تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲ -


/ سوره نساء / آيه هاى 33 - 29

29 . يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَاْكُلُوا اَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ اِلاَّ اَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَ لاتَقْتُلُوا اَنْفُسَكُمْ اِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً.

30 . وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْليهِ نَاراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً.

31 . اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً.

32 . وَ لاتَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْاَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللَّهَ كان بِكُلِّ شَى ءٍ عَليماً.

33 . وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِىَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ اَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ شَهيداً.

ترجمه

29 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دارايى هايتان را در ميان خود به ناروا نخوريد، مگر اين كه [داد و ستد با همديگر] تجارتى [عادلانه و] با خشنودى يكديگر باشد؛و خودتان را نكشيد، چرا كه خدا هماره [نسبت ]به شما مهربان است.

30 - و هر كس از سر تجاوز و بيداد چنين كند، به زودى حرارت آتشى [شعله ور ]را به او خواهيم چشاند و اين [كار] بر خدا آسان است.

31 - اگر از گناهان بزرگى كه از آن هشدار داده مى شويد، دورى جوييد، [گناهان كوچك يا] بدى هاى شما را از [پرونده عمل ]شما مى زداييم و شما را در جايگاهى پر ارج در خواهيم آورد.

32 - و آنچه را كه خدا به [وسيله ] آن برخى از شما را بر برخى [ديگر ]برترى داده است، آرزو مكنيد. مردان [شما] از آنچه به دست آورده اند بهره اى دارند، و براى زنان [نيز] از آنچه به دست آورده اند بهره اى است. و از فزون بخشى خدا [هر چه مى خواهيد ]درخواست نماييد. به يقين خدا بر هر چيزى داناست.

33 - و براى هر چيزى از آنچه پدر و مادر و نزديكان بر جاى نهاده اند، ميراث برانى قرار داده ايم. و به كسانى كه با آنان پيمان بسته ايد [و بر اثر آن برايشان حق ايجاد شده است ]سهمشان [از ارث ] را بدهيد؛ چرا كه خداوند بر هر چيزى گواه است.

نگرشى بر واژه ها

«اجتناب»: دورى گزيدن و كناره گرفتن از چيزى رامى گويند. واژه «اجنبى» و «جنابت» نيز از همين ريشه و به همان اعتبار دورى است.

«تكفير»: به مفهوم پوشاندن، زدودن و دور ساختن است كه همه به يك واقعيت بر مى گردد.

«تمنّى»: آرزوى چيزى كه نيست و به آرزوى نبودنِ آنچه هست.

«موالى»: اين واژه با جمع «مولى» به مفهوم آزاد كننده، آزاد شده، پسرعمو، ورثه، فرمانروا، همسوگند و هم پيمان، سزاوارتر از ديگران نسبت به چيزى و يا كارى، و به مفهوم پيوند و ارتباط آمده است. اصل معنا در همه اين موارد همان سزاوارتر و زيبنده تر بودن كسى از ديگرى نسبت به چيز و يا كارى است، اما در آيه شريفه به مفهوم ورثه آمده است.

شأن نزول

1 - در مورد شأن نزول چهارمين آيه مورد بحث آورده اند كه گروهى از بانوان به حضور پيامبر نور شرفياب شدند و گفتند: اى پيامبرخدا! آيا نه اين است كه آفريدگار هستى، خداى ما زنان و مردان جامعه است و شما نيز پيام آور او به سوى زنان و مردان عصرها و نسل ها؟

پرسيدند: اگر چنين است، پس چرا خدا بيشتر از مردان نام مى برد و از زنان كمتر ياد مى كند؟ ما نگران آن هستيم كه مبادا در ما شايستگى و خيرى بسان مردان نباشد و خدا به بندگى ما كارى نداشته باشد. اين جا بود كه براى رفع نگرانى آنان اين آيه شريفه فرود آمد: «للرّجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن...».

2 - و نيز برخى آورده اند كه بانو «ام سلمه» خدمت پيامبر شرفياب شد و گفت: اى پيامبر خدا! براى مردان جهاد مقرر شده و در ارث، هر كدام بهره دو زن دارند؛ از اين رو ما هم آرزو مى كنيم كاش مرد بوديم تا از اين دو امتياز بهره ور مى شديم.

در پاسخ او اين آيه شريفه بر قلب پاك پيامبر گرامى فرود آمد: «و لا تتمنّوا ما فضّل اللّه به بعضكم على بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنّساء نصيب ممّا اكتسبن...».

3 - و برخى از جمله «قتاده» آورده اند كه: هنگامى كه آيه ارث فرود آمد، مردان گفتند: ما بر آن اميد هستيم كه در سراى آخرت نيز بهره ما بسان ارثمان افزون تر باشد؛ و زنان در برابر آنان گفتند: ما بر آن اميديم كه كيفر سراى آخرت ما نيز بسان ارثمان به اندازه بهره نيمى از مردان باشد؛ و اين جا بود كه آيه شريفه فرود آمد كه: و لا تتمّنوا ما فضل اللّه به...

تفسير

در راه سلامت اقتصادى جامعه

در آيات گذشته پرتوى از مقررات در مورد تشكيل خانواده و تحريم ازدواج با محارم ترسيم گرديد؛ اينك آفريدگار انسان در اين آيه شريفه به منظور تأمين سلامت جامعه از راه سلامت اقتصادى، به تحريم راه هاى ظالمانه كسب مال مى پردازد و مى فرمايد:

يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَاْكُلُوا اَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دارايى هايتان را در زندگى خويش و در ميان جامعه به ناروا نخوريد.

دليل اين نكته كه از ميان همه راه هاى بهره ورى از ثروت تنها به «خوردن نارواى آن» انگشت اشاره مى رود اين است كه عنوان «خوردن» به هر نوع هزينه ثروت و بهره ورى از آن گفته مى شود، چه به صورت خوردن و نوشيدن و چه هزينه هاى ديگر. بنابراين منظور اين است كه ثروت هاى يكدگر را ظالمانه نبريد.

واژه «باطل»

واژه «باطل» در برابر حق است. و به هر چيز بى اساس، ناشايسته و ناپايدار و ظالمانه گفته مى شود؛ امّا در تفسير اين واژه در آيه شريفه ديدگاه ها اندكى متفاوت است:

1 - به باور گروهى منظور از آن، ربا و بهره كشى ظالمانه، قمار، فريب خريدار به هنگام داد و ستد، و هرگونه ستم اقتصادى است. اين ديدگاه از پنجمين امام نور نيز روايت شده است.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه دارايى يكديگر را بدون پرداخت قيمت يا عوض آن، و بى آن كه در خور آن باشيد، هزينه نكنيد. به باور ما، ديدگاه نخست بهتر است؛ چرا كه مال و ثروتى را كه انسان بر اساس موازين اخلاقى از ديگرى بخورد و مصرف كند، بدون عوض و استحقاق است امّا خوردن به باطل نيست.

3 - به باور ما منظور اين است كه ثروت كسى را با يكى از راه هاى نامشروع و ظالمانه نگيريد و در راهى كه روا نيست مصرف ننماييد.

اِلاَّ اَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ

مگر اين كه داد و ستد شما با همديگر، تجارتى عادلانه و با خشنودى متقابل باشد و سود عادلانه هر دو طرف در آن رعايت گردد.

در مورد «تراضى» در داد و ستد، دو نظر آمده است:

1 - بيشتر مفسّران از جمله مفسران شيعه بر آنند كه منظور آيه اين است كه با جدا شدن فروشنده و خريدار از يكديگر معامله امضا شود و از اختياراتى كه براى به هم زدن معامله دارند بگذرند.

روايت است كه فروشنده و خريدار تا آن گاه كه ا ز هم جدا نشده اند حقِّ به هم زدن معامله را دارند؛ و پس از آن نيز اگر اين حق را براى خود محفوظ داشته اند مى توانند در صورت دلخواه به هم زنند.

2 - امّا در برابر ديدگاه نخست، «ابوحنيفه» و «مالك» بر آنند كه منظور از تراضى در تجارت، تنها عقد معامله است.

وَ لاتَقْتُلُوا اَنْفُسَكُمْ

در مورد اين فراز از آيه نيز ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه: يكديگر را نكشيد؛ چرا كه همه شما پيرو يك دين هستيد و جان هاى همه شما بسان يك جان به شمار مى رود؛ و اين، بسان اين جمله است كه گفته شود: «سلّموا على انفسكم» به يكديگر سلام كنيد.

2 - امّا به باور برخى، آيه شريفه از انتحار و خودكشى هشدار مى دهد.

3 - پاره اى مى گويند: منظور اين است كه با دست يازيدن به گناهان رنگارنگ و افشاندن بذر دشمنى با حق كشى و حرامخوارگى، وسايل نگونسارى و نابودى خويش را فراهم مسازيد و خود را در خور كيفر نكنيد.

4 - و روايتى از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه: با كسانى كه از شما نيرومندترند به پيكار برنخيزيد، و بدون نيرو و امكانات لازم، خويشتن را به خطر ميفكنيد.

اِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً

چرا كه خدا هماره نسبت به شما مهربان است، و نشان مهر و رحمت او اين است كه كشتن انسان ها و تباه نمودن دارايى ها را تحريم مى كند.

در ادامه آيات در اين مورد مى افزايد:

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْليهِ نَاراً

به باور برخى، آيه شريفه، به خوردن ظالمانه حقوق مردم و كشتن انسان ها اشاره دارد؛ امّا به باور برخى ديگر به همه آنچه در آيه شريفه ... لا يحل لكم اَنْ ترثوا النسّاء كرها... تحريم شده است.

پاره اى نيز مى گويند: به همه نارواها و محرّماتى كه از آغاز سوره تا اين آيه شريفه نهى شده است اشاره دارد؛ و پاره اى هم برآنند كه تنها اشاره به كشتن خود يا ديگرى است.

در مورد دو واژه «عدوان» و «ظلم» نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - برخى هر دو واژه را به يك مفهوم دانسته و مى گويند از نظر معنا تفاوتى ندارند.

2 - امّا برخى برآنند كه واژه «عدوان» به مفهوم تجاوز از مرزهاى مقررات خداست، و واژه «ظلم» به معناى گرفتن چيزى بدون استحقاق است.

3 - و پاره اى نيز مى گويند: بدان دليل در آيه شريفه حرامخوارگى و بردن مال ديگران به ناحق و كشتن انسان ها به ستم و تجاوز مقيّد شده است كه در جاهليت اين كارها را حلال مى شمردند. بنابراين مى توان آيه شريفه را اين گونه معنا كرد:

هر كسى از روى تجاوز و بيداد چنين كارهاى زشت و ظالمانه اى انجام دهد، به زودى حرارت آتشى شعله ور را به او خواهيم چشانيد.

وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً

و افكندن چنين تجاوزكارى به آتش دوزخ و چشاندن حرارت آن به او، براى خدا آسان است؛ نه كسى مى تواند خدا را از كيفر او باز دارد،و نه بدون اجازه آفريدگار هستى او را شفاعت نمايد و به فرياد او برسد.

تشويق به ترك گناه

در آيات پيشين به برخى از گناهان و كيفر آنها اشاره رفت، اينك در اين آيه شريفه مردم به ترك گناهان تشويق مى شوند.

اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ

اگر از گناهان بزرگى كه شما را از نزديك شدن به آنها هشدار داده اند دورى گزينيد، بدى ها و گناهان كوچك شما را از پرونده عمل شما مى زداييم.

گناه كبيره چيست؟

در مورد گناه كبيره ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى، از جمله «سعيدبن جبير» گناه كبيره آن گناهى است كه در اين سرا برايش كيفرى معلوم مقرر شده، و در سراى آخرت نيز براى انجام دهنده آن وعده عذاب داده شده است.

2 - و به باور «ابن عباس» هر گناهى كه خدا از انجام آن هشدار داده، گناه كبيره است ديدگاه دانشمندان نيز همين است؛ چرا كه همه گناهان از نظر زشتى و پليدى گناه محسوب مى گردند، جز اين كه برخى از برخى ديگر زشت ترند، و به همين تناسب كيفرى سهمگين تر دارند. به عبارت ديگر، گناه را نمى توان كوچك شمرد؛ و اگر اين گونه دسته بندى مى كنيم، اين كوچكى و بزرگى به تناسب بزرگ تر بودن برخى از گناهان از برخى ديگر است، وگرنه هر گناهى زشت است و كيفرى در پى خواهد داشت. يادآورى مى گردد كه اين دو ديدگاه به يكديگر نزديك اند.

3 - گروه معتزله برآنند كه گناه كوچك، آن گناهى است كه كيفر آن از پاداش كارهاى شايسته انسان كمتر باشد. با اين بيان، گناه كبيره عكس آن خواهد بود، و آن گناهى است كه كيفر آن از پاداش كارهاى شايسته انسان بيشتر و بزرگ تر است. بدين ترتيب به باور آنان گناه صغيره، گناه كوچك شناخته نمى شود، چرا كه هر گناهى ممكن است نسبت به كارهاى شايسته انسان كوچك و يا بزرگ محسوب شود؛ و ما هنگامى كه بياييم و گناه را بر دو بخش كبيره و صغيره تقسيم كنيم، در حقيقت مردم را به انجام آنها تشويق مى نماييم، چرا كه وقتى مردم چنين فهميدند كه در انجام بخشى از گناهان زيان و كيفرى دامانشان را نمى گيرد، در صورت تمايل و طغيان غرايز، به گناهان كبيره نيز دست مى زنند.

نويد بخشايش و آمرزش

آيا به راستى با دورى گزيدن از گناهان كبيره، گناهان كوچك مورد بخشايش قرار مى گيرد؟

بسيارى برآنند كه آرى، ما با اجتناب از گناهان بزرگ، بر گناهان صغيره بازخواست نخواهيم شد. از ظاهر آيه شريفه نيز همين نكته دريافت مى گردد؛ چرا كه بنا به روايت «كلبى» از ديدگاه «ابن عباس» معناى آيه اين است كه: «اگر از گناهانى كه در دنيا حد و در آخرت كيفر دارند،دورى جوييد، از غير آنها، از اين نماز تا نماز ديگر و يا از اين جمعه تا جمعه ديگر و از ماه رمضان تا رمضان ديگر، مى گذريم و همه را از پرونده عمل شما مى زداييم. برخى گفته اند آيه شريفه مى فرمايد: اگر از گناهان بزرگ همانند زنا، حرامخوارگى و ديگر گناهانى كه در آيات آمده است و تا كنون قرآن شما را از انجام آنها بازداشته است دورى گزينيد، از گذشته شما مى گذريم و شما را مى بخشيم.

«ابن مسعود» مى گويد: همه آنچه را خدا از آغاز سوره تا آيه 30 نهى فرموده، از گناهان كبيره است؛ چرا كه قرآن مى فرمايد: قل لِلَّذين كفروا إِن ينتهُوا يغفر لَهُمْ ما قد سلف ... هان اى پيامبر، به كسانى كه كفر ورزيده اند بگو: اگر از كفر و بيداد خويش بازايستند، آنچه گذشته است برايشان آمرزيده مى شود.(6)

و مى فرمايد: با زنانى كه پدرانتان به همسرى گرفته اند، ازدواج مكنيد، مگر آنچه پيش از اين روى داده است(7).

وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً

و شما را در جايگاهى پر ارج در خواهيم آورد.

گناهان كبيره در روايات

«عبدالعظيم حسنى» از دهمين امام نور آورده است كه: «عمرو بن عبيد» به حضور حضرت صادق عليه السلام شرفياب شد و پس از سلام نشست و اين آيه شريفه را تلاوت كرد: «و الّذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش...»(8) و آن گاه ساكت شد. حضرت پرسيد: چرا سكوت برگزيدى؟ گفت: آمده ام تا مفهوم گناهان كبيره را از كتاب خدا دريافت دارم. آن حضرت فرمود:

اكبر الكبائر الشّرك باللّه لأَنَّ اللّه يقول : «انّ اللّه لا يغفر ان يشرك به...»(9)

و بعده، اليأس من روح اللّه، لأنّ اللّه يقول: «لاييأس من روح اللّه الاّ القوم الكافرون».(10)

ثم الأمن من مكر اللّه، لأنّ اللّه يقول: «فلا يأمن مكر اللّه الاّ القوم الخاسرون».(11)

و منها عقوق الوالدين، لأن اللّه جعل العاق جبّارا شقيّا فى قوله: و برّاً بوالدتى و لم يجعلنى جباراً شقيّاً.(12)

و منها قتل النّفس الّتى حرّم اللّه...، لأنّ اللّه يقول: و من يقتل مؤمناً متعمداً فجزائه جهنّم خالداً فيها.(13)

و قذف المحصنات، لأنّ اللّه يقول: اِنّ الّذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا.(14)

و اكل مال اليتيم ،لأنّ اللّه يقول: انّ الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلماً... (15)

و الفرار من الزحف...، لأنّ اللّه يقول: و من يولّهم يومئذٍ دبره... فقد باء بغضب من اللّه...(16)

و اكل الرّبا...، لأنّ اللّه يقول: انّ الّذين يأكلون الربا...(17)

و الزنا لأنّ اللّه يقول: و لا تقربوا الزّنا انّه كان فاحشةً و ساءَ سبيلا(18)

و اليمين الغموس، لأنّ اللّه يقول: ان الّذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمناً قليلاً...(19)

و الغلول...، لأنّ اللّه يقول: و من يغلل يأت بما غلّ يوم القيامة...(20)

و منع الزكاة المفروضة، لأنّ الله يقول: يوم يحمى عليها فى نار جهنم...(21)

و شهادة الزّور و كتمان الشّهادة...، لأنّ اللّه يقول: و من يكتمها فانّه آثم قلبه...(22)

و شرب الخمر... لأنّ اللّه يقول: انّما الخمر...(23)

و ترك الصلوة متعمّدا...، لأنّ رسول اللّه صلى الله عليه وآله قال: من ترك الصلوة متعمداً فقد برى ء من ذمة الله و ذمة رسوله.(24)

و نقض العهد، لأنّ اللّه يقول: ...اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدّار.(25)

و قطيعة الرحم.(26)

سهمگين ترين آنها، شرك ورزيدن به خداست؛ چرا كه خدا مى فرمايد: بى گمان، خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى بخشايد. نيز مى فرمايد: هر كسى به خدا شرك ورزد، بى ترديد خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش دوزخ خواهد بود.

پس از شرك به خدا، نوميدى از مهر و رحمت اوست؛ چرا كه مى فرمايد: جز گروه كفرگرايان، كسى از رحمت خدا نوميد نمى گردد.

و پس از آن، مصون دانستن خود از كيفر و تدبير خدا؛ چرا كه مى فرمايد: جز گروه زيانكاران كسى خود را از كيفر و تدبير خدا در امان نمى نگرد.

و پس از آن، بدرفتارى با پدر و مادر؛ چرا كه از چنين كسى به زورمند و شقاوت پيشه تعبير شده است.

و پس از آن، قتل نفس؛ چرا كه خدا مى فرمايد: و هر كسى انسان با ايمانى را به عمد بكشد كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود...

و ديگر، نسبت ناروا دادن به زنان پاكدامن است؛ چرا كه خدا مى فرمايد: به يقين، كسانى كه به زنان پاكدامن بى خبر از همه جا و با ايمان، نسبت ناروا مى دهند، در اين سرا و سراى آخرت لعنت شده و برايشان عذابى سهمگين خواهد بود.

و ديگر، خوردن مال يتيمان است؛ چرا كه خدا مى فرمايد: به يقين كسانى كه دارايى يتيمان را به بيداد مى خورند، جز اين نيست كه آتشى شعله ور در شكم خويش فرو مى برند...

و نيز فرار از جهاد عادلانه و در راه خدا؛ چرا كه مى فرمايد: و هر كسى در روز پيكار به دشمن تجاوزكار پشت كند - مگر اين كه هدف او كناره گيرى براى پيكارى ديگر يا پيوستن به گروهى ديگر از مجاهدان راه حق باشد - بى ترديد به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه وى دوزخ است، و چه بد فرجامى است.

و ديگر رباخوارى است؛ چرا كه مى فرمايد: كسانى كه ربا مى خورند، از گور خويش برنمى خيزند مگر بسان برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس او را آشفته حال ساخته است ...

و مى فرمايد: و اگر از رباخوارگى باز نايستيد و آن گونه كه دستور رسيده است عمل نكنيد، بدانيد كه به پيكار با خدا و پيام آورش برخاسته ايد...

و نيز از گناهان كبيره، يكى هم زناست؛ چرا كه خدا مى فرمايد: و هر كسى اين زشتى را مرتكب شود كيفرش را دريافت خواهد كرد...

ديگر از گناهان بزرگ سوگند بى اساس ياد كردن است؛ چرا كه خدا مى فرمايد: كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خويشتن را به بهايى ناچيز مى فروشند، براى آنان در سراى آخرت بهره اى نخواهد بود...

و ديگر خيانت و خيانتكارى است؛ چرا كه قرآن مى فرمايد: هر كسى خيانت ورزد، در روز رستاخيز با خيانت خويش خواهد آمد.

و ديگر سرباز زدن از پرداخت زكات است؛ چرا كه مى فرمايد:

روزى كه آن گنجينه ها را در آتش دوزخ بگذارند، و پيشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ نهند...

و ديگر شهادت دروغ و كتمان گواهى است؛ چرا كه مى فرمايد: كسى كه گواهى و شهادت را كتمان كند، چنين كسى قلبش گناهكار است.

و ديگر ميخوارگى است؛ چرا كه خدا اين كار ناپسند را در رديف بت پرستى قرار مى دهد...

و ديگر سرباز زدن از نماز و پرستش خدا يا سرپيچى از انجام هر دستور واجب الهى است؛ چرا كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود:

«و من ترك الصّلوة متعمّدًا فقد برى ء من ذمة اللّه و ذمة رسوله».(27)

كسى كه نماز را به طور عمد ترك كند، از بندگى خدا و پناه پيامبرش بيگانه است.

و ديگر عهدشكنى و گسستن پيوند خويشاوندى است؛ چرا كه خدا مى فرمايد: و كسانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى شكنند و آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده مى گسلند... برايشان لعنت است...

سخنان ششمين امام نور كه به اين جا رسيد، عمروبن عبيد، آن مرد دانش پژوه با سوز و گداز و ناله و گريه خداحافظى كرد و در حالى كه از محضر آن حضرت مى رفت، مى گفت: راستى كه هر آن كه به هواى دل خويش سخن گفت و ديدگاه خود را پسنديد و در دانش و كمال با شما به كشمكش پرداخت، نابود گرديد.

و نيز از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

الكبائر سبع: اعظمهن الاشراك باللّه، و قتل النفس المؤمنة، و اكل الرّبا، و اكل مال اليتيم، و قذف المحصنة، و عقوق الوالدين، و الفرار من الزحف...(28)

گناهان كبيره هفت گناه است كه سهمگين ترين آنها شرك به خداست؛ ديگر كشتن انسان بى گناه است؛ سپس رباخوارى، خوردن مال يتيم، نسبت ناروا دادن به زن پاكدامن، نافرمانى پدر و مادر و فرار از برابر دشمن تجاوزكار در ميدان جهاد است. هر كس خداى را در حالى ديدار كند كه پرونده عمل وى از اين گناهان پاك باشد، چنين كسى در بهشت پر طراوت و زيباى خدا با من خواهد بود.

آرزوهاى درست و نادرست

در آيات پيش، آفريدگار انسان، مقررات ميراث را بيان فرمود و برخى را در ارث بر برخى ديگر به دلايل حكيمانه اى برترى بخشيد؛ اينك براى اين كه خدا آروزهاى دور و دراز را كه مايه كينه و كينه توزى است بگيرد، مى فرمايد:

وَ لاتَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ

و آنچه را كه خدا به وسيله آن، برخى از شما را بر برخى ديگر برترى داده است آرزو نكنيد.

به باور برخى منظور اين است كه: نبايد گفت كاش من نيز بسان فلان شخصيت، از نعمت دارايى و زن زيبا و... بهره ور بودم؛ چرا كه اين گونه سخن گفتن نشان از آفت حسد دارد؛ بلكه بايد گفت: پروردگارا! به من نيز از اين نعمت هاى ارجدارت ارزانى فرما. و از حضرت صادق عليه السلام نيز اين معنا روايت شده است. امّا به باور «بلخى» منظور اين است كه نبايد مرد آرزو كند كه كاش من زن بودم، و يا زن آرزو نمايد كه كاش من مرد بودم؛ چرا كه آفرينش براساس حكمت و مصلحت است و چنين آرزويى خلاف آن است. و برخى برآنند كه اگر در چنين آروزهايى تباهى و مفسده نباشد مانعى ندارد.

لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ

مردان جامعه از آنچه از راه هاى مشروع و عادلانه به دست آورده اند، بهره اى دارند، و براى زنان نيز از آنچه كسب نموده اند بهره اى است.

در مورد اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى منظور اين است كه براى هريك از زن و مرد در برابر وظايف و مسئوليت هايى كه از سوى آفريدگار هستى برايشان تدبير شده است در صورتى كه به شايستگى به انجام رسانند، پاداشى است؛ بنابراين برخلاف تدبير حكيمانه خدا آرزو نكنيد و چيزى نخواهيد، كه از پاداش شايسته محروم خواهيد شد.

2 - و به باور برخى ديگر منظور اين است كه هر كدام از زنان و مردان جامعه، از تجارت، كشاورزى و ديگر راه هاى عادلانه درآمد، بهره اى دارند؛ بنابراين بايد به روزى خويش قناعت ورزند و از اندازه گيرى خداى جهان آفرين ناخشنود نباشند.

3 - و «ابن عباس»مى گويد: تفسير آيه اين است كه هر كدام از زن و مرد، از ارث و دارايىِ بر جاى مانده، طبق مقررات خدا بهره اى دارند. با اين بيان واژه «اكتساب» به مفهوم بهره ورشدن و نايل آمدن است.

وَاسْاَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ

و از فزون بخشى خدا درخواست نماييد.

آرى، هرگاه به نعمت هايى كه ديگران دارند، نياز پيدا كرديد و آنها را خواستيد، از خدا و فزون بخشى او بخواهيد تا به شما نيز ارزانى دارد؛ با اين شرط كه براى شما و ديگرى تباهى در بر نداشته باشد؛ چرا كه خواستن هر نعمتى از ارزانى دارنده نعمت ها با همين شرط نيكوست و بس.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: «و اسئلوا اللّه من فضله، و افضل العبادة انتظار الفرج».(29)

از فزون بخشى خدا هر چه شايسته است بخواهيد؛ چرا كه خواستن نعمت ها از خدا لازم است، و برترين عبادت ها انتظار گشايش است.

يكى از دانشوران در اين مورد مى گويد: خدا ما را به دعا و تقاضا از بارگاهش فرمان نداد مگر بدان دليل كه خواسته هاى ما را برآورد.

اِنَّ اللَّهَ كان بِكُلِّ شَى ءٍ عَليماً

چرا كه خدا هماره بر هر چيزى داناست.

منظور اين است كه شما هر آنچه را كه آشكار سازيد و يا كينه و حسدى را در دل نهان كنيد، خدا از هر چيز آگاه است و روزى ها و نعمت ها را بر اساس حكمت و مصلحت و طبق مقررات خويش ارزانى مى دارد. با اين بيان نبايد به نعمت ديگرى و بهره ديگرى چشم بدوزيد و آن را آرزو نماييد، چرا كه چنين آرزويى مايه اندوه و گناه مى گردد.

عموميت قانون ارث

در آيه شريفه، خدا دگرباره به مقررات ارث پرداخته و مى فرمايد:

وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِىَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ

و براى هر كس وارثانى قرار داديم كه از آنچه پدر و مادر و نزديكان بر جاى نهاده اند ارث برند.

در تفسير آيه شريفه دو نظر است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه براى هر مرد و زنى، ورثه اى قرار داده ايم كه در ارث بردن از آنان، از ديگران سزاوارترند.

2 - امّا برخى برآنند كه منظورِ آيه شريفه «عصبه» و اطرافيان و نزديكان ميت هستند.

به باور ما ديدگاه نخست بهتر به نظر مى رسد؛ چرا كه خدا در آيه ديگرى مى فرمايد:

«فهب لى من لدنك وليّاً يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله ربّ رضيّاً»(30).

پس از نزد خود جانشينى به من ارزانى دار كه وارث من و دودمان يعقوب باشد، و او را مورد رضايت و پسند خود قرار ده.

در اين آيه شريفه وارث را بدان دليل «ولى» شمرده است كه در ارث بردن از ميّت، از ديگران سزاوارتر است. به صاحب برده نيز بدان دليل «مولى» گفته مى شود كه نسبت به برده اش از ديگران سزاوارتر است.

وَ الَّذينَ عَقَدَتْ اَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ

و به كسانى كه با آنها پيمان بسته ايد نيز سهمشان را بپردازيد، چرا كه خدا هماره بر هر چيزى گواه است.

برخى اين جمله را عطف گرفته و مى گويند: منظور اين است كه هم - پيمانان شما نيز وارثانى دارند كه در ارث بردن از آنان، از ديگران سزاوارترند؛ پس به هر يك از وارثان سهم مقررش را بدهيد. امّا بيشتر مفسران اين جمله را مستقل شناخته و مى گويند منظور اين است كه بايد بهره هم پيمانان نيز پرداخت گردد.

هم پيمان كيست؟

در مورد هم پيمانى كه در آيه شريفه از آن سخن رفته است ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - گروهى از جمله «سعيدبن جبير» برآنند كه منظور، هم پيمان جاهليت است؛ چرا كه در آن روزگار براى تأمين امنيّت، هر كسى با ديگرى نوعى پيمان دفاعى مى بست و مى گفت: از اين پس خون من، خون تو و جنگ و صلح من، جنگ و صلح تو خواهد بود؛ من از تو ارث مى برم و تو از من، و من از تو نگهبانى و حفاظت خواهم نمود و تو از من. با اين پيمان، به هنگام تقسيم دارايى يكى از آنان، يك ششم از مال به هم پيمانش كه زنده بود پرداخت مى گرديد. نمونه چنين هم پيمانى، شخصى بود كه با ابوبكر پيمان بسته بود، و هنگامى كه او از دنيا رفت، ابوبكر از او ارث برد. پس از طلوع اسلام، قرآن نيز نخست براى هم پيمان ارث در نظر گرفت، امّا پس از مدتى با فرود آيه شريفه «... و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب اللّه...».(31) آن دستور را نسخ كرد.

«مجاهد» مى گويد: براى هم پيمان ارثى نيست، بلكه منظور اين است كه آنان را يارى كنيد و در محافظت آنان بكوشيد. با اين بيان آيه مورد بحث نسخ نشده است؛ چرا كه هم قرآن توصيه به رعايت پيمان ها مى كند و مى فرمايد: به عهدها و پيمان هاى خويش وفا كنيد؛ و هم پيامبرگرامى در روز فتح مكه فرمود:

«ما كان من حلف فى الجاهلية فتمسّكوا به...»

هر پيمان عادلانه اى كه پيش از طلوع اسلام بسته شده است، آن را پاس داريد؛ چرا كه اسلام بر احترام به پيمان ها و وفاى به عهدها مى افزايد؛ امّا پيمان تازه اى جز در پرتو مقررات خدا پديد نياوريد.

و نيز در ياد از «حلف الفضول»، يا پيمان جوانمردان براى دفاع از حقوق بشر فرمود: «من هنگام نوجوانى، به همراه عموهايم بر بستن پيمانى گواه بودم و در آن جا حضور داشتم كه اينك هر گز دوست ندارم شتران سرخ مو، يا بهاى بسيارى بگيرم و آن پيمان انسانى را بشكنم».

2 - گروهى ديگر از جمله «ابن عباس» مى گويند: منظور از هم پيمان در آيه شريفه، دو گروه مهاجر و انصارند كه پيامبر ميان آنان پيمان برادرى برقرار ساخت. آنان نخست از يكديگر ارث نيز مى بردند كه پس از مدتى آن حكم به وسيله آيات ديگر نسخ شد.

3 - و برخى نيز بر اين باورند كه منظور آيه شريفه، پسرخواندگان است كه در جاهليت آنان را پسر مى پنداشتند و به آنان ارث مى دادند؛ همان گونه كه به «زيد» فرزند محمد خطاب مى كردند؛ امّا در اسلام دستور داده شد كه براى آنان هنگام وصيت چيزى در نظر نگيرند؛ و اين همان معناى «فاتوهم نصيبهم» است كه در اين آيه آمده است.

اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ شَهيداً

به يقين خداوند هماره بر هر چيزى گواه است.

پرتوى از آيات

در آيات چند گانه اى كه گذشت درس ها و پيام هاى روح بخش و زندگى سازى براى بندگان خداست كه به برخى از آنها اشاره مى رود:

1 - امنيّت اقتصادى

قرآن اين درسِ آموزنده را مى دهد كه انسان در نگرش اسلامى از امنيت اقتصادى برخوردار است؛ چرا كه ارزش هاى مادى و اقتصادى هر انسانى در صورتى كه از راه هاى عادلانه به دست آيد، ثمره تلاش و كوشش و بخشى از وجود اوست كه با صرف عمر و انرژى و سرمايه هاى جسمى و روحى به دست آورده است.

بنابراين تجاوز به مال فرد يا جامعه، نوعى تجاوز به حق حيات و زندگى اوست، و اين تجاوز به هر صورتى كه باشد، مرئى يا نامرئى، كارى ظالمانه و نارواست.

قرآن از سويى مردم را به عدالت اقتصادى و رعايت قسط و انصاف در كيل و وزن و داد و ستد و رعايت حقوق متقابل در تجارت فرا مى خواند؛ و از ديگر سو از هرگونه خوردن و بردن مال ديگران هشدار مى دهد، و همه راه هاى نامشروع ثروت اندوزى، همچون سرقت، غش، كلاه بردارى، كم فروشى، باجگيرى، رشوه خوارى و بردن اموال عمومى را مردود اعلان مى كند و مى فرمايد: هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دارايى هاى يكديگر را به باطل و بيداد و از راه هاى نامشروع نخوريد «يا ايّها الّذين آمنوا لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل...».

و پيامبر گرامى در اين مورد فرمود:

«انّ اللّه حرم على المسلم دمه و ماله و عرضه».(32)

خداوند تجاوز به خون و مال و آبروى مسلمانان را حرام كرده است.

2 - تحريم انتحار

اسلام دين حيات عادلانه و انسانى، و قرآن كتاب زندگى شرافتمندانه و پرافتخار است؛ و از همين زاويه است كه افزون بر تحريم تجاوز به حق حيات و آزادى ديگران، به خود صاحب حق نيز اجازه تجاوز به زندگى خود را نداده و انتحار و خودكشى را سخت تحريم مى كند؛ و به كسانى كه به جاى انديشه ورى و به كارگيرى خرد براى حلّ مشكلات و گشودن راه هاى تعالى و نيك بختى، زبونانه تن به خودكشى مى سپارند، وعده آتش مى دهد:

«... و لا تقتلوا انفسكم انّ اللّه بكم رحيما و من يفعل ذلك عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا...»

و خويشتن را به علت يأس و نوميدى و هراس و فشار زندگى مكشيد؛ چرا كه خدا نسبت به شما مهربان است. و هر كس از روى ستم و تجاوز دست به اين گناه زند بى گمان او را در آتش جاى خواهيم داد...

پنجمين امام نور در اين مورد فرمود:

«انّ المؤمن يبتلى بكلّ بلية و يموت بكلّ ميتة الاّ انّه لا يقتل نفسه».(33)

انسان با ايمان ممكن است به هر فشار و گرفتارى دچار گردد و به هر مرگى بميرد، امّا خودكشى نمى كند.

و ششمين امام نور فرمود:

«من قتل نفسهُ متعمّدا فهو فى نار جهنّم خالدا فيها».(34)

هر كس خواسته و آگاهانه، خويشتن را بكشد، پيوسته در آتش دوزخ خواهد سوخت.