ميزان الحكمه جلد ۱

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۳ -


ـ امـام عـلى عليه السلام بهترين ادب آن است كه انسان در حد و مرز خود بماند و از اندازه خويش تجاوز نكند.
ـ بهترين ادب آن است كه تو را از نارواها باز دارد.
ـ برگزيدن راستى و دورى از دروغ زيباترين خوى و برترين ادب است .
ـ خويشتندارى به هنگام خواهش و ترس از بهترين ادبهاست .

تشويق به ادب كردن فرزند.

ـ امـام على عليه السلام به امام حسن عليه السلام دل نوجوان همچون زمين خالى است كه هر چه در آن افـكـنـده شـود مـى پذيرد از اين رو, من پيش از آن كه دلت سخت و ذهنت مشغول شود به تربيت تو پرداختم .
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرزندان خود را گرامى بداريد و آنان را خوب تربيت كنيد, (كه به اين ترتيب ) آمرزيده مى شويد.
ـ لـقـمـان عليه السلام به فرزندش : پسرم ! اگر در كودكى ادب آموزى در بزرگى از آن بهره مند شوى .
ـ پـيـامـبـر خـدا صلى اللّه عليه و آله هر كه دخترى داشته باشد و او را خوب تربيت كند و بخوبى دانـشـش بياموزد و از نعمتهايى كه خداوند به او عطا فرموده به وفور بهره مندش سازد, آن دختر مانع و سپر پدر در برابر آتش دوزخ خواهد شد.
ـ امـام صـادق عـليه السلام مؤمن آن قدر براى خانواده خود دانش و تربيت نيكو به ارث مى نهد تا همه آنها را وارد بهشت كند به طورى كه كوچك و بزرگ و خدمتكار و همسايه را در بهشت مى يابد و بـنـده گناهكار پيوسته براى خانواده خود بد ادبى را به ارث مى نهد چندان كه همه آنها را وارد دوزخ مى كند به طورى كه كوچك و بزرگ و خدمتكار و همسايه را در آن جا مى بيند.
ـ چـون آيـه ((اى كـسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خود را از آتش نگه داريد)) نازل شد, مردم گفتند: يا رسول اللّه ! چگونه خود و خانواده مان را حفظ كنيم ؟
فرمود: عمل خير انجام دهيد و آن رابه خانواده خود نيز يادآورى كنيد و بر پايه فرمانبردارى از خدا پرورششان دهيد.
ـ امام على عليه السلام ـ نيز در تفسير همين آيه ـ : به خود و خانواده خود خوبى بياموزيد و آنان را تربيت كنيد.
ـ امـام الرضا عليه السلام به كودك دستور بده كه با دست خودش گر چه به اندازه تكه نانى يا يك مشت از چيزى صدقه بدهد, زيراهر چيزى كه در راه خدا داده شود اگر با نيت پاك صورت گيرد هر چند كم باشد بسيار زياد است .

چگونگى تربيت .

ـ پـيـامـبـر خدا صلى اللّه عليه و آله فرزندان خود را درهفت سالگى نماز بياموزيد و چون ده ساله شدند آنها را بر ترك نماز تنبيه كنيد و بسترهايشان را از هم جدا سازيد.
ـ كودكان خردسال خود را با زبانت نماز و طهارت بياموز و چون ده ساله شدند آنها را بزن و از سه ضربه تجاوز نكن .
ـ امـام صـادق عليه السلام كودك را بايد از سن پانزده تا شانزده سالگى براى روزه گرفتن تربيت كرد.
ـ امـام بـاقـر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام هر گاه بچه وارد سه سالگى شد, هفت بار به او بگو:بگو: لا اله الا اللّه سپس او را به حال خود واگذار تا سه سال او تمام شود.
ـ امام صادق عليه السلام فرزند خود را تا شش سالگى آزاد بگذار, سپس شش سال او را علم و سواد بـيـاموز بعد از آن , هفت سال او را با خود داشته باش و آداب و تربيتهاى خودت را به او بياموز اگر تربيت پذير بود و اصلاح شد كه شده و گرنه او را به حال خودواگذار.
ـ فـرزنـدت را تـا هفت سالگى بگذار بازى كند, بعد از آن هفت سال تربيتش كن و هفت سال او را همراه خود كن , اگر درست شدكه شده و گر نه خيرى در او نيست .
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرزند, هفت سال آقاست , هفت سال بنده و هفت سال وزير اگر تا بيست و يك سالگى خوى وخصلتهايش را پسنديدى (كه خوب ) و گرنه به حال خود رهايش كن , زيرا تو در پيشگاه خداوند متعال معذورى .

نكاتى كه در تربيت بايد رعايت شود.

ـ فردى مى گويد: نزد ابوالحسن موسى عليه السلام از فرزند خود شكايت كردم , آن حضرت فرمود: او را نزن بلكه براى مدتى كوتاه با او قهر كن .
ـ على بن اسباط نقل مى كند كه پيامبر خداصلى اللّه عليه و آله از تاديب كردن در هنگام خشم نهى فرموده است .
ـ امام على عليه السلام در هنگام خشم نبايد تاديب كرد.
ـ زياد سرزنش نكن كه سرزنش زياد كينه مى آورد و به دشمنى مى انجامد, و كسى را سرزنش نما كه اميد دارى از بدى خودبرگردد.
ـ بـردگان را نيكو تربيت كن و كمتر خشم گير و بى جهت كسى را زياد سرزنش نكن و اگر يكى از ايـشـان بـه خـاطر ارتكاب گناهى سزاوار سرزنش شد, پس به نيكى ملامت كن چرا كه ملامت همراه با گذشت براى كسى كه عاقل باشد سخت تر از زدن است .
ـ در عـهـدنامه اش به مالك اشتر ـ : نبايد نيكوكار و بدكردار در چشم تو يكسان باشند, كه اين امر رغـبـت نـيكوكار را در نيكى كم كندو بدكردار را به بدى وادارد, بنابر اين با هر يك چنان باش كه شايسته آن است .
ـ اصلاح كردن نيكان با گراميداشتن آنهاست و اصلاح كردن بدكاران با تاديب آنان .
ـ خردمند به ادب پند گيرد و ستوران جز با زدن به راه در نيايند.
ـ كنايه زدن به خردمند سرزنشى دردآور براى اوست .
ـ كيفر خردمندان كنايه زدن است و كيفر نادانان آشكارا گفتن .
ـ كنايه زدن به خردمند سخت ترين سرزنش براى اوست .
ـ با پاداش دادن به نيكوكار, بدكار را از بدكردارى بازدار.
ـ برادرت را با نيكى كردن به او سرزنش كن و بديش را با بخشش به او پاسخ ده .
ـ بـدكـار را (يا كسى را كه به تو بدى كرده است ) با كردار نيكت درست گردان و با گفتار نيكو و زيبايت او را به خير و خوبى راهنمايى كن .

تربيت پيامبر به وسيله خداوند.

ـ امام صادق عليه السلام خداى بزرگ پيامبر خودرا تربيت كرد و نيكو تربيت كرد و چون ادب را در او به كمال رساند فرمود: ((همانا تو داراى خلقى عظيم هستى )) آنگاه كار دين وامت را به او سپرد تا بندگانش را اداره كند.
ـ خداوند پيامبر خود را تربيت كرد و چون او را , چنان كه مى خواست , بار آورد به وى فرمود: ((به خوبى فرمان ده و از نادانان روى گردان )) وقتى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله اين كار را براى او انجام داد, خداوند وى را ستود و فرمود: ((همانا تو داراى خلقى عظيم هستى )).
ـ قاسم بن محمد: خداوند پيامبر خودرا نيكو تربيت كرد و آن گاه فرمود:((به نيكى فرمان ده و از جـاهـلان اعـراض كـن )) چـون چـنين كرد خداوند آيه ((هماناتو داراى خلقى عظيم هستى )) را فروفرستاد.
ـ امـام صـادق عـلـيه السلام خداى عزوجل پيامبرش را بر شالوده محبت به خود پروراند و فرمود: ((همانا تو داراى خلقى عظيم هستى )).
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خداوند مرا تربيت كرد و نيكو تربيت كرد.
ـ من پرورده خدايم و على پرورده من .
ـ امـام على عليه السلام پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله را خداوند تربيت كرد و او مرا و من مؤمنان را تربيت مى كنم و براى بزرگواران ادب به ارث مى گذارم .

مؤدب شدن به آداب خدايى .

ـ امام على عليه السلام هر كه به آداب خداوندبزرگ مؤدب شود او را به رستگارى جاويد رساند.
ـ فقه الرضا عليه السلام چون آيه ((اگر بعضى از مردان و زنانشان را به چيزى بهره ور ساخته ايم تو بدان چشم مدوز)) نازل گشت ,پيامبر صلى اللّه عليه و آله جارچى را فرمود كه جار زند: هر كه به آداب خداوند آراسته نشود با حسرت دستش از دنيا كوتاه شود.
ـ امام على عليه السلام خداى تعالى بندگان مؤمن و عارف خود را نيكو تربيت فرمود و سپس چه خوب فرمود : ((آن چنان عفيف و پاكدامنند كه هر كس حال ايشان نداندپندارد كه از توانگرانند)).
ـ هر كه مطابق ادب و تربيت خداوند اصلاح نشود طبق ادب خويش (نيز) درست نگردد.

تاديب خداوند.

ـ امام عسكرى عليه السلام چه بسا كه دگرگونيهاى زمانه نوعى از تاديب خداوند عزوجل باشد.
ـ امـام عـلـى عـلـيـه الـسـلام بـلا مـايه تاديب ستمگر و آزمايش مؤمن و ترفيع درجه پيامبران و بزرگداشت اوليا است .
ـ امـام حـسـيـن عـلـيـه الـسـلام بار خدايا! با احسان خود مرا اندك اندك به سوى دام كيفر خود مران   ((8)) و با بلاها تاديبم مفرما.
ـ امام سجاد عليه السلام خداى من ! با كيفر خود مرا ادب مفرما و به مكر خودت گرفتارم مكن .
ـ امام صادق عليه السلام هر نوجوانى كه در ميان مردمش رشد كند و براى ارتكاب گناهى تاديب و تـنـبـيـه نـشـود, نخستين كيفرى كه خداوند عزوجل به سبب او آن مردم رامى دهد كاستن از روزيهاى ايشان است .
اذان .

اذان .

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بلال ! برخيز و ما را بانماز آسايش بخش .
ـ شيطان چون آواز دعوت به نماز را بشنود بگريزد.
ـ اهل آسمان از ساكنان زمين چيزى جز اذان نمى شنوند.

اذان گو.

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مؤذن تا جايى كه صدايش مى رسد و نگاهش كار مى كند به همان اندازه آمرزيده مى شود و هر خشك و ترى (جملات ) او را تصديق مى كند و به تعداد هر نفرى كه با اذان او نماز بگزارد حسنه اى برايش منظور مى شود.
ـ اگـر كـسـى در دشـتى باشد و به هنگام نماز اذان بگويد و نماز بر پاى دارد پشت سر او صفى از فرشتگان كه دو سوى آن ناپيداست , به نماز مى ايستند.
((در خـبـرى آمـده اسـت )) اگـر اقـامه بگويد (و به نماز ايستد) دو فرشته به او اقتدا مى كنند و چـنـانـچـه اذان و اقامه بگويد صفى ازآفريدگان خدا كه دو سوى آن ناپيداست , پشت سر او نماز گزارند.
ـ امام سجاد عليه السلام حق موذن اين است كه بدانى او پروردگار بزرگت را به ياد تو مى آورد و تـو را به بهره ات فرا مى خواند و ياريت مى رساند كه واجب الهى را بگزارى ,پس براى اين كارها از او سپاسگزارى كن , همچنان كه اگر كسى به تو خوبى كند تشكر مى كنى .
ـ امام على عليه السلام بايد فصيح ترين فرد شما اذان بگويد و آگاهترين شما به مسائل دينى امامت (نمازتان ) را به عهده گيرد.

تفسير اذان .

ـ امـام حـسين عليه السلام در مسجد نشسته بوديم كه مؤذن بالاى گلدسته رفت و گفت : ((اللّه اكبر, اللّه اكبر)) اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام گريست و ما نيز از گريه اوگريستيم وقـتـى مؤذن اذان را تمام كرد, امام فرمود: آيا مى دانيد مؤذن چه مى گويد؟
عرض كرديم : خدا و پـيـامـبـر و وصى او بهترمى دانند فرمود : اگر مى دانستيد كه چه مى گويد كمتر مى خنديديد و بسيار مى گريستيد.
((اللّه اكبر)) او معانى بسيار دارد, از جمله اين كه ((اللّه اكبر)) بيانگر قديم بودن , ازليت و ابديت و علم , نيرو, قدرت , حلم , كرم ,جود, عطا وكبرياى خداوند مى باشد.

تشويق به اذان گفتن در گوش نوزاد.

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هرگاه پسرى يا دخترى برايت به دنيا آمد در گوش راست او اذان بگو و در گوش چپش اقامه , در اين صورت شيطان هرگز به او گزندى نمى رساند.
ـ امـام سـجـاد عـلـيـه السلام اسما بنت عميس از قول فاطمه عليهاالسلام برايم گفت كه وقتى حـسن عليه السلام را حامله شدم و او را به دنيا آوردم پيامبر صلى اللّه عليه و آله بيامد ودر گوش راسـتـش اذان گفت و در گوش چپش اقامه يك سال بعد كه حسين عليه السلام به دنيا آمد باز پـيـامـبر صلى اللّه عليه و آله آمدو فرمود: اى اسما! فرزندم را بياور, من آن حضرت را در پارچه اى سفيد به دست پيامبر دادم و آن بزرگوار در گوش راست او اذان گفت و در گوش چپش اقامه و او را روى زانوى خود نهاد و گريست .
ـ زمانى كه حسن عليه السلام به دنيا آمد پيامبر در گوش او اذان نماز گفت .
ـ امـام باقر عليه السلام هر گاه براى يكى از شما فرزندى به دنيا آمد كام او را با آب فرات بردارد و در گوش راستش اذان بگويد ودر گوش چپش اقامه .
ـ امام صادق عليه السلام اگر كسى بد اخلاق شد در گوش او اذان بگوييد.
آزردن .

آزردن .

ـ امـام صـادق عـلـيـه السلام سوگند به خدا كه نيكان رستگار شدند, آيا مى دانيد آنها چه كسانى هستند؟
كسانى هستند كه آزارشان به مورچه اى نمى رسد.
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خوارترين مردم كسى است كه مردمان را خرد و خوار شمارد.

آزردن مؤمن .

قرآن .
((آنان كه مردان و زنان مؤمن را بى هيچ گناهى كه كرده باشند, مى آزارند تهمت و گناه آشكارى را به دوش مى كشند)).
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر كه مؤمنى را بيازارد بيگمان مرا آزار داده است .
ـ امام على عليه السلام بر هيچ مسلمانى روا نيست كه مسلمانى را به وحشت اندازد.
ـ امـام صـادق عـليه السلام خداوند بزرگ فرموده است هر كه بنده مؤمن مرا بيازارد, با من اعلان جنگ دهد.
ـ پـيـامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر كس به مؤمنى نگاهى كند كه با آن او را بترساند, خداوند در روزى كه سايه اى جز سايه او نيست وى را بترساند.
ـ خـداوند بزرگ فرموده است : هر كه به يكى از دوستان من تحقير و توهين روا دارد براى جنگ با من آماده شده است .
ـ هر كه مؤمنى را اندوهناك سازد و سپس دنيا را به او بدهد, گناهش بخشوده نشود و در برابر آن پاداشى نبيند.

نيازردن .

ـ پـيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به مردم آزار نرسان , كه بى آزارى صدقه اى است كه براى خودت مى پردازى .
ـ امام سجاد عليه السلام آزار نرساندن نشانه كمال خرد است و مايه آسايش دو گيتى است .
ـ امـام صـادق عـلـيه السلام هر كه دست از آزار مردم بردارد, يك دست از آنها نگه داشته و مردم دستهاى بسيار از (آزار) او نگه مى دارند.
ـ امام على عليه السلام نفس مؤمن از او در رنج است اما مردمان از وى آسوده اند.

شكيبايى برآزار ديدن در راه خدا.

قرآن .
((بـعـضـى از مـردم مى گويند: به خدا ايمان آورده ايم و چون در راه خدا آزارى بينند آن را چون عذاب خدا به شمار مى آورند و هرگاه از سوى پروردگار تو مددى رسد, مى گويند: ما نيز با شما بوده ايم آيا خدا به آنچه در دلهاى مردم جهان مى گذرد آگاه تر نيست ؟
)).
((پـس كـسـانـى كه مهاجرت كرده اند و از خانه هايشان رانده شده اند و در راه من آزار ديده اند و جنگيده اند و كشته شده اند, گناهانشان را مى زداييم )).
((پيامبرانى را هم كه پيش از تو بودند تكذيب كردند ولى آنها بر آن تكذيب و آزار شكيبايى ورزيدند تـا پـيـروزى مـا فرا رسيدشان و سخنان خدا را تغيير دهنده اى نيست و بى گمان پاره اى از اخبار پيامبران بر تو نازل شده است )).
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هيچ كس چون من در راه خدا آزار و اذيت نديده است .

تاريخ .

مبدا تاريخ هجرى .

ـ ابـن مـسـيـب : عمر گفت : تاريخ را از چه زمانى محاسبه كنيم ؟
او براى اين موضوع مهاجران را گـرد آورد, عـلى عليه السلام به او فرمود: از روزى كه پيامبر هجرت كرد وسرزمين شرك را ترك گفت عمر هم اين كار را كرد.
ـ ابن مسيب : نخستين كسى كه (مبدا) تاريخ را نوشت عمر بود او بعد از گذشت دو سال و نيم از خلافتش , با مشورت على بن ابى طالب , شانزده سال از هجرت ثبت كرد.
ـ مـيـمـون بن مهران : سندى به عمر داده شد كه سر رسيد آن ماه شعبان بود, عمر گفت : كدام شعبان ؟
شعبان آينده يا شعبان گذشته ويا شعبان فعلى ؟
آن گاه به اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و آله گفت : براى مردم تاريخى وضع كنيد كه سردرگم نشوند يكى ازايشان گفت : براساس تاريخ روم بـنـويـسـيـد, گـفتند: روميها تاريخى طولانى دارند و از زمان ذوالقرنين حساب مى كنند, گـفتند: براساس تاريخ ايران بنويسيد گفت : در ايران هر پادشاهى روى كار آمده , (تاريخ ) پيش از خـود را به دور افكنده است پس , همگى نظر دادند كه از هجرت ده سال گذشته و لذا مبدا تاريخ را ازهجرت پيامبرصلى اللّه عليه و آله حساب كردند.
ـ عـمـر بن خطاب مردم را گردآورد و از آنها درباره مبدا تاريخ پرسيد على عليه السلام گفت : از روزى كـه پـيـامـبر هجرت كرد و درسرزمين شرك قدم گذاشت گويى اشاره داشت به اين كه بـدعـتـى نـگـذاريد و تاريخ را همان قرار دهيد كه در زمان رسول خدامى نوشتند چون زمانى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله در ماه ربيع الاول وارد مدينه شد دستور داد تاريخ آن را ثبت كنند.
ـ زهـرى و شـعبى : هنگامى كه آدم از بهشت به زمين آمد و فرزندانش در همه جا پراكنده شدند, پسران وى تاريخ را از زمان هبوط آدم حساب كردند و همان مبدا تاريخ شد تا آن كه خداوند نوح را به پيامبرى فرستاد و زان پس با بعثت نوح تاريخ مى زدندبعد جريان طوفان پيش آمد و همان مبدا تاريخ شد سپس قضيه به آتش در افكندن ابراهيم رخ داد و فرزندان اسحاق از آتش ابراهيم تا زمان بـعـثـت يـوسـف را تـاريـخ كردند و باز از پيامبرى يوسف تا بعثت موسى و از زمان بعثت موسى تا پـادشـاهـى سـلـيـمان و ازپادشاهى سليمان تابعثت عيسى و از بعثت عيسى تا زمان بعثت پيامبر خـداصـلـى اللّه عليه و آله فرزندان اسماعيل نيز از زمان در افكنده شدن ابراهيم به آتش تا ساخته شـدن خـانـه كـعبه به دست ابراهيم و اسماعيل را تاريخ كردند پس , از زمان ساخته شدن كعبه تا پراكندگى ((معد)) تاريخ ‌بود پس , هرگاه قومى از تهامه خارج مى شدند, زمان خروج خود را تاريخ قـرار مـى دادند تا آن كعب بن لؤى درگذشت و از زمان مرگ او تا عام الفيل را تاريخ كردند بعد از آن عام الفيل مبدا تاريخ شد تا آن كه عمر بن خطاب در سال هفده يا هجده مبدا تاريخ رااز هجرت به حساب آورد.
ـ عبدالعزيز بن عمران : مردم هميشه تاريخ داشته اند در دوران نخست مبدا تاريخشان هبوط آدم از بـهشت بود اين تاريخ ادامه داشت تا آن كه خداوند نوح را به پيامبرى برگزيد و مردم , زمان نفرين نوح درباره قوم خود را آغاز تاريخ قرار دادند سپس طوفان را تاريخ گرفتند بعدها در افكنده شدن ابراهيم به آتش را تاريخ كردند پس از آن فرزندان اسماعيل , بنا نهادن كعبه را مبدا تاريخ ‌قرار دادند بعد مرگ كعب بن لؤى را و سپس عام الفيل را و پس از آن , مسلمانان هجرت پيامبر خدا را سرآغاز تاريخ قرار دادند.

زمين .

احكام زمين .

ـ امـام صـادق عـليه السلام در تفسير آيه ((خداوندزمين را به هر كس از بندگانش كه بخواهد به مـيـراث مـى دهـد)) فـرمـود: آنچه از آن خداست متعلق به پيامبرش مى باشد و آنچه از آن پيامبر خداست براى امام بعد از پيامبر خداصلى اللّه عليه و آله مى باشد.
ـ امـام بـاقر عليه السلام در كتاب على عليه السلام يافته ايم كه : ((همانا زمين از آن خداوند است و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث مى دهد و فرجام از آن پرهيزگاران است )) و من و خاندانم همانان هستيم كه [ خداوند ] زمين را به ما به ارث داده وماييم پرهيزگاران همه زمين از آن مـاسـت پـس , هـر كـه يكى از زمينهاى مسلمانان را احيا و آبادان سازد بايد خراج آن را به امام ازخاندان من بپردازد و آنچه از آن زمين مى خورد متعلق به اوست .

هركس زمينى را احياكند از آن اوست .

ـ پـيـامـبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر كه زمين مرده اى رازنده كند آن زمين از آن اوست و براى عرق ستمگر (غاصب زمين ) حقى نيست .
ـ زمـيـن , زمين خداست و بندگان , بندگان خدايند , هر كه زمين مواتى را احيا كند آن زمين از آن اوست .
ـ بندگان , بنده خدايند و سرزمينها از آن خداست , پس هر كس چيزى از اراضى موات را احيا كند متعلق به خود اوست و براى عرق هيچ ستمگرى حقى نيست .
ـ اراضى موات از آن خدا و پيامبر اوست , پس هر كه زمين مرده اى را زنده كند آن زمين متعلق به اوست .
ـ هر كه زمين بلا صاحبى را آباد كندنسبت به آن اولويت دارد.
ـ هر كه زودتر سراغ چيزى برود كه مسلمانى قبلاسراغ آن نرفته , آن چيز از آن اوست .
ـ زمـيـنـى كـه پـيرامونش ديوار كشيده و در آن كار كرده ايد, از آن شماست اما آنچه را كه ديوار نكرده ايد مال خدا و پيامبرش مى باشد.

ميراندن زنده ها.

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هيچ گياهى نمى رويدمگر اين كه فرشته اى گماشته بر آن از آن حـراسـت مـى كـند تا آن را درو كند پس , هر كس آن گياه را لگدكوب كند آن فرشته او رانفرين مى كند.
ـ اى عـلـى ! برو و از طرف خداوند, نه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله , بگو: نفرين خدا بر كسى كه درخت سدر را قطع كند.
ـ امـام صـادق عـلـيـه الـسلام هر كس سراغ زمين ويرانه و بايرى برود و از آن بهره بردارى كند و نـهـرهـايـش را جـارى سازد و آبادش نمايد, بايد صدقه (زكات ) آن را بپردازد, اگر آن زمين قبلا صـاحب داشته ولى آن را رها كرده و رفته و در نتيجه , تبديل به ويرانه شده است سپس , بيايد و آن زمين را مطالبه كند زمين از آن خدا و كسى است كه آن را آباد كند.

اسير.

تن به اسارت دادن روا نيست .

ـ امـام صـادق عليه السلام زمانى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله على عليه السلام را براى اعلام بـرائت فـرسـتـاد, عده اى را نيز به همراه او گسيل داشت و فرمود: هر كس , بدون آن كه زخمى سنگين بردارد, خود را تسليم اسارت كند از ما نيست .
ـ امام على عليه السلام هركس , بدون جراحت شديد, تن به اسارت دهد, نبايد براى آزادى او از بيت المال سربها داد, بلكه , درصورت تمايل خانواده اش , سر بهاى او بايد از مال خودش پرداخت شود.

خوشرفتارى با اسير.

قرآن .
((وطعام را در حالى كه خود دوستش دارند به مسكين و يتيم و اسير مى خورانند)).
((اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خدا در دلهايتان نشان ايمان بيند بهتر از آنچه از شما گرفته اند ارزانيتان خواهد داشت و مى آمرزدتان و خداآمرزنده و مهربان است )).
ـ امـام صـادق عليه السلام غذا دادن به اسير حقى است به گردن كسى كه او را به اسارت گرفته اسـت , هر چند بنا باشد فردا كشته شودبايد به اسير, كافر باشد يا غير كافر, آب و خوراك داد [ و در سايه اش نگه داشت ] و با او مدارا كرد.
ـ امـام عـلـى عـلـيـه الـسـلام غـذا دادن به اسير و خوشرفتارى با وى حقى است , واجب هر چند (بخواهى ) فردا او را بكشى .
ـ امـام صـادق عـليه السلام على عليه السلام كسى را كه زندانى مى شد از بيت المال مسلمانان غذا مى داد.
ـ امام على عليه السلام پس از آن كه ابن ملجم بر او ضربت زد به حسن و حسين فرمود: اين اسير را زندانى كنيد و به او غذا و آب بدهيد و در اسارت با وى خوشرفتارى كنيد.
سرمشق .

سرمشق .

قرآن :.
((بـراى شـمـا اگـر بـه خدا و روز قيامت اميدى ميداريد و خدارا فراوان ياد مى كنيد, پيامبر خدا سرمشق پسنديده اى است )).
((ابراهيم وهمراهان او براى شما نيكو سرمشقى بوده اند)).
((آنـهـا نـيكو سرمشقى هستند براى شما: براى كسانى كه از خدا و روز قيامت مى ترسند و هر كه رويگردان شود خدا بى نياز و ستودنى است )).
ـ امام سجاد عليه السلام مبغوضترين مردم نزد خداوند كسى است كه به سنت امامى اقتدا كند و به رفتار و كردارش نه .
ـ امـام عـلى عليه السلام هر كه خود را پيشواى مردم كند بايد پيش از تعليم ديگران خود را تعليم دهد و قبل از زبان با كردارش تربيت كند.

اصول .

همه چيز مطلق و آزاد است .

ـ امام صادق عليه السلام همه چيز مطلق است تاآن كه درباره آن گفته صريحى وارد شود.
ـ هر چيزى مطلق و آزاد است تا زمانى كه درباره آن نهيى برسد.
ـ هـمـه چيز براى تو حلال است مگر آن كه دقيقا بدانى آن حرام است كه در اين صورت بايد آن را واگـذارى هـمـه چيزها همين حكم را دارند تا زمانى كه خلاف آن برايت روشن شود يا بينه اقامه شود.
ـ تـا زمانى كه امرى و نهيى درباره اشيا به تو نرسد همه چيز آزاد است هر چيزى كه در آن حلال و حـرام بـاشد هميشه براى تو حلال است , تا وقتى يقين به حرمت بخشى از آن پيدا كنى , كه در اين صورت بايد آن را ترك نمايى .
ـ هـر چـيـزى كـه حـلال و حرامى در آن باشد همواره برايت حلال است تا زمانى كه دقيقا بدانى چيزى از آن حرام است كه در اين صورت بايد آن را واگذارى .

همه چيز پاك است .

ـ امام صادق عليه السلام هر چيزى پاك است تاآن كه از نجس بودن آن آگاه شوى و چون دانستى , نجس است و تا زمانى كه از نجس بودن آن خبر ندارى اشكالى بر تو نيست .

يقين باشك كردن ازميان نمى رود.

ـ امام على عليه السلام هر كه نسبت به چيزى يقين داشته باشد و سپس دچار ترديد شود به يقين خود ادامه دهد, زيرا يقين با شك از بين نمى رود.
ـ امـام بـاقر عليه السلام ـ در باره كسى كه در وضويش شك كرده بود ـ : هرگز يقين را با شك از ميان نمى برد, بلكه آن را با يقينى ديگر از ميان مى برد.

مواردى كه در يد قدرت خدا (و خارج از اختيار بشر) است .

ـ امام صادق عليه السلام هر امرى كه خداوند برآن غلبه كند خدا عذر بنده اش را مى پذيرد.
ـ هـر چـه در يـد قـدرت خـدا بـاشـد (و از تـوان و اخـتـيـار بـشر خارج باشد) خداوند عذر آن را مى پذيرد   ((9)) .

آنچه را خدا پوشيده داشته است .

ـ امـام صـادق عليه السلام هر چه را خداوند ازبندگان پوشيده داشته تكليف و مسؤوليت آن را از گردنشان برداشته است .
ـ خداوند نسبت به آنچه به بندگان داده و به ايشان شناسانده است با آنان احتجاج مى كند.

اصول گوناگون .

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله حكم من درباره فرد,درباره جماعت نيز صادق است .
ـ امام على عليه السلام آنچه را خداوند مبهم گذاشته است شما نيز مبهم گذاريد.
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مردم بر داراييهاى خود تسلط دارند.
ـ امـام صـادق عـلـيه السلام هر چيزى كه در قرآن با كلمه ((يا)) آمده است انسان آزاد است كه به دلخواه انتخاب كند.
ـ هـيـچ چـيزى نيست كه خداوند حرام كرده باشد مگر اين كه آن را براى فرد مضطر حلال كرده است .
ـ از امام صادق عليه السلام , درباره حكم انسان جنب كه براى غسل كردن با ظرف از زمين آب به خود مى پاشد سؤال شد, فرمود:اشكالى ندارد اين از مواردى است كه خداوند فرموده است : در دين براى شما سختى قرار نداده است .
ـ پـيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر چيزى كه در اصل خلقت وجود داشته باشد كم يا زياد كردن آن عيب است .
ـ امام صادق عليه السلام پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله براى مردم مدينه درباره آبيارى نخلستان چنين داورى كرد كه نبايد مانع استفاده مردم از آب اضافى شد و براى باديه نشينان چنين داورى كرد كه نبايد جلو آب اضافى را گرفت تا اضافى مرتع گرفته شود   ((10)) و فرمود: ضرر رساندن به خود و ديگران جايز نيست .
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مسلمانان بايد به شروط خود پايبند باشند.
آفتها.

آفتها.

ـ پـيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آفت زيركى خودستايى است , آفت شجاعت تعدى , آفت گذشت مـنـت , آفـت زيبايى غرور, آفت عبادت سستى , آفت سخن گفتن دروغ , آفت علم فراموشى , آفت بردبارى سبكسرى , آفت شرافت خانوادگى فخر فروشى و آفت بخشندگى اسراف است .
ـ آفت دين , خواهشهاى نفسانى است .
ـ امـام عـلى عليه السلام هر چيزى آفتى دارد, آفت علم فراموشى است , آفت عبادت ريا, آفت خرد خـودپسندى , آفت نجيب زادگى تكبر, آفت زيركى خودستايى , آفت بخشندگى زياده روى , آفت شرم و حيا ناتوانى , آفت بردبارى خوارى و آفت نيرومندى زشت گفتارى و بدكردارى .
ـ ترس آفت است .
ـ هوس آفت خردهاست .
ـ آفت ايمان شرك است .
ـ آفت يقين شك است .
ـ آفت نعمتها ناسپاسى است .
ـ آفت طاعت نافرمانى كردن است .
ـ آفت بزرگ زادگى تكبر است .
ـ آفت هوشمندى حيله گرى است .
ـ آفت عبادت رياست .
ـ آفت سخاوت منت گذارى است .
ـ آفت دين بدگمانى است .
ـ آفت خرد پيروى از خواهشهاى نفسانى است .
ـ آفت بلندپايگى موانع قضا و قدر است .
ـ آفت نفس شيفتگى به دنياست .
ـ آفت مشورت درهم شكستن آرااست .
ـ آفت شاهان بدرفتارى است .
ـ آفت وزيران بدسگالى است .
ـ آفت دانشمندان جاه طلبى است .
ـ آفت زمامداران بى سياستى است .
ـ آفت ارتش سرپيچى از فرماندهان است .
ـ آفت رياضت كشيدن چيره شدن عادت است .
ـ آفت رعيت نافرمانى كردن است .
ـ آفت پارسايى كمى قناعت است .
ـ آفت قاضيان طمع است .
ـ آفت اشخاص عادل كمى پارسايى است .
ـ آفت (شخص ) شجاع از دست دادن دورانديشى و احتياط است .
ـ آفت قدرتمند ناتوان شمردن دشمن است .
ـ آفت بردبارى خوارى است .
ـ آفت بخشش معطل كردن است .
ـ آفت صرفه جويى بخل است .
ـ آفت هيبت و شكوه شوخى است .
ـ آفت جستن موفق نشدن است .
ـ آفت كشوردارى سستى در حمايت از كشور است .
ـ آفت پيمانها رعايت نكردن آنهاست .
ـ آفت رياست , فخر فروشى است .
ـ آفت بازگو كردن (حديث يا هر سخنى ) دروغ نقل كردن است .
ـ آفت علم , عمل نكردن بدان است .
ـ آفت عمل نداشتن خلوص است .
ـ آفت بخشندگى نادارى است .
ـ آفت توده مردم عالم بدكردار است .
ـ آفت دادگرى ستمگر زورمند است .
ـ آفت آبادانى ستمگرى فرمانرواست .
ـ آفت قدرت خوددارى از نيكوكارى است .
ـ آفت خرد, خودپسندى است .
ـ آفت سخن , دروغ گفتن است .
ـ آفت كارها ناتوانى كارگزاران است .
ـ آفت آرزوها رسيدن اجلهاست .
ـ آفت وفادارى , پيمان شكنى و بدعهدى است .
ـ آفت دورانديشى , كار از كار گذشتن است .
ـ آفت امانت , خيانت است .
ـ آفت فقيهان ناخويشتندارى (از بديها) است .
ـ آفت بخشش , ولخرجى است .
ـ آفت معاش , سؤ مديريت است .
ـ آفت سخن گفتن , پرگويى است .
ـ آفت توانگرى زفتى است .
ـ آفت آرزو, اجل است .
ـ آفت نيكى همدم بد است .
ـ آفت قدرت , ستمگرى و سركشى است .
ـ سرآمد آفتها شيفتگى به لذتها (وخوشگذرانى ) است .
ـ بدترين آفت خرد, خود بزرگ بينى است .

خوردن .

كم خورى .

ـ امام على عليه السلام كم خوردن نفس را گراميترو تندرستى را پايدارتر مى كند.
ـ هر كه خوراكش كم باشد, دردهايش كم است .
ـ هر كس خوراكش اندك باشد, انديشه اش زلال است .
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر كه خوراكش كم باشد كمتر حساب پس دهد.
ـ آن كـه غذا كم خورد معده اش سالم ماند و صفاى دل يابد و هر كه پرخور باشد معده اش بيمار و قلبش سخت شود.
ـ بپوشيد و تا نيمى از گنجايش معده ها بخوريد و بياشاميد, كه اين بخشى از پيامبرى است .
ـ هـر كـه زيـاد تـسبيح و تمجيد حق كند و كم خورد و كم نوشد و كم خوابد, فرشتگان مشتاق او شوند.
ـ امام على عليه السلام هر گاه خداوند بخواهد بنده خود را اصلاح گرداند سه چيز نصيب او كند كم گويى , كم خورى و كم خوابى .
ـ كم خورى نشانه پاكدامنى است و پرخورى نشانه اسراف و زياده روى .

پرخورى .

ـ امام على عليه السلام خور و خواب زياد جان آدمى را تباه مى سازد و زيان به بار مى آورد.
ـ پر خورى , دهان را بدبو مى كند.
ـ هر كه خوراكش زياد باشد سلامتيش كم باشد وبار زندگى بر دوش او سنگين شود.
ـ پرخورى نشانه شكم پرستى است و شكم پرستى بدترين عيب است .
ـ امـام صـادق عـليه السلام براى قلب مؤمن چيزى زيانبارتر از پرخورى نيست پرخورى موجب دو چيز مى شود: سنگدلى وتحريك شهوت .
ـ پـيـامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با خوردن و آشاميدن زياد دلها را نميرانيد, زيرا همان گونه كه زراعت بر اثر آب زياد از بين مى رود دلها نيز بر اثر پرخورى مى ميرند.
ـ مسيح عليه السلام اى بنى اسرائيل ! پرخورى نكنيد, زيرا هر كه زياد بخورد زياد مى خوابد و هر كه زياد بخوابد كمتر نمازمى خواند وهر كه كمتر نماز بخواند در زمره غافلان و بى خبران به شمار آيد.
ـ پـيـامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از شكم بارگى بپرهيزيد, زيرا مايه تباهى بدن و موجب بيمارى است و انسان را در عبادت سست مى كند.
ـ دل , در هـنـگـام خـالـى بـودن مـعده , حكمت را مى گيرد و هنگام پر بودن معده آن را به دور مى افكند.
ـ آدمى ظرفى بدتر از شكم , پر نكرده است .
ـ كسى كه شكم خود را پر كند به ملكوت آسمانها و زمين وارد نشود.
ـ مؤمن يك شكم غذا مى خورد و كافر هفت شكم .
ـ بد ياور و كمكى است براى دين : دل ترسو و شكم آزمند.
ـ امام باقر عليه السلام نزد خداوند, چيزى منفورتر از معده پر نيست .
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هيچ چيز نزدخدا منفورتر از معده انباشته نيست .
ـ امام باقر عليه السلام هر كسى , هنگامى كه شكمش انباشته است , دورترين فرد از خداست .
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از خوردن زيادى بپرهيزيد كه آن دل را با سخت مى كند و اعضاى بدن را در اطاعت خدا تنبل مى سازد و گوش همتها را از شنيدن پند و اندرز كر مى كند.
ـ امـام صـادق عـليه السلام ـ درباره سخنانى كه ميان يحيى عليه السلام و ابليس رد و بدل شد ـ : يـحيى به شيطان گفت : اين آويزهاچيست ؟
شيطان گفت : اينها شهوات و اميالى است كه فرزند آدم گـرفـتـار آنـها شده است يحيى گفت : آيا چيزى از آنها براى من نيزهست ؟
شيطان گفت : هـرگاه از خوراك سير شوى تو را از نماز و ياد خدا باز داريم يحيى گفت : با خدا عهد مى كنم كه هرگز معده خود را از غذا پر نكنم ابليس گفت : به خدا عهد مى كنم كه هرگز مسلمانى را اندرز ندهم .
آن گـاه ابـوعـبـداللّه (امـام صادق عليه السلام ) فرمود: با خدا عهد مى بندم كه جعفر و خاندان او هـرگـز شـكـمـهاى خود را از طعام انباشته نكنند و با خدا عهد مى كنم كه جعفر و خاندان جعفر هرگز براى دنيا كار نكنند.

به اندازه خوردن و تاثير آن در تندرستى .

ـ امام كاظم عليه السلام اگر مردم در خوردن اعتدال مى ورزيدند بدنهايشان سالم مى ماند.
ـ امام على عليه السلام بسا يك بار خوردن كه از خوردنهاى زياد جلوگيرى كند.
ـ از پرخورى دورى كن , كه هر كس پايبند آن شود, بيماريهايش زياد مى گردد.
ـ هر كه در خوردن اندازه نگه دارد تندرستيش فزونى گيرد و انديشه اش سالم ماند.
ـ از عادت پرخورى بپرهيز, كه اين كار مايه سربرداشتن دردها و بيماريها مى شود.
ـ گرسنگى و بيمارى با هم جمع نمى شوند.
ـ سلامتى و شكمبارگى با هم گرد نمى آيند.

پيامدهاى سؤ پرخورى .

ـ امـام عـلـى عـلـيـه الـسـلام هـر كه زياد سير شودپرخورى او را گرانبار كند و هر كه پرخورى گرانبارش كند تيزهوشى را از او بگيرد.
ـ از پرخورى بپرهيز كه هر كه پايبند آن باشد بيماريهايش زياد شود و خوابهاى پريشان بيند.
ـ از پرخورى دورى كنيد كه مايه سنگدلى , تنبلى نسبت به نماز و تباهى بدن است .
ـ با پرخورى , تيزهوشى در كار نيست .
ـ تيزهوشى و پرخورى با هم جمع نمى شوند.
ـ هرگاه شكم از خوردنيهاى مباح انباشته شود دل از ديدن خير و صلاح كور شود.
ـ پـيـامـبـر خدا صلى اللّه عليه و آله هر كه به زياده روى در خوردن و آشاميدن عادت كند, دلش سخت مى شود.
ـ شكم خود را از غذا سير نكنيد كه نور معرفت در دلهاى شما مى فسرد.

سيرى شكم پارسايى را تباه مى كند.

ـ امام على عليه السلام سيرى شكم پارسايى رانابود مى كند.
ـ سيرى سرمستى مى آورد و پارسايى را تباه مى كند.
ـ دايم سير بودن انواع دردها و بيماريها مى آورد.
ـ سيرى همدم بدى براى پارسايى است .
ـ سيرى ياور خوبى براى گناهان است .

گرسنگى .