روزها و رويدادها

على برى ديزجى ، على اصغر كريمى شرفشاده ،
مجيد صفائى ، محمد نبى ابراهيمى ، وحيد صفائى

- ۴ -


تاليفات علامه امينى (41) 
مرحوم علامه امينى علاوه بر تاليف كتاب (شهداء الفضيلة ) و كتاب بزرگ (الغدير) كتب ديگرى نيز از خود بجاى نهاده است كه عبارتند از:
1 - كامل الزيارات ابن قولويه (تحقيق و تعليق )
2 - ادب الزائر لمن يئم الحائر
3 - سيرتنا و سنتنا و سيرة نبينا و سنته
4 - اعلام الانام فى معرفة الملك العلام (در توحيد) به فارسى
5 - تفسير آيه (قالو ربنا امتنا اثنتين ...)
6 - تفسير آيه (و اذ اخذ ربك من بنى آدم ...) (به نام الميثاق الاول )
7 - تفسير آيه (و كنتم ازواجا ثلاثه )
8 - تفسير آيه (و لله الاسماء الحسنى )
9 - تفسير سوره (حمد)
10 - ثمرات الاسفار (در 2 جلد)
11 - حاشيه بر رسائل شيخ انصارى
12 - حاشيه بر (مكاسب ) شيخ انصارى
13 - رساله در حقيقت زيارات (در پاسخ علماى پاكستان )
14 - رساله در علم درايه
15 - رساله در نيت
16 - رياض الانس (در جلد هر جلد 1000 صفحه )
17 - العترة الطاهرة فى الكتاب العزيز
تاسيس بوستان هدايت  
در سال 1373 هجرى قمرى ، هشت سال پس از انتشار نخستين جلد الغدير (مكتبة الامام اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كتابخانه عمومى امام اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با همت والاى علامه مجاهد در روز غدير افتتاح مى شود و در سايه كوشش مستمر حضرت آيت الله امينى و يارانش ‍ با نسخه بردارى از كتب ناياب و منحصر بفرد، گنجى در پرتو ولايت در نجف به وجود مى آيد. شيفتگان مولى الموحدين على (عليه السلام ) نيز هر يك به نوبه خويش با شور و شعف بسيار در تهيه نسخه هاى خطى و چاپى كتابخانه به موسس آن يارى مى رسانند و در حدود 42000 جلد كتاب به زبانهاى مختلف فراهم مى شود.
حضرت علامه امينى با تاسيس اين كتابخانه در نجف اشرف مى خواهد تا دانشگاه بزرگ عالم تشيع به قدر ممكن از كتاب بى نياز شود. نجف در نظر ايشان پايگاه ولايت و مركز تشيع است و بر خود لازم مى داند تا با تاسيس ‍ كتابخانه اى بزرگ ، انقلاب فرهنگى و تحول عظيمى را كه با تاليف الغدير به وجود آمده است ، به كمال برساند.
ديدگاه علامه امينى درباره ولايت فقيه 
در عصر علامه مجاهد، دانشمندان و مجتهدان دينى هر يك به روشى به مقابله با نظام طاغوت برآمدند و هر يك با ايجاد نهضتها و حركتها اصلاحى به مقابله با تجاوز و استعمار برخاستند و در احياى ارزشهاى اسلامى پافشارى كردند.
نواب صفوى از شاگردان مخلص مكتب غدير علامه امينى شد و به مبارزه عليه طاغوت پرداخت . روش علامه نستوه از گونه اى ديگر بود. وى معتقد بود. وى معتقد بود كه بايد كارى ريشه اى انجام داد.
علامه امينى ، با مطرح نمودن ولايت و امامت و بحثهاى عميق علمى و كاوشگرانه پيرامون آن از نخستين متفكران اسلامى بود كه به ولايت فقيه در عصر غيبت رسيد و بحث و درس اختصاصى پيرامون آن را امرى لازم و ضرورى دانست . ايشان حكومت را از آن ولى فقيه به حساب آورد و گفت : (ديگران غاصبند و اين مقام حق مسلم آن فريادگر است .)
در جاى ديگر به صراحت هر چه تمامتر ندا برداشت :
(الامام الخمينى ذخيرة الله للشيعة ) امام خمينى ذخيره خدا براى جهان تشيع است . چه او از طلوع فجر صادق خبر داشت و رسالتى كه بر دوش مجدد قرن نهاده شده بود. از اين رو علامه شاگردى تربيت كرد چونان نواب صفوى تا حكومت علوى را فرياد زند و با ياران خويش پايه هاى حكومت غاصبان را به لرزه درآورد.
نماز آخر 
تلاش بى پايان ، معمار مدينه غدير را دچار فتور جسمى كرد و بيمار شد. بيمارى اندك اندك رو به فزونى گرفت . وى از كار باز ماند.
مصلح كبير در بستر بيمارى بود كه حضرت آيت الله العظمى حكيم (ره ) رخت از جهان بربست . بيمارى و بسترى شدن علامه حدود دو سال به طول انجاميد و معالجات خارج از كشور هم مفيد واقع نشد، تا اين كه آيتى از آيات الهى و عاشقى از عاشقان ولايت و مجاهدى نستوه روز جمعه 12 تير ماه 1349 برابر 28 ربيع الثانى 1390 هجرى قمرى نزديك ظهر به درود جهان گفت . وى كه همواره در نماز بود و جز به عبادت خداى كعبه خدمت به مولود آن كارى ديگر نداشت در هفتاد سالگى از دنيا رفت . جنازه علامه پس از مدتى به نجف اشرف منتقل گرديد و در كتابخانه اى كه خود تاسيس كرده بود به خاك سپرده شد و در جوار مولاى خويش ‍ اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در كتابخانه عمومى (مكتبة الامام اميرالمؤ منين العامه ) كه خود تاسيس كرده بود به خاك سپرده شد.
12 تير 1367 / ژوئيه 1988 
سقوط هواپيماى مسافربرى جمهورى اسلامى ايران توسط ناو وينسنس ‍ آمريكا
روز يكشنبه 12 تير 1367 مطابق با 3 ژوئيه 1988 هواپيماى ايرباس ‍ هواپيمايى جمهورى اسلامى ايران با 257 مسافر و 16 خدمه فرودگاه بندرعباس را به مقصد دوبى ترك گفت . سطح پرواز اين هواپيما 14000 پا تعيين شده بود. در ساعت 24:10 به وقت محلى ، سطح پروازى 12000 پا را گزارش نمود و از آن لحظه به بعد ديگر تماسى از طرف خلبان گرفته نشد. در واقع از اين لحظه به بعد هواپيما مورد اصابت 2 فروند موشك سطح به هواى ناو وينسنس ايالات متحده آمريكا قرار گرفته و در نزديكى تنگه هرمز بين شارجه و بندرعباس در نزديكى جزيره ايرانى (هنگام ) منفجره و سقوط كرده بود.
در اين فاجعه تمامى سرنشينان هواپيما به شهادت رسيدند و نيز 66 كودك زير 12 سال و 52 زن در ميان قربانيان بودند و 46 تبعه كشورهاى يوگسلاوى ، كويت ، افغانستان ، هندوستان ، پاكستان ، ايتاليا، شارجه و دوبى از جمله وابسته نظامى پاكستان در ايران و خانواده اش در ميان كشته شدگان بودند.
شرح حادثه  
يك سال پس از تجاوز رژيم عراق عليه ايران در سال 1360 حمله به كشتيهاى تجارى در خليج فارس شروع شد و با اعلام مين گذارى سواحل بندر امام خمينى (ره ) و حمله به دو كشتى تجارى در تاريخ 21 / 10 / 1360 امنيت خليج فارس توسط عراق مختل شد و به دنبال تحويل هواپيماهاى سوپراتاندارد و اين حملات كه عراق به صراحت مسئوليت آن را بر عهده مى گرفت ، شوراى امنيت عكس العمل مناسبى نشان نداد، ولى در اقبال انتساب چند حمله به ايران و شكايت شوراى همكارى خليج فارس ، شوراى همكارى خليج فارس ، شوراى امنيت در 11 / 3 /1363 مطابق با اول ژوئن 1984 مبادرت به صدور قطعنامه 552 نمود و در آن خواستار توقف اين حملات شد.
از آغاز جنگ تا 10 ژوئيه 1984، 112 كشتى در خليج فارس مورد حمله موشكى قرار گرفت . جمهورى اسلامى ايران در ژانويه 1985 به دبير كل وقت سازمان ملل اعلام داشت كه از هر گونه اقدامى براى تاءمين آزادى و امنيت كشتيرانى كه در خليج فارس صورت گيرد حمايت و استقبال خواهد كرد، اما حملات به كشتيها ادامه يافت . تا تير 1366 حدود 5/8 ميليون تن كالا از محوله هاى كشتيها در خليج فارس به زير آب رفت . 41 كشتى كاملا نابود، و به 34 تن محوله كالا آسيب وارد، و بيش از 200 تن از ملوانان كشورهاى مختلف به قتل رسيدند و به همين تعداد نيز مجروح شدند.
بدين ترتيب عراق در هدف خود مبنى بر بين الملل كردن جنگ خليج فارس تا اندازه زيادى موفق شد و قدرتهاى غربى و در راءس آنها آمريكا حضور گسترده و تهديدآميزى در خليج فارس يافتند و بالاخره كشتى هاى كويتى با پرچم آمريكا در خليج فارس حركت كردند و اسكورت نظامى نفتكشها و كشتى هاى تجارى مورد نظر آمريكا در خليج فارس آغاز شد. 21 سپتامبر 1987 كشتى (ايران اجر) مورد حمله نيروهاى نظامى آمريكا واقع شد. همچين حملات نظامى آمريكا به سكوهاى نفتى ايران دخالت آشكار آن دولت در منطقه به نفع عراق و عليه جمهورى اسلامى ايران را به وضوح نشان داد.
يكى از نتايج شوم اين همه تشنج آفرينى رژيم عراق و دامن زدن ايالات متحده به ناامنى در خليج فارس ، حمله به هواپيماى مسافربرى جمهورى اسلامى ايران بود كه در مورخه 12/4/1367 مطابق با 3 ژوئيه 1988 برفراز آبهاى سرزمينى ايران و در آبهاى حوالى جزيره هنگام توسط دو موشك از ناو آمريكايى وينسنس - كه خود به آبهاى سرزمينى ايران تجاوز كرده و در آن مستقر بود - شليك و تمامى مسافران و خدمه هواپيما به وضع اسفناكى به شهادت رسيدند.
متعاقب اين تجاوز آشكار، جمهورى اسلامى ايران در روز 14 تير 1367 طى نامه اى به رئيس شوراى امنيت خواستار تشكيل جلسه فورى شورا براى رسيدگى به موضوع شد. 25 تير 1367 مطابق با 16 ژوئيه 1988 شورا تشكيل جلسه داد. از سوى جمهورى اسلامى ايران دكتر ولايتى وزير امور خارجه وقت ايران و از جانب آمريكا جرج بوش معاون وقت رئيس ‍ جمهورى در جلسه حضور داشتند. وزير خارجه جمهورى اسلامى ايران در فرازى از سخنان خود عنوان كرد:
حضور نظامى آمريكا در خليج فارس تنها منادى مرگ و بى قانونى و شرارت بوده و جز ناامنى چيزى به ارمغان نياورده است . عمل جنايتكارانه آمريكا در حمله به هواپيماى كشورى به هيچ وجه در قالب دفاع مشروع قابل توجيه نيست .
قطعنامه 616 شوراى امنيت (1988) (42) 
شوراى امنيت پس از استماع سخنان دكتر ولايتى و جرج بوش در جلسه شماره 2821 خود در تاريخ 20 ژوئيه 1988 (29/4/1367) طرح قطعنامه پيشنهادى را به عنوان قطعنامه شماره 616 تصويب كرد. متن قطعنامه به شرح زير است :
(شوراى امنيت ، با بررسى نامه مورخه 5 ژوئيه 1988 جانشين نماينده دائم جمهورى اسلامى ايران خطاب به رئيس شوراى امنيت و با استماع بيانات نماينده جمهورى اسلامى ايران ، وزير امور خارجه على اكبر ولايتى و سخنان نماينده ايالات متحده آمريكا معاون رئيس جمهور جرج بوش ، با ابراز تاسف عميق از اين كه يك هواپيماى غير نظامى (ايران اير) در پرواز برنامه ريزى شده بين المللى 655، در پرواز بر فراز تنگه هرمز به وسيله موشك شليك شده از ناو جنگى ايالات متحده آمريكا (وينسنس ) منهدم گرديد، با تاكيد بر ضرورت تبيين حقايق سانحه توسط بازرسى بى طرفانه ، با اضطراب عميق از تشنج دائم التزايد در منطقه خليج (فارس )،
1 - تاسف عميق خود را از ساقط ساختن هواپيماى غير نظامى ايران به وسيله موشكى كه از يك ناو جنگى آمريكا شليك شده و تسليت عميق خود را به خاطر از دست رفتن غم انگيز جان انسانهاى بى گناه ابراز مى دارد.
2 - همدردى صميمانه خود را به خانواده هاى قربانيان سانحه غم انگيز و دولتها و كشورهاى آنان اعلام مى دارد.
3 - از تصميم سازمان بين المللى هواپيمايى كشورى در پاسخ به درخواست جمهورى اسلامى ايران مبنى بر ايجاد گروه تحقيق براى بررسى تمام حقايق موجود و جنبه هاى فنى زنجيره حوادث مربوط به اين پرواز و انهدام هواپيما و همچنين از اعلام ايالات متحده آمريكا و جمهورى اسلامى ايران مبنى بر تصميمشان براى همكارى با بررسى سازمان هواپيمايى كشورى استقبال مى كند.
4 - از تمامى اعضاى كنوانسيون 1944 شيكاگو در مورد هواپيماى كشورى بين المللى درخواست مى كند كه در همه شرايط مقررات و رويه هاى سلامت هوانوردى كشورى بويژه ضمائم آن كنوانسيون به منظور جلوگيرى از چنين پيشامدهايى را دقيقا مراعات نمايند.
5 - لزوم اجراى فورى و كامل قطعنامه 598 (1987) شورا را به عنوان تنها مبناى حل جامع ، عادلانه ، شرافتمندانه و پايدار منارعه ميان ايران و عراق ابراز و پشتيبانى خود را از دبير كل براى اجراى اين قطعنامه اعلام و خود را ملتزم به همكارى با دبير كل براى تسريع در اجراى طرح اجرايى او مى نمايد.)
در بررسى اين قطعنامه ، صرف نظر از كاربرد نام ناقصى به جاى خليج فارس ‍ و قطع نظر از ارتباطى كه در قطعنامه بين مساله جنگ و ساقط ساختن هواپيماى ايرانى ايجاد شده و ياپيشى بينى نشدن محكوميت و جبران خسارت وارده و ساير مسئوليتهاى ناشى از حمله مشاهده مى شود كه شوراى امنيت از شوراى ايكائو با آن كه يك مرجع فنى و تكنيكى و بالاترين ارگان مسئول امنيت و سلامت پروازهاى بين المللى است ، به دنبال در خواست جمهورى اسلامى ايران براى تشكيل جلسه رسيدگى به موضوع و پس از بررسى در تاريخ 23/4/1367 (14 ژوئيه 1988) به صدور بيانيه بسنده كرد و در آن ضمن ابراز تاسف عميق و همدردى و با تاكيد بر اصل عدم كاربرد زور عليه هواپيماهاى غير نظامى كاربرد سلاح عليه يك هواپيماى مسافرى (بدون ذكر جزئيات ) را تقبيح كرد و هياتى را مامور رسيدگى به موضوع نمود. قطعنامه شوراى امنيت از نظر محتوا و كلمات به كار رفته در آن ، از بيانيه شوراى ايكائو قوى تر و محكم تر است . مضافا اين كه با توجه به ساختار شوراى امنيت و جو فشار و تهديدى كه در هنگام تصويب قطعنامه 616 عليه جمهورى اسلامى ايران وجود داشت و نيز وضعيت جبهه هاى جنگ ، مى توان صدور قطعنامه 616 را نوعى موفقيت براى جمهورى اسلامى ايران به حساب آورد. جمهورى اسلامى ايران علاوه بر شوراى امنيت و شوراى ايكائو شكايت خود را در ديوان بين المللى دادگسترى لاهه نيز مطرح كرد.
در بررسى سانحه مشخص شد كه هواپيماى مسافرى برفراز آبهاى سرزمينى ايران مورد هدف واقع ، و در حوالى جزيره هنگام سقوط كرده است . و در اين تهاجم ناو وينسنس به آبهاى سرزمينى ايران تجاوز كرده است . قبل از اين واقعه نيز توسط نيروهاى آمريكايى ، به هواپيماهاى گشت ايرانى از لحظه برخاستن از باند بندرعباس تا لحظه فرود اخطار داده مى شد. معناى اين اقدام آن است كه نيروهاى آمريكايى حتى برفراز خاك جمهورى اسلامى ايران نيز هواپيماهاى ايرانى را مورد تهديد قرار مى دادند در 8 ژانويه 1988 امريكاييان مرتكب نقص حريم هوايى ايران براى رهگيرى شدند. از ديگر سو نيروهاى آمريكايى بدون مجوز شوراى امنيت در منطقه حضور پيدا كرده و با نقض بى طرفى در خليج فارس عليه ايران و به نفع عراق عملا در كار بازرسى كشتيها از سوى جمهورى اسلامى ايران ممانعت به عمل مى آوردند و نيز در مقابل تهاجم عراق به كشتيهاى تجارى ساكت و در برابر عمل متقابل ايران عكس العمل نشان مى دادند و تا آنجا پيش رفتند كه سكوهاى نفتى ايران و كشتى ايران (ايران اجر) را مورد حمله قرار داده و به آتش كشيدند.
ماده 2 (4) منشور ملل متحد كليه اعضا را از تهديد به زور يااستعمال زور عليه تماميت ارضى يااستقلال سياسى هر كشورى كه با مقاصد ملل متحد مباينت داشته باشد، منه نموده است .
نيروهاى نظامى آمريكا مستقر در آبهاى خليج فارس و درياى عمان در زمان حادثه و قبل از آن عملا تمامين ارضى ايران را با استفاده از انواع ترفندها مورد تجاوز قرار داد و به انحاء مختلف كشتيها و هواپيماهاى ايران را مورد تهديد قرار داد.
حمله آمريكا به هواپيماى مسافرى در حريم هوايى ايران و در مسير هوايى بين المللى مشخص و اعلام شد كه نقض قاعده حقوقى عدم توسل به زور و همچنين نقض آشكار تماميت ارضى يك دولت عضو سازمان ملل مى باشد. همچنين مصداق كامل تجاوز مندرج در بند (ب ) ماده 3 ضميمه قطعنامه تعريف تجاوز مورخه 1974 مجمع عمومى سازمان ملل مى باشد كه به استناد آن كاربرد هر نوع سلاح توسط يك دولت عليه سرزمين دولت ديگر، محاصره بنادر يا سواحل يك دولت نيروهاى مسلح دولتى ديگر را، از مصاديق تجاوز دانسته است و بالاخره بند (ت ) ماده مزبور مبين آشكار تجاوز آمريكا به ناوگان هوايى دولت جمهورى اسلامى ايران محسوب مى شود.
هر چند مجمع عمومى سازمان ملل در قطعنامه 3314 توجه شوراى امنيت را به تعريف تجاوز جلب و به آن توصيه كرده است كه در احراز تجاوز، تعريف مزبور را به نحو مقتضى راهنماى خود قرار دهد، اما عملا شوراى امنيت در قضيه مطروحه با جو حاكم بر شورا از كنار قضيه گذشته و دولت ايران را به اجراى قطعنامه 598 سوق داده است و نهايتا حمايت كامل نسبت به ايمنى هواپيماهاى بين المللى و بويژه ممنويت مطلق توسل به زور كه در ضميمه دوم كنوانسيون شيكاگو مورد تاكيد قرار گرفته و به صورت قاعده مسلم حقوق بين الملل درآمده است از طرف شوراى امنيت كاملا ناديده گرفته شده است .
عنصر تخصصى سازمان ملل متحد يعنى ايكائو (43) نيز از مسائل سياسى به دور نمانده و به جاى بررسى فنى و ارائه طريق به شوراى امنيت به ابراز تاسف و تسليت به بازماندگان سانحه پرداخت (44).
به دليل حاكميت چنين اوضاعى بر سازمان ملل متحد، آمريكا پس از سرنگونى هواپيما اعلام نمود كه در نظر ندارد هيچ تجديد نظرى در دستورات جنگى موجود به عمل آورد و با تشكيل نيروهاى شوراى امنيت براى برقرارى امنيت در خليج فارس بكرات مخالفت كرد.
14 تير 1341 / 5 ژوئيه 1962 
سالروز استقلال الجزاير 
الجزاير دهمين كشور بزرگ دنيا است كه در شمال آفريقا واقع و از نظر وسعت دومين كشور قاره آفريقا محسوب مى شود. مساحت آن 741، 381، 2 كيلو متر مربع مى باشد. فاصله شرق به غرب الجزاير 2414 كيلومتر و جنوب تا شمال آن 2092 كيلو متر و طول سواحلش با درياى مديترانه 1104 كيلو متر تخمين زده شده است و داراى 7476 كيلومتر مرز بين المللى مى باشد. اين كشور با تونس 958 كيلومتر، با ليبى 982 كيلومتر، با مراكش 1637 كيلومتر، با نيجر 956 كيلومتر، با مالى 1376 كيلومتر و با موريتانى 463 كيلومتر مرز مشترك دارد. الجزاير از نظر اقليمى به 3 ناحيه متفاوت ، بخش ساحلى ، فلات مركزى ، و ناحيه صحرايى تقسيم شده است . آب و هواى آن در بخش شمال داراى تابستانهاى گرم و خشك و زمستانهاى مرطوب و معتدل است . جمعيت الجزاير 032،183،29 نفر (1997) و پايتخت آن الجزاير 000،507،1 نفر جمعيت دارد.
در الجزاير بربرها و اعراب از نظر نژادهاى و تركيب قوميت از اكثريت 99درصد برخوردارند كه هويت عربى يافته اند و زبان رسمى عربى است و زبانهاى بربر و فرانسه نيز رواج دارد. زبان دوم مردم زبان فرانسه مى باشد كه يادگار دوران سلطه استعمارى فرانسه بر اين سرزمين است ، اسلام دين رسمى مردم الجزاير (99درصد سنى ) است . امروزه اقليتى مسيحى و يهودى نيز در اين كشور وجود دارند.
الجزاير با دو كشور مراكش و تونس در جمع (المغرب ) ناميده مى شود. اين سرزمين از آغاز تاريخ ، مسكن و ماواى بربرها بوده است . در حدود قرن 12 قبل از ميلاد فنيقيها آن را به تصرف خود درآوردند و كارتاژها نيز به مدت 6 قرن بر آن حكمرانى كردند. در سال 146 قبل از ميلاد تحت تسلط امپراتورى روم بود و سپس زير سيطره حكومت بيزانس (روم شرقى ) قرار گرفت . در قرن هفتم ميلادى برابر با اواسط قرن اول هجرى اين كشور به تصرف مسلمانان درآمد و سالهاى متمادى مسلمين بر آن حكم راندند و اكثريت مردم اين كشور به اسلام روى آوردند و زبان عربى را به عنوان زبان رسمى و زبا رايج به رسميت شناختند. بعدها ديگر اقدام اين كشور نيز بتدريج با اعراب آميختند و تمامى تحت نفوذ فرهنگ و تمدن عالى اسلامى قرار گرفتند.
در طى اعصار و قرون متمادى چند سلسله از امراى محلى بر اين سرزمين حكم راندند كه مهمترين آنها (المرواريد) و (المحدث ) مى باشند كه با پشتيبانى دولت مراكش تاسيس شده بودند. سپس استعمار اسپانيا پيدا شد. اين امر با نارضايتى بسيار مردم روبرو، و موجب شورشهاى فراوانى گرديد. در قرن 16 ميلادى الجزاير به تصرف دولت عثمانى در آمد و در سال 1830 ميلادى فرانسويان با يك بهانه واهى سعى در تسخير اين كشور مسلمان نشين كردند كه با مقاومت شديد مردم روبرو شدند.
فكر عملى اشغال الجزايز از جانب فرانسه به سال 1827 ميلادى باز مى گردد كه به دنبال اقدام (ناپلئون بناپارت ) براى اشغال جزيره مالت قوت گرفت . از سال 1808 نهادهاى فرانسوى كار تهيه نقشه و پروژه كامل اشغال الجزاير را در اجراى دستورات ناپلئون اول آغاز كردند. در 5 ژوئيه 1830 الجزاير به اشغال فرانسه درآمد. و مقامات ترك ، كه به بر اين كشور حكومت مى كردند و آن را جزء قلمرو عثمانى درآورده بودند از اين كشور اخراج شدند. به علت سرنگونى خاندان (بوربون ) و سقوط دولت در فرانسه ، طرح واگذارى قسمتهاى ديگر الجزاير به يك كنگره اروپايى به منظور تصميم گيرى در مورد آينده آن منفى شد و چهار سال تصميم گيرى به تعويق افتاد. در سال 1834 نيز دولت فرانسه به دنبال گزارش ، يك كميسيون ويژه ، تصميم به الحاق الجزاير به فرانسه گرفت و براى اجراى اين طرح ، فرماندار كل براى اين كشور منصوب كرد. در طى ربع قرن بعدى تاريخ الجزاير در راستاى تثبيت استيلاى فرانسه بر اين كشور و انضمام كامل آن بوده است ، و على رغم مقاومت شديد و مخالفت مردم صورت گرفت .
(اميرعبدالقادر الجزايرى ) يكى از رهبران و مجاهدان برجسته مسلمانان بود كه با نيروهاى خود مقاومت جانانه اى را بخصوص در نواحى غربى كشور از خود نشان داد. فرانسه پس از آن كه استيلاى خود را بر الجزاير كامل كرد، در سال 1857 با سرعت در جهت اجرا و تحقق اهداف خود گام برداشت و اين كشور را به صورت قسمتى از خاك فرانسه در ساحل شمالى آفريقا درآورد و آن را پايگاهى به منظور تلسط بر ساير كشورهاى اسلامى منطقه و به استثمار كشاندن آنها قرار داد.
در سال 1900 دولت فرانسه به الجزاير خود مختارى ادارى و مالى داد كه از طريق هياتى به نام كارگزاران مالى اعمال مى شد كه اعضاى 3/2 آن را مستعمره نشينان اروپايى و 3/1 ديگر را الجزايريها تشكيل مى دادند. طى هفتاد سال از 1830 تا 1900 مردم مسلمان الجزاير از نظر اقتصادى در تنگنا، و از نظر فرهنگى و اجتماعى نيز در مراتب پايينى بودند.
جنگ عليه و فرانسويان توسط مجاهدان الجزايرى تا قرن بيستم ادامه يافت و بعد از جنگ جهانى اول با رهبرى علماى مسلمان و دانشجويان و سپس با ورود مردم شدت يافت . نقش علما همچون (شيخ ابراهيمى ) و (ابن باديس ) تعيين كننده مبارزه و جهاد بوده است .
جنگ جهانى دوم اثر منفى بر جهاد ملت مسلمان الجزاير گذاشت . فرانسويان مخفيانه با عناصر محافظه كار تماس گرفتند و با هم كنار آمدند. معروف ترين اين عناصر (فرحت عباس ) بود كه (جمعية البيان و الحريه ) را به منظور ايجاد حكومت خود مختار و فدرالى با فرانسه تاسيس كرد. اما مردم الجزاير به ماهيت آنان پى بردند و در سال 1945 تظاهرات گسترده اى ترتيب دادند و ضمن آن خواهان استقلال كامل از فرانسه شدند. در طى تظاهرات حدود 15 هزار شهيد در شهرهاى مسطيف و قاعله به خاك و خون غلطيدند و در مقابل 100 سرباز فرانسوى نيز كشته شدند و متعاقب اين تظاهرات و توقيف فرحت عباس و انحلال جنبش و دوستداران بيانيه آزادى بسيارى از رهبران ناسيوناليست متقاعد شدند كه توسل به قوه قهريه را به عنوان تنها راه حصول به هدفشان انتخاب كنند. در مارس 1946 فرحت عباس آزاد شد و اتحاديه دوكراتيك بيانيه الجزاير را به منظور فراهم آوردن مقدمات و زمينه تشكيل دولت خود مختار و غير مذهبى الجزاير در چارچوب ممالك متحده فرانسه تاسيس كرد. اين اتحاديه على رغم موفقيتهايى كه در انتخابات مجلس فرانسه به دست آورد، به هيچ يك از اهداف ياد شده دست نيافت ، لذا در سپتامبر 1946 از مجلس فرانسه خارج و در انتخابات بعدى نيز شركت نكرد.
مبارزات مردم الجزاير 
در عصر حكومت استعمارگران فرانسوى بر الجزاير، برنامه هاى دراز مدت اسلام زدايى و تحقير مسلمانان انجام گرفت . از جمله اين برنامه هاى استعمارى ، سياست انضمام و همانند سازى براى محو وجزه مشخصه جامعه بومى از جمله حذف تشكيلات قوى حقوق اسلامى ، جلوگيرى از انجام فرائض دينى ، حذف روشهاى تدريس مدارس دينى و به دست گرفتن محاكم قضائى ، تدوين برنامه هاى آموزش به سبك غرب ، حتى مسيحى كردن مردم الجزاير را به مورد اجرا گذاشتند. براى مبارزه با اين عوامل فساد شخصيتهاى مسلمان برجسته اى چون عبدالقادر خزايه و عبدالمجيد ابن باديس قيام كردند.
عبدالقادر جزايرى : مردم الجزاير به اين شخص مبارز، قهرمان ملى لقل داده اند. او به سال 1248 هجرى قمرى كه الجزاير در اشغال فرانسويان بود، عليه آنان دست به قيام زد. مردم او را پادشاه عرب يا (اميرالمؤ منين ) نام نهادند. عبدالقادر على رغم اين كه مى گفت فرانسويها كافران حربى هستند و براى مقابله با آنها تنها دو راه وجود دارد، يا بايد به پيروزى دست يافت يا به شهادت رسيد چند معاهده مهم با فرانسويها امضا كرد. او در سال 1839 عليه فرانسويان اعلان جنگ داد و اين مساله باعث وحدت و همبستگى بيشتر الجزايريها شامل اعراب و بربرها شد.
جنگهاى ياد شده باعث گسترش قلمرو الجزاير و شكست دشمن شد، به نحوى كه ناگزير از ترك جنگ گرديد. در سالهاى بعد نيز جنگهاى ديگرى در گرفت . يكى از آنها در سال 1843 بود كه در نهايت منجر به شكست عبدالقادر شد و او بناچار به مراكش پناهنده شد.
پادشاه وقت مراكش بر اثر شكست از فرانسويها، عبدالقادر را رها كرد واو با بازگشت به سرزمين خويش به فعاليتهاى جديدى دست زد كه موثر نيفتاد و سرانجام نيز به سال 1847 به اسارت فرانسويها تن در داد.
عبدالمجيد بن باديس : او موسس (جمعيت العلماء المسلمين ) مى باشد. جامعه يا اتحاديه مذكور به رهبرى اين شخصيت مهم در دفاع از هويت اسلامى و حفظ فرهنگ ملى بيش از هر نهاد و سازمان ديگرى فعال بوده است .
در سال 1932 جامعه علما تحت شعار (الجزاير ميهن من ، عربى زبان من و اسلام دين من است ) با همكارى گسترده اقدام به تاسيس حدود 600 مدرسه قرائت قرآن كرد.
مردان مبارز و بزرگى نظير (شيخ بشير الابراهيمى ) و يا (شيخ ابومردان بونى ) كه امام مسجد بودند، و رهبرى مبارزات را بر عهده داشتند، مسجد را مركز فرماندهى خود قرار دادند و با اتكا به روح اسلام با فرانسويان مبارزه را شروع كردند.
قيام مردم مسلمان الجزاير در مقابل اشغالگران فرانسوى از همان بدو تجاوز دشمن آغاز و تا بيرون راندن آنان تقريبا به طور پيوسته ادامه يافت .
سير زمانى و توالى انقلابها و قيامهاى مردم الجزاير اجمالا به شرح زير بوده است :
47 - 1830 ميلادى قيام شيخ عبدالقادر جزايرى همراه با پدرش محى الدين حسنى
47 - 1845 ميلادى قيام ابومعزه در كوههاى ظهره
54 - 1852 ميلادى قيام محمد بن عبدالله در جنوب . اين قيام سپس به مدت 20 سال توسط پسر وى سيدى سليمان ادامه يافت
54 - 1851 ميلادى قيام ابوبغلة در منطقه قبائل
1857 ميلادى قيام لا لا فاطمه در منطقه جرجره
1859 ميلادى قيام بنى سناسن در مرز مراكش
1863 ميلادى قايم اولاد و قبائل سيدى شيخ در جنوب
71 - 1870 ميلادى قيام شيخ حداد و مقرانى
1916 ميلادى قيام اوراس
1945 ميلادى قيام بزرگ منطقه قسطنطنيه كه طى آن 45000 مسلمان الجزاير كشته شدند. اين قيام توسط خالد الجزايرى يكى از نوادگان اميرعبدالقادر صورت گرفت .
سرانجام از اوائل نوامبر 1954 انقلاب الجزاير به طلايه جبهه آزاديبخش ‍ ملى تحقق يافت . براساس اسناد و مدارك موجود قيامها و نهضتهاى ديگرى نيز صورت گرفت كه اهداف عمده اين قيامها اخراج فرانسويان از سرزمين الجزاير و حفظ آداب و سنن اسلامى و قوميت عربى بوده است .
پيروزى نهايى 
در جنگ جهانى دوم ، الجزاير كه هنوز مستعمره فرانسه بود، به كشورهاى متفق پيوست و در سالهاى 1943 ژنرال به عنوان رهبر دولت در تبعيد فرانسه مقر خود را در شهر الجزاير قرار داد و اين شهر تا سال 1944 به عنوان پايتخت موقت دولت فرانسه درآمد. در سال 1959 دو گل به كشور الجزاير خود مختارى اعطا كرد، ليكن مبارزان به جهاد بى امان خويش براى به دست آوردن استقلال ادامه دادند، تا اين كه دو گل در سال 1962 قرار داد معروف (اويان ) را كه متضمن استقلال الجزاير بود به امضا رسانيد و اين كشور پس از سالها تلاش بى امان و با دادن بيش از يك ميليون كشته در 5 ژوئيه سال 1962 به استقلال رسيد و داراى حكومت جمهورى شد كه رياست آن را احمد بن بلا به عهده گرفت .
پس از كسب استقلال ، حركتهاى مرموزى نيز در اين كشور رخ داد، از جمله هوارى بومدين وزير دفاع اين كشور در سال 1965 پس از يك كودتاى نظامى به قدرت رسيد و پس از مرگ او، شاذلى بن جديد در سال 1978 به رياست جمهورى نائل شد.
جبهه نجات اسلامى به رهبرى عباس مدنى در انتخابات ژوئن 1990 الجزاير پيروزى بزرگى به دست آورد به طورى كه اداره محلى حدود 22 حوزه از مجموع 48 حوزه شهرى اين كشور به دست جبهه نجات اسلامى افتاد.
پس از اين انتخابات ، دولت شاذلى بن جديد تصميم گرفت مبارزه دامنه دارى را عليه جبهه نجات اسلامى شروع كند.
با شروع بحران خليج فارس در ماه اوت 1990 و اشغال كويت توسط عراق ، اوضاع الجزاير به صورت بى سابقه اى تحت تاثير اين بحران قرار گرفت . ترس و نگرانى دولت از پيروزى جبهه نجات در انتخابات پارلمانى و شهرداريها و به دنبال فشار خارجيها و نظاميان بر دولت نتايج انتخابات لغو شد و رهبران جبهه نجات اسلامى دستگير شدند. اين امر سبب بروز درگيريها و خشنونتهاى شديد داخلى گرديد كه تاكنون (سال 1377 شمسى ، 1988 ميلادى ) ادامه دارد.
براساس قانون اساسى 1976 الجزاير، تنها حزب سياسى قانونى كشور، جبهه آزاديبخش ملى (جبهة التحرير الوطنى ) است كه ائتلاف آزادى بين گروههاى ناسيوناليستى فعال در مبارزات استقلال الجزاير عليه فرانسه و دخيل در رهبرى اين مبارزات مسلحانه ، به حساب مى آيد. با اين حال از جهات متعدد به صورت يك حزب جهت يابى و پويايى خود را از دست داده و از جهات متعدد به صورت يك حزب بى پيام و بى رسالت درآمده است . كيفيت رهبرى اين حزب نيز به واسطه دسته بنديها و مبارزات و مخاصمات گروهى ، روبه انحطاط گذاشته است . اين حزب ، جهان بينى و طرز نگرش سوسياليستى دارد، ايدئولوژى سياسى آن در سال 1972 تحت عنوان (سانتراليسم دموكراتيك ) تعيين شده و وظايف ويژه آن بسط و توسعه جهت دهى و راهنمايى و انگيزش و نظارت بر دولت و نه جانشين سازى خود به جاى دولت توصيف شده است . اين حزب توسط دبير خانه اجرايى كه متشكل از پنج عضو است اداره مى شود. عضويت در اين حزب براساس 17 فدراسيون ، 109 بخش يا دايره و 112 كمون يا بلديه تقسيم شده است . حزب مزبور به يك دبيرخانه ، يك كميته مركزى ، يك دفتر سياسى فدراسيونها، دواير و قسمتها تقسيم گرديده است . دبيركل اين حزب خود به خود كانديداى رياست جمهورى نيز خواهد بود. زير چتر جبهه آزاديبخش ملى ، تعدادى سازمانهاى فراگير نظير سازمان جوانان جبهه آزاديبخش ملى (منطقه شباب جبهه التحرير الواطنى ) و اتحاد ملى زنان الجزاير (الاتحاد الوطنى النساء الجزائريات ) فعاليت مى كنند.
در پى شورشهاى اكتبر 1988 الجزاير، شاذلى بن جديد قول انجام اصلاحات و تجديد نظر در قانون اساسى را داد. در 23 فوريه 1989 نظام سياسى از حالت تك حزبى به دموكراسى چند حزبى تبديل شد و در پى آن احزاب جديد بتدريج اعلام موجوديت كردند.
جبهه نجات اسلامى كه پنج ماه بعد از شورشهاى اكتبر 1988 تشكيل شد در اساسنامه خود ضمن تاكيد بر حمايت از وحدت اسلام و خارج كردن الجزاير از عقب ماندگى ، اسلام را به عنوان جانشين ايدئولوژيهاى وارداتى و حلال مشكلات الجزاير دانسته است .
اين جبهه در تاريخ اول مارس 1989 در مسجد (عبدالحليم بن باديس ) اعلام موجوديت كرد. رياست جبهه نجات اسلامى را عباس مدنى كه استاد فلسفه است بر عهده دارد. ارگان رسمى جبهه نجات اسلامى (المنقذ) نام دارد كه بيانگر نقطه نظرات رسمى رهبران اين جبهه مى باشد.
عباس مدنى رهبر جبهه نجات اسلامى 
عباس مدنى رهبر جبهه نجات اسلامى در سال 1931 در (سيدى اوكيا) واقع در جنوب شرقى الجزاير چشم به جهان گشود. پيش از قدم گذاردن به راه سياست و تعهد به نهضت ملى گرا، از شاگردان مشهور مكتب قرآن بوده است . معهذا عدم موفقيت وى در عمليات بمب گذارى در مركز راديو الجزايره در روز آغاز جنگ استقلال در اول نوامبر 1954 باعث شد تا تمامى طول هفت سال مبارزه را در زندان سپرى كند. مدنى پس از كسب بورسيه از دولت مستقل ، موفق به كسب مدرك دكترا در علوم تربيتى شد. بدين ترتيب راه به موسسه علوم اجتماعى الجزايره يافت و آن را به يك ذخيره مبارزه اسلام گرا در خدمت اسلام سياسى تبديل كرد.
صعود برق آسا و اشتهار نامش در پى شورشهاى خونين اكتبر 1988 آغاز و در همين هنگام برخلاف تصميم اتخاذ شده از سوى رهبران اسلامگرا ايجاد نخستين حزب اسلامى الجزاير (جبهه نجات اسلامى ) را اعلام داشت .
جبهه نجات اسلامى در سپتامبر 1989 مشروعيت يافت و به سرعت صدها هزار عضو در ميان جوانان فقير و مستضعف كشور به خود جذب كرد. جوانانى كه هر جمعه هزاران هزار نفر از آنان در مساجد و اطراف آنها به گرد عباس مدنى و على بلحاج نفر دوم جبهه جمع مى شدند. در ژوئن 1990 مدنى نيروهاى بى قرار خود را به نخستين پيروزى انتخاباتى رهنمون شد و آراى نخستين انتخابات محلى چند حزبى الجزاير را از هنگام استقلال اين كشور در سال 1962 به خود اختصاص داد. وى در اين حال جبهه نجات اسلامى را امانتدار مشروعيت مردم در مقابل جبهه آزاديبخش ملى ، حزب واحد سابق كه از 30 سال قدرت مطلق ، ديگر فرسوده شده بود، معرفى كرد. دعوت مردم به برپايى يك اعتصاب عمومى نامحدود در مه و ژوئن 1991 كه به منظور وادار كردن شاذلى بن جديد به برگزارى انتخابات رياست جمهورى و قانونگذارى پيش از موعد انجام گرفت ، به رويارويى با ارتش انجاميد و... به برقرارى حكومت نظامى در 5 ژوئن 1991 و باز داشت رهبران عمده اسلامگرا از جمله عباس مدنى و على بلحاج منجر شد. چند ماه بعد، جبهه نجات اسلامى به رغم از دست دادن رهبران خود تحت رهنمودهاى دو تن از نزديكان عباس مدنى يعنى (عبدالقادر حشانى ) مهندس شيمى و (رابح كبير) در دسامبر 1991 در نخستين انتخابات قانونگذارى چند حزبى به پيروزى دست يافت . موج پر تلاطم اسلامگرايان ، نگرانى شديدى در صفوف سران مملكتى و حاميان جناح دموكراتيك آنها فراهم آورد و به دنبال آن شاذلى بن جديد از قدرت كناره گرفت ، راى گيرى متوقف شد و حالت بحران سياسى در الجزاير برقرار گرديد.
انحلال جبهه نجات اسلامى در آوريل 1992 راه را براى به وجود آمدن گروههاى مسلح اسلامى گشود.
براساس آمار رسمى درگيريهاى متعدد ميان اين گروهها با نيروهاى نظامى الجزاير هزاران كشته و زخمى تاكنون بر جاى گذاشته است .
21 تير 1341 
فاجعه خونين مسجد گوهرشاد 
اسلام زدايى در كشورهاى اسلامى ، بويژه در منطقه خاورميانه ، مهمترين استراتژى استعمار بود. اين استراتژى شيطانى با به قدرت رسيدن رضاخان به طرز پيچيده و زمانبندى شده اى در ايران به مرحله اجرا در آمد. اما به سبب برخورد قاطع مردم به رهبرى روحانيت از جمله موضع گيرى تند و كفرستيزانه آيت الله بافقى (45) مدت 8 سال طرح حجاب زدايى از زنان مسلمان ايران به تعويض افتاد. در اين هشت سال از سال 1305 الى 1314 شمسى ، روحانيت در معرض شديدترين حملات روانى و يورشهاى تبليغاتى قرار گرفت . طرح موذيانه (استفاده از عمامه مستلزم داشتن تصديق دولتى است )، خود بخشى از اين حملات روانى بود.
نظام رضاخان بر اين باور بود كه با جنگ عظيم روانى كه بر پا كرده ، روحانيت پويا و متعهد به موضع ضعف كشانده شده و قادر به مقاومت در برابر طرحها سلطه طلبانه استعمار نخواهد بود؛ اين است كه همزمان با اجبارى شدن كلاه بين المللى و شاپو براى مردان زمزمه هاى حجاب زدايى زنان نيز بلند شد؛ نطقهايى جهت آماده سازى اذهان عمومى ايراد گرديد؛ جشنها و ميتينگهاى سازمان يافته اى تشكيل شد تا زمينه پذيرش يكى از خطرناكترين و اسارت بارترين طرحهاى سلطه جويانه استعمارى فراهم آيد.
برخلاف پيش بينى تئوريسين هاى وابسته به نظام و پس از آن همه تهاجمات وسيع روانى كه در طول سالها سلطه عوامل بيگانه عليه روحانيت به عمل آمده بود، روحانيت بيدار و آگاه پس از شنيدن اين زمزمه ها و گفتارهاى دولتيان در جشنها و ميتينگها، به طور مخفى جلساتى برگزار كردند.
منزل آيت الله يونس اردبيلى محل ديدار و پايگاه مقاومت اكثريت علما و مدرسين درجه اول حوزه علميه مشهد گرديد.
در يكى از اين جلسات پيشنهاد شد كه آيت الله حاج آقا حسين قمى به تهران برود و به طور مستقيم با رضاشاه مذاكره كند.
حاج آقا حسين قمى با اين پيشنهاد موافقت نمود و قبل از عزيمت به روحانيون و واعظين مشهد گفت : (من مى روم تا با شاه صحبت كنم ، شايد او از تصميمش منصرف گردد؛ شما نيز بايد مردم را آگاه و هوشيار نماييد تا درك كنند كه چه توطئه عظيمى در كار است .)
حاج آقا حسين پس از رسيدن به تهران بلافاصله به باغ سراج الملك شهر رى برده شد و ممنوع الملاقات گرديد.
از سوى ديگر مسجد گوهرشاد چند روزى بود كه محل اجتماع و سخنرانى عليه لباس بيگانه و اسلام زدايى شده بود، با باز داشت آيت الله قمى حال و هواى ديگرى يافت . اجتماعات وسيعتر و اعتراضات گسترده تر و سخنرانان كلامشان آتشين تر و شعار مردم تندتر گرديد.
همزمان بازداشت آيت الله قمى ، از مركز به شهربانى مشهد دستور داده شد كه وعاظ معروف را سريع دستگير كنند. در اجراى اين دستور، شيخ غلامرضا طبسى و شيخ شمس نيشابورى دو تن از وعاظ خراسان دستگير شدند اما، گردهمايى فراينده مردم در مسجد گوهرشاد براى شنيدن سخنان روحانيت ادامه يافت .
علما و مجتهدين در يكى از جلساتشان كه در منزل مرحوم آيت الله سيد يونس اردبيلى برقرار شده بود، تصميم گرفتند كه تلگرافى به رضاشاه مخابره و او را از اقدامات ضد دينى خود منصرف سازند. اين تلگراف به امضاى هشت تن از علماى متعهد و مسئول رسيده و ارسال شد؟ و قرار شد كه خطباى معروف و مشهورى چون شيخ مهدى واعظ خراسانى و شيخ عباسعلى محقق و شيخ محمد تقى نيشابورى معروف به بهلول و... در مسجد گوهرشاد به منبر بروند و مردم را از عمق فاجعه اى كه در حال شكل گرفتن بود آگاه سازند.
صبح روز جمعه 10 ربيع الثانى 1354 قمرى برابر با 20 تير 1314 شمسى ، قزاقان مستقر در مشهد براى متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند. قزاقان رضاخان بى محابا به روى مردم آتش گشودند و حدود يكصد نفر را كشته و يا زخمى كردند، اما مردم متفرق نشده و مقاومت كردند.
پس از اين هجوم مردم با ابرازى از قبيل داس ، بيل ، چوب و... به طرف مسجد سرازير شدند.
مسجد گوهرشاد لبريز از جمعيت گرديد. روحانيون به ترتيب بر بالاى منبر حضرت صاحب الزمان قرار گرفتند و به سخنرانى پرداختند.
در روز شنبه 11 ربيع الثانى 1354 برابر با 21 تير ماه 1314، در مسجد جاى سوزن انداختن نبود. شعارهاى ضد سلطنت و ضد حجاب زدايى داده مى شد. مسجد يكپارچه سرود مقاومت سر داده بود.
وحشت مقامات دولتى مشهد را فرا گرفته بود مركز تلگرافخانه مشهد به سبب اين وحشت محل رفت و آمد نمايندگان حكومت شده بود.
سرانجام رضاشاه دستور داد كه مسجديان را تار و مار، و همه را دستگير و مجازات نمايند.
سران قشون ، سران شهربانى و آگاهى ، نيروهاى خويش را هماهنگ كردند و قرار گذاشتند پس از نيمه شب تهاجم خود را آغاز كنند. قزاقان قبلا در نقاط حساس شهر و اطراف مسجد گوهرشاد مستقر شدند و مسلسلهاى سنگين را بر بامهاى مشرف به حياط مسجد جاى دادند.
اسدى نايب التوليه رضاشاه از نقشه كشتار مطلع شده بود و چون مى دانست كه مجتهدين هم در مسجد هستند، درصدد بر آمد كه آنها را از مسجد خارج كند. لذا به دروغ پيام فرستاد كه چون تلگراف شما را رضاشاه پاسخ گفته است ، بهتر است براى مذاكره تشريف بياوريد.
بدين ترتيب اسدى توانست با اين حمله مجتهدين را از كشيكخانه مسجد به دار التوليه كشاند، زيرا مى دانست كه اگر چشم زخمى به مجتهدين برسد، خراسان يكپارچه آتش خواهد شد.
توپهاى سنگين در خيابان تهران روبروى مسجد گوهرشاد استقرار يافت . پاسى از نيمه هاى شب 21 تيرماه گذشته بود كه صداى غرش مسلسلها در شهر پيچيد و قشون شرق به فرماندهى سرلشكر ايرج مطبوعى براى به خاك و خون كشيدن مردم به حركت درآمد. عده اى از ماموران مخفى رژيم قبلا وارد مسجد شده كه از داخل وارد عمل شوند و راه را براى ورود نيروهاى حكومت به داخل مسجد همواره سازند.
هنگامى كه سپيده سر زد، ديگر نه صداى گلوله اى بود و نه نداى (يا على و يا حسين ). اينك قزاقان با كشتن بيش از دو هزار تا پنج هزار تن و اسير كردن هزار و پانصد نفر، توانستند مقاومت مسجد را درهم بشكنند و دل استعمارگران بين المللى را شاد و مسرور سازند. كاميونهاى بسيارى (ده كاميون شمارش شده بود) اجساد مبارزين را كه جز سلاح ايمان و شهادت سلاح ديگرى نداشتند، جابه جا كردند. به گفته شاهدان عينى ، ماموران دولتى ، شهدا را همراه با زخميها در خندقهايى كه در محله خشتمالها و باغ خونى مشهد پيش بينى شده بود دفن كردند.
از صبح روز يكشنبه 22 تير 1314 بازداشت روحانيون آغاز شد و روحانيونى كه در نهضت خونين گوهرشاد شركت داشتند يا بازداشت شدند و يا اگر توانستند مخفى شدند تا در موقعيت مناسب ، ايران را به سوى نجف ترك كنند.
سه روز بعد از كشتار وحشيانه مردم در مسجد گوهرشاد، دولت فروغى اعلاميه اى به شرح زير صادر كرد:

next page

fehrest page

back page