تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۵ -


/ سوره نساء / آيه هاى 47 - 43

43 . يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ اَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لاجُنُباً اِلّا عابِرى سَبيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضى اَوْ عَلى سَفَرٍ اَوْ جاءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ اَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَيْديكُمْ اِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوّاً غَفُوراً.

44 . اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ اُوتُوا نَصيباً مِّنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُريدُونَ اَنْ تَضِلُّوا السَّبيلَ

45 . وَ اللَّهُ اَعْلَمُ بِاَعْدائِكُمْ وَ كَفى بِاللَّهِ وَليّاً وَ كَفى بِاللَّهِ نَصيراً.

46 . مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِناً لَيّاً بَاَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِى الدّينِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْناوَ اَطَعْنا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اَقْوَمَ وَ لكِن لَّعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ اِلّا قَليلاً.

47 . يا اَيُّهَا الَّذينَ اُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ اَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً.

ترجمه

43 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! نه در حال مستى به نماز و نمازگاه نزديك شويد تا به خود آييد و بدانيد چه مى گوييد؛ و نه در حال جنابت، تا آن گاه كه غسل كنيد؛ مگر آن كه به صورت راهگذر باشيد و اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا كسى از شما از آبريزگاه آمده، يا با زنان آميزش داشتيد آن گاه [ براى غسل و وضو] آبى نيافتيد، پس آهنگ زمينى پاك كنيد و صورت و دست هايتان را [باآن ] مسح نماييد؛ به يقين خدا بسيار در گذرنده و آمرزنده است.

44 - آيا به آن كسانى كه بهره اى از كتاب [آسمانى ] به آنان داده شده است ننگريسته اى كه [چگونه به جاى وسيله رشد و هدايت ساختن كتاب خدا ]گمراهى را مى خرند و در اين انديشه اند كه شما [نيز] راه را گم كنيد؟

45 - و خدا به [وضعيت ] دشمنان شما داناتر است؛ و دوستى [و كارسازى ]خدا [براى شما] بسنده است و همين بس كه خدا ياور [شما ]باشد.

46 - برخى از يهود كلمات [خدا] را از جايگاه خود تغيير مى دهند [و با بد انديشى آنها را نادرست و نابجا به كار مى برند] و [به جاى اين كه بگويند پيام خدا را شنيديم و فرمانبرداريم ] مى گويند: شنيديم و نافرمانى نموديم، و[به تو مى گويند،]: «بشنو، كه كاش ناشنوا گردى!»و [نيز با پيچاندن زبانشان و از راه عيبجويى در دين [و بازى با واژه هاى عبرى و عربى به تو ]مى گويند: «راعنا» [ما راتحميق نما!] و اگر مى گفتند: شنيديم و [خدا و پيامبرش را ]فرمان برديم؛ و [بدون اهانت و نفرين مى گفتند]: بشنو! و به جاى «راعنا» مى گفتند] «اُنظرنا» براى آنان بهتر و درست تر بود؛ ولى خدا آنان را به سبب كفرشان از رحمت خود دور ساخته است؛ از اين رو جز اندكى ايمان نمى آورند.

47 - اى كسانى كه كتاب [آسمانى ] به شما داده شده است! به آنچه [بر بنده برگزيده خود محمّد] فرو فرستاده ايم - و تصديق كننده آن [كتابى ]است كه نزد شماست - ايمان بياوريد؛ پيش از آن كه [نقش ]چهره هايى را محو سازيم و آنها را به جانب پشت سرشان برگردانيم، يا از رحمت خود دورشان سازيم ؛ همان گونه كه «اصحاب سبت» را از رحمت خود دور ساختيم؛ و فرمان خدا هماره انجام شدنى است.

نگرشى بر واژه ها

«لاتقربوا»: نزديك نشويد.

«سكارى»: اين واژه جمع «سكران»، صفت مرد مست است، و «سكرى » به زن مست گفته مى شود. واژه «سُكر» به مفهوم مسدود ساختن راه آب و بستن آن است و به همين مناسبت در مستى كه بستن راه خرد و شناخت است، نيز به كار مى رود. و «سكره» نيز به مفهوم آخرين لحظات زندگى و حالت احتضار است.

«جنب»: به فردى گفته مى شود كه بايد غسل جنابت كند.

«عابر»: راهگذر.

«غايط»: آبريزگاه و نقطه اى دور از چشم ديگران؛ امّا امروزه به مدفوع گفته مى شود.

«لمس»: اين واژه در اصل به مفهوم ماليدن دست است، امّا اينك توسعه يافته و بر هر نوع تماس بدنى گفته مى شود.

«تيمّم»: به «آهنگ» گفته مى شود، امّا در فقه اسلامى به مفهوم خاصى است كه مشهور و معروف است.

«صعيد»: به سطح زمين، به ويژه نقاط بدون آب و گياه كه خاك آن هويدا است گفته مى شود؛ و بدان دليل به سطح زمين «صعيد» مى گويند كه اگر بخواهيم از ژرفاى آن به سوى خارج از آن بالا بياييم، پايانِ مرحله صعود است.

«عداوت»: به دورى جستن و يارى نكردن گفته مى شود؛ در برابر «ولايت» كه نزديك شدن و يارى نمودن است.

«كفايت»: بسنده و بى نياز شدن.

«نصرت»: زياد ساختن نيروى كسى براى پيروز شدن، و در برابر«خذلان» است كه به مفهوم وانهادن و يارى نكردن آمده است.

«لىّ»: پيچانيدن.

«السنه»: جمع «لسان» به مفهوم زبان است.

«طعن»: به مفهوم نيش و زخم زبان زدن آمده است.

«طمس»: محو و نابود ساختن نقش و اثر.

«ادبار»: جمع «دابر» به مفهوم «پشت» است. اين واژه از «دبر» به معناى پيروى و «دابر» نيز از همين ريشه است كه به مفهوم پيرو آمده، و در قرآن نيز آمده است كه: «و اللّيل اذا ادبر...»(46) سوگند به شب آن گاه كه از پى روز بر آيد.

تفسير

پاكيزگى جسم و جان

در آيه پيشين آفريدگار انسان به بندگانش دستور پرستش و عبادت داد؛ اينك درباره بزرگ ترين و پرشكوه ترين عبادت ها كه نماز است مى فرمايد:

يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ اَنْتُمْ سُكارى

به باور گروهى از مفسّران از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: اى مردم با ايمان! در حال مستى نماز نخوانيد.

امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه به جايگاه نماز همچون مسجدها نزديك نشويد. اين ديدگاه به خود قرآن استدلال مى كند كه هم واژه «صلوات» را به مفهوم مكان هاى نماز و عبادت به كار برده است و هم در خود آيه شريفه مى فرمايد: «الاّ عابرى سبيل»، مگر اين كه راهگذر باشيد و از يك سو وارد و از سوى ديگر خارج گرديد.

درباره دو واژه «و انتم سكارى» نيز دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى منظور، مستى برخاسته از مشروبات مست كننده است.

در اين جا اين پرسش طرح مى گردد كه چگونه مى توان انسان مست را هشدار داد؟ مگر نه اين كه يكى از شرايط تكليف داشتن خرد است و انسان مست، خردمند به شمار نمى آيد؟

در اين مورد برخى برآنند كه گاه فردى مست مى گردد، امّا نه به گونه اى كه خرد خويش را از دست بدهد و دستور وهشدار را درك نكند؛ و برخى مى گويند: منظور اين است كه انسان با ايمان نبايد به هنگام نزديك شدن وقتِ نماز خود را در معرض مستى قرار دهد.

و «ابوعلى» بر آن است كه: هر گاه در حال مستى نماز بخواند بايد دگرباره آن را به جا آورد.

پرسش ديگر در اين مورد اين است كه اگر انسان در حالت مستى مكلّف باشد، چگونه مى توان او را از انجام نماز بازداشت؟

در پاسخ گفته اند: اين دستور نسخ شده است؛ و نيز برخى مى گويند: آنان نبايد نماز را ترك كنند، بلكه لازم است كه آن را در خانه بخوانند و به منظورتعظيم شعاير(47) و رعايت حرمت پيامبر در آن حال، در مسجد و نماز جماعت حضور نيابند.

2 - و به باور برخى ديگر، منظور از «و انتم سكارى» نه مستى شراب كه مستى خواب است.

از پنجمين امام نور نيز روايت شده است كه ديدگاه دوم را تأييد مى كند؛ و نيز از پيامبر گرامى روايتى آورده اند كه فرمود: هرگاه در هنگام نماز دستخوش چرت و كسالتِ خواب شده ايد، با آن حال نماز نخوانيد؛ مبادا كه بى توجه به واژه هايى كه به كار مى بريد به جاى دعا، خويشتن را نفرين كنيد.

حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ

تا آن گاه كه به خود آييد و بدانيد كه چه مى گوييد، و گفتار خويش را سنجيده و درست امتياز دهيد. پاره اى نيز گفته اند: تا بتوانيد آياتى را كه تلاوت مى كنيد حفظ كنيد.

وَ لاجُنُباً اِلّا عابِرِى سَبيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا

در تفسير اين فراز دو نظر است:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه در حال جنابت به نماز نزديك نشويد، مگر اين كه در سفرباشيد و امكانات غسل در دسترس شما نباشد؛اگر چنين بود مى توانيد نماز خود را با تيمّم بخوانيد؛ چرا كه تيمّم اگر چه جنابت را برطرف نمى سازد، امّا به انسان اجازه خواندن نماز مى دهد. اين ديدگاه از اميرمؤمنان نيز روايت شده است.

2 - و گروهى ديگر مى گويند: منظور اين است كه در حال جنابت وارد مسجد نشويد، جز اين كه رهگذر باشيد. اين ديدگاه از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده است.

3 - به باور ما اين ديدگاه بهتر به نظر مى رسد؛ چرا كه خدا مقررات مربوط به جُنُب و جنابت را در فراز آخر آيه شريفه بيان مى كند، و اگر بخواهيم اين جمله را هم بر اساس ديدگاه نخست تفسير نماييم تكرارى بيهوده لازم مى آيد.

وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضى اَوْ عَلى سَفَرٍ اَوْ جاءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ اَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً

و اگر بيمار هستيد يا در سفريد يا يكى از شما از آبريزگاه آمده است و يا با زنان آميزش نموده ايد و آب براى غسل نيافته ايد، بر خاكى پاك و تميز تيمّم كنيد و صورت و دست هايتان را مسح نماييد.

در داستان فرود آيه شريفه آورده اند كه: اين آيه درباره مردى از ياران پيامبر كه بيمار بود و توان برخاستن و وضو گرفتن نداشت فرود آمد.

به باور گروهى بيمارى هايى كه به انسان اجازه مى دهند كه به جاى وضو و غسل تيمّم كند، عبارتند از: شكستگى و زخم و دمل هايى كه آب به آنها زيان مى رساند؛ اما به باور پاره اى منظور مشكلاتى است كه يا به انسان اجازه نمى دهد تا از آب استفاده كند، و يا نمى تواند آب فراهم آورد و كسى هم نيست كه او را در اين راه يارى رساند.

برخى تيمم را براى مجروحان درست نمى دانند؛ اما روايات رسيده از دو امام گران قدر حضرت باقر و صادق - كه درود خدا بر آنان باد - در همه مواردى كه آمد، تيمّم را درست و روا نشان مى دهد.

برخى از مفسّران در آيه شريفه، «اَوْ» را به معناى «واو» گرفته اند؛ چرا كه آمدن از آبريزگاه از جنس بيمارى و مسافرت نيست تا پيوند آن بر آن دو درست باشد؛ آرى بيمارى و مسافرت مجوّز تيمّم است در حالى كه آمدن از آبريزگاه باعث لزوم آن مى گردد.

در مورد: «او لامستم النّساء» نيز دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى، از جمله اميرمؤمنان، ابن عباس و ابوحنيفه، منظور آميزش جنسى با زنان است.

2 - و به باور گروهى ديگر از جمله عمر و ابن مسعود و شافعى، هرگونه تماسى را مى گيرد، خواه با آميزش و يا دست و پا.

به باور ما، ديدگاه نخست درست است؛ چرا كه خدا مقررات مربوط به انسان جُنُب را به هنگام بودن آب، با اين جمله بيان فرمودكه: در حال جنابت نيز به نماز نزديك نشويد، مگر اين كه راهگذر باشيد، تا غسل كنيد «و لا جنباً الاّ عابرى سبيل حتّى تغتسلوا...»؛ و از پى آن، حكم جنب به هنگام نبودن آب را بيان مى كند؛ و نمى توان گفت كه آيه از بيان مقررات مربوط به جُنُب به هنگام نبودن آب صرف نظر نموده و بدون بيان روشن مقررات آن مى گذرد.

با اين بيان، منظور از «لامستم النّساء» آميزش جنسى است. و از «ابن عباس» آورده اند كه منظور از آن،آميزش است؛ و بدان دليل به آن «لمس» گفته شده است كه از اين راه انسان به آميزش كشيده مى شود.

فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً

منظور اين است كه اگر به خاطر سفر به آب دسترسى نداشتيد، و يا اين كه دسترسى به آب بود امّا رسانيدن آن به بدن برايتان زيان بار بود، پس خاكى جست جو كنيد و به آن خاكِ پاك تيمم نماييد.

واژه شناسان همگى برآنند كه واژه «صعيد» به مفهوم سطح زمين است، و اين با مذهب ما كه تيمم بر سنگ را نيز جايز مى نگرد هماهنگ است.

واژه «طيّب» به معناى پاك است، و پاره اى نيز آن را به «روا» معنا كرده اند. و برخى مى گويند: منظور خاك زمين مزروعى است و نه شوره زار و بى آب و گياه؛ و اين بسان آن آيه شريفه است كه مى فرمايد:

«و البلد الطّيب يخرج نباته باذن ربّه...»(48)

زمين پاك و پاكيزه و آماده، گياه و دانه اش به اذن پروردگارش بر مى آيد، و آن زمين كه ناپاك و نامناسب است، گياهش جز اندك و بى فايده برنمى آيد.

فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَيْديكُمْ

در اين فراز چگونگى تيمم را بيان مى كند كه در مورد آن ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - بيشتر فقها و ابوحنيفه و شافعى و گروهى از دانشمندان ما بر اين عقيده اند كه تيمّم عبارت است از اين كه انسان يك بار دو دست را برخاك زند و با آنها چهره را مسح نمايد، و يك بار نيز بر خاك زند و دست ها را تا مرفق مسح كند.

2 - برخى از جمله «عمار ياسر» آورده اند كه تيمم عبارت است از اين كه يك بار براى صورت و يك بار براى دست ها تا مچ، دست ها را بر خاك زند و مسح نمايد. ديدگاه طبرى نيز همين است. مذهب ما نيز در تيمم بدل از غسل همين است؛ اما در بدل از وضو يك بار زدن دست ها بر خاك براى مسح چهره از رويشگاه موى پيشانى تا انتهاى بينى و مسح دست ها از مچ تا آخر انگشتان كافى است.

3 - اما پاره اى چون «زهرى» مى گويند: بايد تا زير بغل مسح شود.

اِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوّاً غَفُوراً

به يقين خدا درگذرنده است و به جاى وضو، تيمم را مى پذيرد و لغزش ها و گناهان را مى آمرزد.

آيه شريفه نشانگر آن است كه نماز انسان مست درست نيست. از ديدگاه فقها نيز كسى كه در حالت مستى نماز خوانده، بايد قضاى آن را به جا آورد. عقد مست نيز درست نيست؛ چه نكاح باشد و چه معاملات. در طلاق دادن و آزاد نمودن برده نيز همين را گفته اند؛ گرچه ابوحنيفه مى گويد: طلاق او درست است. و از شافعى آورده اند كه مى گويد درست نيست.

اگر انسان در حال مستى به كارهايى كه باعث حدّ مى شود. دست زند، كيفر حدّ در مورد او به اجرا گذاشته مى شود؛ با اين بيان اگر در آن شرايط دست به سرقت زد، يا مرتكب زشتى و بى عفتى گرديد، و يا به زن پاكدامنى نسبت ناروا داد، حدّ بر او زده مى شود؛ چرا كه فرمان هاى قرآن در اين مورد عموميت دارد؛ و مذهب نيز همين را مى گويد:

هشدار از وسوسه دشمن

پس از بيان مقرراتى در مورد بهداشت و طهارت جسم و جان، اينك قرآن در اين آيه هشدار مى دهد و مى فرمايد:

اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ اُوتُوا نَصيباً مِّنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُريدُونَ اَنْ تَضِلُّوا السَّبيلَ

آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب آسمانى به آنان ارزانى شده بود، به جاى بهره ورى از آن براى هدايت خود و ديگران، براى خويشتن گمراهى مى خرند و برآنند كه شما نيز گمراه گرديد؟

منظور آيه شريفه اين است كه آنان گمراهى را در برابر هدايت مى خريدند و پيامبر را دروغگو مى انگاشتند.

«جبايى» مى گويد: برخى از سردمداران يهود مال بسيارى را به دانشوران خود مى دادند تا مطالب مورد نظر آنان را بسازند و به كتاب هاى آسمانى نسبت دهند، و بدين سان آن مطالب گمراهگر را خريدارى مى نمودند. و به باور «زجاج» منظور اين است كه رشوه مى گرفتند.

و نيز هشدار مى دهد كه اين گمراهگران در اين انديشه اند كه شما ايمان آوردگان را از اسلام و قرآن جدا ساخته و به تكذيب پيامبرتان وادارند؛ بنابراين زيبنده است كه هماره بهوش باشيد و در قلمرو دين و دنيا آگاهانه تصميم بگيريد و از دشمنان دين راه نجوييد و راه نخواهيد.

در ادامه هشدار در اين مورد مى افزايد:

وَ اللَّهُ اَعْلَمُ بِاَعْدائِكُمْ وَ كَفى بِاللَّهِ وَلِيّاً وَ كَفى بِاللَّهِ نَصيراً

هان اى مردم! دستور خدا را به كار بنديد و راه دين و سعادت را از دشمنان نخواهيد و از خدا و پيامبرش بجوييد كه ما بهتر از شما از درون آنان آگاهيم و برخيانت و حسدورزى وبدانديشى آنان داناييم؛ و بدانيد كه دوستى خدا و يارى او شما را بسنده است و شما را از دوستى و يارى ديگران اگر به راستى ايمان داشته باشيد بى نياز مى سازد و در زندگى همين براى شما بسنده است كه خدا يار و ياور شما باشد.

بلاى تحريف

در چهارمين آيه مورد بحث نيز سخن از يهود است كه در مورد آنان مى فرمايد:

مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ

برخى از يهود، كلمات خدا را از جايگاه هاى حقيقى آن مى گردانند و با پيچاندن زبان خويش و با انگيزه و هدف طعنه زدن در دين خدا، يا درآميختن واژه هاى عبرى به عربى مى گويند: شنيديم و نافرمانى نموديم.

آيه مورد بحث در حقيقت اين گونه است: «الم تر الى الّذين اوتوا نصيبا من الكتاب من اليهود...».

با اين بيان «يحرّفون الكلم عن مواضعه» در مقام حال است؛ و اگر آيه را مستقل بگيريم بايد بگوييم: «من اليهود فريق»، از يهوديان گروهى اين گونه اند...

به هر حال آيه شريفه بيانگر آن است كه يهود همان كسانى هستند كه واژه ها و آيات و مقررات خدا را جابه جا و دگرگون مى ساختند.

«مجاهد» مى گويد: منظور از واژه «كَلِم»، تورات است، و آيه بيانگر اين واقعيت است كه آنان نشانه ها و اوصاف پيامبر اسلام را پوشيده مى داشتند.

وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا

و آنان به زبان مى گويند شنيديم و در دل مى گويند نافرمانى نموديم.

بباور پاره اى منظور اين است كه: سخنان آسمانى تو را شنيديم و فرمان تو را مخالفت كرديم.

وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ

در تفسير اين جمله برخى برآنند كه گروهى از يهود به پيامبرگرامى مى گفتند: سخن ما را بشنو اى ناشنوا!

و گويى اين گفتار بى ادبانه، نوعى ناسزا و اهانت بود؛ چنان كه به كسى مى گويند: بشنو، كه خدا ناشنوايت سازد! و پاره اى مى گويند: منظور آنان اين بود كه سخن ما را بشنو كه ما به تو نه جواب خواهيم داد و نه سخنانت را خواهيم پذيرفت.

يادآورى مى گردد كه آيه در مورد يهوديان مدينه و اطراف آن است كه پيشواى گران قدر توحيد را مى آزردند و با شقاوت و بى رحمى به آن حضرت ناروا مى گفتند.

وَ راعِنا

اين واژه از ريشه «رعى» برگرفته شده و به مفهوم آن است كه: اى پيامبر! در گفتارت رعايت حال ما را بنما و به ما مهلت ده تا نيك بشنويم؛ اما يهود بد انديش آن را از ريشه «رعونت» مى گرفتند و به سبكى مى گفتند كه معناى ظالمانه مورد نظر خودشان را بدهد، و منظور آنان اين بود كه : مارا تحميق نما!

بدين سان آنان با اين واژه، به ظاهر فروتنى مى نمودند، اما در حقيقت به آن گرانمايه عصرها و نسل ها ناروا مى گفتند. به باور پاره اى اين واژه را با حالت تمسخر و به انگيزه جسارت و گستاخى به كار مى بردند؛ نظير سخن اهانت بار عنصر گستاخى كه به شخصيت بزرگوارى زورمدارانه بگويد: گفتارم را گوش كن و بفهم!

لَيّاً بَاَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِى الدّينِ

آنان زبان هاى خويش را به سبك ويژه اى مى پيچيدند و با آن كار، مفهوم واژه ها را دگرگون ساخته و بدين وسيله ضمن اهانت و نارواگويى، سخنان زشت بر زبان مى آوردند و در دين طعنه مى زدند.

وَ لَوْ اَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْناوَ اَطَعْنا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اَقْوَمَ

و اگر آنان مى گفتند: سخن تو را شنيديم و فرمانت را مى بريم و آنچه از سوى خدا آورده اى به جان مى پذيريم، و مى گفتند: اى پيامبرخدا! سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده تا پيام خدا را دريافت داريم، بى ترديد اين شيوه درست در دنيا و آخرت برايشان بهتر و درست تر بود و به آفت گناه و طعنه زدن در دين نيز گرفتار نمى شدند.

و آن گاه در آخرين فراز آيه شريفه، از آينده تيره و تار آنان گزارش مى دهد و مى فرمايد:

وَ لكِن لَّعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ اِلّا قَليلاً

ولى خدا آنان را به خاطر كفرگرايى شان از مهر و پاداش پرشكوه خود دور ساخت و تنها اندكى از آنان ايمان مى آورند!

و اين پيشگويى قرآن شريف تحقق يافت، و تاريخ نشانگر آن است كه تنها«عبدالله بن سلام» و يارانش كه شمارى اندك بودند ايمان آوردند. به باور برخى منظور اين است كه آنان تنها به ايمان ظاهرى و زبانى كه جان و مالشان در امان باشد بسنده مى كنند، و نه ايمان واقعى. و بباور برخى ديگر منظور اين است كه آنان تنها به اندكى از آنچه مى بايد به آن ايمان آورند، ايمان مى آورند و نه به همه مقررات آسمانى.

اينك خدا يهود و نصارا را مخاطب مى سازد و آنان را از فرجام كارهاى نادرست و ظالمانه اى كه انجام مى دهند بر حذر مى دارد و مى فرمايد:

يا اَيُّهَا الَّذينَ اُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَِعكُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها

هان اى كسانى كه به شما كتاب آسمانى ارزانى گرديده است! به آنچه بر پيامبر اسلام فرو فرستاديم و تصديق كننده همان چيزى است كه با شماست، ايمان بياوريد پيش از آن كه چهره هايى را محو سازيم و به قهقرا بازگردانيم.

منظور آيه شريفه اين است كه: هان اى پيروان تورات و انجيل! به قرآنى كه بر پيامبر خويش محمد صلى الله عليه وآله فرو فرستاديم و تصديق كننده كتاب هاى آسمانى و نويدهايى از آمدن آخرين پيامبر و ويژگى ها و اوصاف اوست، ايمان بياوريد.

فرجام كار حق ستيزان

در مورد اين فراز از آيه شريفه كه مى فرمايد: «من قبل ان نطمس وجوها...» ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى، از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: پيش از آن كه صورت شما را محو گردانيم و جلو و پشت سرتان يكسان گردد و چشمانتان در پشت سرتان قرار گيرد و به قهقرا حركت كنيد...

2 - و به باور گروهى ديگر منظور اين است كه چهره ها را به كيفر حق ستيزى شان، از راه هدايت و رشد به سوى گمراهى برگردانيم. با اين بيان، قرآن در مقام نكوهش كسانى است كه به خاطر عملكرد نادرست و رفتار ناهنجارشان رستگار نخواهند شد. اين ديدگاه از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده است.

3 - برخى مى گويند: منظور اين است كه: چهره آنان را به صورت بوزينگان در مى آوريم و در آن مو مى رويانيم.

4 - و «ابن زيد» مى گويد منظور اين است كه: آنان را از شهر و ديار خويش كه حجاز است ريشه كن ساخته و به شام كه جايگاه اصلى آنان است برمى گردانيم. با اين بيان، اين ديدگاه، آيه را به تبعيد يهود«بنى نضير» به شام تفسير مى كند. اين تفسير از همه بعيدتر به نظر مى رسد.

چرا؟

بر اساس ديدگاه نخست، چرا خدا به هشدار و وعده خويش درمورد حق ستيزان عمل نكرد و آنان را كيفر نفرمود؟

در پاسخ اين پرسش نظرهايى آمده است:

1 - اين هشدار در صورتى تحقق مى يافت كه هيچ كسى از آنان ايمان نمى آورد، در حالى كه گروهى از آنان همچون عبدالله بن سلام، ثعلبه، اسد، اسعد و... برخى ديگر ايمان آوردند؛ به همين جهت خدا عذاب را از آنان برداشت و تا سراى آخرت آنان را مهلت داد. افزون بر اين خدا فرمود: يا آنان را اين گونه كيفر مى كنيم و يا همان گونه كه «اصحاب سبت» را لعنت نموديم، لعنت مى كنيم؛ و خدا آنان را از رحمت خود دور ساخت.

2 - اين هشدار در آخرت تحقق مى پذيرد، چرا كه خدا نفرمود كه در كيفر آنان شتاب مى گردد و در اين جهان كيفر مى شوند.

3 - و به باور پاره اى اين هشدار هنوز به قوّت خود باقى است و پيش از فرا رسيدن رستاخيز، آن حق ستيزان تبهكار مسخ خواهند شد.

اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا اَصْحابَ السَّبْتِ

به باور «ابومسلم» منظور اين است كه آنان را به كيفر تجاوزكارى شان رسوا مى سازيم و به عذاب دنيا گرفتار مى كنيم؛ اما به باور پاره اى آنان را به شكل بوزينگانى مسخ مى سازيم؛ همان گونه كه كسانى را كه در روز شنبه سركشى و نافرمانى نمودند اين گونه كيفر كرديم.

دليل برگرداندن روى سخن از خطاب به غيبت به يكى از اين دو جهت است:

1 - يا به خاطر تصرف در سخن است كه در قرآن نمونه هاى ديگرى نيز دارد؛ به عنوان مثال مى فرمايد:

«... حتى اذا كنتم فى الفلك... و جرين بهم بريح طيّبة...»(49)

تا آن گاه كه در كشتى ها باشيد و آنها با بادى خوش آنان را ببرند...

2 - و يا بدان دليل كه ضمير در واژه «نلعنهم» به صاحبان چهره ها باز مى گردد كه در حكم مذكّر مى باشند.

وَ كانَ اَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً

در مورد اين جمله دو نظر است:

1 - به باور «جبايى» منظور اين است كه وعده و هشدار خدا همان گونه است كه خود فرموده و تحقق خواهد يافت.

2 - و به باور برخى منظور اين است كه فرمان خدا انجام شدنى است.