آشنايى با قرآن يا دائرة المعارف قرآنى

ميرزا باقر حسينى زفره اى اصفهانى

- ۴ -


فصل سوم : هدايت در قرآن

هر چند در قرآن مجيد آمدن پيامبران و كتابهاى آسمانى را براى ارشاد و هدايت تمامى مردم بيان كرده ليكن همه مردم با وجود آمدن قرآن و ساير كتابهاى آسمانى هدايت پذير نيستند بلكه كسانى هدايت پذير هستند كه ابتدا ايمان آورده و سپس راه تقوا و خدا ترسى را پيشه خود سازند.

چنانچه در سوره بقره آيه اول مى فرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» يعنى اين كتاب (آسمانى قرآن مجيد) بدون شك راهنماى پرهيزكاران است و در سوره نمل آيه 1 و2 مى فرمايد: «تِلْكَ آياتُ القُرآنِ وَ كِتاب مُّبين هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤمِنينَ» يعنى اين آيات قرآنى و كتاب روشن (آسمانى) هدايت گر و بشارت دهنده است از براى مؤمنين.

و از اين قبيل آيات كه گوياى كار برد هدايتى قرآن است زياد است.

بنابراين روشن است كه قرآن براى هدايت همه مردم هست وليكن همگان هدايت پذير نيستند چنانچه در سوره بقره آيه 5 خطاب به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد: «اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ اَءَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤمِنُونَ» يعنى (اى پيامبر) كسانيكه كافر هستند (و به پيامبر و قرآن عقيده ندارند) برايشان گفتن و نگفتن حقايق مساوى است (يعنى چه تبليغ كنى و چه نكنى فرقى نمى كند) آنها ايمان نمى آورند.

اقسام هدايت

1ـ هدايت تكوينى

منظور از هدايت تكوينى اين است كه خداوند يك سلسله عوامل پيشرفت و تكامل را در موجودات مختلف جهان، اعم از انسان و ساير جانداران، حتى موجودات بى جان قرار داده و آنها را به سوى تكامل پيش مى برد.

رشد و تكامل جنين در شكم مادر، نمو و پيشرفت دانه هاى گياهان در دل زمين، حركت كرات مختلف منظومه شمسى در مدار خود و مانند آن، همه نمونه هايى از هدايت تكوينى هستند كه اين نوع هدايت مخصوص پروردگار جهانيان است، چنانچه در اين باره خداوند متعال در سوره طه آيه 48 از زبان حضرت موسى (عليه السلام) در جواب فرعون كه مى پرسد: «فَمَنْ رَبِّكُما يا مُوسى» يعنى اى موسى پروردگار شما كيست؟ حضرت در جواب مى فرمايد: «رَبُنَّا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَيْى خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» يعنى خداى ما آن كسى است كه همه موجودات عالم را نعمت وجود بخشيد، سپس به راه كمالش هدايت كرد.

2ـ هدايت تشريعى

هدايت تشريعى عبارت است از راهنمايى افراد از طريق تعليم و تربيت و قوانين مفيد و حكومت عادلانه و پند و اندرز و موعظه، كه اين نوع هدايت به وسيله پيامبران و امامان و افراد صالح و مربيان دلسوز انجام مى شود و در قرآن به آن مكرر اشاره شده است. چنانچه در سوره بقره آيه دوم مى فرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» يعنى اين كتاب بزرگ الهى (قرآن) ترديدى نيست كه راهنماى پرهيزكاران است.

3ـ هدايت به معنى فراهم ساختن وسيله

كه اين نوع هدايت گاهى از آن به عنوان «توفيق» ياد مى شود و آن عبارت است از اين است كه وسائل لازم را در اختيار افراد بگذارند تا با ميل و اراده خود از آن براى پيشرفت استفاده كنند، مانند ساختن مدرسه، مسجد، تربيت مبلغان و معلمان شايسته، همه و همه داخل در اين قسم از هدايت هستند، و در حقيقت اين قسم از هدايت برزخى است بين هدايت تكوينى و هدايت تشريعى، كه قرآن مى فرمايد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» يعنى كسانى كه در راه ما تلاش و كوشش نمايند ما نيز آنها را به راههاى خود هدايت مى كنيم.

4ـ هدايت به سوى نعمتها و پاداشها

منظور از اين هدايت بهره مند ساختن افراد شايسته از نتيجه اعمال نيك آنها در سراى ديگر است، و اين نوع هدايت مخصوص افراد با ايمان و درستكار است. چنانچه در سوره محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) آيه 5 مى فرمايد:

«سَيَهْديهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ» يعنى خداوند (كسانى را كه در راه او پيكار كردند) آنها را هدايت كرده و حال آنها را بهبودى مى بخشد.

بديهى است اين نوع هدايت تنها مربوط به برخوردارى آنان از نتايج سودمند عملشان در جهان ديگر است.

آيا هدايت و گمراهى از جانب خداوند است؟ هدايت در لغت به معنى دلالت و راهنمايى همراه با لطف و دقت است.(38) و آن را بر دو قسم كرده اند: 1ـ هدايت تشريعى 2ـ هدايت تكوينى و يا به تعبير ديگر، ارائه طريق و ايصال به مطلوب.

توضيح اينكه گاه انسان راه را به كسى كه طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنايت نشان مى دهد، ليكن پيمودن راه و رسيدن به مقصود را بر عهده خود او مى گذارد.

ولى گاهى دست طالبِ راه را گرفته و علاوه بر ارائه طريق او را به مقصد مى رساند و نقطه مقابل هدايت اضلال و گمراهى است و با يك نگاه اجمالى به آيات قرآن به خوبى روشن مى شود كه قرآن هدايت و گمراهى را فعل خدا برشمرده و هر دو را به او نسبت مى دهد و اگر بخواهيم همه آياتى را كه در اين زمينه سخن مى گويد بياوريم، سخن به درازا مى كشد و همين قدر كافى است كه در آيه 93 سوره نحل آمده است كه مى فرمايد: «وَلكِنْ يُضِّلُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدى مَنْ يَشاءُ» يعنى اوست كه هر كس را بخواهد هدايت و يا گمراه مى سازد.

و شبيه اين تعبير در مورد هدايت و گمراهى و يا يكى از اين دو در آيات زيادى در قرآن به چشم مى خورد، كه از باب نمونه مى توان آيات 8 سوره فاطر، 23 سوره زمر، 31 مدثر، 272 بقره، 88 انعام، 25 يونس، 227 رعد و 4 سوره ابراهيم را نام برد.

و از اين بالاتر اينكه در بعضى موارد خداوند صريحاً هدايت را از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)نفى كرده و به خود نسبت مى دهد چنانچه در آيه 56 سوره قصص مى خوانيم: «اِنَّكَ لا تَهْدى مَنْ اَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللهَ يَهْدى مَنْ يَشاءُ» يعنى اى پيامبر تو هركس را دوست داشته باشى نمى توانى هدايت كنى ولى خداوند هركس را بخواهد هدايت مى كند.

براى شرح و توضيح اين آيات نظرات مختلفى بيان گرديده كه بهترين و جامع ترين و مقبولترين آنها اين است كه ببينيم خداوند كه مى فرمايد هدايت و گمراهى از آن خداست و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند و هر كس را كه بخواهد گمراه مى نمايد، چه كسانى هستند و به تعبير ديگر چه كسانى قابل هدايت و چه كسانى سزاوار گمراهى هستند و منظور از اين هدايت و گمراهى چيست؟

در قرآن كسانى كه مشمول هدايت الهى قرار نمى گيرند عبارتند از: كافر، فاسق، ظالم، دروغگو و اسراف كننده.

اكنون به آيات مورد بحث توجه فرماييد.

1ـ كفار هدايت نخواهند شد: در سوره بقره آيه 264 آمده است كه مى فرمايد: «وَ اللهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرينَ» يعنى خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند (كه در اينجا كفر به عنوان زمينه ساز گمراهى ذكر شده است).

2ـ ستمكاران مشمول هدايت قرار نمى گيرند: در سوره بقره آيه 258

مى فرمايد: «وَ اللهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ» يعنى خداوند گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد (كه در اينجا تكيه روى مسأله ظلم شده و آن را زمينه ساز گمراهى معرفى كرده)

3ـ دروغگويان كفران كننده هدايت نخواهند شد: در سوره زمر آيه 3، آمده است: «اِنَّ اللهَ لا يَهْدى مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفّارٌ» يعنى خداوند كسانى را كه دروغگو و كفران كننده هستند هدايت نخواهد كرد. (در اينجا درغگويى و كفران را مقدمه گمراهى برشمرده)

4ـ اسراف كنندگان هدايت نخواهند شد: در سوره غافر(مؤمن) آيه 28، آمده است: «اِنَّ اللهَ لا يَهْدى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ» يعنى خداوند اسراف كنندگان بسيار دروغگو را هدايت نمى كند. (يعنى اسراف و دروغگويى عامل گمراهى است)

نتيجه اين شد كه قرآن گمراهى را مخصوص كسانى شمرده كه داراى اين اوصافند: «كفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «كفران»

آيا كسانى كه داراى اين اوصافند شايسته ضلالت و گمراهى نيستند؟

و به تعبير ديگر كسى كه مرتكب اين امور مى شود آيا ظلمت و حجاب قلب او را فرا نمى گيرد؟

باز به عبارت روشن تر اين اعمال و صفات آثارى دارد كه خواه ناخواه دامن انسان را مى گيرد و پرده بر چشم و گوش و عقل او مى افكند، و او را به ضلالت و گمراهى مى كشاند، و از آنجا كه خاصيت همه اشياء و تأثير همه اسباب به فرمان خداوند است، مى توان اضلال و گمراهى را در تمام اين موارد به خدا نسبت داد، اما اين بدان معنا نيست كه اختيار از بشر سلب گرديده و راه چاره ندارد، بلكه بشر در تمام امور فاعل و مختار است و چنانچه از عوامل گمراهى مذكور باز بايستد و از كرده خود توبه نمايد و گذشته ها را جبران نمايد خداوند هم به بهترين وجه او را پاداش خواهد داد.

چنانچه در سوره فرقان آيه 68 ـ 70 مى فرمايد: «وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ اَثاماً * يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَومَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مَهاناً * اِلاّ مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صالِحاً فَاُولئِكَ يُبَدِّلَ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً» يعنى (بندگان واقعى خدا كسانى هستند كه داراى صفات پسنديده و از گناهان از جمله اسراف و قتل نفس برحذر باشند و) مرتكب زنا نشوند كه اگر كسى مرتكب زنا گردد جايگاهش در اثام جهنّم خواهد بود، و عذابش در قيامت مضاعف شود و با ذلّت و خوارى به دوزخ مخلّد گردد مگر كسى كه توبه كند و مؤمن گردد و عمل شايسته انجام دهد كه در اين صورت خداوند آن گناهان گذشته او را به ثواب مبدّل مى سازد.

اين بود آياتى كه حاكى از ضلالت و گمراهى بود، و امّا در مورد «هدايت» نيز شرايط و اوصافى در قرآن بيان شده كه نشان مى دهد، آن هم بدون علت و برخلاف حكمت الهى نيست.

مثلا در سوره مائده آيه 16 مى فرمايد: «يَهْدى بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ يَهْدِيَهُمْ اِلى صِراط مُسْتَقيم» يعنى خداوند به وسيله قرآن كسانى را كه از رضا و خشنودى او پيروى مى كنند به راههاى سلامت، هدايت مى كند، و از تاريكى ها به فرمانش به سوى روشنايى مى برد و آنها را به راه راست رهبرى مى نمايد.

در اينجا پيروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمينه ساز هدايت الهى شمرده شده است.

و در سوره رعد آيه 27 مى فرمايد: «اِنَّ اللهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدى اِلَيْهِ مَنْ اَنابَ» يعنى خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى كند و هر كس را كه بازگشت به سوى او كند هدايت مى نمايد.

در اينجا نيز توبه و بازگشت عامل استحقاق هدايت شمرده شده است.

و در سوره عنكبوت آيه 69 مى فرمايد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»

يعنى كسانى كه در راه ما جهاد كنند آنان را به راههاى خود هدايت مى كنيم.

در اينجا جهاد، آن هم جهاد مخلصانه و در راه خدا به عنوان شرط اصلى هدايت ذكر شده است.

و در سوره محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) آيه 17 مى فرمايد:

«وَ الَّذينَ اهْتَدَوا زادَهُمْ هُدًى» يعنى كسانى كه گامهاى نخستين هدايت را برداشته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد.

در اينجا پيمودن مقدارى از راه هدايت به عنوان شرطى براى ادامه راه ذكر شده است.

نتيجه اينكه تا از سوى بندگان توبه و بازگشتى نباشد، تا پيرو فرمان او نباشند، تا جهاد و تلاش و كوشى صورت نگيرد و تا گامهاى نخستين را در مسير حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمى شود و دست آنان را نگرفته، آنها را به سر منزل مقصود نمى رساند.

آيا شامل شدن هدايت نسبت به كسانى كه داراى اين اوصافند بى حساب است و يا اينكه دليل بر جبرى بودن هدايت محسوب مى شود؟ بعضى معتقدند، هدايت و گمراهى كه از ناحيه خداست جبرى است.

ملاحظه مى كنيد آيات قرآن در اين زمينه بسيار روشن و گويا است و كسانى كه نتوانسته يا نخواسته اند جمع بندى صحيحى از آيات هدايت و ضلالت كنند گرفتار چنين اشتباه خطرناكى شده اند، و چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند.

به هر حال مشيّت الهى كه در آيات هدايت و گمراهى روى آن تكيه گرديده هرگز به معنى مشيّت بى دليل و خالى از حكمت نيست، بلكه در هر مورد شرائط خاصى دارد كه آن را هماهنگ با حكيم بودن او مى كند.(39)

فصل چهارم : اسامى پيامبران در قرآن

اسامى پيامبرانى كه در قرآن آمده است به قرار زير مى باشد:

1ـ احمد و محمد نام رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) 2ـ آدم 3ـ ابراهيم 4ـ اسحق 5ـ اسماعيل 6 ادريس 7ـ اليسع 8ـ الياس 9ـ اسباط 10ـ ايوب 11ـ داود 12ـ ذوالكفل 13 زكريا 14ـ سليمان 15ـ شعيب 16ـ صالح 17ـ عيسى 18ـ لوط 19ـ موسى 20ـ نوح 21 هارون 22ـ هود 23ـ يعقوب 24ـ يوسف 25ـ يحيى 26 يونس(عليهم السلام)

و از لقمان و ذوالقرنين نيز در قرآن نام برده شده ليكن در نبوّت ايشان اختلاف است.

پيامبران اُلوالعزم يا برجسته ترين پيامبران

مرحوم كلينى به سند معتبر از ابن ابى يعفور روايت مى كند كه از امام صادق(عليه السلام)شنيدم كه فرمود: آقاى پيامبران پنج نفر مى باشند كه آنها را اولوالعزم مى گويند و آسياب نبوت و ديانت به وجود آنها مى چرخد و آنها عبارتند از: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)

و در حديث ديگرى آمده است كه سماعة بن مهران از امام صادق(عليه السلام)درباره اولوالعزم كه در آيه شريفه 35 سوره احقاف آمده: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ اُولُوالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» يعنى اى پيامبر در امر تبليغ رسالت همچون پيامبران الوالعزم محكم و استوار باش، سئوال كرد؟

حضرت فرمود: پيامبران الوالعزم عبارتند از نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)

سماعة عرض كرد چگونه آنها الوالعزم شدند؟ حضرت فرمود: براى اينكه وقتى حضرت نوح به پيامبرى مبعوث شد كتاب و شريعتى آورد كه پيامبران بعد از او تا حضرت ابراهيم مأمور بودند از كتاب و شريعت او پيروى كنند ولى همينكه حضرت ابراهيم(عليه السلام) به پيامبرى مبعوث شد ديگر كتاب و شريعت نوح(عليه السلام)به امر الهى از دستور كار خارج شد و (مردم) و پيامبران بعد از او تا حضرت موسى (عليه السلام) موظف بودند كه به دستور حضرت ابراهيم (عليه السلام) عمل نمايند و وقتى كه حضرت موسى(عليه السلام) به پيامبرى مبعوث شد تا زمان حضرت عيسى(عليه السلام)پيامبران بعد از او وظيفه داشتند مطابق دستور و شريعت حضرت موسى(عليه السلام)عمل نمايند و شريعت و آيين حضرت ابراهيم(عليه السلام)به دستور الهى از اعتبار ساقط شد.

وقتى كه حضرت عيسى به پيامبرى مبعوث شد پيامبران بعد از وى تا حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)مأمور بودند مطابق با شريعت عيسى(عليه السلام) عمل نمايند و آئين و شريعت موسى (عليه السلام) به امر الهى مردود گرديد.

وقتى كه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) به پيامبرى مبعوث گرديد ديگر پيامبرى ختم و آئين حضرت عيسى(عليه السلام) منسوخ شد. و مردم موظف به تبعيت از شريعت پيامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله وسلم) گرديدند، زيرا شريعت و دستورات حلال و حرام وى تا روز قيامت ثابت و پا برجا خواهد بود.