تفسير مجمع البيان جلد ۱۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۸ -


/ سوره يونس / آيه هاى 6 - 1

1 . الر تِلْكَ اياتُ الْكِتابِ الْحَكيمِ.

2 . أَكانَ لِلنَّاسِ عَجَباً اَنْ اَوْحَيْنا اِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذينَ امَنُوا اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبينٌ.

3 . اِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالْاَرْضَ فى سِتَّةِ اَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْاَمْرَ ما مِنْ شَفيعٍ اِلاَّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ اَفَلاتَذَكَّرُونَ.

4 . اِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً اِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ لِيَجْزِىَ الَّذينَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَعَذابٌ اَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ.

5 . هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَالْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ اِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْاياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.

6 . اِنَّ فِى اخْتِلافِ الَّليْلِ وَالنَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمواتِ وَالْاَرْضِ لَاياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ.

ترجمه

1 - الف، لام، را؛ اين است آيات كتاب [استوار و ]حكمت آموز.

2 - آيا براى مردم شگفت انگيز بود كه به مردى از آنان وحى نموديم كه: مردم را [از نافرمانى و گناه ] بيم ده، و به كسانى كه ايمان آورده اند نويد رسان كه براى آنان نزد پروردگارشان پيشينه اى نيك [و پاداشى شكوهبار ]است؟! كفر گرايان [در برابر دعوت او ]گفتند: اين [بنده برگزيده خدا ]ساحرى آشكار است.

3 - به يقين پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، آنگاه بر عرش قرار گرفت. [او] كار [كران تا كران هستى ]را تدبير مى كند [و ]هيچ شفاعتگرى، جز پس از اذن او نيست. اين است خدا [ى يكتا كه ]پروردگار شما [ست ]؛ پس تنها او را بپرستيد. آيا به خود نمى آييد؟!

4 - بازگشت همگى شما به سوى اوست؛ خدا وعده درستى فرمود. اوست كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را باز مى گرداند، تا كسانى را كه [به راستى ]ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند بر اساس عدالت پاداش دهد. و كسانى كه كفر ورزيده اند به كيفر [سهمگين ] كفر شان [نوعى ]جوشيدنى از مايعى جوشان و عذابى دردناك خواهند داشت.

5 - اوست آن كسى كه خورشيد [فروزان ] را روشنايى [ارزانى داشت ]و ماه را تابان ساخت، و براى آن منزلگاه هايى مقرّر فرمود تا شمار سالها و حساب [عملكردها و تاريخ آنها] را بدانيد خدا اينها را جز بر اساس حق نيافريده است. او نشانه ها [و آيات قدرت خود] را براى مردمى كه مى دانند به روشنى بيان مى كند.

6 - به يقين، در آمد و رفت شب و روز، و آنچه خدا در آسمانها و زمين آفريده، براى مردمى كه پروا [ى خدا مى ]دارند نشانه هايى [روشن ] است.

نگرشى بر واژه ها

«آيه»: به نشانه اى روشن و آشكار گفته مى شود كه از زاويه خاصّى به درستى ادّعا و راستى دعوت، آگاهى و گواهى مى دهد.

«حكيم»: اين واژه در اينجا به مفهوم استوار است؛ امّا پاره اى نيز آن را به معناى حاكم و داور گرفته اند؛ چرا كه خدا در قرآن خود را داورى مى خواند كه در روز رستاخيز ميان مردم در مورد آنچه كشمكش مى نمودند، داورى خواهد فرمود.(38)

«قدم»: به باور «ازهرى» اين واژه به مفهوم چيزى است كه انسان آن را به عنوان ذخيره براى خود به پيش مى فرستد. و به باور «اعرابى» اين واژه به مفهوم تقدّم در شرافت است. و بسيارى بر آنند كه به مفهوم پيشگامى در كارهاى شايسته و يا نادرست است و با توجه به واژه پس از خود معنا مى دهد.

«قسط»: اين واژه به كسر «قاف» به مفهوم عدل و داد، و بهره و نصيب انسان آمده، و به فتح «قاف» به مفهوم بيداد و بى عدالتى و به فتح «قاف» و «سين» به معناى كژى در «پاها» است.

«حميم»: به آبى گفته مى شود كه به اوج داغى رسيده است.

«جعل»: پديد آوردن چيزى به گونه اى كه پيشتر، آن گونه و با آن وصف نبوده است.

«ضياء»: جمع «ضوء» به مفهوم روشنى و يا مصدر است.

«ليل»: به هنگام غروب خورشيد تا سپيده فجر دوم گفته مى شود.

«نهار»: به مفهوم گسترش يافتن و پهن شدن نور خورشيد است كه از طلوع فجر دوّم آغاز و تا غروب خورشيد ادامه دارد.

تفسير

شكوه قرآن و رسالت پيامبر در آغازين آيه اين سوره مباركه - پس از حروف مقطّعه كه پيشتر در مرد آنها سخن رفت - به شكوه و استوارى قرآن و آيات آن اشاره مى كند و مى فرمايد:

الر تِلْكَ اياتُ الْكِتابِ الْحَكيمِ.

آياتى كه پيش از اين از آنها سخن رفت و وصف آنها بيان گرديد، و يا همه آيات روشنگرى كه بر قلب پاك محمدصلى الله عليه وآله وسلم فرود آمده، تمامى آنها آيات قرآن گرانمايه است؛ آيات كتابى است كه از هر باطل و بيدادى مصون و محفوظ، و از هر تباهى و بى محتوايى پاك و پاكيزه است و اختلاف و دروغى در آن راه ندارد.

به باور پاره اى واژه «تلك» به سوره هاى قرآن اشاره دارد و مفهوم آن اين است كه اين سوره ها، آيات كتاب استوار و حكمت آموز است.

چرا اين وصف؟

در اين مورد چهار نظر است:

1 - بدان جهت كه براساس حكمت و فرزانگى سخن مى گويد و راه مى نمايد و هشدار مى دهد.

2 - امّا به باور برخى بدان دليل كه خدا دانش و حكمت رادر آن گردآورده و بر پيامبر برگزيده فرو فرستاده است.

3 - از ديدگاه پاره اى اين وصف به خاطر آن است كه قرآن كتاب دليل و برهان است و آنان را به سوى حق، و براساس حق راه مى نمايد؛ درست بسان كسى كه هماره گوياى به حق است.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر اين وصف بدان جهت است كه قرآن به انسان بينش و شناختى مى دهد كه بدين وسيله راه تباهى و نابودى را از راه نجات و رستگارى باز مى شناسد.

در دوّمين آيه مورد بحث در اشاره به وحى و رسالت مى فرمايد:

أَكانَ لِلنَّاسِ عَجَباً اَنْ اَوْحَيْنا اِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ النَّاسَ

آيه شريفه در چهره پرسش آغاز مى گردد، امّا منظور انكار و مردود اعلان نمودن پندار كفر گرايان و شگفت زدگى بى مورد و بيجاى آنان است.

به باور پاره اى واژه «ناس» نيز اشاره به مردم «مكه» دارد كه از رسالت محمدصلى الله عليه وآله وسلم اظهار شگفتى مى نمودند. و با اين بيان مفهوم آيه اين است كه: آيا براى مردم، شگفت انگيز است كه ما به يكى از اين انسانها وحى فرستاديم كه مردم را راه نمايد و آنان را از فرجام ستم و گناه هشدار دهد؟!

به عبارت ديگر، قرآن روشنگرى مى كند كه اين تعجب و شگفتى براى چه؟ چرا بايد اينان تعجّب كنند كه ما به مردى گرانمايه ازخود اين انسانها، وحى و پيام فرستاديم؟! از نظر هيچ خردمند واقعى جايى براى شگفتى نيست كه خدا، براى ارشاد و هدايت مردمى كه آفريده است پيام و پيام رسان بفرستد و وحى و رسالت را به مردى برگزيده ارزانى دارد؛ چرا كه وقتى خدا از سويى به بندگانش نعمت عقل و خرد ارزانى داشت، و از دگر سو شناخت خود و سپاس نعمت هايى را كه به آنان ارزانى داشت، بر آنان مقرّر فرمود، روشن است كه بايد آنان را به وسيله وحى و رسالت راه نمايد؛ چرا كه انسانها به راه خدا و كارهاى خداپسندانه، جز بوسيله پيام و پيامبرى از سوى او، راه نمى برند و كسى بايد ضمن ارتباط با آفريدگار هستى، آنان را به ياد او بيندازد واز فراموش ساختن او هشدارشان دهد، تنها در اين صورت است كه آنان به حق و فضيلت راه خواهند يافت. با اين بيان گزينش پيام رسان و فرستادن پيام بر آفريدگار فرزانه لازم است؛ چرا كه بدون آن هدفدارى آفرينش بى اساس جلوه خواهد كرد.

در ادامه آيه شريفه به محتواى پيام و دعوت پيامبر پرداخته و مى فرمايد:

... اَنْ اَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذينَ امَنُوا اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ

ما به او وحى نموديم كه مردم را از فرجام كفر و بيداد هشدار داده و به مردم با ايمان نويد دهد كه براى آنان به خاطر آگاهى و ايمان و كارهاى شايسته اى كه انجام مى دهند، در پيشگاه پروردگارشان مايه شرافت و كرامت و جاودانه بودنِ در بهشت خدا و بهره ورى از نعمت هاى آن و مقامى والا خواهد بود.

بدين وسيله قرآن ارزش كارهاى شايسته و بهاى عملكرد درست را ترسيم مى كندو روشنگرى مى نمايد كه همه چيز در گرو ايمان و عملكرد عادلانه خواهد بود.

به باور پاره اى منظور از «قدم صدق»، پاداش پرشكوه و مقام والا وارجمندى است كه در پرتو از پيش فرستادن كارهاى شايسته، به انجام دهنده آن ارزانى مى گردد. اما به باور پاره اى ديگر منظور كاميابى و نيك بختى راستين است كه پيش از آن در دنيا به آنان وعده داده شده است، و اين آيه شريفه نيز آن را مورد تأييد قرار مى دهد و مى فرمايد: «ان الّذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون.»(39)

به يقين كسانى كه پيش از اين از سوى ما به آنان وعده نيك و نويد و پاداش نيكو داده شده است، از آن آتش شعله ور دوزخ دور و در بهشت پرطراوت خواهند بود.

از ديدگاه برخى منظور آن است كه خدا آنان را در روز رستاخيز و به هنگام راهنمايى خوبان و شايستگان به سوى بهشت، پيشكام و پيشرو خواهد ساخت و آنان پيشاپيش ديگران به سوى بهشت گام خواهند سپرد.

و اين روايت نيز به آن نكته اشاره دارد كه مى فرمايد: نحن الاخرون، السابقون يوم القيامة.

ما آن جامعه و امتى هستيم كه از نظر زمان آخرين امت ها به شمار مى رويم، امّا در روز رستاخيز به لطف خدا بر همگان پيشى گرفته و پيشتاز خواهيم بود.

و ازديدگاه برخى ديگر منظور از «قدم صدق» شفاعت پيامبر در روز رستاخيز است، كه از «ابوسعيد خدرى» روايت شده، و از حضرت صادق نيز چنين بيانى رسيده است.

قالَ الْكافِرُونَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبينٌ.

كفر گرايان در واكنش به وحى و رسالت مى گويند: اين پيامبرى كه آمده است، افسونگرى است كه افسونش آشكار است.

گفتنى است كه اين تهمت رسوا از سوى آنان نشانگر واماندگى و زبونى و ناتوانى كفر گرايان از رويارويى درست و منطقى با قرآن شريف و آوردن آيه اى همانند آن است؛ و اين ناتوانى و حسادت و كوردلى است كه آنان را به اين راه مى كشد و به اين موضع ناجوانمردانه سوق مى دهد كه به اين دروغ توسّل جويند و پيامبر را به افسون و جادو نسبت دهند.

شناخت مبدأ و معاد

در سومين آيه مورد بحث، قرآن در مورد شناخت مبدأ و معاد مى فرمايد:

اِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالْاَرْضَ فى سِتَّةِ اَيَّامٍ

بيقين پروردگار شما آن خداى يكتايى است كه آسمانها و زمين رابا اين همه شگفتى ها و نظامات بهت آور و حكمت هاى بديع، در شش روز و شش هنگام پديد آورد.

با اينكه آفريدگار هستى بر هر كار و هر چيزى تواناست و قادر بود كه آسمانها و زمين را به يكباره پديد آورد، چرا آن را در شش روز و شش هنگام پديد آورد؟

پاسخ اين است كه اين آفرينش تدريجى به خاطر رعايت مصلحت فرشتگان و عبرت آموزى آنان در آگاهى از سير آفرينش است.

از دگر سو هدف از اين كار، رشد و تكامل انسانهاو دگرگونى مطلوب در سازمان وجودى آنان و عبرت آموزى و تفكرشان، در مراحل گوناگون پيدايش زمين و رويش تدريجى گلها و لاله ها و سربرآوردن آرام درختان و رسيدن ميوه هاست. آرى با اينكه براى خدا آسان بود كه همه اين كارها را در يك لحظه و از آن هم كمتر، پديد آورد و نظام بخشد، اصل تدريج را مقرر فرمود؛ چرا كه شيوه تدريجى پديدار شدن زمين و آسمان و شگفتيهاى گوناگون آنها، پندار بى اساس تصادف و اتفاق در آفرينش را ضعيف تر و بى اساس تر جلوه مى دهد و روشنگرى مى كند كه اين همه نظم شگرف و زيبايى تحسين برانگيز و اندازه گيرى تدريجى و لحظه به لحظه راگرداننده اى دانا و توانا تدبير مى كند.

ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ(40)

سپس به تدبير جهان هستى پرداخت.

به باور پاره اى منظور از واژه «عرش» در اين آيه، آسمانها و زمين است؛ چرا كه آنها بناى اوست و واژه «عرش» نيز در فرهنگ واژه شناسان به مفهوم بنا آمده است. امّا آن «عرش» پرشكوه و بزرگى كه فرشتگان، به گردش بر گرد آن فرمان يافته و به تكريم آن موظّف شده اند،(41) چيزى جز واژه «عرش» در آيه مورد بحث است.

پاره اى «ثم» را در آيه شريفه به مفهوم «واو» گرفته اند كه اين گونه مى شود واستوى على العرش. پاره اى ديگر بر آنند كه «ثم» براى نشان دادن مفهوم تدبير در كارها آمده و منظور اين است كه: خدا پس از آفرينش آسمانها و زمين، به تدبير امور آنها پرداخت، درست همانگونه كه مفهوم استقرار فرمانروا بر تخت فرمانروايى، به آن است كه به تدبير امور و تنظيم شؤون كشورش بپردازد و با درايت و اقتدار آن را اداره كند. و از سوى ديگر بدان دليل كه تدبير همه كارها از سوى «عرش» انجام مى پذيرد، در اينجا نام عرش به كار رفته و به همين دليل است كه مردم براى خواستن نيازها و خواسته هاى خويش دست به سوى عرش بلند مى كنند.

يُدَبِّرُ الْاَمْرَ

او كار جهانِ آفرينش را تدبير مى كند.

به عبارت ديگر آفريدگار هستى است كه با نظام بخشيدن به كارهاى كوچك و بزرگ جهان هستى و يا به جريان افكندن آنها بر اساس اصل محاسبه و اندازه گيرى و تدريج، و با منظور داشتن استحكام و دوام و فرجام آنها، كار جهان هستى را تدبير مى كند.

ما مِنْ شَفيعٍ اِلاَّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ

هيچ شفاعتگرى جز پس از اجازه و فرمان او نيست.

در آيه شريفه با اينكه سخن از شفاعت و شفاعتگران به ميان نيامده است، قرآن بدان دليل اين حقيقت را بيان مى كند كه كفر گرايان بتهاى خويش را شفاعتگرانِ بارگاه خدا قلمداد مى كردند و مى گفتند: اينها نزد خدا از ما شفاعت خواهند كرد. بر اين اساس است كه خدا در نكوهش از پندار آنان و مردود شمردن گفتارشان مى فرمايد: شفاعتگران در صورتى مى توانند در بارگاه او به شفاعت پردازند كه خداى يكتا به آنان اجازه شفاعت دهد؛ و چگونه در حالى كه پيامبران و فرشتگان نمى توانند بدون اجازه، و فرمان او شفاعت نمايند، اين بتهاى فاقد روح و شعور مى توانند كسى را شفاعت كنند؟!

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ

آرى، اين است پروردگار شما كه داراى اين ويژگى هاست؛ پس تنها او را بپرستيد كه جز او خدايى نيست و هيچ كسى و هيچ چيزى جز او شايسته پرستش و آراسته به اين صفات نيست، و هرگز جز او را نپرستيد، خواه بتهاى ساخته و پرداخته دست خودتان باشند، و يا بيدادگران فريبكارى كه خود را بسان بُت ساخته و مردم را به فرمانبردارى و آستان بوسى خويش مى خواهند و مى خوانند.

و مى افزايد:

اِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً

بازگشت همه شما به سوى خداست.

واژه «مرجع» به دو معناست: گاه مصدر است و به مفهوم بازگشتن مى باشد، و گاه اسم مكان و به مفهوم جايگاه رجوع.

وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً

اين وعده راست و درست خدا است كه به بندگانش داده است.

اِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ

اوست كه آفرينش را آغاز نموده و دگر باره آن را تجديد مى كند و باز مى گرداند.

لِيَجْزِىَ الَّذينَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ

هدف اين است كه پاداش كارهاى شايسته مردمى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، بر اساس عدل و داد به آنان بدهد؛ و بر اين اساس است كه چيزى از پاداش آنان نخواهد كاست.

وَالَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَعَذابٌ اَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ.

و كسانى كه كفر ورزيدند، به كيفر سهمگين كفر و بيداد گريشان نوعى جوشيدنى از يك مايع پر حرارت و گدازنده، و عذابى دردناك خواهند داشت.

پيوند آيه با آيات گذشته

در ارتباط اين دو آيه با آيات پيش آورده اند كه: در آيات گذشته آفريدگار هستى فرمود: آيا براى اين مردم شگفت آور است كه ما به يكى از آنان وحى فرستاده و او را به رسالت برگزيده ايم؟! از آنجايى كه ممكن بود برخى پاسخ دهند: چگونه شگفت آور نباشد در حالى كه ما خدايى را كه اين پيامبر را برانگيخت نمى شناسيم؟! از اين رو اين آيات را در معرّفى خود به بندگان فرو فرستاد.

پاره اى نيز بر آنند كه ممكن است اين دو آيه، با آيات گذشته پيوندى نداشته و فرودشان به منظور به تابلو بردن شگفتى هاى جهان آفرينش در آسمان ها و زمين باشد.

نشان او در جهان آفرينش در پنجمين آيه مورد بحث در استدلال بريكتايى آفريدگار هستى و به تابلو بردن نشانه هاى شكوه و اقتدار و عظمت او مى فرمايد:

هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُوراً

او آن كسى است كه خورشيد را در روز مشعل فروزان و مايه روشنى و نور قرار داد و ماه را در شب تابان و نورانى ساخت.

گفتنى است كه واژه «ضياء» در دلالت بر زدودن تاريكى ها رساتر از «نور» است و ويژگى افزون ترى نسبت به «نور» دارد.

وَقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَالْحِسابَ

و براى ماه منزلگاه هاى مشخّصى مقرر فرمود تا به وسيله آن منزلگاه ها، شمار سالها و آغاز و انجام ماهها را بدانيد.

آرى دو پديده بهت آور خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاى پرشكوه قدرت و علم و حكمت خداست. در آن دو، از راه هاى گوناگونى مى توان به يكتايى آفريدگار آنها استدلال كرد كه از آن جمله آفرينش روشنايى و نور در اين دو پديده شگرف،

گردش حساب شده و تفكّر انگيز آن دو،

دور شدن و نزديك شدن آن دو به يكديگر،

طلوع و غروب تماشايى آنها،

گرفتگى عجيب خورشيد و ماه و چگونگى آن دو،

نور افشانى خورشيد اين كره آتشين و اثر گذارى آن در سرما و گرما و رويش گياهان و رسيدن ميوه ها و هزاران راز و رمز بهت آور ديگر است.

و در ماه نيز دلايل بسيارى بر يكتايى و عظمت خداست كه از آن جمله، همان آغاز آن به صورت هلال و رو به كمال نهادنش، كه بدين وسيله آغاز و انجام و وسط ماه مشخّص مى گردد، آرى هر كدام از اين پديده ها، نعمت گران خدا به بندگان و نشان قدرت و شكوه او در برابر ديدگان آنان است.

بر اين اساس است كه در ادامه آيه مى فرمايد:

ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ اِلاَّ بِالْحَقِ

خدا اينها را جز بر اساس حق نيافريده است؛ چرا كه در اينها سودهاى بسيارى براى دين و دنياى مردم و نشانه هاى روشن بر يكتايى آفريدگار آنها و دلايل فراوانى بر دانش بى كران، قدرت بى همانند، و حكمت اوست.

يُفَصِّلُ الْاياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.

و آيات و نشانه هاى قدرت و حكمت و يكتايى خود را براى مردمى كه مى انديشند و مى دانند به روشنى شرح و به گويايى و روانى بيان مى كند تا آنان آن گونه كه زيبنده است در آنها بنگرند و تعمّق نمايند.

گفتنى است كه برخى در مورد «و قدّرناه منازل...» بر آنند كه خدا هم براى خورشيد جايگاهها و منزلگاههايى در مسير حركت و جريانش بر مدار خود قرار داد و هم براى ماه، امّا در آيه شريفه به خاطر رعايت اختصار و نيز روشن بودن مطلب، ضمير را مفرد آورده است. و نظير اين شيوه در نثر و شعر عرب بسيار است كه يك نمونه آن اين شعر است كه «بريئاً» به صورت مفرد آمده و اين در صورتى است كه معناى آن تثنيه است.

رمانى بامرٍ كنت منه و والدى

بريئاً و من جول الطوى رمانى

او به من و پدرم اتهامى وارد آورد كه ما از آن پاك و بيزاريم، و او به خاطر كينه اى كه از ما در دل داشت اين نسبت ناروا را به ماداد.

با اين بيان، خورشيد در هر سال منزلگاه هايى را مى پيمايد، همان گونه كه ماه در طول هر ماه چنين است. و روشن است كه حساب سالها و ماهها، و گردش زمستان و تابستان و... از گردش اين دو پديده شگرف به دست مى آيد.

در آخرين آيه از آيات مورد بحث در اشاره به بخش ديگرى از نشانه هاى يكتايى خدا در آسمانها مى فرمايد:

اِنَّ فِى اخْتِلافِ الَّليْلِ وَالنَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمواتِ وَالْاَرْضِ لَاياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ.

به يقين در آمد و رفت شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمين آفريده، و در تقديرى كه بر اساس حكمت خود در اين دو پديده شگرف منظور داشته، و در ستارگان ثابت و سيّارى كه در كران تا كران اين فضا در مدار خود در حركت هستند، و نيز در پديده هاى زمينى همچون حيوان، گياه، جماد و ديگر موجودات و نيز در انواع روزيها و نعمت هاى رنگارنگى كه در زمين پديدار ساخته، براى مردمى كه از نافرمانى خدا مى ترسند و از كيفر او مى هراسند، نشانه ها و دليلهايى بر يكتايى و قدرت خداست.

در آيه شريفه بدان دليل تنها نام پرواپيشگان را مى برد و پديده هاى گوناگون جهان هستى را نشانه و دليل يكتايى خدا براى آنان مى داند كه تنها اين گروه از مردم هستند كه خرد خويش را به كار مى گيرند و از آيات و نشانه هاى خدا درس مى آموزند و بهره ور مى گردند، نه ديگران.