تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۱ -


سوره احقاف

ايـن سـوره مكى است بجز چند آيه و شمار آيات آن به قرائت كوفيان 35 آيه و بنا به قرائت بقيه 34 آيه است , و به اعتقاد كوفيان (حم ) يك آيه است .
در حـديـث ابـى [بـن كعب ] است كه هر كس اين سوره را قرائت كند به عدد هر ريگى كه در دنيا هـست ده حسنه پاداش داده شود و ده درجه بالا رود, ((1))

و از حضرت صادق (ع ) روايت شده كه هر كس اين سوره را در هر شب يا هر شب جمعه بخواندخدا او را در دنيا به ترس گرفتار نمى كند و وى را از وحشت روز رستاخيز درامان مى دارد.((2))

تـرجـمـه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر حم (1) اين كتاب ازسوى خداوند عزيز و حكيم نازل شـده اسـت (2) مـا آسـمـانـهـا و زمـيـن رادر ميان اين دو است جز به حق و براى سرآمد معينى نـيـافـريـديـم .
اماكافران از آنچه انذار مى شوند رويگردان هستند (3) به آنها بگو به من خبر دهيد مـعبودهايى را كه غير از خدا مى پرستيد, نشان دهيد آياچيزى از زمين را آفريده اند؟ يا شركتى در آفرينش آسمانها دارند؟كتابى آسمانى پيش از اين , يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد(كه دليل صدق گفتارتان باشد) اگر راست مى گوييد.
(4) چه كسى گمراه تر است از آنها كه غير از خـدا را مـى پرستند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند, و اصلا صداى آنها رانـمـى شـنوند.
(5) و هنگامى كه مردم محشور مى شوند معبودهاى آنهادشمنانشان خواهند بود, حتى عبادت آنها را انكار مى كنند.
(6)هنگامى كه آيات بينات ما بر آنها خوانده مى شود كافران در بـرابر حقى كه براى آنها آمده مى گويند: اين سحر آشكار است .
(7) بلكه مى گويند: اين آيات را بر خـدا افـترا بسته , بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است مرا رسوا كند و) شـمـا نمى توانيد دربرابر خداوند از من دفاع كنيد, او كارهايى را كه شما در آن واردمى شويد بهتر مى داند, همين بس كه خداوند گواه ميان من و شماباشد, و او غفور و رحيم است .
(8) تفسير: الا بـاالـحـق , يـعنى ما چيزى را نيافريديم جز اين كه با حق و حكمت و هدف صحيح همراه است و آفريدگان را بيهوده و باطل نيافريده ايم .
و اجل مسمى , مگر با اندازه گيرى زمان معينى كه به آن مى انجامد و آن روز قيامت است .
والـذين كفروا, و آنهايى كه كفر ورزيدند نسبت به آنچه آنها را ترسانده اند كه روزقيامت و كيفر آن اسـت از آن روى گردانده و به آن ايمان نياورده اند و با اين كه سرانجام آنها و هر آفريده اى به آنجا مـنتهى مى شود براى آن روز مهيات نشده اند و(ما) در عما انذروا, مى تواند مصدريه باشد يعنى از انذار.
عـمـا انـذروا مـعـرضون , ما در عما انذروا مى تواند مصدريه باشد يعنى از انذار وترساندن روى گردانده اند.
قـل ارايـتـم ما تدعون , به آنها بگو آيا بتهايى را كه مى پرستيد و آنها را همراه با خدامى خوانيد خدا مى پنداريد.
ارونـى مـا ذا خـلـق مـن الارض , به من نشان دهيد چه قسمتى از زنين را آفريده اند تا به سبب آن شـايـسـتـه عـبـادت و مـوجب نزدكى به آنها شود يا در آفرينش آسمانها شركتى داشته اند چرا كه بت پرستان نمى توانند چنين ادعايى كنند.
ائتـونـى بكتاب , كتابى برايم بياوريد كه خدا فرو فرستاده باشد و بر درستى گفتارتان در پرستش غير خدا دلالت كند.
او اثارة من علم , يا باقيمانده اى از علم بياوريد كه از پيامبران اوليه مانده باشد.
در قرائت شاذ از على (ع ) اءثرة به سكون ثاء روايت شده است و از ابن عباس اءثرة به فتح (همزه و ثـاء) نـقـل شـده اسـت بـنابراين اثره مصدر مره از اثر الحديث به معناى روايت كردن حديث مـى بـاشـد و اثـره به معناى آثار نيز آمده است يعنى علم ويژه اى كه به شما اختصاص يافته است و ديگران به آن احاطه ندارند (آگاهى ندارند).
و مـن اضـل , جمله استفهامى است و در استفهام , انكار اين مطلب است كه تمام آنهادر گمراهى روشنترى از بت پرستان باشند در صورتى كه بت پرستان موجودات بى جانى را مى خوانند كه به آنان پاسخ نمى دهند و تا دنيا دنياست و تا قيام قيامت توان پاسخگويى به هيچ كس را ندارند و خدايى را كه بر هر چيز توانا و شنوا وپاسخ ‌دهنده است نمى خوانند.
و اذا حشر الناس , و هر گاه مردم محشور شوند بر ضد آنهايند و دشمنشان خواهندبود بنابراين در دنيا و آخرت از آنها در رنج و زيان هستند.
و اذا تـتـلـى عـلـيـهـم آياتنا بينات , بينات جمع بينه و به معناى حجت و شاهد است يا منظور چيزهاى آشكار است .
لـلـحق , لام در للحق نظير لام , در للذين آمنوا لو كان خيرا است , [كافران ] درباره مؤمنان چنين گـفـتـنـد: اگـر اسلام چيز خوبى بود (احقاف /11) يعنى براى حق و به خاطر كسانى كه ايمان آورده انـد, مـقـصود از حق آيات و نشانه هاست و منظور از باالذين كفروا كسانى است كه آيات بر آنـان تلاوت شده است و دو اسم ظاهر بجاى دو ضمير نهاده شده تا كفر آنان و حقانيت آنچه را كه بر آنها تلاوت شده است تثبيت كند.
لـمـا جـاءهـم , يعنى همان ساعتى كه آيات الهى بر آنها خوانده شد بدون دقت و تفكراولين بار كه شنيدند منكر آن شده و آن را سحرى آشكار ناميدند كه ستمگرى وعنادشان را آشكار مى ساخت .
ام يـقـولـون افـتـريه , در اين آيه خداوند از نقل سخن مشركان كه آيات قران را سحرناميده بودند اعراض كرده و به اين سخن آنها پرداخته كه مى گفتند: محمد(ص ) آنهارا به دروغ به خدا نسبت مى دهد و گويى (خداوند) فرموده است : اين سخن را رهاكن و گفتار زشت و شگفت آور مشركان را بـشنو براى اين كه محمد(ص ) توان اين كاررا نداشت تا آن آيات را بگويد و به خدا دروغ ببندد و اگـر پـيـامبر در ميان ديگرعربهاى فصيح تنها به اين كار قادر بود اين توان پيامبر بر انشاى آيات , مـعـجـزه اى بـودبـرخـلاف عـادت و اگـر مـعجزه بود خداوند او را تصديق مى كرد در حالى كه خـداى حـكيم دروغگو را تصديق نمى كند بنابراين خدا به كسى افترا نمى زند و ضمير افترابه خدا برمى گردد و مقصود از افترابستن همان آيات قرآنى است .
قل ان افتريته , اى پيامبر بگو: بر فرض كه من افترا زده باشم ناگزير خدا مرا به كيفرافترازدن بر او بـسـرعـت مجازات خواهد كرد و شما نمى توانيد كيفر او را از من دفع كنيد پس چگونه خود را در معرض كيفر او قرار دهم .
گويند فلانى هر گاه خشمگين شود نمى تواند خود را نگاهدارد, و نظير آن است آيه : قل فمن يملك من اللّه شيئا ان اءراد ان يهلك المسيح ابن مريم , بگو اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش وهمه كسانى را كه در روى زمين هستند هلاك كند, چه كسى مى تواند جـلـوگيرى كند؟(مائده /17) آنگاه مى گويد: خدا از عيبجويى نسبت به وحى خود و طعن زدن به آياتش آگاه است .
كفى به شهيدا بينى و بينكم , خدا به راستگويى من و رساندن وحى گواهى مى دهد ونيز به دروغ و انـكـار شـمـا گواهى خواهد داد و مقصود از ذكر علم و شهادت تهديد به كيفر كردن آنهاست و خـداوند بخشنده و مهربان است يعنى اگر از كفر برگرند و توبه كنند و ايمان بياورند خدا به آنها وعـده آمـرزش و رحـمت داده است و نيز اين آيه به ما مى فهماند كه با خطاى بزرگى كه مرتكب شدند خدا از آنها درگذشته است .
تـرجمه : بگو: من پيامبر نوظهور نيستم و نمى دانم خداوند با من و باشما چه خواهد كرد؟ من تنها از چـيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود, و جز بيم دهنده آشكارى نيستم .
(9) بگو: به من خـبـر دهـيـداگـر ايـن قـرآن از سـوى خـدا باشد و شما به آن كافر شويد در حالى كه شاهدى از بـنـى اسـرائيل بر آن شهادت دهد و او ايمان آورد و شمااستكبار كنيد (چه كسى از شما گمراه تر خـواهـد بـود) خـداونـد قوم ظالم را هدايت نمى كند.
(10) كافران درباره مؤمنان چنين گفتند: اگـر(اسـلام ) چـيـز خوبى بود هرگز آنها بر ما پيشى نمى گرفتند! و چون خودشان به وسيله آن هـدايـت نـشدند مى گويند اين يك دروغ قديمى است .
(11) و پيش از آن كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود(نشانه هاى آن را بيان كرده ) و اين كتاب هماهنگ با نشانه هاى تورات است , در حالى كه بـه زبان عربى و فصيح و گوياست تا ظالمان را انذاركند و نيكوكاران را بشارت دهد.
(12) كسانى كـه گـفتند پروردگار مااللّه است , سپس استقامت به خرج دادند و نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند.
(13) آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن مى مانند, اين پاداش اعمالى است كه انجام مى دادند (14) مـا بـه انـسـان تـوصـيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند, مادرش او را با ناراحتى حمل مـى كـنـد, وبـا ناراحتى بر زمين مى گذارد, و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است , تا زمـانـى كـه بـه كـمال قدرت و رشد برسد, و به چهل سالگى وارد شود مى گويد: پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم دادى بجاى آورم , و عمل صالحى انجام دهم كه از آن خشنود باشى و فرزندان مرا صالح كن , من به سوى تو بازمى گردم وتوبه مى كنم و من از مـسـلـمـينم .
(15) آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم , و از گناهانشان مى گذريم , و در ميان بهشتيان جاى دارند, اين وعده صدقى است كه وعده داده مى شدند.
(16) تفسير قـل ما كنت بدعا, بدع به معناى بديع است مانند خف كه به معناى خفيف است ,يعنى من پيامبر نـوظهورى نيستم كه هر آيه اى را شما بخواهيد بياورم و از تمام امورغيبى كه به من وحى نشده و شما از من مى پرسيد پاسخ دهم زيرا پيامبران آياتى رامى آورند كه خدا به آنها بدهد و از امور غيبى خبر مى دهند كه خدا به آنان وحى كند.
و مـا ادرى , در مـعـناى اين جمله دو قول است : 1 - نمى دانم در آينده خدا با من وشما چه خواهد كـرد و چـه كارها و پيشامدهايى را براى من و شما مقدر خواهدفرمود.
2 - نمى دانم كار من و شما در دنـيـا به كجا مى انجامد و كدامين ما غالب وكدامين ما مغلوب خواهيم شد, و صحيح اين است كـه : نـمـى دانـم خـدا نسبت به من وشما چه خواهد كرد, زيرا جمله به اين صورت مثبت است نه مـنـفـى , و نفى در ماادرى شامل ما يفعل ...
نمى شود چون اين جمله ما و آنچه را در حيز ما است شامل مى شود و صحيح و نيكوست .
مـا يـفعل , در نقش و اعراب ما دو قول است : 1 - موصول و منصوب باشد.
2 -استفهامى و مرفوع باشد.
قـل ارايتم ان كان من عنداللّه , جواب جمله شرط محذوف است و تقدير جمله چنين است : ان كان الـقـرآن مـن عـنـداللّه و كـفـرتـم بـه الستم ظالمين , و جمله آخر آيه موردبحث , ان اللّه لايهدى القوم الظالمين , بر جمله محذوف دلالت مى كند.
و شـهـد شاهد, منظور از شاهد بنى اسرائيل , عبداللّه بن سلام است كه چون پيامبر(ص ) وارد مدينه شد به صورت حضرت نگريست و در آن دقت كرد و سه مساله از او پرسيد كه جز پيامبر كسى آن را نـمـى داند و ثابت شد كه پيامبرى كه درانتظارش هستند همان است پس گفت گواهى مى دهم كه تو پيامبر بر حق خدايى آنگاه گفت اى رسول خدا يهوديان گروهى تهمت زنند و اگر پيش از آن كـه راجـع بـه مـن از آنـهـا چـيـزى بـپـرسـى از مسلمان شدن من آگاه شوند, مرا پيش شما مـتـهـم مـى سازند پس يهوديان آمدند و پيامبران (ص ) به آنان گفت : عبداللّه در ميان شماچگونه مردى است گفتند بهترين ما و پسر بهترين ما, سرور ما و پسر سرورما وداناترين ما و پسر داناترين مـاست .
فرمود: به عقيده شما آيا عبداللّه مسلمان خواهدشد يهوديان گفتند خدا او را از اين عمل حفظ كند پس عبداللّه به حضور آنان آمد وگفت : اشهد ان لا ال الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه يـهـوديان گفتند بدترين ما وپسر بدترين ما, عبداللّه به پيامبر (ص ) عرض كرد اين بود آنچه از آن مـى تـرسـيـدم ,سـعـدبـن ابى وقاص گويد: نشنيدم كه پيامبر (ص ) در باره يك نفر از آنها كه در روى زمـين راه مى روند بگويد كه اهل بهشت است جز در باره عبداللّه بن سلام , و آيه : وشهد شاهد من بنى اسرائيل (آيه مورد بحث ) در باره او نازل شده است .
عـلـى مـثـلـه , ضمير مثله به قرآن برمى گردد يعنى در معنى مانند قرآن است و منظورمعانى مـوجـود در تورات است كه با معانى قرآن مطابقت دارد و بر اين مطلب دلالت دارد, آيه : و انه لفى زبـرالاولـين , و توصيف آن در كتب پيشينيان آمده است ( شعراء/196) و آيه : ان هذا لفى الصحف الاولـى , ايـن دسـتورات در كتب آسمانى پيشين آمده است .
(اعلى /18).
و مى تواند معناى آيه , و شهد شاهد على نحو ذالك ,باشد يعنى شاهدى شهادت داد كه قرآن از نزد خداست و نظم اين كلام چنين است كه واو اول وكفرتم را بر فعل شرط عطف مى كند و همچنين واو اخير واستكبرتم را بر فعل شهدعطف مى كند اما واو در وشهد جمله و شهد شاهد من بنى اسرائيل على مثله , و فامن واستكبرتم , را بر جمله كان من عنداللّه و كفرتم به , عطف كرده است , و معناى آيه اين است كه بگو مـرا خـبـر دهيد اگر متفق شده اند كه قرآن از سوى خداست با اين كه شما به آن كفر مى ورزيد و اعلم بنى اسرائيل شهادت داده است كه نظير قرآن نازل شده است در اين صورت ايمان آوردن او به قـرآن بـا تـكـبـر ورزيدن شما نسبت به قرآن و ايمان به آن نشان اين نيست كه شما گمراه ترين و ستمگرترين مردم هستيد؟ و ايمان در فامن را معلول و نتيجه شهادت دادن به نزول مانندقرآن كـه تـورات مـوسـى است , قرار داده است زيرا هنگامى كه عبداللّه بن سلام دانست كه كتابى نظير قـرآن بـر موسى (ع ) نازل شده و وحى است و سخن بشرنيست در نتيجه آن علم , به وحى بودن و آسمانى بودن قرآن نيز گواهى داده واعتراف كرده است .
و قـال الذين كفروا للذين آمنوا, يعنى به خاطر گروندگان به محمد (ص ), گفته اندتمام پيروان مـحـمـد (ص ) افـراد پـسـتـى هـسـتـند و اگر آنچه محمد آورده خير مى بوداينان بر ما سبقت نمى گرفتند و گفته شده : چون جهينه و مزينه و اسلم و غفارمسلمان شدند بنو عامربن صعصعه و غـطـفـان و اسـد و اشـجـع گـفتند: اگر دين محمد(ص ) خير مى بود گاوچرانها بر ما سبقت نـمـى گرفتند و عامل در (اذلم يهتدو ابه ),حذف شده چون خود سخن بر آن دلالت مى كند و در اصل و اذلم يهتدو ابه ظهرعنادهم , بوده است .
فسيقولون هذا افك قديم , نظير گفتار كفار است كه به قرآن اساطيرالاولين مى گفتند.
و مـن قبله كتاب موسى , كتاب موسى مبتدا و من قبله خبر مقدم است و اماما حال از ظرف و به معناى مؤتما به است مانند فى الداد ذيد قائما, يعنى پيش از قرآن كتاب موسى در دين خدا براى هر كس كه به آن ايمان مى آورد پيشوا و رحمت بود وهمچنين قرآن كتابى است كه كتاب موسى و ديگر كتب پيشين خود را تصديق مى كند و لسانا عربيا حال براى ضمير كتاب است كه مصدق مى باشد ومصدق حامل آن است يا حال براى كتاب است چون اختصاص به صفت تصديق دارد, و معناى (فعل ) اشاره در آن عمل مى كند.
لينذر الذين , لينذر, به دو صورت قرائت شده است ( با تا و يا ) و بشرى بر محل لتنذر كه مفعول است عطف شده و محلا منصوب است .
و وصـينا الانسان بوالديه احسانا, احسانا به دو صورت حسنا - احسانا قرائت شده و كرها نيز به ضـم وفـتـح (كـاف ) قرائت شده است و بنابر حال بودن منصوب است يعنى زنى كه داراى كراهت است يا بنابراين كه صفت براى مصدر باشد يعنى از حامله شدن به آن بچه ناراضى است .
و حـمـله و فصاله ثلثون شهرا, يعنى زمان حمل كودك و از شير گرفتن او [جمعا] سى ماه است و بـجاى فصاله , فصله نيز قرائت شده و هر دو به معناى از شير گرفتن شيرخواره است و مقصود آيـه شـرح زمان شيرخوارگى كودك است نه از شير گرفتن او, ليكن از مدت شيرخوارگى به از شـيـرگـرفـتـگـى تعبير كرده است , چرا كه ازشيرگرفتگى به دنبال شيرخوارگى است و به آن مـى انـجـامـد و در ايـن تـعـبـيـر فايده اى نيز وجود دارد, و آن مشخص كردن مدت كامل دوران شيرخوارگى است كه به ازشيرگرفتگى و وقت آن مى انجامد.
حـتـى اذا بـلـغ اشـده , مـنظور اين است كه به سن كمال برسد و در آن سن و سال عقل ونيروى تـشخيص او قوى شود و آن زمانى است كه عمر او بيش از سى سال و نزديك به چهل سال شود.
از ابن عباس وقتاده نقل شده كه منظور از جمله , رسيدن به سى و سه سال است به اين دليل كه آغاز (اشـد) سـى و سه سالگى و نهايت آن چهل سالگى است و آن زمانى است كه بر پيامبران وحى نازل مى شود.
قـال رب اوزعـنى , يعنى خدايا به من الهام كن و مقصود از نعمتى كه بر آن طلب شكرشده نعمت دين است .
و اصلح لى فى ذريتى , از خدا خواسته است كه ذريه او را اهل صلاح قرار دهد وگويى گفته است به من صلاح ذريه را عطا كن و صلاح را در ميان آنها قرار بده .
و انى من المسلمين , من از كسانى ام كه مطيع فرمان تو هستم .
اولئك الذين نتقبل عنهم احسن ما عملوا ونتجاوز, كلمات , نتقبل ونتجاوز واحسن به دو صورت قرائت شده اند 1 - يتقبل ونتجاوز واحسن مرفوع باشد.
2 - هر دوفعل به همان صورتى باشد كه در آيه آمده واحسن منصوب باشد.
فـى اصـحاب الجنه , نظير اين است كه بگويى اكرمنى الامير فى ناس من اصحابه , ومقصودت اين است كه امير مرا در ضمن احترام به ياران خود احترام كرد و مرا اززمره آنان به شمار آورد.
فى اصحاب الجنه , محلا منصوب است بنابر حال بودن به اين معنى كه از بهشتيان به شمار مى آيند و در ميان بهشتيان هستند.
وعدالصدق , مصدر تاكيدى است زيرا جمله يتقبل عنهم وعده اى است از سوى خدا كه اعمالشان را قبول كند واز گناهانشان درگذرد.
تـرجـمـه : كـسـى كه به پدر و مادرش مى گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مى دهيد كه من روز قيامت مبعوث مى شوم ؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند (و هرگز مبعوث نشدند) و آنها پـيـوسـتـه فريادمى كشند و خدا را به يارى مى طلبند كه واى بر تو! ايمان بياور كه وعده خدا حق است , اما او پيوسته مى گويد: اينها چيزى جز افسانه هاى پيشنيان نيست .
(17) آنها كسانى هستند كـه فـرمـان عـذاب هـمـراه اقوام (كافرى ) كه قبل از آنها از جن و انس بودند در باره آنان مسجل شـده ,چـرا كـه همگى زيانكار بودند.
(18) و براى هر كدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انـجام داده اند, تا از خداوند كارهاى آنها رابى كم و كاست به آنان تحويل دهد, و به آنها هيچ ستمى نـخـواهـدشد.
(19) آن روز كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند به آنها گفته مى شود از طيبات و لـذايذ در زندگى دنياى خود استفاده كرديد, و ازآن بهره گرفتيد, اما امروز عذاب ذلت ت بار به خـاطـر اسـتـكـبـارى كـه درزمـين بناحق كرديد و به خاطر گناهانى كه انجام مى داديد جزاى شماخواهد بود.
(20) تفسير: والـذى قـال لـوالديه اف لكما اتعداننى , والذى قال مبتدا, اولئك الذين حق عليهم القول , خبر و مـقـصـود از الـذى قال جنس گوينده آن قول است از اين رو خبر به لفظجمع آمده است اف كـلمه دلتنگى است و لام در لكما براى بيان است , يعنى اين اف گفتن براى شما و بويژه براى خاطر شماست نه ديگران .
اتـعداننى ان اخرج , آيا به من وعده مى دهيد كه از زمين برانگيخته شوم در حالى كه آن دو (پدر و مادر) مى گويند: براى تو [اى فرزند] و سخنت از خدا يارى مى خواهيم .
ويـلك آمن ان وعداللّه حق , ويلك دعا براى نابودى اوست و مقصود تشويق كردن [شخص نفرين شده ] به ايمان است نه اين كه حقيقتا هلاك شود.
ان وعـداللّه , وعـده اى كه خداوند به زنده شدن انسانها [در قيامت ] و پاداش و كيفرداده حق است پـس او [شخص مورد نفرين ] و در پاسخ والدين مى گويد: اين قرآن ياآنچه مرا به آن فرا مى خوانيد چيزى جز داستانهاى نوشته شده دروغ نيست .
فـى امـم , مـانـنـد فـى اصحاب الجنة , است و براى هر يك از دو جنس ياد شده ( بهشت و دوزخ ) درجـاتـى اسـت به تناسب درجات آنها و كارهاى خير و شرشان يا به خاطراعمال نيك و بدشان , و لكل درجات , و اطلاق درجات [بر دو جنس بهشت ودوزخ ] در حالى كه بهشت داراى درجات و دوزخ داراى دركـات اسـت از بـاب تـغـليب يعنى غلبه دادن يكى بر ديگرى است چون هر كدام از درجات و دركات گروهى از مردم را در خود جاى داده اند.
و لـيـوفـيهم , علتى است كه معلل آن ( چيزى كه برايش علت آورده شده ) حذف شده است چون كلام بر آن دلالت مى كند و گويى چنين گفته است , تا پاداش اعمالشان به طور كامل داده شود و به حقوق آنها تجاوز نشود و مقدار پاداش آنها را به اندازه اعمالشان معين كرده و ثواب را درجات و كيفر را دركات قرار داده است .
و يوم يعرض , منصوب به قول مستتر پيش از (فعل ) اذهبتم است و در معناى آن دو قول است : 1 - مـنـظـور كـيفر دادن آنهاست چنان كه گويند, فرزندان فلان برشمشير عرضه شدند, هر گاه با شـمـشير كشته شوند و از همين مورد است آيه : الناريعرضون عليها, عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام برآن عرضه مى شوند(مؤمن /46).
2 - آتش بر آنان عرضه مى شود چنان كه گويند شتر بر حوض عرضه شد در حالى كه حوض بر شتر عرضه مى شود و اين تعبير از نوع قلب است و تفسير ابن عباس براين مطلب دلالت دارد [كه گفته اسـت ] كافران را در حالى كه بر بدنشان مى كوبند به طرف آتش مى برند و آتش دوزخ بر روى آنان گشوده مى شود.
اذهبتم طيباتكم , درمعناى جمله دو قول است : 1 - بهره اى از چيزهاى پاكيزه برايتان نوشته نشده مـگـر هـمـان كـه در دنـيـاتـان بـه آن رسيده و گرفته ايد و آن را از بين برده ايد بنابراين پس از برخوردارى كامل از بهره خود چيزى از آنها براى شما باقى نمانده است .
2 - روزيـهـاى پـاكـى كه به شما داده شده در راه شهوتها و لذتهاى دنيايتان خرج كرديدو در راه رضاى خدا انفاق نكرديد.
روايت شده كه پيامبر(ص ) بر اهل صفه وارد شد در حالى كه جامه هاى خود را باپوست دباخى شده وصله مى كردند و وصله اى ( از جنس خودش ) نمى يافتند وپيامبر(ص ) فرمود: شما امروز خوبيد يا روزى كه صبح يكى از شما يك لباس ديبابپوشد و شب جامه ديباى ديگرى و صبح از يك كاسه اى استفاده كند و شب ازكاسه ديگر و خانه اش را [با پارچه اى ] بپوشاند چنان كه كعبه را مى پوشانند؟ گفتند:آن روز خوب هستيم حضرت رسول فرمود: بلكه شما امروز بهتريد. ((3))

اذهـبـتـم , بـه چند صورت قرائت شده است : 1 - قرائت مشهود كه در قرآن خوانده مى شود.
2 - با همزه استفهام اءاذهبتم .
3 - با الف كه ميان دو همزه باشدآاذهبتم .
ترجمه : (سرگذشت هود) برادر قوم عاد را به آنها يادآورى كن , آن زمان كه قومش را در سرزمين (احـقـاف ) انـذار كـرد, در حـالى كه پيامبران زيادى قبل از او در گذشته هاى دور و نزديك آمده بودند كه جز خداوند يگانه را نپرستيد, من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم .
(21) آنها گفتند: تو آمده اى كه ما را با (دروغهايت ) ازخدايانمان برگردانى , اگر راست مى گويى عذابى را كه به ما وعـده مـى دهـى بياور.
(22) گفت : آگاهى تنها نزد خداست او مى داند چه زمانى شما را مجازات كند ) من آنچه را به آن فرستاده شده ام به شماابلاغ مى كنم (وظيفه من همين است ) ولى شما را قـومى مى بينم كه دائما در جنگ هستيد.
(23) هنگامى كه آن را به صورت ابر گسترده اى ديدند كـه بـه سـوى دره هـا و آبـگـيرهاى آنان در حركت است (خوشحال شدند) گفتند اين ابرى است بـاران زا (ولى به آنها گفته شد) اين همان چيزى است كه براى آمدنش شتاب مى كرديد, تندبادى اسـت (وحـشـتـناك ) كه عذاب دردناكى در آن است .
(24) همه چيز را به فرمان پروردگار درهم مى كوبد و نابود مى كند, آنها صبح كردند درحالى كه چيزى جز خانه هاى آنها به چشم نمى خورد, ايـن گـونه مجرمان را كيفر مى دهيم ! (25) ما به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم و بـراى آنـها گوش و چشم و قلب قرار داديم ( اما به هنگام نزول عذاب ) نه گوشها و چشمها, و نه عـقلهايشان براى آنها سودى نداشت , چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند, و سرانجام آنچه رااستهزا مـى كردند بر آنها وارد شد.
(26) ما اقوامى را كه در اطراف شمابودند هلاك كرديم , و آيات خود را به صورتهاى گوناگون براى آنهابيان نموديم شايد بازگردند.
(27) پس چرا معبودانى را كه غير از خـدابرگزيدند به گمان اين كه آنها را به خدا نزديك مى كند آنها را يارى نكردند؟ بلكه از ميان آنها گم شدند! اين بود نتيجه دروغ آنها و آنچه راافترا مى بستند.
(28) تفسير: منظور از اخاعاد, جناب هود(ع ) است .
احقاف جمع حقف (به كسر حاء) و به معناى تل ريگى مستطيل و مرتفع است كه داراى انحنا مـى باشد و از احقوقف الشئ , هر گاه چيزى كج شود گرفته اند, و عاددر ميان رملهاى مشرف به دريا از شهرهاى يمن قرار داشت و گفته شده عاد, ميان عمان و مهره بوده است .
نذر جمع نذير به معناى انذاركننده يا انذار است .
من بين يديه و من خلفه , پيش از هود و پس از او يعنى عاد به قوم خود گفت جزخداى را نپرستيد من از عذاب (الهى ) بر شما مى ترسم .
و قدخلت النذر من بين يديه و من خلفه , جمله معترضه است .
قالوا اجئتنا لتافكنا, يعنى آمده اى كه ما را از پرستش خدايانمان برگردانى .
فاتنا بما تعدنا, پس وعده عذاب را كه به ما داده اى بر ما بياور.
قـال انـمـا الـعـلـم عنداللّه , يعنى زمانى را كه شما در آن عذاب خواهيد شد ازنظر حكمت و ثواب نـمـى دانم و تنها خدا از آن آگاه است , بنابراين چگونه خدا را بخوانم كه دراين وقت عذابش را بر شما نازل كند.
و ابلغكم , يعنى من آنچه را كه مامور تبليغ آن هستم و براى همان به سوى شمافرستاده شده ام به شما ابلاغ مى كنم .
ولـكـنـى اريكم قوما تجهلون , اما شمارا گروهى نادان مى دانم چون به آنچه خير وصلاح و نجات شما در آن است پاسخ مثبت نمى دهيد و در رسيدن به عذابى كه هلاك شما در آن است مى شتابيد.
فلما راوه , در ضمير راه دو قول است : 1 - ضمير به ماتعدنا برگردد.
2 -ضميرمبهم باشد كه به وسيله عارضا كه يا تميز است يا حال , روشن شده است .
عـارضـا مـسـتـقبل اوديتهم , منظور از عارض ابرى است كه در كرانه اى از كرانه هاى آسمان پديد مـى آيـد و نـظـيـر آن عنان است از عن هر گاه عارض شود و حبى از حباو اضافه (مستقبل ) به اوديه و ممطر به نا حقيقى نيست چون هر دو مضاف نكرده اند اگر چه مضاف اليه آنها معرفه اسـت مـگـر نـمى بينى كه هر دو مضاف صفت براى نكره اند و تقديرا منفصل و گويى گفته است عارضا مستقبلا اوديتهم و هذاعارض ممطر ايانا.
بـل هـو, يـعـنـى قـال هـو, و عذاب چنان كه شما پنداشتيد نيست بلكه عذابى است كه خود بدان شتافتيد و آن بادى است كه توام با عذابى دردناك است .
تـدمـر, يـعـنى تمام قوم عاد و چهارپايان فراوان آنها را هلاك مى كند و به جاى كثرت به كل تعبير كرده است .
فاصبحوا, پس وارد صبح شدند و تو اى بيننده جز خانه هاى آنها را نمى بينى .
لايرى , به صورت مجهول (غايب ) قرائت شده است و الا مساكنهم مرفوع (نايب فاعل ).
فـيما ان مكناكم فيه , ان نافيه است يعنى در آنچه ما به شما در آن قدرت نداديم كه عبارت است از نـيروى اجسام و طول عمر و مال بسيار, جزاين كه ان در تلفظنيكوتر است , براى اين كه مكرر شـدن مـا زشـت اسـت , مـگر نمى بينيد كه [اهل زبان ]در (ما ما) كه دو (ما) جمع شده است براى زشـتـى تكرار الف يكى را به (ه) تبديل كرده و به صورت مهما درآورده اند.
من شئ , يعنى (اعضاى آنها) كمى هم آنها رابى نياز نمى كند.
اذكـانـوا بـايـاتـنـا يجحدون , اذ كانوا به فعل فما اغنى منصوب شده و جانشين علت است مگر نمى بينى كه ضربته لا سائته , با ضربته اذا اساء, در معنى برابر است چراكه هر گاه او را در زمان بد بودنش بزنى به اين دليل ذره اى كه بدى در او وجود داشته است .
و لقد اهلكنا ما حولكم الغ , اى اهل مكه شهرهايى كه پيرامون شما بود مانندحجرثمود و قريه سدوم و جـز آنـهـا را نـابـود سـاخـتيم و مقصود از شهر, مردم آنهاست به اين دليل كه مى فرمايد لعلهم يرجعون , شايد مردم آنجا از كفر برگردند.
فـلـولا نصرهم الذين اتخذوا الغ , پس چه مى شد اين بتها كه مورد پرستش هلاك شدگان بودند و آنـها را شفيع برگزيده و به وسيله آنها به خدا تقرب مى جستندو مى گفتند اينان در پيشگاه خدا شفيعان ما هستند آنها را يارى مى كردند: اتـخذو من دون اللّه , اتخذوا دو مفعول دارد مفعول اولش حذف شده و به الذين برمى گردد و مـفـعـول دوم آن آلـهـه اسـت و قربانا حال است , معناى آيه اين است پس چرا خدايانشان مانع هـلاكتشان نشدند بل ضلوا عنهم , يعنى گمراه شدند و آنهارا يارى نكردند و جمله اشاره دارد كه يـارى خدايانشان از آنها ممكن نيست و به وسيله آنها گمراه شدند و اين نتيجه دروغ و شرك آنان بود كه (به دروغ ) آنها راخدايان خود گرفتند و بر خدا دروغ بستند كه داراى شريك مى باشد.
تـرجـمـه : بـه يادآور هنگامى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختيم كه قرآن را استماع كـنند, وقتى حضور يافتند به يكديگر گفتندخاموش باشيد و بشنويد, و هنگامى كه پايان گرفت به سوى قوم خودبازگشتند و آنها را انذار كردند.
(29) گفتند: اى قوم ! ما كتابى را استماع كرديم كه بعد از موسى نازل شده , هماهنگ با نشانه هاى كتب قبل ازآن , كه به سوى حق هدايت مى كند و بـه سـوى راه راسـت .
(30) اى قـوم مـا! دعـوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گـناهانتان راببخشد و شما را از عذاب اليم پناه دهد.
و هر كس به دعوت كننده الهى پاسخ نگويد هرگز نمى تواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند,و غير از خدا, يار و ياورى براى او نيست , و چـنـيـن كـسـان در گـمـراهـى آشكارند.
(31) آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين راآفريده , و از آفرينش آنها ناتوان نشده قادر است مردگان را زنده كند؟آرى او بر هر چيز تواناست .
(32) روزى را به ياد آور كه كافران را بر آتش عرضه مى دارند (و به آنها گفته مى شود) آيا اين حق نـيـست ؟مى گويند: آرى , به پروردگار ما سوگند (كه حق است و در اين هنگام )مى گويد: پس عذاب را به خاطر كفرتان بچشيد! (33) بنابراين صبركن آن گونه كه پيامبران اولوالعزم شكيبايى كـردنـد و بـراى (عـذاب ) آنـهـاشـتـاب مـكـن , هـنـگـامـى كه وعده هاى را كه به آنها داده شد مى بيننداحساس مى كنند كه گويى فقط ساعتى از يك روز در دنيا توقف داشتند, اين ابلاغى است براى همگان , آيا جز قوم فاسق هلاك مى شوند؟.
(34) تفسير: و اذ صرفنا اليك نفرا من الجن , چند نفر از طايفه جن را از شهرهاى خودشان باتوفيق و لطف به تو مـهـربـان سـاخـتـيـم تا نزد تو آمدند, نفى كه جمع آن انفار است به كمتر از ده فرد مى گويند از ابـن عباس روايت شده كه آنها را از استراق سمع درآسمانها به وسيله تير شهاب به سوى تو متوجه ساختيم و گفتند آنچه در آسمان روى داده به خاطر حادثه اى است كه در زمين اتفاق افتاده پس در زمـين گردش كردند تا در سفرى كه پيامبر (ص ) به قصد عكاظ مى رفت و در بطن نخله [نام مـحـلـى اسـت ] در حال خواندن نماز صبح بود خدمت پيامبر رسيدند و آيات قرآن راشنيدند و به چـگونگى نمازگزاردن پيامبر نگريستند, در ضمير حضروه دو احتمال هست يكى اين كه به قرآن برگردد, دوم به رسول خدا برگردد.
قالوا يا قومنا انا كنا سمعنا الغ , بعضى از جنها به بعضى گفتند سكوت كنيد و گوش بدهيد و چون پيامبر از تلاوت قرآن فراغت يافت جنها به سوى قوم خود بازگشتنددر حالى كه آنها را در صورت ايمان نياوردن , از عذاب الهى مى ترساندند, و جنها به اين دليل من بعد موسى , گفتند كه پيش از آن يهودى بودند.
اجـيـبـوا داعى اللّه , دعوت دعوت كننده خدا [حضرت محمد (ص )] را اجابت كنيد وبه خدا ايمان بـياوريد و ضمير به در آمنوا به , به خدا برمى گردد.
پس جنها به محضر پيامبر(ص ) آمده و ايمان آوردند و پيامبر احكام اسلام را به آنها آموخت وخداى سبحان سوره جن را نازل فرمود, آنها در هر زمـان خدمت پيامبر مشرف مى شدند و اين خود دلالت دارد كه پيامبر (ص ) بر جن و انس مبعوث شده است .
فـلـيـس بـمـعجز فى الارض , هيچ فراركننده اى از آن رهايى ندارد و هيچ سبقت گيرنده اى بر او سبقت نمى گيرد.
و لـيـس لـه مـن دونه اولياء, يعنى ياورانى ندارند كه چون عذاب الهى بر آنها نازل شوداز آنهادفع كنند.
بـقـادر, خبر ان و محلا مرفوع است و علت اين كه در اولش (با) درآمده اين است كه نفى اول آيه شـمـول دارد و دلـيل بر اين است كه ان و ما نيز در محل نفى هستندو گويى خداوند فرموده است , آيا خدا قادر نيست ؟ مگر نمى بينى كه بلى ثابت مى كند كه خداى سبحان بر هر چيزى قادر است , نه تنها بر ديدن آنه .
بقادر, بقدر, نيز قرائت شده است .
و لـم يـعـى بخلقهن , عيى فلان , وقتى مى گويند كه به آن راه نيافته باشد و وجه آن رانداند.
و به هـمـيـن مـعناست : افعيينا باالخلق الاول , آيا ما از آفرينش نخستين عاجزمانديم كه قادر بر خلق رستاخيز نباشيم (ق / 15).
الـيـس هـذا بـاالـحق , اين سخن پس از فعل مقدرى نقل شده ظرف يوم را نصب داده و آن فعل [اذكروا] است , يعنى اذكروا يوم يعرض .
هـذا, اشـاره بـه عـذاب اسـت بـه دلالت اين جمله فذوقوا العذاب , و آن سرزنش مشركان است كه بشارتها و بيمهاى خدا را به ريشخند گرفته بودند.
اولوالعزم , صاحبان تلاش و پايدارى و صبر و گويند من در من الرسل بيانيه است و مقصود تمام پـيـامـبـرانند ولى آشكارتر اين است كه براى تبعيض باشد.
مقصود ازپيامبران اولوالعزم پيامبرانى هستند كه دين جديدى بياورند و دين پيامبر پيش ازخود را نسخ كنند و آنها پنج نفر بوده اند: نوح , ابراهيم , موسى , عيسى (ع ) و محمد(ص ).
و لا تـسـتـعـجيل لهم , يعنى براى تعجيل نزول عذاب بر آنها دعا نكن چرا كه ناگزيرعذاب بر آنها نـازل خـواهـد شد اگر چه به تاخير بيفتد و در اين صورت مدت زمانى كه در دنيا مى مانند كوتاه مى شمارند تا آنجا كه آن را ساعتى از روز مى پندارند.
بلاغ , يعنى اين قرآن با بيانى كه دارد [براى بشر] كافى است , يا اين تبليغى است ازسوى پيامبر.
فهل يهلك الا القوم الغاسقون , آيا جز گروهى كه از فرمان خدا بيرون مى روند و باارتكاب گناه از امـر خـدا سـرپيچى مى كنند دچار هلاكت مى شود؟ از زجاج روايت شده است كه در مورد اميد به رحمت خدا آيه اى از اين آيه رساتر نيامده است .

سوره محمد(ص )

سوره محمد (ص ) مدنى است ( در مدينه نازل شده است ) و چهل آيه دارد.
بـه اعـتـقاد علماى بصره اين سوره چهل آيه دارد و به اعتقاد علماى كوفه سه و هشت آيه , علماى بـصره للشاربين را يك آيه واوزارها را نيز يك آيه شمرده اند.
درحديث ابى (بن كعب ) به نقل از پـيـامبر آمده است كه هر كس سوره محمد را بخواندبر خداوند است كه او را از جويبارهاى بهشت سـيـرآب كـنـد. ((4))

و از حضرت صادق (ع ) روايت شده : كه هر كس سوره محمد را قرائت كند هرگز در دين او شك وارد نشود و همواره از شرك و كفر محفوظ خواهد بود تا بميرد. ((5))