تفسير مجمع البيان جلد ۲۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره قصص / آيه هاى 15 - 11

11 . وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ.

12 . وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ.

13 . فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.

14 . وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ.

15 . وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ.

ترجمه

11 - و [مادر موسى به ] خواهرش گفت: از پى او برو! [و پس از دستور مادر، او در پى برادرش به راه افتاد،] و او را از دور [در دست فرعونيان ] ديد، در حالى كه آنان [راز آن خانواده را] در نمى يافتند!

12 - و [شير] دايه ها را از پيش بر او ناروا [و ناپسند] كرده بوديم، پس [خواهرش به فرعونيان نزديك شد و] گفت: آيا شما را به سوى خانواده اى راه ننمايم كه او را براى شما سرپرستى [و نگاهدارى ] كند و خيرخواه او باشند؟!

13 - و [اين گونه ] او را به مادرش باز گردانديم تا ديدگانش [به وجود او] روشن گردد و اندوه به دل راه ندهد، و بداند كه وعده خداوند [يكتا] حق است، امّا بيشترشان نمى دانند.

14 - و آن گاه كه به اوج نيرومندى خود رسيد و كمال يافت به او حكمت و دانش [ژرف ] ارزانى داشتيم، و [ما] نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم.

15 - و [او، روزى از كاخ فرعون بيرون آمد و] وارد شهر گرديد در حالى كه مردم آن [سرگرم جشن و شادمانى شده و از آمدن او ]بى خبر بودند؛ پس دو مرد را ديد كه با هم [درگير شده و] زد و خورد مى كردند؛ يكى از [آن دو] از پيروان او [و از بنى اسرائيل ] بود و ديگرى از دشمنانش؛ آن كس كه از پيروانش بود بر ضد آنكه از دشمنانش بود، از او يارى خواست، و موسى با مشت به او زد و كارش را تمام كرد؛ [آن گاه ] گفت: اين [درگيرى ها از] كارهاى شيطان است، چرا كه او دشمن [انسان ها ]و گمراهگر آشكارى است.

نگرشى بر واژه ها

«قصّ»: به پى جويى نمودن، و دنبال كردن كار يا كسى گفته مى مى شود.

«بصرت به عن جنب»: او را از راه دور از حال آن كودك پرشكوه آگاه ساختيم.

«مراضع»: اين واژه جمع «مُرضِعه» به مفهوم دايه و زن شيرده مى باشد و جمع آن نيز به مفهوم زنان شيرده و پرستار كودك آمده است.

«نصح»: كارى كه از روى راستى و اخلاص و خيرخواهى انجام شود.

«وكز»: پاره اى اين واژه را به دور كردن و برخى نيز به مشت زدن معنا كرده اند.

تفسير - و ما او را به مادرش بازگردانديم

در ادامه سرگذشت الهام بخش و درس آموز موسى به تدبير شگفت انگيز آفريدگار هستى مى پردازد كه چگونه دل فرعون و فرعونيان را نسبت به موسى نرم ساخت تا به جاى كشتن آن كودك تاريخ ساز، به پرستارى و نگهدارى او همت گمارند و همورا كه در انديشه نابود ساختن و از ميان برداشتن او هستند، در خانه و آغوش خويش بپرورند!

در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ

مادر موسى به دختر خود كه خواهر او بود، گفت: از پى آن صندوق و سرنشين آن كشتى كوچك برو و از حال و سرنوشت او جستجو كن و ببين كارش به كجا مى انجامد.

فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ

و آن خواهر هوشمند از پى موسى رفت و ديد كه فرعونيان صندوق را از امواج نيل بر گرفته و موسى را از درون آن بيرون آورده و شگفت زده در مورد او گفتگو مى كنند، و اين دختر هوشمند و زيرك از دور آنان را زير نظر گرفت و به تماشاى آنان پرداخت.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ.

امّا فرعونيان راز خانواده موسى را در نمى يافتند و نمى دانستند كه آن دخترك، خواهر اين كودك است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و آنان نمى دانستند كه آن دخترك هوشمند در پى آگاهى از سرنوشت همان كودك اسرارآميز است.

اين جمله در آيه دهم نيز آمده است و به نظر مى رسد اين تكرار پر معنا نشانگر اين نكته است كه اگر فرعون همان گونه كه به دروغ ادعا مى كرد، خدايگان مردم بود، بايد از اين رازها آگاه و اين امور را مى دانست و در مى يافت كه چه مى كند؟!

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ

و هر بانوى شيردهى را آوردند، آن كودك شگفت انگيز پستان به دهان نگرفت و شير نخورد؛ چرا كه خدا از پيش او را از خوردن شير اين زنان بازداشته و دشمنى آنان را بر دل او افكنده بود.

يادآورى مى گردد كه تحريم در آيه شريفه به مفهوم هشدار و نهى از انجام نيست، بلكه به مفهوم بازداشتن عملى است.

فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ

خواهر موسى به آرامى خودش را به آنان نزديك ساخت و گفت: آيا مى خواهيد شما را به خانواده اى راه نمايم كه پرستارى و تربيت اين كودك را براى شما بر عهده گيرد؟

اين آيه نشانگر آن است كه در اين مرحله ديگر آفريدگار هستى بذر محبت موسى را در گستره دل فرعون افكنده بود و او به خاطر اين مهر و محبت بود كه زنان شيرده را براى پرستارى و تغذيه او گردآورى مى كرد و در تلاش بود كه آن كودك محبوب گرسنه نماند و او نيز به تدبير گرداننده هستى پستان هيچ زنى را نمى گرفت.

آرى، در آن شرايط بود كه خواهر هوشمند موسى با ديدن بى تابى و دلسوزى و مهر عجيب خاندان فرعون به آن كودك، جرئت يافت تا به آنان نزديك شود و با ظرافت به آنان بگويد: آيا مى خواهند خانواده اى با تدبير و دلسوز را نشان دهد تا آن كودك را براى آنان نگهدارى و پرستارى كند؟!

وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ.

در مورد اين جمله دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: و فرعون و خاندانش خيرخواه موسى شده بودند و براى نجات او و فراهم آمدن غذا و آرامش او سخت خيرخواهى و كوشش مى كردند.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است و آن خانواده اى كه پرستارى كودك را به عهده مى گيرند، خيرخواه او باشند، كه در اين صورت ادامه گفتار آن دختر هوشمند است.

پاره اى آورده اند كه: وقتى خواهر موسى چنين پيشنهادى را مطرح ساخت، هامان گفت: اين دختر، اين كودك و خاندانش را مى شناسد، بنابراين بايد اين راز را براى ما باز گويد، امّا او گفت: منظور من اين است كه خانواده اى كه مى تواند اين كودك را براى دستگاه فرعون پرستارى كند، از دوستداران و هواخواهان فرعون است.

در سومين آيه مورد بحث مى افزايد:

فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ

سرانجام موسى را به مادرش باز گردانديم تا چشمش به ديدن او روشن شود و از دورى او انده زده و نگران نگردد.

پس از پاسخ مساعد دادن خاندان فرعون به پيشنهاد خواهر موسى، او نزد مادر شتافت و او را به دربار برد.

آن كودك اسرارآميز، بوى آشنا به مشامش رسيد و به لطف خدا دريافت كه مادرش آمده است، از اين رو پستان او را گرفت و به نوشيدن شيرش پرداخت و سر و صداى او به آرامش تبديل گرديد!

فرعون شگفت زده گرديد و رو به مادر موسى كرد و گفت: اين چه رازى است كه اين كودك تنها شير تو را مى خورد و سينه ديگرى را بر دهان نمى گيرد؟

آن بانوى خردمند گفت: شايد بدان دليل باشد كه من داراى شيرى پاك و گوارا و بدنى خوشبو هستم و هر كودكى را بياورند، شير مرا مى خورد.

فرعون شادمان گرديد و كودك به او سپرده شد!

وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ

و اين تدبير بخاطر آن بود تا مادر موسى بداند كه وعده خدا حق است.

منظور از وعده پروردگار همان چيزى است كه در آيه هفتم همين سوره آمده است.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.

امّا بيشتر آنان نمى دانستند كه خدا به وعده و نويد خويش جامه عمل پوشانده و آن را تحقّق بخشيده است.

در ترسيم فراز ديگرى از اين داستان انسان ساز مى فرمايد:

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً

و هنگامى كه موسى رشد كرد و به اوج نيرومندى و كمال رسيد، به او دانش و فرزانگى گسترده اى ارزانى داشتيم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و هنگامى كه او به چهل سالگى رسيد، به او فرزانگى و دانشى ژرف ارزانى داشتيم. با اين بيان آن حضرت پيش از انگيزش به رسالت و پيامبرى داراى دانش و حكمت بسيار بود.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور از دانش و حكمت، همان مقام والاى رسالت و پيامبرى است كه به او ارزانى گرديد.

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ.

و ما نيكو كرداران روزگار را اين گونه پاداش مى دهيم.

در آخرين آيه مورد بحث بخش ديگرى از داستان درس آموز او را به تابلو مى برد و مى فرمايد:

وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها

و موسى به هنگامه نيمروز كه مردم شهر در حال استراحت بودند وارد شهر شد.

برخى آورده اند كه اين شهر در فاصله دوازده كيلومترى مركز مصر و پايتخت آن بود.

به باور پاره اى منظور اين است كه: او شب هنگام و پس از نماز مغرب و عشا وارد آن شهر شد.

و به باور برخى ديگر، روز عيدى بود كه مردم سرگرم بازى و جشن بودند، و او در آن شرايط به آن شهر در آمد.

در اين مورد كه چرا و با چه هدفى وارد آن شهر گرديد، ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «سدى» آن حضرت پس از اينكه بزرگ شد، در گروه سواران همراه فرعون حركت مى كرد. روزى از فرعون و همراهانش بازماند و سوار بر مركب ركاب كشيد تا به آنان برسد و نيمروز و هنگامه خواب بود كه به آن شهر آمد تا به استراحت بپردازد.

2 - امّا به باور «ابن اسحاق» هنگامى كه بزرگ شد بنى اسرائيل گاه در جايى گردهم مى آمدند و موسى برايشان سخن مى گفت و در سخنان خويش از عدالت و آزادى و امنيّت و حقوق مردم ياد مى كرد و به مخالفت با استبداد مى پرداخت، به گونه اى كه اين خبر شورانگيز همه جا پخش گرديد و مخالفت فرعونيان بر ضد او برانگيخته شد، به طورى كه به هشدار او پرداخته و او را ترساندند، از اين رو هرگاه داخل شهر مى شد نگران و ترسان بود به همين جهت هم هنگامى وارد شهر مى شد كه كسى نفهمد.

3 - و برخى مى گويند: اين موضوع هنگامى بود كه فرعون فرمان بيرون راندن او را از شهر صادر كرده بود، از اين رو او به گونه اى وارد شهر مى گرديد كه جاسوسان فرعون نفهمند.

فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ

در همان شرايطى كه وارد شهر شده بود، به دو نفر برخورد نمود كه يكى از آن دو از بنى اسرائيل بود و ديگرى از فرعونيان؛ و آن دو در حال كشمكش و درگيرى بودند، چرا كه مأمور فرعون بر آن بود كه آن بنده خدا را مجبور سازد تا برود و هيزم براى آشپزخانه فرعون بياورد.

پاره اى در تفسير اين فراز گفته اند: منظور اين است كه: يكى از آن دو مرد، توحيدگرا و خداپرست بود و ديگرى پاسدار استبداد و اختناق فرعون، و او را به جاى خدا مى پرستيد.

فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ

مردى كه دوستدار موسى بود، در پيكار خويش بر ضد دشمن خود، دست يارى خواهى به سوى آن حضرت گشود تا با كمك او دشمن خود را از شرارتش باز دارد.

ابو بصير از حضرت صادق آورده است كه با خواندن آيه مورد بحث فرمود: اين نام و عنوان بر شما مبارك باد.

گفتم: سرورم كدامين نام و عنوان؟

فرمود: الشيعة: ثم قال: أما سمعت اللّه سبحانه يقول: فاستغاثه الذى من شيعته على الّذى من عدوّه؟(143)

نام بلند «شيعه»، آيا نشنيده اى كه خدا مى فرمايد: پس يكى از آن دو كه از پيروان او بود بر ضد آن كسى كه از دشمنانش بود، از موسى يارى خواست؟

فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ

و موسى به منظور يارى آن مرد خداپرست و آزاديخواه، مشتى بر سينه دشمن او - كه هوادار استبداد و اختناق بود - زد و كار او را ساخت.

به باور پاره اى منظور اين است كه: عصايى بر او نواخت.

قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ

و گفت: اين كار شيطان بود كه مرا به خشم آورد و باعث شد كه اين مرد را از پا در آورم.

«حسن» مى گويد: موسى بدان دليل اين سخن را گفت كه در آن هنگام كشتن كافران تجاوزكار روا نبود، چرا كه تكليف، خوددارى از درگيرى با كافران و پيكار نكردن با آنان بود.

برخى در تفسير اين جمله گفته اند: منظور اين است كه: آن كارى كه به سبب آن، مرد تجاوز كار كشته شد، كارى نادرست و شيطانى بود.

مرحوم سيد مرتضى در اين مورد دو بيان ديگر دارد:

1 - نخست مى فرمايد: ممكن است منظور اين باشد كه: كشته شدن او به دست من باعث گرديد كه او از توبه و پاداش محروم گردد و اين از كارهاى شيطان است، چرا كه بهتر بود آن مرد زنده بماند تا شايد از فرصت بهره جويد و توبه كند و به ايمان و پاداش برسد، با اين بيان موسى كار مستحبى را ترك كرده است.

2 - و ممكن است منظور اين باشد كه كار مقتول از كارهاى شيطان بود، چرا كه او كفرگرايى و بيداد را پيشه ساخته و با اين عمل شيطانى درخور آن كيفر شده بود.

در ادامه آيه شريفه در مورد شيطان مى فرمايد:

إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ.

چرا كه شيطان دشمن گمراهگر و آشكار فرزندان انسان است.

چرا؟

اينك جاى طرح اين پرسش است كه آن مرد تجاوزكار، يا درخور كيفر و كشته شدن بود، و يا نبود، اگر سزاوار كشته شدن نبود، از نظر كسانى كه به عصمت پيامبران عقيده دارند و بر اين باورند كه آنان پيش از گزينش به مقام رسالت و پس از آن به گناه دست نمى يازند، در برابر كار موسى چه پاسخى مى دهند؟ و اگر سزاوار كشته شدن بود، چرا موسى از كار خويش پشيمان مى شود و آن را كار شيطان مى نامد؟

پاسخ

اين كار موسى از آنجايى كه براى دفاع از جان و حقوق انسان ستمديده اى بود كه او را بيارى طلبيد، و او نيز رفت تا شرّ بيدادگر كوردلى را از سر بى پناهى كوتاه كند، كار ناپسندى نبود، بلكه كار شايسته اى هم بود، افزون بر اينكه موسى آهنگ كشتن آن ظالم را نيز نداشت و اين موضوع كه انسان از خويشتن يا ديگرى دفاع كند يكسان است و در حكم تفاوتى ايجاد نمى كند.

امّا اين موضوع كه چرا موسى از كار خويش پشيمان گرديد، موضوع ديگرى است كه دليل و پاسخ آن به زودى خواهد آمد.

/ سوره قصص / آيه هاى 20 - 16

16 . قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.

17 . قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ.

18 . فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ.

19 . فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ.

20 . وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ.

ترجمه

16 - [آن گاه پس دست نيايش به بارگاه خدا گشود و] گفت: پروردگارا، من بر خويشتن ستم كردم، مرا بيامرز [و از چنگال فرعونيان نجاتم بخش ]؛ پس [خدا] او را آمرزيد، چرا كه او همان [خداوند] بسيار آمرزنده و مهربان است.

17 - [سپس ] گفت: پروردگارا، بپاس نعمتى كه به من ارزانى داشتى من هرگز [يار و] پشتيبان گناهكاران [و ظالمان ] نخواهم بود.

18 - پس بامدادان [موسى ] در شهر بيمناك [و ترسان ]، هر لحظه در انتظار [رويدادى ناگوار] بود كه ناگاه همان كسى كه ديروز از او يارى خواسته بود، [دگر باره ] او را به فريادرسى خواست؛ موسى به او گفت: راستى كه تو [فردى ما جراجو و] گمراه آشكارى هستى!

19 - و هنگامى كه خواست به آن كسى كه دشمنى براى هردو بود، با توانمندى دست بگشايد، [آن مرد] گفت: هان اى موسى! آيا مى خواهى مرا [نيز] - همان گونه كه ديروز كسى را كشتى - بكشى؟! [گويى ] تو مى خواهى در اين سرزمين تنها زورگو باشى، و نمى خواهى از اصلاحگران [روزگار] باشى.

20 - و [درست در اين هنگام بود كه ] مردى از دورترين [بخش ]شهر، شتابان آمد [و] گفت: هان اى موسى! سردمداران قوم درباره [سرنوشت تو] به مشاوره نشسته اند تا تو را بكشند؛ از اين رو از [شهر] بيرون برو كه من از خيرخواهان تو هستم.

نگرشى بر واژه ها

«ترقّب»: در انتظار توأم با نگرانى به سر بردن.

«استصراخ»: يارى خواستن با داد و فرياد.

«يأتمرون»: اين واژه از ريشه «ايتمار» به مفهوم مشورت كردن، برگرفته شده است.

تفسير - من هرگز ياور ظالمان نخواهم شد

در نخستين آيه مورد بحث در اشاره به پشيمانى و ندامت موسى پس از كشته شدن آن مرد تجاوزكار به دست او مى فرمايد:

قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي

و موسى رو به بارگاه خدا آورد و گفت: پروردگارا، با اين كارى كه پيش آمد و من براى دفاع از آن ستمديده، آن فرد زورگو را زدم و كشته شد، بر خود ستم كردم، چرا كه اگر فرعونيان بدانند و بر من دست يابند، مرا خواهند كشت.

مرحوم «سيد مرتضى» مى گويد: اين اعتراف در پيشگاه خدا به خاطر ترك يك كار مستحبى است كه از موسى سر زده است.

فَاغْفِرْ لِي

پس مرا بيامرز!

اين بيان و دعاى موسى درست بسان منطق آدم است كه پس از خوردن از آن درخت ممنوع - كه آن نيز ترك كارى مستحب بيش نبود - رو به بارگاه خدا آورد و گفت:

ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين.(144)

پروردگارا ما به خود ستم روا داشتيم و اگر تو ما را نيامرزى و بر ما مهر نورزى بى گمان از زيانكاران خواهيم شد.

فَغَفَرَ لَهُ

و خدا نيز او را آمرزيد و بر او بخشود.

إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.

چرا كه او همان خداى بسيار آمرزشگر نسبت به بندگان و بخشنده نعمت به آنان و همان خداى مهربان است.

در دوّمين آيه مورد بحث و ترسيم ادامه نيايش موسى مى فرمايد:

قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ.

موسى نيايشگرانه گفت: پروردگارا بپاس آمرزش و بخشايشت و به خاطر نعمت گران رفع بلا و خطرِ دشمنان بيدادگر كه در حق من ارزانى داشتى، سوگند ياد مى كنم كه هرگز در زندگى خويش يار و پشتيبان گناهكاران و ظالمان نباشم.

از آيه شريفه اين نكته انسان ساز به روشنى دريافت مى گردد كه يارى و پشتيبانى از ظالمان و گناهكاران جرم و گناه به شمار مى رود، و در برابر يارى خوبان و ايمان آوردگانِ در راه حق و كمك به ستمديدگان پاداش عبادت خدا دارد. و موسى در زندگى ايمانداران و ستمديدگان را يارى مى كرد و با كفرگرايان و ظالمان و انحصارگران سخت مخالف بود.

از «عطابن رياح» پرسيدند، بنده خدايى است كه براى فرمانروايى استبدادگر نويسندگى مى كند و اين كار را تنها براى اداره امور اقتصادى خانواده اش انجام مى دهد، چرا كه اگر اين كار را نكند و پول نگيرد دچار فقر و تهيدستى مى گردد، در اين مورد چه مى گوييد؟

او در پاسخ گفت:

اَما سمِعتَ قولَ الرّجل الصالح: رب بما انعمت علىّ فلن اكون ظهيرا للمجرمين.

آيا سخن آن بزرگ مرد شايسته كردار را نشنيده اى كه مى فرمايد: پروردگارا، بپاس نعمتى كه به من ارزانى داشتى هرگز يار و ياور گناهكاران نخواهم شد؟ و كدامين گناه زشت تر و زيانبارتر از ستم و استبداد؟!

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ

فرداى آن روز را موسى در آن شهر ماند و ترسان از رويداد ديروز، هر لحظه در انتظار رويدادى تازه بود و گوش به زنگ به سر مى برد تا واكنش فرعون و فرعونيان را به دست آورد و آن گاه تصميم بگيرد كه چه بايد كرد؟

فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ

درست در آماده باش بود كه با منظره ديگرى رو برو گرديد، و ديد همان مرد اسرائيلى ديروز - كه از موسى يارى خواسته بود - دگرباره با مردى ديگر درگير شده و با ديدن موسى باز هم فرياد دادخواهى سرداد و از موسى يارى خواست تا در پرتو كمك او، از شرّ دشمن نجات يابد.

«ابن عباس» مى گويد: هنگامى كه جسد مرد قبطى كشف شد فرعونيان جريان را به فرعون گزارش كردند.

او پرسيد آيا مى دانيد چه كسى او را كشته است تا گواهى دهيد؟

گفتند: نه، فرعون دستور پى گيرى و تشكيل پرونده داد و در همان شرايط بود كه به درگيرى يكى از بنى اسرائيل با يكى از فرعونيان برخوردند و ديدند كه او از موسى يارى مى طلبد.

قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ.

امّا موسى به او گفت: تو به روشنى فردى نادان و گمراه بنظر مى رسى، چرا كه ديروز با آن مرد تجاوزكار درگير شدى و اينك هم با فردى ديگر؛ گويى تو در پى ما جراجويى و حادثه آفرينى هستى!

منظور موسى در گمراه خواندن آن مرد، نه گمراهى عقيدتى و دينى است، بلكه منظور آن حضرت اين است كه درگيرى با فرعونيان - كه هم از نظر شمار بسيارند و هم تا دندان مجهز و مسلح هستند - كارى نادرست و بدور از حكمت و فرزانگى است.

در ترسيم ادامه داستان مى افزايد:

فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ

سرانجام موسى دلش به حال آن مرد سوخت و در پاسخ به دادخواهى اش گام به پيش نهاد تا شرّ تجاوز كار را از سر او كوتاه كند، امّا هنگامى كه خواست آن مرد قبطى را - كه در حقيقت دشمن هر دو نفر آنان بود - با دليرى و توانمندى بگيرد، آن مرد كه از بنى اسرائيل بود، پنداشت كه موسى از درگيرى امروز او ناراحت شده و چون او را ماجراجو و گمراه خوانده، اينك مى خواهد به يارى مرد قبطى برخيزد و او را كيفر كند، به همين جهت فرياد برآورد كه: هان اى موسى! آيا مى خواهى مرا نيز بسان آن مرد بيدادگرى كه ديروز با يك مشت كارش را ساختى، بكشى؟

«حسن» مى گويد: گوينده اين سخن نه مرد اسرائيلى كه مرد قبطى بود، چرا كه كشته شدن بيدادگر ديروزى به دست موسى همه جا پيچيده بود و اين مرد نيز مى دانست كه او به دست بنى اسرائيل كشته شده است.

إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ

به گونه اى كه پيداست تو مى خواهى در روى زمين و در اين كشور زورگو و خودكامه باشى و به بيداد و كشتار بپردازى؟

گروهى از جمله «شعبى» برآنند كه هر كس دو تن را به ناروا بكشد «جبار» خوانده مى شود.

وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ.

و تو بر آن نيستى كه از اصلاحگران و به سامان آورندگان كارها باشى.

هنگامى كه آن فرد اسرائيلى اين سخن را گفت، مأمور فرعون دريافت كه كشنده مرد ديروز موسى است از اين رو بى درنگ نزد فرعون شتافت و جريان را گزارش كرد، و فرعون نيز مأموران خويش را براى دستگيرى موسى گسيل داشت و فرمان اعدام او را امضا كرد.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى

و درست در همان شرايط حساس، مردى توحيدگرا و آزادمنش از دورترين بخش شهر، از راهى نزديكتر، پيش از رسيدن نيروهاى سركوبگر فرعون شتابان خود را به موسى رساند و او را از نقشه شوم فرعون و فرعونيان آگاه ساخت.

به باور گروهى اين مرد ظلم ستيز و آزاديخواه همان مؤمن آل فرعون بود كه «حزقيل» نام داشت.

پاره اى نام او را «شمعون» گفته اند.

و پاره اى ديگر او را «سمعان» خوانده اند.

قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ

او با رسيدنش به موسى، بى درنگ گفت: هان اى موسى! فرعون و سردمداران دربار او تصميم گرفته اند كه تو را بكشند...

فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ.

به نظر من برخيز و بى درنگ از اين كشور خارج شو، و بدان كه من از دوستداران و خيرخواهان تو هستم.

و پس از اين تحول نامطلوب بود كه موسى عليه السلام آماده بيرون رفتن از سرزمين مصر گرديد و براى مدتى نا معلوم آن كشور را ترك گفت.