دفاع از مذهب اهل بيت

سيد محسن حجت

- ۲ -


نقد مقدمه دکتر

دکتر بعد ازحمد خدا و صلوات بر پيامبر و آل و اصحاب مى گويد : « داستانى که اينک ميخوانيد ثمـره تلاش سالها بحث و تفکـر و مطالعـه و تحقيق است و آرزويى جز اين ندارم که تا زنده هستم و در کفن پيچانده نشده ام پرودگارم از من خوشنود گرديده و خواهران و بـرادران مسلمانم از آن بهره مند گردند » .

نويسنده : ان شاء الله و بحـول و قوه خداوند متعال خوانندگان عزيز متوجه خواهندشد که ثمره سالها بحث و تحقيق اين دکتر مجتهد چگونه و با چند کلمه بطلان و نادرست بودن آن بر همه واضح و روشن ميگردد .

*****

دکتر : « {شناسنامه} بنده در کربلا و در محيطى کاملاً شيعى متولد شده ام ، و در دامـن پـدر و مادرى متدين پرورش يافته ام ، تا سن جوانى در مدارس شهر خـود مان تحصيل کـردم و سپس پـدرم مـرا بـه حـوزه علميه نجـف اشرف کـه بزرگتـرين حـوزه در جهان است فرستاد تا از محضـر علما و مراجـع عاليقدرى چـون امام سيـد محمـد حسين آل کاشـف الغطاء و ديـگران کسب فيض نمايم » .

نويسنده :ما در حوزه هاى شيعى عالمى مجتهد که نود ساله و از اهالى کربلا باشد و تا سن جوانى هم در مدارس شهر کربلا درس خوانده باشد سراغ نداريم ، و مردم کربلا نيز از وجود عالمى با ايـن اوصاف بطـور کلى بيخبر هستند .

دکتر به سن و سال خـود نيز تصـريح نـکرده و بلکه از بعض مطالب کتاب او سنهاى مختلفى براى او استفاده ميشود ، او يکجا مى گويد که با " احمد صافى نجفى " شاعـر معـروف رفاقت داشته است ولى شاعـر مرحـوم از او 30 سال بزرگتر بوده است ، اگر به اين نکته دقت کنيم پس بايـد دکتر در موقـع نشر کتاب در سال 1420 ق 76 سال از عمر خودش را سپرى کرده باشـد ،چـون صافى نجفى در سال 1314هـ ق متولد شده و درسال 1379 هـ ق از دنيا رفته است .

دکتر در جاى ديگر کتابش مى گويد زمان بــودن او در نجـف اشرف مقـارن بــوده بـا زيارت سيـد عبـد الحسين شرف الدين موسوى قدس سره و زيارت آن سيـد جليل القدر از نجف اشرف در سال 1355هـ ق بوده است و اگر دکتر در آن موقع 20 ساله بوده در موقع نشر کتاب مورد نقد 85 سال از عمر را پشت سر گزاشته است .

اما مهمتر آنکه دکتر در متن عربى کتاب مطلبى دارد که سن او را بسيار و اضح و روشن بيان ميکند ، و چون مترجم در ترجمه آن مورد را آنطـور که بايد ترجمه نکـرده است ، ما ناگزيريم اول متن عربى دکتر را نقل و سپس ترجمه کنيم تا خوانندگان عزيز اين اُعجوبه را بطور کامل بشناسنـد ، وى در متـن عربى ميگويد : ( فى زيارتى للهند التقيت السيد دلدارعلى فأهدانى نسخة من کتابه (اساس الاصول) ) " در سفرى که به هند داشتم با سيد دلدار على ديـدار
نمودم . ايشان نسخه از کتابش ( اساس الاصول) را به من اهداء کرد " .
مرحوم سيد دلدار على نقـوى صاحب کتاب ( اساس الاصول ) در سال 1235 هـ ق دار فانى را وداع نمـوده و بسراى باقى شتافته است واگر عمر دکتر در وقـت ملاقات با مرحوم سيد دلدار 20ساله بـوده پس در وقت نشر کتابش يعنى 1420 هـ ق 205 ساله بوده است،و ايـن عمر غيـر طبيعى است که قابل باور نيست و دروغ بودن قضيه ملاقات را به اثبات مى رساند ، و نتيجه تنها يک چيز است و آن اينکه دکتـر هرگـز شيعه نبوده است و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل !

اشتبـاه بـزرگ ديگرى کـه دکتـر مرتکب شده و سبب ميشود که بيشتر با ماهيتش آشنا شويم اطلاق کلمـه " سيّد " بر علمايى است که " شيخ " بوده انـد و حتى اسم مرحـوم کاشف الغطاء را چنديـن بار غلط مينويسد مثلا ميگويد : ( سيد محمد آل الحسين کاشف الغطاء ) در حاليکه ايشان سيـد نبـوده و شيـخ بوده انـد و اسم ايشان هم (محمد حسين آل کاشف الغطاء ) است .
البته مترجم زرنگ تـر از دکتـر بـوده زيرا اسم مرحـوم کاشف الغطاء را درست نوشته است اما او نيز فرق بين سيد و شيخ را متوجـه نشده است ، در حاليکـه لقـب سيد در عـرف شيعى مختص بـه ذريه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است .
البته ممکن است گفته شود : چون "سيد" در عربى مرادف کلمه " آقا " در فارسى ميباشد و دکتر هم عرب است ، به اين لحاظ اين کلمه را بکار بـرده است که در در جواب مى گـوئيم کسى کـه مدعى علم و فقاهت و تحصيل در حـوزه علميه هست ، بايـد بـه اصطلاحات و فرهنگ حوزه آشنائى کامل داشته باشد .

*****

دکتر: دکتر : « { وسوسه ها } پس از مدتى تحصيـل در حـوزه احساس کـردم کـه نصـوص زيادى مـرا بـه خــود مشغول مى کنــد و مسائـل مختلفى مــرا بــه حيرت و  شگفت وا ميـدارد ، اما من خــودم را هميشـه بـه کـج فهمى و ضعف ادراک متهم ميکردم » .

نويسنده : خود همين عبارت مى رساند که ايـن آدم روش تحصيـل و تـدريس در حـوزه هاى علميـه شيعـه را نميدانسته است ، زيرا که طلبه علوم دينى چند سالى را بايد مشغول مقدمات باشد تا دستور زبان عربى را به طور کامل فرا بگيرد و بعد از آن چنـد سال بايـد مشغـول دروس سطوح اوليه و متوسطه و عالى شود که در ايـن دوره کارى به نصوص و تحقيق در آن ندارد .  اما دکتر غافل از همه جا فکـر مى کـرده است که در حوزه علميه نجف و قم نيز مثل مراکز علمى اهل سنت کتب حديث تدريس مى شود .  شگفت آور تر آنکه اين آقا فکر ميکرده هرچه در کتب شيعه پيدا شود صد در صد مورد قبول است و به همين جهت بدون آنکه متوجه ضعف حديث يا مبتلا بودن آن به معارض باشد ، شروع به استدلال به احاديث ضعيف بـر ضد شيعه نموده است . غافل از آنکه شيعه کتابى بــه نام صحيح ندارد و اين يعنى به هـر حديثى کـه در کتاب هاى ما نوشته شده است ، تمسک و استلال صحيح نيست مگـر بعـد از مطمئن شـدن از تحقق تمام شرايط حجيت حديث که در علم اصول فقه بيان گرديده است .

*****

دکتر: دکتر : « وقتى ديـدم وضعيت ادامه پيدا کرد تصميم گرفتم مسايل را با يکى از اساتيد بزرگ حـوزه در جريان بگذارم اما او مرد زيرکى بود و فهميد که اين بيمارى مرا چگونه علاج کند و اين وسوسـه ها را چطـور در نطفـه خفـه کنـد بسيـار ساده و با کلمـاتى کوتاه بمن خطاب کرد و فرمود :در حوزه چه ميخوانى ؟ گفتم طبعا مذهب اهلبيت عليهم السلام فرمـود : آيا در مـذهب اهل بيت شک داري؟ گفتم : معاذ الله! فرمود : پس ايـن وسوسه ها را از خودت دور کن ، تو از پيروان اهل بيتى و اهلبيت عليهم السلام علمشان را از جـدشان محمد صلى الله عليه وآله ، و حضرت ختمى مرتبت علـم خـويش را از پروردگارش گرفته است .
اندکى خاموش ماندم سپس گفتم : خيلى متشکرم که مـرا از اين وسوسه ها نجـات داديـد ، آنگاه بـه درس خـودم بـاز گشتـم ، اما سؤالات و وسوسـه ها مجـدداً هجوم آورد ، هرچه درسم جلوتر مى رفت پرسش ها و سردرگميها بيشتر ميشد » .

نويسنده : اين بخش از گفتار دکتر مجتهد نما بيشتر دلالت دارد که او هـرگز حوزه علميه را نديـده و از برنامه هاى درسى حوزه خبرى ندارد ، او گمان کرده است هر کـه وارد حـوزه شد مذهـب اهل بيـت عليهم السلام را ميخواند ، در حاليکه علـوم مقدماتى و منطـق و فلسفه هيچ ربطى به مذهب اهلبيت عليهم السلام ندارد . بلکه هـدف غائى از تحصيل در حـوزه علم پيـدا کردن به مذهب اهلبيت عليهم السلام و استخراج احکام دين مطابق قواعد اين مذهب ميباشد ، نه اينکـه هرکـه وارد حـوزه شد فـوراً طريقه استنباط حکم و قواعد اجتهاد را تحصيل کند ،به همين جهت وقتى از فردى که مشغول تحصيل در حوزه است سؤال شود که چه ميخواند؟ ، او در جـواب اسم کتاب يا مرحلـه اى را ميگويد که مشغول تحصيـل و خوانـدن آن هست و نميگويـد که مذهب اهل بيت عليهم السلام را ميخواند .

*****

دکتر : « {کنجکاوي} خلاصه اينکه درسم را بـه پايان رساندم و مدرک علمى خودم را در نيل بدرجه اجتهاد و از فـريد عصـرش سيـد محمـدحسيـن آل کاشـف الغطاء رئيس حوزه نجف اشرف حاصل نمودم » .

نويسنده : اينهـم اقرار ضمنى ديگرى از دکتر مجتهد نما کـه بيخبـرى او را از قوانيـن حـوزه و فرهنگ آن ثابـت ميکند ، اين بيچاره فکر ميکرده ،حوزه هم مثل دانشگاه است که بعد از فارغ شدن از تحصيل حتما مدرکى براى محصل داده ميشود و چون در حوزه فراغ تحصيل پس از نيل به اجتهاد است پس حتما مدرک هـم اجـازه اجتهاد است ، در حاليکه مدرک گرفتن يا براى مـدرک تحصيلى درس خواندن هـدف نيست ، و چـه بسيارند مجتهدان عالى مقدارى که از هيچ مجتهدى اجازه اجتهاد ندارند .  البته گاهى هم کسانى اجازه اجتهاد در يافت کـرده و ميکنند ،ولى در صورت ادعا فرد مدعى بايـد اجازه اش را ارائه کند تا ديگران او را تصديق کنند ، و دکتر ادعايش اينست اما دليلى وجود ندارد که اين ادعا را اثبات کند .

*****

دکتر : « اينک بطـور جدى در اين موضوع شروع به انديشيدن کردم که چگونه ما امور شريعت را ميخوانيـم تا اينکـه توسط آن خـدا را بپرستيم ، اما در همين کتابها نصوص صـريح و آشکارى وجــود دارد که کفـر بـه خـدا را ثابت ميکند ؟! » .

نويسنده : دکتر آنچه را که فکر کرده ميتوانـد از آن بر ضد مـذهب اهلبيت عليهم السلام استفاده کنـد در اين کتـاب آورده است و ان شاء الله خواننـدگان عزيز متـوجه خواهند شد ، که يا آن نصـوص و روايـات از نظـر سندى ضعيف و غيـر قابـل اعتماد هستنـد و يا اصلا در کتابهاى شيعه وجود ندارند و از جعليات دکتر ميباشند و يا اينکـه توسط دکتر دستکارى و تحريف شده انـد ، و يا بـا آوردن نيم روايت و نياوردن نيم ديگر آن و يا غلط معنى کردن و کارهاى از اين قبيل ميخواسته است که مذهب اهلبيت عليهم السلام را خدشه نموده و پيروان اين مذهب را از مذهب شان روى گـردان کند ، اما غافل از آنکه خـداونـد متعال در کمين خائنان و ستمگران است

مدعى خواست که از بيخ کند ريشه ما
دست غيب آمـد و بـر سينـه نامحـرم زد

*****

دکتر : « آرى بخدا سوگند گيجم نميدانم ما چـه مى خوانيم ؟ آيا واقعا ممکن است مذهب اهل بيت عليهم السلام همين باشد ؟ اين قضيه انسان را دچار تناقض و سردرگمى ميکند ، چگونه ممکن است که از يک سو خدا پرستيده شود و در عين حال تکذيب گردد ؟! چگونه ممکن است که هم از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم پيروى شود و هم به ايشان طعن وارد گردد ؟! چگونـه ممکن است که شخصى از اهل بيت پيروى کند ،با آنها محبت داشتـه باشد و مذهب شان را تـدريس کنــد در حاليکه او آنان را دشنام مى دهد و به آنها توهين مى کند ؟ ! » .

نويسنده : در اينکه اقرار کـرده است گيـج است ما هرگز شک نخواهيم کرد ،زيرا اقرار هر عاقلى بر خودش نافذ است و آنچه را که شخص گيج بنـويسـد از اعتبار و ارزش ساقط است و ان شاءالله خوانندگان عزيز متوجه خواهند شد که تناقض در کجاست ، و کى کفر ميگويد وکى مشرک است ، چناچه ثابت خواهـد شـد کــه در مذهب اهـلبيت عليهم السلام هيچگونـه تناقضى وجود ندارد ، و حتى يک مورد هـم طعـن يا توهيـن نسبت به پيامبر وائمـه صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ديـده نميشود ،بلکه ثابـت خواهـد شد که چه کسانى توهين کرده انـد و طعن وارد نموده اند ، پس تا آخر کتـاب با ما باشيد تا حقيقت براى شما آشکار گردد .

*****

دکتر: «خدايا رحمت و لطف ترا ميخواهم اگر با رحمت خودت مرا در نيابى حتماً از گمراهان وبلکه از زيان کاران خواهم بود ، مجدداً برميگردم و از خـودم مى پرسم کـه موضع ايـن همـه علماى بـزرگ و رهبـران گذشتـه ما در اين باره چه بوده است ؟ آيا چيزى که من الآن دارم مى بينم آنها نمى ديدنـد ، آنچـه من اکنـون خوانـده ام آنها  نمى خوانده اند ؟! آرى نه تنها نخوانده اند بلکه آنچـه کـه بسيار دردناک و تأسف آور است اينکه بسيارى از اين کتاب ها نوشتـه خود آنهاست اين چيزى بود که مرا خيلى رنج ميداد من به شخصى احتياج داشتم که با او درد دل کنـم و غـم و پريشانى خودم را به او باز گويم » .

نويسنده : موضع علما و رهبران گذشته شيعه موضع علما و رهبران موجود شيعـه است و هيـچ فرقى از اين لحاظ وجود ندارد ، بلکـه اين دکتر مجتهـد نما و ياران او هستند که نتوانسته انـد پويائى و جاذبه مکتب اهلبيت عليهم السلام را تحمل کنند ، و لـذا بـه فکر توطـئـه بـر آمـده و با دروغ و تزوير خواستـه اند به اين مذهب لطمه وارد نمايند.

خصوصا بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و بــه رهبرى حضرت آية الله العظمى امام خمينى قدس سره که باعث شـد تمـام جهان و خصـوصا مسلمانان مذهب تشيع را يک مذهب بيدار و آگاه بشناسند که ميتواند در عصر حاضر جامعـه را بـه تحرک وادارد و حکومت تشکيل دهــد و در سر تا سر جهـان بـراى خـودش طــرفـدارن و هواداران بيشمارى داشته باشد ، دشمنان مذهب اهل بيت عليهم السلام به اين فکر افتادند که هر طور شـده بايد اين مذهب وپيروان آنرا يک جورى بد نام کننـد ، لذا طى اين چند سال کارهاى متعددى انجام دادند و کتـاب هاى مختلفى نوشتند از جمله کتابهاى نوشته شـده و نشر شده کتاب ( وجاء دور المجوس) " دوران آتش پرستها دوباره آمد " و کتاب ( لله ثم للتاريخ ) است .  البته براى کتابهاى نوشته شده جواب هاى متعددى که همه مبتنى بر قواعد علميست داده شده است .

کتاب مورد نقد هم که در فارسى بـه نام ( اهـل بيت از خود دفاع ميکنند ) چنانکه خوانندگان عزيز توجه دارند ترجمه کتاب ( لله ثم للتاريخ ) است ، که مؤلف آن با دروغ و جوسازى خواسته خودش و يارانش را به مقصد شومى که دارند نزديک سازند .  ما در اين جوابيه باطن خبيث و حقيقت کثيف او را بحول و قوه خداوند متعال آشکار خواهيم ساخت ، و با جوابها و ردود علمى و احياناً نقضى نقشه هاى اين جاهلان و دشمنان ددمنش را نقش بر آب خواهيم کرد .

تحقيق از کجا و چگونه ؟

دکتر : « {آغاز تحقيق} سرانجام طرح جالبى بذهنـم رسيد ، و آن اينکه آنچـه خوانـده ام مجــدداً آن را با ديـد محققانـه باز خوانى کنـم بنا بر اين همه مصادر معتبر را خواندم نصوص و مسائل زيادى توجه مرا جلب مى کـرد کـه احساس مى کـردم بايـد چيـزى در پاى آن بنـويسم شروع به ياد داشت و حاشيه نويسى نمـودم ،هنگامى که مطالعه مصادرمعتبر را تمام کردم ديدم ياد داشتهاى فروانى در کتابخانه ام انباشتـه شده است ،آنها را جمع و جـور کـردم و در جـايى نگهـدارى نمـودم بـه اميـد آنکه شايـد خـداونـد شرايطى فـراهـم کنـد کـه بتـوان از آنـها استفاده کرد » .

نويسنده : کسى که مدعيست کتابش را در سن 80 سالگـى نوشتـه است و حـد اقل پنجاه سال است کـه مجتهد است و قبل از مجتهد شدن در رابطـه با مـذهب و کتابهاى آن و نصـوص و مسائـل آن شک داشته است چطور همه شکيات او به يک کتابچه صـد و چنـد صفحـه جمع آورى شده است ، و روى چه حسابها در آن کتابها و منابع فقط روايات ضعيف را ديـده است و هرگـز روايات و احاديث صحيح را نديده است و چگونه شـرح و توضيح هاى علماى شيعه را که در شروح مختلف ، اکثر روايات را شرح وتوضيح داده اند مراجعه نکرده است .  آيا نتيجه تحقيقات شصت ساله يک مجتهد 75 يا 90 يـا 205 سالـه تحويـل دادن مشتى دروغ و تهـمت است که با تمسک به چند روايت ضعيف کامل شده است ؟

*****

دکتر: « روابـط مـن کما کان با همـه علما و مـراجـع دينـى حسنــه بــود و با ايـن اميـد با آنـان نشست و برخواست مى کـردم کـه بـه نتيجـه برسـم تا اگـر روزى تصميم دشوارى گرفتم به من کمک کنند مسائل بسيار شده بـود ، تا اينکـه بالاخره صـد در صد قانـع شـدم کـه تصميم دشوار خودم را بگيرم ، اما فقـط در انتظار فرصت مناسبى بودم » .

نويسنده : اينکه روابط او با علما و مراجع حسنه بوده مهم نيست بلکه مهم آنست که آيا دکتـر با آنان بحث و مناظره داشته است يا خيـر ؟ او در اين زمينه ،اشاره يا تصريحى ندارد ، چون اگر مى نوشت با فلان مرجع چــه گفتم و او چه گفت دروغگوئى اش بيشتـر براى ديگـران آشکار ميگشت .

*****

دکتر: « {همفکران} دوست عزيزم علامه سيد دکتر موسى موسوى را نمونه بسيار جالبى مى ديدم کـه از پذيـرش انحرافى که در مـذهب شيعـه بـوجود آمـده بود خـود دارى نمـود و علناً مخالفت خـودش را اعلان کـرد و تلاش هاى کـه ايشان براى تصحيح ايـن انحرافات انجام داد بسيار قابل تحسين است .
چندى بعـد کتاب ( تطور الفکر الشيعى ) " رشـد انديشـه تشيع " از بـرادر عزيـز مان انديشمنـد تـوانا سيـد احمـد کاتب به بازار آمـد ، پس از مطالعـه آن دريافتم کـه اينک فرصت آن فـرا رسيـده است ، کـه حـق را ظاهـر کنـم و برادران و خواهران فريب خورده ام را آگاه نمايم.... » .

نويسنده : جاى بسى تعجب است که مجتهدى 85 يا 205 ساله دوشخص مذکـور را رهبـر و رهنما و الگوى خود معرفى کنـد ، در حاليکه فقيه بايد تابع رأى و نظر خودش باشد نه اينکه ديگران او را بهر طرف که دوسـت داشتند سوق دهند .
وانگهى آنچه را سيد موسى موسوى و احمـد کاتب نوشته اند ، بطلانش بر همگان واضـح است و جـوابهاى مختلفى در رد آنان نوشته شده است ، مخصوصا احمد کاتب که اعتقادش در رابطـه با حضرت مهـدى عجل الله فرجه الشريف ،مخالف با اجماع تمام امت اسلام است زيرا او ميگويـد نه حضرت مهــدى متولد شده است و نه بعداً متولد خواهد شد .

*****

دکتر: « اسلوب من در طرح اندوخته هايم با اسلوب آقايان "موسوى و کاتب " اندکى متفـاوت است شايـد علتش روش متفاوتى باشـد کـه هـر يک از ما در هنگام تحقيق و مطالعه در پيش گرفته است » .

نويسنده : در اينکه روش دکتر با نامبردگان متفاوت است بحثى نيست ،زيرا آندو نفر شناخته شده هستند و همه مى داننـد کـه آنـدو قبلاً شيعـه بودنـد و منحـرف شدند ، حالا يا بخاطر مطامع دنيا يا بخاطر شبهاتى کـه در ذهن آنها پيداشده بود . اما دکتر ماهيتش شناخته شـده نيست ، قوانين و قواعد حوزه را هم نميداند ،شيخ و سيد را هم نميتوانـد تمييز دهد و به همين لحاظ جزم پيدا ميشود کـه او قبلا به هيچ عنوان شيعه نبوده است .

*****

دکتر: « ايـن را هم عرض کنم که شرايط زندگى دوستان مذکور نيز با شرايط من تفاوت کلى دارد چونکه هردوى آنان موفق شده انـد منطقـه را تـرک گوينـد و در يکى از کشـور هـاى غربى زنـدگى کننـد و کارشان را از آنجا آغاز نمايند ولى بنده هنوز در داخل عراق و در خـود نجف اشرف بسـر مى بـرم و طبعـاً امکاناتى کـه مـن در اختيار دارم با امکانات آنان همخوانى ندارد ، خيلى فکر کردم که چه بايد کرد؟آيا من راه هجرت را در پيش گيرم يا اينکه همينجا بمانم ؟ سر انجام تصميم گرفتم کـه بـا توکل به خدا از کشورم بيرون نروم و همينجا کار کنم»

نويسنده : اينکه فعلاً دکتر در داخل عراق است فقط يک ادعا بيشتر نيست زيرا دليلى براى اثبات وجودنـدارد در ضمن اگر او اهـل سنت را حـق و اهل تشيع را باطل ميدانست بر او لازم بود که مهاجرت کند و بـا بيان کامل اسم ونسب خويش جهاد بزرگى نموده و مسلمانان را با زبان و قلم خود ارشاد ميکرد ، با توجه به اين نکته که در مذهب اهل تسنن تقيه بدعت است ،چگونـه حق را کتمان نموده و در زاويه عزلت به زندگى پـر از ذلت خـود ادامه ميدهد .  وانگهى ماندن او در نجف اشرف اثرى ندارد زيرا خـود او را مردم نمى شناسد و کتابش هم با نام مستعار بـه چاپ ميرسد ، پس چه کسى قبول خواهد کـرد ، چنين شخصى در نجف اشرف وجود دارد .

*****

دکتر: « {خوشخبري} مضافا اين را هم بدانيـد کـه عده زيادى از اقشار مختلف مردم ما به خصوص در ميان روشنفـکران و دانشـگاهيـان و حتى بعضـى از علمـا و طلبه به علت آنچه که بر خلاف واقعيت مى بينند و مى شنوند و در کتابها مى خواننـد و بـر آن سکوت مى کنند وجدان شان شديدا ناراحت است ، و هر کـدام آنان در انتظار فرصت مناسبى بسر مى برند ، کمـا اينکـه عـده زيـادى از آنان سـرگـرم مطالعـه و تحقيـق هستنـد ، از خداوند بزرگ مسئلت دارم که اين کتاب مـرا وسيلـه اى قرار دهد که آنان بتوانند از آن استفاده کنند و بر اساس تحقيق و استدلال راه خودشان را انتخاب کنند ، زيرا که عمر کوتـاه است و کسيکه حـق را بشناسد و از پذيرش آن سر بـاز زنـد ، حجت بر او تمـام شــده است و ديگـر عذرى ندارد » .

نويسنـده : اولاً اگر قضيه ايـن چنين است که دکتـر ميگويد پس چرا خودش را مخفى ميکند وبا نام مستعار کتاب مى نويسد ، چنانچه ايـن همه مردم اعم از طلبه  و دانشجو و ديگر اقشار با او هم فکر و هم نظر هستند آيا سزاوار نيست که خـود را ظاهـر کنـد و بر تعـداد حق جويان بيشتر از پيش بيافزايد ؟ ثانيا درقسمت دعائى که نموده و از خدا خواسته که کتاب او را وسيله استفاده قرار دهد ، بايد بگوئيم : ايـن دعا مستجاب شد اما نه آنطور که دکتر ميخواست بلکه آنطور که خدا مى خواست و بقـول معـروف " عـدو شود سبب خير گر خدا خواهد " زيـرا بسيارى از خـواننـدگان کتاب دکتر پس از آنکه متوجـه دروغ هـا و تزويـر هـاى او شدند ايمانشان به مذهب حقـه اهلبيت عليهم السلام محکم تر شد و در اثر تحقيق و مطالعه کژيهاى مذاهـب مختلف ديگر برايشان بيشتر روشن تر گرديد .

*****

دکتر: « اين خوشخبرى را هـم بـه سمع مبارکتان برسانم که عده از مراجع و اساتذه محترمى کـه بـا آنان رابطه نزديک ترى دارم بحمد الله دعوتم را پذيرفته اند و حقايقى که من به آنها دست يافته ام از ديـد و مطالعـه آنها نيز گذشتـه است و مـدتى است کـه آنان مشغـول دعوت و روشنگرى هستند ... »

نويسنده : عدئى از مراجع و اساتذه دعوت ايشان را پذيرفته اند اما هيچ کدام وجود خارجى ندارند و خود آقا هم با داشتـن ايـن همـه مريـد و پيـرو که حتى مراجع و اساتذه نيز در بين آنان هستند ، هنوز هم در سيـه چال ضلالت و بـدبختى خـودش را مخفى نمـوده است . اگر قضيه چنان بود که دکتر ميگويد پس بايد در عراق ديگر شيعه باقى نمى ماند !! .

*****

دکتر: « {پيش بيني} با اينکه ميـدانم کـه ايـن کتاب غوغاى فروانى بپـا خواهـد کـرد و اتهامـات بسيـارى بـه سوى من سرا زير خواهد شد اما بنده همـه اينهـا را در نظر گرفته ام و هيچ باکى ندارم طبيعى است کـه نوکـر اسرائيل و آمريکا معرفى شوم و اين که دين و و جدانـم را به مبلغ اندکى از دنيا فروختـه ام ، ايـن چيـزى تعجب آورى نيست ، قبلا بـه دوستمـان علامـه دکتـر مـوسى موسوى نيز چنين اتهاماتى وارد کرده اند ... »

نويسنده : اولا دکتر از کجا مى فهميد که در رابطه با او چه ميگويند و چه اتهاماتى وارد ميکنند ،آيا علم غيب را منحصر به خدا نميداند ؟ ثانيا کتابى که سر تا پايش دروغ و بهتـان است بايـد سر و صدا و غوغا ايجاد کند . ثالثا ما دليل در مقابل دليل اقامه مى کنيم و با دليل گفته هاى خصم را باطل مى سازيم ، اينکه او چه کـاره است و از کجا ارتزاق ميشود مربوط ما نيست . رابعا کسى که در خفا بسر مى برد و با نام مستعار به ميدان آمده است از تهمت ها و سرو صداها چرا بايد ترس و هراس داشته باشد ؟ خامسا نـه موسى موسـوى را و نـه احمـد کاتـب را کسى جز به جهل و نادانى به چيز ديگرى متهـم نکـرده است .

*****

دکتر: «{مسير اصلاح طلبان} شايد هم اينک در پى قتـل بنـده باشند همچنانکـه کسان ديگـرى را کـه قبـلاً زبان به حـق گشودنـد کشتـه انـد ، يکى ازچهره هاى بسيار مهـم و معـروفى کـه بـه قتـل رسانـده انـد فرزنـد رشيـد امـام راحـل آيـة الله العظـمى سيـد ابـو الحسن موسوى اصفهانى (پدر دوست مذکور مان دکتر موسى موسوي) بود آية الله بزرگ به راستى کـه او نـور چشـم همه علماى شيعه بالاتفاق بود ، با اين وجـود هنگامى که تصميم گرفت مـذهب شيعـه را اصلاح و خرافات را از دامن تشيع بزدايد ، تحملش نکـردنـد و بـراى آنکه او را از برنامه اصلاحيش باز دارند ، فرزنـد عـزيـزش را ماننـد گوسفندى در داخل محراب سر بريدند .
کما اينکه پيش از آن " احمـد کسروى " را کـه او نيـز بيزارى خودش را از انحراف و کجـروى اعلان کـرده بـود و در پى تصحيح مذهب تشيع برآمده بود ، کشتنـد و تکـه تکه کـردنـد ، ( آية الله بزرگ سيد ابو الفضـل برقعـى را سر نماز تير کردند و چنانکه خود ايشان ميفرمود (600) نفر از روحانيون تومارى امضا کـردنـد کـه بر قعـى يهودى است و نيـز دکتـر على مظفـريان شيـرازى استـاد رضـا زنگنه اصفهانى ) و کسان ديگـرى کـه بـه سـر نـوشت مشابهى گرفتار شـده انـد تعـداد شان کـم نيست هـر کس که از پذيرش خرافات و عقائد باطلى که به مذهب رخنه کرده است سرباز زده حتى الامکان تصفيـه شـده است ، بنـده هم بعيد نميدانم که قربانى چنين توطئه کور و تعصب آميزى شوم »

نويسنده : کسى که خودش را معرفى نمى کنـد و اسـم مستعـار بر خـودشميگذارد ترس از کشتـه شدن براى او معنايى ندارد ،چون نه او را کسى مى شناسـد و نه از آدرس او خبر دارد تا اقدام به قتل او کند .
مگر شيعيان تا حالا چند بار اقدام بـه قتـل موسوى و احمد کاتب نموده اند که دکتر اين چنين ترسيده است؟ آيا آنها محافظانى دارند ؟ .
شيعه در طول تاريخ با استدلال دشمنـان خـود را بـه شکست محکوم نموده است .
کشت و کشتار و تکفير و آزار کـار وهابيـان است کـه هرکس به مدينه و مکه مشرف شـده باشـد ميدانـد که چگونه آنان بر مردم زور ميگويند و با قلدرى مى خواهنـد راه غلط خود شان را بر ديگران بقبولانند .
کما اينکه کشتار هزاران نفر شيعه در افغانستان چه به امر عبدالرحمن خان و چه به دستور طالبان و حاميان آنان خود دليل بزرگى بر شناسائى قاتلان و آدم کشـان است و صفحات تاريخ نيز گواه ماست .
حملات هرساله دشمنان شيعـه در شهرهاى کويتـه و پاراچنار و ديگر مناطق شيعيه نشين پاکستان که هـر محرم ده ها کشته و مجروح بجاى ميگـذارد و حتى ايـن حملات در داخل مساجد و امکنه مقدسه صورت ميگيرد خود شاهد زنده ديگرى بر مدعاى ما است .
آنچه راجع به آية الله العظمى اصفهانى قـدس سـره نوشته است کامـلا بى پايـه و بى اساس است و هيـچ دليل و مدرکى ندارد .
بلکه مـا بارهـا قضيـه قتـل پسـرايشان را از زبان والد مرحـوم مـان حضـرت آيـة الله العظمى ميـر علـى احمـد حجت قدس سره ، رهبـر فقيد شيعيان افغانستـان کـه خود از شاگردان مرحوم آية الله اصفهانى بود و در موقـع قتل پسر ايشـان در نجـف اشـرف مشغول تحصيـل بـود شنيده ايم و مطلب فقط جنبه پولى و مالى داشت نــه چيز ديگر .
در رابطه با احمد کسروى بايد گفت که او ميخواست اصل اسلام را از بين ببرد زيرا عقايد مارکسيستـى او را جزب احزاب کمونيستى نموده بود و توهين هاى صريـح او به اسلام و آتش زدن کتاب مفاتيح الجنان سبب قتـل او گرديد .
قضيه برقعى و دکتر على مظفريان و غيره از اسـاس غلط و دروغ و جعلى است به همين لحـاظ دکتـر از ايـن اسمها بى خبر بود و گرنه خودش در متن کتاب آنرا مى نوشت و نوبت به مترجم نميرسيد تا آنرا اضافه کند .

*****

دکتر: « {آمادگي} البته بنده هيچ واهمـه اى نـدارم بـراى مـن هميـن افتخـار کافـى است کـه بـرادران و خواهرانم را نصيحت کنم و راه حـق و حقيقت را بـه آنان نشان دهم و ديگر هيچ آرزوى ندارم ، بنـده اگر مطامع دنيا را در نظر ميداشتم صيغـه و خمس برايم کافى بود همچنانکه آقايان ديگر از همين راه توانسته اند سرمايـه هاى هنگفتى جمع کنند وماشين هاى آخرين سيستم سوار شوند ، اما بنـده بحمـد الله پس از اينکـه حـق را شناختم نخواستـم جيـب مـردم را بيشتـر خالى کنم و اينک بخور نميرى براى خودم و خانواده ام از راه حلال و پيشه شريف تجارت بدست مى آورم »

نويسنده : کسى که خود را معرفى نميکند از چـه و چرا واهمه داشته باشد .
آدمى که سنش به نود رسيده است متعه براى چـه اثرى خواهد داشت .

مراجع تقليد ، زاهدان نمونه

مراجـع بزرگـوار تقليـد هرگـز ماشيـن هاى مدل بالا و آخرين سيستم نداشتـه انـد و مراجـع نجف اشرف اصلا ماشين نداشته اند .
خمس را نيز مراجع تقليد قبض ميکنند تـا بـه مصارف شرعى آن برسانند که مى رسانند و اگر آنان براى خود مى گرفتند و جمع ميکردند که بايـد امـروزه از ملياردرها مى بودند ، ما خود شاهد زندگى مراجع عظام در قم و نجف و ساير شهرهـا بـوده ايـم و کسانى کـه بـه شهـر هاى قم و مخصوصا نجف اشرف سفر کـرده انـد ميدانند که مراجع تقليد زاهـدان نمونه هستنـد ، که زيارت آنان چهـره هـاى نـورانـى انبيـاء و ائمـه صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين را تداعى ميکند .
خنده آور اينست که دکتر ميگويد با تجـارت مصارف و خود و خانواده اش را بدست مى آورد کــه اولا در عـراق تا قبل از سقوط صدام تجارتى نبود و ثانيـا او از جـوانى به قول خودش مشغول تحصيل بوده پس سرمايه اى را که با آن به تجارت مشغول است از کجا آورده است .
مدت زمانى را که باخمس ارتزاق کـرده و کـار ديگرى که از آن طريق امرار معاش کند نداشته ،چند سال بوده است و آيا آن اموال را به صاحبان اصليش بـرگـردانـده يا خير ،چون طبق نظر ايشان خمس گرفتن و تصرف در آن حرام و ضمان آور است .

*****
دکتر : « بنـده سعى کـردم در ايـن کتـاب مطالـب مشخصى را عنـوان کنـم تا بـرادران و خواهرانـم بتواننـد حقيقت را آنگونه کـه هست دريابنـد و براى هيـچ کس اشکالى و ابهامى باقى نماند،و ان شاءالله تصميم دارم کتاب هاى ديگرى نيز در زمينـه هاى مختـلف بـه رشتـه تأليف در آورم تا اينکه همه مسلمين حقايق را دريابند و هرکس آگاهانه راه خودش را انتخاب کند »

نويسنده : اولاً ان شاءالله خوانندگان محتـرم ماهيـت و حقيقت کتاب مورد نقد را درک خواهند کـرد و دروغ ها و تهمت هاى دکتر را که بر مذهب اهل بيت وارد نمـوده است متوجه خواهند شد .
ثانيا کتابى که نتيجه پنجـاه سال تلاش باشـد و ايـن چنين سخيف و بى پايه از آب در بيايد ، حال کتب بعدى هم معلـوم است ، از طـرف ديگر مگر کتاب ها و متـون حديثى و تفسيرى و تاريخى شيعه موجود نيست ؟ يا تنهـا در اختيـار دکتر است تا بـخواهد حقايقى را آشکار سازد،اگر آشکار کردن حقايق از راه دروغ و تهمت است پس آن حقيقت مال خود دکتر و يارانش باشد .

*****

دکتر: دکتر : « {اميد واري} مطمئنم که ايـن کتاب من از سـوى طالبـان حـق و عاشقـان حقيقت کـه تعداد شان بحمد الله بسيار است بـه گرمى استقبـال خواهـد شـد
روى سخن مـا نيـز بيشتـر بـا هميـن عـده است و امـا آقايانى که زندگى مرفه و ......... » /p>

نويسنده : اما اينکه آيا کسى از کتاب دکتـر استقبال کرده است يا خير قضاوت را بدست خوانندگان عزيز مى سپاريم و لاف گزافها در ميدانهاى علمى اجـازه دخالـت ندارد و از ارزش واعتبار ساقط است .

واما اينکه علما ومراجع عظام را آنچنان مورد تمسخر و استهزاء قرار داده است دليل بر بى تجربگى و جوانى و نه پختگى است و جاى تعجب است کـه دکتر خـود را 75 و 85 و حتى 205 ساله معـرفى مى کند و بعدچون نوجوانى نه پخته براى امور خيالى و ذهنى خود جشـن پيش از رسيدن به مطلوب مى گيرد ! .

به همين لحاظ ما نه تمام آنچـه را که در بخش گفته نقل کرديم و نه خود را ملزم به جـواب دادن آن ميدانيـم زيـرا کـه ما تابـع استدلال منطقى و دليل هستيم ، اما چرنديـات و حـرفهـاى بى معنى و بى دليل نـاشى از عقـده هاى حقـارت و مسائـل روانى است و جـواب آن فقط دعا براى هدايت گوينده و نويسنده آنست و بس .

عبد الله ابن سبأ افسانه يا حقيقت ؟

دکتر : {فصل اول – عبـد الله ابن سبأ افسانه يا حقيقت} آنچه در نزد ما شيعيان رايـج است اينست که عبـد الله ابـن سبأ يـک شخصيت خيالى است که هيـچ حقيقتى ندارد و اهل سنـت بـراى وارد کـردن طعـن بر شيعه و معتقدات آنان اين افسانه را اختراع کرده اند ، و آغاز تشيع را به او نسبت مى دهنـد تا اينکه مـردم را از شيعيان و مذهب اهل بيت عليهم السلام باز دارند ».

نويسنده : درست برعکس آنچه که دکتر مجتهـد نما ادعا مى کند مشهور و معـروف بيـن شيعـه آنست کـه عبدالله بن سبأ وجود داشتـه است و علماى بزرگـوار ما در کتب شان از او نام برده اند و او را بـه زندقه و کفـر و غلو توصيف کرده اند .
علامه حلى قدس سره درباره او گفته است:" غالى ملعـونى که امير المؤمنين عليه السلام او ر بــه آتش سوزانيد ، او گمان مى کرد على عليه السلام خـدا و او پيغمبر است "
ابو عمرو کشى يکى از علماى رجال در باره او چنين گفته است : " عبـد الله ابن سبأ ادعا ميکرد کـه خودش پيغمبر و على عليه السلام خدا هست ، پس حضرت او
را امر کـرد توبـه کنـد و سه روز بـه او فرصت داد و چـون توبه نکرد او را با هفتاد نفر ديگر در آتش سوزانيد ".
در ديگر کتـب رجالى شيعه نيـز از او نام برده شـده و سپس مورد طعـن و لعن قرارگرفتـه است و خواننـدگـان عـزيـز مى تواننـد بـراى اطـلاع بـه کتب و منـابع شيـعى خصوصاً کتب رجال و تراجم مراجعه کنند .

آنچه مـهم است اينست کـه شيعيـان در طـول تاريخ بيزارى خود را از اين شخص اعلام کرده اند و مـذهب ما که مذهب اهلبيت عليهم السلام است هيچگونه ارتباط با اين شخص مذموم و بدنام تاريخ ندارد .

*****

دکتر : «بنده از علامه محمد حسين آل کاشف الغطاء در باره ابن سبأ پرسيدم ايشان فرمودنـد : " ابن سبأ افسانه اى است که اموى ها و عباسى ها بخاطر کينه اي کـه با اهـل بيت اطهـار عليهـم السلام داشتـه انـد اختراع کرده اند بنا بر اين يک شخص عاقل نبايد خودش را با اينگونه افسانه ها مشغول کند » .

نويسنده : ما تا حال دروغهاى زيادى از دکتر شنيـده ايم ،بنا بر اين گفته هاى بدون مدرک و سند او را چطور ميتوانيم باور کنيم در حاليکه نميدانيـم آيا کاشف الغطاء را ديده است و از او چيزى شنيده است يا خير ؟ .

برفرض قبول هم مشکلى پيدا نخواهد شد چون يک محقق ممکن است با دليـل و برهان ثابت کنـد کـه مثلاً فلان شخص با اين نام و نسب در هزار سال پيش ازاين وجود نداشته است يا داشته است،و اين قضيه يک نظر شخصى است و ربطى به کل شيعه ندارد .

*****

دکتر : اما در کتاب معروف ايشان ( اصل الشيعة و اصولها ص 40-41 ) مطلبى ديدم که بر وجود اين شخص دلالت ميکند مى فرمايد :" اما عبد الله بن سبأ،کسانى که او را به شيعـه و شيعـه را به او مى چسپاننـد - بايد بدانند - که همه کتب شيعه بطور کلى لعن خود شـان را بر او و بيزارى از او را اعلان ميکنند ..... " » .

نويسنده : بين اين فرمايش مرحوم کاشف الغطاء و آنچه را که دکتر قبلا به ايشان نسبت داد ، هيچ تضـاد و تناقضى ديده نمى شـود چون ممکن است او خود قبول نداشتـه کـه شخصى بـا ايـن نـام بـوده است و در کتاب مذکور هم نظر علماى پيش از خود را ذکر کرده باشد و اينکه آنان وجود چنين شخصى را انکار نکرده اند و راه او را غلط و کفر دانسته اند و به همين لحاظ هم او را لعن و طعن نموده اند .

برفرض که گفته شود خود او هم وجـود چنين کسى را در تاريخ پذيرفته است ، باز دردى از دکتـر دوا نخواهـد شد ، چون اولاً تبديل رآى و نظر بين علما يک امر عادى است مگـر علماى اهـل سنت گاهى در يک مسئلـه دو نظر يا بيشتر ندارند ؟ مگر شافعى جديد و قديم ندارد ؟ و ثانيا وجود چنين شخصيتى که همه شيعه ازاو بيزارى جسته و او را لعنت ميکنند چه ربطى به شيعه دارد ؟.

*****

دکتر : «بدون شک اين اعتراف به وجود اين شخصيت است ، وقتى از خـود ايشان ( کاشف الغطـاء ) توضيـح خواستم فرمودند : "آنچه من گفته ام تقيه است ،چون کـه کتاب مذکـور مخاطبانش اهـل سنت هستنـد لذا در ادامه نوشتـه ام کـه : ( بعيد بـه نظـر نمى رسد گفتـه کسى که مدعى است عبـد الله ابن سبأ - و امثال آن - همه افسانه هاى است ، که داستان سرايان و خيـال بافان اختراع کرده اند ) » .

نويسنده : اعتراف بـه وجود شخصى بـه نام عبد الله ابن سبأ که شيعه در طول تاريخ از او اعلان بيزارى کرده است چـه ربطى بـه تقيه دارد آنهم در کتابى که مـؤلف آن مرحوم کاشف الغطاء عقايد شيعه را که مخالف نظـر اهل سنت است بى پروا گنجانيده است .

*****

دکتر : « آقاى مرتضى عسکرى کتـابى تأليـف کـرده بنـام عبـد الله ابن سب و افسانـه هاى ديگـر کـه در آن وجود چنين شخصيتى را انکار کـرده است چنانکـه آقاى محمد جواد مغنيه در مقدمه اش بر کتاب مذکور از وجود عبد الله ابن سبأ منکر شده است ، اما اگر کتب معتبر خـود مـان را ورق بـزنيـم مى بينيـم کـه ابـن سب يـک شخصيت حقيقى است گرچه علماى ما تعدادى از آنان وجودش را منکر شوند » .

نويسنده : در مسائل تاريخى هميشه اختلاف نظر وجود داشته و خواهد داشت و انگهى همان طوريکه در اول تذکر داديم بـر خلاف گفته دکتر ، مشهور بين علما آنست که عبد الله ابن سبأ وجود داشته است ،در قبال مشهـور هم عدئى هستنـد کـه با دليل و برهان ثابـت مى کنند که ابن سبأ وجود خارجى نداشته است بلکه از افسانه هاى سيف بـن عمر است ، و ايـن دسته از علما منحصر در علماى شيعه نيستند بلکه از علماى ما آقـايان آيـة الله العظمى خـوئى قـدس سره ، و سيـد مرتضى عسکرى و مرحوم شيخ محمـد جواد مغنيه و از علماى اهل سنت ، دکتر طه حسين در کتاب ( علي و فرزندانش ) ميگويد : " من بـر اين عقيده هستم که ابن سوداء يعنى عبد الله ابن سبـأ يک شخصيت مـوهومى بوده " و شيخ محمود ابـو ريّـه در چـاپ دوم کتـاب ( اضواء على السنة المحمدية ) نيز وجود او را انکار ميکنـد همين قسم دکتر عبد العزيز هلابى و احمد عباس صالح از نويسندگـان مصـري کسانى هستنـد کـه وجود عبد الله ابن سبأ را قبول ندارند .
در هر صورت بـودن يا نبـودن ابن سبأ چيزى را عـوض نمى کند ، چـون شيعيان مذهب شان را از اهل بيـت عليهم السلام گرفتـه انـد نه از ابن سب ، و در کتب ما حتى يک روايت هم پيدا نمى شود که عبد الله ابن سبأ از راويان آن باشد و از آن روايـت يکى از احکام فقهى ي قواعـد اصولى يـا مورد ديگرى استفاده شود .

شيعيان هم حضـرت على عليه السلام را خـدا و ابن سبأ را پيغمبر نميدانند، تا وجود او در تاريخ و عقيده اش براى ما مضر باشد .