در انتظار ققنوس
(کاوشى در قلمرو موعودشناسى و مهدى باورى)

سيد ثامر هاشم العميدى

- ۱۰ -


مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) از نسل حسين (عليه السلام) و نهمين فرزند وى است.

نتيجه فوق هر چند پيش از اين به اثبات رسيد، ليكن شايسته است كه با پاره اى از رواياتى كه بزرگان اهل سنت بدان ها احتجاج كرده اند، و گزيده اى از اخبار صحيحه شيعه، آن را مورد تاءكيد قرار دهيم:
1. از سلمان فارسى و ابو سعيد خدرى و ابو ايوب انصارى و ابن عباس و على هلالى با اءلفاظ متفاوت از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين نقل شده است: ((اى فاطمه! به ما اهل البيت شش خصلت داده شده كه به هيچ يك از اولين داده نشده و هيچ يك از آخرين هم آن را دريافت نخواهد كرد، مگر ما خاندان... و مهدى اين امت كه عيسى پشت سر او نماز خواهد خواند، از ماست.)) سپس بر شانه حسين (عليه السلام) زدند و فرمودند: ((مهدى امت از نسل اين خواهد بود.))(275)
2. مقدسى شافعى روايتى را از امام على (عليه السلام) نقل مى كند كه در آن چنين آمده است:
مهدى از فرزندان حسين است. آگاه باشيد كه هر كس به غير وى بگرود، خداوند وى را لعنت خواهد كرد.(276)
آنگاه مقدسى در آغاز احتجاج به آن چنين مى گويد:
اين فصل را با كلامى از امام على (عليه السلام)، خوار كننده گردن كشان به پايان مى بريم كه بيانگر تحقق حوادث بس خوف انگيز و شرايط سخت و دشوار و قيام امام مهدى (عليه السلام) است.
همان موعودى كه برطرف كننده سختى ها و شكست دهنده گروه هاى دشمنان است.
3. همچنين مقدسى از جابربن يزيد از امام باقر (عليه السلام) حديث مفصلى نقل مى كند كه در آن آمده است:
اى جابر! مهدى مردى از فرزندان حسين است.(277)
4. ابن اءبى الحديد در شرح سخن امام على (عليه السلام) كه مى فرمايد: و بنا تختم لا بكم چنين مى گويد:
اين كلام اشاره اى است به مهدى كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و بيشتر محدثان معتقدند كه وى از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) است و اصحاب معتزلى ما آن را انكار نمى كنند و به نام وى در كتبشان تصريح ورزيده و بزرگان ايشان به وجود وى اعتراف كرده اند.... قاضى القضاة (رحمة الله عليه) از كافى الكفاة ابوالقاسم اسماعيل بن عباد (رحمة الله عليه) با اسنادى متصل به امام على (عليه السلام) نقل مى كند كه ايشان نام مهدى را بردند و او را از فرزندان حسين (عليه السلام) شمردند و نشانه ها و اوصاف وى را چنين بر شمردند: ((وى داراى پيشانى فراخ و نورانى، بينى قلمى و باريك، شكمى پهن، ران هايى پرگوشت، دندان هايى گشاده و نچسبيده است و در ران راست حضرت علامتى وجود دارد)) و اين حديث را عينا عبدالله بن قتيبة در كتاب غريب الحديث نقل كرده است.(278)
5. قندوزى از المناقب خوارزمى به اسناد خود از امام حسين (عليه السلام) نقل مى كند:
بر جد خود رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شدم، مرا بر ران خود نشاند و به من فرمود: ((اى حسين خداوند از نسل تو نه امام قرار داده است كه نهمين آنان قائم ايشان است و همگى آن ها در فضل و منزلت نزد خدا يكسانند.))(279)
6. همچنين قندوزى از المناقب خوارزمى از سلمان فارسى (رحمة الله عليه) چنين روايت مى كند:
بر رسول خدا وارد شدم، در حالى كه حسين بن على بر ران پيامبر نشسته بود و پيامبر چشمان و دهان وى را مى بوسيد و مى فرمود:
((تو سرورى و فرزند و برادر سرور، تو امامى و فرزند و برادر امام، تو حجتى و پدر حجتى، تو پدر نه حجتى كه نهمين آنان، قائم شان خواهد بود.))(280)
اين حديث سلمان را شيخ صدوق با سندى در نهايت اتقان و صحت، چنين نقل كرده است:
پدرم برايم روايت كرد و گفت: سعد بن عبدالله به ما خبر داد از يعقوب بن يزيد از حماد بن عيسى از عبدالله بن مسكان از اءبان بن تغلب از سليم بن قيس هلالى از سلمان فارسى كه گفت: بر نبى ارم (صلى الله عليه و آله و سلم) داخل شدم و حسين (عليه السلام) را بر ران رسول خدا يافتم، در حالى كه حضرت چشمان و دهان او را مى بوسيد و مى فرمود: ((تو سرور پسر سرور، و امام پسر امامى، تو پدر امامانى، تو حجت و پدر نه حجت خدايى كه از نسل تو هستند و نهمين نفر آنها، قائم خواهد بود.))(281)
7. مرحوم كلينى از على بن ابراهيم از پدرش ابراهيم بن هاشم از محمد بن اءبى عمير از سعيد بن غزوان از ابى بصير از امام باقر (عليه السلام) چنين حكايت مى كند:
نُه امام پس از حسن بن على عليهما السلام وجود دارند كه نهمين آن ها قائمشان خواهد بود.(282)
و صدوق نيز آن را از پدر خود از على بن ابراهيم به همان صورت كه در كافى آمده، نقل مى كند.(283) در سند اين حديث هيچ فردى از رجال حديث وجود ندارد كه در جلالت شاءن و صحت و صدق نقلش جاى شك و شبهه اى وجود داشته باشد.
8. قندوزى حنفى از فرائد السمطين اثر حموينى جوينى شافعى با اسنادش ‍ از اصبغ بن نباته از ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين نقل مى كند: من، على، حسن، حسين و نُه تن از فرزندان حسين، پاك و معصوم هستيم.(284)

مهدى موعود، محمد بن حسن عسكرى (عليه السلام)

در اين قسمت نصوص و اخبارى را ذكر مى كنيم كه مستقيما بر شخص ‍ ايشان دلالت دارند و با صراحت تاويل ناپذيرى مصداق مهدى موعود را معين مى سازند و از پنهان شدن حرت، پيش از رخ دادن ((غيبت))، خبر مى دهند:
1. صدوق با سند صحيح از محمد بن حسن بن وليد از محمد بن حسن صفار از يعقوب بن يزيد از ايوب بن نوح چنين حكايت مى كند:
به امام رضا (عليه السلام) عرض كردم: ما آرزومنديم كه شما همان موعود باشيد و امر قيام به عهده شما گذارده شده باشد و خداوند بدون شمشير كشيدن شما را به منصب حكومت برسان، در حالى كه همگى بيعت كرده باشند و درهم ها به نام شما ضرب شده باشد. امام پاسخ داد:
((هيچ يك از ما مخاطب نامه ها و رسالات واقع نشده و مرجع پاسخ گويى به پرسش هاى مردم قرار نگرفته و مورد توجه خاص و عام نبوده، مگر اين كه كشته شده يا در بسترش، مرگ را پذيرا گشته است، تا اين كه خداوند براى انجام دادن رسالت، مردى را برانگيزد كه زمان تولدش نامعلوم، اما نسبش معلوم است.))(285)
در اين حديث اشاره شده كه ولادت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) تواءم با امور و حوادثى است كه تنها امام ابو محمد حسن عسكرى (عليه السلام) به آن ها آگاه است و از اين روى، در خبر صحيح آمده است: ((مهدى كسى است كه مردم درباره اش مى گويند هنوز متولد نشده است،)) صدوق با سند صحيح از پدر خود از سعد بن عبدالله از حسن بن موسى خشّاب از عباس بن عامر قصبانى از امام موسى كاظم (عليه السلام) اين گونه روايت مى كند:
صاحب اين امر كسى است كه مردم درباره اش مى گويند: او هنوز متولد نشده است.(286)
2. مقدسى شافعى از امام باقر (عليه السلام) چنين روايت كرده است:
اين امر بر عهده جوان ترين ماست.(287)
كه اشاره به امام مهدى محمدبن حسن عسكرى عليهما السلام است.
3. كلينى با سند صحيح از على بن ابراهيم از محمد بن حسين از ابن اءبى نجران از فضالة بن ايوب، از سدير صيرى نقل مى كند كه چنين از امام جعفر صادق (عليه السلام) شنيدم:
در صاحب اين امر شباهتى به يوسف (عليه السلام) وجود دارد... چگونه اين امت انكار مى كنند كه خدا با حجت خود ما((يوسف معامله كند؛ در بازارهايشان راه رود و بر زمين ايشان قدم زند، تا آن كه خداوند وعده خود را در مورد وى محقق سازد، همان گونه كه درباره يوسف انجام داد كه برادرانش گفتند: آيا تو يوسفى؟ گفت: آرى! من يوسفم.(288)
4. قندوزى حنفى از امام رضا (عليه السلام) چنين نقل مى كند:
خلف صالح از فرزندان حسن بن على عسكرى عليهما السلام، مهدى خواهد بود، سلام خدا بر ايشان باد.
آنگاه تصريح مى كند كه اين حديث در كتاب الاربعين ابو نعيم اصفهانى نيز آمده است.(289)
5. همچنين قندوزى از امام رضا (عليه السلام) اين گونه روايت مى كند:
امام پس از من فرزندم محمد و بعد از محمد فرزندش على و بعد از على فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت قائم است كه در ايام غيبتش، مردم به انتظارش مى نشينند و در ايام ظهورش اطاعتش مى كنند، تا آن كه زمين را همچنان كه از ظلم و ستم پر شده، از عدل و داد لبريز كند و اما اينكه زمان قيام چه وقتى است؟ اخبار از ظهور است (و غير جايز)، پدرم از پدرانش از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل كرد: ((مَثَل ظهور مهدى مَثَل قيامت است كه ناگهان بر شما بروز خواهد كرد.))(290)
6. كلينى (رحمة الله عليه) با سند صحيح از على بن ابراهيم از حسن بن موسى خشاب از عبدالله بن موسى از عبدالله بن بكير از زرارة نقل مى كند كه از امام صادق (عليه السلام) چنين شنيدم:
((براى آن فرزندم پيش از آن كه قيام كند، غيبتى حادث خواهد شد.)) عرض كردم: چرا؟ فرمود: ((خوف دارد)) و با دستشان به شكم خويش اشاره كرده، سپس فرمودند: ((اى زرارة! همو منتظَرى است كه در ولادتش شك خواهند كرد، پس عده اى گويند: پدرش بدون جانشين مُرد و عده ديگرى گويند: چنين است (يعنى پدرش مُرد در حاليكه او در شكم مادر بود) و دسته سومى خواهند گفت: او دو سال پيش از مرگ پدرش به دنيا آمده است. او منتظر است، اما خداوند مى خواهد شيعيان را امتحان كند. اى زرارة! در آن هنگام است كه اهل باطل در شك غوطه ور خواهند گشت.))(291)
7. كلينى (رحمة الله عليه) از محمد بن يحيى از محمد بن حسين از ابن محبوب از اسحاق بن عمار نقل مى كند كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
قائم دو غيبت خواهد داشت: كوتاه و طولانى؛ در زمان غيبت اول تنها شيعيان خاص حضرت مكان ايشان را مى شناسند و در زمان غيبت دوم فقط مواليان زبده او محلش را مى دانند.(292)
اين خب بلاشك از امام صادق (عليه السلام) صادر شده است. چون تمامى راويان آن ثقه هستند و دلالت آن بر امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) روشن تر از نور خورشيد در ميانه روز است.
8. جناب صدوق با سند صحيح از پدرش از عبدالله بن جعفر حميرى از ايوب بن نوح از محمد بن اءبى عمير از جميل بن دراج از زرارة نقل مى كند كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
((بر مردم زمانى خواهد گذشت كه امامشان از آنان غايب مى شود.)) از حضرت پرسيدم: مردم در آن زمان چه خواهند كرد؟ امام فرمودند: ((به آن چه مى دانند تمسك كرده و عمل مى كنند تا امر بر آنان مكشوف گردد.))(293)
9. كلينى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن اءبى عمير از اءبو ايوب خزاز از محمد بن مسلم نقل مى كند كه از امام صادق چنين شنيدم:
اگر از صاحب اين امر بر شما غيبتى رسيد، پس آن را انكار نكنيد.(294)
واضح است كه از دوازده امام همان به جز امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) كسى غايب نگشته است و حضرتش در زمان صدور اين حديث هنوز به دنيا نيامده بود و بدين جهت در حديث پيش گفته بر غيبت امام پس از ولادت با سعادت حضرت تاكيد شده است. در ضمن كلينى (رحمة الله عليه) اين حديث را با دو سند كاملا معتبر كه به اتفاق علما هيچ گونه ضعفى در آن ها ديده نمى شود، در اصول الكافى روايت كرده است.
10. صدوق (رحمة الله عليه) از پدرش و محمد بن حسن از سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر حميرى و احمد بن ادريس از احمد بن محمد بن و محمد بن حسين بن ابى خطاب و محمد بن عبدالجبار و عبدالله بن عامربن سعد اءشعرى از عبدالرحمن بن اءبى نجران از محمد بن مساور از مفضل بن عمر جعفى نقل كرده است كه از امام صادق (عليه السلام) چنين شنيدم:
بپرهيزيد از به زبان آوردن نام حجت، بدانيد كه به خدا قسم امامتان ساليان درازى پنهان خواهد گشت و بر اثر اين آزمايش، از عيوب پاك و خالص ‍ خواهيد شد، تا زمانى كه گفته شود: آيا او از دنيا رفت و به سراى باقى شتافت؟ در كدامين كوى و وادى (ره) سپرد؟ و آنك چشمان مومنان بر او سخت خواهد گريست و راه را گم خواهيد كرد، آن چنان كه كشتى طوفان زده در ميان امواج راه خود را گم مى كند و در آن ميان كسى هدايت نمى شود و نجات نمى يابد مگر آن كس كه خداوند عهدش را پذيرفته و ايمان را در جانش حك كرده و با روحى از خويش تاءييدش كرده باشد...(295)
رجال اين حديث تا قبل از محمد بن مساور همگى از بزرگان محدثان و معتمدان ايشانند. محمد بن مساور نيز در سال 183 هجرى مرده است و وضعيتش چندان مشخص نيست و در وثاقت مفضل نيز بحثى وجود دارد، ليكن اين حديث، شاهد صدقى بر امانت دارى ايشان در نقل حديث است، چه آن كه مفاد اين اخبار پس از 77 سال از مرگ محمد بن مساور، چونان معجزه اى در سال 260 هجرى تحقق يافت و كلينى (رحمة الله عليه) نيز اين حديث را با سند صحيحى تا محمد بن مساور از فضل نقل كرده است.(296)
از جمله امورى كه ما را از صدور واقعى آن از معصوم، مطمئن مى سازد، وجود احاديث زيادى مى باشد كه بدين مضمون در كتب روايى وارد شده است. مانند صحيحه عبدالله بن سنان كه صدوق از پدرش و محمد بن حسن بن احمد بن وليد از صفار از عباس بن معروف از على بن مهزيار از حسن بن محبوب از حماد بن عيسى از اسحاق بن جرير از عبدالله بن سنان چنين روايت مى كند:
من و پدرم بر امام جعفر صادق (عليه السلام) وارد شديم، حضرت فرمود: ((چگونه خواهيد بود اگر در حالى بسر بريد كه امام هدايتگر و پرچم ارشادى مشاهده نشود؟...))(297)
11. شيخ كلينى از برخى از اصحاب از احمد بن محمد بن عيسى از پدرش ‍ محمد بن عيسى از ابن بكير از زرارة نقل كرده كه از امام جعفر صادق (عليه السلام) اين گونه شنيدم:
براى قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) پيش از آن كه قيام كند، غيبتى حادث خواهد شد و....(298)
سند اين حديث از اءصحّ اسناد است.
12. مقدسى از امام حسين (عليه السلام) نقل كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
صاحب اين امر دو غيبت خواهد داشت كه يكى از آن دو كوتاه و ديگرى طولانى است كه در آن زمان برخى مى گويند: وى از دنيا رفته است و برخى ديگر گويند: كشته شده است و بعضى گويند...(299)
كه نظير اين حديث در شماره هاى ششم و هفتم گذشت.
13. صدوق (رحمة الله عليه) از پدر خود و محمد بن حسن از سعدبن عبدالله و عبدالله بن جعفر حميرى از احمد بن حسين بن عمربن يزيد از حسين بن ربيع مدائنى (300) از محمد بن اسحاق از اُسَيدبن ثعلبة از ام هانى چنين نقل مى كند:
ابو جعفر محمد بن على الباقر (عليه السلام) را ديدم و از وى درباره آيه فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس سؤال كردم. او در پاسخ فرمود: ((خُنّس (ستارگان غروب كننده) امامى است كه در زمان خود، هنگامى كه اطلاعى از او در دست نيست، به سال 260 هجرى از ديدگان مردم پنهان مى شود، سپس مانند شعله درخشان در شب تار ظاهر مى گردد؛ اگر آن زمان را درك كنى، چشمت روشن خواهد گشت.))(301)
در سند حديث احمد بن حسين بن عمربن يزيد وجود دارد كه به نظر همه علما ثقه است و همه افراد پيش از وى نيز از وثاقت برخوردارند. همان گونه كه نجاشى در شرح حال وى مى گويد؛ او از دو امام صادق و كاظم عليهما السلام حديث نقل مى كرد و اما وثاقت افراد پس از وى از طريق اخبار مطابق با واقع آنان از آينده، قابل احراز است و اين خبر شاهد صدق ايشان است.
14. همچنين شيخ صدوق به اسناد صحيح از محمد بن حسن از سعد بن عبدالله از ابو جعفر محمد بن احمد علوى از ابو هاشم داودبن قاسم جعفرى چنين حكايت مى كند كه از حضرت هادى (عليه السلام) اين گونه شنيدم.
((جانشين پس از من فرزندم حسن است، حال شما نسبت به جانشين وى چگونه خواهد بود؟)) عرض كردم: از چه روى، خدايم فدايت سازد؟ فرمود: ((چون شما خود وى را نخواهيد ديد و بر شما روا نيست كه نامش ‍ را ببريد.)) عرض كردم: پس چگونه از او ياد كنيم؟ فرمود: ((بگوييد حجتى از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم).))(302)
سند اين حديث معتبر است. چون همه رجل آن ثقه هستند و علوى كه در اين سند به چشم مى خورد، چنان كه از رجال نجاشى در شرح حال عمركى بوفكى بر مى آيد،(303) از مشايخ جليل القدر شيعه است. در اين جا به همين مقدار از نصوص و احاديث بسنده كرده، سه نكته را متذكر مى شويم:
يكم: حديث اخير بيانگر اين معنا نيست كه امام مهدى (عليه السلام) به هيچ وجه رؤ يت نمى شود. زيرا كلام امام هادى (عليه السلام) ((خود وى را نخواهيد ديد))، چنانچه بر ((نهى از نام بردن حضرت)) حمل شود - علت اين نهى در احاديث صحيحه (304) ديگر، خوف بر جان آن حضرت (عجل الله تعالى فرجه الشريف) شمرده شده است - روشن مى شود كه اين سخن، كنايه از ((غيبت)) امام است و مقصود اين است كه شما هرگاه كه دلتان بخواهد، نمى توانيد امامتان، مهدى موعود (عليه السلام) را ببينيد. چون توانايى شما نسبت به ديدار حضرتش مانند قدرتتان بر رؤ يت من نيست كه در هر زمان به ديدارم بياييد. زيرا او در پس پرده غيبت به سر خواهد برد و بر شما باد كه از بردن نام وى بپرهيزيد تا مبادا دشمنان خدا او را شناخته و به وى دست يابند.
خلاصه اين كه: نفى رويت حضرت، كنايه از ((غيبت)) ايشان است و منع از نام بردن او به جهت ترس بر جان مقدسش مى باشد، در حالى كه اين نفى و منع، هر دو به زمان غيبت و آن هم به برخى افراد اختصاص دارد؛ چه آن كه جمال حضرتش را صدها تن از شيعيان، در زمان حيات پدر گراميش ‍ امام حسن عسكرى (عليه السلام)، زيارت كرده اند، همچنان كه ديگران نيز پس از وفات پدر بزرگوارش، به ديدارش نايل گشته اند كه شرح آن در همين فصل خواهد آمد.
دوم: احاديث ذكر شده، در واقع بخش كوچكى از اخبار بسيار زيادى است كه در اين زمينه وارد شده است و انتخاب آن ها نيازمند اعتبار علمى نيست، يعنى ما در صدد تحكيم و مستدل ساختن عقيده خود نبوديم كه به بررسى صحت سندى اين روايات پرداختيم. چون عقيده ما پيش از اين از استحكام منطقى برخوردار شده است، بلكه بحث و بررسى سندى اين احاديث، وسيله اى براى اثبات حقانيت اعتقادشان قلمداد مى شود، وگرنه به دو جهت، ما اساسا نيازى به بحث سندى نداريم:
الف - وجود دليل قاطع و غير قابل انكار بر تداوم حيات طيبه امام مهدى (عليه السلام) تا آخرالزمان كه بيان تفصيلى آن گذشت. ب - وجود مدرك معتبر بر اين كه احاديث المهدى بلاواسطه و مستقيما برگرفته از كتبى است كه دهها سال پيش از ولادت آن حضرت تاءليف شده اند، چنانكه صدوق بدان شهادت داده است. بر اين اساس، ضعف اصطلاحى سند برخى از اين روايات به هيچ عنوان اشكالى در صحت و اعتبار آن ها ايجاد نمى كند. زيرا اخبار از آينده كه در آنها به چشم مى خورد، در حقيقت سخن اعجاز گونه اى است كه تحقق مفاد آن ها پس از مدت زمان اندكى صحت اين احاديث را به اثبات مى رساند.
سوم: احاديث المهدى كه از نبى مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و حضرات ائمه معصومين (عليهم السلام) وارد شده است، همگى از حقيقت واحدى خبر مى دهند كه ده ها راوى صادق و موثق آنها را حكايت كرده اند و از جهت اثبات، ميان ((صحيح)) و ((ضعيف)) اين احاديث هيچ تفاوتى نيست؛ چه آن كه اگر فرد ثقه و قابل اعتمادى از مرگ زيد خبر دهد، سپس ناشناخته ديگرى نيز قصه مرگ او را بازگو كند، به وى نمى گوييم: تو دروغ مى گويى و همچنين اگر فرد سوم و چهارم و... دهمى به همين ترتيب به ما گزارش بدهند، آنان را تكذيب نمى كنيم، هر چند ميزان صدق و راستگويى ايشان به هيچ وجه براى ما روشن نباشد، بلكه هر يك از اين گزارش ها قرينه احتمال آورى محسوب مى شود كه به خبر فرد صادق و قابل اعتماد افزوده مى گردد، تا آن جا كه بر اثر تراكم قراين و احتمالات، مفاد اين خبر براى ما به درجه يقين مى رسد و احتمال نقيض آن - يعنى كذب مفاد اين خبر و غير واقعى بودن آن - رفته رفته ضعيف و ضعيف تر شده تا به صفر منتهى گردد.
حساب احتمالات و قوانين رياضى آن، در محور تحصيل ((يقين موضوعى)) همواره بر يك مدار - يعنى تراكم اخبار - و يكسان بوده و محال است كه در يك مورد خاص اين ملاك، صادق و منطبق بر واقع نباشد.
بر اين اساس، ترديد آفرينى درباره ((احاديث المهدى)) و سلب دلالت آن ها بر شخص بزرگوار امام (عجل الله تعالى فرجه الشريف) - آن چنان كه برخى تازه واردان بدون خبرويت عرصه علم شريف حديث، گمان كرده اند(305) و به زعم خود همه اعتبارات علمى اين احاديث را زير سؤال برده اند - خصوصا پس از انطباق كامل و آشكار مفاد احاديث بر وجود مقدس امام مهدى (عليه السلام)، به جز واگويه يك ورشكستگى مصيبت بار روحى و شخصيتى نمى تواند باشد و در واقع از سطحى نگرى و بى مايه بودن يك انديشه در چگونگى رويارويى با ايده اى اصيل خبر مى دهد.
اينان با ژست تحقيق و اصلاح، به دروغ و افترا متمسك گشته و مدعى شده اند كه هيچ مدرك صحيح و ثابتى در اين باب وجود ندارد. كوشش هايى كه در فرو كاستن مسايل جدى اعتقادى به يك سرى بحث هاى تفننى ژورناليستى، به شكل حرفه اى انجام مى پذيرد، به خوبى بيانگر حضور خزنده اين جريان منحط فرهنگى است، جريانى كه از غرب ناشى شده و در سايه آن پناه گرفته و با انگشت هاى غرب، بازى مى خورد و عمال و سرسپردگان او، حمايت و پشتيبانى از آن را بر عهده گرفته اند.
غافل از آن كه، ايده و اعتقاد به مهدويت امام محمد بن الحسن (عليه السلام) را نبايد چونان پر كاهى در مسير تندباد بى ريشه به شمار آورد و نبايد خطوط واضحى را كه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين (عليهم السلام) براى شناخت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) با اسم و نسب شريف اش ترسيم فرموده اند، به وادى نسيان سپرد.

ولادت امام مهدى (عليه السلام)

حقيقت اين است كه براى اثبات تاريخى ولادت امام مهدى (عليه السلام) (9)، به دليل و مدركى بيش از اين نيازى نيست. زيرا اتفاق جميع مسلمانان بر آن است كه مهدى از اهل البيت بوده و در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و در بررسى احاديث نسب ايشان روشن شد كه بدون شك او همان امام دوازدهم شيعيان، حضرت محمد بن حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام) است كه حسينى الاءب و حسنى الاءم مى باشد. (از طرف فاطمه دختر امام حسن يعنى؛ مادر امام باقر عليه السلام.)
حقيقت پيش گفت بيانگر اين نكته مهم است كه اگر نبود شبهات و ابهاماتى كه فضاى تاريخى مسئله ولادت حضرت را اندكى غبار آلود كرده، اساسا بحث از ثبوت ولادت ايشان غير طبيعى مى نمود! شبهاتى ماند ادعاى عموى حضرت، جعفر كذاب، مبنى بر آن كه برادر بزرگوارش امام عسكرى (عليه السلام)، براى خود جانشينى قرار نداده است و در پى آن، حكومت وقت ميراث امام عسكرى (عليه السلام) را به جعفر كذاب تحويل داد.
جالب اين كه: مطالب فوق مطابق اخبار علماى شيعه اثنا عشرى است و از غير طريق ايشان، كسى آن را نقل نكرده است و اين خود به تنهايى دليل قانع كننده اى براى افراد اهل فكر و با انصاف به شمار مى آيد؛ چه آن كه اگر واهى و بى اساس بودن ادعاى جعفر كذاب برايشان روشن نبود، چگونه خود اقدام به روايت آن مى كردند، در حالى كه اين مطلب با اعتقاد ايشان كاملا منافات دارد!
اين موضوع، از قبيل رواياتى است كه شيعه درباره انكار منزلت و جايگاه ويژه امام على (عليه السلام) در نظر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از سوى معاوية بن اءبى سفيان، نقل كرده اند. پيداست كه منزلت حضرت على (عليه السلام) در نزد شيعه امر غير قابل ترديدى است و از طرفى انكار معاويه هم براى ايشان كاملا روشن است و معلوم بودن اين دو براى شيعه جاى ترديد نيست.
همچنين است انكار جعفر كذاب و نحوه عملكرد حكومت بر طبق ادعاى وى كه هر دو، مسئله اى بديهى در نزد شيعيان تلقى مى شوند، در حال يكه ولادت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) نيز براى آنان در اوج وضوح و قطعيت قرار دارد و با ادله مختلفى از اقرار و مشاهده بالعيان گرفته تا اقامه برهان، آن را اثبات مى كنند، ولى از كسى كه جيره خوار سفره هاى رنگين و مسموم غرب است، ناديده گرفتن همه ادله قطعى و دست زدن به چنين شبهه سازى ها و ابهام آفرينى ها و تحريفهاى زير نقاب تحقيق و اصلاح، بعيد نيست.
بارى اثبات ولادت هر فردى نخست با اقرار و اعلام پدر وى و شهادت دادن قابله اى صورت مى پذيرد كه در به دنيا آمدن نوزاد، مددكار مادر بوده است، هر چند هيچ كس غير از اين دو، او را مشاهده نكرده باشد، چه رسد به اين كه صدها تن ديگر نيز وى را ديده باشند و تاريخ نگاران به ولادتش ‍ اعتراف كرده و متخصصين علم الاءنساب به نسب شريف اش تصريح كرده باشند و خود وى به امورى مبادرت ورزيده باشد كه نزديكانش به آنها وقوف يافته اند و تعليمات و سفارش ها و راهنمايى ها و نصيحت ها و نامه ها و دعاها و سخنان مشهور و اخبار منقولى از ايشان صادر شده باشد و وكيلان وى معروف و سفيران او معلوم و معين باشند و در هر عصر و در ميان هر نسلى ميليونها نفر پيرو داشته باشد.
آيا مغرضان، براى اثبات ولادت امام مهدى (عليه السلام)، به دلايلى بيش ‍ از اين نيازمندند؟ يا همچون مشركان كه رو در رو، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را مخاطب قرار دادند، با زبان حال به امام مهدى (عليه السلام) مى گويند:
به تو ايمان نمى آوريم، مگر آن كه براى ما از زمين چشمه اى بجوشانى يا براى تو باغى از خرما و انگور باش و در لابه لاى (درختان) آن، جويباران را جارى گردانى يا پاره هايى از آسمان را چنان كه گمان دارى بر (سر) ما بياندازى يا خدا و فرشتگان را رويا روى ما بياورى يا تو را خانه اى از زر و زيور باش، يا به آسمان بروى، و بالا رفتنت را باور نمى كنيم، مگر آن كه كتابى براى ما فرود آورى كه آن را بخوانيم. بگو پاك و منزه است پروردگارم، آيا من بجز بشرى هستم كه به پيامبرى برگزيده شده ام.(306)
ناگفته نماند كه ما به هدايت يافتن افرا حق آگاه ولى حق گريز چندان اميدى نداريم. زيرا آن كه نتواند از پرتو درخشان خورشيد جهان تاب، گرما و روشنايى برگيرد، هرگز نخواهد توانست از نور ماه، چراغى فرا راه خود بر افزود، هدف ما در اين راه، رساندن پيام حق به گوش افراد غير آگاه و تقويت كردن ايمان به اين حقيقت نورانى در قلب كسانى است كه شايد اندك سستى و ضعفى در اعتقادشان راه يافته باشد.