند قرار

قوله والايمان مخالط لحمك و دمك سر اين مطلب : آميخته شدن ايمان بخدا و حقايق الهى بگوشت و خون على عليه السلام همانند آميخته شدن ايمان بگوشت و خون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اين است كه چون گوشت و خون بدن انسان جزء لاينفك عليه السلام نيز همانند ايمان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه با گوشت و خون او درآميخته و لازم ذاتى اوست ، و سرشت او را تشكيل داده و برطرف شدنى نيست ، مى باشد.
در كتاب كفاية الخصام ص 613 چهارده حديث از عامه نقل كرده در باره رسوخ ايمان اميرالمؤ منين عليه السلام و قوت و شدت يقين آنحضرت از جمله در حديث ششم از قول عمر نقل كرده كه گفت از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود((اگر همه آسمانها و زمين را در يك كفه ترازو گذارند و ايمان على را در كفه ديگر ايمان على بر آنها برترى دارد.))
و در روايات خاصه حديثى است مشهور كه على فرمود: لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا يعنى اگر حجاب پرده برداشته شود چيزى بر يقين من افزوده نخواهد شد.
و انت غدا الحوض خليفتى
ترجمه : و تو فردا (قيامت ) جانشين من بر حوض (كوثر) خواهى بود)
شرح : كتاب كفاية الخصام ص 661 از عبدالله بن عباس روايت كرده كه رسول خدا به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: ((يا على تو صاحب حوض من و صاحب لواء و پرچم من هستى ، و تو وفا كنند هبوعده هاى من و وارث علم منى ، و ميراث همه انبياء عليهم السلام پيش تو است )) و حديث چهاردم ابن بابويه بسند خود از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به على عليه السلام فرمود تو فرداى قيامت خليفه و جانشين من بر حوض هستى .
در معاد بحار الانوار جلد 3 ص 294(195) در وصف حوض و ساقى آن روايات زيادى نقل شده از جمله : از امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((نهرى است در بهشت كه خداوند آن را به پيغمبر خود بجاى پسرش به او عطا فرموده است .))
و انت تقضى دينى و تنجز عداتى
ترجمه : و تو دين مرا ادا مى كنى ، و وعده هاى مرا روا ميسازى
شرح : در كتاب كفاية الخصام باب 442 ص 640 سه حديث نقل كرده درباره ادا كردن على عليه السلام دين و وعده هاى رسول خدا را، و عجز ابوبكر از اءدا و وفاى به آن . و در حديث اول آمده كه على عليه السلام پس از وفات رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به منادى دستور داد كه در مسجد رسول خدا ندا كند واعلام نمايد مردم توجه كنيد: هر كس از رسول خداطلبى دارد، و يا وعده اى رسول خدا به او داده است و انجام نشده به نزد على آيد تا آنرا به پردازد و وعده پيغمبر را انجام دهد، مردم بخدمت على مى آمدند و آنچه ادعا مى كردند وى بدون شاهد و قسم ادا مى كرد و بوعده هاى آنحضرت وفا مى نمود - تا آخر روايت كه ذكر تمام آن مناسبت با وضع اين تاءليف ندارد.(196)
و شيعتك على منابر من نور مبيضة وجوههم حولى فى الجنة و هم جيرانى
ترجمه : و شيعيان تو بر منبرهائى از نورند در حالى كه چهرهايشان سفيد و درخشان است اطراف من در بهشتند و آنان همسايگان منند
شرح : در مجلد 15 بحار ص 138(197) روايت از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده تا آنكه گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به على عليه السلام فرمود: ((و شيعيان تو بر منبرهائى از نورند و چهرهايشان سفيد و نورانى در اطراف من ميباشند، شفاعت آنانرا مى كنم و فرداى ((قيامت )) در بهشت همسايگان من هستند.))
در مجلد 15 بحار ص 104(198) از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به على عليه السلام فرمود: يا على شيعتك هم الفائزون يوم القيامة يا على پيروان تو روز قيامت رستگارانند.
براى پيروان (و شيعيان ) علامت و نشانه هائى در اخبار و روايات ذكر شده . از جمله در مجلد 15 بحار ص ‍ 141(199) از امام ششم عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((پيروان ما را مواقع نماز آزمايش كنيد كه چگونه آنرا مراقب و محافظند، و چگونه اسرار ما را پيش دشمنانمان حفظ مى كنند، و چگونه نسبت به امواشان با برادران دينى خود مواسات دارند.)) باز هم در همان مجلد(200) ص 146 - از امام ششم عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((شايسته است كسى كه ادعا مى كند كه من شيعه هستم دليل و برهان گويا بر صدق ادعاى درونى خود بياورد (تا صدق گفتارش معلوم گردد) راوى گفت مقصود از اين برهان ظاهر و آشكار چيست ؟ حضرت فرمود: مقصود و منظور آنست كه حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام داند (و بدان عمل كند) و اعمال ظاهر او مصدق باطنش ‍ باشد.))
تنبيه : محبت و دوستى غير از شيعه بودن است . در مجلد 15 بحار ص 143(201) روايتى نقل شده و ما خلاصه آنرا در اينجا مى آوريم تا معلوم شود فرق است بين محبت و دوستى اهل بيت عليهم السلام با شيعه بودن يعنى پيرو آنان بودن : در زمان ولايتعهدى ظاهرى حضرت رضا عليه السلام چند نفر آمدند شرفياب حضور آن بزرگوار شوند: بحاجب و دربان منزل گفتند بحضرت عرض كنيد كه ما گروهى از شيعبان هستيم و ميخواهيم خدمت شما برسيم ، حضرت اجازه نداد تا چند روزى ، تا آنكه با اظهار تضرع و زارى اجازه گرفتند، و چون خدمت حضرت رسيدند سبب منع ورودشان را پرسيدند؟ حضرت فرمود: براى آنكه شما ردر گفتارتان صادق نبوديد و ادعاى شيعه بودن مينموديد، در صورتى كه شما از محبان و دوستان ما هستيد نه از شيعيان ما.
بايد دانست كه محبت نسبت به اهل بيت رسول خدا (ص ) باعث نجات و رستگارى خواهد شد، ولى پس از برطرف شدن آثار معصيت و پاك شدن شخص از پليدى ها بوسيله توبه ، و با گرفتارى وغذاب كه گاه صورت مى گيرد.
در مجلد 15 بحار صفحه 143(202) روايتى از حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها نقل شده كه در آخر آن مى فرمايد: ((كسانى كه مخالفت او امر و نواهى ما را كنند از شيعيان ما نيستند، ولى با اين حال عاقبت و سرانجام به دخول بهشت موفق ميشوند، اما پس از پاك شدن از گناهانشان به وسيله مصائب و گرفتارى در عالم دنيا، و يا مبتلا شدن به انواع شدائد و سختى در عرصات قيامت ، و يا معذب بودن در طبقه بالاى جهنم به عذاب آن تا آنكه بواسطه محبتشان نسبت بما آنان را از جهنم نجاتشان داده و بحضور خودمان انتقالشان دهيم .
و نيز در مجلد 15 بحار صفحه 135(203) از ابن عمر نقل شده كه گويد: من درباره على بن ابى طالب از پيغمبر سئوال كردم ؟ حضرت به خشم آمد و بياناتى فرمود: تا آنكه گفت ((آگاه باش كسى كه با محبت و علاقمندى آل محمد از دنيا برود من عهده دار بهشت اويم )) و سه مرتبه آنرا تكرار كرد.
و ايضا در مجلد 15 بحار باب الصفح عن الشيعة (204)از امام سجاد عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((ما به پيغمبرمان پناهنده هستيم و شيعيان ما هم بما.))
و لولا انت يا على لم يعرف المومنون بعدى
ترجمه : يا على اگر تو ميان امتم نبودى اهل ايمان بعد از من شناخته نميشدند، يعنى : تو شاخصى براى اهل ايمان ، و ايمان اشخاص بوسيله شاخصيتت تو شناخته ميشود
شرح : در مجلد 9 بحار ص 537(205) پيغمبر اكرم به على فرمود: ((اى على مژده دهم تو را كه تو را منافق دوست نميدارد: و مؤ من هم تو را دشمن نميدار، و اگر تو نبودى حزب خدا و پيغمبرش شناخته نميشدند.))
و ايضاً در ص 150(206) از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه درباره على عليه السلام بياناتى فرمود از جمله آنكه اگر نبود على ، مؤ من پاك بعد شناخته نميشد. از من و البته فرق است بين اسلام و ايمان ، و هر مؤ منى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤ من نيست ، زيرا اسلام طبق موازين شرعى اقرار بشهادتين است ، و همين اقرار براى مسلمانان بودن شخص كافى است ، ولى ايمان گذشته از اقرار، عمل به اركان هم لازم است كه شخص مسلمان علاوه بر اقرار بشهادتين بايد پايبند بعمل بدستورات دينى و اطاعت و پيروى از آن باشد، و اين همان معنى حقيقى اسلام و تسليم است كه فرمود: ان الذين عند الله الاسلام - آل عمران آيه 19 - و طبق آيه شريفه ومن يطع الرسول فقد اطاع الله - نساء آيه 80 - كه اطاعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله همان اطاعت خدا است ، و آيه مباركه اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولى الامر منكم - نساء آيه 59 - اطاعت اولياى معصومين عليهم السلام هم عين اطاعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است .
پس دين مورد پسند حق اقرار به يگانگى خدا و نبوت خاتم انبيا و اعتقاد بولايت اوصياء و پيروى از فرمان و دستورات آنان است ، چنانچه مفاد اين حديث شريف است :
در مجلد 15 بحار ص 215(207) روايت شده كه شخصى خدمت امام ششم عليه السلام رسيد و گفت ميخواهم دينى كه بدان معتقدم بشما عرضه بدارم ؟ حضرت فرمود بگو، او ابتدا شهادت به توحيد و يگانگى خداوند عزوجل داد، حضرت تصديق كرد، بعد شهادت برسالت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله داد، سپس شهادت بولايت على عليه السلام و يكايك فرزندان و امامان پس از او داد و اينكه اطاعت و پيروى از آنان همانند پيروى از پيغمبر واجب و لازم است ، حضرت همه آنها را تصديق كرد آنگاه او گفت : اكنون خدا تو را وارث آنان كرده كه اطاعت و پيروى از تو هم واجب و لازم است ، حضرت فرمود بس است خاموس باش و خود بياناتى كرد كه در آخرش فرمود: و نحن على منهاج نبينا، لنا مثل ماله من الطاعُ الواجبة يعنى و ما بر همان راه و روش پيغمبرمان هستيم ، و آنچه براى اوست براى ما هم هست از اطاعت كردن و پيروى نمودن .
در كتاب كفاية الخصام باب 382 رواياتى از عامه و خاصه نقل مى كند كه پس از رحلت و وفات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله مردم به قهقرا برگشتند و عقب نشينى كردن مگر عده كمى كه با امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام بودند.(208)
مجلد 8 بحار ص 18(209) از ابن عباس نقل شده ((كه از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ، پرسيدم آيا كسى او را (على عليه السلام ) دشمن ميدارد (ونسبت به او كينه مى ورزد؟)) فرمود: آرى گروهى كه خود را از امت من ميدانند و حال آنكه بهره اى از اسلام ندارند، اى ابن عباس علامت بغض و كينه شان آنست كه ديگران را بر او ترجيح و مقدم ميدارند، بعد فرمود: قسم به آنكس كه مرا بحق ، پيغمبر نمود بدان كه (خداوند) پيغمبرى افضل از من نيافريده ، و وصيى هم افضل از وصيى من خلق نكرده .
خلاصه ، آنچه از بيانات گذشته و رواياتى كه در اين زمينه نقل شده و عقل سليم و فطت پاك قضاوت مى كند معلوم و محقق است كه يكى از صفات مؤ من ايمان بولايت و جانشينى شخص شايسته همچون على عليه السلام پس از رسول خدا است كه امت اسلامى را بصلاج و سعادت رهبرى بكند و آنان را در جهان سرفراز سازد.
فكان بعده هدى من الضلال ، و نورا من العمى ، وحبل الله المتين ، و صراطه المستقيم
ترجمه : و او بود كه بعد از پيغمبر امت را از ضلالت و گمراهى بهدايت واز كورى به نور بصيرت راهنما بود، و او رشته محكم الهى و راه مستقيم حق بود
شرح : در بيان جمله اذ كان هوا لمنذر و لكل قوم هاد در سابق گذشت ، و او صداق كامل هدايت و راهنمائى پس از پيغمبر اكرم ميباشد.
كلمه نور چنانچه در آيه 8 سوره تغابن آمده است كه مى فرمايد فآمنوا بالله و رسوله والنور الذى انزلنا پس بخدا و رسول او و نورى كه ما نازل كرديم ايمان بياوريد. صورت ظاهر لفظ، همان قرآن و كتاب الهى است ولى چون لازمه هدايت و راهنمائى است كه راه خير و سعادت زندگى را روشن ميسازد پس هر چه را كه بوسيله آن راه سعادت زندگى روشن گردد ميشود آن را نور خواند، و از اين نظر اگر بعضى از روايات مى گويد مراد از ((نور)) امام است صحيح است و مربوط به باطن آيه و تاءويل آنست چنانكه در تفسير قمى و كتاب كافى از اولياى خدا نقل شده است .
و در كتاب كفاية الخصام ص 289 در تفسير آيه فوق حدود هفت حديث از روايات عامه و خاصه نقل كرده استكه آن نور امامان آل محمد تاروز قيامت هستند. و همانطورى كه انتظام امور انسانى ونيل بسعادت زندگى به دارا بودن روشنائى چشم است كه اگر افرادى از انسان فاقد اين نعمت باشد قدرت انجام امور را آنطور كه لازم است ندارند، و لذا آنانكه بينائى دارند به آنان كمك كرده و آنانرا نجات ميدهند، و اين امرى است محسوس و محتا ج به اقامه برهان نيست .
و براى فور و رستگارى و سعادت آخرت هم افراد انسان محتاج كسى هستند كه خود واجد نور و روشنائى باشد تا بتواند افراد بشر را از تحير و بدبختى و هلاكت نجات دهد. اگر جه مردم چشم ظاهرى دارند و با نور آن مى نگرند و دفع شر از خود مى كنند ولى چشم باطن ندارند وجاهل به امور آخرتى هستند و لهم اعين لايبصرون بها - اعراف آيه 179 -.
و لذا خداوند متعال از نظر رحمت ورافت در هر دوره و هر عصرى نورهائى براى هدايتبشر قرار دادهاست . در تفسير برهان ذيل آيه مباركه واتبعوا النور الذى انزل معه - اعراف آيه 157 - از ابوبصير از امام محمد باقر عليه السلام نقل كرده كه مراد از نور على عليه السلام است . و در تفسير صافى از كافى از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه نورد رانى آيه على موادمه معصومين هستند
و حبل الله المتين
ترجمه : و ريسمان محكم خداوند
شرح : على عليه السلام را تشبيه به حبل كرده چون وسيله خلق است كه افراد انسان و جامعه بشر بوسيله او وولايت و پيروى از او به قرب خداوند عزوجل و دوستى و كرامت و بهشت او ميرسند.
و همانطورى كه نجات از چاه و گودال و حفره عميقى در اين جهان بوسيله ريسمان محكم خواهد بود. كه اگر كسى در چاه و گودال سقوط كند بايد متشبث برشته محكمى گردد و بدان چنگ زند تا بتواند خود را نجات دهد همينطور نجات از چاه و گودال ضلالت و گمراهى بايد بوسيله رشته محكم الهى باشد چنانكه فرمود: و اعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا - آل عمران آيه 103 - و همگى برشته الهى چنگ زنيد و متفرق نشويد.
در مجلد 9 بحار ص 86(210) درباره قول خداوند كه فرمايد: و اعتصموا بحبل الله آورده است كه فقال النبى صلى اللّه عليه و آله : انا نبى الله و على بن ابى طالب حبله
در كتبا كفاية الخصام باب 36 چهار روايت از عامه نقل كرده هك حبلى كه خدا در قرآن فرموده اهل بيت پيغمبر است . از جمله حديث سوم كه صاحب كتاب مناقب الفاخرة فى العترة الظاهرة از عبدالله بن عباس نقل كرده گويد: ما در خدمت رسول خدا بوديم كه مردى اعرابى وارد شد عرض كرد يا رسول الله شنيدم كه درباره و اعتصموا بحبل الله سفارش مى كردى ، اين حبل خدا كدام است كه به او تمسك جوييم ؟ رسول خدا دست بر دست على نهاد و فرمود: به اين تمسك جوئيد كه اين حبل الله متين است .
در مجلد 9 بحار صفحه 86(211) از ابو سعيد خدرى روايت شده گويد: پيغمبر اكرم فرمود: ((اى مردم من در ميان شما دو ريسمان گذاشتم اگر متمسك به آن دو شويد هرگز گمراه نمى شويد بعد از من ، يكى از آندو بزرگتر از ديگرى است : كتاب خدا كه رشته ايست از آسمان به زمين كشيده شده ، و عترت و اهل بيت من و اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در حوض قيامت بر من وارد شوند.))
و اءيضا در همان صفحه (212) از اما پنجم عليه السلام چنين روايت شده ولاية على بن ابى طالب ، الحبل الذى قال الله تعالى : و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. فمن تمسك به كان مؤ منا، و من تركه خرج من الايمان امام پنجم فرمود: ولايت على بن ابى طالب همان رشته و ريسمانى است كه خدا فرموده ((همگى بريسمان خدا متمسك شويد و متفرق نشويد)) هر كس متمسك به آن شود مؤ من است و هر كس آن را رها كند از ايمان خارج است ، البته مراد از تمسك بحبل نسبت بكتاب خدا عمل كردن به آنست ، و مراد از تمسك بولايت اطاعت و پيروى كردن از آنست .
و صراطه المستقيم
شرح : كفاية الخصام - باب 276 ص 531 - رواياتى از عامه و خاصه نقل كرده كه صراط مستقيم على و اولاد اوست عليهم السلام ، از آن جمله ابوبكر شيرازى كه از بزرگان علماى عامه است بسند خود از قتاده از حسن بصرى در تفسير آيه - 153 سوره انعام - و ان هذا صراطى مستقيما نقل كرده گويد: كه خداى متعهال مى فرمايد طريق على بن ابى طالب و ذريه اش طريقى است مستقيم ، و دينى است استوار، پيروى آن كنيد و آن چنگ زنيد كه راهياست واضح و روشن و در آن هيچ كجى نيست .(213) و اءيضاً در همان كتاب از محمد بن حسن صفار قمى نقل كرده كه در آيه -521 شورى - انك لتهدى الى صراط مستقيم فرمود: يعنى امر ميكنى مردم را بولايت على و ميخوانى آنانرا بسوى آن ، و صراط مستقيم على است .
فائدة : در علم هندسه ثابت شده كه اقصر خطوط دائره از مركز به محيط دائره يا بين دو نقطه ، خط مستقيم است . كه داراى زوايا نيست و ساير خطوط داراى زواياى حاده و منفرجه اند. وانسان بايد در راه رسيدن بمقصد خود و فوز، خط مستقيم را در نظر بگيرد. و نيز در رستن از وادى ضلالت هم بايد خود را وادار بسلوك راه راست و طريق مستقيم نمايد و اين راه بموجب تفاسير واخبار وارده متابعت اميرالمومنين و اولاد معصومين او است .
لا يسبق بقرابة فى رحم
ترجمه : هيچ كس بقرابت با رسول خدا بر او (يعنى على ) سبقت نگرفته
شرح : مجلد 9 بحار صفحه 69(214) در تفسير اين آيه مباركه و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا - فرقان آيه 54 -(215) از ابن عباس نقل كرد گويد: ((هنگامى كه پيغمبر اكرم دخترش را به پسر عمويش على عليه السلام تزويج كرد اين آيه نازل شده پس براى او دو قرابت است نسبى و سببى .))
و امير المومنين على عليه السلام از دو جهت با پيغمبر قرابت داشت يكى از جهت قابت نسبى ، چون عبدالله پدر پيغمبر با ابوطالب پدر على از فرزندان عبدالمطلب و برادر بودند كه پيغمبر صلى اللّه عليه با امير المومنين عليه السلام پسر عمو ميشوند، و ديگر قرابت سببى است كه داماد پيغمبر است ، و هيچ يك از صحابه اين دو جهت را با هم دارا نبودند.
البته اين نوع قرابت و خويشاوندى و انتسابات نسبى و سببى موجب قرب و مقامى نمى گردد، وما هم آن را سبب فضيلت و برترى نمى دانيم ، و ذكر اين قرابت نسبى و سببى حضرت على عليه السلام با پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فقط براى جمله ((نسبا و صهرا)) در آيه مباركه و شاءن نزول آن بوده .
بلكه آنچه سبب فضيلت و برترى شخص مى گردد همان فضائل و صفات نفسانى انسان است كه اثرات آن در خارج نمايان مى گردد چنانچه خدا مى فريمايد يا ايها الناس انا خلقنا كم من ذكر و انثى و جعلنا كم سعوبا و قبائل لتعارفو ان اكرمكم عندالله اتقا كم - حجرات آيه 13 - اى مردم ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را تيره هاى بزرگ و كوچك قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد البته گرامى ترين شمانزد خدا با تقوى ترين شماست .
و روز قيامت هم اين گونه انتساب ها اثرى ندارد و بحساب هم نمى آيد چنانچه فرمايد فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون - مومنون آيه 101 - پس آنگاه كه نفخه صور دميده شود ديگر در آن روز نسبت خويشاوندى در ميانشان نيست و نپرسند. و همانطوريكه قرآن مى فرمايد يوم يفر امرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بنيه - عبس آيه 34 - روز و انفسا است و اقارب و نزديكان از برادر و پدر و مادر و همسر و اولاد از يكديگر فرار مى كنند و هر يك گرفتار عمل خود هستند، و قدرت بر رفع و دفع عقاب و رساندن ثواب را ندارند.
پس اين گونه انتسابات بحال كسى فاده ندارد، اگر چه حديثى به پيغمبر اكرم نسبت داده شده كه فرمود: كل سبب و نسب منقطع يوم القيامة الا سببى و نسبى زيرا طبق روايات متعدده آن روايات و احاديثى را ميتوان قبول كرد كه مخالف قرآن نباشد وگرنه مورد پذيرش قرار نخواهد گرفت (216) و ممكن است گفته شود كه منظور از روايت منتسب به پيغمبر آن است كه گناهكارانشان هم پيش از مردن موفق به توبه خواهند شد و با حال توبه از دنيا ميروند.
و لا بسابقة فى دين
ترجمه : و كسى در دين اسلام (و ايمان ) بر او پيشى نگرفته
شرح : در كتاب كفاية الخصام باب 336 حدود چهل و هفت حديث از طريق عامه و خاصه نقل شده ، كه اول كسى كه از مردان اسلام اختيار كرد و به پيغمبر اسلام ايمان آورد على بن ابى طالب عليه السلام بود، از جمله اين مغازلى شافعى در كتاب مناقب در آيه ((السابون السابقون )) - واقعه آيه 10- از مجاهد از ابن عباس آورده كه در ايمان بموسى عليه السلام يوشع بن نون ، و در ايمان به عيسى عليه السلام صاحب يس (يعنى مومن آل يس ) و در ايمان به محمد صلى اللّه عليه و آله على عليه السلام از ديگران سبقت گرفتند.(217)
و حديث 17 موفق بن احمد (اخطب خوارزم ) بسند خوود از محمد بن اسحق روايت كرده ((اول كسى كه از مردان برسول خدا صلى اللّه عليه و آله ايمان آورد و تصديق نمود او را و بحث بودن آنچه از جانب خدا آورده است پذيرفت على بن ابى طالب عليه السلام بود كه در آن هنگام ده سال داشته .))
و در بحار الانوار مجلد 9 باب ((انه السابق فى القرآن (218))) اخبار زيادى است باينكه اول كسى كه ايمان آورد على عليه السلام بوده ، و ميتوان گفت كه اين امر بحد تواتر رسيده و اجتماعى است و كشى در آن نيست ، و با اين بسيارى اخبار و اقوال فريقين اگر كسى در مقام انكار برآيد، حقاً بايد گفت يا از نظر بياطلاعى است و يا تعصب جاهى است .(219)
در مجلد 9 بحار ص 366(220) روايتى از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه مى فرمايد من وعلى هر كدام با هم در سه خصلت ممتاز مشتركيم
1- من صاحب پرچم هستم وعلى نگهدارنده آن .
2- من صاحب كوثرم و على ساقى آن .
3- بهشت و دوزخ بدست من است و على قيم آنست . و سه خصليت ديگرى كهعلى داراست و من با او شركت ندارم : 1- داشتن پسرعموئى مثل من (كه داراى مقام نبوت است )
2- داشتن همسرى چون فاطمه
3- داشتن فرزندانى مانند حسن و حسين .
و كسى را سزا نيست بگويد: ايمان على به پيغمبر چون در زمان طفوليت (و به سن ده سالگى ) و غير بالغى بوده ارزشى نداشته ، براى اينكه شخص على عليه السلام در آن سن و سال مميز بوده و اعمال خير و نيك طفل مميز مورد پذيرش ‍ است و داراى اجر وثواب مى باشد، و لذا پيغمبر اكرم ايمان او را پذيرفت و به اين سبقت او در اسلام فضل او را علام نمود، و خود آن بزرگوار هم باين مقام افتخار و در مجامع صحابه و تابعين كه در ميانشان مخالفين و معاندين زياد بودند احتجاج مى نمودند كسى او را انكار نمى كرد. و در واقع عاشورا ارباب مقاتل مى نويسند كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام هنگامى كه خود شخصا آهنگ قتال نمود رجزى مى خواند از جمله مى گفت :
فاطم الزهرا امى ، و ابى  
  قاصم الكفر ببدر و حنين
يعبد الله غلاما يافعا  
  و قريش يعبدون الوثنين
يعبدون اللات و الغزى معا  
  و على كان صلى القبلتين (221)

و بمقام پدر بزرگوارش كه در حال غير بالغ بودن اسلام آورده و خداى يگانه را پرستش مى كرده فخر مى نمود.
و لا يلحق فى منقبة من مناقبه
ترجمه : و كسى در مناقب و اوصاف كمال به او نخواهد رسيد
شرح : بدانكه آنحضرت داراى مناقب و امتيازات و فضائل بسيارى است كه اختصاص بخود او دارد:
2- اول كسى است از مردان كه اسلام اختيار كرد و به پيغمبر اكرم ايمان آورد، و شرح آن گذشت .
2- قرابت و خويشاوندى نسبى و سببى با پيغمبر اسلام داشت كه هم پسر عم او بود و هم دامادش و سابقا بيان كرديم .
3- تولد او در خانه كعبه اتفاق افتاد.
4- از دوره صباوت و كودكى در خانه پيغمبر و در مهد پرورش او بود چنانكه در اواخر خطبه قاصعه نهج البلاغه آمده ، و مورخين اسلامى و سيره نويسان هم آنرا ذكر كرده اند.
5- لقت ((امير المومنين )) كه اختصاص به او دارد و قبلا آن رابيان كرديم .
6- رسول خدا او را برادر و بمنزله نفس خود دانسته و بيان اين مطلب هم سابقا گفته شد.
7- فداكارى او در آن شبيكه كفار قريش تصميم گرفته بودند كه پيغمبر اسلام را به قتل برسانند، او براى حفظ جان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بجاى پيغمبر در بستر او شب را گذرانيد. و براى رضا و خوشنودى حق جان خود را در معرض هلاك و خطر مرگ قرار داد و آيه ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله - بقره آيه 207 - در شان او نازل شد.

 

next page

fehrest page

back page