تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۲ -


تـرجـمـه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر كسانى كه كافر شدند ومردم را از راه خدا بازداشتند خدا اعمالشان را نابود مى كند (1) وكسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و به آنچه بر مـحمدنازل شده , و همه حق است و از سوى پرودگار آمده , نيز ايمان آوردندخداوند گناهانشان را مى بخشد و كارشان را اصلاح مى كند.
(2) اين بدان خاطر است كه كافران از باطل پيروى كردند و مـؤمـنـان از حـقـى كـه از سـوى پرودگارشان بود, اين گونه خداوند براى مردم زندگيشان راتوصيف مى كند.
(3) هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبرومى شويد گردنهايشان را بزنيد, و هـمـچـنـان ادامه دهيد تا به اندازه كافى دشمن را درهم بكوبيد, در اين هنگام اسيران رامحكم بـبنديد, سپس يابر آنها منت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنها فديه بگيريد و اين وضـع هـمچنان ادامه يابد تا جنگ بار سنگين خود را برزمين نهد برنامه اين است , و هر گاه خدا مـى خواست خودش آنها رامجازات مى كرد, اما مى خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگربيازمايد و كـسـانـى كه در راه خدا كشته شدند خداوند هرگز اعمالشان رانابود نمى كند.
(4) بزودى آنها را هـدايـت مـى كند و كار آنها را اصلاح مى كند.
(5) و آنها را در بهشت (جاويدانش ) كه اوصاف آن را برايشان بازگو كرده وارد مى كند.
(6) تفسير: اضـل اعمالهم , خداوند اعمال كافران از قبيل صله رحم , مهمان نوازى , رعايت حقوق همسايگان و مانند آنها را كه از كرامتهاى اخلاقى مى شمارند و مى پندارند به حالشان سودمند و موجب تقرب به خداست ( چنان ) نابود كرده و از بين مى برد كه گويى هرگز آن اعمال را انجام نداده اند.
بـعـضى گفته اند اين آيه در باره آن ده نفرى نازل شده كه هر كدام آنها يك روز لشگراسلام را در جنگ بدر اطعام كردند.
بعضى گفته اند اين آيه شامل تمام كسانى مى شود كه از وارد شدن در اين اسلام روى گردانده يا ديگران را از ورود به آن منع كرده اند و حقيقت اضل يعنى اعمالشان راضايع كرده و كسى آنهارا نمى پذيرد و بر آن پاداش نمى دهد مانند شترى كه گم وضايع شده و نگهبانى نداشته باشد.
و آمنوا بما نزل على محمد, ايمان در اين آيه به قرآن اختصاص يافته كه بر پيامبر(ص ) نازل شده و گـروهـى به آن ايمان آورده اند و دليل اين كه ايمان به حضرت محمد (ص ) را از ميان آنچه ايمان آوردن به آن واجب است جداگانه بيان كرده وايمان به او را اختصاصا خاطرنشان ساخته تعظيم و تـشـريـف آن حضرت بوده تااعلان كند كه ايمان به خدا و انبياء و كتب آسمانى آنها كافى نيست و كـامل شدن ايمان فقط در ايمان آوردن به پيامبر خاتم (ص ) است و با جمله معترضه و هوالحق من ربهم , بر روى ايمان به محمد (ص ) تاكيد فرموده است .
بـعـضى گفته اند معناى آيه اين است كه دين محمد (ص ) حق است چون ناسخ ديگراديان است و خودش نسخ نمى شود.
و اصـلـح بالهم , يعنى خدا حال و كار آنها را اصلاح مى كند به اين كه آنان را در دنيا بردشمنانشان پيروز و در آخرت وارد بهشت مى سازد.
ذلـك بـان الذين كفروا اتبوالباطل , ذلك مبتداست يعنى هدر رفتن اعمال كفار وبخشوده شدن گناهان مؤمنين و اصلاح كار آنها به اين دليل است كه كافران از باطل پيروى كردند و مؤمنان تابع حـق بـودنـد, و مـى تـواند ذلك خبر مبتداى محذوف باشديعنى به دلايل ياد شده وضع كافران و مـؤمـنـان اين خواهد بود در اين صورت جار ومجرور (بان الذين ) محلا منصوب است و بنا به قول اول [مـبـتـدا بودن ذلك ] جار ومجرور محلا مرفوع است , منظور از باطل چيزى است كه بهره اى ندارد.
از قتاده روايت شده كه مقصود از باطل شيطان است .
كـذلـك يـضـرب اللّه ...., يعنى خداوند براى مردم مثلى نظير مثلهاى خودشان مى آورد,در مرجع ضمير امثالهم سه قول است : 1 - به مردم برگردد.
2 - به كسانى برگرددكه نام برده شده اند.
3 - به دو گروه مؤمن و كافر برگردد يعنى خدا براى مردم آنها رامثل مى آورد تا از [سرنوشت ] آنها عـبـرت بـگيرند, خداوند در اين جا گمراهى و هدررفتن اعمال را براى نااميدى كافران و اصلاح حـال مـؤمنان را براى رستگارى آنها مثل زده است , يا در اين مورد مثل زده كه حق را طورى قرار داده است كه گويى حق ,مؤمنان را به خود فرا خوانده و او را اجابت كرده اند و باطل را طورى قرار داده كه گويى كافران را به خود دعوت كرده و آنها باطل را اجابت كرده اند.
فـاذا لـقـيـتـم الـذين كفروا فضرب الرقاب ...., لقيتم از لقا به معناى جنگ است .
اصل فضرب الرقاب فاضربوا الرقاب ضربا گردنها را بزنيد, بوده است , فعل حذف شده و مصدر در اول جمله و بـه جـاى فعل آمده و به مفعول رقاب اضافه شده است و علاوه بر افاده تاكيد مفيد اختصار نيز هـست , زيرا ذكر مصدر منصوب ضربا بر وجود فعل دلالت مى كند.
منظور از گردن زدن كشتن اسـت زيـرا در كـشـتن واجب است مخصوصا گردن زده شود نه عضو ديگر اگرچه زدن بر ديگر اعضاى بدن نيز جايز است .
حـتـى اذا اتـخـنـتموهم , يعنى هر گاه آنها را بسيار كشتيد و بر آنها سخت گرفتيد, يا باكشتن و مـجروح ساختن آنها را سنگين ساخته توان قيام را از آنان گرفتيد به اسارتشان درآوريد و آنچه بر دسـت و پـايشان مى بنديد محكم كنيد.
و ثاق به كسر وفتح واو, نام بندى است كه چيزى را به آن مى بندند.
فـارما منا بعد و اما فلاء, منا و فداء به دو فعل متعدد منصوب شده اند و در اصل فاما تمنون منا و امـا تـفـدون فـلاء بـوده اسـت يـعنى پس از اسير كردن آنها مخيرهستيد كه بر آنها منت نهيد و آزادشـان كـنـيد و يا در برابر آزادى مسلمانات اسير, و ياگرفتن پول , آنها را آزاد كنيد.
از امامان , روايـت شـده اسـت كـه اسيران دو دسته اند يك گروه كه پيش از تمام شدن جنگ اسير مى شوند اخـتـيـارشـان با امام است كه آنها رابكشد يا دست راست و پاى چپشان را قطع كند, و گروهى از اسـيران پس از پايان جنگ به اسارت درمى آيند امام در مورد اين گروه مخير است كه بر آنها منت نهاده آزادشان كند يا با مال و جان فديه بگيرد و يا آنها را به بردگى بگيرد و يا آنها را گردن بزند تا جـنـگ سـنـگـيـنـيهاى خود را بر زمين نهد, يعنى آلات و ابزار جنگ ه جنگ باآنها برپاست كنار گذاشته شود مانند اسلحه و چهار پا.
ابـزار و سـلاحهاى جنگى را از اين نظر اوزار ناميده اند كه چاره اى جز حمل و كشيدن آنها نيست و هـر گـاه جـنـگ خـاتـمـه يابد, گويى اين امور را روى زمين مى نهد.
بعضى گفته اند مقصود از اوزارهـا گـنـاهـان اسـت .
يـعنى تا اين كه جنگ افروزان و مشكان ازشرك و گناهانشان دست برداشته و مسلمان شوند و جز اسلام كه بهترين دينهاست دينى باقى نماند و بتها پرستش نشوند.
از فـرا روايت شده است , تا جز مسلمان وتسليم شده كسى باقى نماند, از زجاج روايت شده كه آنها را بكشيد و اسير كنيد تاايمان بياورند بنابراين تا كفر در جهان باقى است جنگ همچنان ادامه دارد.
ذالـك , يـعنى امر اين است يا اين كار را انجام دهيد و اگر خدا بخواهد به بعضى ازوسايل عذاب از آنـهـا انـتقام مى گيرد مانند فرو رفتن در زمين يا زمين لرزه , يا باد كه ريگ به همراه دارد يا غرق شـدن يـا مـرگ غيرمتعارف , ولى خداوند شما را به جنگيدن با كفار امر كرد تا مؤمنان را به وسيله كـافـران بيازمايد كه جهاد كنند و شكيب نشان دهند و در راه زنده ساختن دين جانفشانى كنند و شايسته ثواب فراوان شوند.
والـذين قتلوا فى سبيل اللّه , قاتلوا فى سبيل اللّه نيز قرائت شده است يعنى كسانى كه در راه خدا جـهـاد كردند پس اعمالشان ضايع نمى شود بلكه خدا آنها را قبول مى كندو پاداش فراوانى به آنها مى دهد.
سيهديهم و يصلح بالهم , بزودى آنها را به راه بهشت هدايت مى كند و حالشان را به اصلاح مى آورد.
عرفها لهم , به آنها اعلام كرده و بگونه اى روشن ساخته كه هر كسى منزل و درجه خود را در بهشت مـى داند.
از مجاهد روايت شده كه خدا اهل بهشت را به مسكنهاى خودشان هدايت مى كند و دچار خـطا نمى شوند (راه را گم نمى كنند) وگويى از زمانى كه خلق شده اند در آن ساكن بوده اند.
از مـقـاتـل نـقـل شده است آن ملكى كه در دنيا مامور حفظ عمل آن مؤمن بوده در برابرش حركت مـى كـنـد و هـرچـيـزى را كـه خـدا بـه مـؤمن داده است به او معرفى مى كند.
بعضى گفته اند معناى جمله اين است كه بهشت را براى مؤمنان به بوى خوش معطر مى سازند.
تـرجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر خدا را يارى كنيد شما رايارى مى كند و گامهايتان را اسـتوار مى دارد.
(7) مرگ بر كسانى كه كافرشدند و اعمالشان نابود باد.
(8) اين بدان خاطر است كه از آنچه خداوند نازل كرده است كراهت داشتند از اين رو خدا اعمالشان راخبط و نابود كرد.
(9) آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چه شد؟ خداوند آنها را هلاك كـرد, و بـراى كـافـران امثال اين مجازاتها خواهد بود.
(10) اين بدان خاطر است كه خداوندمولا و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند, اما كافران مولايى ندارند.
(11) خداوند كسانى را كه ايمان آوردنـد و عـمـل صـالـح انـجـام دادنـد وارد باغهايى از بهشت مى كند كه نهرها از زير درختانش جـارى اسـت , در حـالـى كـه كـافـران از متاع زودگذر دنيا بهره مى گيرند و همچون چهارپايان مى خورند و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آنهاست .
(12) وچه بسيار شهرهايى كه پرقدرت تر بودند از شـهـرى كـه تـو را بـيـرون كـرد,مـا همه آنهارا نابود كرديم , و ياورى نداشتند! (13) آيا كسى كه دلـيـل روشنى از سوى پروردگارش دارد همانند كسى است كه زشتى اعمالش در نظرش تزئين شده , و از هواى نفس پيروى مى كند؟!(14) تفسير: ان تنصروا اللّه , اگر دين خدا را يارى كنيد خدا شما را بر دشمنانتان پيروز مى كند وگامهايتان را در ميدانهاى جنگ استوار مى دارد يا در راه اسلام استوارمى دارد.
والذين كفروا فتعسا لهم , مبتداست و اضل اعمالهم , عطف بر فعل محذوفى است كه خبر مبتداست و تـعسا را نصب داده است يعنى به مرگ آنها حكم كرده است يافرموده است : مرگ بر آنان يعنى خـدا آنان را بميراند و آنها بميرند و نفيض تعساله ,لعاله است احشى گفته است : فاالتعس اولى لها مـن ان يـقـال لـما ((6))

مقصود اين است كه لغزش و پستى براى آن (زن ) نزديكتر از سرخوشى و پايدارى است .
از ابـن عـبـاس روايـت شـده مـقصود جمله اين است كه خدا در دنيا كشتن (كافران ) و درآخرت واردشـدنـشـان در آتـش را مـى خـواهد چون نسبت به قرآن و احكامى كه در آن نازل شده اظهار كـراهـت كـردند از اين رو كه به بيهودگى خو گرفته بودند و انجام تكاليف بر آنها سخت مى آمد.
حضرت باقر (ع ) فرمود: از آنچه خدا در باره على (ع )نازل فرموده بود كراهت داشتند.
دمـراللّه عـلـيهم , خدا آنها را هلاك كند به اين معنى كه خدا هلاكشان سازد و آنچه را به آنها تعلق دارد يعنى جان و مال و اولادشان را نيز نابود كند.
و لـلـكـافرين امثالها, درمرجع ضمير امثالها دو قول است : 1 - به عاقبت ياد شده برگردد 2 - به هلاكت چون تدمير [به معناى نابودى ] بر آن دلالت مى كند.
ذالـك بـان اللّه مـولـى الـذيـن آمـنوا...
, اين است رفتار ما نسبت به هر دو گروه براى اين كه خدا دوسـتـدار و يـاور و مـدافع مؤمنان است و كافران دوستدارى ندارند كه بتواند آنهارا يارى كند و مدافع آنها باشد.
و الذين كفروا يتمتعون و يا كلون ...
, كافران اندك زمانى از كالاى زندگى دنيا بهره مندمى شوند, و نـيـنديشيده و بى خبر از فرجام كار خود مى خورند, همان طور كه چهارپايان در چراگاههاى خود مى خورند و مى چرند.
غافل از اين كه پس از چاق شدن ذبح و سخر مى شوند.
و النار مثوى لهم , يعنى دوزخ منزل و جايگاه آنهاست .
و كـايـن مـن قريه هى اشد قوة ...
, منظور از قريه اهل قريه است از اين رو گفته است اهلكناهم آنها را هلاك مى كنيم , و گويى خداوند فرموده است چه اقوام بسيارى بودند كه از قوم تو كه تو را از مـكه بيرون كردند قوى تر بودند و ما آنها را نابود كرديم ,منظور از اخراج پيامبر از مكه اين است كـه كـه كـفار سبب خروج آن حضرت از مكه شدند, بنابراين ياورى ندارند يعنى كسى آنها را يارى نمى كند.
افمن كان على بينة من ربه كمن زين له , آيا پيامبر (ص ) كه از سوى پروردگار خوددليل و برهان و معجزه اى چون قرآن دارد مانند مردم مكه است ؟ كـمـن زيـن لـه سوء عمله , مقصود اهل مكه اند كه شيطان شرك و دشمنى آنها را نسبت به خدا و رسولش (در نظرشان ) آراسته است .
خداوند (سوء عمله و اتبعوا) فرمود, تا بر لفظ و معناى من حمل شود.
تـرجـمه : توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده چنين است كه در آن نهرهايى از آب صـاف و خـالص است كه بدبو نشده ونهرهايى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته , و نهرهايى از شـراب (طهور) كه مايه لذت نوشندگان است , و نهرهايى از عسل مصفا, وبراى آنها در آن از تمام انواع ميوه ها وجود دارد (و از همه بالاتر)آمرزشى از سوى پروردگارشان , آيا چنين كسانى همانند كسانى هستند كه هميشه در آتش دوزخند و از آب جوشان نوشانده مى شوندكه امعاى آنها را از هم مـتـلاشـى مى كند.
(15) گروهى از آنان به سخنانت گوش فرا مى دهند اما هنگامى كه از نزد تو خـارج مـى شود به كسانى كه خداوند به آنها علم و دانش بخشيده (از روى استهزا)مى گويند.
اين مـرد الان چـه گـفت ؟ آنها كسانى هستند كه خداوند برقلبهايشان مهر نهاده و از هواى نفسشان پيروى كرده اند (از اين روچيزى نمى فهمند).
(16) كسانى كه هدايت يافته اند خداوند برهدايتشان مى افزايد, و روح تقوى به آنها مى بخشد.
(17) آيا آنها جزاين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود (آنگاه ايمان آورند) درحالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است , اما هنگامى كه بيايد تذكرو ايمان در آنها سودى نخواهد داشت .
(18) پس بدان كه معبودى جزاللّه نيست , و براى گناه خود و مـردان و زنان با ايمان استغفار كن , وخداوند محل حركت و قرارگاه شما را مى داند.
(19) كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود؟ (كه در آن فرمان جهاباشد) اما هنگامى كـه سـوره مـحـكـمـى نـازل مى شود كه در آن نامى ازجنگ است منافقان بيمار دل را مى بينى هـمـچنين كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى كنند, پس مرگ و نابودى براى آنها بهتراست .
(20) تفسير: مثل الجنه التى وعدالمتقون ...
, جمله (مثل الجنة التى ...
كمن هو خالد فى النار).
مثل بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده , مانند كسى است كه هميشگى در آتش است ؟ ايـن آيه شريفه به ظاهر به معناى اثباتى دارد ولى در حقيقت به معناى نفى و انكاراست زيرا داخل در آيـه : افمن كان على بينة من ربه كمن زين له سوء عمله , است كه با حرف انكار شروع شده و در حـكـم همان آيه مى باشد, و گويى خداوند فرموده است , آيا مثل بهشت مانند كيفر كسى است كه مـخـلـد در دوزخ اسـت و بـه ايـن دليل ازحرف انكار خالى است بجاى امثل الجنة مثل الجنة فرموده كه غلبه بر شخصى را كه انسان متمسك به برهان را با انسان پيرو هوا برابر مى داند, بيشتر به تصويرمى كشد (آن شخص پيرو هوا) به منزله كسى است كه بهشت داراى نهرها را بادوزخى كه اهل آن حميم مى نوشند برابر مى داند و نظير همين آيه است گفتار اين شاعر: افرح ان ارزاالكرام و ان ----- اورث ذودا شصائصا بنلا ((7))

زيرا در اين شعر شادمانى و نيكى بزرگواران و ميراث بردن حسب انكار شده با اين كه سخن شاعر از حـرف انـكـار خالى است زيرا داخل در حكم كسى است كه به اوبگويند, آيا از مرگ برادرت و به ارث بـردن شـتـرش شـاد مـى شـود و گـويـى گفته است ,آيا شخصى مانند من از اين عمل شاد مى شود؟ و اين تسليمى است كه تمام انكارهارا دربردارد.
مثل الجنه التى وعد المتقون ...
, مثل الجنه توصيف بهشتى است كه كارش شگفت آور است گ مثل الجنه , در اعراب آن دو قول است : 1 - مبتدا و خبرش كمن هو خالد است وفيها انهار, داخل در حـكـم صـلـه اسـت و گويى صله تكرار شده است 2 - منصوب باشد بنابر حال بودن , يعنى در بـهـشـت نهرهايى مستقر است و در قرائت على (ع )امثال الجنة است يعنى صفات بهشت مانند صفات دوزخ نيست .
من ماء غير آسن , اسن قرائت شده و گويند: اسن الماء واجن , هر گاه بو و مزه اش تغيير كند پس آن آسن واسن است .
مـن لـبـن ...
, نـهـرهـايى از شير كه مزه آن تغيير نكرده است چنان كه شيرهاى دنيا تغييرمى كند بنابراين نه دردآور است و نه پرهيز از آن لازم .
لـذة , مـؤنـث لـذ و بـه مـعـناى لذيد و گوارا است و مصدرى است كه صفت واقع شده يعنى از شرابهاى بهشتى لذت مى برند و از عاقبت آن اذيت نمى شوند در صورتى كه شراب دنيا بدون خمار و تلخكامى و دردسر نيست .
مـن عـسـل مصفى , يعنى عسلى كه از موم و خاشاك و اذيت , خالص است و بهشتيان علاوه بر اين نعمتها از تمام ميوه جات بهشت برخوردار مى شوند.
و مـغفرة من ربهم ...
, يعنى گناهانشان پوشانده و فراموش مى شود تا نعمتهاى بهشت بر آنان تيره نشود.
و سـقـوا مـاء حـمـيـما...
, و آبى بسيار داغ آشامانده مى شوند.
روايت شده كه هر گاه حميم به آنها نـزديك شود صورتهايشان از حرارت آن پخته و بريان مى شود وپوست سرشان با مو جدا مى شود و چون آن را بنوشند روده هايشان قطعه قطعه مى شود.
و منهم من يستمع اليك , منافقان به سخنت گوش مى دهند و آن را مى شنوند و درحافظه ضب ط نـمى كنند و هرگاه از پيش تو بيرون مى روند از مؤمنانى كه خدا به آنان علم داده است مى پرسند پيامبر يك ساعت پيش چه گفت و اين سخن را به قصدريشخند و اهميت ندادن به گفتار پيامبر (ص ) مى گويند و مقصودشان اين است كه ما به فهم و ضبط سخنان پيامبر اعتنايى نداريم .
زجـاج گـويد: آنفا در آيه از استانفت الشئ , و به معناى آغاز كردن به چيزى است ,يعنى منافقان مى گويند پيامبر(ص ) در آغاز وقت كه نزديك به ماست چه گفت ؟ اصبغ بن نباته , از على (ع ) روايت كرده كه فرمود: در محضر رسول خدا بوديم حضرت ما را از وحى خـبـر مى داد, من با ديگر مسلمانان حاضر, آن را ضبطمى كرديم و چون بيرون مى شديم منافقان مى گفتند پيامبر لحظه اى پيش چه گفت ؟. ((8))

والـذيـن اهـتدوا زادهم هدى ...
, آنها كه هدايت يافته اند خدا آنها را توفيق مى دهد كه بر هدايتشان افـزوده شـود و پاداش تقوايشان را مى دهد يا آنان را در رعايت تقواكمك مى كند, در مرجع ضمير زادهـم دو قول است : 1- به گفته پيامبر (ص )برگردد.
2- به استهزاى منافقان برگردد, يعنى استهزاى منافقان موجب شد كه بينش و تصديق آنها نسبت به پيامبر زياد شود.
فهل ينظرون , يعنى آيا انتظار مى كشند؟ ان قايتهم , بدل اشتمال از ساعت است .
فـقـد جـاء اشراطها, يعنى نشانه هاى قيامت آمده است و گويند منظور از نشانه هاى قيامت بعثت مـحمد خاتم الانبياء نازل شدن آخرين كتاب آسمانى (قرآن ) وشق القمر و دودى مخصوص است و گفته اند منظور قطع رحم و گواهى دروغ و زيادشدن فرومايگان و كمى بزرگواران است .
فـانـى لـهم , يعنى هر گاه قيامت بيايد كجا فرصت پندگيرى و توبه و تذكر براى منافقان خواهد مـانـد و در آن روز تـذكـر دادن به حالشان نفعى ندارد,آنگاه پيامبر(ص ) رامخاطب قرار داده كه مـقـصـود از خطاب , امت پيامبر است و فرموده هرگاه سعادت اين گروه (مؤمنان ) و شقاوت آن گروه (منافقان ) را دانستيد پس بر علم خود به يگانگى خدا و تواضع و شكستن نفس با استغفار از گناهت بااين كه در كمال عصمت هستى پايدار بمان تا امتت از سنت تو پيروى كنند.
ولـلـمـؤمنين و المؤمنات , خداوند به پيامبر(ص ) دستور داد, كه براى گناهان مؤمنين ومؤمنات آمرزش بخواهد و اين نوعى تكريم آنهاست چرا كه پيامبر شفيع وجوابگوى اعمالشان مى باشد.
و اللّه يعلم متقلبكم , خداوند از زندگيها و محل كسب و تجارت شما آگاه است .
و مـثـوايـكم , از محل آسايش شما در خانه هايتان آگاه است يا به تعبير ديگر خدا اززندگى شما و قـرارگـاهـتـان در گورها يا بهشت و دوزخ , باخبر است يا از انتقال شما ازپشت پدران و به رحم مـادران و جـايـگزين شدنتان در روى زمين آگاه است و سزاواراست از چنين خدايى پروا و ترس داشته باشيم .
از سـفـيان بن عينيه راجع به فضيلت علم سؤال شد گفت : مگر سخن خدا رانشنيده اى آنگاه كه آغاز كرد و فرمود: بدان (اى محمد) كه جز خداى يكتا خدايى نيست و براى گناهت آمرزش بخواه .
بنابراين خدا پيامبر(ص ) را دستور داد پس ازعلم به عمل بپردازد و فرمود: اعلموا انما الحيوة الدنيا لـعـب و لـهو, (بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است .
حديد/20) آنگاه فرمود: سابقوا الى مـغـفـرة , براى رسيدن به مغفرت بر يكديگر سبقت گيريد.
حديد/21) و فرمود: اعلموا انمااموالكم واولادكـم فـتـنـة , بـدانـيـد امـوال و اولاد شـما وسيله آزمايش است (انفال /28)سپس فرمود: فاحذروهم , از آنها برحذر باشيد (تغابن /14) لـولا نزلت سوره , چرا سوره اى نازل نشده و مردم بر جهاد حريص بودند و مى گفتند:چرا سوره اى در مورد جهاد نازل نشده است .
فـاذا انـزلت سوره محكمه , و هر گاه سوره اى محكم (كه در دلالت در مدلول خودروشن است ) و متشابه نيست بر آنها نازل شود و جنگ (با دشمن ) را بر آنان واجب كند و مامور به پيكار شوند.
رايـت الذين فى قلوبهم مرض , كسانى را كه در دلشان بيمارى شك هست مى بينى كه چشمانشان را به طرف تو برمى گردانند.
نظر المغشى عليه من الموت , همانند نگاه كسى كه از (بيم ) مرگ بيهوش شده است .
فاولى لهم , اين جمله معناى تهديد دارد يعنى واى بر آنها اولى اسم تفضيل از ولى و معنايش اين است كه آنچه را نمى پسندند به آنها نزديك مى شود.
ترجمه : اما اگر آنهااطاعت كنند و سخن سنجيده و شايسته بگويندبراى آنها بهتر است و اگر آنها هـنـگامى كه فرمان جهاد قطعى مى شودبه خدا راست گويند (و از در صدق و صفا درآيند) براى آنـهـا بهتراست .
(21) اما اگر روى گردان شويد آيا جز اين انتظار مى رود كه درزمين فسا كنيد و قـطـع رحـم نـمـايـيـد.
(22) آنـهـا كسانى هستند كه خداونداز رحمت خويش دورشان ساخته , گـوشـهـايـشان را كر و چشمهايشان را كور كرده است .
(23) آيا آنها در قرآن تدبر نمى كنند؟ يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است .
(24) كسانى كه پس از روشن شدن حق پشت كردند شيطان اعمال زشت آنها را در نظرشان زينت داده , و آنها را باآرزوهاى طولانى فريفته است .
(25) اين به خاطر آن اسـت كـه آنـها به كسانى كه نزول وحى الهى را نمى پسنديدند گفتند: ما در بعضى ازامور از شما پيروى مى كنيم , در حالى كه خداوند اسرار آنها رامى داند.
(26) حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان (مرگ ) بر صورت و پشت آنها مى زنند (و قبض روحشان مى كنند).
(27) آيا كسانى كه در دلـهـايـشـان بـيمارى است گمان كردندخدا كينه هايشان را ظاهر نمى كند؟!(28) و اگر ما بـخـواهـيـم آنـها را به تونشان مى دهيم تا آنهارا با قيافه هايشان بشناسى , هر چند مى توانى ازطرز سـخـنـانـشـان آنها را بشناسى , و خداوند اعمال شما را مى داند.
(29)ما همه شما را قطعا آزمايش مـى كـنـيـم تـا مـعـلـوم شـود مـجـاهـدان واقـعى وصابران از ميان شما كيانند؟ و اخبار شما را بيازماييم .
(30) تفسير: طـاعـة و قـول مـعروف , اين جمله , مستانفه است يعنى اطاعت كردن و سخن شايسته و سنجيده گـفـتن براى آنها بهتر است و گويند اين جمله نقل قول آنهاست يعنى گفتند: ما مامور شده ايم كه اطاعت كنيم و سخن شايسته بگوييم كه خردها آن رابپسندند.
فاذا عزم الامر, هنگامى كه مطلب [وجوب جهاد] جدى شد, عزم و كوشش از آن صاحبان امر است , و اسناد عزم به امر, مجازى است .
فـلـو صـدقوا اللّه , اگر در پندار خود كه حريص بودن بر جهاد است يا در ايمانشان , باخدا خالص و صادق مى بودند و دلهاى آنان با زبانهايشان مطابق بود برايشان بهتر ازنفاقشان بود.
فـهل عسيتم , آيا اى گروه منافقان جز اين از شما انتظار مى رفت كه اگر بر كارهاى مردم مسل ط مـى شـديـد و بر آنان فرمانروايى مى كرديد و حاكم مى شديد در زمين با ريختن خونهاى محترم و رشوه گرفتن , فساد مى كرديد و قطع رحم مى نموديد!؟ و تـقطعوا ارحامكم , يعنى بر سر ملك دنيا يكديگر را هلاك مى كرديد و بعضى ازشما بعض ديگر را مى كشت و قطع رحم مى كرد.
اولـئك , اشاره است به كسانى كه ياد شده اند و خدا آنها را به علت فسادشان در زمين و قطع رحم لعنت و از الطاف خود محروم كرده و خوارشان ساخته است تا ازشنيدن موعظه كر, و از ديدن راه هدايت كور شده اند.
افـلا يـتـدبـرون الـقرآن , آيا در قرآن به دقت بررسى و تفكر نمى كنيد و از آن عبرت نمى گيريد و حقوقى كه بر عهده شماست او را نمى كنيد.
ام على قلوب اقفالها, ام در جمله منقطعه است و همزه موجود در آن به طور قطع اعلام مى دارد كه بر دلهايشان قفل خورده و موعظه , در آن راه نمى يابد و دليل اين كه قلوب به صورت نكره آمده اسـت ايـن اسـت كـه آن دلـهـا سخت و وضعشان مشخص نيست يا منظور بعضى از دلها (دلهاى مـنافقان ) است اما دليل اضافه شدن اقفال به هاء كه به قلوب برمى گردد اين است كه مقصود قفلهاى مخصوص به آن دلهاست يعنى قفلهاى كفرى كه بسته شده و گشوده نمى شود.
ان الذين ارتدوا على ادبارهم ...
, آنها كه از حق و ايمان برگشته و مرتد شده اند پس ازآن كه راه حق و هدايت بر آنان روشن شده است , [به سبب پيروى از شيطان است ].
الشيطان سول لهم , جمله اى است مبتدا و خبر كه خود خبر مبتداى ديگرى است زيرا معناى جمله ايـن اسـت شـيـطـان ارتكاب گناهان بزرگ را در نظرشان آراسته است .
سول از سؤل به معناى استرفاو سست شدن است .
و امـلـى لـهم , شيطان آرزوهايشان را طولانى كرد چون به كسانى كه از نزول قرآن اكراه داشتند, گفتند: خدا قرآن را نازل نكرده است .
از حضرت صادق (ع ) روايت شده كه منظور از كراهت نسبت به نزول قرآن آن بخش قرآن است كه در باره ولايت على (ع ) نازل شده است .
سـنـطـيـعـكم فى بعض الامر...
, ما در بعضى از امورى كه به آن امر شده و آن رامى خواهيد از شما پيروى مى كنيم .
واللّه يـعلم اسرارهم , كلمه اسرارهم در آيه به فتح همزه است و به كسر همزه نيزقرائت شده و به مـعناى گفتارى است كه بعضى از آنها به بعضى ديگر به عنوان رازمى سپارند و اعتقادى است كه در دلهاى خود پنهان مى دارند.
فكيف اذا توفتهم الملائكة , پس چه كار مى كنند و چه چاره اى دارند آنگاه كه فرشتگان بر صورت و پشت آنها بزنند و روحشان را قبض كنند.
ذالـك بـانـهـم , آن ميراندن و قبض روحى كه به چنان اوصافى وصف شده به اين علت است كه از كارهاى مهمى كه خدا را خشمگين مى سازد پيروى كرده و خشنودى خدا را نمى خواهند پس خدا اعـمـال آنـهـا چون نماز و ديگر كارهايشان را باطل ساخته چرا كه از ايمان و اعتقاد نشات نگرفته است .
ام حـسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج اللّه اضغانهم , بلكه آنهايى كه دلهايشان مريض است مـى پـنـدارنـد كـه خـدا كـيـنه ها و نفاق آنها را نسبت به رسول خدا(ص ) ومؤمنان مخلص آشكار نمى سازد.
ولو نشاء لاريناكهم , اى محمد(ص ) اگر بخواهيم آنها را به تو مى نمايانيم تا شخص آنها را بشناسى .
فـلـعـرفـتـهـم بسيمهم , يعنى با نشانه هايشان آنها را بشناسى , از انس روايت شده است كه پس از (نزول ) اين آيه يك نفر از منافقان بر پيامبر ناشناخته نماند و پيامبر ازنشانه ها آنها را مى شناخت .
فـرق مـيان دو لام در فلعرفتهم و لتعرفنهم اين است كه لام در اولى داخل درجواب لو است مـانـنـد لامى كه در لارنياكهم است و آنگاه در معطوف تكرار شده ولام در دومى لتعرفنهم با نون , در جواب قسم محذوف واقع شده است .
فـى لـحن القول , يعنى آنها (منافقان ) را از فحواى كلام و معنى و مقصود سخنشان مى شناسى .
از ابـوسـعـيـد خـدرى روايـت شـده كـه مـقـصـود از لحن القول كينه و دشمنى آنها نسبت به على بـن ابـى طالب ((9))

(ع ) بوده است , و از جابر نظير همين روايت نقل شده است .
از عبادة بن صامت روايت شده كه ما فرزندان را با محبت على بن ابى طالب (ع ) محك مى زديم و هرگاه مى ديديم يكى از آنـهـا على (ع ) رادوست ندارد مى فهميديم كه هدايت نيافته است ((10)).

گفته شده منظور از لـحـن چـرخـاندن سخن به سويى است تا رفيقت آن را دريابد مانند سخن به كنايه گفتن وتوريه كردن .
شاعر گويد: و لقد لحنت لكم لكيما تفقهوا ----- والحن يعرفه ذووالالباب ((11))

دليل اين كه به خطاكننده لاحن مى گويند اين است كه او در خسن خود از حق عدول مى كند.
و لـنـبلونكم , شما را با كارهاى سخت و تكاليف دشوار مى آزماييم .
از فضيل روايت شده كه هرگاه ايـن آيـه را قرائت مى كرد مى گريست و مى گفت : خدايا ما را امتحان مكن زيرا اگر ما را امتحان كنى رسوايمان مى سازى پرده هاى ما را مى درى و ما راكيفر مى دهى .
و نـبـلـوا اخباركم , آنچه از شما نقل شود و از اعمالتان خبر دهد خوب و بدش رامى دانيم زيرا خبر مـطـابـق بـا مـخـبر عنه است وليبلونكم و يعلم و يبلوا با ياء نيزقرائت شده و قرائت از حضرت بـاقـر(ع ) اسـت .
ونبلوا [با نون و سكون (واو, نون )]به معناى و نحن نبلوا, ما مى آزماييم , نيز قرائت شده است .
ترجمه : كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و پس ازروشن شدن حق به مخالفت بـا رسـول خدا برخاستند هرگز زيانى به خدا نمى رسانند و بزودى اعمالشان را نابود مى كند.
(31) اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد خدا و رسول خدا را فرمان ببريد و اعمال خود راباطل مكنيد.
(32) كـسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتندسپس در حال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنـهـا را نخواهدبخشيد.
(33) هرگز سست نشويد و دشمنان را به صلح (ذلت بار)دعوت نكنيد در حـالـى كـه شما برتريد و خداوند با شماست و چيزى از ثواب اعمالتان را هرگز كم نمى كند.
(34) زنـدگـى دنـيـا تـنـها بازى وسرگرمى است و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد پاداشهاى شما رابـطـور كـامل مى دهد و (در برابر آن ) چيزى از اموال شمانمى طلبد.
(35) چرا كه هرگاه اموال شـمـا را مـطـالـبـه كـنـد و حـتـى اصـرارنـمـايـد, بخل مى ورزيد, و كينه و خشم شكا را آشكار مـى سازد.
(36)آرى شما همان جمعيتى هستيد كه دعوت براى انفاق در راه خدامى شويد و بعضى از شـما بخل مى ورزند و هر كس بخل كند نسبت به خود بخل كرده است و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد وهرگاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى آورد كه مانند شما نخواهند بود.
(37) تفسير: من بعد ما تبين لهم الهدى , پس از اين كه حق برايشان آشكار شد فقط به خودشان زيان رسانده و با اين عمل هرگز به خدا زيانى نرسانده اند.
و سيحبط اعمالهم , و بزودى خداوند اعمالى را كه انجام داده اند نابود مى كند وپاداش آن اعمال را در آخرت نمى بينند.
و لا تـبـطـلـوا اعـمـالـكـم , اعمال خود را با نافرمانى خدا و رسول يا با شك و نفاق باطل نكنيد, از ابن عباس روايت شده كه اعمالتان را با رياكارى و شهرت طلبى باطل مكنيد ((12)).

فلا تهنوا, در نبرد با دشمنان خدا سست و ناتوان نشويد.
و تـدعـوا الـى السلم , السلم به دو صورت قرائت شده به فتح (سين ) و به كسر(سين ) و هر دو به معناى مسالمت است .
و انتم الاعلون , و شما نيرومندتر و غالب تريد.
و گفته شده : واو در جمله ,حاليه است يعنى در حالى كـه شـما نيرومندتر و بر آنها غالبيد دشمنان را به صلح و سازش فرانخوانيد.
در اعراب تدعوا دو قول است : 1- مجزوم چون داخل در حكم نهى است 2- منصوب به ان تعدد.
و لن يتركم اعمالكم , يتر از و ترت الرجل , است هرگاه (يكى از نزديكان او را) بكشى يا با او بجنگى , و حـقـيـقـتش اين است كه او را از مال و نزديكانش جدا كنى وتر به معناى فرد است و از همين ريشه است گفتار پيامبر(ص ): هر كس نماز عصرش فوت شود گويى با كشتار و غارت از خاندان و مال خود جدا افتاده است ((13)).

بنابراين خداوند سبحان ضايع ساختن و باطل كردن ثواب اعمال انجام شده شخص را به جدا شدن اعمال وى از خودش تشبيه كرده و اين سخنى فصيح است .
و ان تـؤمـنـوا و تتقوا يؤتكم اجوركم , اگر مؤمن و متقى باشيد خداوند ثواب ايمان وتقواى شما را مى دهد.
و لايسالكم اموالكم , يعنى از شما نمى خواهد كه تمام اموالتان را به عنوان زكات بدهيد بلكه زكات را در قـسـمـتى از مالتان واجب فرموده و به مقدار كمى اكتفا كرده است كه يك چهارم از يك دهم است .
و گويند منظور اين است ن كه پيامبر(ص ) درمقابل اداى رسالت خود از شما نمى خواهد كه به او مال بدهيد.
ان يـسـالـكموها فيحفكم , يعنى اگر خداوند بخواهد با جديت بسيار تمام اموالتان رامطالبه كند.
احـفاء به معناى زياده روى و رسيدن به پايان هر چيزى است گويند احفاه فى المسئالة , هرگاه در پـافـشـارى چـيـزى را فروگذار نكند و به همين معناست , احفاءالشارب , كه از ريشه كندن موى سبيل است .
تـبخلوا و يخرج اضغانكم , يعنى نسبت به پيامبر خدا كينه مى ورزيد و بدان سبب سينه هايتان تنگ مـى شـود.
ضـمـيـر در فعل يخرج به خدا برمى گردد يعنى , اگر مام اموالتان را از شما بخواهند كـيـنـه تـوزى و دشـمنى شما نسبت به خدا و رسول ظاهرمى شود يا خبل مى ورزيد چرا كه بخل مـوجـب كـينه است .
هولاء به معناى الذين و موصول است و تدوعون صله آن است يعنى شما كـسـانى هستيد كه فرا خوانده مى شويد يا شما اى مخاطبان همانهايى هستيد كه توصيف شده اند آنـگـاه تـوصـيـف آنـهـا را از سـر گـرفـتـه است و گويى آنان گفته اند ما چه صفتى داريم پس خـداوندفرموده است : شما فرا خوانده شديد تا در راه خدا [مال ] انفاق كنيد, و گويى گفته شده : دليل اين كه اگر با اصرار از شما تمام اموالتان مطالبه شود بخل مى ورزيد و ازدادن آن اكراه داريد و كـيـنـه بـه دلـى مـى گيريد اين است شما به پرداخت يك چهارم ازيك دهم مالتان فرا خوانده مى شويد پس بعضى از شما به پرداخت آن نيز بخل مى ورزيد, آنگاه فرمود: و مـن يبخل , هر كس نسبت به پرداخت زكات و اداى تكليف واجل بخل ورزد ضرربخل ورزى او از خودش تجاوز نمى كند بلكه نسبت به خود بخل ورزيده است چون با كيفرى دردناك همراه خواهد شـد و از پاداش بزرگى محروم مى شود گويند بخلت عليه و عنه و خننت عليه و عنه و آيه به اين مـعـنـى اشاره دارد كه بخشنده مال به بخشيدن محتاج تر از فقير در گرفتن مال است , پس اگر صاحب مال در بخشيدن به فقير بخل ورزد نسبت به خود بخل ورزيده است .
واللّه الغنى , در حالى كه خداوند از اموال شما بى نياز است و شما به ثواب و رحمت خدا محتاجيد.
و ان تتولوا, عطف بر ان تؤمنوا و تتقوا مى باشد.
يستبدل قوما غيركم , بجاى شما گروهى ديگر را مى آورد با صفاتى غير از صفات شما كه به ايمان و تقوا راغب باشند و از آن روى نگردانند.
ثـم لايكونوا امثالكم , آنها مانند شما نخواهند بود بلكه از شما بهترند و بيشتر از خدافرمان مى برند, روايـت شـده كـه بـه پـيـامبر(ص ) عرض كردند آنها كيانند حضرت دستش را بر ران سلمان زد و فـرمـود: اين مرد و قوم او [كه پارسيانند] اگر ايمان وابسته و آويخته به ستاره ثريا باشد مردانى از فـارس بـه آن دست مى يابند ((14)).

ازمعصومين (ع ) روايت شده كه اى گروه عرب اگر شما [از فـرمـان خـدا] سـرپيچى كنيد, خدا گروه ديگرى يعنى موالى (پارسيان ) را جايگزين شما مى كند ((15)).

سوره فتح

سوره فتح , مدنى است و بيست و نه آيه دارد.
در حـديـث ابـى (بـن كـعـب ) آمـده كـه هـر كـس سوره فتح را قرائت كند چنان است كه همراه مـحـمد(ص ) در فتح مكه حاضر بوده و در روايتى ديگر آمده كه گويى همراه كسانى بوده كه در زير درخت با محمد(ص ) بيعت كرده اند ((16))

, و از حضرت صادق (ع ) روايت شده كه اموال و زنان خـود را و آنـچه در تصرف شماست باخواندن سوره فتح حفظ كنيد زيرا اگر از كسانى باشد كه بر قـرائت آن مـداومت مى كند در روز قيامت فريادكننده اى او را صدا مى زند, تو از بندگان مخلص منى اى فرشتگان او را به بندگان صالحم ملحق سازيد و در باغهاى بهشت پرنعمت سكنايش دهيد و از جامى مهر زده كه آميخته به كافور است به او بنوشانيد ((17))