مثل هاى آموزنده قرآن
(در تبيين پنجاه و هفت مثل قرآنى)

آية الله جعفر سبحانى

- ۱۲ -


تفسير آيه
قرآن از آن حكايت مى كند كه مستكبران براى گسترش سلطه خود به افكار عمومى اعتنا نكرده و ملت ها را سبك عقل و سبك خرد مى شمارند و خود را عقل كل و قيم مردم مى دانند. فرعون نيز از همين راه وارد شد، به افكار قوم خود اعتنا نكرد و آنها را سبك مغز شمرد، متاسفانه آنها نيز از انديشه و رفتار فرعون پيروى كرده ، و از اطاعت خدا سر باز زدند.
آنگاه كه كفر آنان از حد تجاوز كرد، مورد خشم خدا قرار گرفتند و خدا همه را در دريا غرق كرد.
اين كار مى تواند مايه عبرت براى خلف و آيندگان باشد، همگان بدانند تجاوز از حدود الهى خشم الهى را بر ضد خود تحريك مى كند.
مشبه : مشركان مكه بلكه همه مشركان .
مشبه به : فرعون و قوم او.
وجه شبه : طغيان در فسق و كفر.
مثل چهل و هفتم : معبودان دروغين ، نه همچون مسيح و فرشته
و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون .
((و هنگامى كه درباره فرزند مريم مثل زده شد، ناگهان قوم تو به خاطر آن داد و فرياد راه انداختند)).
و قالوا ءالهتنا خير ام هو ما ضربوه لك الا جدلا بل هم قوم خصمون .
((و گفتند: آيا خدايان ما بهترند يا او؟ ولى آنها اين مثل را جز از طريق جدل براى تو نزدند، آنان گروهى كينه توز و پرخاشگرند)).
ان هو الا عبد اءنعمنا عليه و جعلناه مثلا لبنى اسرائيل .
((مسيح فقط بنده اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم و او را نمونه و الگويى براى بنى اسرائيل قرار داديم )).
ولو نشاء لجعلنا منكم ملائكة الارض يخلفون .
((و هرگاه بخواهيم به جاى شما در زمين فرشتگان قرار دهيم كه جانشين شما گردند)).
و انه لعلم للساعة فلا تمترن بها و اتبعون هذا صراط مستقيم . (زخرف / 57 - 61)
((او (مسيح ) سبب آگاهى به روز قيامت است ، هرگز در آن ترديد نكنيد و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است )).
تفسير لغات آيات
((صد)): صد در لغت عرب به معنى روى گردانى از چيزى است ولى مقصود از جمله (اذا قومك منه يصدون ) شادمانى و فرياد تواءم با خوشحالى قريش مجادله گر است كه احساس مى كنند كه با اين مثل بر منطق پيامبر پيروز شده اند.
2. (لعلم ) به معنى علامت و نشانه رستاخيز است .
3. (تمترون ) از ماده ((مريه )) به معنى شك گرفته شده است .
شاءن نزول آيات
مفسران و همچنين سيره نويسان شاءن نزول آيه را به صورت گسترده بيان كرده اند و حاصل آن اين است كه پيامبر گرامى در گذشته ضمن آياتى از سرنوشت خدايان دروغين قريش گزارش داده بود كه آنها هيزم دوزخ را تشكيل مى دهند، آنگاه از اين بيان نتيجه گرفته بود كه اگر آنان خدايان واقعى بودند وارد آتش نشده و در آنجا جاودان نمى ماندند.
آياتى كه حامل اين گزارش است در سوره انبياء در آيه هاى 98 - 100 وارد شده است چنان كه مى فرمايد:
انكم و ما تعبدون من دون الله خصب جهنم اءنتم لها واردون لو كان هولاء آلهة ما وردوها و كل فيها خالدون لهم فيها زفير و هم فيها لا يسمعون .
((شما و آنچه كه غير خدا مى پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود همگى در آن وارد مى شويد اگر آنها خدايانى بودند، هرگز وارد آن نمى شدند در حالى كه همگى در آن جاودانه خواهند بود. در آن دوزخ براى آنها ناله هاى دردناكى است و چيزى نمى شنوند)).
پيامبر اين آيه ها را براى قريش تلاوت كرد، مضمون آيه نكوهش تند نسبت به خدايان قريش بود، و اين كه خدايان آنان همراه با پرستشگران هيزم جهنم خواهند بود و جاودانه در آنجا خواهند ماند و از شدت عذاب ناله هايى سر خواهند داد.
پس از انتشار اين آيات در ميان مشركان ، فردى به نام عبدالله بن زبعرى كه از شاعران قريش و از دشمنان پيامبر بود، رو به پيامبر كرد و گفت :
آيا اين سرنوشت مخصوص خدايان ماست يا خدايان همه امت ها را دربرمى گيرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود: اين سرنوشت مربوط به كليه خدايان دروغين است خواه معبودان شما باشد يا معبودهاى امت هاى پيشين .
در اين موقع ((ابن زبعرى )) فرصت را مغتنم شمرد و گفت : به خداى كعبه سوگند، تو محكوم شدى تو عيسى را پيامبر معرفى كرده و بر او و مادرش ثنا مى خوانيد، اين از يك طرف ، و از طرف ديگر مسيحيان پسر و مادر را پرستش مى كنند حتى عزيز و فرشتگان مورد پرستش ديگر ملتها هستند.
اگر واقعا قرار است انسان هاى والا مانند مسيح و عزيز با موجودات پاكى مانند فرشتگان در آتش بسوزند ما نيز آماده ايم همراه با معبودهاى خود در آتش بسوزيم .
او اين سخن را همراه گروهى از مشركان كه در اطراف او بودند به پيامبر گفت و همگى از خوشحالى به عنوان احساس پيروزى ، فرياد شادى سر دادند.
قرآن به شادمانى اين گروه با اين جمله اشاره مى كند: (اذا قومك منه يصدون ). از آنجا كه آنان فكر مى كردند مستمسك بسيار محكم و نيرومندى به دست آوردند از خوشحالى در پوست نمى گنجيدند.
در اين شرايط آيات مورد بحث فرود آورد و بى پايگى منطق آنان را آشكار ساخت ، و چنين فرمود:
و لماضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون .
يعنى : آنگاه كه فرزند مريم يعنى مسيح شبيه خدايان آنان شمرده شد آنان خوشحال گشتند و گفتند (و قالوا ءآلهتنا خير اءم هو) آيا خدايان ما در نزد تو بهترند يا فرزند مريم اگر چنين سرنوشت بدى در انتظار حضرت مسيح است ما هم به چنين سرنوشتى درباره خود و خدايان خويش راضى و خوشحاليم .
قرآن منطق آنها را به صورت هاى مختلفى نقد مى كند:
1. يادآور مى شود هدف آنان از اين تمثيل و تشبيه خدايان خود به حضرت مسيح ، چيزى جز سفسطه و مجادله در سخن نيست ، و اصولا آنان گروه لجوج و عنودند و اين حالت جز خميره آنهاست .
2. آنان از واهى بودن گفتار خود آگاهند زيرا قرآن آن گروه از خدايان دروغين را هيزم دوزخ مى داند كه مردم را به عبادت خويشتن دعوت مى كردند مانند فرعون و شداد و ديگر انسان هاى خدايى فروش ، نه مانند مسيح و يا عزير كه جز در راه توحيد گام برنداشت .
قرآن به مجموع اين دو پاسخ با جمله ما ضربوه لك الا جدلا بل هم قوم خصمون اشاره مى كند.
و به تعبير ديگر: قرآن اگر در آيات ديگر مى فرمايد: انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم مقصود خدايانى دروغين است كه با پرستش گران خود هم فكر و در مسير واحد گامى برداشتند نه آن گروه از بندگان خدا كه پيوسته مردم را به توحيد دعوت مى كردند ولى گروه جاهل و نادان آنها را به عنوان خدايى پرستش كرده اند اگر تقصيرى هست مربوط به پرستش گران است نه خود آنها و هرگز خداى عادل و دادگر، فرد بى گناه را به جرم گناه فرد ديگر كيفر نمى دهد.
ابن زبعرى و هم فكران آنان از اين منطق آگاهند ولى براى جدل به ظاهر آيه انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم تمسك جسته تا از اين طريق تظاهر به پيروزى كنند.
معرفى مسيح در اين آيات
از آنجا كه سخن درباره مسيح به ميان آمد، قرآن به معرفى او پرداخته و او را با چند ويژگى معرفى مى كند:
1. (ان هو الا عبد): ((او يكى از بندگان خدا بود)).
2. (اءنعمنا عليه ): ((مورد انعام ما قرار گرفته بود)).
3. (و جعلناه مثلا لبنى اسرائيل ): ((او يكى از آيات خدا در ميان بنى اسرائيل بود))، زيرا ولادت او اعجاز آسا بوده و سخن گفتن او در گهواره دومين كرامت او بود، همچنان كه زنده كردن مردگان ، سومين اعجاز او به شمار مى رود، بنابراين او پيامبر توحيد و جز به عبادت خدا به چيزى دعوت نكرده است .
يكى از ويژگى هاى عيسى اين است كه او نشانه فرا رسيدن آخر الزمان است كه آن هم نيز نشانگر برپايى رستاخيز مى باشد، چنان كه مى فرمايد:
و انه لعلم للساعة فلا تمترن بها وجود مسيح و نزول او از جهان بالا به روى زمين و نماز گزاردن او پشت سر حجت زمان (مهدى موعود عليه السلام ) نشانه نزديكى رستاخيز است .
تا اينجا به توضيح آيه پرداختيم و روشن شد كه مشركان با منطق واهى به جنگ وحى الهى رفته سرانجام محكوم گشتند، ولى آنچه كه باقى ماند بيان مشبه به و مشبه و وجه شبه است .
مشبه به : خدا خوانده ها مانند مسيح و عزير است كه از نظر منطق قرآن انسانهاى والا مقامى مى باشند كه مردم را به پرستش خدا دعوت كردند.
و گواه بر اين كه حضرت مسيح جز به پرستش خدا به پرستش كسى دعوت نكرده است سخنان او در روز رستاخيز است ، چنان كه مى فرمايد:
و اذا قال الله يا عيسى بن مريم اءاءنت قلت للناس اتخذونى و اءمى الهين من دون الله قال سبحانك ما يكون لى اءن اءقول ما ليس لى بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اءعلم ما فى نفسك انك اءنت علام الغيوب .
((به ياد آر آنگاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را به عنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟ او مى گويد: منزهى تو! من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست بگويم ! اگر چنين سخنى را گفته باشم ، تو مى دانى ، تو از آنچه در روح و جان من است آگاهى و من از آن چه در ذات توست آگاه نيستم . به يقين تو از تمام اسرار و پنهانيها باخبرى )).
و اما مشبه : خدايان دروغين قريش است مانند عزى و لات .
وجه شبه : از نظر آنان اجتماع در مكان واحد يعنى دوزخ ، جمله اى كه مى تواند بيانگر تمثيل اصطلاحى باشد همان جمله (و لما ضرب ابن مريم مثلا) يعنى آنگاه كه فرزند مريم بعنوان تمثيل مطرح شد و خدايان دروغين به او تشبيه گشت .
و اما جمله (و جعلناه مثلا لبنى اسرائيل ) مثل در اين جمله معنى آيت و نشانه است نه مثل مصطلح .
مثل چهل و هشتم : وصف بهشت موعود
مثل الجنة التى وعد المتقون فيها اءنهار من ماء غير آسن و اءنهار من لبن لم يتغير طعمه و اءنهار من خمر لذة للشاربين و اءنهار من عسل مصفى و لهم فيها من كل الثمرات و مغفرة من ربهم كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع اءمعاءهم . (محمد / 15)
((وصف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده است ، چنين است ، در آن نهرهايى از آب صاف و بى بو، و نهرهايى از شير كه طعم آن دگرگون نگرديده ، و نهرهايى از شراب (پاك ) كه مايه لذت نوشندگان است ، و نهرهايى از عسل مصفى است و براى آنها است از همه ميوه ها، همراه با آمرزش از طرف پروردگار، آيا اينها با كسانى كه در آتش جاودانند و از آب جوشان نوشانده مى شوند، كه درونشان را قطعه قطعه مى كند، يكسان مى باشند))؟!
تفسير لغات
((آسن )) بر وزن ((فاعل )) از فعل ((اءسن ، ياءسن )) گرفته شده ، و به معنى ((چيز بدبو)) است . آيه در وصف آبهاى بهشت اين جمله را به كار مى برد و مى فرمايد:
فيها اءنهار من ماء غير آسن .
((در بهشت نهرهايى از آب پاكيزه و بى بو است )).
((حميم )) به معنى آب فوق العاده داغ است .
((مثل الجنة )) يعنى وصف و شرح بهشت موعود.
اين مركب ((مثل الجنة )) مبتدا است ، و خبر آن محذوف است ، و تقدير آيه چنين است : مثل الجنة التى وعد المتقون (جنة ) فيها اءنهار.
سرانجام در آيه ، وصف بهشت موعود به قرار زير است .
الف : در آنجا چهار نهر جارى است .
1. نهرهايى از آبهاى پاكيزه : اءنهار من ماء غير آسن .
2. نهرهايى از شير پاكيزه كه طعم دگرگون نشده است : اءنهار من لبن لم يتغير طعمه .
3. نهرهايى از شراب گوارا: اءنهار من خمر لذة للشاربين .
4. نهرهايى از عسل مصفى : اءنها من عسل مصفى .
نهرهاى سوم ، نهرهاى شراب است اما نه از شراب دنيا كه خرد را نابود مى سازد، بلكه قرآن در سوره صافات شراب بهشت را چنين بيان مى كند:
لا فيها غول و لا هم عنها ينزفون .(222)
((اين شراب نه بر خردها غلبه مى كند و نه انسان را مست مى سازد)).
ب : در آنجا از هر نوع ميوه اى كه تصور كنى هست : (و لهم من كل الثمرات ).
ج : گذشته بر اين نعمت هاى جسمى ، نعمت معنوى به نام مغفرت خدا وجود دارد (و مغفرة من ربهم ).
اكنون اين بهشت را كه جايگاه پاكان و پرهيزگاران است . با جهنم كه جايگاه دوزخيان است قياس كنيد آيا يكسان خواهد بود، دوزخيان در جهنم جاودانه بوده و آب داغ و گرمى مى نوشند، كه درون آنها را پاره مى كند، كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع اءمعاءهم .
در هر حال در مثل ، اركان سه گانه است :
مشبه : بهشت اخروى .
مشبه به : باغهاى دنيا.
وجه شبه : زيبايى هر دو باغ .
هر دو شيرينند اما اين كجا و آن كجا.
و به نوعى تشبيه كامل به ناقص است ، و چاره اى جز اين نيست زيرا روى سخن با مردمى است كه جز نعمت هاى دنيوى ، نعمت ديگرى به نام نعمت اخروى نديده اند و در مقام تفهيم چاره اى جز كمك گرفتن از ملموسات نيست و بايد براى تبيين نعمت هاى اخروى از آنچه كه در دنيا هست كمك گرفت .
مثل چهل و نهم : بسان كشتزارى استوار و شكوفا
هو الذى اءرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و كفى بالله شهيدا.
((او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر هر دينى پيروز كند، و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد)).
محمد رسول الله و الذين معه اءشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اءثر السجود ذلك مثلهم فى التوارة و مثلهم فى الانجيل كزرع اءخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد الله الذين آمنو و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اءجرا عظيما.
(فتح / 28 - 29)
((محمد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى ، در حالى كه پيوسته فضل خدا و رضاى او را مى طلبند نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است ، اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است ، همانند زراعتى كه جوانه هاى خود را خارج ساخته ، و به تقويت آن پرداخته و محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و زارعان را به شگفتى وا مى دارد اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد ولى كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است )).
تفسير لغات
((سيما)): به معنى علامت و نشانه ، جمله (سيماهم فى وجوههم ) به معنى علامت ايمان آنان در چهره هاى آنها است ، بنابراين بين مضاف ((سيما)) و مضاف اليه ضمير ((هم )) واژه ((ايمان )) مقدر است كه قرينه بر آن دلالت دارد.
3. ((شطاء)) به معنى ((جوانه )) است و مقصود هنگامى است كه سنبل ها جوانه زدند و دانه خود را به صورت كوچك خود را نشان مى دهد.
4. ((غلظت )) ضد ((رقت )) كنايه از استحكام و استوارى شى ء است .
5. سوق جمع ساق به معنى پا است .
تفسير آيات
آيه نخست درباره نشانه هاى پيامبر سخن مى گويد و او را با دو نشانه معرفى مى كند:
1. خدا او را با آيين حق فرو فرستاده است : هو الذى اءرسل رسوله بالهدى و دين الحق .
2. آيين او بر همه آيين هاى جهان غلبه و پيروز گشت : (ليظهره على الدين كله ).
البته مقصود از اين پيروزى ، پيروزى مادى و غلبه در ميدان جنگ نيست بلكه پيروزى حضورى و منطقى است كه روز به روز در جهان در حال گسترش است ، و صورت كامل آن ، كه همه جهان زير پرچم اسلام قرار گيرند، در عصر امام زمان عليه السلام تحقق خواهد پذيرفت .
در آيه دوم در ويژگى هاى ياران رسول خدا سخن مى گويد و او را محور و ديگران را پروانگان شمع وجود او معرفى مى كند، اينك به تفسير جمله هاى متعدد آن مى پردازيم :
(محمد رسول الله ): محمد رسول خداست ، يعنى آن كس كه نويد پيروزى آيين او را داديم ، همان محمد است كه رسول خدا مى باشد.
آنگاه در جمله هاى بعدى به توصيف ياران او و نشانه هاى آنها مى پردازد، و يادآور مى شود: كه در تورات و انجيل آنان به شرح زير معرفى شدند:
الف : و الذين معه اءشداء على الكفار: ((ياران محمد كه در برابر كافران سرسختند)).
ب : (رحماء بينهم ) در ميان خود مهربانند، كافى است كه بدانيم پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله جامعه با ايمان را در محبت و مهربانى بسان تن واحدى دانسته كه اگر عضوى از آن بيمار شود اعضاى ديگر، از طريق بيدارى و تب با آن همكارى مى كنند.(223)
ج : (تراهم ركعا سجدا): آنان را در حال ركوع و سجود مى بينى و در حقيقت اين ويژگى معرف ظاهر آنها است .
د: يبتغون فضلا من الله و رضوانا آنان پيوسته فضل خدا و رضاى او را مى طلبند يعنى عبادتها و تلاش هاى آنها براى كسب رضاى خداست )).
ه‍: سيماهم فى وجوههم من اءثر السجود: نشانه ايمان آنها در صورتشان بر اثر كثرت سجده نمايان است .
و: ذلك مثلهم فى التوارة و مثلهم فى الانجيل : ويژگى هاى آنان در انجيل و تورات اين چنين وارد شده است :
آنگاه قرآن به بيان تمثيل پرداخته است كه هدف تبيين ياران پيامبر است و آن را مى توان چنين توضيح داد:
ياران محمد پيوسته از نظر قدرت و نيرو در حال تكاملند.
توانمندى آنها مايه خشم كافران گشته است ، زيرا موقعيت خود را در حال زوال ديده ، و اين كه اسلام هرچه زودتر جهان گير خواهد شد.
آنان از نظر تكامل بسان زراعتى مى باشند كه جوانه هاى خود را نشان داده و به تقويت آن پرداخته و محكم شده و بر پاى خود ايستاده است تا آنجا كه كشاورزان را به شگفتى وا مى دارد.
اين قوه و قدرت را به آنان مى دهيم كه كافران را به خشم آورند، خدا به آن كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادند وعده آمرزش و پاداش ‍ بزرگ داده است .
همين طورى كه كرارا يادآور شديم هر تمثيل بر پايه سه اصل استوار است :
مشبه به و مشبه و وجه شبه ، مشبه به همان زراعتى است كه جوانه زده ، و پيوسته در حال رشد و تكامل مى باشد و به قدرى قوى و نيرومند گرديده كه به پاى خود مى ايستد و سرانجام مايه شگفتى كشاورزان مى شود كه ثمره كار خود را به چشم خود مى بينند.
مشبه ، جامعه اسلامى است كه در پرتو ايمان و عمل و جهاد تلاش خود گام به سوى تكامل برداشته و مايه چشم روشنى دوستان و خشم دشمنان گشتند، چنان كه مى فرمايد:
(كزرع اءخرج شطاءه ): زراعتى كه جوانه زده (فازره ) و جوانه آن زرع پشتيبانى نموده (فاستغلظ) و محكم گشته ، (فاستوى على سوقه ) بر پاى خود ايستاده (يعجب الزراع ) زارعان را به شگفتى (و يغيظ به الكفار) كافران را به خشم درآورده است .
تا اينجا مشبه به و وجه شبه مشخص شد و اما وجه شبه و آن اين كه هر دو بر اثر مراقبت هاى باغبانان از حالت ضعف به كمال روى آورده و پيوسته توانمند و قدرتمند مى گردند.
نكته
اين آيه در آخر به همه ياران پيامبر نويد مغفرت و پاداش عظيم نمى دهد بلكه به آن گروه از ياران محمد كه داراى ايمان و عمل صالح مى باشند، چنان كه مى فرمايد: وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اءجرا عظيما.
كلمه ((منهم ))(224) حاكى از اين است كه همه ياران محمد مشمول مغفرت و پاداش عظيم نمى باشند، بلكه گروهى خاص از آنان به چنين مقامى رفيع مى رسند.
روشن تر گواه كه آيه فراگير نيست جمله (رحماء بينهم ) است و اين وصف در همه ياران متحقق نبوده زيرا برخى از صحابه به دست همتايانشان به قتل رسيده اند.
مثل پنجاهم : ادوار پنج گانه عمر
اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غيث اءعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و فى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحياة الذنيا الا متاع الغرور. (حديد / 20)
((بدانيد زندگى دنيا، تنها بازى ، و سرگرمى و آرايش (تجمل پرستى ) و فخر فروشى در ميان خود و فزون جويى در ثروت و فرزندان است ، (مثل زندگى در دنيا) بسان باران است كه محصولش كشاورزان را به شگفت درمى آورد سپس آن كشت خشك مى شود به گونه اى كه آن را زرد رنگ مى بينى سپس ‍ به خاشاك تبديل مى شود، و در آخرت (براى كافران ) عذاب شديد و براى مومنان مغفرت و رضاى الهى است در هر حال زندگى دنيا جز متاع فريبنده چيزى نيست )).
تفسير لغات
1. ((لعب )) به معنى بازى است و در هر زمان براى خود جلوه اى دارد، در گذشته بازى كودكان به گونه اى و امروزه به گونه ديگر است تا آنجا كه در المپيك جهانى قسمتى از بازى هاى عصر حاضر به نمايش گزارده مى شود.
2. ((لهو)) به معنى سرگرمى و چيزى كه انسان را به خود مشغول مى سازد و سرگرمى افراد نسبت به شرايط زندگى و محيط آن مختلف است ، انسان هاى غربى و غرب زدگان را شراب و موسيقى جاز به خود مشغول ساخته و شرقيان را چيزهاى ديگر.
3. ((زينة )) به معنى زيور و آرايش است ، زيور و آرايش گاهى ثابت و گاهى متغير است برخى از زيور آلات زنان ثابت و برخى ديگر در حال دگرگونى است .
روزگارى بشر خود را با خيمه و خرگاه بيابانى و اسب هاى عربى تندرو، و شترهاى سرخ مو مى آراست ، امروزه وضع به گونه ديگر است اكنون تجمل پرستى به وسيله قصرهاى سر به فلك كشيده و لوازم و زندگى مدرن ، و وسيله ثقليه آخرين سيستم صورت مى پذيرد.
4. ((تفاخر)) به معنى فخر فروشى است ، بشر در دورانى به حسب و نسب يا شجاعت آفرينى در نبرد با دشمن افتخار مى ورزيد ولى وسيله فخرفروشى امروز مسايل هنرى است آن هم بيشتر هنرهاى تجسمى و احيانا برهنگى اخلاقى . و ظهور در شب نشينى ها و كنسرت ها كه نتيجه اى جز تهييج شهوت و دريدن پرده عفت و حيا ندارد.
5. ((تكاثر)) به معنى فزون طلبى و مقصود در اينجا ثروت اندوزى و تكثير نسل است ، مسلما اين نوع فزون طلبى بسان سكه دو رويه است ، هرگاه انگيزه الهى در كار باشد مايه مغفرت و رضوان و اگر انگيزه هاى مادى و خودخواهى ها باشد مايه عذاب .
6. ((غيث )) به معنى باران است .
7. ((كفار)) جمع كافر و مقصود در اينجا كشاورز است زيرا كفر به معنى ستر و پوشانيدن است و چون زارع دانه ها را در دل خاك مى پوشاند از اين جهت به آن كافر مى گويند، و اگر به كافر در مقابل مومن ، كافر نيز مى گويند چون حق را با اين انكار خود مى پوشاند.
8. ((يهيج )) به معنى خشك شدن است .
9. ((مصفر)) زرد رنگ كه حاكى از خشك شدن برگها است .
10. ((حطام )) به معنى شكستن است در سوره نمل مى خوانيم كه مورچه اى به ديگر مورچه ها چنين پيام داد (لا يحطمنكم سليمان و جنوده )(225) و مقصود از واژه ((حطام )) در آيه شكسته شدن برگهاى زرد است كه آن را به صورت كاه و خاشاك در مى آورد.
بررسى زندگى شصت هفتاد ساله يك فرد به روشنى ثابت مى كند كه او عمر خود را با گذراندن مراحل پنجگانه به پايان مى رساند، و هر مرحله اى از عمر، درخواست خاصى دارد. چه بسا ممكن است حس نخست (تمايل به بازى ) به پايان نرسيده ميل به سرگرمى شكوفا گردد.
مرحوم بهاءالدين عاملى (متوفاى 1030) در تفسير آيه يادآور مى شود كه غالبا هر يك از اين مرحله ها براى خود هشت سال فعاليت مى طلبد و پس ‍ از گذشتن اين مدت ، كم رنگ شده و حس ديگر خود را نشان مى دهد، دوران كودكى با مرحله بازى آغاز شده و پيوسته كودك جز بازى چيزى نمى انديشد، و اين درخواست طبيعى در هر زمانى براى خود نمودى دارد، و بازى هاى بشر در دوران كودكى با ظهور صنعت دگرگون شده است ، و در هر حال نخستين بخش زندگى بشر با بازى به پايان مى رسد، البته اين بازى مورد نكوهش نيست بلكه سبب رشد و استحكام عضلات و استخوانهاى اوست و اگر از كودك اين ميل گرفته شود بسان مرده زنده نمايى ، در مى آيد.
آنگاه كه دوران كودكى سپرى گشت ، دوران نوجوانى و جوانى آغاز گرديد در حالى كه ميل به بازى به پايان نرسيده مرحله سرگرمى كه قرآن از آن به ((لهو)) ياد مى كند آغاز مى گردد.
در مرحله سوم روح تجمل پرستى و آرايش خود را در صحنه زندگى نشان مى دهد.
در مرحله چهارم تفاخر آغاز شده و حس فخر فروشى زنده مى گردد، و در هر زمان بشر به نوعى فخر فروخته و بزرگ نمايى مى كند.
در مرحله پنجم ميل به فزونى ثروت و اولاد جلوه مى كند و پيوسته در افزايش اموال و اولاد مى كوشد.
و در هر حال اين مراحل پنج گانه در حالى كه اساس زندگى را تشكيل مى دهد به دو صورت مى تواند در زندگى انسان فعال باشد.
اين تقسيم اختصاص به اين مراحل پنج گانه ندارد بلكه مجموع آنچه كه بشر در دنيا با آن سر و كار دارد مى تواند به دو نوع باشد.
تا اينجا از تفسير مفردات آيه فارغ شديم اكنون به بيان تمثيل مى پردازيم . كرارا گفته شده كه تمثيل از سه چيز تشكيل مى يابد:
1. مشبه .
2. مشبه به .
3. وجه شبه .
مراحل پنج گانه زندگى دنيوى ((مشبه )) است ، و قرآن اين مراحل پنج گانه را كه پيوسته در حال دگرگونى و لرزانى و رو به فنا است ، به كشتزارى تشبيه مى كند كه تفصيل آن را اكنون بيان مى كنيم .
مشبه به
سرزمينى است از نظر آب و خاك كاملا آماده روييدن است ، كشاورزى در آن به موقع تخم مى افشاند و شرايط لازم پرورش گياه را فراهم مى آورد، چيزى نمى گذرد صفحه زمين را گياهان سرسبز، زينت بخشيده و پيوسته در حال رشد و نما مى باشد، ولى فصل تابستان سپرى مى گردد باد پاييزى سردى مى وزد، كم كم طراوت گياهان رو به افول نهاده و برگها به زردى مى گرايد، سردى رو به فزونى گذارده چيزى نمى گذرد كه برگها و گياهان در حالى كه زرد رنگ شده به اطراف مى ريزد و با وزش باد و پرتاب از آن سو به آن سو به حالت كاه و يا خاشاك در مى آيد تو گويى در گذشته منظره زيبايى نبوده و از آن مزرعه زيبا خبرى نبوده است .
زندگى دنيا با آن زرق و برقش بسان همين مزرعه پرطراوتى است كه روزى با اوج زيبايى مى رسد، و روزى ديگر زيبايى خود را از دست مى دهد.
وجه شبه
از آنجا كه زندگى انسان با آن جلوه هاى فريبنده كاملا ناپايدار است از اين جهت بسان كشتزارى مى ماند كه پس از جلوه هاى فريبنده بهارى و تابستانى ، رو به زردى و شكستگى و پراكندگى مى گذارد كه تو گويى كه اصلا كوچكترين جلوه اى نداشته است .
مثل پنجاه و يكم : دو سرنوشت يكسان
لا يقاتلونكم جميعا الا فى قرى محصنة اءو من وراء جدر باسهم بينهم شديد تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك باءنهم قوم لا يعقلون .
((هرگز با شما به صورت گروهى نبرد نمى كنند، مگر در دژهاى محكم و يا از پشت ديوارها، درگيرى آنان در ميان خود شديد است ، آنها را متحد مى انديشيد، در حالى كه دلهاى آنان پراكنده است براى اين كه گروهى هستند كه تعقل نمى كنند)).
كمثل الذين من قبلهم قريبا ذاقوا و بال اءمرهم و لهم عذاب اءليم . (حشر / 14 - 15)
((بسان كسانى كه كمى پيش از آنان بودند، سرانجام (تلخ ) كار خود را چشيده براى آنان عذاب دردناك است )).
شاءن نزول آيه
آيه ياد شده درباره يهوديان ((بنى النضير)) كه در مدينه سكنى داشت ، نازل شده است ، اين گروه از شكست مسلمانان در احد سخت خوشحال بودند، روزى پيامبر براى اجراى بند پيمانى كه با آنها بسته بود به دژ آنها رفت آنان اصرار ورزيدند كه پيامبر وارد دژ شود ولى آن حضرت با ياران خود در بيرون دژ نشست و با سران اين قوم به گفتگو پرداخت .
حركت مرموزانه آنها پيامبر را نسبت به آنها بدبين ساخت ، گويا آنها توطئه كرده بودند كه پيامبر را به صورت مرموزى ترور كنند، و با پرتاب سنگى بزرگ از طبقه بالا به حيات او خاتمه دهند، پيامبر به بهانه اى منطقه را ترك كرد و وحى الهى نيز رسول خدا را از نقشه آنان آگاه ساخت ، او رهسپار مدينه گرديد و به سران ((بنى النضير)) پيغام داد كه هر چه زودتر مدينه را ترك كنند.
عبدالله بن اءبى كه رئيس حزب نفاق بود به ((بنى النضير)) پيغام داد كه شما قلعه خود را ترك نكنيد و ما به يارى شما مى شتابيم .
پيامبر از پيام رئيس نفاق آگاه شد، خود، همراه يارانش تكبير گويان به سوى قلعه ((بنى النضير)) حركت كرد، فاصله قبيله بنى قريظه (كه نيز يهودى بودند) و قبيله بنى النضير را لشكرگاه خود قرار داد و رابطه آن دو گروه را از هم قطع كرد و شش شبانه روز به محاصره ادامه داد، ولى يهودان ((بنى النضير)) بر استقامت و پايدارى ، خود افزودند.
سرانجام سر تسليم فرود آوردند و گفتند ما حاضريم سرزمين مدينه را ترك كنيم مشروط بر اين كه اموال منقول خود را از اين سرزمين ببريم ، پيشنهاد آنان مورد موافقت پيامبر قرار گرفت و قرار شد جز سلاح ديگر اموال خود را ببرند.
قرآن مجيد در اين آيه كه از اخبار غيبى قرآن به شمار مى رود مسلمانان را از سرنوشت آنان قبل از تسليم شدن آگاه مى سازد، و يادآور مى شود:
اولا: گروه يهود گروه ترسو و بزدلى هستند، هيچ گاه از دژ خود بيرون نيامده از درون دژ و از پشت ديوارهاى آن با شما مى جنگند، چنان كه مى فرمايد:
لا يقاتلوكم جميعا الا فى قرى محصنة اءو من وراء جدر.
((آنان با شما نمى جنگند مگر در دژهاى محكم يا پشت ديوارها)).
ملت يهود كه چندان ايمانى به سراى ديگر ندارند به زندگى دنيا علاقه خاصى دارند، و به هيچ قيمتى حاضر نيستند كه جان خود را از دست بدهند.
اتفاقا جريان چنين شد، در اين محاصره شش روزه فقط سنگ و تير از ميان دژ و پشت ديوار به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند.
و ثانيا: قرآن يادآور مى شود كه اين گروه در داخل خود اختلاف و درگيرى دارند شما تصور مى كنيد كه آنان يك دست و يگانه اند چنان كه مى فرمايد:
باءسهم بينهم شديد تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى .
((درگيرى آنان در ميان خود شديد و سخت است آنان را متحد و يگانه مى پنداريد در حالى كه افكار و انديشه هاى پراكنده دارند)).
قرآن براى بيدارى نسل ها يادآور مى شود كه سنت الهى درباره گروه هاى متجاوز يكى است و اين كه اين گروه (گروه بنى النضير) به سرنوشت گروه ديگر از يهوديان ساكنان مدينه به نام ((قين قاع )) دچار شدند زيرا همان گروه نيز به خاطر پيمان شكنى مجبور به جلاى وطن شده و مدينه را ترك كردند. و هر دو گروه به سزاى اعمال خود رسيدند، چنان كه مى فرمايد:
كمثل الذين من قبلهم قريبا ذاقوا وبال اءمرهم و لهم عذاب اءليم .(226)
((سرنوشت آنان بسان سرنوشت گروهى شد كه به همين نزديكى طعم اعمال خود را چشيدند)).
بنابراين در اين دو آيه مشبه ، و مشبه به ، و وجه شبه داريم :
1. مشبه گروه بنى النضير است .
2. مشبه به گروه قين قاع است .
3. وجه شبه بين اين دو گروه خيانت و زير پا نهادن پيمان خود با پيامبر و به سزاى اعمال خود (ترك مدينه ) رسيدن است .
و در حقيقت اين دو مورد يكى از مظاهر سنت هاى الهى است كه هر كس با حق در افتد و پيمانى را كه با خدا بسته بشكند دير يا زود به سزاى اعمال خود مى رسد.
مثل پنجاه و دوم : نويدى مانند نويد شيطان
كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى ء منك انى اءخاف الله رب العالمين .
((كار آنان بسان شيطان كه به انسان گفت : كافر شو (تا ترا كمك كنم ) وقتى كافر شد، گفت من از تو بيزارم من از خداى جهانيان مى ترسم )).
فكان عاقتهما اءنهما فى النار خالدين فيها و ذلك جزاء الظالمين . (حشر / 17 - 16)
((سرانجام كارشان اين شد كه هر دو در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود، اين است سزاى ستمگران )).
شاءن نزول آيه
در درگيرى كه ميان مسلمانان و قبيله ((بنى النضير)) رخ داد رئيس منافقان عبدالله بن ابى به سران بنى النضير پيغام داد كه در موضع خود ثابت بمانيد و مدينه را ترك نكنيد، اگر شما مدينه را ترك كرديد ما هم نيز همراه شما مدينه را ترك مى كنيم ، و اگر به شما حمله شد، ما شما را يارى مى كنيم ، و قرآن پيام منافقان را به قبيله بنى النضير كه سرگذشت آنان در مثل پيشين گذشت چنين نقل مى كند:
الم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لا نطيع فيكم اءحدا اءبدا و ان قوتلتم لننصرنكم و الله يشهد انهم لكاذبون .(227)
((مگر نديدى كسانى را كه به نفاق برخاستند و به برادران اهل كتاب خود گفتند اگر اخراج شويد حتما با شما بيرون خواهيم آمد و بر ضد شما فرمان كسى را نخواهيم پذيرفت و اگر با شما جنگيدند حتما شما را يارى خواهيم كرد، خدا را گواهى مى دهد كه قطعا آنان دروغگو مى باشند)).
سپس خدا در آيه بعد دروغگويى آنان را روشن تر مى سازد و يادآور مى شود كه آنان هرگز به وعده هاى پوچ خود وفا نمى كنند، نه مدينه را ترك مى گويند و نه به يارى بنى النضير مى شتابند، و اگر هم يارى كنند فورا معركه را ترك مى كنند.
لئن اخرجوا لا يخرجون معهم و لئن قوتلوا لا ينصرونهم و لئن نصروهم ليولن الادبار ثم لا ينصرون .(228)
((اگر يهود اخراج شوند، آنها با ايشان بيرون نخواهند رفت ، و اگر با آنان جنگيده شود (منافقان ) آنها را يارى نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند حتما در جنگ پشت خواهند كرد و ديگر يارى نمى يابند)).
تا اين جا نتيجه مى گيريم كه حزب نفاق به قبيله بنى النضير در مواقع حساس و سرنوشت ساز، وعده كمك داده بودند اما به وعده خود عمل نكردند و طرف را ذليل و خوار ساختند.
قرآن يادآور مى شود كه اين سرگذشت در امت هاى پيشين نيز نظير داشت ، تا آنجا كه فرد عابدى در دام شيطان قرار گرفت و شيطان به او وعده كمك كرد، ولى هرگز به وعده خود وفا ننمود.
مفسران مى نويسند: عابدى به نام ((برصيصا)) از نظر تقوا و پاكى به پايه اى رسيده بود كه بيماران را به خانه او مى آوردند و درباره آنان دعا مى كرد و چه بسا دعاى او مستجاب مى شد.
روزى زنى را كه دچار جنون شده بود به خانه او آوردند تا مدتى در خانه او باقى بماند و شايد شفا پيدا كند، اين زن كه جزو خانواده بلند پايه اين شهر بود به وسيله برادران به خانه عابد برده شد.
سرانجام شيطان بر عابد غلبه كرد و او با آن زن ديوانه نزديكى كرد، و آبستن شد، آثار حمل ظاهر گشت ، راهب چاره اى جز اين نديد كه او را بكشد و در خانه خود دفن كند.
برادران خواهان جنازه خواهر بودند و او از تحويل جنازه خوددارى مى كرد، سرانجام شكايت ها به نتيجه رسيد و عابد به گناه خود اعتراف و محكوم به دار آويزى شد، آنگاه كه بالاى چوبه دار قرار گرفت شيطان در برابر او مجسم شد و گفت : من اين برنامه را براى تو ريختم اكنون مى خواهم تو را از اين دار نجات دهم مشروط به اين كه به سخن من گوش كنى .
عابد گفت : چه كنم تا از اين دار خلاص شوم ؟
شيطان گفت : بر من سجده كن .
عابد گفت : چگونه سجده كنم در حالى كه من به چوبه دار بسته شده ام .
شيطان در پاسخ گفت : اشاره نيز كافى است .
عابد بدبخت در اين لحظه راه شرك را پيش گرفت نه تنها قاتل بود كافر نيز گشت .
نتيجه
وعده حزب نفاق به گروه بنى النضير بسان وعده آن شيطان بر عابد بود، هر دو فريب مى دهند اما عمل نمى كنند.
بنابراين ((مشبه ))، و ((مشبه به )) و ((وجه شبه )) روشن است و نيازى به تفسير ندارند.
مثل پنجاه و سوم : دلهاى سخت تر از صخره ها
لو اءنزلنا هذا القرآن على جبل لراءيتة خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون . (حشر / 21)
((هرگاه اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم ، او را از خوف خدا، خاضع و شكافته شده مى ديدى ، اين مثل ها برا براى مردم مى زنيم شايد بينديشند)).
تفسير لغات آيه
خاشعا: از ماده خشوع گرفته شده است ، و قرآن اين واژه را به صدا و چشم نسبت مى دهد تو گويى مظهر خشوع كيفيت سخن گفتن و نگاه كردن است ، چنان كه مى فرمايد: (وخشعت الاصوات )(229) (خاشعة اءبصارهم ).(230)
بنابراين خشوع كه يك نوع اظهار كوچكى در برابر موجود برتر است ، مظهر آن ، كيفيت سخن گفتن و نگاه كردن است ، در حقيقت خشوع را مى توان چنين توصيف كرد.