تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره نساء / آيه هاى 42 - 37

37 . اَلَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَاْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُّهيناً.

38 . وَالَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَريناً.

39 . وَ ماذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ انْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَليماً.

40 . اِنَّ اللَّهَ لايَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ اِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ اَجْراًعَظيماً.

41 . فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً.

42 . يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّى بِهِمُ الْاَرْضُ وَ لايَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً.

ترجمه

37 - همان كسانى كه بخل مى ورزند،و مردم را نيز به بخل فرمان مى دهند، و آنچه را كه خدا از فزون بخشى خود به آنان ارزانى داشته است پوشيده مى دارند؛ و [ما] براى كفرگرايان عذابى خوار كننده آماده ساخته ايم.

38 - و آنان كه دارايى هايشان را براى نماياندن به مردم، انفاق مى نمايند و به خدا و روز باز پسين ايمان نمى آورند؛ و كسى كه شيطان [يار و ]همدم او گردد [بايد بهوش باشد كه شيطان ]بد همدمى است.

39 - و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان مى آوردند، و از آنچه خدا روزىِ آنان ساخته است انفاق مى نمودند، چه زيانى براى آنان داشت؟ و خداوند هماره به [گفتار و كردار] آنان داناست.

40 - بى ترديد، خدا همسنگ ذرّه اى ستم نخواهد كرد؛ و اگر آن [ذرّه ]، كار شايسته اى باشد، چند برابرش مى سازد و از جانب خود [براى آن ]پاداش پرشكوهى مى دهد.

41 - پس چگونه خواهد بود آن گاه كه از هر جامعه اى گواهى بياوريم؟ و تو را [اى پيامبر] بر [كارهاى ] اين امّت گواه مى آوريم.

42 - آن روز كسانى كه كفر ورزيدند و پيامبر را نافرمانى نمودند، آرزو خواهند كرد كه كاش با خاك يكسان مى شدند [و نابود مى گشتند]، و [آن روز ]نمى توانند هيچ سخنى را از خدا پوشيده دارند.

نگرشى بر واژه ها

«بخل»: اين واژه اسم ذمّ است و به مفهوم سختى در بخشش و سرباز زدن از اعطاى چيزى است كه بخشيدن آن لازم است؛ و در مورد كسى به كار مى رود كه كارش گناهى بزرگ است. پاره اى نيز برآنند كه به معناى سرباز زدن از چيزى است كه منع آن بى ثمر و اعطاى آن نيز بدون زيان است.

واژه «شحّ» نيز به مفهوم «بخل» است و هر دو در برابر جود و بخشش قرار دارند. به بيان على بن عيسى ، بخل، منع از بخشش است؛ چرا كه طبيعت بخيل از آن رنج مى برد و جود، بذل احسان است؛چرا كه انسان بخشنده از بخشش رنج نمى برد كه شادمان مى گردد.

«قرين»: به همدم و همنشين و رفيق گفته مى شود.

«ظلم»: اين واژه كه به مفهوم بيدادگرى و ستمكارى است، رنجى است كه نه در آن سود است و نه به منظور جلوگيرى از زيانى انجام مى شود؛ و در اصل به مفهوم به كار بردن چيزى در غيرجايگاه خود مى باشد. پاره اى نيز برآنند كه به مفهوم كم كردن و كاستن است، كه با اين بيان «ظلم» به مفهوم كاستن، و ظلمت به معناى كمى نور و روشنايى است.

«ثقل»: به مفهوم گران، سنگين و كالاى داراى وزن بسيار براى سفر است؛ و «مثقال» به مقدار مشخص و معلومى از وزن و سنگينى مى گويند.

تفسير

خصلت نكوهيده بخل

در اين آيه شريفه به يكى از خصلت هاى نكوهيده و بازدارنده مى پردازد و به كسانى كه دچار اين آفت هستند هشدار مى دهد كه:

اَلَّذينَ يَبْخَلُوْنَ وَ يَاْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ

همان كسانى كه خود بخل مى ورزند و مردم را نيز به اين كار زشت وا مى دارند و آنچه را خدا از فزون بخشى خود به آنان ارزانى داشته است پوشيده مى دارند؛ و ما براى كفرگرايان عذابى خفّت آور فراهم ساخته ايم.

به بارو گروهى از مفسّران منظورِ آيه شريفه كسانى هستند كه از پرداخت حقوق مالى خويش سرباز مى زنند و ديگران را نيز باز مى دارند؛ امّا به باور برخى ديگر، منظور كسانى هستند كه از بيان اوصاف و نشانه هايى كه از پيامبر اسلام شناخته اند، بخل مى ورزند و ياران پيامبر را نيز به آن وسوسه مى كنند.

وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ

و آنچه را كه خدا از فزون بخشى خود به آنان ارزانى داشته است پوشيده مى دارند.

برخى از مفسران در تفسير اين فراز مى گويند: منظور اين است كه آنان مى كوشند تا با پنهان ساختن نعمت ها و امكانات اقتصادى كه خدا به آنان ارزانى داشته است، براى خصلت نكوهيده «بخل» خويش بهانه و عذرى بيابند. برخى نيز برآنند كه آنان آگاهى خويش در مورد پيامبر اسلام و حقّانيت دعوت و بعثت او را پوشيده مى دارند.

به باور ما، آيه شريفه از هر نوع بخل و خست و بخل ورزى هشدار مى دهد؛ خواه در امور مادّى و اقتصادى باشد، يا علمى و بهره دهى معنوى. با اين بيان، هر كس از اداى آنچه بر عهده اوست سرباز زند و مردم را از انجام آنها باز دارد و حقايق و فضايل و ارزش هاى كسى را كتمان كند در خور نكوهش است.

در روايت است كه خداى بخشاينده هر گاه به كسى نعمتى ارزانى داشت، دوست دارد آثار نعمت خويش را در زندگى او بنگرد.

وَاعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُّهيناً.

و ما براى كسانى كه نعمت هاى خدا را با كتمان حقايق انكار مى كنند و يا به خود و هوشمندى خويشتن نسبت مى دهند، عذابى خفّت آور آماده ساخته ايم؛ عذابى كه مايه خوارى و رسوايى و باعث اهانت به آنان مى شود؛ و اين دستاورد خود آنان است.

انفاق با انگيزه خودنمايى

اين آيه شريفه نيز به آيه پيشين پيوند دارد و درباره كسانى است كه دارايى هاى خويش را انفاق مى كنند امّا بدان دليل كه اين انفاق با آفت هايى چون نفاق و رياكارى و بى ايمانى همراه است از آن بهره اى نمى گيرند.

وَالَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ

و همانان كه دارايى هاى خويشتن را رياكارانه و براى نشان دادن به مردم انفاق مى كنند و به خدا و روز باز پسين و پاداش و كيفر آن ايمان نمى آورند؛ آرى، براى آنان عذابى خواركننده آماده ساخته ايم.

بدين سان در آيه شريفه، خدا ميان مردمى كه بخل مى ورزند و از انفاق در راه خدا سرباز مى زنند و آنان كه با انگيزه رياكارى و خودنمايى انفاق مى كنند پيوند داده است.

وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَريناً

و كسى كه شيطان يار و همدم او گردد و در زندگى فرمان او را گردن گذارد و در كفرگرايى و حق ستيزى با او هماهنگ باشد، بايد بداند كه شيطان بد همدمى است؛ چرا كه انسان را به گناه و دوزخ و ستم و خود كامگى خواهد كشاند.

پاره اى مى گويند: منظور اين است كه، هر كه را شيطان در قيامت در آتش دوزخ دوست و همدم باشد، بد دوست و همنشينى است؛ چرا كه در دوزخ شيطان و دوستانش يكديگر را لعنت مى كنند و از هم بيزارى مى جويند.

در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:

وَ ماذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَانْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ

و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان مى آوردند و از آنچه خدا روزيشان ساخته بود انفاق مى نمودند چه زيانى براى آنان داشت؟

پاره اى نيز مى گويند: اگر انفاق را با ايمان هماهنگ مى ساختند تا سودشان بخشد، چه مى شد؟ و بدين سان آفريدگار هستى بهانه كفرگرايان در سرباز زدن از ايمان و حق پذيرى را بى اساس نشان مى دهد و ادعاى آنان را كه قدرت گرايش به حق و توحيد و تقوا را نداشتند دروغ اعلان مى كند؛ چرا كه به انسان فاقد قدرت و توانايى نمى گويند: اگر چنين كارى را انجام مى دادى چه مى شد؟ براى نمونه، به فرد كوتاه قامت نمى گويند: اگر قامتى بلند داشتى چه مى شد؟ و نيز به نابينا نمى گويند: اگر بينا شده بودى چه مى شد؟

اين گونه سخن به كسى زيبنده است كه توانايى كارى را داشته است و نه ديگرى.

وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَليماً

و خدا به اسرار و نهفته دل هاى آنان داناست و بر اساس نيّت قلبى آنان پاداششان خواهد داد، و انفاق ريايى سودبخش نخواهد بود.

از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه مال و ثروت حرام، رزق و روزى نيست؛ چرا كه خدا فرمان مى دهد كه از آنچه خدا روزى شما ساخته است، انفاق نماييد. از ديگر سو امت اسلام و دانشوران آن، همه هماهنگ هستند كه بخشش و انفاق از مال حرام ناروا و ممنوع است.

عدل خدا

دراين آيه در مورد عدل خدا مى فرمايد:

اِنَّ اللَّهَ لايَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ

بى ترديد خداوند حتى هموزن ذرّه اى ستم نخواهد كرد، و اگر آن ذرّه، كار شايسته اى باشد، چند برابرش مى سازد و از جانب خود براى آن پاداش پرشكوهى مى دهد.

به باور برخى واژه «ذرّه» به مفهوم مورچه سرخ و بسيار كوچكى است كه با چشم غير مسلّح به سختى ديده مى شود؛ و پاره اى برآنند كه «ذرّه» همان چيزى است كه به هنگام تابش خورشيد از روزنه كوچكى در نقاط تاريك ديده مى شود.

و دليل اين كه آفريدگار دانا و تواناى هستى ستم نمى كند، اين است كه او هم به زشتى ستم و بيداد آگاه است و هم نيازمند به چيزى نيست كه ستم كند. كار زشت و ظالمانه از كسى سر مى زند كه نادان باشد و از واقعيت پديده ها و فرجام كارها آگاه نباشد و يا به آن احساس نياز كند و يا چنين بپندارد كه نياز به ستمكارى و حق كشى دارد، و آفريدگار دانا و آگاه و بى نياز و فرزانه هستى از اين عيوب و نقايص پاك و منزه است.

با اين بيان، خدا حتى به اندازه ذرّه اى هم ستم نمى كند؛ و اين تعبير آيه شريفه بيانگر آن است كه آفريدگار هستى هرگز ستم نكرده و نخواهد كرد؛ و «ذرّه» بدان دليل كه در انديشه ها ناچيزترين جزء اجسام تصور مى گردد به كار رفته، وگرنه خدا هرگز ستم روا نمى دارد، نه به اندازه ذره اى و نه كمتر از آن.

وَ اِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها

منظور اين است كه اگر به اندازه ذرّه اى كه بدان اشاره رفت، كار نيك و شايسته اى باشد، خدا آن را چند برابر مى سازد. برخى برآنند كه دو برابرش مى سازد؛ و پاره اى نيز گفته اند: آن را ماندگار مى سازد. نظير اين آيه شريفه، اين آيه است كه مى فرمايد:«فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره»(39) هر كس هموزن ذره اى كار نيك انجام دهد ثمره آن را خواهد ديد.

يادآورى مى گردد كه هدف هر دو آيه يكى است، و آن عبارت از تشويق انسان ها به فرمانبردارى از خدا و هشدار از گناه و نافرمانى اوست.

وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ اَجْراًعَظيماً

و از جانب خود پاداشى شكوهمند به آنان خواهد داد كه بهشت و نعمت هاى جاودانه آن است.

آيه شريفه نشانگر آن است كه آفت بزرگ ستم و بيداد، مانع رسيدن به پاداش و عامل كاهش آن است، وگرنه براى اين ترغيب به دورى از ستم، و انجام كارهاى شايسته و عادلانه در آيه شريفه مفهومى نخواهد بود.افزون بر آن، اين نكته نيز دريافت مى گردد كه خدا مى تواند ستم كند، امّا نمى كند؛ وگرنه خود را پاك و منزّه از ستم دانستن نيز بى معنا خواهد بود.

چگونه خواهى بود؟

در آيه اى كه گذشت به معاد و روز بازپسين اشاره رفت، اينك در اين آيه شريفه حال و روز انكارگران آن روز را وصف مى كند و مى فرمايد:

فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً

پس چگونه خواهد بود آن گاه كه از هر جامعه اى گواهى بياوريم؟ و تو را اى پيامبر بر كارهاى اين امّت گواه خواهيم آورد.

هنگامى كه در فرهنگ و جامعه عرب حادثه ناگوارى در پيش باشد، و بخواهند بزرگى رويدادى را نشان داده و ديگرى را هشدار دهند كه خود را براى پديد آمدن آن آماده سازد، مى گويند: «كيف بك اذا كان كذا؟» هنگامى كه چنين رويدادى پيش آيد، چگونه خواهى بود و يا چه خواهى كرد؟

با اين بيان، معناى آيه شريفه اين است كه در روز رستاخيز خدا هر پيام آورى را بر امت خويش گواه مى آورد و او به سود و زيان امت خود، براساس گفتارها و رفتارهاى آنان گواهى خواهد داد؛ و در آن روز پيامبر گرامى نيز به عنوان گواه امّت خويش فراخوانده خواهد شد.

هشدار آيه شريفه

اين آيه شريفه با هشدار خود زنگ خطر را به صدا در مى آورد كه انسان خردمند و با ايمان نبايد به كار زشت و ناپسندى دست زند كه اگر ديگران بنگرند شرمنده شود؛ چرا كه در آن روز سرنوشت ساز گواهان عدالت پيشه و راستگو كه در گواهى آنان نمى توان چون و چرا كرد، گواه كارهاى انسان خواهند بود. اين گواهان عبارتنداز:

1 - پيام آوران و پيشوايان معصوم

2 - نويسندگانِ عملكرد انسان

3 - اعضا و اندام هاى بدن

4 - مكان گناه

5 - و زمان انجام كار

خدا در مورد اين گواهى و گواهان مى فرمايد:

«و كذلك جعلناكم امّة وسطا لتكونوا شهداء على النّاس...».(40)

و بدين گونه شما را امّتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد؛ و پيامبر نيز بر شما گواه باشد.

و مى فرمايد:

«... انّ السّمع و البصر و الفؤاد كلّ اولئك كان عنه مسئولا»(41)

به راستى كه گوش، چشم و قلب، همه مورد پرسش و بازخواست قرار خواهند گرفت؛ بنابراين چيزى را كه بدان دانش و آگاهى ندارى بر زبان نياور.

و مى فرمايد:

«يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون».(42)

روزى كه زبان و دست ها و پاهايشان، بر ضدّ آنان، به آنچه انجام مى دادند گواهى مى دهند.

و در پاره اى از روايات نيز آمده است كه زمان و مكان، هم بر عملكرد شايسته انسان گواهى مى دهند و هم بر گفتار او، و همه آنها را باز مى گويند.

با اين بيان، انسان خردمند بايد اين رويدادها و آن روز سرنوشت ساز را به ياد آورد و خود را براى آن روز آماده سازد و چنين بينديشد كه گويى آن شرايط فرا رسيده و آن دادگاه برپا گشته و آن گواهان حاضرند تا گواهى دهند.

در روايت آمده است كه «عبدالله بن مسعود» اين آيه را بر پيامبر گرامى خواند و پيامبر چشمانش لبريز از اشك گرديد.

هنگامى كه پيامبر اسلام كه خود يكى از گواهان آن روز بزرگ است گريان مى گردد و از ياد آن روز، باران اشك امانش نمى دهد، پس ديگران بايد چه كنند و چگونه بنالند؟

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْاَرْضَ

در آن روز كفرگرايان و كسانى كه در برابر پيامبر به نافرمانى و گناه برخاسته اند آرزو مى كنند كه كاش با زمين يكسان مى شدند.

و در آيه ديگرى مى فرمايد: «... و يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا».(43)

و آن روز انسان كفرگرا و ستمكار مى گويد: كاش من خاك تيره بودم.

واژه «تسويه» به مفهوم مرتب و موزون ساختن است كه قرآن مى فرمايد:

«بلى قادرين على ان نسوّى بنانه».(44)

آرى؛ ما تواناييم كه حتى خطوط سرانگشتان انسان را نظام بخشيم و مرتب و موزون سازيم...(45)

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: منظورِ آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «يومئذ يودّ الّذين كفروا...» اين است كه كفرگرايان دوست مى دارند كه بر زمين فرش شوند و مردم آنان را پايكوب سازند. و به باور بسيارى همان مفهوم نخست براى آيه درست است كه آنان در آن روز دوست مى دارند و آرزو مى كنند كه كاش دگرباره از درون قبر به فرمان خدا بر نمى خاستند، چرا كه در مى يابند كه حسابرسى نزديك و عذاب سر راه آنان است و در دوزخ ماندگار خواهند بود.

در برخى روايات آمده است كه در روز رستاخيز حيوانات با پايان عمر جهان ما به خاك تبديل مى گردند، و كفرگرايان با ديدن آن شرايط آرزو مى كنند كه اى كاش آنان نيز بسان حيوانات خاك مى شدند.

وَ لايَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً

در مورد اين جمله ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى اين جمله به «لوتسوّى» پيوند مى خورد و معناى آيه چنين مى شود كه: كفرگرايان آرزو مى كنند كه كاش گفتار و رويدادى را كتمان نكرده بودند؛ چرا كه اين اشاره به حسابرسى آنان در روز رستاخيز است كه به هنگام بازخواست از آنان در مورد شرك و بيداد و گناه و انحرافشان، ابلهانه انكار مى كنند و مى گويند: به خداى سوگند كه ما در دنيا شرك گرا نبوديم؛ و از پى آن، اعضا و اندام هاى پيكرشان به گواهى بر زيان آنان برمى خيزند و رسوايشان مى سازند؛ و در آن رسوايى بزرگ است كه مى گويند: كاش خاك بوديم و چيزى را كتمان نمى كرديم كه اين گونه رسوا گرديم.

2 - و به باور برخى ديگر، اين جمله مستقل بوده و بيانگر اين نكته است كه كفرگرايان هيچ يك از كارهاى زشت و ظالمانه و كفر خويش در دنيا را پوشيده نمى دارند؛ چرا كه جاى كتمان حق نيست و با اعتراف به زشتى و شرك گرايى و بيداد خويش روانه دوزخ مى گردند.

آرى، آنان از آن جايى كه پوشيده داشتن عملكردها را بيهوده و بى ثمر مى يابند از اين كار دست مى كشند و هر از چند گاهى درمانده و ذلت زده مى گويند: پروردگارا! سوگند ياد مى كنيم كه شرك گرا نبوديم. و اين وضعيت بدان جهت است كه قيامت و مواقف آن شرايط گوناگون دارد؛ به گونه اى كه گاه همه خاموش و هراسانند و جز صداى پايى شنيده نمى شود و گاه كفرگرايان و گناهكاران با اين پندار كه اعتراف و التماس سودشان مى بخشد، به زشت كردارى هاى خويش اقرار مى كنند و تقاضاى آمرزش مى نمايند.

3 - پاره اى در تفسير آيه مى گويند: منظور اين است كه نمى توانند چيزى را از آفريدگار و تدبيرگر جهان هستى پوشيده دارند؛ چرا كه اعضاى پيكر آنان به كردارشان گواهى مى دهند. با اين بيان تقدير آيه اين است كه اعضاى بدن آنان عملكردها را پوشيده نمى دارند، گر چه خود بخواهند و پوشيده بدارند.

4 - پاره اى ديگر برآنند كه كاش با خاك يكسان مى شدند و رسالت پيامبر و دعوت توحيدى او را انكار و نشانه او را كتمان نمى كردند.

5 - «بلخى» بر آن است كه ناگزير از ترك گناه و زشتى و دروغ اند و اگر مى گويند: پروردگارا! به خدا ما شرك گرا نبوديم، منظورشان اين است كه ما در دنيا مى پنداشتيم با پرستش بتها به خدا نزديك مى شويم و عقيده خود را درست و در جهت خداپرستى مى ديديم.