جوانان و روابط

ابوالقاسم مقيمى حاجى

- ۸ -


سخن آخر: چگونگى ارتباط «اصل حريم»

گفتيم كه غريزه ى جنسى همانند ساير غرايز، نيازهاى طبيعى خويش را طلب مى كند و انسان ناچار از پاسخ گويى و تسليم در برابر آن است; امّا آن چه انسان را از حيوان ممتاز مى سازد، حكومت عقل بر اعمال انسانى و تنظيم غرايز و به خدمت گرفتن آن هاست و سعادت و خوش بختى و نيل به آرامش واقعى در گرو پاسخ گويى متوازن و متعادل به همه ى غرايز است تا انسان به رشد و كرامت انسانى دست يابد.
بنابراين در انتخاب راه آن بايد منزلت و شأن انسانيّت و رشد و تعالى او در نظر گرفته شود و خواست طبيعى و نياز غريزى، با خواسته هاى عقلانى و فطرى هماهنگ و همسو گردد.
از آن جا كه انسان در ايّام جوانى از حسّاسيّت ويژه اى بر خوردار است و نقش غرايز، به ويژه غريزه ى جنسى، در اين دوران پررنگ تر جلوه مى كند، بنابراين مراقبت هاى ويژه اى مى طلبد.
و جوان براى پاسدارى از عفاف و طهارت و دورى از گناه، بايد با احتياط بيش ترى رفتار نمايد; چرا كه سهل انگارى در مسائل جنسى و برخوردهاى مختلط، زمينه ساز انحراف و كجروى دل و ديده ى انسان است.
حال به حدود و روابط زن و مرد و چگونگى آن مى پردازيم:

چگونگى برخورد

با مرورى بر داستان حضرت يوسف(عليه السلام) در قرآن، به خوبى باكيفيّت رفتار آشنا مى شويم. ايشان در عين بر خوردارى از مقام والاى معنوى، در مقابل وسوسه هاى شيطانى به خدا پناه برده، از او مدد مى جويد و مى گويد:
پروردگارا، زندان برايم محبوب تر است از آن چه (هوس بازان) مرا به آن فرا مى خوانند و اگر حيله ى ايشان را به لطف و عنايت خود از من دفع نكنى، به آن مايل شده، از جاهلين و بى خردان خواهم بود.[1]
در آيات قبل از اين نيز مى خوانيم:
«...آن زن كه يوسف در خانه ى او بود، از او تمنّاى كام جويى كرد و درها را بست و گفت: «بيا به سوى آن چه براى تو مهيّا است.» يوسف گفت: «پناه مى برم به خدا! او ( عزيز مصر) صاحب نعمت من است. مقام مرا گرامى مى داشت (به او خيانت نمى كنم) مسلّماً ظالمان رستگار نمى شوند.» آن زن قصد او كرد; و يوسف نيز ـ اگر برهان پروردگار را نمى ديد ـ قصدِ وى مى نمود، اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم.»[2]
در اين آيه، به خوبى روشن است كه آنچه حضرت يوسف را نجات داد، ايمان و اعتقاد او بود; و گرنه به طور طبيعى او نيز قصد زليخا كرده، نمى توانست خويشتن دارى كند. در نتيجه، برخورد با نامحرم، به ويژه در فضايى كه شرايط گناه فراهم است، بسيار خطرناك است و جوانان بايد از آن محيط دورى گزينند.
نكته ى ديگر، پرهيز از تحريك و جلوه گرى است. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
(زنان) هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانشان معلوم شود و صداى خلخال كه به پا دارند به گوش رسد.[3]
اين آيه ى مباركه، زنان را از حسّاس نمودن مردان و جلب نظر آن ها به زينت هاى پنهان نهى مى كند تا سبب تحريك غريزه ى آن ها نشود.
و هم چنين در داستان حضرت موسى(عليه السلام) و دختران شعيب مى خوانيم: زمانى كه حضرت موسى(عليه السلام) با ديدن دختران شعيب - كه به سبب حيا و عفاف[4]، از ازدحام جمعيّتِ چوپانان فاصله گرفتند - بعد از پرسش و صحبت با ايشان، به كمكشان شتافت و گوسفندانشان را سيراب نمود. بعد از مدتى يكى از دختران، در حالى كه با نهايت حيا گام بر مى داشت، به دنبال موسى آمد و به دعوت پدر، او را فرا خواند.[5] به هنگام رفتن، حضرت موسى به او گفت: من جلو مى روم و تو پشت سر من راه بيا، من از قومى هستم كه به پشت زنان نگاه نمى كنيم[6]. بعد از رسيدن به نزد شعيب(عليه السلام)، دختر، از موسى به قدرت و امانت ياد نمود، كه «امانت» به عفاف و حياى حضرت موسى در سخن گفتن و رفتار با آنان و به شيوه ى آمدن او تفسير شده است.[7]
زمانى كه جوانان پاك ما، بر رفتارِ اولياى الهى آگاه شوند كه در موارد لازم، با كمال حيا و عفاف و تقوا برخورد مى نمودند و از هم دوشى و اختلاط پرهيز داشتند، به خوبى راه خود را مى يابند و اگر با نوشته هاى خوش آب و رنگ، به شك و شبهه و ابهام گرفتار نشوند، به درستى به تعاليم دينى تمسّك جسته و «اصل حريم» را مطابق با عفاف و سلامت و سعادت خود مى بينند. به راستى اگر در زمان هاى گذشته كه هنوز جوانان همانند امروز، گرفتار جلوه گرى ها و جذّابيّت هاى جنسى نبودند، اين گونه حريم ها را پاس مى داشتند، جوان امروزى بايد چگونه رفتار كند؟ آيا غير از اين است كه حداقل بايد به اندازه ى آنان اصل حريم را پاس داشت؟

كيفيت سخن گفتن

در حديثى آمده است:
سوال : حضرت على(عليه السلام) كراهت داشت تا به زنان جوان، آغاز به سلام كند و درباره ى حكمت آن فرمود:
ترس از آن دارم كه تحت تأثير صداى او واقع شوم و ضرر آن، از ثوابى كه از سلام مى برم، بيش تر باشد.[8]
دختران و پسران جوان بايد توجه داشته باشند كه در مهمانى ها و محيط جامعه و دانشگاه، از حريم چشم و دل خود محافظت نموده، به بهانه ى فاميل و هم كلاسى بودن و سؤالات درسى، به گفت و گوهاى احساسى و شوخى ها و مزه پرانى ها و ... نپردازند.
در اين باره در حديث ديگرى مى خوانيم:
ابوبصير مى گويد: به زنى درس رو خوانى قرآن مى دادم; كمى با او شوخى كردم. وقتى خدمت امام باقر(عليه السلام) رسيدم، به من فرمود: چه چيزى به زن گفتى؟ رنگم پريد و خجالت كشيدم. بعد فرمود: ديگر به طرف آن زن نرو و به او درس مده.[9]
هم چنين در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است:
اگر كسى با زن نامحرم شوخى كند، خداوند در روز قيامت در ازاى هر كلمه كه با او سخن گفته، هزار سال حبسش مى كند.[10]
زن بايد در جامعه و بيرون منزل، با وقار و عفاف و متانت ظاهر شود و در عين رسيدگى به كار و تحصيل خود، به گونه اى رفتار نمايد كه از نگاه هاى آلوده دور بوده، سبب تحريك و جلب توجه شهوانى ديگران نشود.
خداوند در قرآن كريم، در خطابى به زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
اى همسران پيامبر، شما همچون زنان معمولى نيستيد، اگر تقوا پيشه كنيد. پس به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيمار دلان در شما طمع كنند; و سخن شايسته بگوييد.[11]
به حكم اين گونه آيات و احاديث، براى سلامت فرد و جامعه، سخن گفتن با ناز و كرشمه، و رفتار و اعمال تحريك كننده و شوخى ها و خوش طبعى ها و بگو و بخندهاى افراد نامحرم باهم جايز نيست.
جوانان بايد حدود روابط در اجتماع و چگونگى آن را در پوشش، نگاه، سخن و رفتار رعايت نمايند تا ضامن سلامت و طهارت جسم و جانشان باشد.
حضرت على(عليه السلام) در نهج البلاغه، بيان شيوا و جامعى در اين زمينه دارد و روش برخورد اجتماعى دختران و زنان را روشن مى كند و مى فرمايد:
زنان و دختران مؤمن بايد سه صفت را كه براى مردان بد است داشته باشند: 1. تكبّر، 2.ترس، 3. بخل.
تكبّر; يعنى در مقابل نامحرم با قاطعيّت و وقار صحبت كنند و از حرف زدن با عشوه و تبسّم كه ديگران را تحريك مى كند، بپرهيزند. وترس به اين معنى كه: بترسند از تنها بودن و تنها ماندن با شخص نامحرم. زنان بايد از زمينه هايى كه عفّت و آبروى آنان را در معرض خطر قرار مى دهد و باعث بدنامى خانواده يا شوهرشان مى گردد، دورى نمايند.
و بخل; يعنى در حفاظت مال خود و شوهر، كمال دقّت و وسواس را به خرج دهند و امانت دار اموال همسر و خانه و پيام آور قناعت و صرفه جويى باشند[12].
در نتيجه، عادى سازى روابط و رواج بى حد و مرز آن با روح تعاليم دينى و سيره ى معصومين(عليهم السلام) سازگار نيست و هميشه بايد «اصل حريم» رعايت شود و براى تضمين سلامت و پاكىِ هر چه بيش تر جوانان، بايد با هدايت و جهت دادن غريزه، آنان را يارى نمود كه يكى از عوامل مؤثر، گسترش ميدان هاى فعاليت اجتماعى، سياسى، فرهنگى و ورزشى است. با ايجاد ميدان هاى سالم، پاك و مطابق با موازين اخلاقى، در كنار زمينه سازى مناسب براى ارضاى صحيح غريزه ى جنسى، همچون پايين آوردن سن ازدواج و ... مى توان گام مؤثّرى در حلّ اين مشكل برداشت و به سوى رشد و تعالى پيش رفت; البته بايد از مظاهر فساد و بى بندوبارى و مسائلى كه به گونه اى سبب تحريك جنسى و انحراف جوانان مى شود جلوگيرى نمود.
توجه همه ى صاحب نظران و كارشناسان را به نقش مؤثّر معنويات و فضايل اخلاقى در حل اين مشكل جلب مى كنيم.
آشنايان ره عشق در اين بحر عميق*** غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
بياييم به جوانان درس عفاف و خويشتن دارى دهيم و سلامت و سربلندى آنان و جامعه را تضمين كنيم تا عطرِ پاكى و طهارت و اعتماد فراگير شود.

پى‏نوشتها:‌


[1]. سوره ى يوسف، آيه ى 34.
[2]. سوره ى يوسف، آيه ى 23 و 24.
[3]. سوره ى نور، آيه ى 31.
[4]. تفسير الميزان، ج 16، ص 25.
[5]. سوره ى قصص، آيه ى 23 ـ 25.
[6]. الميزان، ج 16، ص 29.
[7]. همان، ص 26 ـ 29.
[8]. ميزان الحكمة، ج 4، ص 540.
[9]. وسائل الشيعه، ج، 14، ص 144 حديث 5، ب ـ 106، مقدمات نكاح.
[10]. همان، ص 143 حديث 4، ب ـ 106.
[11]. سوره ى احزاب، آيه ى 32.
[12]. نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 226 و نهج البلاغه، ترجمه ى محمد دشتى، حكمت 234. با توضيح آيت الله مظاهرى، ر.ك اخلاق و جوان، ج 2، ص 175.