ميزان الحكمه جلد ۱

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۴ -


ـ امـام سـجـاد عليه السلام : كسى كه به خدامى انديشد و از او مى ترسد و براى او كار مى كند, بايد خـود را بـر گرسنگى تمرين و عادت دهد, چندان كه به سيرى شور و شوقى نداشته باشد اسبها را نيزاينچنين براى مسابقه و ربودن جايزه آن ورزيده و لاغر مى كنند.
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خوشا به حال هر كه اندرون از طعام خالى دارد و گرسنگى بكشد و شكيبايى ورزد اينان كسانى هستند كه در روز قيامت سير مى شوند.
ـ امام هادى عليه السلام شب زنده دارى خواب را دلنشين تر و گرسنگى غذا را لذتبخش تر مى كند .
ـ در حديث معراج درباره صفت اولياى خدا آمده است : شكمهايشان از خوراك حرام خالى است .
ـ نـيـز ـ در نـشانه هاى خاصان ـ عرض كرد : پروردگارا ! نشانه هاى آنان چيست ؟
فرمود: در دنيا زندانى اند, زبانهايشان را از پرگويى بازداشته اند و شكمهايشان را ازپرخورى .

رهاورد گرسنگى .

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نور حكمت , گرسنگى است و دور شدن از خدا, سيرى سير نباشيد كه نور معرفت در دلهايتان مى فسرد.
ـ در حـديـث مـعـراج آمـده اسـت : پـيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله عرض كرد: پروردگارا! ثمره گرسنگى چيست ؟
فرمود: حكمت ونگهداشتن دل و نزديك شدن به من و اندوه هميشگى و ميان مـردم كـم زحـمـت بـودن و گفتن حق و باك نداشتن از اين كه به آسودگى زندگى كند يا به سختى .
ـ نـيـز ـ : اى احـمـد! بنده اگر شكمش را گرسنه دارد وزبانش را حفظ كند به اوحكمت آموزم و چنانچه كافر باشد حكمتش حجتى عليه وى و وبالش خواهد بود.
ـ پـيـامـبـر خـدا صـلى اللّه عليه و آله خوشا به حال كسى كه غذا نخورد و گرسنگى بكشد, اينان همانانند كه در قيامت سير مى شوند.
ـ امـام عـلى عليه السلام خود را گرسنه داشتن نيكو ياورى است در به بند كشيدن نفس و درهم شكستن عادتهاى آن .

اندازه خوردن .

ـ امـام عـلى عليه السلام هنوز كه ميل به غدا دارى از خوردن دست بكش , كه اگر چنين كنى آن غذا را گوارا خواهى يافت .
ـ پـيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله وقتى اشتها دارى غذا بخور و هنوز اشتها دارى دست از خوردن بشوى .
ـ امـام رضا عليه السلام هر كه زيادتر از اندازه غذا بخورد آن غذا گوارايش نشود و هر كه به اندازه خورد, نه كم و نه زياد, آن غذابرايش سودمند باشد, آب نيز چنين است پس , راهش اين است كه به انـدازه كفايت از غذا بخورى و در حالى كه هنوز اندكى اشتهادارى دست از خوردن بكشى كه اين كار معده و بدنت را سالمتر, ذهنت را بارورتر و جسمت را چابكتر مى سازد.
ـ هر كه مى خواهد تندرست و داراى بدنى لاغر و چابك باشد از شام شبش كم كند.

از آداب سفره .

ـ امـام حـسن عليه السلام آداب سفره دوازده تاست كه هر مسلمانى بايدآنها رابداند: چهارتاى آنها واجب است , چهار تا سنت (مستحب ) و چهار تا از باب ادب مى باشد آن چهارتا كه واجبند: معرفت , خـشـنـودى , نام خدا بر زبان آوردن و سپاسگزارى كردن و آن چهار كه سنت است : وضو گرفتن پيش ازغذا خوردن , نشستن در طرف چپ , خوردن با سه انگشت و ليسيدن انگشتها و اما آن چهار كـه از بـاب رعـايـت ادب مى باشد:خوردن از آنچه در جلوى توست , كوچك گرفتن لقمه , خوب جويدن غذا و كمتر نگاه كردن به صورت مردم .
ـ امام باقر عليه السلام هر كه مى خواهد غذا به او زيان نرساند بايد تا گرسنه نشده و معده اش خالى نگشته غذا نخورد و هر گاه شروع به خوردن غذا كرد نام خدا را بر زبان آورد وغذا را خوب بجود و هنوز كه اشتها دارد از خوردن دست بكشد.
ـ امـام صـادق عـلـيه السلام هر كه قبل و بعد از غذا دستهايش را بشويد در اول و آخر آن غذا به او بركت داده شود و تا زنده است دررفاه به سر برد و از بيمارى جسمى در امان ماند.
ـ امام على عليه السلام اگر كسى موقع غذا خوردن نام خدا را بگويد, من ضمانت مى كنم كه از آن غذا دردى به او نرسد.
ـ هـر كه در هنگام شروع خوردن غذا يا نوشيدنى , نام خدا را به زبان آورد و در پايان خدا را حمد و سپاس گويد, هرگز در باره نعمت آن غذا از او سؤال نخواهد شد.
ـ غذايتان را با خوردن نمك آغاز كنيد, چه , اگر مردم مى دانستند كه نمك چه فوايدى دارد آن را بر پادزهر مجرب ترجيح مى دادند.
ـ در هـنـگـام خـوردن غـذا نـام خـدا را بسيار بگوييد و در خوردن غذا افراط نكنيد كه آن يكى از نعمتهاى خداوند است .
ـ روايت شده : نشستن بر سر سفره را طولانى كنيد كه اين اوقات از عمر شما به حساب نمى آيد.
ـ امام على عليه السلام غذاى داغ را سرد كنيد, زيرا غذاى داغى در برابر پيامبر صلى اللّه عليه و آله نـهاده شد, آن حضرت فرمود:آن را سرد كنيد خداوند به ما آتش نمى خوراند بركت در غذاى سرد است .
ـ امـام صـادق عـلـيه السلام ـ از قول پدران خود در حديث نهى هاى پيامبر صلى اللّه عليه و آله ـ : پيامبر از فوت كردن در غذا ياآشاميدنى نهى فرمود.
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر كه در حال خوردن غذا باشد و صاحب دو چشمى به او بنگرد و وى او را شريك غذاى خودنكند به دردى بى درمان گرفتار آيد.
ـ نـجـيـح : ديـدم حـسن بن على عليه السلام غذا مى خورد و در برابرش سگى بود هر لقمه اى كه مـى خـورد بـه هـمـان اندازه هم جلوى سگ مى انداخت به ايشان عرض كردم : يابن رسول اللّه ! آيا مـى خـواهى اين سگ را از كنار غذاى شما دور كنم ؟
فرمود: به حال خودش بگذار, من از خدا شرم مى كنم كه مشغول خوردن غذا باشم و جاندارى به صورت من نگاه كند و به او غذا ندهم .
ـ امام صادق عليه السلام ظرفهاى خود را بدون در پوش نگذاريد, زيرا هر گاه روى ظرفها پوشيده نباشد شيطان در آنها آب دهان مى اندازد و هر چه بخواهد از آنها بر مى دارد.
ـ از امـام كـاظـم عليه السلام درباره آدم فرومايه سؤال شد, فرمود: كسى كه در كوچه و بازار چيز مى خورد.
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مؤمن با اشتهاى خانواده خود غذا مى خورد و منافق , خانواده اش با اشتهاى او چيز مى خورند.
الفت .

الفت .

قرآن .
((اوست كه تو را به يارى خويش و به يارى مؤمنان تاييدكرد و دلهايشان را به يكديگر الفت داد اگر تـو همه آنچه را كه در روى زمين است انفاق مى كردى دلهاى ايشان را با يكديگر الفت نمى دادى , ولى خداوند دلهايشان را بايكديگر مهربان ساخت كه او پيروزمند و حكيم است )).
((و از نـعـمتى كه خدا به شما ارزانى داشته است ياد كنيد: آن هنگام كه دشمن يكديگر بوديد و او دلهايتان را با هم الفت داد و به لطف او برادر شديد)).
ـ امام على عليه السلام از جاى كندن كوههاى استوار آسانتر است تا الفت دادن دلهاى از هم رميده .
ـ دلهاى مردمان رمنده است , هر كه با آنها الفت گيرد به او روى آورند.
ـ امـام صـادق عـليه السلام نيكوكاران چون با هم روبه رو شوند ـ هر چند به زبان اظهار دوستى و مـحبت با هم نكنند ـ دلهايشان , به سرعت در آميختن باران با آب رودخانه ها,به هم انس گيرد و بـدكـاران هـر گـاه بـا هـم روبـه رو شوند ـ هر چند به زبان اظهار دوستى و محبت با هم كنند ـ دلهايشان از انس و الفت بايكديگر دور است , همانند چهارپايان كه از مهر ورزى با هم بدورند, گر چه روزگارى دراز از يك آخور علوفه خورند.

در كسى كه با ديگران انس و الفت نمى گيرد خيرى نيست .

ـ پـيـامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بهترين شما خوش خوترين شماست , آنان كه الفت مى گيرند و الفت مى پذيرند.
ـ بـهـترين مؤمنان كسى است كه مؤمنان بدو الفت گيرند و در كسى كه با ديگران الفت نگيرد و ديگران نيز با او الفت نيابند خيرى نيست .
ـ امـام عـلـى عليه السلام خوشا آن كه در راه طاعت خدا با مردم انس گيرد و مردم نيز با او الفت يابند.
ـ پـيـامـبـر خـدا صـلـى اللّه عليه و آله فردا در روز حساب , نزديكترين شما به من كسى است كه خوش خوتر و به مردم نزديكتر باشد.
اللّه .

اللّه .

قرآن .
((و اگر از آنان بپرسى كه چه كسى آسمانها و زمين راآفريده است , بى گمان مى گويند: خدا)).
ـ امام على عليه السلام اللّه به معناى معبودى است كه آفريدگان درباره او سرگشته و حيرانند و كـسى كه بدو پناه برده مى شود اللّه موجودى است كه از ديده ها پوشيده است و از وهم و خيال در پرده .
ـ امـام بـاقـر عـلـيـه الـسـلام اللّه بـه مـعناى معبودى است كه خلايق در فهم چيستى او و درك چگونگى اش سرگشته و حيرانند.
ـ امام عسكرى عليه السلام اللّه , هموست كه هر آفريده اى به هنگام نيازها و سختيها و اميد بر كندن از هر كه جز او, بدو پناه مى برد.
ـ امام كاظم عليه السلام , در باره معناى اللّه , فرمود: بر هر ريز و درشتى چيره و مستولى است .

فرمانروايى .

ضرورت فرمانروايى .

ـ امـام عـلـى عـلـيـه الـسـلام , در قـضـيه حكميت , فرمود:اينان مى گويند فرمانروايى ضرورتى نـدارد!   ((11)) حـال آن كـه وجود فرمانروا لازم است تا در زمان حكومت او مؤمن كار خويش كند وكافر بهره خود برد.
ـ مردم را درست نكند مگر فرمانروا, نيكوكار باشد يا بدكار.
ـ بـزودى معاويه بر شما چيره خواهد شد, گفتند: پس , چرا با او بجنگيم ؟
فرمود: مردم را ناگزير فرمانروايى بايد, نيكوكار باشد يابدكار.
ـ در باره حروريه كه مى گفتند ((حكم و داورى جز از آن خدا نيست )), فرمود: (بله ) حكم (واقعا) ازآن خـداسـت و در زمـيـن نيزحاكمان و داورانى هستند, اما آنان مى گويند: فرمانروايى لزومى نـدارد, حـال آن كـه مردم را از حكومت گريزى نيست , تا مؤمن درآن حكومت كار خويش كند و تبهكار و كافر بهره خود برند و خداوند در زمان آن هر كس را به اجل مقدر مى رساند.
ـ مـردم را نـاچـار فـرمـانروايى بايد, نيكوكار يا تبهكار, زيرا در حكومت او فرد با ايمان كار خويش (اطاعت خدا) مى كند و كافربهره خويش مى برد و خداوند با وجود حكومت هركس را به اجل مقدر مـى رسـانـد و بـه وسـيله او مالياتها جمع آورى مى شود و بادشمن جنگيده مى شود و راهها ايمن مـى گـردد و حـق ناتوان از زورمند ستانده مى شود و نيكوكار آسايش مى بيند و از تبهكار درامان مى مانند.
ـ ابو البخترى : مردى وارد مسجد شد و گفت : حكم جز از آن خدا نباشد ديگرى نيز گفت : حكم جـز خـدا را نشايد در اين هنگام على عليه السلام فرمود: (البته ) حكم جز از آن خدا نيست ((همانا وعـده خدا راست است مبادا آنان كه به مرحله يقين نرسيده اند تورا بى ثبات و سبكسر گردانند)) شـما نمى دانيد اينها چه مى گويند, مى گويند: وجود حكومت لازم نيست اى مردم ! (وضع ) شما رادرست و اصلاح نكند مگر فرمانروا, نيك باشد يا تبهكار گفتند: سخن تو درباره فرمانرواى نيكو كـردار, درسـت , اما تبهكارچگونه ؟
فرمود: مؤمن به كار خود مى پردازدو نابكار بر خوردار مى شود, خـداونـد اجـل مـقـدر را مـى رسـانـد, راهـهـايـتـان امـن مى شود, بازارهايتان رونق مى گيرد, خـراجـهـايـتـان گـردآورى مـى شـود, با دشمنتان پيكار مى شود و حق ناتوان از زورمند گرفته مى گردد.
ـ امام على عليه السلام شير درنده بهتر است از فرمانرواى ستمگر و فرمانرواى ستمگر بهتر است از فتنه هاى دير پاى .

فرمانروايى بدكاران .

ـ پـيـامـبـر خـدا صـلـى اللّه عـلـيـه و آله هرگاه فرمانروايان شمانيكانتان باشند و توانگران شما بـخـشـنـدگـانـتان و كارهايتان با شور و مشورت , روى زمين براى شما بهتر است از درون آن و هـرگاه فرمانروايانتان بدان شما باشند و ثروتمندانتان بخيلانتان و كار شما به دست زنانتان افتد, زير زمين بهتر است براى شما از روى زمين .

ارزش حكومت .

ـ امـيـرالـمـؤمـنين عليه السلام مشغول دوختن و پينه كردن كفش خود بود كه ابن عباس آمد و گـفـت : حاجيان گرد آمده اند تا سخنى از شما بشنوند آن حضرت فرمود: سوگند به خدا اين دو (لنگه كفش ) را بيش از كار شما (حكومت ) دوست مى دارم مگر آن كه حدى را اجرا كنم يا باطلى را دور سازم .
ـ امـام عـلـى عليه السلام ـ نيز به ابن عباس فرمود ـ : ارزش اين كفش چند است ؟
گفتم : ارزشى ندارد, فرمود: به خدا قسم اين را ازحكومت بر شما دوست تر دارم مگر آن كه (بخواهم ) حقى را بر پا دارم يا باطلى را براندازم .
ـ در نامه خود به ابن عباس مى فرمايد: پس از حمد و ثناى الهى , مبادا بهره تو از حكومتت به دست آوردن مالى يا فرو نشاندن خشمى باشد بلكه بايد بهره ات ميراندن باطل باشد و زنده كردن حق .

آرزو.

آرزو رحمت است .

ـ پـيـامـبـر خدا صلى اللّه عليه و آله آرزو براى امت من رحمت است و اگر آرزو نبود هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى داد و هيچ باغبانى درختى بر نمى نشاند.
ـ امام على عليه السلام آرزو, رفيقى همدم است .
ـ عـيـسـى عـلـيـه السلام نشسته بود و پيرمردى با بيل زمين را شيار مى كرد, عيسى عليه السلام فـرمود: بار خدايا! (اميد و) آرزو را از اوبرگير آن پير در دم بيل را به كنارى انداخت و دراز كشيد سـاعـتـى گـذشت و عيسى گفت : بار خدايا! آرزو را به او بازگردان , بيدرنگ آن پير برخاست و شروع به كار كرد.
ـ امام سجاد عليه السلام بار خدايا! اى پروردگار جهانيان از تو مناسبترين آرزو را خواهانم .

آرزوها را پايانى نيست .

ـ امام على عليه السلام آرزو را پايانى نيست ـ آرزوها پايان ناپذير است .
ـ يقين بدان كه هرگز به آرزويت نمى رسى و هرگز بيش از اجلت عمر نمى كنى و تو همان راهى را مى پويى كه پيشينيانت پيمودند.
ـ پـيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر كه اميد داشته باشد كه فردا زنده بماند به زندگى هميشگى اميد بسته است .

پرهيز دادن از آرزوهاى پوچ وباطل .

قرآن .
((رهايشان كن تا بخورند و بهره ور شوند و آرزو به خودمشغولشان دارد, زودا كه خواهند دانست )) .
ـ امام على عليه السلام از آرزوى پوچ و باطل بپرهيزيد, زيرا چه بسا كسى كه به اميد فردا بوده ولى آنرا پشت سر نگذاشت وچه بسا كسى كه در آغاز شب به او غبطه مى خورند ولى در پايان آن بحال او مى گريند.
ـ از فريبندگى آرزوها بپرهيزيد, زيرا, بسا آن كه در آرزوى روزى [ بهتر ] بوده ولى آن را در نيافته و بـسا كسى كه خانه اى ساخته اما در آن ننشسته و بسا كسى كه مالى گرد آورده و از آن نخورده است .
ـ آرزو چون سراب است كه بيننده را مى فريبد و اميدوار را مايوس مى سازد.
ـ آرزو, گمراه كننده و فريبنده و زيانبار است .
ـ آرزوها چشمان بصيرتها را كور مى كند.
ـ آرزو مايه چيرگى شيطانها بر دل بى خبران است .
ـ آرزو همواره دروغ مى گويد.
ـ نتيجه آرزومندى تباهى كار است .
ـ آرزو, دل را به گمراهى مى كشاند, وعده دروغ مى دهد, غفلت و بى خبرى بسيار به بار مى آورد و دريغ و حسرت بر جاى مى گذارد.
ـ امام صادق عليه السلام ـ از دعاى حضرت در روز عرفه ـ : خدايا! به تو پناه مى برم از دنيايى كه از خـيـر آخـرت جـلـوگـيرى كند و اززندگانيى كه بهترين مردن را باز دارد و از آرزويى كه مانع رسيدن به بهترين كار شود.
ـ امام على عليه السلام آرزو عقل را مى برد, وعده پوچ مى دهد, به بى خبرى ترغيب مى كند و دريغ و حسرت به بار مى آورد پس ,آرزو را دروغ شماريد, كه آرزو فريبنده است و آرزومند فريب خورده .
ـ بـدانـيد كه آرزو خرد را به گمراهى مى كشاند و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد, پس , آرزوز را دروغين دانيد كه آرزو فريبنده است و آرزومند, فريب خورده .
ـ امام صادق عليه السلام خوشا كسى كه آرزوهاى پوچ , او را سرگرم و غافل نكرده باشد.
ـ بـسـا نـعمتى كه خداوند به بنده اش دهد بى آن كه آرزويش را كرده باشد و بسا كسى كه آرزوى چيزى داشته و خلاف آن نصيبش شده است .

آرزو و اجل .

ـ امام على عليه السلام اگر انسان اجل و شتاب آن را (به سوى خود) ببيند آرزو را دشمن مى دارد.
ـ هر كه فردا را اجل خود بشمارد مرگ را در جايگاه شايسته اش ننشانده است .
ـ هر كه در ميدان آرزوى خود بتازد, با اجل خود به سر درآيد.
ـ امام كاظم عليه السلام اگر اجلها (مدت عمر هر كس ) معلوم شود آرزوها رسوا و برباد شوند.
ـ امام على عليه السلام آرزو, اجل را از ياد انسان مى برد.
ـ آرزو, پوشاننده اجل (مرگ ) است .
ـ آرزو, كار را تباه مى كند و عمر را ضايع مى سازد.
ـ راست ترين چيز, اجل (مرگ ) است دروغترين چيز, آرزو.
ـ نزديكترين چيز (به انسان ) اجل و مرگ است دورترين چيز آرزو.
ـ اجل , درو كننده آرزوست .
ـ اجل , آرزو را رسوا مى كند.
ـ من با آرزوى خود در ستيزم و چشم به راه اجل خويشم .
ـ نفس آدمى از آرزو تهى نشود مگر زمانى كه اجل سر رسد.
ـ (گـاه ) انـسـان به آرزوى خود نزديك مى شود اما (ناگهان ) فرا رسيدن اجل مانع رسيدن او به آرزويش مى شود.
ـ آفت آرزو اجل است .
ـ هان ! شما در دوره آرزويى هستيد كه اجل پشت آن است پس هر كه در روزگار آرزومندى , پيش از در رسيدن اجلش , كاركند, كارش به حال او سودمند افتد و اجلش به او زيان نرساند.
ـ هر كس به بالاترين آرزوى خود برسد بايد انتظار نزديكترين اجل خود را بكشد.
ـ روايت شده كه پيامبر خداصلى اللّه عليه و آله سه قطعه چوب برداشت و يكى را در مقابل خود در زمـيـن فـرو برد و ديگرى رادر كنار خود و سومى را دورتر, آنگاه فرمود: آيا مى دانيداينها چيست ؟
گـفتند: خدا و پيامبرش بهتر مى دانند فرمود: اين انسان است , اين اجل و آن ديگرى آرزوست كه فرزند آدم به دنبالش مى رود, اما اجل در مى رسد و او به آرزو نمى رسد.
ـ امام على عليه السلام چه نزديك است اجل به آرزو.
ـ هرگاه به منتهاى آمال خود رسيديد به ياد مرگهاى ناگهانى باشيد.
ـ هرگاه اجلها فرا رسند آرزوها رسوا و بر باد شوند.
ـ پـيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آدم پيش از آن كه مرتكب گناه شود اجلش در برابر ديدگان او بـود و آرزويـش پـشت سر او اماچون گناه ورزيد خداوند آرزويش را جلو چشم او نهاد و اجلش را پشت سر او اين است كه تا دم مرگ آرزو دارد.

نتايج آرزوى دراز.

ـ امام على عليه السلام هيچ بنده اى آرزو را درازنكرد مگر آن كه كردار را بد ساخت .
ـ خـداوند خطاب به موسى فرمود: اى موسى ! در دنيا آرزوى دراز نكن كه قلبت سخت مى شود و انسان سختدل از من بدور است .
ـ امام على عليه السلام كسى كه بيش از همه آرزو دارد, از همه كمتر به ياد مرگ است .
ـ آرزومندترين مردم بدكردارترين مردم است .
ـ هر كه آرزويش دور و دراز شود عملش كم و كوتاه گردد.
ـ اما آرزوى دراز آخرت را از ياد آدمى مى زدايد.
ـ هر كه آرزو داشته باشد كه فردا زنده بماند, در حقيقت آرزوى زندگى هميشگى را كرده است و هر كه آرزوى زنده ماندن هميشگى داشته باشد دلش سخت شود و به دنيا روى آورد.

آرزوى كوتاه .

ـ امام على عليه السلام هر كه يقين كند كه ازدوستان جدا خواهد شد و در دل خاك خواهد خفت و حـسـاب و كـتـابـى در پـيش رودارد و آنچه بر جاى مى نهد به كارش نخواهد آمد و به آنچه پيش فرستاده نيازمند است , سزاوار است كه رشته آرزو را كوتاه و دامنه عمل را دراز گرداند.
ـ امام باقر عليه السلام با كوتاه كردن آرزو, از دنيا (براى آخرتت ) توشه برگير.
ـ با كوتاه كردن آرزو, شيرينى پارسايى را به دست آر.
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به ابن مسعود: آرزويت را كوتاه گردان و چون صبح شد بگو: من روز را به شب نخواهم رساند وچون شب درآمد بگو: من تا صبح زنده نخواهم بود و بر جدا شدن از دنيا مصمم هستم و ديدار خدا را دوست دارم .
ـ امام على عليه السلام با اطمينان و استوارى كار كن و از فريفته شدن به آرزو بپرهيز و غم فردا را امروز به دل راه مده اگر دل خود را از آرزو تهى كنى , هر آينه در كار كوشا شوى و آرزوى امروز را براى فردا داشتن از دو جهت به تو زيان مى رساند: به سبب آن در انجام كار, امروز و فردا مى كنى و بر غم و اندوه مى افزايى .
ـ پـيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست , چشم به هم نزدم مگر آن كه پنداشتم پلكهايم به هم نمى رسند و خداوند جان مرا مى ستاند.

نهى از اميد بستن به غير خدا.

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خداى بزرگ مى فرمايد:بى گمان اميد هر مؤمنى را كه به غير من اميد بندد, قطع مى كنم .
ـ امـام عـلـى عليه السلام تنها به خداى سبحان دل ببند, كه او مى فرمايد: به عزت و جلال خودم سوگند كه اميد هر كس را كه به غيرمن اميد بندد به نوميدى مى كشانم .
ـ هر كس از انسانى اميد و آرزويى داشته باشد او را تعظيم و تكريم كند.

امت .

جايگاه امت اسلامى .

قرآن .
((شـمـا بـهـترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار گشته است , كه امر به معروف و نهى از منكر مـى كـنـيـد و بـه خـدا ايـمـان داريـد اگـراهـل كـتـاب نـيـزايـمـان بياورند برايشان بهتر است , بعضى ازايشان مؤمنندولى بيشترشان تبهكارند)).
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله امت من امتى خجسته است , معلوم نيست كه اول آن خير است يا آخر آن .
ـ اين امت من امتى است در سايه رحمت حق .
(در اين معنا روايات بسيارى وارد شده است ).
ـ شما هفتادمين امت را تشكيل داده ايد و بهترين و گراميترين آنها نزد خداونديد.
ـ بشارت باد اين امت را به ارجمندى , ديندارى , سربلندى , پيروزى و قدرت يافتن در روى زمين .
ـ به هيچ امتى يقينى برتر از يقين امت من داده نشده است .

نيكان امت .

ـ پـيـامـبـر خـدا صلى اللّه عليه و آله نيكان امت من , آن گونه كه از عالم بالا به من خبر داده اند, گـروهـى هـسـتـنـد كه در گستره رحمت پروردگار خويش آشكارا مى خندند و نهانى از ترس عذاب پروردگارشان مى گريند.
ـ بهترين افراد امت من آنهايند كه به دنيا بى اعتناتر و به آخرت مشتاقتر باشند.
ـ بـهـتـريـن فـرد امت من كسى است كه جوانى خود را در طاعت خدا گذراند و نفس خود را از خوشيهاى دنيا باز دارد و به آخرت دل بندد همانا پاداش خداوند به او بالاترين درجات بهشت است .
ـ بـهترين افراد امت من كسانى هستند كه آنچنان در رفاه قرار نمى گيرند تا سرمست شوند و آن گونه تنگدست نمى گردند تا دست گدايى دراز كنند.
ـ بـهـترين افراد امت من آنانند كه هرگاه نسبت به آنان بى خردى شود, تحمل نمايند, و چون در حق آنان جرم و ستمى شود گذشت كنند و هرگاه آزار و اذيت شوندشكيبايى ورزند.

امت ميانه .

قرآن .
((و ايـن چـنين شما را امت ميانه (بهترين امتها) گردانيديم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد)).
ـ امام صادق عليه السلام , درباره آيه ((وكذلك جعلناكم امة )) فرمود: ماييم آن امت ميانه و ماييم گواهان خدا بر مردمان وحجتهاى او در روى زمين .
ـ امام على عليه السلام ماييم گواهان خدا بر آفريدگانش و حجت او در روى زمينش و ما همانان هستيم كه خداوند تعالى فرموده است : ((واين چنين شما را امت ميانه گردانيديم )).
ـ ابوبصير از امام باقر عليه السلام كه فرموده بود ماييم راه حجاز   ((12)) پرسيد: راه حجاز چيست ؟
حـضـرت فـرمـود: مـيـانه ترين (ومعتدلترين ) راهها خداوند مى فرمايد: ((و اين چنين )) آن گاه فرمود: تند رفته به سوى ما باز مى گردد و عقب مانده به ما مى پيوندد.
ـ امـام صـادق عليه السلام , در تفسير آيه ((كنتم خير امة )), فرمود: مقصود امتى است كه دعوت ابراهيم عليه السلام بر او واجب آمده آنان امتى هستند كه خداوند پيامبرى را در ميان آنها, از ميان آنها و براى آنها قرار داده است آنان امت ميانه اندوبهترين امتى هستند كه از ميان مردم برخاسته اند.
ـ پـيـامـبـر خدا صلى اللّه عليه و آله , در توضيح آيه ((وكذلك جعلناكم امة وسطا)), فرمود: يعنى معتدل و حد وسط.

آنچه مايه خير و خوبى امت است .

ـ پـيـامـبـر خـدا صـلـى اللّه عليه و آله امت من تا زمانى كه يكديگر را دوست بدارند, امانت را (به صـاحـبـش ) بـازگـردانـنـد, از حـرام دورى كـنـنـد, مـيهمان را گرامى دارند, نماز بگزارند و زكات بپردازند, پيوسته در خير و خوبى خواهند بود.
ـ امـت مـن تا زمانى كه به هم خيانت نكنند, امانت را به صاحبش برگردانند وزكات بپردازند, در خير و خوبى به سر خواهند برد واگر چنين نكنند به قحطى و خشكسالى گرفتار آيند.
ـ تـا زمـانـى كـه قـاريان اين امت در برابر فرمانروايانش مسامحه نكنند و علماى آن افراد نابكار و گـنـهكار را تبرئه و بى گناه معرفى نكنند و نيكان آن بدانشان را تقويت ننمايند, دست خدا بر سر ايـن امـت خـواهد بود و در سايه حمايت او به سر خواهد برد اماچنانچه اين كارها را مرتكب شوند, خداوند دست قدرت خود را از سر آنها برخواهد داشت و ستمگرانشان را بر ايشان مسلطخواهد كرد .

مقام امت اسلام در آخرت .

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در روز رستاخيز, من بيش از هر پيامبرى پيرو دارم .
ـ اهل بهشت يكصد و بيست رديفند كه هشتاد رديف آن را اين امت تشكيل مى دهد.
ـ در بهشت يكصد و بيست رديف است كه هشتاد رديف آن امت من است .

چيرگان وقيام كنندگان امت اسلامى .

ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله اين دين همواره پا بر جاخواهد بود و گروهى از مسلمانان تا قيام قيامت , به خاطر آن مى جنگند.
ـ هميشه گروهى از امت من غالبند تا آن كه فرمان خدا ايشان را همچنان كه غالبند در رسد.
ـ هـمواره گروهى از امتم فرمان خدا را نگاه مى دارند و مخالفانشان نمى توانند به ايشان گزندى برسانند.
در اين باره اخبار زيادى رسيده است اما اسناد آنها به ابو هريره و مغيرة بن شعبه و معاويه و ثوبان و امثال اينها مى رسد لذا جاى بررسى و تامل دارند.
ـ پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله , چون آيه ((و از ميان كسانى كه آفريديم امتى هستند كه به سوى حق راهنمايى مى كنند و عدالت مى ورزند)) را خواند, فرمود: از ميان امت من گروهى هستند كه , تا زمان فرود آمدن عيسى بن مريم عليه السلام , در راه حق قيام مى كنند.
ـ مـعـاويـه : كـجايند علماى شما؟
كجايند علماى شما؟
شنيدم كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مـى گـفت : قيامت فرا نمى رسد مگرآن كه گروهى از امت من بر مردم تسلط و چيرگى دارند و باكى ندارند كه چه كسى آنها را يارى نمى رساند و چه كسى يارى مى رساند.

تبانى ملتها بر ضد امت اسلام .

ـ پـيـامـبـر خـدا صـلى اللّه عليه و آله زود باشد كه ملتها بر شماهجوم آورند همچون هجوم بردن گـرسـنـگـان بـه سـيـنـى غـذا يكى از آن ميان گفت : آيا به علت آن كه در آن هنگام شمار مان انـدك اسـت ؟
فـرمـود: بـر عكس , تعدادتان بسيار زياد است اما چونان كف و خاشاك روى سيلاب هـسـتـيـد, خداوند هيبت و شكوه شما را ازدلهاى دشمنانتان بر مى گيرد و در دلهاى شما وهن مـى افـكند يكى پرسيد: اى پيامبر خدا, وهن چيست ؟
فرمود: دوست داشتن دنياو ناخوش داشتن مرگ .
ـ هرگاه امت من دنيا را بزرگ دارد, خداوند شكوه و ارجمندى اسلام را از او مى گيرد.

نگرانى پيامبر درباره امتش / 1.

ـ پـيـامـبـر خـدا صلى اللّه عليه و آله من از سه چيز بر امت خود بيم دارم : گردن نهادن به فرمان آزمندى و بخل , پيروى از هوا و هوس , و پيشواى گمراه .
ـ سه چيز است كه از آنها بر امت خود مى ترسم : گمراهى بعد از شناخت , سردرگميهاى ناشى از فتنه ها و شكمبارگى و شهوترانى .
ـ پـس از خـود درباره سه چيز نگران امت خود هستم : لغزش عالم , مجادله منافق به قرآن و دروغ انگاشتن تقدير.
ـ از سـه چـيـز براى امت خود نگرانم : گمراهى ناشى از هواهاى نفسانى , به دنبال شكمبارگى و شهوترانى بودن وغفلت ونادانى بعداز شناخت .
ـ انـس به حضور پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد, ديد بر بوريايى خفته و بوريا بر پهلوى مباركش اثر گذاشته است , حضرت به اوفرمود: كسى ديگرى نيز با تو هست ؟
گفتم : خير, فرمود: بدان كه اجـل مـن نـزديك شده و اشتياقم به ديدار پروردگارم و ديداربرادرانم , پيامبران پيش از خود, به درازا كـشـيـده اسـت آن گـاه فـرمـود: ((چـيـزى را بيشتر از مرگ دوست ندارم و مؤمن جز با ديدارپروردگارش آسوده نيست )) آن گاه گريست من عرض كردم : چرا گريه مى كنيد؟
فرمود: چگونه نگريم وقتى مى دانم كه بعد از من چه بر سر امتم مى آيد عرض كردم : اى پيامبر خدا! بعد از تو چه بر سر امتت مى آيد؟
فرمود: هوا وهوسهاى گوناگون ,بريدن رشته خويشاوندى , عشق به مال و مقام و بدعتگزارى .

نگرانى پيامبر در باره امتش / 2.

ـ پـيـامـبـر خـدا صلى اللّه عليه و آله آنچه بيش از هر چيزدرباره امتم نگران كننده است , سه چيز مى باشد: لغزش عالم , يا مجادله منافق به وسيله قرآن , يا دنيايى كه گردنهاى شما را مى زند,پس از دنيا بر خويش بترسيد.
ـ ترسناكترين چيزى كه بعد از خود بر امتم مى ترسم اينهاست : درآمدهاى ناروا,شهوتهاى نهفته و پنهانى و ربا خوارى .
ـ بـدانـيـد كه آنچه مرا بيش از همه نگران امتم كرده است دو خصلت است : پيروى از خواهشهاى نفس و آرزوى دراز, زيراپيروى از هوا و هوس آدمى را از حق باز مى دارد و آرزوى دراز آخرت را از ياد مى برد.
ـ پـيـامـبر خدا صلى اللّه عليه و آله ترسناكترين چيزى كه مى ترسم به آن مبتلا شويد شرك اصغر است , گفتند: اى رسول خدا! شرك اصغر چيست ؟
فرمود: ريا.
ـ وحشتناكترين چيزى كه بر امتم مى ترسم , منافق زبان باز است .
ـ وحشتناكترين چيزى كه براى امتم مى ترسم , پيشوايان گمراه كننده است .
ـ عـمـر ـ بـه كعب ـ : مطلبى از تو مى پرسم , جواب آن را از من پوشيده مدار كعب گفت : به خدا قـسـم چـيزى را كه بدانم از تو پوشيده نمى دارم عمر گفت : بيشترين نگرانى تو براى امت محمد صـلـى اللّه عـلـيـه و آله چيست ؟
كعب گفت : وجود پيشوايان گمراه كننده عمر گفت : درست گفتى پيامبر خدا اين مطلب را پنهانى به من گفته و مرا از آن آگاه ساخته است .
ـ پـيـامـبـر خـدا صـلـى اللّه عـلـيـه و آلـه تـرسناكترين چيزى كه از آن براى امت خود مى ترسم درخشندگى و فراوانى متاع دنياست .
ـ بيشترين چيزى كه مرا نگران امتم كرده اين است كه مال و ثروتشان زياد شود و در نتيجه به هم حسد بورزند و به جان يكديگربيفتند.
ـ بيشترين ترس من براى امتم : لغزشهاى علما, دنيا خواهى حكما و تفسير و تاويلهاى نادرست (از قرآن ) است .
ـ سـه چـيـز مـرا بـيـش از همه نگران امتم كرده است : گمراهى ناشى از هواهاى نفس , به دنبال شكمبارگى و شهوترانى بودن وخودپسندى .

نگرانى پيامبر براى امتش / 3.

ـ پـيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بيشترين ترس و نگرانى من براى امتم بعد از خودم : وجود مردى اسـت كـه قـرآن را نـابجا تاويل و تفسير كند و مردى كه خود را به اين كار سزاوارتر وشايسته تر از ديگرى بداند.
ـ بـيـشترين چيزى كه از آن براى شما مى ترسم بركاتى است كه خداوند از زمين نصيب شما كند عرض شد: بركات زمين چيست ؟
فرمود: درخشندگى (و زرق و برق خيره كننده متاع ) دنيا.

امامت 1 / امامت عامه .

امامت .

قرآن :.
((و آنـان كـه مـى گـويـند: اى پروردگار ما! از همسران وفرزندانمان دلهاى ما را شاد دار و ما را پيشواى پرهيزگاران گردان )).
ـ امام على عليه السلام او (پيامبر صلى اللّه عليه و آله ) را فرستادتا به حق فرا خواند و بر آفريدگان گـواه بـاشـد او پـيامهاى پروردگارش را رساند و در اين راه نه سستى كرد و نه كوتاهى ورزيد و درراه خدا با دشمنان او جنگيد بى آن كه ناتوانى به او راه يابد يا آن كه عذر و بهانه آورد او پيشواى پرهيزگاران و ديده رهيافتگان است .
ـ تـا آن كـه كـرامـت خداوند سبحان (مقام پيامبرى ) به محمد صلى اللّه عليه و آله رسيد پس , آن حـضـرت را از بـهـترين خاندان و گرامى ترين دودمان بركشيد (درخت دودمان ) او را شاخه هايى اسـت بـلـنـد و بـرافـراشـتـه و دسـت كـسـى به ميوه آن نرسد اوپيشواى پرهيزگاران است وديده رهـيـافـتـگان رفتارش ميانه روى و اعتدال است و طريقه اش راهنمايى و هدايت سخنش حق را از باطل جدا سازد و حكم و داوريش به عدل و داداست .

امامت مايه كمال دين است .

قرآن .
((امـروز ديـنـتـان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شماتمام گردانيدم و اسلام را دين شما برگزيدم )).
ـ امام رضا عليه السلام در حجة الوداع كه سال آخر عمر پيامبر صلى اللّه عليه و آله بود آيه ((امروز دينتان را براى شما كامل كردم )) نازل شد امر امامت , از جمله كمال دين است .
ـ امام باقر عليه السلام فريضه اى از پس فريضه اى نازل مى شد و ولايت آخرين فريضه بود و خداوند عـزوجل آيه ((امروز دينتان را براى شما كامل گردانيدم )) را فرو فرستاد خداى بزرگ مى فرمايد: بعد از اين ديگر فريضه اى بر شما نازل نمى كنم چرا كه فرايض شما را كامل كردم .
ـ ابـو هـريـره : در روز غـديـر خم ـ هجدهم ذيحجه ـ پيامبرصلى اللّه عليه و آله فرمود: هر كه من مـولاى اويم , پس على مولاى اوست آن گاه خداوند اين آيه را فرو فرستاد: ((امروز دينتان را براى شما كامل گردانيدم )).

امامت شالوده اسلام است .

ـ امام رضا عليه السلام امامت ريشه بالنده اسلام و شاخه برافراشته آن است .
ـ امـام بـاقر عليه السلام اسلام بر پنج پايه استوار است : نماز, زكات , روزه , حج و ولايت و براى هيچ چيز به اندازه ولايت فرياد زده نشده است .
ـ اسلام بر پنج چيز استوار است : نماز, زكات , حج , روزه و ولايت زراره مى گويد: پرسيدم : از ميان آنها كدام برتر است ؟
فرمود:ولايت برتر است , زيرا ولايت كليد آنهاست و صاحب ولايت , راهنماى به سوى آنها.

امامت ريشه همه خوبيهاست .

ـ امام كاظم عليه السلام ـ در پاسخ به پرسش از آيه ((بگو: پروردگارم بديهاى آشكار و نهان را حرام و ناروا دانسته است )) ـ : قرآن ظاهرى دارد و باطنى تمام آنچه را كه خداوند درقرآن حرام فرموده ظـاهـر اسـت و باطن آنها پيشوايان ستمگرند و همه آنچه را كه خداوند در كتاب خود روا شمرده همان آن ظاهراست وباطن آنها امامان حق هستند.
ـ امـام صـادق عليه السلام ما ريشه همه خوبيها هستيم و هر نيكى ثمره شاخه هاى ماست از جمله نـيـكيهاست : توحيد, نماز, روزه ,فرو خوردن خشم , گذشت از كسى كه بدى كند, ترحم به فقير, رسـيـدگـى بـه همسايه و اعتراف به فضل اهل فضل دشمن ما ريشه همه بديهاست و هر زشتى و بـدكـارى ثـمـره شاخه هاى اوست , از جمله : دروغ , بخل , سخن چينى , بريدن از خويشاوندان , ربا خوارى , به ناروا خوردن مال يتيمان , تعدى از حدودى كه خدا دستور داده است , ارتكاب زشتيهاى آشـكـار و نهان , زنا, دزدى و هر زشتى ديگرى از اين دست پس دروغ مى گويد, كسى كه بگويد با ماست و به شاخه هاى دشمن ما چنگ آويزد.

امامت رشته كار((13)) امت است .

ـ امـام رضـا عـلـيـه الـسـلام امامت زمام دين است ورشته كار مسلمانان و اصلاح و آبادانى دنيا و سرفرازى مؤمنان .
ـ امام على عليه السلام امامت رشته كار امت است .
ـ پـيـامـبر خدا صلى اللّه عليه و آله از كسى كه خداوند ولى امر شما كرده است , شنوايى و اطاعت داشته باشيد كه او رشته كار اسلام است .
ـ امام على عليه السلام زمامدار و ولى امر به منزله رشته اى است كه مهره ها را گرد آورده , آنها را بـه هـم پيوند مى دهد اگر رشته از هم بگسلد مهره ها از يكديگر جدا شده پراكنده گردند و ديگر هيچ گاه همه آنها سر جمع نشوند.

امامت راه خداوند است .

قرآن .
((بـگـو: در بـرابـر ايـن رسـالـت پاداشى از شما نمى خواهم ,تنها دوست داشتن خويشاوندان (مرا مى خواهم ))).
((بگو: هر مزدى كه از شما طلبيده ام از آن خودتان باد)).