بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات
( جلد اول )

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۳ -


تضاد انديشه و افكار جوانان و ميانسالان و كهنسالان نيز مانند تضادهاى آشكار و پنهان ساير موجودات جهان ، به فرمان خداوند دانا و بر اساس حكمت و مصلحت آفريده شده است . اگر اين سه نسل افكار ناسازگار خود را تعديل نمايند و نظريه هاى خويش را با اندازه گيرى هاى صحيح اعمال كنند، نه تنها ستيزه و عنادى بين آنان پديد نمى آيد، بلكه افكار اين سه گروه مكمل يكديگر خواهد شد. ولى اگر اين سه گروه روى افكار خود پافشارى كنند و هر گروهى بخواهد نظريه هاى خود را بر دو گروه ديگر تحميل نمايد، قطعا باعث پرخاشگرى و ستيزه جويى آنان مى شود و در نتيجه زندگى خانوادگى و اجتماعى با اختلالات و بى نظمى هاى ناراحت كننده اى مواجه مى گردد.
بدون ترديد، غرايز از سرمايه هاى ارزنده و گران قدرى است كه به قضاى الهى در نهاد آدمى آفريده شده و با سرشت بشر آميخته است . غريزه كور و بى شعور است و به طور طبيعى ارضاى خود را طلب مى كند و مى خواهد به هر صورت و در هر ضمنى به هدف خود برسد و كامياب شود. ولى مى دانيم كه آزادى بى قيد و شرط غرايز با اساس تمدن و نظام قانونى اجتماع سازگار است .
آزادى نامحدود غرايز، جنگ و ستيز به بار مى آورد و آسايش و امنيت را كه پايه خوشبختى فرد و اجتماع است ، نابود مى سازد.
حفظ مصالح اجتماعى و تاءمين سعادت انسانى ايجاب مى كند كه تمايلات غريزى به وسيله عقل و قوانين عادلانه اندازه گيرى شوند و در حدود مصلحت ارضا گردند. به عبارت ديگر، بايد روشى اتخاذ كنيم كه نه غرايز به كلى سركوب شوند و نه بى قيد و شرط در نيل به هدف هاى خود آزاد باشند.
همانطور كه بشر براى بقاى تمدن و حفظ نظام اجتماعى ناگزير است به محدوديت هاى قانونى تن در دهد و از قسمتى از تمايلات غريزى خود چشم پوشى كند، همچنين جوانان و بزرگسالان نيز براى تاءمين مصلحت و سعادت ، براى جلوگيرى از اختلاف و تضاد، براى بهزيستى و حسن سازگارى در خانواده و اجتماع ، موظف اند از پاره اى از تمنيات و نظريه هاى خويش ، كه مربوط به سنين عمر آنهاست صرف نظر نمايند تا بتوانند خواهش هاى خود را تعديل كنند و آنها را با هم به نفع خود و جامعه ، هماهنگ سازند و با گرمى و محبت و بدون تضاد و تشاجر در كنار هم زندگى كنند.
مثال : طبع جوان نوخواه است و به هر چيز تازه علاقه دارد.
جوان از پى افكار جديد و نظريه هاى نو مى رود. كتاب هايى كه حرف هاى تازه داشته باشد، مى خواند. در جست و جوى اخلاق و آداب نوست . مى خواهد به سبك نو بنويسد و با لغات نو حرف بزند. شعر نو و نقاشى نو را دوست دارد. مايل است آرايش مو و رويش ، دوخت كفش و لباسش ، ساختمان خانه و اثاث اطاقش ، و خلاصه همه چيزش نو و تازه باشد.
طبع كهنسال خواستار سنن و آداب ديرين است و به چيزهاى تازه بى علاقه است . ميل دارد همه چيز در جاى خود باقى بماند. روش ‍ زندگى تغيير نكند. آداب و رسوم عوض نشود. در شئون مختلف اجتماعى دگرگونى پديد نيايد و تمام امور بر وفق گذشته و آن طورى كه عادت كرده است ، جريان داشته باشد.
اگر جامعه بخواهد از نظرات جوانان پيروى كند و به خواسته هاى آنان صد در صد جامه عمل بپوشاند، بايد بسيارى از مبادى ايمانى و اصول قانونى و اختلافى را ترك گويد و بسيارى از آداب و سنن اجتماعى و خانوادگى را به صلاح مادى و معنوى مردم است ، به دست فراموشى بسپارد و اين كار قطعا منافى با مصلحت و سعادت اجتماع است .
اگر جامعه بخواهد پيرو نظريه كهنسالان باشد و خواسته هاى آنان را صد در صد عملى كند، بايد همه چيز را به همان وضعى كه هست نگاه دارى نمايد و با هر قسم تحول و دگرگونى مخالفت كند.
بايد راه تعالى و تكامل را به روى مردم بندد و آنان را از تحرك و پيشروى باز دارد و اين كار نيز قطعا به صلاح جامعه نيست .
راه بهره بردارى صحيح از نظرات متضاد اين دو نسل آن است كه هر دو گروه ، خواسته هاى خود را تعديل كنند و تمايلات خويش را با اندازه گيرى صحيح اعمال نمايند، تا بين آنان توافق و هم آهنگى ايجاد گردد و هر يك مكمل ديگرى شود و جامعه حداكثر استفاده را از اين تضاد بنمايد.
بايد نسل كهن در حفظ سنن و اصولى كه به مصلحت قطعى جامعه و پايه اساسى سعادت بشر است ، با قاطعيت ايستادگى پافشارى نمايد و جدا از آنها دفاع كند و نگذارد آن سرمايه هاى پرارج دستخوش تمايلات ناسنجيده و خام جوانان گردد. ولى در امور عادى ، كه سعادت اجتماع وابسته به آنها نيست ، بى تفاوت باشد و براى نگاه دارى آنها لجاج و تعصبى از خود نشان ندهد.
بايد نسل جوان از دگرگون ساختن مسائل اصولى كه پايگاه سعادت و خوش بختى اجتماع است ، چشم پوشى نمايد و پيرامون آنها نگردد و تمايل نوخواهى خويش را در مجارى صحيح و ثمربخش اعمال نمايد. دانش هاى روز را فرا گيرد.
روش هاى نو را بياموزد و عملا آنها را به كار بندد، و بدين وسيله جامعه را نوسازى كند و چهره زندگى را تغيير دهد و مردم را يك قدم در راه ترقى به پيش براند.
به شرحى كه در فصول آينده روشن خواهد شد، اولياى گرامى اسلام حدود ارضاى تمايلات جوانان و ميانسالان و كهنسالان را معين كرده اند و ضمن تعاليم خود، وظايف هر يك از اين سه گروه را به صورت فرايض دينى و مقررات اخلاقى خاطرنشان نموده و پيروان خود را به انجام دستورهاى مقرر، موظف ساخته اند و بدين وسيله تمايلات متضاد آنان را با هم التيام داده و از اختلاف ناسازگارى بركنارشان داشته اند.
2 - تكريم شخصيت بزرگسال و جوان
اوصيك ان تتخذ صغير المسلمين ولدا و اوسطهم اخا و كبيرهم ابا.
امام صادق (ع )
يكى از مهم ترين عوامل سازگارى و حسن تفاهم بزرگسالان و جوانان در خانواده و اجتماع اين است كه شخصيت تمام افراد در آن دو محيط مورد توجه و احترام باشد و هيچ فردى ، در هر سنى كه هست ، خويشتن را در معرض اهانت و تحقير نبيند و نسبت به عزت نفس و شخصيت خود احساس ناامنى و نگرانى ننمايد.
آدمى از احترام دگرگون خشنود و دلشاد مى گردد و آن را بزرگ ترين نيكى درباره خودش تلقى مى نمايد و از اهانت و تحقير دگران ناراحت و خشمگين مى شود و آن را بدترين رفتار نسبت به خود مى داند. انسان به طور طبيعى دوستدار كسى كه به او نيكى كرده و دشمن كسى است كه درباره اى بدى نموده است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : جبلت القلوب على حب من احسن اليها و بغض من اساء عليها.( 41)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده : دل هاى مردم با اين تمايل فطرى آفريده شده است كه نيكى كنندگان به خود را دوست دارد و بد كنندگان به خويش را دشمن دارند.
همه انسان ها، از هر ملت و نژاد، مانند خود ما آرزو دارند در نظر دگران مهم و با ارزش باشند و مورد تكريم و احترام قرار گيرند. اگر ما بتوانيم دگران را مانند خود بدانيم و عملا با خويشتن را مقياس معاشرت و آميزش با آنان قرار دهيم و بر اساس اين تمايل فطرى ، شخصيت همه افراد را محترم شماريم ، به آسانى مى توانيم مهر و محبتشان را به خود جلب كنيم و با گرمى و حسن سازگارى با آنها معاشرت نماييم .
جاء اعرابى الى النبى صلى الله عليه و آله فقال يا رسول الله علمنى عملا ادخل به الجنة ، فقال : ما احببت ان ياءتيه الناس اليك فاءته اليهم ، و ما كرهت ان تاءتيه الناس اليك فلاتاءته اليهم .( 42)
مردى حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله شرفياب شد. عرض كرد: به من چيزى بياموزيد كه به وسيله آن داخل بهشت شوم .
حضرت فرمود: آن چه را كه دوست دارى مردم نسبت به تو رفتار كنند، تو نيز درباره مردم همان طور عمل كن ، و آن چه را كه ميل ندارى درباره تو عمل كنند، تو هم نسبت به مردم آن طور رفتار مكن .
همان طور كه خود ما از اهانت دگران آزرده خاطر و ناراحت مى شويم و از خود عكس العمل موهن نشان مى دهيم ، اهانت ما نيز براى دگران ناراحت كننده و دردناك است ، و اگر با عكس العمل موهن آنان مواجه شديم ، بايد خويشتن را ملامت نماييم .
قال الصادق عليه السلام : من يفعل السوء بالناس فلا ينكر السوء اذا فعل به .( 43)
امام صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه خود درباره دگران بد مى كند: اگر دگران بدى او را با بدى تلافى كردند و به او عكس العمل بد نشان دادند، حق ندارد از آنان عيب گيرى كند و از كار بدشان منع نمايد.
احترام به شخصيت مردم باعث جلب مهر و محبت و رمز پيروزى و شادكامى است ، و اهانت و تحقير مردم بوسيله ايجاد خشم و دشمنى و مايه محروميت و ناكامى است . براى آن كه جوانان و بزرگسالان به ارزش و اهميت تكريم يكديگر، بيش از پيش واقف شوند و نقش آن را در سازگارى خانوادگى و اجتماعى بهتر بشناسند، در اين فصل پيرامون اين وظيفه مهم دينى و علمى گفت و گو مى شود. در آغاز، محيط خانواده و سپس محيط اجتماع مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد.
يك خانواده ، كه از پسر و دختر جوان ، پدر و مادر ميانسال ، پدر بزرگ و مادربزرگ كهنسال و چند كودك و خدمتگزار تشكيل شده ، به منزله يك كشور كوچك است . پدر و مادر كه با همكارى يكديگر مسؤ ول امور اقتصادى و مدير انتظامات داخلى و حافظ مصالح خانوادگى هستند، به طور طبيعى در خانواده حكومت مى كنند. اين كشور كوچك زمانى از نعمت امنيت و آرامش و همكارى و سازش برخوردار است كه والدين ، يعنى هيئت حاكمه ، حقوق و حدود تمام اعضاى خانواده را مراعات كنند و شخصيتشان را محترم شمرند. با آنان بر اساس حق و فضيلت و عدل و انصاف رفتار نمايند، و متقابلا اعضاى خانواده نيز به حقوق والدين متوجه باشند، شخصيت آنان را گرامى و محترم دارند و نسبت به خدماتشان حق شناسى و قدردانى كنند.
براى آن كه جوانان و ميانسالان و كهنسالان در احترام به شخصيت يكديگر دچار تندروى يا كندروى نشوند و از رمز مصلحت تجاوز ننمايد، لازم است ؛
اولا، هر گروهى حد خود را به خوبى بشناسد و خواهش هاى درست و نادرست خويش را تميز دهد و به اندازه صحيح از دگران توقع احترام داشته باشد.
ثانيا، از حدود دگران نيز آگاه گردد و توقعات صحيح و ناصحيح آنان را تشخيص دهد و با واقع بينى ، تكريم خود و سايرين را اندازه گيرى كند. واضح است كه در اين صورت ، اعضاى خانواده مى توانند در تمام مراحل ، مجرى حق و عدالت باشند و هر موردى به تكليف دينى و علمى خويش عمل كنند و وظايف خود را در محيط خانواده به شايستگى انجام دهند.
اولين نكته اى كه در اين بحث بايد مورد توجه قرار گيرد، شناخت روان جوان و آگاهى از مقتضيات جوانى است . پدران و مادران بايد بدانند كه فرزند جوانشان مراحل كودكى را طى كرده و به منزل شباب رسيده است . جوان به كشش طبيعى ، عاشق استقلال و تشخص است . مى خواهد هر چه زودتر خود را از محدوديت هاى دوران كودكى رها سازد و به گروه بزرگسالان بپيوندد و مانند آنان آزاد و مستقل باشد. او خواسته خود را به زبان نمى آورد، ولى اگر به مقصود خويش نايل نشود و به حق طبيعى خود دست نيابد، سركشى و طغيان مى كند. به كارهاى غيرعادى دست مى زند. بدرفتار و تندخو مى شود و با زبان حال مى گويد: به شخصيت من احترام كنيد. مرا مستقل و آزاد بشناسيد و با من هم مانند يك فرد بزرگ برخورد نماييد.
پدران و مادران بايد اين واقعيت را بپذيرند كه فرزند جوانشان ديگر كودك نيست و نبايد مانند دوران كودكى اش با وى رفتار كنند و با تندى و خشونت به او امر و نهى نمايند. اين مطلبى است كه پيشواى عالى قدر اسلام ، در چهارده قرن قبل ، خاطرنشان فرموده و دانشمندان امروز نيز آن را به عنوان يك برنامه قطعى تربيتى در كتاب هاى خود آورده اند. با اين تفاوت كه سخن دانشمندان ، تنها يك نظريه علمى است و ضامن اجرا ندارد، ولى تعاليم پيشوايان روحانى يك وظيفه دينى است و پيروان اسلام آن را امر خدا مى دانند و خويشتن را به انجام آن مكلف و موظف مى شناسد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الولد سيد سبع سنين ، و عبد سبع سنين ، و وزير سبع سنين .( 44)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده : فرزند، در هفت سال اول سيد و آقاى والدين است .
در هفت سال دوم بنده مطيع و فرمانبردار پدر و مادر است ، و در هفت سال سوم وزير مسؤ ول و طرف شور والدين است .
انسان در طول عمر طبيعى خود، سه مرحله مشخص و متمايز را طى مى كند. مرحله رشد و نمو كودكى و جوانى . مرحله وقفه و سكون ميانسالى . مرحله كاهش و نكس پيرى .
به نظر بسيارى از دانشمندان ، بيست و يك سالگى پايان دوران جوانى است . در اين سن است كه نمو قامت پايان مى پذيرد و استخوان بندى بدن تقريبا به رشد نهايى خود مى رسد، و از آن پس ، اگر ظرف يكى دو سال پيشرفتى داشته باشد، بسيار ضعيف و ناچيز است .
آدمى از زمان ولادت تا بيست و يك سالگى همواره در معرض دگرگونى و تحول است ، و اوضاع جسم و جانش پيوسته تغيير مى كند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله اين امتداد زمانى را، كه مرحله رشد و نمو است ، به اعتبار وضع جسم و روان فرزندان و طرز تفكر برخورد والدين با آنان ، به سه هفت سال تقسيم نموده است .
طفل ، در هفت سال اول زندگى ، بر پدر و مادر حكومت مى كند. زيرا فكرش نارسا و جسمش ناتوان است ، پدر و مادر او را با ديده راءفت و رحمت مى نگرند و ناچارند از وى اطاعت نمايند.
خواسته هايش را برآورده سازند و به تمنياتش جامه عمل بپوشانند.
به همين جهت ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : طفل در هفت سال اول آقايى و سيادت دارد.
در هفت سال دوم زندگى ، تغييرات قابل ملاحظه اى در تن و روان كودك پديد مى آيد. جسمش قوى مى شود و دركش رشد مى كند. تا اندازه اى خوبى ها و بدى ها را مى فهمد. به همين جهت ، مورد مؤ اخذه پدر و مادر و مدير و آموزگار قرار مى گيرد. ولى چون عقلش ‍ به خوبى شكفته نشده و اصلاح و فساد خود را به درستى تشخيص نمى دهد، پدر و مادر وظايفش را آمرانه و به صورت دستور قطعى به وى تذكر مى دهند و او ناگريز است از فرمان والدين اطاعت كند و اوامر آنان را به كار بندد. به اين جهت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : كودك در هفت سال دوم زندگى ، بنده فرمانبر پدر و مادر است .
هفت سال سوم عمر، كه از پانزده سالگى آغاز مى شود، دوران بلوغ و جوانى است . در اين دوره اندام و افكار فرزند به كلى دگرگون مى گردد و تحولات چشم گيرى در جسم و جانش پديد مى آيد. مميزات كودكى از ميان مى رود و نشانه هاى بزرگسالى در وى آشكار مى گردد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله موقع او را در اين دوره با كلمه وزير تعبير نموده است . او نه مانند هفت سال اول آقا و فرمانرواى والدين است و نه مانند هفت سال دوم ، بنده و فرمانبردار پدر و مادر است ، بلكه فرزند در اين دوره نقش وزير را در كشور خانواده ايفا مى نمايد.
وزير در لغت به معانى متعددى آمده است . وزير آن كسى است كه بار سنگينى را به دوش گرفته و مسؤ وليت مهمى را عهده دار شده است . طفل قبل از بلوغ در محيط خانه مسؤ وليتى ندارد. ولى وقتى بالغ مى شود، بايد مسؤ وليت را بپذيرد و قسمتى از بار سنگين خانواده را به دوش بگيرد.
وزارت به معنى يارى و معاونت و به معنى كمك فردى و همكارى در تدبير و مصلحت انديشى آمده است . جوان بايد در محيط خانه ، معاون پدر و مادر باشد. بايد با مشاوره و تبادل فكر، والدين خود را يارى كند و در تدبير امور زندگى همكار آنان باشد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله با به كار بردن كلمه وزير طرفى تشخص طلبى و استقلال جويى جوان را مورد توجه قرار داده و او را در كشور كوچك خانواده وزير مسؤ ول شناخته است . از طرف ديگر به پدر و مادر فهمانده است كه با جوان امروز هم مانند بچه ديروز رفتار نكنيد، و با او آمرانه سخن نگوييد و با تندى و خشونت شخصيتش را تحقير ننمايد. بچه ديروز بنده و مطيع شما بوده و جوان امروز وزير و مشاور شماست .
پدران و مادران دانا و همچنين جوانان فهميده و باهوش ، اگر به روايت رسول اكرم صلى الله عليه و آله با ديده دقت بنگرند و به عمق آن پى ببرند، متوجه مى شوند كه اين حديث شريف تا چه ارزنده و آموزنده است و چگونه مى توان بسيارى از مطالبى را كه دانشمندان امروز پس از بررسى و تحقيق به آنها پى برده و در كتاب هاى علمى و روانى خود آورده اند، از عبارت كوتاه اين حديث به خوبى استفاده كرد.
دكتر هاريس مى گويد:
جوانان براى خود موجودات مستقلى هستند و شما هم بايد آنها را صاحب شخصيت بدانيد. در دوران بلوغ بيش از هر زمان ديگر، انسان به اين كه مورد توجه و پذيرش باشد، اهميت مى دهد، و به شدت احتياج دارد كه به عنوان يك دوست و شريك تلقى مى شود. چقدر مكرر از دهان جوانان شنيده مى شود كاش يك بار بزرگ ترها با ما جدى صحبت مى كردند. اين حقيقى است كه آنها، مانند هر زن و مردى در صحنه گيتى بدان نياز دارند.( 45)
احتياج جوانان به استقلال ، درست به همان اندازه است كه در كودكى به حمايت و راهنمايى احتياج داشتند. ياغيگرى جوانان براى نيل به استقلال ، يك امر طبيعى محسوب مى شود، و زمانى اين ياغيگرى به صورت دردسر مى آيد كه براى دست يافتن به استقلال ، ناچار باشند از در مبارزه با والدين سرسخت خود در آيند.( 46)
هيچ چيز بيش از حق راءى در تربيت آنان مؤ ثر نيست . بايد در خانه و مدرسه به آنها حق اظهار عقيده داده شود، درست همان طور كه تمام مردم آمريكا اين حق را دارند. (من وقت توضيح دادن ندارم و آن چه گفتم بكن )، اين جمله را فقط وقت آتش سوزى حق داريم به كار بريم . يا آن كه اگر بگوييم (فلان ساعت منزل باش و هيچ چون و چرا مكن )، و بعد به روزنامه خواندن مشغول شويم ، سياست كاملا غلطى در پيش گرفته ايم .( 47)
استقلال دادن به جوان و تكريم شخصيت او بدان معنى نيست كه وى در تمام اعمالش آزاد باشد تا بر وفق ميل خود در هر محيط فاسدى برود و با هر رفيق آلوده و منحرفى بنشيند و هر كارى را كه بخواهد انجام دهد و در نتيجه خودسر و لاابالى بار بيايد. اين اشتباهى است كه دنياى غرب مرتكب شده و به جوانان آزادى بيش از حد مصلحت داده و اكنون با مشكلات و مصائب ناشى از آن دست در گريبان است .
جوانان ، كه عقل ضعيف و احساسات تند و آتشين دارند، همواره در معرض بدبختى و سقوطاند. اينان به اقتضاى سن خود مجذوب كامرانى و لذت هستند. اگر آزادى مطلق داشته باشند، به انواع گناه و پليدى ، فحشا و بى عفتى ، و اعتيادات مضر و زيان بخش آلوده مى گردند و خيلى زود گرفتار فساد و تباهى مى شوند.
جوانان ، خام و بى تجربه هستند. اغلب جوانان ، خام و بى تجربه هستند. اغلب پايان كار را نمى بينند و از تشخيص بسيارى از نيك و بدها عاجزند و صلاح و فساد خود را به درستى درك نمى كنند. اينان نمى توانند راه ناهموار زندگى را به تنهايى بپيمايند و از نقاط خطرناكى كه در مسير خود را دارند، به سلامت عبور كنند. اگر به آنها آزادى بى قيد و شرط داده شود از صراط مستقيم منحرف مى گردند، به بى راهه قدم مى گذارند و در پرتگاه هاى زندگى سقوط خواهند كرد.
البته منظور از استقلال ، آزادى ، حق راءى ، و اظهار عقيده اين نيست كه جوانان را به كلى رها كرده و در خانه و مدرسه آنها را به حال خود بگذاريم تا هر چه مى خواهند بكنند. اين كار براى آنها ايجاد ناامنى روحى و نگرانى مى نمايد. مسلما آنها نمى توانند به تنهايى راه سربالايى زندگى را بپيمايند و بايد دستشان را گرفت .( 48)
از كلمه وزير، كه در حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمده است ، محدوديت آزادى جوانان به خوبى استفاده مى شود. زيرا وزارت به معنى يارى و معاونت است . فرزند جوان ، گر چه در كشور خانواده به مقام وزارت مى رسد و بدين وسيله شخصيتش مورد تكريم و احترام قرار مى گيرد، ولى نبايد فراموش كند كه او وزير است ، يعنى معاضد و معاون پدر و مادر است و خود آزادى و استقلال كامل ندارد. به جوان حق داده شده است كه در مسائل خانوادگى اظهارنظر كند و در انجام كارها پدر و مادر را يارى و كمك نمايد، ولى تصميم نهايى در انجام امور خانواده مربوط به والدين است . بنابراين در مكتب تربيتى اسلام ، استقلال و آزادى جوانان اندازه گيرى شده و نمى توانند خودسر و بى قيد باشند.
جوانان و ساير اعضاى خانواده ، با همبستگى و ارتباط دارند و در نيك و بد و سود و زيان يكديگر سهيم و شريك اند. جوانان حق ندارند از آزادى و استقلال خود سوء استفاده كنند، و با رفتار زشت و نادرست ، باعث سيه روزى و بدبختى خويش و مايه رسوايى و بدنامى والدين و ديگر اعضاى خانواده خود گردند.
جوانان به طور طبيعى ، عطش استقلال و شخصيت دارد و اين تمايل سوزان ، به قضاى حكيمانه خداوند در نهادش آفريده شده است . رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : فرزند در هفت سال سوم ، وزير خانواده است ؛ يعنى پدر و مادر مكلف اند با او معامله وزير نمايند و بدين وسيله خواهش طبيعى وى را برآورده سازند و استقلال و شخصيتش را محترم شمارند و او را يك انسان شايسته و لايق براى اجتماع بسازند.
در صورتى كه پدران و مادران به خواهش طبيعى جوانان توجه كنند و دستور رسول اكرم صلى الله عليه و آله را عملا به كار بندند، فرزندانشان با شخصيت و متكى به نفس بار مى آيند و در آتيه انسان هايى مستقل و با اراده و عناصرى مفيد و باارزش خواهند بود، و جامعه از وجودشان به شايستگى بهره مند مى گردد.
اگر پدران و مادران به تمايل خداداد جوانان اعتنا نكنند و به فرموده رسول اكرم صلى الله عليه و آله توجه ننمايند و با سخت گيرى و فشار، زورگويى و ستم ، تندى و خشونت ، و تحقير و اهانت با استقلال طلبى آنان مبارزه كنند و شخصيتشان را سركوب نمايند، يا آن كه به عنوان علاقه مندى يا وظيفه سرپرستى ، بيش از حد در كارهاى فرزندان خود مداخله كنند و با نظارت هاى بى حساب و حمايت هاى نابه جا، فرصت تعقل و تفكر را از جوانان سلب كنند و آنان را منقطع از خود و متكى به غير بار آورند، نتيجه چنين رفتار نادرستى ممكن است به دو صورت نامطلوب در وجود فرزندان جوانشان بروز نمايد.
اول آن كه جوان بر اثر فشارهاى طاقت فرسا و نظارت هاى خسته كننده پدر و مادر، نيروى مقاومت خود را از دست بدهد و تسليم شرايط موجود گردد و از تشخص طلبى و استقلال خواهى چشم پوشى نمايد. البته چنين جوانى ، سازگار و سر به راه خواهد بود و براى والدين خود ناراحتى به وجود نمى آورد، ولى اين طرز تربيت ، استعدادها را در ضمير جوان مى ميراند، و او را فرومايه و نالايق مى سازد، و بر اثر محروم ماندن از استقلال و اتكاى نفس ، واپس رو و عقب افتاده بار مى آيد، و در آتيه به گروه انسان هاى بدبخت و سيه روز جامعه مى پيوندد.
وقتى جوانان متكى به ديگران بار بيايند و تمناى استقلال نداشته باشند، خانه و مدرسه با وجود آنان آرام است . ولى در عوض ‍ آينده اى بس متزلزل خواهند داشت . مادر فيليپ نمى توانست اين مسئله را درك كند و در مراحل بعدى نيز نخواهد توانست علت شكست فيليپ را بفهمد كه هميشه و در هر مساءله اى دخالت مى كرد و به فيليپ اجازه هيچ كارى ، حتى كارهاى مربوط به خود او را نمى داد. نمى توانست دريابد كه علت اين بى شخصيتى و وابستگى و شكست فيليپ همين دخالتهاى نابه جاى اوست . فيليپ تنهايى را دوست مى داشت . از مدرسه بيزار بود، و قدرت اخذ تصميم و تفكر راجع به هيچ موضوعى نداشت . فيليپ هميشه تحت نظر مادر زندگى مى كرد. مادرش تعيين مى كرد كجا بايد برود و چه بپوشد. چه بگويد و چه بكند، و در نتيجه هيچ وقت براى فيليپ اجبارى نبود كه خط مشى براى خود پيدا كند. مادر نقشه تمام كارهاى او را تنظيم مى كرد. لباس او را مى خريد. برنامه تعطيلاتش را ترتيب مى داد. حتى رشته اى را كه بايد درس بخواند تعيين مى كرد. نتيجه اين قدرت نمايى و دخالت مادر، ترتيب پسرى مثل فيليپ بود. پسرى كه نمى توانست مسؤ وليت قبول كند. نه ذاتا اتكا به نفس داشت و نه هيچ كس او را براى پذيرش استقلال و مسؤ وليت تربيت كرده بود. فوتبال بازى مى كرد، ولى هيچ وقت برنده نبود. كوچك ترين بچه ها مى توانست او را كتك بزند.
شنا خوب مى دانست ، اما هيچ وقت حاضر نبود رئيس دسته شنا باشد.
مى گفت نمى خواهم كسى متوجه من شود. به دنبال درك مسائل نمى رفت و براى هيچ مسئله اى كنجكاوى و علاقه نشان نمى داد تا مبادا مسؤ وليتى متوجهش شود، زيرا او از قبول مسؤ وليت سخت مى ترسيد.( 49)

دوم آن كه جوان ، متكى به نفس و مصمم باشد و با اراده نيرومند خود، در مقابل سخت گيرى هاى نابه جا و فشارهاى بى مورد پدر و مادر مقاومت كند و از دست يافتن به شخصيت و استقلال ، كه حق طبيعى و شرعى اوست چشم پوشى ننمايد. در اين موقع است كه اختلاف و ناسازگارى به شدت بروز مى كند. طغيان و ستيزه جويى آغاز مى گردد، و محيط منزل به صحنه مبارزه و نبرد مبدل مى شود. عربده و فرياد، تندى و خشونت ، اشك و زارى ، هيجان و ناراحتى ، اختلاف و تضاد و گاهى فحش و دشنام ، برنامه عادى چنين خانه اى خواهد شد. هر قدر پدر و مادر بر سخت گيرى خود بيفزايد، مشكلات نيز افزايش مى يابد.
آخرين دوره انقلاب روحى جوان ، عدم رضايت و غم و غصه است .
اين مرحله وقتى پيش مى آيد كه بزرگ ترها به منظور حفظ احترام و مقام خود، بر ميزان زورگويى و حكمروايى بيفزايند. در حالى كه احترام زاييده حسن رابطه و محبت است . هر چه بر شدت عمل افزوده شود و بزرگ ترها بيشتر جوانان را تحت نظر بگيرند و سعى كنند با گستاخى آنها مبارزه نمايند، نتيجه اى جز جدايى جوانان و گريز آنها نخواهند ديد.( 50)

پدران و مادران مسلمان كه مى خواهند فرزند جوان خود را به شايستگى پرورش دهند و او را انسانى لايق و باارزش بسازند، بايد همواره به فرموده رسول اكرم صلى الله عليه و آله متوجه باشند و عملا دستور ثمربخش آن حضرت را به كار بندند. بايد جوان را وزير خانواده بدانند و شخصيتش را محترم شمارند، در امور داخلى با وى شور كنند و نظريه اش را مورد بررسى قرار دهند، و بدين وسيله خواهش استقلال طلبى او را برآورده سازند.
جوانى كه در محيط خانواده عضو مؤ ثر به حساب مى آيد و پدر و مادر و شخصيتش را هم مانند افراد بزرگ گرامى مى دارند و او را لايق استقلال و آزادگى مى شناسند، روانى آرام و ضميرى مطمئن دارد و در خود احساس حقارت و كمبود نمى كند. چنين جوانى براى آن كه موقع و مقام خويش را در نزد دگران محافظت كند و مراتب لياقت و شايستگى خود را براى احراز آلودگى و استقلال اثبات نمايد، كوشش مى كند پيرامون گناه و كارهاى پست نگردد، به شخصيت و ارزش خويش آسيب نرساند و موجبات تحقير و اهانت خود را فراهم نياورد.
قال على عليه السلام : من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية .( 51)
على عليه السلام فرمود: آن كس كه شرافت معنوى و كرامت نفس خود را باور دارد، خويشتن را با ارتكاب گناه خوار و حقير نخواهد ساخت .
جوانى كه تمايل شخصيتش سركوب گرديده و در خانواده مورد بى احترامى و اهانت واقع شده است ، جوانى كه پدر و مادر با كلمات زننده و رفتار خشن خود، او را تحقير نموده و به وى وانمود كرده اند كه لياقت استقلال ندارد همواره خشمگين و عصبى است . او بر اثر حقارتى كه در خود احساس مى كند، ضعيف و آسيب پذير است . خيلى زود ممكن است به ذلت ها و پستى ها تن در دهد و به آسانى دامن خود را به ناپاكى ها و گناهان آلوده سازد.
خلاصه ، با فرا رسيدن جوانى ، ايام سازندگى شخصيت جوان آغاز مى شود. اين پدران و مادران وظيفه شناس و دانا هستند كه به پيروى از دستور رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، به فرزندان خود احترام مى كنند و آنان را وزير و عضو مؤ ثر و مسؤ ول خانواده و معاون و مشاور خود قرار مى دهند، و از اين راه آنها را دوست صميمى و همكار باصفاى خود مى سازند. اين پدران و مادران وظيفه ناشناس و نادان اند كه حق طبيعى و شرعى فرزندان جوان خود را پايمال مى كنند و حقير و اهانت ، با فحاشى و اعمال نادرست خويش ، عزت نفس و شخصيت آنان را سركوب مى نمايند و با اين كارهاى ناروا بذر كينه و عداوت در دلشان مى افشانند و آنها را دشمن خود مى سازند.
قال على عليه السلام : ولدك ريحانتك سبعا و خادمك سبعا ثم هو عدوك او صديقك .( 52)
على عليه السلام فرموده است : فرزندت در هفت سال اول ، برگ خوش بويى بر ساقه درخت وجود شماست ، در هفت سال دوم ، خدمتگزار مطيع و فرمانبردار شماست ، و در هفت سال سوم ، ممكن است دشمن بدخواه شما يا دوست خيرخواه شما باشد.
پدران و مادرانى كه فرزندان جوان خود را به خوبى پرورش مى دهند، و با گفتار و رفتار صحيح خويش ، آنان را انسان هايى پاك دل و درستكار و با فضيلت بار مى آورند، مشمول الطاف الهى هستند، و پيشواى عالى قدر اسلام درباره آنها دعاى خير فرموده است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : رحم الله والدين اعانا ولدهما على برهما.( 53)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : رحمت الهى شامل حال پدر مادرى باد كه با تربيت صحيح ، فرزند خود را در نيكى به والدين كمك و يارى نمايند.
پدر و مادرانى كه فرزندان جوان خود را بد بار مى آورند و با تحقير و اهانت ، فحاشى و هتاكى و اعمال زشت و غيرمشروع خود، آنان را به انتقام جويى و گناه و تجاوزكارى وادار مى سازند مشمول عذاب الهى خواهند بود.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا على لعن الله والدين حملا ولدهما على عقوقهما.( 54)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرموده است : از رحمت و فيض الهى بى نصيب باد آن پدر و مادرى كه بر اثر سوء رفتار و گفتار خود، باعث انحراف فرزند خويش شوند و او را به ايذاى و عصيانشان وادار سازند.
نتيجه آن كه تكريم جوانان و احترام به شخصيت و استقلال طلبى آنان ، يكى از شرايط اساسى حسن تفاهم و سازگارى خانوادگى است . به شرحى كه توضيح داده شد، پيشواى گرامى اسلام با به كار كردن كلمه وزير، از يك طرف جوان را مورد تكريم قرار داده و از طرف ديگر، والدين را به وظايفشان متوجه نموده و به آنان فهمانده است كه چگونه با فرزندان جوان خويش رفتار نمايند.
شرط ديگر سازگارى جوانان و بزرگسالان در محيط خانواده اين است كه فرزندان جوان نيز نسبت به والدين خود حق شناس باشند و شخصيت پدر و مادر را عزيز و محترم شمارند. به عبارت ديگر، تنها وظيفه شناسى والدين و احترام به شخصيت فرزندان براى حسن و سازگارى جوانان و بزرگسالان كافى نيست ، بلكه جوانان نيز بايد متقابلا وظيفه شناس باشند، حقوق و حدود والدين را مورد كمال توجه و احترام قرار دهند و از شخصيت آنان تكريم و تجليل نمايند. اين مطلبى است كه در قرآن شريف و روايات اسلامى مكرر آمده و درباره آن تاءكيد بسيار شده است .
و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا.( 55)
در مقابل پدر و مادر با گفتار و رفتارت فروتنى و تواضع كن و هم مانند مرغى كه از روى مهر و محبت ، بال هاى خود فرو مى افكند و جوجه هاى خويش را زير پر مى گيرد، تو نيز اكنون جوان و نيرومندى بال و پرى گشوده دارى ، پدر و مادر را در آغوش مهر خود جاى ده و بگو: پروردگارا والدينم را مشمول رحمت واسعه خود بنما، همان طور كه اينان از روى رحمت و عطوفت مرا در كودكى پرورش ‍ دادند.
قال ابو عبدالله عليه السلام : معناه لاتملاء عينيك من النظر اليهما الا براءفة و رحمة و لاترفع صوتك فوق اصواتهما و لايديك فوق ايديهما و لا تتقدم قدامهما.( 56)
امام صادق عليه السلام در معناى جمله واخفض لهما جناح الذل من الرحمة چنين فرموده است : هرگز با تندى و شدت به پدر و مادرت منگر و با نگاه خيره و پر توجه به آنان نظر مكن ، مگر آنكه نگاهت از روى كمال راءفت و رحمت باشد. مواظب باش صدايت بلندتر از صداى آنها نشود و دستت بالاى دست آنها نرود و پيشاپيش پدر و مادرت راه نروى .
عن الباقر عليه السلام قال : سئل رسول الله صلى الله عليه و آله من اعظم حقا على الرجل ؟ قال : والده .( 57)
امام باقر عليه السلام فرموده : از رسول اكرم صلى الله عليه و آله سئوال شد چه كسى بزرگ ترين حق را به آدمى دارد؟ فرمود: پدر و مادر.
عن ابى جعفر عليه السلام قال : نظر ابى الى رجل و معه ابنه يمشى والابن متكى ء على ذراع الاب قال : فما كلمه ابى مقتاله حتى فارق الدنيا.( 58)
امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم حضرت سجاد (ع )، در رهگذر مردى را ديد كه با پسر جوانش راه مى رود، ولى فرزند در حين حركت به دست پدر تكيه داده است . امام سجاد از مشاهده اين رفتار بر خلاف ادب و بى احترامى فرزند به پدر آن قدر ناراحت و آزرده خاطر گرديد كه تا آخر عمر با آن پسر وظيفه ناشناس سخن نگفت .
فقه الرضا عليه السلام : عليك بطاعة الاب و بره و التواضع و الخضوع و الاعظام و الاكرام له الى ان قال و قد قرن الله عزوجل حقهما بحقة فقال الله اشكر لى ولوالديك الى المصير.( 59)
حضرت رضا عليه السلام فرمود: از پدرت اطاعت كن و نسبت به او مراتب نيكى و تواضع و خضوع و بزرگداشت و تكريم را معمول دار. حضرت به سخنان خود ادامه داد تا آن جا كه فرمود: خداوند در قرآن شريف حق پدر و مادر را قرين حق خود قرار داده و فرموده است : شكرگزار من و شكرگزار پدر و مادرت باش كه برگشت همه به سوى من است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : رضى الله فى رضى و سخطه فى سخطهما.( 60)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : خشنودى پدر و مادر، رضاى خداوند است و خشم الهى در غضب پدر و مادر است .
و عنه صلى الله عليه و آله : نظر الوالد الى والديه حبا لهما عبادة .( 61)
و نيز فرموده است : نگاه محبت آميز فرزند به روى پدر و مادر عبادت است و در پيشگاه الهى استحقاق پاداش دارد.
نيكى به پدر و مادر احترام به شخصيت آنان ، يك وظيفه قطعى اسلامى است و بايد اين برنامه مقدس ، براى هميشه در جامعه مسلمين پايدار بماند و در تمام نسل ها، رفتار و گفتار فرزندان نسبت به والدين بر اساس ادب و احترام باشد.
دختران و پسران جوان امروز، مادران و پدران فرداى اجتماع اند. اگر جوانان امروز وظيفه تكريم و احترام را نسبت به والدين خود مراعات نمايند و عملا اين سنت الهى را در جامعه نگاهدارى كنند، فردا خودشان مورد تكريم فرزندان خويش واقع مى شوند و از اين نعمت سعادت بخش برخوردار مى گردند.
قال الصادق عليه السلام : بروا آبائكم تبركم ابنائكم .( 62)
امام صادق عليه السلام فرموده است : به پدران و مادران نيكى كنيد تا فرزندان شما هم به اين سنت مقدس عمل كنند و به شما نيكى نمايند.
نتيجه آن كه شرط دوم سازگارى و حسن تفاهم بزرگسالان و جوانان در خانواده ، تكريم و احترام والدين است . فرزندان جوان مكلف اند با پدر و مادر خود حداكثر تواضع ادب را معمول دارند و شخصيت آنان را گرامى و محترم شمارند و بدين وسيله رضايت خاطرشان را كه باعث جلب رضاى الهى است فراهم آورند.
به موازات احترام به شخصيت فرزندان جوان و والدين ميانسال ، پدربزرگ و مادربزرگ كهنسال نيز طبق تعاليم اسلامى بايد مورد تكريم و احترام باشند و اين خود شرط سوم سازگارى و حسن تفاهم جوانان و بزرگسالان در محيط خانواده است . لزوم تجليل و تكريم آنان در قرآن شريف و روايات اسلامى صريحا خاطرنشان گرديده و اولياى گرامى اسلام ، پيروان خود را به حفظ حقوق و حدود آنان موظف ساخته اند.
و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما.( 63)
حكم پروردگار تو اين است كه مردم ، جز خداى يگانه ، هيچ كس و هيچ چيز را نپرستند، و به نسبت به والدين خود نيكوكار و محسن باشند، و اگر هر دو يا يكى از آنها پير و سالخورده شدند، از زحمت نگاهدارى و حمايتشان شانه خالى نكنند، و كلمه اف ، كه كوچكترين كلمه تلخ و ملال آور است ، به آنان نگويند و آزارشان ننمايند. مراقب باشند كه همواره با آنان مؤ دب سخن بگويند و گفتارشان آميخته به تكريم و احترام باشد.
روى عن على بن موسى الرضا عليه السلام عن ابيه عن جده ابى عبدالله (ع ) قال : لو علم الله لفظة او جز فى ترك عقوق الوالدين من اف لانى به .( 64)
حضرت رضا عليه السلام از پدرش ، از جدش امام صادق عليه السلام ، حديث كرده كه فرموده است : اگر خداوند براى جلوگيرى از رنجش و آزار پدر و مادر، كلمه اى را كوتاهتر از اف مى دانست ، آن را در قرآن شريف مى آورد.