اءعجوبه اهل البيت
شرحى جامع از زندگى امام جواد عليه السلام

سيد ابوالفضل طباطبايى اشكذرى ، مهدى اسماعيلى

- ۴ -


گفت : از امام صادق شيندم كه : إ نّ الا مام لايكون عقيما واءنت قد بلغت السن ، وليس لك ولد، ((امام عليه السلام هيچگاه عقيم و نازا نمى باشد، در حالى كه عمرى از شما گذشته ، و هنوز صاحب فرزند نشده اى )).
فرمود: إ نّى اءشهد اللّه اءنّه لا تمضى الا يّام واللّيالي حتّى يرزقني اللّه ولدا منّي ، ((خدا را گواه مى گيرم كه چند روزى بيشتر نخواهد گذشت تا اينكه خداوند فرزندى به من عنايت مى فرمايد)).
پس از اين سخن ، چند ماهى نگذشت كه حضرت جواد عليه السلام به دنيا آمد(90).
احمد بن محمد بن ابى نصر مى گويد: در سرزمين قادسيه خدمت امام رضا عليه السلام رسيده و گفتم : پرسشى دارم ، ولى عظمت مقام شما، مرا از طرح آن باز مى دارد، و نمى خواهم سعادت دنيوى و آخرتى خويش را از دست بدهم ، همچنانكه به ياد آينده ى خويش بودم ناگهان اشك هايم جارى گشت .
حضرت فرمود: هر آنچه مى خواهى بپرس ، و چيزى را از من دريغ مدار.
گفتم : در همين مكان از پدر بزرگوارت پرسيدم : چه كسى پس از شما امام و رهبر مردم خواهد بود؟ و او شما را معرفى نمود؛ و بارها از شما پرسيده ام كه : امام پس از شما كيست ؟ و هر بار فرموديد: فرزندم ! اما هنوز فرزندى نمى بينم ، تا جانشين شما باشد.
امام فرمود، زمان پاسخ دادن به سؤ ال تو هنوز نرسيده است .
گفتم : مگر حوادث ناگوار پس از شهادت پدر بزرگوارت را نديده اى ؟
و من مى ترسم پس از شما نيز امر امامت به همان سرنوشت دچار گردد.
فرمود: هراس به خود راه مده ! نگرانى ها را در فرصت مناسب برطرف مى نمايم ، و حجت را بر همگان تمام خواهم نمود.
خداوند متعال مى فرمايد: وما كان اللّه ليضلّ قوما بعد إ ذ هدئهم حتّى يبيّن لهيم ما يتّقون (91).
((چنان نيست كه خداوند قومى را، پس از آن كه هدايت كرد (وايمان آوردند) گمراه (و مجازات ) كند؛ مگر آن كه امورى را كه بايد از آن بپرهيزند براى آنان بيان نمايد (و آنها مخالفت كنند)).
پس خيالت راحت باشد و به دوستانت هم اميدوارى بده ، چرا كه حق بر شما روشن خواهد شد(92).
صفوان بن يحيى به امام رضا عليه السلام مى گويد: اى فرزند رسول خدا! پيش از آن كه خداوند فرزندتان ابوجعفر را به شما عطا كند، هرگاه از شما مى پرسيديم كه امام پس از شما كيست ؟ پاسخ مى فرموديد: خداوند فرزندى به من عطا خواهد نمود، حالا كه خداوند به شما فرزندى عطا كرده و چشم ما به نور وجود وى روشن شده است ، چنان چه پس از شما زنده باشيم ، به چه كسى اقتدا كنيم ؟
صفوان مى گويد: امام عليه السلام به فرزندش ابوجعفر كه در مقابل او ايستاده بود اشاره كرد.
گفتم : جانم به فدايت ! او كه فرزند سه ساله اى بيش نيست !
فرمود: سه ساله بودن هيچ منافاتى با امامت وى ندارد! چرا كه عيسى عليه السلام در سه سالگى به نبوت و پيامبرى برگزيده شد(93).
معمر بن خلاد مى گويد: شنيدم كه اسماعيل بن ابراهيم به امام رضا عليه السلام مى گفت : فرزندى دارم كه زبانش سنگين شده و به سختى سخن مى گويد، او را پيش شما مى فرستم ، دست مباركتان را بر سرش بكشيد، و در حقش دعا كنيد، زيرا او بنده ى آزاد شده ى شما محسوب مى شود.
اما عليه السلام فرمود: فردا او را به نزد فرزندم جواد الائمه بفرست ! زيرا او مولا و امام وى خواهد بود(94).
حبيب زيات از شخصى كه در محضر امام رضا عليه السلام حاضر بود روايت مى كند كه چون جمعيت حاضر در مجلس امام عليه السلام ، از جاى خود برخاستند، امام عليه السلام به آنها فرمود: به ملاقات فرزندم ابوجعفر برويد، به او سلام كنيد، و با او تجديد پيمان نماييد.
مى گويد: همين كه مردم از جايشان برخواسته و به ديدار امام جواد عليه السلام شتافتند، به من توجه كرده و فرمود: خدا مفضل را رحمت كند، او به كمتر از اين سخن نيز قانع مى شد(95).
زكريا بن آدم مى گويد: محضر حضرت رضا عليه السلام بودم فرزند خورد سال آن حضرت كه عمرش كمتر از 4 سال بود وارد شد و در خدمت پدر نشست ، دقايقى بيش نگذشته بود ديدم با حالتى غمگين و متفكرانه دستش را بر زمين مى كوبد، سپس سرش را به طرف آسمان بلند كرده و آهى سوزناك از عمق وجودش زبانه كشيد. حضرت رضا عليه السلام با ديدن غم و اندوه در چهره ى فرزند، فرمود: فرزند دلبندم ! چه چيزى باعث ناراحتى و فكر و انديشه طولانيت شده است ؟
عرض كرد: پدر جان ! به ياد مادرم زهرا بودم كه آن دو نفر چه دردها و رنجهايى را برايش به وجود آوردند، ناله ها و فريادهاى دردناك مادرم زهرا لحظه اى چند مرا مشغول نمود، به خدا قسم ! بدن آن دو نفر را از زير خاك خارج نموده به آتش خواهم كشيد، و خاكستر آن را در اختيار باد قرار خواهم داد.
حضرت رضا عليه السلام پس از شنيدن سخنان فرزندش او را در آغوش ‍ گرفت ، و پيشانيش را بوسيد، سپس فرمود: پدر و مادرم به فدايت ! خداوند تو را لايق دانسته تا پس از من جانشين و امام مردم باشى (96)
فصل دوم : مناقب و نشانه هاى امامت
((نشانه ها و آثار امامت ))
حسن بن جهم مى گويد: به منزل على بن موسى الرضا عليه السلام وارد شده و ساعتى چند از محضرش كسب فيض نموديم ، فرمود: اگر به تو به گويم اين نوجوان پس از من امام شما خواهد بود، چه مى گويى ؟ ابوجعفر فرزند خردسال آن حضرت در مجلس حضور داشت عرض كردم : آنچه شما به عنوان امام و پيشواى من به فرماييد با جان و دل پذيرا هستم .
فرمود: درست گفتى ، سپس بازو وكتف ابو جعفر را عريان كرد، بر روى شانه ى آن حضرت جاى اثر دو انگشت را به من نشان داد. و فرمود: مانند آنچه بر شانه ى فرزندم و در همينجا مى بينى روى شانه و كتف پدرم موسى بن جعفر عليهما السلام نيز ديده مى شد(97).
نوشته شدن نام مباركش بر لوحى در كعبه
عده اى مشغول تعمير خانه ى خدا بوده ، و حفارى هايى در كف كعبه انجام مى دادند، يكى از افراد به نام ربيعه ى مكى مى گويد: به صخره ى رسيديم كه نوشته اى روى آن قرار داشت ، با شتاب و عجله آن را برداشته و پنهان كردم ، وقتى كه به منزل رفتم ، نوشته را گشودم و به خواندن آن مشغول شدم ، شروع و آغاز آن با نام و ياد خدا و توصيف پروردگار عالم ، و مقام شامخ و جايگاه خاندان بنى هاشم ، و عزت و افتخارات اين خانواده بود، و سپس ‍ پيامبرى از اين قبيله به نام محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه در آسمانها به احمد شهرت دارد مبعوث خواهد شد، پيامبرى كه خاتم پيامبران و آخرين فرستاده ى خدا از سلسله ى انبيإ بزرگ الهى است ، و نام وصى و جانشين او پسر عمويش على بن ابى طالب ، و نام يكايك پيشوايان در آن نوشته شده بود از آن جمله نام مبارك امام جواد عليه السلام (98)
نور امام جواد عليه السلام و نام مبارك آن حضرت در عرش الهى
رسول خدا فرمود: در شب معراج خداوند متعال فرمود: اى محمد تو را از ميان بندگان به عنوان پيامبر انتخاب ، و على را براى جانشينى و وارث علوم و دانشت پس از تو انتخاب و از نسل پاك تو و على پيشوايانى پاك و طاهر برگزيده ام . اگر شما نبوديد دنيا و آخرت و بهشت و جهنم را خلق نمى كردم ، اى محمد آيا دوست دارى جانشينان پس از خودت را ببينى ؟
عرض كردم : آرى ، پروردگار من ، صدايش را شنيدم كه مى گفت : اى محمد سرت را به طرف بالا بلند كن و ببين .
سرم را بالا گرفته و به آسمان خيره شدم ، انوارى مشاهده كردم كه اطراف عرش خداوند حلقه زده بود، (در احاديث ديگر آمده است نامهائى بر اطراف عرش الهى نوشته شده بود)، سوال كردم : پروردگار من ، اين نورها چه هستند؟ و اين نامها متعلق به چه كسانى است ؟
صدايى شنيدم كه مى گفت : اين نورها و اسمها متعلق به پيشوايان پس از تو، و كسانى هستند كه از نسل طاهر و پاكيزه تو و فرزندت حسين هستند(99).
زنده كننده ى حق و نابود كننده باطل
يكى از افراد فرقه و گروه واقفه مى گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم : آيا در يك عصر و زمان واحد دو امام و پيشوا مى تواند باشد.
فرمود: نه ، يكى از آن دو امام است و ديگرى پيرو و تابع او.
گفتم : چگونه است كه الا ن شما ادّعاى امامت مى كنى ، و امام ساكت كه جانشين پس از شما باشد نمى بينم ؟
فرمود: به خدا سوگند! فرزندى كه به وسيله او حقّ و طرفدارانش را تقويت و باطل و يارانش را سركوب نمايد خداوند به زودى عنايت خواهد فرمود.
پس از گذشتن يك سال از اين گفتگو، خداوند متعال حضرت جواد را به امام علّي بن موسى الرّضا عليه السلام عنايت فرمود، و آن حضرت صاحب فرزند شد.
محمّد بن علي كه از ياران و دوستان حضرت است مى گويد: پس از ولادت حضرت جواد عليه السلام به آن شخص واقفى گفتم : آيا خبر دادن امام رضا عليه السلام از به دنيا آمدن فرزندى پسر كه جانشين او باشد برايت كافى نيست ؟
در جواب گفت : به خدا سوگند كه اين شاهد و نشانه اى بزرگ است (100).
تنها وارث پدر
يكى از كسانى كه در محافل و مجالس امام رضا عليه السلام رفت و آمد دارد مى گويد: به مولايم علىٍّّ بن موسى الرّضا عليهم السلام عرض كردم : آقا! شما به بچه ها علاقه داريد و فرزند دوست هستيد، دعا كنيد تا خداوند به شما فرزند عنايت كند؟
فرمود: يقين بدان كه خداوند فقط يك فرزند پسر به من عنايت خواهد فرمود، و او تنها وارث من خواهد بود.
پس از به دنيا آمدن حضرت جواد عليه السلام پدر بزرگوارش در كنار گهواره فرزندش شب را به صبح مى برد، او را تنها نمى گذاشت ، و با او سخن مى گفت .
گفتم : فدايت شوم ! هرگاه خانواده اى صاحب فرزند شود او را محضر شما مى آورند و دعا و حرزى براى او مى نوشتى و مى خواندى ، آيا براى فرزندت هم از همين روش استفاده مى كنى ؟
فرمود: ساكت باش ! آنچه به او مى گويم تعويذ و يا حرز نيست ، بلكه علوم و دانش الهى را به او تعليم مى دهم ، و روح و جانش را از حكمتها و اسرار لبريز مى كنم (101).
احترام فوق العاده پدر به فرزند
حضرت رضا عليه السلام هنگام نام بردن از فرزندشان حضرت جواد عليه السلام ، او را با كنيه مورد خطاب قرار مى دهد و مى فرمود: فرزندم ابوجعفر، و يا مى فرمود: فرزندم ابوجعفر براى من نامه نوشته است . در حاليكه او كودكى خردسال و در مدينه بود، و آنچه براى پدرش مى نوشت بسيار زيبا و پرمحتوا بود. و ياران آن حضرت اين فرمايش امام رضا عليه السلام را فراوان مى شنيدند كه مى فرمود: اءبو جعفر وصيّي و خليفتي في اءهلي من بعدي .
((جانشين پس از من ، از ميان خانواده ، فاميل و نزديكان من ، فرزندم ابو جعفر است ))، و كمتر شنيده شد كه نام فرزندش را بر زبان جارى كند، و اين نهايت احترام گذاردن به فرزند خويش بود، چرا كه در بين مردم عرب زبان از قديم الايّام تا هم اكنون ، به عنوان يك سنت فرهنگى ، و رسم ديرينه و رايج ، علاوه بر اسم و نام مشخص ، كنيه و لقب نيز براى فرزندشان انتخاب مى كنند، مانند پيامبر گرامى اسلام كه نام آن حضرت محمد و كنيه ابوالقاسم ، و لقب امين است (102).
او جان پيامبر است
شخصى از حضرت رضا عليه السلام پرسيد: صاحب امر و جانشين شما چه كسى است ؟
فرمود: آن كسى كه از در اين خانه وارد شود، او وارث چيزى است كه من از امام پيش از خودم به ارث گرفته ام ، او حجّت خدا بر شما پس از من است .
در خانه باز شد، محمد بن على فرزند امام رضا عليه السلام ملقب به جواد وارد شد، تا چشم آن حضرت به من افتاد، فرمود: دوست داريد سخنى از ما بشنوى ؟ ما فرزندان على و فاطمه وقتى كه در رحم مادر هستيم تا چهلمين روز از حمل صداها را مى شنويم ، و وقتى كه به چهار ماهگى رسيديم ، آنچه كه از او دور بوده ايم به ما نزديك مى شود حتى از قطره ى بارانى كه به نفع و ضرر مردم باشد با خبر مى شويم .
از پدرم سوال كردى : چه كسى پس از او حجت خدا و پيشواى مردم خواهد بود؟ آنچه در جواب فرمود: دليل و برهان و حجت بر تو است .
سپس حضرت رضا عليه السلام وارد اتاق شد و فرمود: به فرزندم سلام كن ، و تسليم امر او باش . چون جان او جان من است و جان من جان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (103).
شهادت درخت به امامت امام جواد عليه السلام
باردار شدن و ميوه دادن درخت غير از فصل خاص آن از پديده هاى جالب و حيرت انگيز است ، در زمان خودمان بسيار شنيده ايم كه در فلان منطقه بعلت تغيير جو و آب و هوا درختان ميوه سبز و شكوفه داده اند، ولى بعضى از حوادث مربوط به زمان اءئمه عليهم السلام با معيارهاى عادى و سنجش ‍ طبيعى قابل تفسير نيست ، و بايد از زواياى ديگرى بدان نگريست ، از آن جمله پديده و حادثه باردار شده نخله ى خرما در روزهايى از فصل سال در منزل و خانه ى يكى از دوستان و ياران امام يازدهم حضرت عسكرى عليه السلام است . گوينده ى اين قصه و داستان مى گويد: در گوشه اى از صحن منزل نشسته بودم ، صاحب خانه به يك نفر از افراد حاضر گفت برو از درخت خرما تعدادى خرماى تازه براى استفاده ى ميهمانان بياور. تعجب آور بود حالت بهت و حيرت ، فكر و ذهن مرا مشغول كرده بود ناگهان ظرفى پر از خرما و رطب تازه در مقابل من قرار گرفت .
صاحب منزل گفت : از اين رطب تازه استفاده كنيد، و بدانيد كه اين بخش ‍ كوچكى از كرامات و معجزات مولايمان حضرت عسكرى عليه السلام است .
شروع به خوردن كردم و هر رطبى كه بر مى داشتم طعم و رنگش از رطب پيشين بهتر و با او فرق داشت .
خادمى از خدمتگزاران حضرت عسكرى عليه السلام داخل اتاق شد و هسته ى خرمايى به من داد و گفت : آقا و مولايت مى فرمايد: اين هسته را در باغ شخصيت در شهر بصره بكار، يك نخله از آن خواهد روئيد كه نشانه ى امامت من و عبرت براى تو در دنيا و آخرت خواهد بود، فرداى آن روز وسوسه هاى درونى ، من و يكى ديگر از دوستان را وادار كرد تا از نخله ى خرمايى كه تعجب همه ى ما را برانگيخته بود تحقيق و جستجو كنيم ، وقتى كه نزديك درخت خرما رسيديم سر و صداى برهم خوردن شاخه هاى درخت توجه ما را به خود جلب نمود، كه از لابلاى آن صداها، شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و نام جانشينان آن حضرت از على عليه السلام به بعد شنيده مى شد و از آن جمله نام مبارك حضرت جواد عليه السلام (104).
سيماى امام جواد در آيه ى نور
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: در مسجد كوفه خدمت اميرمؤ منان عليه السلام رسيدم ، ديدم آن حضرت مشغول نوشتن است و مى خندد.
فرمود: تعجب مى كنم از كسانى كه اين آيه شريفه را مى خوانند ولى معنى حقيقى آن را نمى دانند و نمى فهمند.
عرض كردم : كدام آيه يا اميرالمؤ منين ؟
فرمود: سخن خداوند متعال : الله نور السموت والارض مثل نوره ى كمشكوة (105).
(خداوند نور و روشنايى زمين و آسمانها است ، مثل نور او مثل مشكاة است ). و مشكاة در اين آية رسول خدا حضرت محمد است . ((يكاد زيتها يضى ))، محمد بن على الجواد عليهما السلام .
و در حديثى ديگر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده است ، كه آن حضرت به على عليه السلام فرمود: اى على ! مقصود از نور در اين آيه من هستم ، و نور اسم من است ، و (مشكوة ) تو هستى ، و (لا شرقية ) محمد بن على الجواد است (106).
دانش امام جواد عليه السلام به مقدار و وزن آب رود دجله
عمر بن فرج رخجى مى گويد: از امام جواد عليه السلام سؤ ال كردم : شيعيان و پيروان شما مى گويند: شما از اندازه و مقدار آب موجود در رود دجله آگاه هستى ، آيا اين گفته و سخن را قبول داريد؟
فرمود: آيا خداوند متعال مى تواند اين دانش و آگاهى را به يك پشه عنايت كند، يا نه ؟
گفتم : آرى ، اين قدرت و توان را دارد.
فرمود: من در پيشگاه الهى از پشه بلكه از بسيارى از مخلوقاتش عزيزتر و گرامى تر هستم .
كنايه از اينكه علوم و دانش همه چيز را خداوند به ما عنايت فرموده است (107).
دوستى و احترام بيش از حد امام رضا به امام جواد عليهما السلام
محمد بن على عيسى بن زياد مى گويد: كتاب و نوشته اى را ديدم كه نويسندگان دستگاه ابن عباد از روى آن نسخه بردارى مى كردند، سؤ ال كردم : چه كتابى است و از چه كسى است ؟
گفتند: كتاب و نوشته از امام رضا عليه السلام براى فرزندش حضرت جواد عليه السلام است . تقاضا كردم تا من هم آن را ببينم ، كتاب را به من دادند و من آن را گرفتم و شروع به خواندن نمودم ، با نام خدا و با دعا براى طول عمر فرزندش شروع شده بود، و در ادامه نوشته بود، زندگى من مى گذرد، و آنچه براى تو لازم دانستم نوشتم ، فرزندم ! اميدوارم نسبت به افراد فاميل و قوم و خويش صله رحم را فراموش نكنى ، و بازماندگان از فرزندان و خدمتگذاران جدت جعفر بن محمد و موسى بن جعفر عليهم السلام را مورد عنايت خويش قرار مى دهى .
آرزو مى كنم خداوند متعال وسعت در زندگى را روزيت فرمايد، فرزندم ! پدرت به فدايت (108).
جانشينى امام جواد عليه السلام و اظهار مقام علمى در حضور نخبگان
صفويان بن يحيى را وى حديث مى گويد: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم : پيش از تولد فرزندت ، حضرت جواد عليه السلام ، هر زمان مى پرسيدم امام پس از شما كيست ؟ مى فرمودى : آسوده خاطر باش ! خداوند به من فرزندى عنايت خواهد فرمود كه او امام پس از من است ؛ و اكنون صاحب فرزند شده اى ، چنان چه براى شما حادثه اى رخ دهد، به چه كسى پناه ببريم ؟
امام رضا عليه السلام به فرزند خردسالش ، حضرت جواد عليه السلام اشاره نمود.
گفتم او سه سال بيش ندارم ؟!
فرمود: مگر عيسى فرزند مريم عليه السلام در سن دو سالگى به پيامبرى نرسيد؟!
صفويان مى گويد: هنگام شهادت امام رضا عليه السلام فقط هفت بهار از عمر با بركت امام جواد عليه السلام گذشته بود، در بغداد و ديگر شهرها ميان پيروان اهل بيت عليه السلام اختلاف هاى رخ داد.
عده اى از معتقدان شيعه در خانه ى يكى از شيعيان به نام عبدالرحمان بن حجاج جمع شده و در غم از دست دادن امام خويش عزادارى مى كردند.
شخصى به نام يونس بن عبدالرحمان از ميان جمعيت فرياد بر آورد:
گريه بس است ! اكنون بايد جانشين بعد از او را انتخاب نموده و شيعيان را از اختلاف و سر گردانى نجات دهيم .
ريان بن صلت از جسارت و گستاخى او به شدت عصبانى شد و با مشت و لگد به جانش افتاده و فرياد مى زد: هدف تو از گفتن اين سخنان ، به وجود آوردن شك و ترديد در بين شيعيان است ، بدان كه فرزند يك روزه ى اين خانواده به امر خداوند در حد و اندازه ى يك دانشمند خواهد بود.
در اين ميان گروهى از دانشمندان بغداد و ديگر شهرها كه حدود 80 نفر بودند، وارد مدينه شده و در منزل امام صادق عليه السلام ساكن شدند؛ مردم مدينه و زائران مرقد مطهر نبوى گروه گروه به ديدن آنان مى رفتند؛ عبدالله فرزند امام كاظم عليه السلام و عموى امام جواد عليه السلام ، پس ‍ از آگاهى از حضور اين گروه در شهر مدينه ، به ديدن آنان رفت و با استفاده از فرصت به دست آمده ، به يك نفر از همراهان خويش دستور داد تا او را بعنوان امام پس از حضرت رضا عليه السلام معرفى كند.
از اين روى هنگامى كه وارد مجلس شد خطاب به حاضران فرياد زد:
اى مردم ! اين آقا، فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و وارث علم و دانش او است ، هر كسى پرسشى دارد، از او بپرسد.
افراد بسيارى از حاضران پرسش هايى مطرح كردند و پاسخ ‌هايى شنيدند، اما نگاه هاى معنادار افراد، حاكى از بى سوادى و اندوخته ناچيز وى از علم و دانش بود؛ ناگهان نوجوانى وارد مجلس شد و با حضور خويش جّو مجلس را دگرگون كرد، چشم ها به او دوخته شد و از يكديگر مى پرسيدند: اين نوجوان كيست ؟
آواز بلند و صداى ناشناس ديگرى سكوت مجلس را شكست ، او فرياد مى زد: اى مردم توجه ! اين آقا، ابوجعفر، محمد بن على الرضا عليه السلام ، و جانشين پدرش ، على بن موسى الرضا عليه السلام است .
همه با شنيدن اين سخن به احترام وى از جاى خويش برخاسته و به استقبال امام عليه السلام شتافتند، پس امام عليه السلام در جايگاه مخصوص نشست و اجازه فرمود تا افراد حاضر در مجلس پرسش هاى خويش را بيان كنند.
برخى گفتند: اى فرزند رسول خدا! پيش از اينكه شما را زيارت كنيم ، از عموى شما مطلبى را پرسيديم اما پاسخ ‌ها قانع كننده نبود، و اكنون چنان چه اجازه بفرماييد، همان پرسش ها را در محضر شما مطرح نماييم ؟
امام جواد عليه السلام با چهره اى شاد و گشاده فرمود: آنچه مى خواهيد بپرسيد.
پرسش ها يكى از ديگرى مطرح شد، و امام عليه السلام پاسخ ‌هاى مناسب و قانع كننده اى را بيان فرمود، و سپس عموى خويش را مخاطب قرار داده و فرمود: چه پاسخى براى روز قيامت آماده كرده اى ؟ مگر نمى دانى در آن روز خداوند تو را سرزنش ، و از پرسش هاى فريبنده و گمراه كننده ات مى پرسد، و تو جوابى براى گفتن نخواهى داشت ؟؛ از تو خواهد پرسيد: آيا افرادى آگاهتر و فهميده تر، خويشتن را به ناحق آشناى به احكام و مسايل دينى معرفى كرده و پاسخ ‌هاى ناصحيح به پرسش هاى آنان دادى ؟(109).
مقام علمى امام جواد عليه السلام
ابراهيم بن هاشم مى گويد: پس از شهادت امام رضا عليه السلام ، همراه گروهى از دوستان و شيعيان براى انجام مناسك حّج ابراهيمى به مكه مكرمه و سپس مدينه منوره مسافرت نموديم ، يكى از روزهاى كه در مدينه بوديم براى عرض تسليت به امام جواد عليه السلام و تجديد ميثاق با وى به منزل ايشان رفتيم ؛ پس از ورود متوجه شديم كه جمعيتى از مردم مدينه نيز با شنيدن خبر شهادت امام رضا عليه السلام براى تسليت گفتن به فرزندش ، در خانه ى وى جمع شده اند، از گوشه و كنار مجلس ، پيرامون شهادت رهبر شيعيان ، و جانشينى پس از وى ، و وضعيت آينده ى جامعه ى اسلامى ، سخنانى گفته و شنيده مى شد، آمدن نوجوانى 9 ساله كه اكنون جانشين پدر و بر منبر رفيع امامت و رهبرى جامعه ى اسلامى تكيه زده است ، سبب تعجب و وسوسه هاى گوناگون فكرى شده بود، و از سوى ديگر حضور پيرمردى با وقار و با هيبت ، به نام عبدالله بن موسى كه عموى آن حضرت بود، و آثار سجده ى فراوان بر پيشانى وى نيز آشكار و نمايان بود، بر ترديدها و اضطراب ها افزوده بود؛ شخصى از افراد حاضر با طرح پرسشى فقهى سكوت مجلس را شكست و خطاب به عبدالله بن موسى گفت : اى پسر رسول خدا! چنان چه فردى با حيوانى حلال گوشت نزديكى كند، حكم شرعى او چيست ؟
عبدالله گفت : دست راست او قطع و حّد زنا نيز براى او جارى مى شود.
امام جواد عليه السلام پس از شنيدن اين سخن با حالى خشمگين فرمود:
از شرم سارى و سرافكندگى روز قيامت بترس ! آن كه خداوند متعال از تو مى پرسد كه چرا بدون علم و آگاهى از احكام دين ، مسائل شرعى مردم را با فتواهاى ساختگى پاسخ مى گفتى !
گفت : مولاى من ! از خطا و اشتباهى كه مرتكب شده ام استغفار مى كنم ، ولى شنيده ام كه از پدرت نيز پرسيده اند، و او همين پاسخ را فرموده است .
فرمود: از پدرم پرسيدند: مردى قبر زنى را نبش كرده ، و جسد وى را بيرون آورده و با او زنا كرده است ، حكم الهى درباره ى او چيست ؟
پدرم در پاسخ فرمود: بايد دست راست وى را به خاطر نبش قبر قطع كنند، و حد زنا نيز بر وى جارى نمايند، زيرا مرده مسلمان مانند زنده ى وى محترم است .
عبدالله پس از شنيدن اين سخن ، با حالتى كه حاكى از شرمندگى و خجلت وى بود، زبان به عذر خواهى گشود و تقاضاى عفو و بخشش نمود، اين گفتگو تاءثير عجيبى در مجلس و اهل آن گذاشت ، و بدان جهت از امام تقاضا كردند تا پرسش هاى ديگرى نيز مطرح كنند.
مورخان نوشته اند: در آن مجلس پرسش هاى بسيارى - كه در روايت به سى هزار تعبير شده - از سوى آنان مطرح شد و امام به همه ى آنها پاسخ گفت (110).
مولود با بركت
يحيا صنعانى مى گويد: در شهر مكه به زيارت آقا و مولايم ، حضرت رضا عليه السلام رفتم ، وقتى كه بر آن حضرت وارد شدم ، ديدم پسر بچه ى خردسالى را بر زانوانش نشانده ، موز را پوست مى كند و به آن كودك مى خوراند.
عرض كردم : جانم به فدايت ، آيا او همان كسى است كه از ولادت او سخن مى گفتى ؟ و ما را به قدم پر خير و بركتش بشارت مى دادى ؟
فرمود: آرى ! او مولودى است كه مانند وى در اسلام نيامده ، و سبب خير و بركت فراوان در ميان شيعيان ما خواهد شد(111).