ميزان الحكمه جلد ۱۱

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۴ -


ـ پيامبر خدا(ص ): بهترين درآمد,درآمد كارگرى است كه در كارش صداقت داشته باشد.
ـ امام صادق (ع ): خداى عزوجل به داود(ع )وحى فرمود: ((اگر نبود كه از بيت المال مى خورى و با دسـتـت اصـلا كـار نمى كنى ,البته نيكو بنده اى بودى )) حضرت فرمود:پس داود(ع ) چهل بامداد گـريـست آن گاه خداى عزوجل به آهن وحى كرد: براى بنده ام داود نرم شو پس خداوند متعال , آهـن را در دسـت داود نـرم گردانيد از آن پس داود, روزى يك زره مى بافت و آن را به هزار درهم مـى فـروخـت پـس (در يك سال )سيصد و شصت زره بافت و آنها را به سيصدو شصت هزار درهم فروخت و بدين ترتيب از بيت المال بى نياز شد.
ـ داود(ع ) بـر كفشگرى گذشت و به اوفرمود: اى تو! كار كن و بخور, زيرا خداوند,كسى راكه كار كند و بخورد دوست دارد وكسى را كه بخورد و كار نكند, دوست نمى دارد.
ـ امـام صـادق (ع ): در رفـتـن دنـبـال تامين معاش خود كاهلى نورزيد, زيرا پدران شما,در پى آن مى دويدند و به دستش مى آوردند.
ـ مـحـمـد بن منكدر مى گفت : من فكرمى كردم كه على بن الحسين (ع ) فرزندى ازخود بر جاى نـخـواهـد گـذاشـت كـه برتر از خودعلى بن الحسين باشد, تا آن كه (روزى )فرزند او محمد بن على (ع ) را ديدم و خواستم نصيحتش كنم اما او مرا نصيحت كرد ياران محمد بن منكدر, پرسيدند: چه نصيحتى به توكرد؟
گفت : روزى هوا بسيار گرم بود و من به يكى از نواحى مدينه رفتم در راه ابـو جعفر محمدبن على (ع ) را كه بدنى فربه و سنگين داشت ,ديدم كه به دو غلام سياه يا دو تن از مـوالى تكيه داده است با خودم گفتم : سبحان اللّه ! شيخى ازشيوخ قريش در يك چنين وقتى و با چنين حالى در پى دنياست ! بايد او را نصيحت كنم .

نـزديـكـش رفـتـم و سـلام كـردم بـا حالتى خسته و عرق ريزان , جواب سلام مرا داد من گفتم : خـداخـيرت دهد, شيخى از شيوخ قريش در چنين ساعتى و با چنين حالى در پى دنيا! اگر با اين حال اجلت در رسد چه مى كنى ؟
.
حـضـرت فـرمـود: اگـر در چـنـيـن حـالـى بـاشم ومرگم فرا رسد, در حال طاعتى از طاعات خداى عزوجل هستم , طاعتى كه با آن خودم وخانواده ام را از محتاج شدن به تو و مردم بازمى دارم ترس من از اين است كه در حال انجام معصيتى از معاصى خداى عزوجل باشم و مرگ مرا در رسد.
مـن گـفـتـم : راسـت گـفـتـى , خـدايـت رحـمـت كـنادخواستم تو را نصيحت كنم , اما تو مرا نصيحت كردى .

ـ حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش :ابو الحسن (موسى بن جعفر)(ع ) را ديدم كه درزمين خود كار مى كرد و پاهايش غرق عرق شده بود عرض كردم : فدايت شوم , مردها (كارگران )كجا هستند؟
.
فـرمـود: اى على ! كسى كه از من و پدرم بهتربود, با دست خود در زمينش كار مى كردپرسيدم : او كـيـست ؟
فرمود: رسول خدا(ص ) واميرالمؤمنين و پدرانم , همگى , با دستهاى خودكار مى كردند اين كار همه پيامبران و فرستادگان و بندگان شايسته (خداوند), است .

ـ فضل بن ابى قره : بر حضرت صادق (ع ) واردشديم , در حالى كه در باغ خود مشغول كار كردن بود عـرض كـرديـم : خـدا مـا را فـداى شـمـا كند, اجازه دهيد ما براى شما كار كنيم يا غلامان كار را انجام دهند حضرت فرمود: نه , مرا به حال خودبگذاريد, چون دوست دارم خداى عزوجل مراببيند كه با دست خودم كار مى كنم و با رنج خود,روزى حلال به دست مى آورم .

ـ امـام عـلـى (ع ), در هـواى داغ نـيـمـروز بـراى كـاركـردن بيرون مى رفت , در حالى كه نيازى نـداشـت (خـودش بـرود) عـلتش اين بود كه مى خواست خداى متعال ببيند, او براى كسب روزى حلال زحمت مى كشد.
ـ امام صادق (ع ): اميرالمؤمنين (ع ), ازدسترنج خود هزار بنده خريد و آزاد كرد.

مشاغل نكوهيده .

ـ مـردى , بـه رسول خدا(ص ) عرض كرد: من اين فرزندم را سواد آموخته ام , حالا او را به چه شغلى بـگمارم ؟
حضرت فرمود: خدا پدرت رابيامرزد, او را در هر شغلى بگذار اما به پنج گروه مسپارش : سيا, زرگر, قصاب , گندم فروش وبرده فروش .

مـردعـرض كرد: اى رسول خدا, سيا كيست ؟
فرمود: كسى كه كفن مى فروشد و آرزوى مرگ افراد امت مرا دارد, در حالى كه يك نوزاد امت خود را, از هر آنچه آفتاب بر آن مى تابد بيشتر دوست دارم امـا زرگر, زيرا به فكر مغبون ساختن افراد امت من است اماقصاب , زيرا آنقدر حيوان مى كشد, كه رحـم از دلـش رخـت بـر مى بندد اما گندم فروش ,زيرا ارزاق امت مرا احتكار مى كند اگر بنده با عـنـوان دزد, خـدا را ديدار كند بهتر است ازاين كه او را ديدار كند, در حالى كه چهل روزخوراك مردم را احتكار كرده باشد اما برده فروش , زيرا جبرئيل (ع ) نزد من آمد و گفت :اى محمد! بدترين افراد امت تو, كسانى هستند كه انسان خريد و فروش مى كنند.

كسب و كار (متفرقه ).

ـ امام صادق (ع ) هزار و هفتصد ديناربه عذافر داد و فرمود: با اين مبلغ , براى من تجارت كن سپس فـرمود: بدان كه من رغبتى به سود آنها ندارم , هر چند سود مطلوب است بلكه دوست دارم خداى عزوجل ,ببيند كه جوياى بهره مندى از فضل و فوايداو هستم .

ـ امـام عـلـى (ع ): خـوشا به حال كسى كه در نظر خود خوار است و كسب و كارش پاكيزه و نيت و درونش پاك و خوى او نيك است زيادى دارايى خود را انفاق مى كند وزبانش را از زياده گويى , نگه مى دارد.
ـ اى فرزند آدم ! هر چه بيش ازخوراكت گرد آورى , تو خزانه دار آن براى ديگرى هستى .

ـ از امـام صـادق (ع ) سـؤال كـردنـد: چـرااصـحـاب عيسى (ع ) روى آب راه مى رفتند, امااصحاب محمد(ص ) راه نمى رفتند؟
فرمود:چون اصحاب عيسى (ع ), از طلب معاش بى نياز شدند, اما اينان , دربند معاش بودند.
ـ امام صادق (ع ): درآمد حرام , در نسل اثر مى گذارد.
ـ پيامبر خدا(ص ): واى بر بازرگانان (و كسبه ) امت من , از آرى به خدا و نه به خدا گفتنهايشان و واى بر صنعتگران (وپيشه وران ) امت من , از امروز و فرداكردنهايشان .

تنبلى .

سستى .

ـ امـام عـلـى (ع ): از مـنفورترين مردان نزد خداى متعال , بنده اى است كه خداوند اورا به خودش واگـذاشـتـه اسـت , به نحوى كه ازراه راست منحرف شده , بى رهنما راه مى سپرد, اگر به كشته دنـيـايـش بخوانند كارمى كند و اگر به كشته آخرت (عمل صالح وپاداش اخروى ) فرايش خوانند تنبلى نشان مى دهد.
ـ امام باقر(ع ): تنبلى به دين و دنيازيان مى زند.
ـ امـام على (ع ): آن گاه كه اشيا بايكديگر جفت شدند, تنبلى و ناتوانى با هم ازدواج كردند و از آنها فقر متولد شد.
ـ آفت موفقيت , تنبلى است .

ـ امام صادق (ع ): هر كه در طهارت ونماز خود تنبلى ورزد, در كار آخرتش به خيرى نمى رسد و هر كـه در آنـچـه امـورمـعـيشتى او را به سامان مى آورد تنبلى ورزد,در كار دنيايش به خيرى دست نمى يابد.
ـ امـام بـاقـر(ع ): مـن نفرت دارم از مردـ يا براى مرد ـ كه در كار دنيايش تنبل باشدهر كه در كار دنيايش تنبل باشد, در كارآخرتش تنبل تر, است .

ـ امـام على (ع ): مؤمن به آنچه ماندنى است راغب است و از آنچه رفتنى است رويگردان از تنبلى به دور است و پيوسته سرزنده و كوشاست .

ـ بر تو باد به مداومت بر عمل در حال نشاط و تنبلى .

ـ امام صادق (ع ): اگر خداوند (در برابركار) پاداش مى دهد, ديگر تنبلى چرا؟
.
ـ از آدم تنبل كمك مگير و با ناتوان مشورت مكن .

ـ امام على (ع ): در كارهاى خود به آدم تنبل , تكيه مكن .

ـ كسى كه پيوسته تنبلى كند, در رسيدن به آرزويش ناكام ماند.
ـ امام صادق (ع ): دشمن كار, تنبلى است .

ـ امام على (ع ): تنبلى , آخرت را تباه مى كند.

پرهيز از تنبلى و بى حوصلگى .

ـ پـيامبر خدا(ص ): اى على ! از دوخصلت بپرهيز: بى حوصلگى و تنبلى , زيرااگر بى حوصله باشى , بر حق شكيبايى نكنى و اگر تنبل باشى , حقى را نگزارى .

ـ امام صادق (ع ): زنهار از دو خصلت :بى حوصلگى و تنبلى , زيرا اگر بى حوصله باشى , بر حق شكيبا نباشى و اگر تنبل باشى ,حقى را به جا نياورى .

ـ امـام كـاظـم (ع ): زنـهـار از تـنـبـلـى وبى حوصلگى , زيرا كه اگر تنبلى ورزى كارنكنى و اگر بى حوصله باشى , حقى رانپردازى .

ـ امـام بـاقر(ع ): از تنبلى و بى حوصلگى بپرهيز, زيرا كه اين دو, كليد هر بدى مى باشند و كسى كه تنبل باشد, حقى رانگزارد و كسى كه بى حوصله باشد, بر حق شكيبايى نورزد.
ـ امـام كـاظم (ع ): زنهار از بى حوصلگى و تنبلى , زيرا كه اين دو خصلت , تو را ازبهره دنيا و آخرتت محروم مى سازند.
ـ امـام صـادق (ع ) بـه يـكى از فرزندان خود فرمود: از تنبلى و بى حوصلگى ,بپرهيز, زيرا كه اين دو خصلت , تو را از بهره دنيا و آخرتت باز مى دارند.
ـ امام على (ع ): از تنبلى بپرهيزيد, زيراكسى كه تنبل باشد, حق خداى عزوجل رانمى گزار.
ـ امام صادق (ع ): از تنبلى بپرهيزيد همانا پروردگار شما مهربان است و از عمل اندك نيز قدردانى مى كند آدمى براى رضاى خداى عزوجل دو ركعت نماز مستحبى مى خواند و خداوند بر اثر آن , او را بـه بـهـشـت مـى بـرد و براى خشنودى خداى عزوجل درهمى صدقه مستحبى مى دهد و خداوند به سبب آن , او را به بهشت مى برد.

پرهيز از سستى و كوتاهى در كار.

ـ امام باقر(ع ): زنهار, از سستى كردن در آنچه كه تو را در آن عذرى نيست , زيراكه پشيمانان به اين خصلت پناه مى برند.
ـ امام على (ع ): هر كه از سستى فرمان برد, حقوق را تباه سازد.
ـ از سستى و ناتوانى , نابودى زاده شده است .

ـ يكى از عوامل محروميت , سستى (دركار) است .

ـ از سستى است , كه تنبلى زاييده مى شود.
ـ سستى و اهمال (در كار) ضايع كننده (عمر و فرصت ), است .

ـ سستى و كوتاهى (در كار), موجب از دست دادن است .

ـ سستى كردن , سبب از دست دادن اس .

ـ كسى كه خودپسندى و سستى را رهاكند, هيچ امر ناخوشايندى به او نرسد.
ـ سستى و اهمال , خصلت سبكسران است .

ـ هر كه از سستى فرمان برد, پشيمانى او را در ميان گيرد.
ـ با عزم و اراده , به جنگ سستى برويد.

نشانه تنبل .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): نـشـانه تنبل , چهارچيز است : چندان سستى مى كند كه به تفريطو كندى مـى گرايد و چندان كندى مى كند كه (اصل كار را) فرو مى گذارد و چندان فروگذارى مى كند, كه گنهكار و دل مرده مى شود.
ـ لـقـمـان (ع ) بـه فـرزندش فرمود: تنبل را,سه نشانه است : چندان سستى مى كند كه به تفريط و كـنـدى مـى گـرايـد و چـندان كندى مى ورزد, كه (عمل را) فرو مى گذارد وچندان (در عمل ) فروگذارى مى كند, كه گنهكار مى شود.
ـ امام على (ع ): به تاخير افكندن كار,نشانه تنبلى است .

كمك خواهى از خدا براى دور كردن .

تنبلى از خود.

ـ پـيامبر خدا(ص ) ـ در دعا ـ : نعمت سرزندگى و كوشايى را به ما ارزانى دار و ازسستى و تنبلى و ناتوانى و بهانه آورى وزيان و دل مردگى و ملال , محفوظمان بدار.
ـ نيز در دعا ـ : بار خدايا! من از غم و اندوه و ناتوانى و تنبلى به تو پناه مى برم .

ـ امام سجاد(ع ) ـ نيز در دعا ـ : آن گفتار وكردارى را كه تو دوست دارى محبوب من گردان , تا با لذت در آن وارد شوم و با نشاطو سرزندگى از آن به در آيم و در آن تو رابخوانم و نگاه لطف تو در آن , متوجه من باشد.
ـ امام رضا(ع ) ـ در دعا براى حجة بن الحسن صلوات اللّه عليه ـ : در كار او ما را به دلتنگى و تنبلى و سستى و ضعف مبتلا مفرماو ما را از كسانى قرار ده كه به وسيله آنان ,دينت را يارى مى رسانى .

ـ امـام سـجـاد(ع ) ـ در دعـاى مكارم الاخلاق ـ : مرا به تنبلى در عبادتت يا كورى (و گمراهى ) از راهت يا پرداختن به آنچه برخلاف محبت و دوستى توست , گرفتارمكن .

كفر.

كفر ديرينه تر از شرك است .

قرآن .

((و كـسـانـى كـه كفر ورزيده اند, سرورانشان طاغوتند, كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در((و كـسـانـى كـه كفر ورزيدند, كارهايشان چون سرابى در دشتهاست كه (آدم ) تشنه آن را آب پندارد و كسى كه خداوند برايش نورى قرار نداده باشد, او را هيچ نورى نخواهد بود)).
((اگر كفر (كفران ) ورزيد, همانا خداوند از شمابى نياز است و براى بندگان خود كفر (كفران ) را خوش نمى دارد)).
((و مـوسى گفت : اگر شما و هر كه در روى زمين است همگى كافر شويد, بى گمان خدا بى نياز ستوده است )).
((و هـر كـه بـه خـدا و فـرشـتـگـان او و كتابها وفرستادگانش و روز واپسين كافر شود, هر آينه سخت گمراه شده است )).
ـ امام باقر(ع ): هر چيزى كه انكار ونفى آن را با خود بياورد, آن چيز كفر است .

ـ امـام صـادق (ع ): مـعـنـاى كـفـر, هـر معصيتى است كه با آن , از روى نفى و انكار واستخفاف و بى اعتنايى به هر ريز و درشتى ,خداوند نافرمانى شود و چنين نافرمانى كافراست چنين كسى اگر بـه سـبـب هـواى نفس خويش به معصيتى بگرايد و انگيزه اش انكار و استخفاف و بى اعتنايى باشد, كافرشده است و اگر به سبب هواى نفس خويش به ديندارى روى آورد و انگيزه اش تاويل وتقليد و تسليم و تن دادن به گفته هاى پدران ونياكانش باشد, شرك ورزيده است .

ـ امام باقر(ع ): به خدا قسم كه كفر ديرينه ترو پليدتر و بدتر از شرك است حضرت سپس , كفر ابليس را يادآور شد, آن هنگام كه خداوند به او فرمود: به آدم سجده كن امااو از سجده كردن امتناع ورزيد پـس كـفـربـدتـر و بـزرگـتـر از شـرك اسـت ـدآ ه ب :دومرف وا ه ب دنوادخ ه كم اگنه ن آ ,دش روآداي ار بنابراين ,هركه (خواست وگزينش خودرا)بر(خواست وگزينش ) خدا برگزيند و از اطاعت سرباززند و در انـجام گناهان كبيره مداومت ورزد,او كافر است و هر كه دينى غير از دين مؤمنان علم كند, چنين كسى مشرك است .

ـ امـام صـادق (ع ), در پـاسـخ به اين سؤال كه آيا كفر قديمى تر است يا شرك , فرمود: كفرقديمى تر اسـت , چون ابليس نخستين كسى است كه كفر ورزيد و كفر او توام با هيچ شركى نبود چرا كه او به پرستش غير خدادعوت نكرد, بلكه بعدا به اين كار فراخواندو مشرك شد.
ـ امـام كـاظـم (ع ), در پـاسخ به موسى بن بكير كه پرسيد از كفر و شرك كدام يك مقدم بر ديگرى اسـت , فرمود: تو كه اهل بحث و ستيزه با مردم نبودى ؟
عرض كرد:هشام بن سالم به من گفت كه در ايـن بـاره ازشـمـا بـپـرسـم حـضـرت فـرمـود: كـفـر قـديـمى تراست و آن انكار است خداى عزوجل مى فرمايد: ((جز ابليس كه سر پيچيد و بزرگى فروخت و از كافران شد)).
ـ امام صادق (ع ) به هيثم تميمى فرمود:اى هيثم تميمى ! گروهى به ظاهر ايمان آوردند و به باطن كـفـر ورزيـدنـد از اين رو,چيزى سودشان نبخشيد و بعد از آنان گروهى آمدند كه به باطن ايمان آوردنـد و ظـاهـر راكـافر (و منكر) شدند و اين شيوه نيز آنان راسودى نداد ايمان به ظاهر چيزى , ايمان نيست مگر آن گاه كه با ايمان به باطن همراه باشد و ايمان به باطن چيزى , ايمان نيست مگر آن گاه كه با ايمان به ظاهر توام باشد.
ـ امـام على (ع ), در هنگام جنگ به ياران خود مى فرمود: سوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و انسان را بيافريد, آنان مسلمان نشدند بلكه تسليم شدند و كفر (خويش ) راپنهان داشتند و هنگامى كه براى كفرياورانى يافتند, آن را آشكار ساختند.

آنچه موجب كفر مى شود.

ـ امـام صـادق (ع ): هـمـانـا خـداى عـزوجـل فرايضى را بر بندگان واجب ساخته است پس هر كه فريضه اى واجب را فرو گذارد وبه آن عمل نكند و منكرش شود, كافر است .

ـ كسى كه درباره خدا و رسول او شك كند, كافر است .

ـ مـنـصـور بـن حازم از امام صادق (ع )درباره كسى كه در باب رسول خدا(ص ) شك كند, پرسيدم فـرمـود: كـافر است عرض كردم :كسى كه در كافر بودن شك كننده شك دارد,او هم كافر است ؟
حضرت از پاسخ دادن به من خوددارى كرد من سه بار اين سؤال راتكرار كردم و ديدم آثار خشم در چهره اش نمودار شد.
ـ مـحـمد بن مسلم : نزد امام صادق (ع )بودم , كه ابوبصير بر ايشان وارد شد و پرسيد:اى اباعبداللّه , دربـاره كـسى كه در خدا شك مى كند, چه مى گويى ؟
فرمود: اى ابامحمد,كافر است پرسيد: اگر دربـاره رسـول خداشك كند؟
فرمود: كافر است راوى مى گويد:حضرت سپس رو به زراره كرد و فرمود: درحقيقت وقتى كافر مى شود, كه انكار كند.
ـ امام باقر(ع ): هر چيزى (طاعتى ) كه ازاقرار و تسليم برخيزد, آن ايمان است و هرچيزى (عملى ) كه از انكار و نفى مايه بگيردآن كفر است .

در روايـتـى از امـام صادق (ع ) آمده است :اگر بندگان وقتى نمى دانستند, درنگ مى كردند و به انكار برنمى خاستند, به كفركشيده نمى شدند.
ـ امـام بـاقـر يا امام صادق (ع ), درباره اين سخن ابراهيم (ع ) كه وقتى ستاره اى را ديدگفت : ((اين پروردگار من است )), فرمود: او درحقيقت جوياى پروردگارش بود و به مرحله كفر نرسيده بود و هر كس از مردم نيز كه چنين بينديشد, همين حال را دارد.

كافر.

قرآن .

((اى كسانى كه ايمان آورده ايد, از آنچه به شماروزى داده ايم انفاق كنيد, پيش از آن كه روزى فرا رسدكه در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى و كافران همان ستمكارانند)).
((و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند)).
((و همچنين ما قرآن را بر تو نازل كرديم پس آنان كه بديشان كتاب داده ايم بدان ايمان نمى آورند و از ميان آنان كسانى هستند كه به آن نمى گروند و جز كافران (كسى ) آيات ما را انكار نمى كند)).
((بـلـكه آن (قرآن ) آياتى روشن در سينه هاى كسانى است كه علم يافته اند و آيات ما را انكار نكنند مگرستمكاران )).
((و هـركـس بـا خـدا مـعـبـود ديـگـرى بخواند, براى آن برهانى نخواهد داشت و حسابش فقط با پروردگارش مى باشد همانا كافران رستگار نمى شوند)).
((و شتابزده از تو عذاب مى خواهند و حال آن كه جهنم قطعا بر كافران احاطه دارد)).
((خـدا كـسـانـى را كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند, در باغهايى كه از زير (درختان ) آنهانهرها روان است , درمى آورد و (حال آن كه ) كسانى كه كافر شده اند (در ظاهر) بهره مى برند و همان گونه كه چهارپايان مى خورند, مى خورند و (لى ) آتش جايگاه آنان است )).
ـ امـام صادق (ع ), درباره آيه ((عتل بعد ذلك زنيم )), فرمود: ((عتل )) آدم بد كفر است و((زنيم )) كسى است كه چندان شيفته كفرخويش است كه به هيچ چيز ديگرنمى انديشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): دنيا, زندان مؤمن وبهشت كافر اس .

ـ امـام عـلـى (ع ): كافر, بهشتش دنياست و همتش جهان گذرا و بدبختى اش , مرگ وخط پايانش , آتش است .

ـ كافر نيرنگباز است و حيله گر وبيرحم و احمق .

ـ كافر, مكار است و فرومايه و خيانت پيشه و فريفته نادانى خويش و بازنده .

ـ هم و غم كافر براى دنياى اوست وكوشش او براى جهان گذرايش و مقصدش شهوتش است .

ـ كافر, نابكار و نادان است .

ـ كافر به كفر كشيده نشد, مگر به سبب نادانيش .

كمترين درجه كفر.

ـ پـيـامبر خدا(ص ): كمترين درجه كفر,اين است كه آدمى از برادر خود سخنى بشنود و آن را نگه دارد تا (روزى ) به وسيله آن رسوايش گرداند, اينان از خير و خوبى بى نصيبند.
ـ امـام بـاقـر(ع ): نـزديكترين حالت وزمان بنده به كفر, اين است كه با كسى برادرى دينى كند آن گاه خطاها ولغزشهايش را برشمارد تا روزى به وسيله آنها, او را سرزنش كند.
ـ امام على (ع ): كمترين چيزى كه (بنده )به سبب آن كافرمى گردد,اين است كه به چيزى اعتقاد دينى پـيدا كند و آنچه را كه خدا از آن نهى كرده , خيال كند كه خداوند او را بدان فرمان داده است و آن گـاه آن چـيـز را علم كندو به خاطر آن , دوستى و دشمنى ورزد وخيال كند كه با اين كار خدا را عبادت مى كند.
ـ كـمـترين عملى كه بنده به سبب آن كافر گردد, اين است كه كسى چيزى را كه خدا از آن نهى فـرموده است , خيال كند خدابه آن دستور داده و آن را دين و آيينى قراردهد و از آن پيروى كند و پـندارد كه خداوندرا كه (به خيال او) به اين كار دستورش داده است پرستش مى كند, حال اين كه درحقيقت شيطان را بندگى مى كند.
ـ امام صادق (ع ), در پاسخ به سؤال ازكمترين درجه الحاد, فرمود: كبر يكى از(مصاديق ) آن است .

ـ از امـام صـادق (ع ) سـؤال شـد: كسى كه هرگاه سخن بگويد, دروغ گويد و هر گاه وعده دهد, خـلف وعده كند و هر گاه امين شمرده شود, خيانت كند در چه منزلتى ازكفر و ايمان قرار دارد؟
حضرت فرمود:اينها نزديكترين منازل به كفر هستند اما اوكافر نيست .

ستونها و اركان كفر.

ـ امـام عـلـى (ع ): كـفـر بر چهار ستون استوار است : بر ژرفكاوى و ستيزه گرى وانحراف از حق و مـخـالـفت و عناد پس , كسى كه (در اوهام خود) ژرفكاوى كرد, به حق باز نگشت و آن كه از روى نادانى ستيزه گرى بسيار كرد, كوردلى او از ديدن حق , پايدار ماند و آن كه از راه حق منحرف شد, نـيـك در نظرش بد و بد در نظرش نيك ,جلوه كرد و مست گمراهى شد و آن كه دشمنى و عناد ورزيـد, راهـهـايش بر اوناهموار و كارش بر او, دشوار شد و راه خروجش (از گمراهى ) بر او, تنگ گرديد.
ـ كفر, بر چهار ستون استوار است :بيرون شدن از فرمان (خدا), غلو (در دين ),شك و شبهه .

ـ كـفـر, بـر چـهـار پـايـه استوار است : برنافرهيختگى , كوردلى , غفلت و شك    ((7)) زيرا كسى كه نافرهيخته باشد, حق راكوچك شمارد و آشكارا دم از باطل زند و بادانايان دشمنى ورزد و بر گناه بـزرگ , پـاى فـشرد و كسى كه كوردل باشد, ياد خدا را به فراموشى سپارد و از گمان پيروى كند وبدون توبه و زارى , طالب آمرزش باشد وكسى كه غافل باشد از راه راست بيراهه رودو آرزوها او را بفريبد و دريغ و پشيمانى فرايش گيرد و از جانب خداوند چيزى براى او نمودار شود, كه گمانش را هم نمى كرد.
و كـسـى كـه در كار خدا سركشى كند,دستخوش شك شود و هر كه به شك درافتد, خداوند بر او بـزرگـى كـنـد پس باقدرت خود او را خوار گرداند و با جلال وشكوه خويش , وى را حقير سازد, همچنان كه در كار خود كوتاهى كرد, پس , به پروردگار مهربان و بزرگوار خود مغرور شد.
ـ امام صادق (ع ): ريشه هاى كفر سه تاست : آزمندى , خود برتربينى و حسادت اما آزمندى , نمونه اش آدم (ع ) اسـت كه چون از درخت نهى شد, آزمندى او را به خوردن از آن واداشت اما خود برتربينى , نـمـونـه اش ابـلـيـس اسـت كـه وقـتـى بـه سـجـده در برابر آدم فرمان يافت , استكبار ورزيد اما حسادت ,نمونه اش دو فرزند آدم است كه يكى از آن دو (به سبب حسادت ), ديگرى را كشت .

ـ پيامبر خدا(ص ): پايه هاى كفر چهارتاست : ميل و ترس و نارضايى و خشم .

گونه هاى كفر در كتاب خدا.

ـ امـام صـادق (ع ), در پـاسخ به پرسش از گونه هاى كفر در كتاب خداى عزوجل ,فرمود: در كتاب خدا, كفر بر پنج گونه است .

يـكـى از آنـهـا كـفر انكار (حق تعالى ), است وانكار خود بر دو گونه است و كفر ناشى ازترك آنچه خداوند به انجام آن فرمان داده است و كفر برائت و كفر نعمتها.
امـا كـفـر انكار, عبارت است از انكارربوبيت و آن گفتار كسى است كه مى گويد:نه پروردگارى اسـت و نـه بـهشت و نه دوزخى اين عقيده دو دسته از زنديقان است كه به آنان دهريه مى گويند هـمينانند كه مى گويند:((و چيزى جز روزگار, ما را از ميان نمى برد))اين دين و آيينى است كه بنا به پسند و سليقه خودشان براى خويش ساخته اند, بدون آن كه درباره آنچه مى گويند كمترين درنـگ وتـحـقـيـقـى كرده باشند خداى عزوجل فرموده است : ((آنان , جز در پندارى نيستند)) و گـمـان مـى كـنـند واقعيت همان است كه آنهامى گويند و فرموده است : ((همانا كسانى كه كافر شدند, برايشان يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى , ايمان نمى آورند))((8)) يعنى به يگانگى خداى متعال (كافر شدند) پس , اين يكى از گونه هاى كفراست .

و امـا گونه ديگر انكار, انكار (حق ) باوجود شناخت اوست و آن اين است كه منكر با آن كه مى داند (مطلب ) حق است وبرايش ثابت مى باشد, باز انكار مى كندخداى عزوجل در اين باره فرموده است : ((باآن كه دلهايشان بدانها (آيات روشنگر ما)يقين داشت , از روى ظلم و تكبر, آنها راانكار كردند)) و نـيز فرموده است : ((و ازديرباز (در انتظارش ) بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مى جستند, ولـى هـمـيـن كـه آنـچه (كه اوصافش ) را مى شناختند برايشان آمد انكارش كردند پس لعنت خدا بركافران باد)) اين بود توضيح دو گونه انكار.
گونه سوم كفر, كفر (و ناسپاسى )نعمتهاست (كفر در اين ) گفته سليمان (ع ) كه خداى متعال آن را بـاز گـو مـى كـنـد, به همين معناست : ((اين از فضل پروردگار من است ,تا مرا بيازمايد كه آيا سـپاسگزارم يا كفران مى كنم و هر كه سپاسگزار باشد, در حقيقت ,براى خويش سپاسگزارى كند و هـر كه كفران ورزد, همانا پروردگار من بى نيازكريم است )) نيز فرموده است : ((اگرسپاسگزارى كـنـيـد, براى شما مى افزايم و اگركفران ورزيد, همانا عذاب من سخت است ))همچنين فرموده است : ((مرا ياد كنيد, تا شمارا ياد كنم و از من سپاسگزارى كنيد و كفران نورزيد)).
گـونـه چـهارم كفر, فرو گذاشتن اوامرخداى عزوجل است به همين معناست , اين سخن خداى عزوجل : ((و چون از شما پيمان محكم گرفتيم كه خون همديگر را مريزيد ويكديگر را از سرزمين خـود بيرون نكنيد,سپس (به اين پيمان ) اقرار كرديد و خودگواهيد (ولى ) باز همين شما هستيد كه يكديگر را مى كشيد و گروهى از خودتان رااز ديارشان بيرون مى رانيد و به گناه و تجاوزبر ضد آنان به يكديگر كمك مى كنيد و اگربه اسارت پيش شما آيند به (دادن ) فديه ,آنان را آزاد مى كنيد, بـا آن كـه (نه تنها كشتن بلكه ) بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است آيا شما به پاره اى از كتاب (تـورات )ايـمان مى آوريد و به پاره اى كفر مى ورزيد؟
پس , جزاى هر كس از شما كه چنين كند )) دراين جا خداوند, آنان را به سبب فرو گذاشتن فرمان خداى عزوجل كافر شمرده و نسبت ايمان به آنـهـا داده ولـى از ايـشان نپذيرفته است و آن ايمان از نظر خداوندبرايشان سودى ندارد لذافرمود: ((پـس جـزاى هـر كـس از شـمـا كـه چـنـيـن كـنـد, جـز خـوارى درزنـدگـى دنـيـاــلو ه داد اـهـنآ چـيزى نخواهدبودوروزرستاخيز,ايشان را به سخت ترين عذابها باز برند وخداوند از آنچه مى كنيد, غافل نيست )).
گـونه پنجم كفر, كفر (به معناى ) برائت وبيزارى جستن است (كفر در اين ) سخن خداى عزوجل كه از قول ابراهيم (ع ) بازگومى كند, به همين معناست : ((ما به شما كفرورزيديم و ميان ما و شما بـراى هـمـيـشـه دشـمـنى و كينه باشد, مگر اين كه به خداى يگانه ايمان آوريد)) يعنى ما از شما بـيـزاريـم هـمـچـنـيـن از شـيـطـان و بـيـزارى جستن او ازدوستان آدميش در روز قيامت , ياد كـرده مـى فـرمـايـد: ((مـن بـه آنـچه پيش از اين مرا (دركار خدا) شريك مى دانستيد كافرم )) و نـيـزمـى فـرمـايـد: ((جـز خـدا, فقط بتهايى را اختياركرده ايد كه آن هم براى دوستى ميان شما درزنـدگـى دنـيـاسـت آن گـاه روز قـيـامت , بعضى ازشما به بعضى ديگر كفر ورزد و برخى از شمابرخى ديگر را لعنت كنند)), يعنى ازيكديگر بيزارى مى جوييد.

كفاره .

كفارات .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): سه چيز كفاره (وپاك كننده گناه ) است : رواج دادن سلام (سلام كردن به همگان ), اطعام كردن وعبادت در شب هنگام كه مردم خفته اند.
ـ امام صادق (ع ): كفاره كار (براى )سلطان , نيكى كردن به برادران است .

ـ امام على (ع ): از جمله كفاره هاى گناهان بزرگ , فريادرسى ستمديده و شادكردن غمناك است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): خدمت كردن به خانواده , كفاره گناهان بزرگ است و خشم پروردگار را فرو مى نشاند.
ـ كفاره غيبت , اين است كه براى كسى كه از او غيبت كرده اى آمرزش طلبى .

ـ در پاسخ به اين سؤال كه كفاره غيبت چيست , فرمود: اين كه براى كسى كه غيبتش را كرده اى به همان نحو كه از او يادكرده اى , آمرزش بطلبى .

ـ هر كه به كسى ستم كند و ديگردسترسى به او نداشته باشد, بايد برايش ازخداوند آمرزش بطلبد, زيرا اين كار كفاره (ستم ) اوست .

ـ مرگ , كفاره گناهان مؤمنان است .

ـ كامل گرفتن وضو در سختيها, ازكفارات (گناهان ) است .

ـ پاسخ دادن به (دعوت ) مؤذن ,كفاره گناهان است .

ـ امـام كـاظـم (ع ): هـر كه براى نمازمغرب وضو بگيرد, وضوى او كفاره گناهان روز اوست , مگر گناهان كبيره .

ـ پيامبر خدا(ص ): تب يك شب , كفاره (گناهان ) يك سال است .

ـ امـام صادق (ع ): كفاره كار (براى )سلطان ,رفع مشكلات ونيازهاى برادران است ـ كفاره خنده , اين است كه بگويى :خدايا! بر من خشم مگير.
ـ پيامبر خدا(ص ): كفاره فال بد زدن ,توكل است .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) هر گاه مى خواست از مجلس برخيزد, آخرين جمله اى كه مى گفت اين بود: سـبـحـانـك اللهم و بحمدك ,اشهد ان لا اله الا انت , استغفرك و اتوب اليك مردى عرض كرد: اى رسـول خـدا, شـمـاسـخـنـى مى گوييد كه در گذشته آن رانمى گفتيد حضرت فرمود: كفاره چيزهايى است , كه در مجلس مى گذرد.
ـ امـام صادق (ع ): كفاره مجالس اين است كه هنگام برخاستن از آنها بگويى :سبحان ربك رب العزة عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمدللّه رب العالمين .

ـ پيامبر خدا(ص ): كفاره گناه , پشيمانى است .

ـ كسى كه در پى تحصيل علم رود,اين عمل كفاره گذشته اوست .

ـ هيچ بيمارى يا دردى نيست كه به مؤمن برسد, مگر اين كه كفاره گناه او باشد.
ـ درباره كفاره گناهان فرمود: كامل به جا آوردن وضو در سختيهاست .

گناهى كه هيچ كفاره اى ندارد!.

قرآن .

((هركه (بدان ) باز گردد, پس خدا از او انتقام مى گيردكه خدا پيروزمند انتقام گيرنده است )).
ـ امـام صادق (ع ), در پاسخ به سؤال ازكسى كه در حال احرام صيدى كند, فرمود:بايد كفاره بدهد [راوى مـى گـويـد:] عـرض كـردم : اگـر بـراى بار دوم صيد كند؟
فرمود: اگردوباره صيد كند, كـفاره اى بر او نيست (و ازاو پذيرفته نمى شود) و در شمار كسانى است كه خداى عزوجل (درباره آنها) فرموده است : ((و هر كه (بدان ) باز گردد, پس خدا ازاو انتقام مى گيرد)).
ـ اگـر محرم اشتباها صيد كند, بايدكفاره بدهد و اگر براى بار دوم نيز اشتباهاصيد كند, باز بر او كفاره است و تا هر وقت اشتباها صيد كند, كفاره بايد بدهد و اگر عمداصيد كند (براى بار اول ), بر عـهـده او كفاره است و اگر براى دومين بار عمدا صيد كند,از شمار كسانى است كه خداوند از او انتقام مى گيرد و كفاره بر عهده اش نيست .

جبران .

جبران خوبى با خوبى .

قرآن .

((هر گاه درود و تحيتى به شما گفته شد, به صورتى بهتر از آن يا همانند پاسخ دهيد هر آينه خدا حسابگر هرچيزى است )).
((آيا سزاى نيكى جز نيكى است ؟
)).
ـ امـام عـلـى (ع ), در بيان حقوق ,مى فرمايد: آن گاه خداوند سبحان از جمله حقوق خويش , براى مـردم حـقـوقـى نـسبت به يكديگر واجب فرمود و آنها را به گونه اى قرار داد كه يكديگر را جبران مى كنند و هريك موجب ديگرى مى شود و هر حقى جزدر مقابل حقى ديگر, واجب نمى شود.
ـ جبران كردن (نيكى با نيكى ),موجب آزاد شدن (از حق احسان ) است .

ـ امام كاظم (ع ): نيكى واحسان قلاده اى است , كه جز جبران كردن يا تشكر آن را بازنمى كند.
ـ پـيامبر خدا(ص ): هر كس كه احسانى به او شود و بتواند جبران كند, بايد آن راتلافى نمايد و اگر نـتـواند, بايد از آن قدردانى كند, زيرا كسى كه از احسانى قدردانى كند,در واقع از آن سپاسگزارى كرده است و هركس احسان را ناديده بگيرد, ناسپاسى كرده است .

ـ هـر گـاه كـسى به شما نيكى كرد,جبرانش كنيد و اگر چيزى نداشتيد كه آن راجبران نماييد, برايش به درگاه خدا دعا كنيد,چندان كه فكركنيدپاداش احسان او راداده ايد.
ـ امـام عـلـى (ع ): بـراى عـوض دادن بـه كسى كه به تو نيكى كرده است دستت رادراز كن و اگر توانايى (جبران ) نداشتى ,دست كم از او تشكر كن .

ـ كسى كه در عوض نيكى تو, تشكر وقدردانى كند, بيش از آنچه از تو گرفته به تو داده است .

ـ امام كاظم (ع ), درباره آيه ((آيا سزاى نيكى جز نيكى است ؟
)) فرمود: اين آيه درباره مؤمن و كافر و نيك و بد جارى است به هركس خوبى شود, بايد آن را پاداش دهدپاداش دادن , اين نيست كه همان احـسـانـى راكنى كه او كرده است , مگر اين كه برترى خود را نشان دهى , زيرا اگر همان كنى كه اوكرده است , به سبب اين كه آغازگر احسان مى باشد, برترى از آن اوست .

ـ امـام عـلـى (ع ): هـر گـاه بـه تو درودى گفته شد, با درودى بهتر از آن پاسخ گوى وهر گاه احـسـانـى به تو شد, به احسانى بهتر ازآن جبرانش كن با وجود اين , فضيلت از آن آغازگر (نيكى ) است .

ـ هر كس همان احسانى را كند كه به او شده است , آن را پاداش داده و هر كس به بيشتر از آن تلافى كند, شكور (بسيارسپاسگزار) است .

تلافى كردن بدى با بدى .

قرآن .

((ايـن مـاه حـرام , در مـقابل آن ماه حرام است و (هتك )حرمتها قصاص دارد پس هر كس به شما تـعـدى كرد,همان گونه كه به شما تعدى كرده , بر او تعدى كنيد و ازخدا پروا بداريد و بدانيد كه خدا, با تقوا پيشگان است )).
((و اگـر عـقـوبت كرديد, به همان گونه كه مورد عقوبت قرار گرفته ايد (متجاوز را) به عقوبت رسانيد و اگر صبركنيد, البته آن براى شكيبايان بهتر است )).
((آرى چـنين است , و هر كس نظير آنچه بر او عقوبت رفته است دست به عقوبت زند, سپس مورد ستم قرارگيرد, قطعا خدا او را يارى خواهد كرد, چرا كه خدابخشايشگر آمرزنده است )).
((مـگـر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آن كه موردستم قرار گرفته اند, يارى خواسته اند و كسانى كه ستم كرده اند, به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت )).
((و كـسـانى كه چون ستم بر ايشان رسد, يارى مى جويند (و به انتقام بر مى خيزند) و جزاى بدى , مانندآن , بدى است پس هر كه درگذرد و نيكوكارى كند, پاداش او بر (عهده ) خداست براستى او سـتـمـگران را دوست نمى دارد و هر كه پس از ستم (ديدن ) خود, يارى جويد (وانتقام گيرد) راه (نكوهش ) بر ايشان نيست راه (نكوهش ) تنها بر كسانى است , كه به مردم ستم مى كنندو در (روى ) زمـيـن بـه نـاحـق سـر بـرمـى دارنـد آنـان عـذابـى دردنـاك خواهند داشت و هر كه صبر كند و درگذرد,مسلما اين (خويشتندارى , حاكى ) از اراده قوى (در)كارهاست )).
ـ امام على (ع ): هر كه به ستم رفتار كند,با او مقابله به مثل شود.

تلافى ناشايست .

ـ امـام صـادق (ع ): هـر كـس (رفـتار)شخص نابخرد (نسبت به خود) را بانابخردى تلافى كند, به رفتارى كه (از جانب نابخرد) با او شده رضايت داده است , زيرا ازنمونه او پيروى كرده است .

ـ امام على (ع ): زشت ترين تلافى ,پاداش دادن (نيكى ) با بدى است .

ـ امـام صـادق (ع ): هر كس تو را گرامى داشت , تو نيز او را گرامى بدار و هر كس به تو بى احترامى كرد, خودت را در مرتبه اوقرار مده .

نكوهش انتقامگيرى .

ـ امام على (ع ): با انتقامگيرى , سرورى در كار نيست .

ـ شتاب در انتقامگيرى , بزرگترين گناهان است .

ـ هر كه خصلت نيك گذشت را نداشته باشد, رفتار زشت انتقام را در پيش گيرد.
ـ كيفر بد دادن , از پستى پيروزى است .