تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳ -


/ سوره نساء / آيه هاى 36 - 34

34 . اَلرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللّاتى تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فىِ الْمَضاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَاِنْ اَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً.

35 . وَ اِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ اَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ اَهْلِها اِنْ يُريدا اِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما اِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً.

36 . وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ اِحْساناً وَ بِذِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكينِ وَالْجارِ ذِى الْقُرْبى وَالْجارِ الجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبيلِ وَ مامَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ اِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً.

ترجمه

34 - مردان، كارگزار[و تدبيرگر امور] زنانند، از آن روى كه خدا برخى از آنان را بر برخى [ديگر] برترى بخشيده، و بدان جهت كه از دارايى هاى خويش [براى تأمين زندگى زنان ] هزينه مى كنند؛ بنابراين زنان شايسته [آنانى هستند كه در زندگى مشترك، همسرانشان را با رعايت حقوق و احترام متقابل ]فرمانبردارند؛ و از آن روى كه خدا [حقوق آنان را] پاس داشته است، در غياب [شوهرانشان ] نگاه دارنده [اسرار و حقوق آنان و عفت و كرامت ]خويش اند؛ و آن زنانى كه از ناسازگارى [و سركشى ]آنان بيم داريد، اندرزشان دهيد، و [اگر سودبخش نبود] در خوابگاه ها از آنان دورى گزينيد؛ و [اگر باز هم به حق و عدالت باز نگشتند] آنان را [به صورت انسانى و عادلانه، به عنوان تنبيه ]بزنيد. پس اگر [به منظور انجام وظايف ] از شما پيروى نمودند، [هشدارتان باد كه ديگر] راهى بر[زيان ] آنان مجوييد، كه خدا بلند مرتبه و بزرگ است.

35 - و اگر از [ناسازگارى و ] دشمنى ميان آن دو بيم داريد، داورى از خانواده مرد، و داورى از خانواده زن برانگيزيد [ تا در ميان آنان صلح و سازش پديد آورند]. اگر آن دو [همسر] بخواهند [آن زندگى مشترك را سر و ]سامانى دهند، خدا ميانشان سازگارى [وصفا] پديد مى آورد؛ چرا كه خداوند هماره دانا و آگاه است.

36 - و خداى [يكتا]را بپرستيد و چيزى را شريك او نسازيد و به پدر و مادر نيكى كنيد؛ و [نيز به ] نزديكان، يتيمان، بينوايان، همسايه نزديك، همسايه دور، يار همراه، در راه مانده و بردگانى كه مالك [آنان ] شده ايد [نيكى نماييد]؛ چرا كه خدا كسى را كه تكبّرورز و فخرفروش است دوست نمى دارد.

نگرشى بر واژه ها

«قوّام»: در بردارنده معناى مبالغه و به مفهوم سرپرست،كارگزار، عهده دار امور و تدبيرگر شئون آمده است.

«قنوت»: فرمانبردارى فروتنانه و از دل و جان.

«نشوز»: سركشى و سرپيچى از انجام وظيفه و رعايت حقوق ديگرى.

«هجر»: دورى گزيدن.

«ضجوع»: خوابيدن، و «مضاجع»به مفهوم بسترها و خوابگاه ها آمده است.

«بغيه»: جستن و خواستن.

«شقاق»: شكاف، جدايى، ناسازگارى و دشمنى.

«توفيق»: سازگارى، توافق، آشتى و مهر و يارى خدا به انسان در راه انجام كارهاى شايسته

«جار»: همسايه

«جنب»: دور

«قرين»: نزديك

«مختال»: خودخواه، خودبزرگ بين، كسى كه با پندارهاى پوچ و بى اساس براى خويش مقام و موقعيتى مى پندارد كه فاقد آن است.

«فخور»: فخرفروش و كسى كه امتيازات و نقاط قوّت خويش را به منظور خودنمايى به رخ ديگران مى كشد و به انگيزه خودبزرگ بينى بر مى شمارد؛ امّا به كسى كه گاه نعمت هاى خدا را به خود بر مى شمارد و سپاس مى گزارد، سپاسگزار گفته اند.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث سه روايت آمده كه بيانگر يك داستان است و تفاوت در چهره هاست:

1 - برخى آورده اند كه آيه شريفه در مورد مردى به نام «سعدبن ربيع» و همسرش «حبيبه» فرود آمد؛ چرا كه آن دو، كه خاندانشان از يارانِ «مدنى» پيامبر بودند، در زندگى مشترك دستخوش كشمكش شدند؛ و آن مرد همسرش را به خاطر سركشى و نافرمانى اش كتك زد. آن زن به همراه پدرش «زيد» نزد پيامبر شكايت برد، و آن حضرت پس از رسيدگى، دستور قصاص داد. آنان را براى اجراى دستور بردند كه درست در همان لحظات اين آيه شريفه بر قلب مصفّاى پيامبر فرود آمد و پيامبر پس از تلاوت آيه شريفه فرمود: ما چيزى را خواستيم و خدا دستورى ديگر داد، و آنچه خدا مقرر فرموده بهتر است و آن گاه حكم خويش را برداشت.

2 - «كلبى» در اين مورد آورده است كه: آيه شريفه در مورد«سعد» و همسرش «خوله» فرود آمد و داستان فرود آن همان گونه است.

3 - برخى ديگر آورده اند كه آيه شريفه در مورد «جميله» و شوهرش «ثابت» فرود آمد؛ و آن گاه داستان فرود آن را همان گونه كه گذشت روايت كرده اند.

تفسير

مديريت در خانواده

در دو آيه پيش، ضمن بيان برابرى زن و مرد در اصل انسانيت، به پاره اى از تفاوت هاى ظاهرى و حقوقى آنان اشاره رفت، اينك در اين آيه شريفه مى فرمايد:

اَلرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ

مردان در نظام خانواده كارگزار و تدبيرگر امور زنانند، و سرپرستى و مديريت جامعه كوچك خانواده را به عهده دارند؛ و اين به خاطر تفاوت ها و برترى برخى از انسان ها بر برخى ديگر است كه دستگاه حكيمانه آفرينش بر اساس مصلحت در نظر گرفته است.

راز مديريت مرد

در اين فراز از آيه شريفه، نخستين رمز كارگزار بودن مردان را در جامعه كوچك خانواده بيان مى كند و خاطر نشان مى سازد كه دليل اين كار اين است كه مردان به طور عادى از نظر دانش و خرد و استوارى ديدگاه و تصميم بر كارها، بر زنان برترى دارند؛ و ديگر بدان جهت است كه از دارايى و ثمره تلاش خود، هم به زنان مهريه مى پردازند، و هم هزينه خانه و خانواده را تأمين مى كنند.

فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ

به باور برخى از مفسران، منظور اين است كه زنانِ شايسته، فرمانبردار خدا و همسران خويش اند؛ و اين آيه را گواه ديدگاه خود آورده اند كه مى فرمايد:

يا مريم اقنتى لربّك...»(35)

هان اى مريم! در زندگى هماره فرمانبردار پروردگار خويش باش!

و نيز، در غياب همسرانشان عفت خويش را پاس مى دارند.

و به باور برخى، حقوق و دارايى و حرمت شوهران را نگاهبانند. به باور ما همه اين مفاهيم در آيه موجود است و هيچ ناسازگارى ميان دو ديدگاه نيست.

و اين پاس داشتن حقوق همسر و عفت خويش از سوى زنان بدان دليل است كه خدا حقوق آنان را كه از جمله آنها پرداخت مهريه و تأمين هزينه زندگى و رفتار عادلانه با آنان است برايشان پاس داشته و همه را بر عهده شوهرانشان نهاده است. برخى بر آنند كه به بركت پاس داشتن خدا از اين حقوق و حدود است كه زنان مى توانند آنها را پاس دارند.

وَ اللّاتى تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فىِ الْمَضاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَ

منظور اين است كه: آن زنانى كه شما شوهران از سركشى و حق ناپذيرى شان بيم داريد و به راستى مى ترسيد و مى دانيد كه در انديشه سلطه جويى در جامعه كوچك خانه و خانواده هستند و با شما به ناسازگارى مى پردازند، با مِهر و صفا اندرزشان دهيد؛ و اگر گفت گو و خيرخواهى سود نبخشيد، در بستر و خوابگاه از آنان دورى گزينيد.

به باور «سعيدبن جبير» پيام اين جمله اين است كه از آميزش با آنان خوددارى ورزيد؛ امّا به باور گروهى، از نزديكى و همخوابگى با آنان خوددارى كنيد. در اين صورت روشن مى شود كه آنان از نظر مِهر به شما و ادامه زندگى مشترك چگونه اند؛ اگر به راستى شما و زندگى با شما را دوست دارند، اين جدايى شما بر آنان گران مى آيد و راه عادلانه و رعايت حقوق و حدود را برمى گزينند، وگرنه به دورى گزيدن شما نيز بها نمى دهند. و در روايتى از حضرت باقر عليه السلام در اين مورد رسيده است كه به اين گونه زنان سركش، به هنگام خواب پشت كنيد و توجّه ننماييد؛ به همين مفهوم تفسير شده است.

«فرّاء» بر آن است كه در آيه شريفه، «بيم از نافرمانى» به مفهوم آگاهى از نافرمانى و سركشى آمده است و واژه خوف گاه به مفهوم علم به كار مى رود.

از«ابن عباس» آورده اند كه: زنان را در صورت سركشى با بهره ورى از كتاب خدا اندرز دهيد و به آنان خاطر نشان سازيد كه از خدا بترسند و در قلمرو مقررات نظام خانواده با شما سازگار و فرمانبردار باشند؛ اگر نپذيرفتند، با آنان اندكى درشتى كنيد؛ و اگر سود نبخشيد به گونه اى كه زخم و شكستگى پديد نيايد، آنان را تنبيه نماييد.

و از ششمين امام نور آورده اند كه منظور از تنبيه، زدن با ساقه گياه يا نى است.

فَاِنْ اَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً

و اگر آنان از سركشى خويش بازگشتند و راه سازگارى و انجام وظايف برگزيدند، ديگر راهى براى زيان رساندن به آنان براى شما نخواهد بود.

به باور برخى منظور اين است كه ديگر هيچ راهى براى دورى گزيدن و يا هشدار و تنبيه نمى ماند. و به باور برخى ديگر، هنگامى كه آنان سرسازگارى و انجام وظايف داشتند، ديگر به ژرفاى جان آنان كار نداشته باشيد و آنان را به مهر و محبت قلبى مكلّف نسازيد.

اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً

به يقين خدا بلند مرتبه و بزرگ است.

او برتر از آن است كه كسى را به كارى فراتر از توان و امكاناتش موظّف سازد.

به باور برخى منظور از بيان دو وصف از اوصاف خدا در آخر آيه شريفه اين است كه به مردان هشدار مى دهد كه مراقب رفتار خويش باشند؛ چرا كه خدا مى تواند زنان را در صورتى كه به آنان ستم كنيد، يارى نمايد وبر شما پيروز سازد. و به بارور برخى منظور اين است كه: هان اى مردان با ايمان! خدا شما را به اندازه توانتان مكلف ساخته است؛ بنابراين شما نيز از زنان چيزى فراتر از توان آنان و مقررات و حقوق خويش نخواهيد.

طرح حكيمانه براى ايجاد سازش

در آيه شريفه آفريدگار انسان، مردان جامعه را راه نمود كه به هنگام پديدار شدن نشانه هاى سركشى و وظيفه ناشناسى همسرانشان چگونه رفتار كنند؛ اينك در اين آيه راه مى نمايد كه اگر آن تدابير سودى نبخشيد و خطر جدايى احساس گرديد، چه بايد كرد.

وَ اِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ اَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ اَهْلِها

و اگر نشانه هاى دشمنى و شكاف پديد آمد و از ناسازگارى آن دو بيمناك شديد، داورى از خاندان مرد و داورى نيز از خانواده زن برانگيزيد تا ميان آنان سازش پديد آورند.

در اين مورد كه روى سخن در آيه شريفه با كيست، ديدگاه ها متفاوت است:

1 - برخى بر آنند كه مخاطب آيه همان كسى است كه سرپرستى نظام خانواده به عهده اوست.

2 - امّا برخى از مفسّران و بيشتر فقها بر اين عقيده اند كه روى سخن با كسى است كه اين كشمكش خانوادگى در برابر او طرح مى گردد و توانايى حلّ آن را دارد. روايات رسيده از حضرت باقر و صادق نيز بيانگر اين ديدگاه است.

3 - به باور پاره اى از مفسران نيز روى سخن با دو عضو اصلى خانواده، يعنى زن و مرد و بستگان نزديك آنان است.

يك پرسش

آيا دو داورى كه براى ايجاد سازش و رفع كشمكش برگزيده مى شوند، در صورت نيافتن راه ادامه زندگى مشترك، مى توانند آن دو را ازهم جدا كنند و به گونه اى شرافمتندانه زن را طلاق بدهند و انحلال خانواده را اعلان كنند؟

پاسخ

از روايات رسيده از امامان نور چنين دريافت مى گردد كه آنان تنها با رضايت زن و مرد مى توانند انحلال خانواده و جدايى زن و مرد را اعلان كنند؛ امّا برخى بر آنند كه مى توانند؛ و روايتى نيز از امير مؤمنان در اين مورد آورده اند. طرفداران اين ديدگاه بر اين عقيده اند كه دو داور از سوى زن و مرد وكالت دارند. بنابر اين در صورت عدم امكان سازش و راه نبودن براى ادامه زندگى مشترك مى توانند جدايى آنان را اعلان كنند.

اِنْ يُريدا اِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما اِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً

به باور برخى منظور اين است كه اگر آن دو داور به راستى در انديشه سازش آن زن و مرد، و يافتن راه حلّ مشكل آنان باشند، خداوند ميان آنان سازش پديد مى آورد تا بر اساس عدالت و مصلحت داورى كنند؛ امّا برخى بر آنند كه اگر دو داور در انديشه ايجاد سازش ميان زن و شوهرش باشند، خدا ميان آن زن و مرد سازش پديد مى آورد و دشمنى و شكاف را از ميان بر مى دارد؛ چرا كه او به نيت هاى قلبى و خواسته هاى آن دو، دانا و به مصالح و منافع خانواده و جامعه آگاه است.

زنجيره اى از كارهاى شايسته

قرآن پس از سفارش به عدالت و نيكوكارى در مورد يتيمان، و توصيه به رعايت ارزش هاى انسانى و اخلاقى در نظام خانواده و ميان دو همسر، اينك به بيان يك سلسله امور معنوى و شمارى از كارهاى شايسته و پسنديده كه از ضروريات زندگى اسلامى و انسانى است پرداخته و در آغاز از توحيدگرايى و يكتاپرستى شروع مى كند و مى فرمايد:

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً

خداى را به يكتايى بپرستيد و او را به شكوه و عظمت ياد كنيد و در عبادت و پرستش، شريكى براى او مگيريد؛ چرا كه پرستش و بندگى تنها در خور اوست كه آفريدگار تواناى جهان و انسان و ارزانى دارنده نعمت هاست.

وَ بِالْوالِدَيْنِ اِحْساناً وَ بِذِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكينِ

و به پدر و مادر، هم خودتان نيكى كنيد و هم ديگران را در مورد آنان جز به نيكى و احترام سفارش نكنيد، و به همه نزديكان، يتيمان و بينوايان نيز احسان كنيد، و بدانيد كه نيكى واقعى در مورد يتيمان، حراست از حقوق و شئون و تربيت درست آنان است؛ و نيكى به بينوايان اين است كه حقوق آنان را پايمال نسازيد و در رفع گرفتارى و محروميت آنان بكوشيد.

وَالْجارِ ذِى الْقُرْبى وَالْجارِ الجُنُبِ

به باور گروهى منظور از اين دو تعبير، همسايه خويشاوند و بيگانه است؛ امّا به باور برخى منظور همسايه توحيدگرا و غير مسلمان است.

از پيامبر گرامى در اين مورد آورده اند كه فرمود:

الجيران ثلاثة: جار له ثلاثة حقوق،

حق الجوار و حق القرابة و حق الاسلام،

و جار له حقّان: حق الجوار و حق الاسلام؛

و جار له حق الجوار، المشرك من اهل الكتاب.(36)

همسايگان انسان سه گروهند: دسته اى از آنان از حقّ همسايگى، خويشاوندى و مسلمانى برخوردارند؛ و دسته اى از حقّ همسايگى و همدينى؛ و گروه سوم تنها از حقّ همسايگى و انسانى، چرا كه خويشاوند يا همدين نيستند.

«زجاج» بر اين باور است كه منظور از همسايه نزديك، كسى است كه از نظر مسافت به شما نزديك است و او را مى بينيد و مى شناسيد؛ و همسايه دور به عكس آن است.

در روايت است كه مرز همسايگى تا چهل منزل است؛ و نيز روايت آورده اند كه تا حدود چهل متر است. با اين بيان، به باور ايشان منظور از همسايه نزديك، خويشاوند نيست؛ چرا كه قرآن شريف در مورد خويشاوندان در صدر آيه سفارش فرموده است. امّا ممكن است در پاسخ گفته شود كه خويشاوند در صورتى كه همسايه انسان گرديد، حقّ ديگرى نيز پيدا مى كند. با اين بيان در آيه تكرارى به چشم نمى خورد.

وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ

و به يار همراه و يا همنشين نيز نيكى كنيد.

در مورد اين فراز، ديدگاه ها متفاوت است:

1 - گروهى از جمله «ابن عباس» برآنند كه منظور رفيق راه است، و نيكى به او برخورد درست و رعايت حقوق و حدود و مواسات با او است.

2 - و گروهى بر اين باورند كه منظور همسر انسان است.

3 - پاره اى بر آنند كه منظور، كسى است كه به شما روى آورده و انتظار يارى دارد.

4 - و پاره اى نيز مى گويند منظور كارگر و خدمتگزار انسان است. به باور ما آيه همه اين ها را در بر مى گيرد و نيكى به همه اينها سفارش شده است.

وَابْنِ السَّبيلِ

در اين مورد برخى بر آنند كه منظور اين است كه به در راه ماندگان نيز نيكى كنيد. و برخى ديگر مى گويند منظور نيكى به ميهمان است.

ابن عباس مى گويد: ميهمانى سه روز است، و فراتر از آن نيكى است، و هر نيكى نيز صدقه است.

«جابر» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود: هر نيكوكارى صدقه محسوب مى گردد و يكى از آن نيكى ها اين است كه با برادرت با چهره اى باز روبه رو گردى و آب ظرف خويش را به ظرف او و به سود او بريزى.

وَ مامَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ

و به بردگان خويش نيز نيكى كنيد و با تأمين نيازهاى آنان از واگذار نمودن كارهاى سخت و طاقت فرسابه آنها خوددارى نماييد.

اِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوْراً

و بهوش باشيد كه خدا مردم متكبر و فخرفروش را دوست نمى دارد.

ابن عباس مى گويد: دليل بيان دو صفت منفى تكبر و فخرفروشى اين است كه مردم متكبر و فخرفروش از بستگان و همسايگان نيازمند خويش متنفّرند و با آنان رفتار شايسته ندارند.

گفتنى است كه آيه شريفه در بردارنده همه محتوا و اركان اسلام است و انسان را به سوى ارزش هاى انسانى راه مى نمايد؛ و اگر كسى درباره اين آيه شريفه درست بينديشد، از هر نوع پند و اندرز سخنوران بى نياز است و به علوم و دانش هاى گوناگون دانشوران دست مى يابد.

پرتوى از آيات

در آياتى كه گذشت، قرآن شريف يك سلسله تدابير ظريف و سازنده را براى استحكام و استوارى نظام خانواده و حلّ بحران ها ترسيم مى كند كه اگر به هنگام پديدارشدن نشانه هاى بحران در روابط خانواده، و به صدا در آمدن زنگ خطر، اين تدابير به شيوه اى شايسته مورد عمل قرار گيرد، بسيارى از بحران ها و زيان هاى برخاسته از آن به خوبى برطرف شده و يا به صورت شرافتمندانه اى انحلال آن اعلان و به انبوهى از بدبختى ها خطّ پايان خواهد كشيد. اين تدابير عبارتند از:

1 - اصل مديريت در جامعه كوچك خانواده

جامعه جهانى از جامعه هاى گوناگون، و هر كدام از اين جامعه ها از واحدهاى خانواده پديد آمده اند.

اگر خانواده بزرگ بشرى يا جامعه هاى كوچك تر براى جلوگيرى از هرج و مرج و بى برنامه گى و انحطاط و از هم گسيختگى و پيدايش راه تكامل و پيشرفت، نيازمند به اداره و مديريت وكارگزارند، به همان دليل جامعه كوچك خانه و خانواده نيز براى اوج گرفتن به پرفرازترين قله تكامل مادى و معنوى و اخلاقى و انسانى و مبارزه با آنها و از هم گسيختگى خانواده نيازمند به نظام و مديريت و مدير و معاون و مشاور است.

ضرورت مديريت در جهان كنونى به گونه اى روشن است كه پيش از شكل گيرى هر حزب و گروه در هر واحد اقتصادى و اجتماعى و ادارى و خدماتى، نخست به مديريت آن مى انديشند و اميرمؤمنان قرن ها پيش فرمود: «لا بدّ للنّاس من امير...»(37) مردم هر جامعه و تمدنى، ناگزير از مديريّت و اداره و كارگزارند.

و نخستين درس اين آيات اين است كه جامعه كوچك خانواده نياز به مديريت و مدير و مشاور و معاون دارد.

2 - مدير و معاون در اين جامعه كوچك

در گام دوم از اين آيات اين پيام را دريافت مى داريم كه ضمن رعايت احترام و حقوق متقابلِ دو ركن اساسى اين جامعه كوچك كه زن و مرد مى باشند، و با در نظر گرفتن شرايط جسمى و فكرى و عاطفى هر كدام از يك سو، و تعهدات اقتصادى مرد بر تأمين هزينه خانواده و پرداخت مهريه به زن، مناسب ترين و طبيعى ترين راه اين است كه مديريت اين جامعه كوچك را به شايسته ترين و كارآمدترين و لايق ترين آن دو بسپاريم.

با اين بيان اگر مرد شايسته ترين آن دو بود، مديريت را بر اساس شايسته سالارى به مرد بسپاريم و معاونت آن را به زن، تا با به هم پيوستن نيروى بيشتر جسمى و فكرى و قدرت شگرف هنرى و عواطف سرشار و زندگى ساز انسانىِ زن و مرد در نظام خانواده، هم براى آن برنامه و نقشه تكامل ترسيم مى گردد و هم هزينه اين پيشرفت تأمين شود، و هم در فراز و نشيب ها به شايستگى از آن دفاع گردد.آرى، الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل اللّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم...

3 - رعايت حقوق متقابل

در هر جامعه اى دو اصل اساسى جدايى ناپذيرند:

1 - انجام وظيفه

2 - ايجاد وظيفه

هنگامى كه مديريت در نظام خانواده به انجام شايسته وظايف مادى و معنوى و اقتصادى و عاطفى و انسانى خويش قيام كرد و حقوق معاونت را كه در دين، ركن اين جامعه كوچك است پاس داشت، در برابر اين انجام وظيفه براى او تكليف ايجاد مى كند و اين جاست كه حقوق متقابل در خانه و جامعه بشر شكل مى گيرد و از هم گسست ناپذير مى گردد؛ و اين سومين درس در پرتو اين آيات است كه مى فرمايد:

«فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ اللّه...».

و زنان شايسته زندگى و درستكار، آنانى هستند كه در برابر حقوقى كه خدا براى آنان مقرر داشته است در برابر مديريت خانه فروتن هستند و نه سركش و ماجراجو، و در غياب مردِ خانه يا حضور او، اسرار و حقوق و عفت خويش و آبروى خانواده را پاس مى دارند.

4 - راه رويارويى با بحران ها

هر جامعه اى در فراز و نشيب هاى زندگى ممكن است به آفت ها و بحران هايى گرفتار آيد كه بقا و حيات آن در گرو رويارويى شايسته مديريت و معاونت آن با آفت هاست.

درس ديگرى كه از آيات مورد بحث مى گيريم اين است كه در صورت بروز نشانه هاى بحران و سركشى زن يا مرد و پايمال ساختن حقوق و ناديده گرفتن وظايف چه بايد كرد؟

اينك در اين جا چگونگى رويارويى مرحله به مرحله با قانون شكنى زن يا معاونت نظام خانواده طرح مى گردد كه به ترتيب عبارتند از:

1 - اندرز وگفت گوى شايسته و انسانى براى حلّ مشكل.

2 - مبارزه منفى و قطع رابطه محدود.

3 - و آخرين راه براى مديريت، اندكى «شدت عمل» با رعايت همه مقررات انسانى.

4 - و پس از آن مراجعه به محكمه خانوادگى و فاميلى تا داورى نمايند و راه ادامه زندگى مشترك و نظام خانواده را ارائه و موانع همكارى را بر طرف يا انحلال آن را اعلان كنند.(38)