گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۲۲ -


انتخاب اصلح 
اواخر ماه رجب 1266 ق بود و صاحب جواهر در بستر بيمارى دستور داد علماى بزرگ نجف نزد او بيايند. همه با چهره اى غمناك از مريضى مرجع تقليد شيعيان ، حاضر شدند. صاحب جواهر نگاهى به حاضران انداخت و گفت : شيخ مرتضى كجاست ؟
- نيامده است .
- بگوييد بيايد.
شيخ انصارى را يافتند و پيغام ايشان را به او رساندند. شيخ انصارى به محضر استاد شرفياب شد و استاد به او فرمود:
در چنين وقت حساسى ما را رها مى كنى ؟
شيخ انصارى گفت : رفته بودم مسجد سهله براى بهبودى حال شما دعا كنم .
صاحب جواهر فرمود:
زمام امور دينى را كه به من مربوط مى شود، بعد از خود به شما مى سپارم و اين امانتى الهى است در نزد شما. و پس از من ، شما مرجع تقليد شيعيان خواهيد بود. سعى كنيد زياد جانب احتياط را نگيريد. احتياط زياد، زحمت امت اسلامى را فراهم مى سازد و دين اسلام ، دين جامع و سهل است . (1123)
روز وصل و هجران 
روز اول شعبان 1266 ق فرا رسيد. بهشتيان در انتظار به زمين مى نگريستند. بهشت را آذين بستند و بساط ميهمانى گستراندند. جواهر بى نظير شيعه ، فقيه بلند آوازه آيت الله شيخ محمد حسن نجفى نفسهاى آخر عمر را مى كشيد. شهادتين را بر زبان جارى مى ساخت . او عمرى در راه اسلام زحمت كشيده بود و اينك آرام مى رفت تا به سوى ملكوت پر بگشايد.

حجاب چهره جان مى شود غبار تنم
خوش آن دمى كه از اين چهره پرده بر فكنم
چنين قفس نه سزاى چو من خوش الحال است
روم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم
هنگامى كه آفتاب به وسط آسمان رسيد آفتاب عمر صاحب جواهر غروب كرد. شيعيان غرق در عزا شدند. تشييع پيكر جنازه با شكوهى برگزار شد. پيكر پاكش را در مقبره اى كه خود جنب مسجدش آماده كرده بود، به خاك سپردند. مجالس يادبود او در بسيارى از شهرها برگزار شد.
از گوهر شناس فقه ، هشت پسر دانشمند به نامهاى شيخ محمد، شيخ عبدالعلى ، شيخ عبدالحسين ، شيخ باقر، شيخ موسى ، شيخ حسين ، شيخ حسن ، شيخ ابراهيم و دخترانى چند به يادگار ماند.
ملا هادى سبزوارى متوفاى 1289 ق 
حكيم فرزانه
سيد حسين قريشى
طلوع زندگى 
در سال 1212 ق در شهر سبزوار و در خانه حاج ميرزا مهدى - يكى از انسانهاى وارسته و مومن سبزوار - كودكى پا به عرصه وجود گذاشت و هادى نام گرفت .
او هشت سال داشت كه به جمع محصلان علوم مقدماتى پيوست و در اوان نوجوانى ادبيات عرب (صرف و نحو) را فرا گرفت و ديرى نگذشت كه به جلسات درسهاى بالاتر راه يافت . وى هر چند در ده سالگى پدرش را از دست داد توانست به كمك يكى از اقوام خويش راههاى سخت آينده را هموار سازد. پسر عمه اش حاج ملا حسين سبزوارى كه خود اهل فضيلت و دانش بود در ادامه تحصيل وى را يارى كرد. (1124) و باكمك او راهى حوزه علميه مشهد شد و ده سال در كنار بارگاه امام رضا عليه السلام به تحصيل پرداخت .
به دنبال حكمت  
اصفهان در داشتن حوزه هاى علميه پر رونق ، تاريخ درخشان دارد و گذشته اين شهر با خاطرات بزرگان بسيارى نقش بسته است .
حضور ملا هادى در حوزه اصفهان از روزى آغاز شد كه وى سفر حج از راه اصفهان گذر مى كرد و چون هنوز موسم حج نبود مدتى در اين شهر اقامت گزيد. در حوزه پر رونق اصفهان آن زمان استادانى چون حاج شيخ محمد تقى مولف كتاب هدايه المسترشدين و حاج محمد ابراهيم كلباسى نگارنده كتاب اشارات الاصول و آيه الله ملا اسماعيل كوشكى در آن ، محفل درس و بحث علمى داشتند.
ملا هادى كه هنوز تا موسم حج فرصت داشت لحظاتش را مغتنم شمرده ، در درس بزرگان شركت جست او چند وقتى به درس آيه الله كوشكى رفت و احساس كرد اين درس برايش چون گمشده گرانقيمتى بوده كه اكنون بدان دست يافته است . بيان شيوا و عمق معلومات استاد وى را هر روز شيفته تر مى نمود. از همين رو تصميم گرفت سفر حج خود را به سفر در سلوك دانش ‍ و معارف تبديل كند و در اصفهان ماندگار شود. سفر ملا هادى به هشت سال اقامت در اصفهان انجاميد و در اين مدت خود را به زيور دانش و معارف آراست و به بركت بزرگان آن سامان در علم حكمت افقهاى جديدى فرا راهش گشوده گرديد.
ملا هادى در سال 1242 ق به مشهد بازگشت و پنج سال در مدرسه حاج حسن مشغول تدريس شد.
خاطره اى در حوزه كرمان 
در يكى از سالها كه ملا هادى به زيارت خانه خدا رفته بود پس از آنكه سفر حج خود را به پايان برد عزم بازگشت به ايران نمود و از راه دريا وارد بندرعباس گرديد. چون راهها ناامن بود از رفتن به سبزوار منصرف گرديد و چندى در شهر كرمان اقامت گزيد. در آنجا مدتها در مدرسه معصوميه كرمان با خادم مدرسه همكارى مى كرد خود را به هيچ كس معرفى نكرده بود، طلاب گمان مى كردند او از خدمتگزاران مدرسه است . از همين رو روز و شب در كنار او به سر مى بردند بدون اينكه بدانند وى چه انسان بزرگ و دانشمند گرانقدرى است ! اما اين گمنامى چندان طول نكشيد و رفته رفته درخشش آن گوهر گران سنگ محصلان تيز بين را متوجه خود ساخت و ديرى نپاييد كه استاد شناخته شد و طلاب كه تا چندى او را خادم مى پنداشتند وى را استاد بلند مرتبه و متبحر در علوم مختلف يافتند. پس از آن اطراف حكيم فرزانه را مشتاقان دانش و حكمت فرا گرفتند و حكيم سبزوارى در مدرسه دينى كرمان جلسات درس و بحث علمى تشكيل داد و مدتى در آنجا ماندگار شد.
اساتيد 
1. حاج ملا حسين سبزوارى : حكيم سبزوارى پس از بر شمردن عظمت اين استاد مى گويد:
((... مرا از سبزوار به مشهد مقدس حركت داد و آن جناب انزوا و تقليل غذا و عفاف و اجتناب از محرمات و مكروهات و مواظبت بر فرايض و نوافل را مراقب بود و داعى را هم در اينها چون در يك حجره بوديم سهم و مشاركت داشت و كينونت ما بدين سياق طولى نكشيد و سنواتى رياضات و تسليميتى داشتم و آن مرحوم استاد ما بود در علوم عربيه و فقهيه و اصوليه ولى با آنكه خود كلام حكمت ديده بود و شوق و استعداد هم در ما مى ديد نمى گفت مگر منطق و قليلى از رياضى پس عشره كامله را با آن مرحوم در جوار معصوم به سر بردم ...)) (1125)
2. حاج محمد ابراهيم كرباسى (1180 - 1262 ق ): او از محضر سيد مهدى بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشف الغطا و سيد على طباطبايى استفاده برده و پس از بازگشت به وطن عمر خويش را با كمال زهد و احتياط و قناعت سپرى نمود.
تاليفات مشهور اين عالم باورع عبارت است از: اشارات الاصول ، الايقاظات ، شوارع الهدايه الى شرح الكفايه (در شرح كفايه محقق سبزوارى )، منهاج الهدايه الى احكام الشريعه و...(1126)
3. آقا شيخ محمد تقى ، معروف به صاحب هدايه المسترشدين (متوفاى 1248 ق ): تبحر او در علم اصول فقه به حدى بوده كه وى را به رئيس ‍ الاصوليين خطاب مى كردند. او در محضر استادان بزرگى همچون علامه سيد مهدى بحرالعلوم و سيد على صاحب رياض و سيد محسن كاظمينى رشد كرده است . تاليفات مشهور او عبارتند است از تقريرات سيد بحرالعلوم - حجه المظنه - شرح الاسماء الحسنى و هدايه المسترشدين . (1127)
4. ملا على مازندرانى نورى اصفهانى (متوفاى 1246 ق ): وى از محضر علماى مازندران و قزوين استفاده كرده و كلام و حكمت را نزد آقا محمد بيدآبادى آموخته بود. تفسير سوره توحيد، حاشيه اسفار ملاصدرا و حاشيه مشاعر ملاصدرا از جمله تاليفات مشهور اين عالم بزرگوار مى باشد.
5. ملا اسماعيل كوشكى : او هميشه پس از فراغت از تدريس با تنى چند از شاگردان خود در حوزه درس ملا على نورى حاضر مى شد. حاشيه اسفار ملاصدرا، حاشيه شوارق ملا عبدالرزاق لاهيجى ، حاشيه مشاعر ملاصدرا و شرح عرشيه ملاصدرا از جمله تاليفات اين عالم فرزانه است .(1128)
شاگردان 
حكيم سبزوارى علاوه بر حوزه علميه كرمان نزديك چهل سال در حوزه علميه مشهد به تدريس پرداخته و حاصل اين تلاش پرورش شاگردان بسيارى بوده است . در اينجا تنها به اسامى تنى چند از آنان اشاره مى شود:
1. آخوند ملا محمد فرزند ارشد حكيم
2. آخوند ملا محمد كاظم خراسانى مولف ((كفايه الاصول ))
3. ملا محمد كاظم سبزوارى
4. آقا شيخ على فاضل تبتى
5. شاهزاده جناب
6. آيه الله حاج ميرزا حسين مجتهد سبزوارى
7. ملا على سمنانى
8. آقا سيد احمد رضوى پيشاورى هندى
9. ملا عبدالكريم قوچانى
10. شيخ ابراهيم طهرانى معروف به شيخ معلم
11. ملا محمد صادق حكيم
12. شيخ محمد حسين معروف به جرجيس
13. آقا حسن ابن ملا زين العابدين
14. ميرزا اسماعيل ملقب به افتخار الحكماء طالقانى
15. ميرزا علينقى ملقب به صدر العلماء سبزوارى
16. سيد عبدالغفور جهرمى
17. ميرزا حسين امام جمعه كرمانى
18. آيه الله حاج ميرزا ابوطالب زنجانى
19. حاج شيخ ملا اسماعيل عارف بجنوردى
20. حاج ميرزا حسن حكيم داماد حاج ملا هادى
21. وثوق الحكماء سبزوارى
22. حاج ملا اسماعيل ابن حاج على اصغر سبزوارى
23. ميرزا اسدالله سبزوارى
24. شيخ عبدالاعلى سبزوارى
25. شيخ على اصغر سبزوارى
26. فاضل صدخرومى سبزوارى
27. ميرزا ابراهيم شريعتمدار سبزوارى
28. فاضل مغيثه اى سبزوارى
29. سيد عبدالرحيم سبزوارى
30. ملا محمد رضا سبزوارى متخلص به روغنى
31. ملا محمد صادق صباغ كاشانى
32. شيخ محمود ابن ملا اسماعيل كاشانى
33. ميرزا آقا حكيم دارابى
34. آقا ميرزا محمد يزدى معروف به فاضل يزدى
35. ملا غلام حسين شيخ الاسلام
36. ميرزا عباس حكيم (1129)
تاليفات حكيم 
عظمت تاليفات حكيم سبزوارى بر اهل دانش و حكمت پوشيده نيست و ما در اينجا با بررسى آثار ارزشمند وى گوشه اى از افق فكرى و وسعت علمى ايشان را معرفى مى كنيم :
1. منظومه و شرح منظومه سبزوارى : اين اثر نفيس و كم نظير حاصل تلاش ‍ بيش از بيست سال از عمر با بركت حكيم در سنين جوانى است . (1130)
مولف خود در آخر كتاب تاريخ شروع را سال 1240 ق و زمان ختم آن را سال 1261 ق ياد كرده است .
حاج ملا هادى پس از فراغت از تاليف منظومه و شرح آن ابتدا خود به تدريس آن پرداخته و پس از پايان دوره اول آن فرزند بزرگ حكيم ، آخوند ملا محمد تدريس مجدد آن را براى شيفتگان حكمت به عهده گرفته است .(1131) در اهميت اين كتاب شريف همين بس كه از زمان تاليف تاكنون همواره در حوزه هاى علميه و حتى در عصر حكيم در مركز علوم عقلى تهران جزو كتابهاى درسى بوده است . (1132)
شرح منظومه كه اكنون چون ستاره اى پرفروغ در محافل علمى و فكرى مى درخشد حاوى دو علم منطق و حكمت مى باشد. حكيم در بخش ‍ حكمت كه نام آن را ((غرر الفرائد)) گذاشته است با طبع روان خويش بيش ‍ از هزار بيت شعر پيرامون حكمت سروده و در آن به بررسى مسائل مهم فلسفه پرداخته است و چون اين بخش داراى مفاهيم بسيار دقيق فلسفى بوده پس از فراغت از نظم آن خود به شرحش پرداخته است .
بخش ديگر كتاب مربوط به مباحث منطق است . (1133) نام اين بخش ((لثانى المنتظمه )) و بحق مخزن لولوو مرجان است . وى در اينجا با سرودن اشعارى بالغ بر سيصد بيت دقيق ترين مباحث منطق را به نظم در آورده و با زبان فصيح عرب معضلات اين علم را بيان كرده است و چون اين اشعار نيز بسيار پيچيده و دقيق است خود پس از فراغت از نظم به شرح ابيات پرداخته كه اكنون آن شرح در ذيل منظومه وى به چاپ رسيده و به نام ((شرح اللثانى المنتظمه )) موسوم است .
مجموع مباحث منطق و فلسفه امروزه به نام شرح منظومه سبزوارى كانون با صفاى حوزه ها را گرم نگه داشته و علاوه بر اينكه نشان مى دهد حاج ملا هادى عالمى منطقى و فيلسوفى بزرگ بوده شاعرى زبر دست و توانا بوده است .
2. ديوان حاج ملا هادى : اين كتاب كه اشعارش بالغ بر هزار بيت است غزليات و رباعيات و... بسيار زيبايى عرفانى را در برگرفته است و نشان مى دهد كه اين عالم بزرگوار در فن شعر و ادب نيز توانايى كامل داشته است . در قسمتى از اشعارش كه نكات عرفانى در برداشته ، مى خوانيم :
شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست
منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست
زفغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان
سگ كويت همه شب تا سحرى نيست كه نيست
نه همين از غم او سينه ما صد چاك است
داغ او لاله صفت بر جگرى نيست كه نيست
موسى نيست كه دعوى اناالحق شنود
ور نه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست
گوش ((اسرار)) شنو نيست و گرنه اسرار
برش از عالم معنى خبرى نيست (1134) كه نيست
3. اسرار الحكمه فى المفتتح و المغتنم : حكيم بزرگوار اين اثر نفيس را در دو بخش تنظيم كرده است . در بخش اول آن كه مربوط به حكمت نظرى است حكمت را پس از مقدمه در اثبات واجب الوجود و مباحث توحيد آغاز و به دنبال آن مباحث معاد و نبوت و امامت را به طور استدلالى دنبال كرده است و با آوردن ادله اى در اثبات امامت حضرت مهدى (عج ) اين بخش را به پايان برده است . در بخش دوم كتاب كه در حكمت عملى است پس از مقدمه ، فلسفه تفاوت بلوغ زن و مرد را مطرح ساخته و بر آن بحث طهارت و اسرار نجاست را بيان فرموده و با طرح مباحث نماز و زكات و روزه اين بخش را نيز به پايان برده است .
حكيم در اين كتاب از ساير ابواب فقه سخنى به ميان نياورده و در آخر كتاب اشاره كرده كه چون مادر كتاب نبراس ساير ابواب را به نظم در آورده ايم از طرح آن در اينجا خوددارى نموديم .
اين كتاب نشان مى دهد كه حكيم علاوه بر فلسفه در علوم مختلف از جمله فقه تبحر داشته است .
4. شرح فارسى بر برخى از ابيات مشكل مثنوى مولانا
5. مفتاح الفلاح و مصباح النجاح : شرح دعاى شريف صباح منسوب به مولى الموحدين امير المومنين است .
6. شرح الاسماء: شرح دعاى جوشن كبير است
7. النبراس فى اسرار الاساس : يك دوره فقه به طور خلاصه در قالب نظم ريخته شده و با اسرار و حكمت بيان شده است .
8. راح قراح و كتاب رحيق در علم بديع
9. حاشيه بر الشواهد الربوبيه فى المناهج السلوكيه اثر نفيس مرحوم صدرالحكماء المتالهين ملاصدرا الدين شيرازى
10. حاشيه بر اسفار اربعه ملاصدر الدين شيرازى
11. حواشى بر كتاب مفاتيح الغيب ملاصدر الدين شيرازى
12. حاشيه بر مبدا و معاد صدرالدين شيرازى : البته نسبت به سه حاشيه قبل مختصرتر مى باشد.
13. حاشيه بر شرح سيوطى لابن مالك (در علم نحو)
14. حاشيه بر كتاب ((شوارق )) اثر ملا عبدالرزاق لاهيجى (در حكمت )
15. هدايه الطالبين فى معرفه الانبياء و الائمه المعصومين
شخصيت حكيم در فراسوى مرزها 
در حال حاضر شعاع فكرى و عظمت علمى حكيم سرزمينهاى بسيار دور را نيز درنورديده است آراء و عقايد او در حكمت در ميان دانشمندان جهان مطرح بوده و از طرف آنان مورد توجه قرار گرفته است . امروز كمتر دانشگاهى پيدا مى شود كه در آنجا علوم عقلى و فلسفه شرق مورد توجه قرار نگيرد و نامى از ملا هادى سبزوارى در آنجا نباشد. براى نمونه در آثار اقبال لاهورى ، انديشمند مسلمان پاكستان ، مى خوانيم : ((پس از ملاصدرا، فلسفه ايرانى با ترك آيين نو افلاطونى ، به فلسفه اصيل افلاطون روى آورد نماينده بزرگ اين گرايش جديد ملا هادى سبزوارى است . او بزرگترين متفكر عصر اخير ايران است . بنابراين بررسى فلسفه او براى شناخت نحوه تفكر اخير ايران لازم است . فلسفه سبزوارى مانند فلسفه هاى اسلاف او سخت با دين آميخته است . سبزوارى با اسناد فعليت به حق ، جهان بينى ايستاى افلاطون را دگرگون كرد و به پيروى از ارسطو حق را مبدا ثابت و موضوع همه حركات شمرد. از ديدگاه او همه موجودات عالم به كمال عشق مى ورزند و به سوى غايت نهايى خود سير مى كنند. جمادى به سوى انسانى ، و بدان كه انسان در زهدان مادر از همه اين مراحل مى گذرد.)) (1135)
همچنين پرفسور توشى هيكو ايزوتسو، دانشمند ژاپنى و استاد فلسفه دانشگاه مك گيل كانادا و استاد ممتاز دانشگاه توكيو، پيرامون شخصيت فلسفى و عرفانى حاج ملا هادى مى گويد: ((حاج ملا هادى سبزوارى متفكرى است كه اثر معروف ((منظومه و شرح آن )) از اوست و به اتفاق همگان بزرگترين فيلسوف ايرانى در قرن نوزدهم بود. در عين حال وى در ميان استادان و بزرگان عارف آن عصر مقام اول را داشت .
سبزوارى به عنوان يك عارف از طريق كاملترين نوع تجربه شخصى قادر بود كه به ژرفاى اقيانوس هستى و به ديدار اسرار وجود با چشم روحانى خويش راه يابد. وى به عنوان يك فيلسوف مجهز با قدرت تحليلى دقيق ، قادر به تحليل و تجزيه ما بعد الطبيعى اساسى به مفاهيم به صورت نظام مدرسى بود.)) (1136)
زاهد فقيرنواز 
حكيم با همه بزرگوار شخصيت علمى خويش روح بلندى داشت و زندگى را تنها از دريچه حكمت و فلسفه نمى گريست ، به گونه اى كه گاهى هم صحبتى با فقرا و همنشينى با طبقات ديگر جامعه را مغتنم مى شمرد. زاهدانه مى ريست و به اشراف و حتى شخص شاه نيز بى توجه بود. نقل مى كنند كه روزى ناصرالدين شاه در سبزوار به خانه وى آمد و او با غذاى ساده خود از شاه پذيرايى كرد و در مقابل اصرار شاه هيچ چيز از وى قبول ننمود.
وى باغ انگورى داشت كه با دسترنج خود از آن محصول برمى داشت و همه ساله به هنگام فصل برداشت ابتدا سهمى را بين نيازمندان تقسيم مى كرد و سپس دوستان خويش را به همراه طلاب علوم دينى به آنجا دعوت مى نمود تا حاصل دسترنج خود را با ديگران مصرف كند.(1137) حكيم خود در دوران زندگى كار مى كرد و بسيار اشتياق داشت كه از دسترنج خود استفاده كند. وى از بيت المال هيچ ارتزاق نمى كرد. (1138) او در تمام مدت عمر در يك خانه بسيار ساده زيست . دارايى حكيم منحصر به يك جفت گاو و يك باغچه بود. او هر آن چه را كه مورد نياز بود، با دسترنج خود به دست مى آورد و نان ساليانه خود را با زراعتى كه خود آن را به عهده داشت مهيا مى كرد گفته اند: حاج ملا هادى يك روز از قنات عميدآباد و يك شبانه روز از قنات قصبه را مالك بود و خودش با استفاده از اين دو آب به كشت گندم و پنبه و ساير مايحتاج زندگى اقدام مى كرد و سالانه سى خروار غله و ده بار پنبه از زمين خويش برداشت مى كرد و از باغى كه در بيرون شهر واقع بود سالانه چهل تومان سود به دست مى آورد، قسمتى از مجموع اين درآمدها را براى امرار معاش خويش و باقيمانده را بين فقرا و نيازمندان تقسيم مى نمود. (1139)
وفات حكيم 
حكيم سبزوارى پس از هفتاد و چند سال طلوع بر عالم انديشه در عصر روز بيست و هشتم ذى الحجه سال 1289 ق ، دار فانى را وداع گفت و جامعه مسلمانان و حوزه هاى علمى را در ماتم فرو برد. پيكر پاك و مطهر آن عالم فرزانه با شركت اقشار مختلف مردم سبزوار و در حالى كه دوستان و شاگردان آن بزرگوار از شدت حزن و اندوه اشك مى ريختند تشييع شد و در بيرون دروازه سبزوار به نام دروازه نيشابور (1140)(معروف به فلكه زند) دفن گرديد.
مرحوم ميرزا يوسف فرزند ميرزا حسن مستوفى الممالك وزير اعظم ايران در سال 1300 ق آرامگاهى در آنجا احداث نمود. اين آرامگاه كه در مساحت حدود 110 و عرض 50 قدم ساخته شد در اطراف صحن آن حجره هاى متعددى براى سكونت زوار ساخته بودند كه اكنون هم با همان بقعه و صحن با كيفيت سابق موجود است .
ملا على كنى متوفاى 1306 ق . 
آيت شجاعت
محمد باقر پورامينى
آيت الله العظمى حاج على كنى ، از جمله شخصيتهاى نادرى است كه در آسمان ((ابرار)) همچون خورشيدى مى درخشيد. او به پيروى از سيره معصومان عليه السلام در مسائل حاد اجتماعى و سياسى و امورى كه بخصوص كشور ايران را به ورطه سقوط مى كشاند و با تلاش و اقدامى شجاعانه به مقابله با خيانتها، پليديها و ظلمتها مى پرداخت و از قدرتهاى پوشالى واهمه نداشت .
زندگى آن آيينه پاكى و آيت شجاعت را مرور مى كنيم .
فروغ كن 
او در يكى از روزهاى سال 1220 هجرى قمرى در محله ((كن )) - واقع در شمال غرب تهران - ديده به جهان گشود. پدر او، ميرزا قربانعلى آملى نامش را ((على )) نهاد تا ميراث امام خواهى و على دوستى را با گوشت و پوست نسل خويش درآميزد. (1141)
در حوزه تحصيل 
او پس از سعى و تلاش در مكتب ، در انديشه حضور در حوزه علوم دينى بود، ليكن با مخالفت خوانواده اش روبرو گرديد و در آغاز به صورت مخفيانه به درس مشغول شد و سپس با كسب رضايت آنان راهى حوزه تهران گرديد و از آنجا به اصفهان رفت و در آن شهر از محفل درس استادى چون سيداسدالله اصفهانى (متوفى 1290 ق ) استفاده كرد. (1142)
سپس آماده سفر به نجف اشرف شد و از ذخاير گران سنگ آن حوزه بهره برد. اساتيد بنام و معماران علمى و معنوى ((كنى )) در حوزه نجف عبارت بودند از: شيخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهر (متوفى 1262 ق )، شيخ حسن كاشف الغطاء (متوفى 1262 ق )، شيخ مشكور حولاوى نجفى (متوفى 1273 ق ). (1143)
در كنار حوزه نجف ، حوزه علميه كربلا نيز جايگاه پرورش دانش طلبان بود، شيخ على كنى در جوار آستان مقدس حضرت امام حسين عليه السلام از محضر دو استاد برجسته اى چون شريف العلماء مازندرانى (متوفى 1245 ق ) و سيد ابراهيم قزوينى معروف به صاحب ضوابط (متوفى 1262 ق ) كسب فيض كرد و دوره عالى فقه و اصول را گذراند. (1144)
ياران محفل انس  
((كنى )) در مدت تحصيل از نعمت دوستان فاضل و كوشايى برخوردار بود كه در تمام فراز و نشيبهاى تحصيل و زندگى غمخوار هم بوده ، از كمك به يكديگر دريغ نمى ورزيدند و با جمع خود محفل انس علمى پربارى را تشكيل داده بودند. دوستان هم حجره اى كه او در حوزه علميه نجف عبارت بودند از ملا على خليلى (متوفى 1297 ق )، شيخ عبدالحسين تهرانى (متوفى 1286 ق )، و سيد زين العابدين طباطبايى حائرى (متوفى 1292 ق ).
آقاى طباطبايى حائرى از دوران سخت تحصيل چنين ياد مى كند: ((در ايام طلبگى كه به نجف اشرف آمده بودم من و آقاى شيخ عبدالحسين شيخ العراقين و آخوند ملا على كنى در يك حجره از مدارس حوزه علميه در نهايت فقر و فاقه به سر مى برديم و فقيرتر از همه حاجى كنى بود كه هر هفته يك شب به مسجد سهله مى رفت و از گوشه و كنار مسجد - بدون اينكه كسى بفهمد - نان خشك جمع مى كرد و به مدرسه مى آورد و گذران هفته را از آنها مى كرد.)) (1145)
حاج شيخ على كنى در سفرى كه به مكه مكرمه و مدينه منوره انجام داد در راه بازگشت ، به همراه ميرزا محمد حسن شيرازى (ميرزاى بزرگ ) به سوى شام آمده ، تا بارگاه حضرت زينب سلام الله عليه را زيارت كند و آن دو وقتى به حرم مطهر وارد شده از غربت آن مكان بسيار متاثر گرديدند زيرا گرد و غبار زيادى بر آستان مبارك و اطراف ضريح نشسته بود. بسرعت دست به كار شده ، به نظافت آنجا پرداختند و با گوشه عباى خويش خاك و خاشاك را از حرم و ضريح مطهر زدودند و آنجا را تميز كردند.(1146)
شيخ انصارى (متوفى 1281 ق ) نيز از دوستان نزديك كنى بود. او پيرامون زهد و دورى از زخارف و دلبستگى هاى دنيا كه در زندگى شيخ انصارى به چشم مى خورد، چنين مى گويد: ((حدود بيست سال در كربلا با او دوست و معاصر بودم . اثاثيه اى جز يك عمامه نداشت كه آن شبهاى تابستان فرش ‍ خويش قرار مى داد و هنگامى كه از محل سكونت بيرون مى رفت آن عمامه سر خويش مى كرد.)) (1147)
بازگشت به تهران 
ملا على كنى پس از سالها تلاش در راه فراگيرى فقه و اصول كه سختيهاى بسيارى را نيز براى او به دنبال داشت به مقام اجتهاد و استنباط احكام دينى رسيد و استادش شيخ محمد حسن صاحب جواهر بر فراز منبر درس به اجتهاد او اشاره كرد. (1148) كنى سپس بازگشت به وطن و هدايت مردم و تربيت دانشمندان را سرلوحه آينده زندگى خويش قرار داد و در سال 1262 ق ، عراق را به مقصد تهران ترك گفت . (1149)
حاجى در آغاز ورود، روزهاى سختى را در تهران گذراند و تنگدستى او را در فشار قرار داد. در همين زمان با استمداد از پروردگار، دو كتابى را كه خود نوشته بود، منتشر كرد. هر چند انجام اين امر مهم بسيار مشقت زا بود، سود حاصل از آن وى را از فشار زندگى رهانيد. پس از آن زمين متروكه اى را خريدارى و در آن قناتى احداث كرد و با احياى زمين و كار كشاورزى به امرار معاش پرداخت .
بر بلنداى آفتاب  
مدت زمانى پس از اقامت حاجى مراجعات پى در پى مردم و پرسشهاى كتبى و شفاهى آنان در قالب استفتاءات شرعى آغاز شد و روز به روز افزايش مى يافت و ايشان يگانه محور پاسخگويى به سوالات دينى و تنها ملجا رسيدگى به مشكلات مردم به شمار مى رفت .(1150)
به دليل فزونى مقلدان و بنا به درخواست آنان سرانجام در سال 1271 ق . رساله عمليه آن فقيه خداترس به چاپ رسيد.(1151) تا مردم مومن احكام دينى خود را بر اساس فتاواى مجتهد و مرجع تقليد خويش انجام دهند.
آيت الله كنى همچنين توليت مدرسه مروى را عهده دار شد و با نظارت و حسن تدبير او، نظم شايان تحسينى بر برنامه هاى آن محيط معنوى و روحانى حكمفرما گشت .(1152)
آن فقيه برجسته ، تربيت شاگردان را يكى از اهداف اساسى خود قرار داد و به برپايى درس فقه و اصول و ديگر رشته هاى علوم اسلامى اقدام ورزيد. برخى از شاگردان او از اين قرارند:
شيخ موسى شراره عاملى (متوفى 1306 ق .)، شيخ محمد باقر نجم آبادى (متوفى 1347 ق .)، شيخ اسد الله تهرانى (متوفى 1352 ق .)، سيد محمود حياطشاهى ، سيد محمد لواسانى ، سيد محمد مرعشى ، مولا محمد على خوانسارى ، ملا محمد تقى سنجابى ، ميرزا حسين نايب الصدر، شيخ محمد حسين گرگانى (متوفى 1353 ق .) و شيخ حسين بافقى (متوفى 1313 ق )(1153)
مقتداى همگان 
آيت الله كنى در قلب همه جاى داشت . علاقه و محبت درونى مردم به اين پيشواى سترگ در تمام حالات هويدا بود. ساموئل گرين ويلر بنجامين - نخستين سفير آمريكا در ايران - در خاطرات خود چنين مى نويسد:
((... بزرگترين مجتهدهاى حاليه كه به به منزله رئيس عدالت خانه حاليه ممالك فرنگ است حاجى ملا على كنى است . حاجى ملا على شخص ‍ مسنى است و ظاهرا مايل به تجمل نيست بلكه ميل به سادگى زياد دارد. اگر چه املاك او زياد است مع هذا نمى خواهد جلال و ظاهرسازى به خرج دهد. وجودى ملكوتى است . اگر يك كلمه بگويد مى تواند اعليحضرت را از سلطنت خلع كند. سربازهايى كه در سفارت ممالك متحده آمريكا قراول مى كشيدند به من گفتند كه اگر چه ما براى حفظ وجود شما اينجا فرستاده شده ايم ،اما اگر حاجى ملا على امر كند همه شما را مى كشيم !))(1154)
رسيدگى به ضعيفان ، دستگيرى از مستمندان و تلاش در پى رفع گرفتارى نيازمندان از صفات بارز ملا على كنى بود. او چون پدرى دلسوز، بسيارى از يتيمان درمانده را تحت تكفل قرار داده و براى گذران زندگى آنان مقررى مناسبى در نظر گرفته بود و همچنين براى حل مشكل بيمارانى كه بنيه مالى ضعيفى داشتند، مكانهايى را به منظور پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دريافت مبلغ آن ، به درمان خود اقدام كنند.(1155)
ساخت آب انبار و كاروانسرا به منظور رفاه و آسايش قافله ها - چون كاروانسرايى در خاتون آباد - نيز از خدمات عمومى و عام المنفعه حاجى بود.(1156)
مهر آيت الله كنى سند اعتبار اسناد به شمار مى رفت . معامله كنندگان براى معتبر ساختن كاغذ و سند معامله خويش به در خانه او رفته ، سند خود را با مهر مباركش اعتبار مى بخشيدند.(1157)
تاليفات  
گنجينه پر بار حاجى كنى به قرار زير است :
ارشاد الامه ، ايضاح المشتبهات ، تحقيق الدلائل فى شرح تلخيص المسائل (شامل مباحث مستقلى چون كتاب البيع ، كتاب الخيارات ، كتاب القضاء و كتاب الشهادات (1158)، كتاب الطهاره و كتاب الصلاه )، تلخيص المسائل ، توضيح المقال فى علم الدرايه و الرجال ، حاشيه بر قواعد، رساله اى در استصحاب ، رساله اى در اوامر و نواهى ، رساله اى در مفاهيم و مواعظ حسنه .(1159)
دژى در برابر دژخيم 
بسيارى از مورخان تاريخ معاصر بر اين نكته اعتراف دارند كه ناصرالدين شاه قاجار از عظمت و نفوذ آيت الله كنى فوق العاده بيم و ملاحظه داشت و اين امر حاكى از قدرت معنوى ، نفوذ كلام ، پيوند با مردم و شجاعت آن مرجع دينى است . عالمى كه با تحقير و شكستن قدرت پوشالى كارگزاران ظالم ، سايه حمايت خويش را بر مردم ضعيف گسترده بود. در اين مقال به نمونه هاى درخشانى از شجاعت و غيرت دينى او اشاره مى كنيم :
ميرزا محمد مهدى لكهنوى مى نويسد:
((اينك حكم محكم ايشان مشابهت دارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا كسى را جرات آن نيست كه بى اذن ايشان اقدام بر تكلم نمايد و يا بى مشورت ايشان اجراى مطلبى بنمايد. امراى عصر ناصرالدين شاه قاجار از وى خائف مى بودند و شاه مذكور مكرر به خانه اش به جهت ملاقات مى آمد.))(1160)
نوشته اند: ((روزى ناصرالدين شاه به منظور شكار، به همراه اطرافيانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتى را طى نكرده بود كه از دور نگاهى به پايتخت كرد و در فكر فرو رفت . پس از آن بى درنگ از شكار منصرف شد و به تهران بازگشت . يكى از درباريان سبب انصراف شاه را از شكار جويا شد. شاه در پاسخ گفت : چون از دروازه بيرون رفتم ، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، اين فكر در نظرم آمد كه اگر حاجى ملا على كنى امر نمايد در اين دروزه را بر روى من ببندند و باز نكنند، من چه خواهم كرد! از اين رو ترس و وحشت مرا فرا گرفت و گفتم برگشتن بهتر است .))(1161)
كردار مغاير با دين و همكارى ذلت آور با بيگانگانى چون روس و انگليس از شاه چهره كريه و خائنى ساخته بود، بدان حد كه حاجى درباره او مى گفت : ((او ناصر الدين شاه (يارى كننده دين ) نيست ، بلكه ناصرالكفر است .))(1162)
روزى شاه از ملا على مى پرسد بر اساس حديث ((علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل )) ، (علماى امت من از پيامبران بنى اسرائيل برترند) شما بايد لااقل همان كارهايى را بكنيد كه آن پيامبران مى كردند. مثلا آيا شما مى توانيد مانند حضرت موسى عصايى را اژدها كنيد؟!
حاجى بدون تامل و درنگ در پاسخ مى گويد:
آرى ، اگر شما ادعاى خدايى كنيد ما هم عصا را اژدها خواهيم كرد؟!(1163)
روزى نايب السلطنه ، كامران ميرزا پسر ناصرالدين شاه و وزير جنگ و حاكم تهران براى انجام كارى در منزل حاج ملا على كنى حضور يافت . در ضمن صحبت ، حاجى با عذر خواهى فرمود: ((خيلى ببخشيد، من پايم درد مى كند و ناچارم آن را دراز كنم !)) كامران ميرزا كه مردى خودخواه و خودپسند بود، احساس كرد ملا على كنى قصد بى احترامى به او را دارد و براى اينكه تلافى كرده باشد، گفت : اتفاقا بنده هم پايم درد مى كند و اجازه مى خواهم آن را دراز كنم !
آيت الله كنى با فراست و هوشيارى تمام متوجه منظور نايب السلطنه شد و براى آنكه او را خوب ادب كرده باشد فرمود: ((من اگر ناچارم پايم را دراز كنم ، علتش اين است كه دستم را كوتاه كرده ام ، ولى فكر نمى كنم شما در وضعى باشيد كه لازم باشد پايتان را دراز كنيد.)) (1164)
رويارويى با فراماسونرى 
فراماسونرى در اذهان و افكار بيدار جهان ، نامى زشت و سرشتى كريه دارد. نهادى كه پا به پاى استعمار در كشورهاى زرخيز - بخصوص ايران - نفوذ كرد و با پرورش عناصر مرموز داخلى ، زمينه استثمار و غارت ملتها را براى استعمارگران وحشى چون انگليس فراهم ساخت و ضمن تحقير تمدن و فرهنگ كشورهاى استعمار شده ، فرهنگ منحط غرب را در ميان آنان ترويج كرد و عقب ماندگى را برايشان به يادگار نهاد.(1165)
تشكيلات فراماسونرى در ايران از نخستين پيامدهاى موج غرب گرايى و روشنفكرى در ايران بود كه به وسيله روشنفكران دست آموز غرب همچون ميرزا ملكم خان و براى مقابله با اسلام و روحانيت پديد آمد و ملكم - كه تاريخ ايران از او به نفرت ياد مى كند - در سال 1237 نخستين سازمان فراماسونرى در ايران را به نام فراموشخانه بنياد كرد و گفته شده است كه او همسويى و همنوايى ناصرالدين شاه را براى اين كار نيز به دست آورد.(1166)
با پديد آمدن فراموشخانه ، علما و روحانيون متعهد بپا خواستند و بر ضد آن به افشاگرى و مبارزه دست زدند و جنبش ضد فراماسونرى در ايران را هدايت كردند. رهبر اين خيزش ، مرجع بزرگوار و مجتهد با نفوذ، حاج ملا على كنى بود. او در ابتدا در نامه اى خطاب به ناصرالدين شاه ، خطر ملكم و افكار انحرافى فراموشخانه او را گوشزد كرد.(1167) و سپس در اقدام شجاعانه ديگرى حكم به تكفير ((ماسون ))ها داده ، حمله به مركز ماسونها را رهبرى كرد و مردم مسلمان نيز به دستور ايشان ، فراموشخانه - آن مركز استعمارى - را با شور و هيجان بسيار به آتش كشيدند و شاه را وادار به تعطيل و انحلال آن لانه فساد كردند.(1168)
مبارزه با امتياز رويتر 
در هيجدهم جمادى الثانى 1289 ق . قراردادى ميان ناصرالدين شاه و نماينده بارون ژوليوس دورويتر - سرمايه دار انگليسى - به امضا رسيد كه در صورت اجرا تسلط كامل اقتصادى و به دنبال آن تسلط سياسى انگلستان بر سرتاسر ايران بر قرار مى شد. اين امتياز كه كشور را در اندك زمانى تحت استعمار بريتانيا قرار مى داد، از نمونه هاى فوق العاده اى بود كه مى توان آن را كودتاى اقتصادى ناميد.(1169)
كارگردان اصلى و بانيان پشت پرده در اعطاى امتياز، دو روشنفكر بى خرد بودند كه به موجب غرب باورى و مطامع شخصى خويش ، كشور را به سراشيبى هلاكت و سقوط كشاندند. اين دو خائن ميرزا حسين خان سپهسالار (مشير الدوله ) و ميرزا ملكم خان ناظم الدوله بودند كه با اخذ رشوه كلان ، زمينه اعطاى تمام ثروت و منابع طبيعى و اقتصادى كشور را به يك سرمايه دار خارجى فراهم كردند.(1170)
به موجب اين قرارداد امضا شده ، تاسيس راه آهن از درياى خزر تا خليج فارس علاوه بر حق تصرف كليه زمينهاى واقع در مسير، داير كردن راه آهن شهرى ، بهره بردارى از همه معادن ، از جمله زغال سنگ ، نفت و آهن و سرب ، بهره بردارى از جنگلهاى ملى در سراسر مملكت و وصول انحصارى حقوق گمركى و به طور خلاصه كليه منابع ثروت ملى ايران به رويتر واگذار شد.(1171)
((لرد كرزن )) اين امتياز را چنين توصيف مى كند: ((... موقعى كه متن قرارداد منتشر گرديد، نفس اروپا از حيرت بند آمد، زيرا تا آخر تاريخ در صحنه معاملات بين المللى چنين امرى سابقه نداشت كه پادشاهى تمام ثروتهاى زمينى ، زير زمينى و كليه منابع طبيعى و پولى و اقتصادى كشورش را بدين سان مفت و دربست در اختيار يك سرمايه دار خارجى گذاشته باشد.))(1172)
((لس ير)) سياستمدار فرانسوى مى نويسد:
((براى شاه جز هوا چيزى باقى نگذاشته اند!))(1173)
از سويى ديگر، سران روسيه تزارى با خشم و نفرت از امضاى اين قرارداد، از اينكه از قافله امتيازگيران عقب مانده بودند بشدت اعتراض كردند.
حاج ملا على كنى با رهبرى مبارزه عليه امتياز رويتر، افكار عمومى مردم را در جهت لغو امتياز رويتر، افكار عمومى مردم را در جهت لغو امتياز هدايت كرد. نامه اعتراض آميز و كوبنده او به شاه ، سند زنده تيزبينى و آگاهى آن مرجع شيعه بوده و قدرت تشخيص و توانايى درك مسائل پيچيده سياسى او را بر همگان روشن مى سازد.(1174)
نفوذ كلام و اقتدار مردمى حاجى كنى ، خيزش و حركت مردم پايتخت را به دنبال داشت . سيل خروشان ملت ، آماده عمل به دستور مرجع شجاع خويش شدند و براى انجام تكليف از هيچ گونه جانفشانى و مجاهدت دريغ نورزيدند. لغو امتياز و بر كنارى محمد حسين خان سپهسالار از صدر اعظمى دو خواسته اى بود كه علما و مردم بر آن اصرار داشتند، بدان حد كه پس از بازگشت ناصر الدين شاه از سفر اروپا و به محض پياده شدن از كشتى و ورود به بندر انزلى ، استقبال كنندگان دربارى ، بيدارى و خيزش مردم به رهبرى روحانيون را گذارش داده ، به او فهماندند كه اگر صدر اعظم همراه شما وارد تهران شود، شورش عظيمى در پايتخت بر پا خواهد شد. به اين سبب شاه در مرحله نخست سپهسالار را از مقام صدراعظمى عزل كرد و او را در رشت قرار داد و خود رهسپار تهران گرديد (1175) و سپس در دهه آخر رمضان 1290 ق . بطلان قرارداد به طور رسمى اعلان شد(1176) و سرانجام تلاش عالمانى چون ملا على كنى و حمايت و حضور مردم وظيفه شناس ‍ جامه عمل پوشيد و ورقى زرين بر تاريخ پرافتخار مرجعيت شيعه و پيوند امت با روحانيت افزوده شد و اقتدار علماى متهد را عيان ساخت .
پرواز تا بر دوست  
اين مرجع وارسته ، فقيه دلير و همراز محرومان در بامداد روز پنجشنبه 27 محرم 1306 ق . به ديار باقى شتافت و دنياى فانى را وداع گفت . (1177)
تهرانيهاى مومن در روز يكشنبه اول صفر 1306 پيكر مطهر او را تشييع نمودند و تابوت پر نور او را تا مدفنش در حرم حضرت عبدالعظيم - واقع در شهر رى - بر دوش گذاشته ، با او وداع كردند. پس از آن نيز مردم مسلمان ايران بخصوص اهالى تهران در غم رحلت پيشواى خويش سه روز به عزادارى و نوحه سرايى پرداختند. جايگاهش فردوس باد.(1178)
مير حامد حسين متوفاى 1306 ق . 
پاسدار ولايت
ابراهيم اسلامى
يكى از بزرگترين پاسداران حريم فرهنگ و ولايت آل محمد صلى الله عليه و آله ، علامه مجاهد مير حامد حسين هندى است كه در نيمه دوم قرن سيزدهم هجرى مى زيست او حق عظيمى بر گردن شيعيان دارد و كتاب جاودانش ((عبقات الانوار)) از آثار درخشان شيعه در يكى - دو قرن اخير است .
خاندان فضيلت  
علامه مير حامد حسين ، از خاندانهاى اصيل سادات موسوى است و با 27 واسطه ، نسبش به امام هفتم امام موسى كاظم عليه السلام مى رسد. نياكان او در طول قرون گذشته ، همه از سادات اهل علم و زهد و فضيلت بوده اند.(1179) شايان ذكر است كه اين خاندان در اصل ايرانى بودند و در نيشابور زندگى مى كردند و در قرن هفتم ، ((سيد اوحد الدين )) - جد پانزدهم مير حامد حسين - در پى حمله مغول ، به هندوستان هجرت كرد و در شهر ((كنتور)) رحل اقامت افكند.(1180)
سيد محمد حسين (متوفى 1288 ق )، پدر بزرگ مير حامد حسين ، فقيهى ارجمند و در زهد و عبادت سر آمد روزگار بود. گفته اند: از زمانى كه به سن بلوغ رسيد، هرگز نمازهاى مستحبى اش ترك نشد. كراماتى را هم به وى نسبت داده اند. در هنر خوشنويسى هم دستى داشت ، نسخه اى از قرآن ، و سه كتاب ((حق اليقين )) (علامه مجلسى )، ((تحفه الزائر)) (علامه مجلسى ) و ((جامع عباسى )) (شيخ بهائى )، به خط زيباى وى در كتابخانه ناصريه لكنهو، موجود است .(1181)
علامه سيد محمد قلى (متوفى 1260 ق .) پدر مير حامد حسين ، از علماى بزرگ قرن سيزدهم هجرى و از صاحب نظران در علم كلام بود. مدتى نيز در شهر ((ميرتهه )) بر كرسى قضاوت و فتوا نشست . رساله اى هم بنام ((عدالت علويه )) در موضوع احكام قضاوت و افتاء و شرائط قاضى و مفتى نوشته است .
او كتابهاى زيادى را از خود به يادگار گذاشت .(1182)
ولادت و رشد 
علامه مير حامد حسين هندى ، در سال 1246 ق . در شهر ((مير تهه )) هند، در خانه سيد محمد قلى به دنيا آمد. نام اصلى او را ((مهدى )) نهادند. سبب شهرتش به ((مير حامد حسين )) آن است كه پدرش پيش از آنكه خبر تولد فرزندش را بشنود، در رويا جد خود ((سيد حامد حسين )) را ديده بود، از اين رو، فرزند نوزادش را به اين نام مشهور كرد.
مير حامد حسين وقتى به هفت سالگى رسيد، پدرش او را به مكتب گذاشت . او مقدمات و دروس ابتدائى را خواند، آنگاه وارد مراحل بالاترى رسيد.
((مقامات حريرى )) و ((ديوان متنبى )) را نزد مولوى ((سيد بركت على صاحب ))، و نهج البلاغه را در محضر مفتى ((سيد عباس شوشترى )) آموخت و سپس به فراگيرى علوم عقلى در نزد ((سيد مرتضى خلاصه العلماء)) و علوم شرعى در محضر ((سيد محمد سلطان العلماء)) و برادر او ((سيد حسين سيد العلماء)) پرداخت و پس از سالها تلاش و همت ، تحصيلات خود را با موفقيت به اتمام رساند.
تلاش علمى و خلق آثار 
جوامع اسلامى بويژه هندوستان ، در دوران زندگى مير حامد حسين ، بيش ‍ از پيش دچار آشوب و تفرقه شده بود. استعمارگران و دشمنان اسلام ، همواره براى دست يافتن به اهداف شوم و غارتگرانه خود، دوست مى داشتند كه مسلمانان با هم اتحاد نداشته باشند و مدام با خصومت زندگى كنند. بدين خاطر گاه دانشمندانى را در ميان خود مسلمانان تحريك مى كردند تا با نوشتن و يا گفتن حرفهايى تفرقه افكن و اختلاف آفرين ، صفوف آنان را بر هم زنند و محيط زندگى برادرانه را تبديل به بلوا و آشوب و سوء ظن و دشمن سازند.
علامه سيد محمد قلى پدر مير حامد حسين ، سالها عمر خود را صرف جواب دادن شبهات و تهمتهائى كرد كه دشمنان اسلام ، به دست برخى از دانشمندان مسلمان ، عليه شيعه و مكتب اهل بيت عليهم السلام شايع مى كردند اكنون بعد از پدر نوبت به پسر صالح و خلف او يعنى علامه مير حامد حسين هندى رسيده بود. او مشاهد مى كرد كه چه افتراها و تهمتهايى بر شيعه مى بندند كه روح شيعه از آنها خبر ندارد...
اين بود كه تصميم گرفت كمر همت ببندد و همچون پدرش ، در عرصه قلم و تحقيق و تتبع و بيان حقائق اسلام و وقايع تاريخ اسلام ، به دفاع از حق بر خيزد و به تهمتهاى مغرضانه و جاهلانه و خصومت آميز دشمنان تشيع ، پاسخ دهد ((تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد!))
نخستين كارش ، نقد، بررسى ، تصحيح و تهذيب بعضى از كتابهاى ارزشمند پردش علامه سيد محمد قلى ، بود.(1183) چرا كه بسيارى از آثار پدرش ، در دفاع از مكتب شيعه و پاسخ به ايرادهاى مخالفان تشيع بود و شايسته بود كه پسر دانشمند و فرزانه ، آنها را تصحيح و چاپ و منتشر كند. مير حامد حسين سالهايى از عمر گرانمايه خود را در اين راه صرف كرد و از اين رهگذر، خدمات شايانى به عالم تشيع ارزانى داشت . آنگاه خود اقدام به نوشتن كتاب نمود. اينكه به ذكر آنها مى پردازيم :
1. استقصاء الافحام ، ده جلد و به فارسى است . مولف در اين كتاب مطالبى را پيرامون قرآن كريم ، حضرت مهدى (عج ) شرح حال بسيارى از دانشمندان اهل سنت و اصول و فروع دين ، مطرح كرده است و پاسخى است به كتاب ((منتهى الكلام )) تاليف حيدر على فيض آبادى حنفى ، كه مطالبى شبهه آميز و بى اساس درباره شيعه داشت .(1184)
2. شوارق النصوص ، پنج جلد در علم كلام .
3. افحام اهل المين ، ردى است بر كتاب ((ازاله الغين )) تاليف حيدر على فيض آبادى حنفى .
4. اسفار الانوار، سفر نامه حج و كربلا.
5. كشف المعضلات فى حل المشكلات .
6. العضب البتار فى مبحث آيه الغار.
7. النجم الثاقب فى مساله الحاجب ، كتاب فقهى در موضوع ارث .
8. الدرر السنيه فى المكاتيب و المنشات العربيه .
9. زين الوسائل الى تحقيق المسائل ، مسائل فقهى و گوناگون .
10. الدرايع ، در شرح شرايع محقق حلى .(1185)
11. عبقات الانوار فى مناقب الائمه الاطهار.
اين اثر بزرگترين و ارجمندترين كتاب اوست و از شاهكارهاى علمى و اعتقادى شيعه بشمار مى رود. مولف بزرگوار اين كتاب عظيم و شگفت انگيز را در مناقب ائمه اطهار عليهم السلام و در جواب كتاب ضد شيعى ((تحفه اثنا عشريه )) نوشته است .
كتاب خصومت برانگيز ((تحفه اثنى عشريه )) (هديه اى براى شيعيان دوازده امامى را مولوى عبدالعزيز دهلوى (م 1239 ق .) معروف به ((سراج الهند)) (چراغ هند) نوشته بود. اما چه تحفه اى و چه هديه اى ؟! او كه از عالمان برجسته و فاضل شبه قاره هند و از اهل سنت بود، بدون توجه به آيات وحدت بخش قرآن و سفارشهاى پيامبر صلى الله عليه و آله در اين كتابش ، عقايد و آراء شيعه را بطور عموم و فرقه اثنا عشريه را بالخصوص در اصول و فروع و اخلاق و آداب و تمامى معتقدات و اعمالشان به عباراتى خارج از نزاكت و كلماتى بيرون از آداب و سنن مناظره و به كتب نوآموزان - كه به خطابه نزديكتر است تا به برهان يا دست كم نقل صحيح مطالب - مورد حمله و اعتراض قرار داده ... كتاب را مملو از افتراآت و تهمتهاى شنيعه ساخته است ... و باعث تشتت جبهه اسلامى هند شد. اين كتاب در دل برادران مسلمانان نسبت به يكديگر كينه و نفرت پديد آورد و صفاى مسجد و محراب ، شكوه رمضان و عاشورا را كدر ساخت .(1186)...
عبقات الانوار(1187)، داراى دو منهج و هر منهج نيز مشتمل بر مجلداتى چند است . منهج اول درباره اثبات دلالت آياتى چند از قرآن مجيد بر امامت است ، از جمله آيه :
((انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكاه و هم راكعون )) مائده /55.
و آيه :
((اليوم اكملت لكم دينكم ....)) مائده /3.
و آيات فراوان ديگرى كه بر امامت شرعى و الهى ائمه اهل بيت عصمت و طهارت (امام على و فرزندان معصومش عليهم السلام ) دلالت مى كند. همه را مورد بحث عالمانه و محققانه و گسترده قرار داده است . گفته اند اين مجلد هنوز به چاپ نرسيده است و در كتابخانه عظيم مولف دانشمندش ، در شهر لكهنو نگهدارى مى شود.
منهج دوم كتاب ، درباره احاديث دوازده گانه اى است كه مولوى عبدالعزيز دهلوى در كتاب تحفه اثنا عشريه ، مغرضانه اصل يا تواتر آنها را انكار و اشكالاتى بر اين احاديث شيعى وارد كرده بود. اين منهج از كتاب شگفت آور و عظيم عبقات الانوار، 30 جلد است كه حدود دوازده جلد آن در هندوستان و ايران به چاپ رسيده است . هر يك از احاديث دوازده گانه ، خود يك مجلد و برخى از اين مجلدات هم در چندين جلد به سبك قديم و ينگى چاپ شده است بدين شرح :
مجلد اول از منهج دوم ، در مورد حديث غدير.
مجلد دوم ، در موضوع حديث منزلت .
مجلد سوم ، درباره حديث ولايت .
مجلد چهارم ، درباره حديث طير.
مجلد پنجم ، به شرح و بيان حديث ((انا مدينه العلم و على بابها...)) .
مجلد ششم ، درباره حديث حديث تشبيه .
مجلد هفتم ، درباره حديث ((من ناصب عليا لخلافه فهو كافر)) .
مجلد هشتم ، در بيان حديث نور ((كنت انا و على نورا...)) .
مجلد نهم ، درباره حديث ((رايت )).
مجلد دهم ، در موضوع حديث ((انك تقاتل على تاءويل القرآن ...)) .
مجلد يازدهم ، در مورد حديث ((الحق مع على ...)) .
مجلد دوازدهم ، درباره حديث ثقلين .

 

next page

fehrest page

back page