تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۶ -


و بشروه بغلام عليم , به پسرى كه دانا و پيامبر است يعنى او را به اسحق مژده دادند.
از مجاهد روايت شده كه منظور از آن پسر, اسماعيل بوده است .
فـى صرة با فريادى , اين كلمه از صرالجندب و صرالقلم و الباب به معناى صداى ملخ و قلم و در, است يعنى زن ابراهيم فريادكنان آمد, جمله در محل حال است .
از حـسـن روايـت شده كه زن ابراهيم به خانه خود آمد و در گوشه اى بود و به آنها نگاه مى كرد و چـون حرارت خون را در خود احساس كرد براثر حيله سيلى به صورت خود زد و گويند با اطراف انـگـشـتـها به پيشانى خود زد همان كارى كه شخص شگفت زده مى كند و گفت من پيرزنى نازا هستم چطور فرزندى مى زايم .
قالو كذلك , مانند همان سخنى كه گفتيم و از آن خبر داديم .
قال ربك , يعنى ما تو را از كار خدا خبر مى دهيم و خدا بر آنچه شما بعيد مى شماريدقادر است .
چون ابراهيم دانست كه آنان فرستادگان خدايند گفت : قال فما خطبكم , يعنى كار شما چيست و چه مى خواهيد.
للمسرفين خدا آن قوم را اسرافكار ناميد چنان كه آنها را متجاوز خواند چرا كه درگناهان اسراف و زياده روى كردند و گناه را از حد گذراندند.
فـاخـرجنا من كان فيها, يعنى هر كس در شهرهاى قوم لوط بود بيرون رانديم و ازشهرها به سبب مـعـلوم بودن آنها اسمى نبرده است و اين آيه دلالت دارد بر اين كه ايمان و اسلام در حقيقت يكى اسـت و هـر دو صـفـت ستوده اند, ايمان تصديق به چيزى است كه خدا تصديق كردن آن را واجب فرموده و اسلام تسليم شدن در برابرچيزهايى است كه خدا انسانها را بدان ملزم ساخته است .
غـيـر بـيت من المسلمين , منظور از بيت حضرت لوط و دخترانش است كه خدا آنهارا به صفت ايمان و اسلام توصيف كرده است و به قولى , لوط و خاندانش كه نجات يافتند سيزده نفر بودند.
و تـركـنا فيها آيه , يعنى علامتى در آن بر جاى نهاديم كه خائفان از خدا از آن عبرت مى گيرند نه كسانى كه دلهايشان را قساوت گرفته است .
و فى موسى , عطف است بر و فى الارض آيات فتولى بركنه , يعنى فرعون روى گرداند چون متكى به قدرت لشكريانش بود.
و قال : ساحر, و گفت : موسى ساحر است , در حالى كه فرعون بر اثر كفر موردملامت است .
مـلـيم حال براى ضمير هو است , يعنى فرعون با كفر و انكار و سركشى كه داردمورد ملامت و سرزنش است .
تـرجـمـه : هـمـچـنـيـن در سـرگذشت عاد آيتى است در آن هنگام كه تندبادى بى باران بر آنها فـرسـتـاديـم .
(41) كه از هر چيزى مى گذشت آن را رها نمى كرد تا همچون استخوانهاى پوسيده كند!(42) و نيز درسرگذشت قوم ثمود عبرتى است در آن هنگام كه به آنها گفته شدمدتى كوتاه متمتع باشيد ( سپس منتظر عذاب ).
(43) آنها از فرمان پروردگارشان سر, باز زدند, و صاعقه آنها را فـرو گـرفـت در حـالـى كـه (خـيـره خـيـره ) نگاه مى كردند (بى آن كه قدرت بر دفاع داشته بـاشـنـد).
(44) آنـهـا چـنـان بـر زمين افتادند كه قدرت قيام نداشتند و نتوانستند ازكسى يارى طـلـبـنـد!(45) هـمچنين قوم نوح را قبل از آنهاهلاك كرديم ,چرا كه قوم فاسقى بودند.
(46) ما آسـمـان را بـا قـدرت بـنا كرديم وهمواره آن را وسعت مى بخشيم !(47) و زمين را گسترديم , و چـه خـوب گستراننده ايم .
(48) و از هر چيز دو زوج آفريديم شايد متذكرشويد.
(49) پس به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شمابيم دهنده آشكارى هستم .
(50) و با خدا معبود ديگرى قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهنده آشكارى هستم .
(51) اين گونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اين كه گفتند او ساحر است يا ديوانه !(52) آيا يكديگر را بـه آن سفارش مى كردند (كه عموما چنين تهمتى را بزنند) نه , بلكه آنها قومى طغيانگرند! حال كه چنين است از آنها روى بگردان و تو هرگز درخورملامت نخواهى بود.
(53) و پيوسته تذكر بده , زيـرا تـذكـر بـراى مؤمنان سودمند است .
(54) من جن و انس را نيافريديم جز براى اين كه عبادتم كـنند [و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند].
(55) هرگز از آنها نمى خواهم كه به من روزى دهـنـد, و نـمـى خـواهـم مـرااطـعـام كـنـند.
(56) خداوند روزى دهنده و صاحب قوت و قـدرت اسـت .
(57) براى كسانى كه ستم كردند سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم يارانشان (از اقـوام سـتمگر پيشين ) بنابراين عجله نكنند.
(58) واى بر آنها كه كافر شدند از روزى كه به آنها وعده داده مى شود.
(59) تفسير: الـعـقـيـم بـادى اسـت كـه خـيـرى در پـى نـدارد نـه ابـرى ايـجـاد مـى كـند و نه درختى را بارورمى سازد ((63))

و نه بهره اى دارد چرا كه بادى نابودكننده است .
كاالرميم مانند استخوان و گياه يا چيز ديگرى كه از هم پاشيده و فرسوده شده باشد.
تـمـتـعـوا حتى حين , اين جمله را قول خداوند: تمتعوا فى داركم ثلاثة ايام , سه روز درخانه هاتان متمتع شويد.
(هود/65) تفسير مى كند.
فاخذتهم الصاعقه , پس از گذشت سه روز صاعقه آنها را فرو گرفت .
صاعقه صعقه نيز قرائت شده و به معناى مره است از صعقتهم الصاعقة , و هم ينظرون , در حالى كه آنها آشكارا به آن مى نگريستند.
فـما استطاعوا من قيام , اين جمله مانند گفتار خداوند است : فاصبحوا فى ديارهم جاثمين , و در خانه هايشان به روى افتادند و مردند (هود/67).
يعنى بر اثر آن زمين خوردن نتوانستند برپاخيزند.
و ما كانوا منتصرين , كسى مانع عذاب از آنها نشد.
و قـوم نوح , يعنى قوم نوح را هلاك كرديم چرا كه هلاكت قوم عاد و ثمود كه قبل از آن آمده بر آن دلالت دارد.
بنيناها, يعنى آسمان را برافراشتيم .
بايد با قدرت , ايد و اد هر دو به معناى قدرت است .
و انا لموسعون , ما قدرت داريم اين كلمه از سع به معناى توان و قدرت است .
از حسن روايت شده لموسعون يعنى رزق را به وسيله باران بر مردم توسعه مى دهيم .
فرشتاها, روزى را مى گسترانيم .
فنعم الماهدون , ما اين كار را براى منفعت آفريدگان انجام مى دهيم نه براى جلب منفعتى يا رفع ضررى .
و من كل شى ء, از هريك از حيوانات , دو جفت نر و ماده آفريديم .
از حـسـن روايت شده كه زوج و جفت , آسمان و زمين , شب و روز, خشكى و دريا وخورشيد و ماه اسـت و چـيـزهـاى ديـگـرى را برشمرد و گفت : هر دوتاى از آنها جفت است و خدا يكى است كه مانندى ندارد.
لـعلكم تذكرون , يعنى تمام اين كارها را كه ساختن آسمان و گستردن زمين و آفريدن جفتهاست انجام داديم كه شما يادآور (قدرت ) خدا شويد و آفريدگار را بشناسيد واو را بپرستيد.
ففروا الى اللّه , پس به سوى خدا بگريزند, يعنى بجاى معصيت و عذاب خدا به بندگى و ثواب الهى با يگانه دانستن و خالص ساختن عبادت براى او, روى بياوريد.
انـى لكم منه نذير مبين , خداوند در هنگام امر به بندگى و نهى از شرك , اين آيه راتكرار فرموده تا اعلام كند كه علم و عمل به هم پيوسته اند و انسان با جمع ميان علم و عمل رستگار مى شود.
كذالك , يعنى كار پيامبر(ص ) نيز مانند ديگر پيامبران است .
ذالك اشاره به اين است كه اقوام ياد شده پيامبران را تكذيب مى كرده و مى گفتند اين پيامبر جادوگر وديوانه است .
ما اتى الذين , تفسير و شرح مطلبى است كه بطور اجمال گفته شد.
اتـوا صوابه , ضمير به به قول برمى گردد يعنى آيا اولين و آخرين به اين قول سفارش كرده اند به طورى كه همه به اتفاق آن را گفته باشند.
بـل هم قوم طاغون , يعنى آنها يكديگر را به اين قول سفارش نمى كردند زيرا اولين وآخرين در يك زمان با هم ملاقات نكرده اند بلكه طغيان و سركشى تنها علتى است كه آنها را گرد آورده و به اين كار وا داشته است .
فتول عنهم , بنابراين از كسانى كه آنها را دعوت كردهاى و پاسخ مثبت نداده اند روى بگردان و در ايـن اعـراض مـلامـتـى بر تو نيست .
پس از اين كه در تبليغ رسالت ودعوت خويش سعى و تلاش كرده اى .
و ذكـر, يـادآورى و مـوعـظـه را رهـا نكن چرا كه يادآورى براى مؤمنانى كه موحد وخداشناسند سودمند است .
از على (ع ) روايت شده كه چون فتول عنهم نازل شد بر ما سخت آمد و چون وذكر نازل گشت دلخوش شده و آرامش يافتيم .
و ما خلقت الجن و الانس , جن و انس را نيافريدم مگر براى عبادت و از تمامشان جزعبادت چيزى نـخواستم , و مقصود از آفرينش جن و انس اين بوده كه آنها را درمعرض ثواب قرار دهم و آن جز با انجام عبادات به دست نمى آيد.
مـا اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون , يعنى در فراهم ساختن روزى و زندگانى آنها از آنان كمك نمى خواهم بلكه روزى آنها را به مقدارى كه مصلحتشان در آن است به آنها عطا مى كنم .
و مـا اريد ان يطعمون , نمى خواهم كه يك نفر از آفريدگانم را روزى بدهند و خداوندبه اين دليل روزى دادن آفريدگان را به ذات خود نسبت داده است كه تمام آفريدگان عيال و روزى خور اويند و هر كس عائله شخصى را روزى دهد گويى خود آن شخص را روزى داده است .
ان اللّه هـوالـرزاق , خداست كه تمام آفريدگان و بندگانش را روزى مى دهد و نياز به ياور و معين ندارد.
ذوالقوة خداوندى كه ناتوانى و سستى در ذات كبريايى او راه ندارد.
الـمتين كسى است كه سخت نيرومند و بر هر كارى تواناست , گويند, متن متانة ,يعنى او بسيار نيرومند است .
ذنـوب سـطـل بـزرگ اسـت و اين نوعى تمثيل است و اصل آن در مورد سقاهايى است كه آب را تقسيم مى كنند و به اين يكى سطلى و به آن يكى سطلى پر از آب مى دهند.
شاعر مى گويد: لناذنوب و لكم ذنوب ----- فان ابتيم فلنا القيب ((64))

مـعـنـاى آيه اين است , براى كسانى كه با تكذيب پيامبر(ص ) ستم كرده اند بهره اى ازعذاب هست مـانـنـد بـهره اى كه ياران و نظايرشان در قرتهاى مهلك گذشته داشتندبنابراين در فرود آمدن عذاب شتاب نكنيد چرا كه آنها را رها نخواهم ساخت .
من يومهم الذى يوعدون , منظور روز قيامت است .

سوره طور

اين سوره به نظر علماى كوفه و شام چهل و نه آيه و به نظر علماى بصره چهل وهشت آ يه است .
در حـديـث ابـى (بن كعب ) است كه هر كس سوره طور را بخواند بر خداوند است كه او را از عذاب خود ايمن سازد و در بهشت خود, او را نعمت بخشد ((65)).

از حضرت باقر(ع ) روايت شده كه هر كس سوره طور را بخواند خداوند خير دنيا وآخرت را براى او جمع خواهد كرد ((66)).

تـرجـمـه : بـه نـام خداوند بخشنده بخشاينده بخشايشگر, سوگند به كوه طور! (1) و كتابى كه نوشته شده است .
(2) در صفحه اى گسترده .
(3)و سوگند به بيت المعمور.
(4) و سقف برافراشته .
(5) و دريـاى مـملو وبرافروخته .
(6) كه عذاب پروردگارت واقع مى شود.
(7) و چيزى ازآن مانع نخواهد شد.
(8) اين (عذاب الهى ) در روزى است كه آسمان شديدا به حركت درمى آيد.
(9) و كوهها از جا كنده و متحرك مى شوند.
(10) واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
(11) همانجا كه درسخنان باطل به بازى مشغولند.
(12) در آن روز كه آنها به زور به سوى آتش جهنم مى دانند.
(13) (و به آنها مـى گـويـنـد) ايـن هـمـان آتـشـى اسـت كـه آن را انـكـار مى كرديد!(14) آيا اين سحر است ؟ يا شـمـانمى بينيد.
(15) در آن وارد شويد و بسوزيد, مى خواهيد صبر كنيد يانكنيد, براى شما تفاوتى نمى كند, چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد.
(16) تفسير: خداى سبحان به كوهى كه موسى (ع ) بر روى آن با خدا سخن گفته سوگند ياد كرده است .
و كتاب مسطور, كتابى نوشته شده .
فـى رق منشور, در كلمه رق به معناى كتاب چند قول است .
1 - به قولى منظورتورات است .
2 - به قولى مقصود نامه اعمال است , 3 - به قولى مقصود قرآن است كه در لوح محفوظ در پيشگاه خدا نـوشـتـه شده است .
دق به اين دليل نكره آورده شده كه در ميان جنس كتابها كتاب مخصوصى اسـت مـانـنـد: و نـفـس و مـا سويها:سوگند به نفس آدمى و خدايى كه منظمش ساخته است (شمس /7) كه (ما) نكره آورده شده است .
و البيت المعمور, خانه اى است در آسمان چهارم مقابل خانه كعبه است و فرشتگان آن را به عبادت آباد دارند.
از عـلـى (ع ) روايت شده كه در هر روزى هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند سپس هرگز به آنجا بـرنـمـى گـردنـد ((67)).

روايـت شـده كـه نـام بـيت المعمور ضراح است وگفته اند مقصود از بيت المعمور كعبه است زيرا كعبه به برگزاركنندگان حج و عمره آباد است .
و السقف المرفوع , منظور آسمان است .
و الـبحر المسجور, دريايى كه پر است و گفته اند مقصود درياى برافروخته و داغ است و از اين آيه گرفته شده و اذاالبحار سجرت , و در آن هنگام كه درياهابرافروخته شوند (تكوير/6).
لواقع عذاب پروردگارت نازل مى شود.
يـوم تـمـور الـسـماء, ظرف براى واقع است , و تمور به معناى مضطرب شدن وآمدن و رفتن و روى برگرداندن است .
و تسير الجبال , كوهها از جاى خود كنده شوند تا با زمين يكسان شوند.
فويل در آن روز واى بر كسانى كه خدا و رسولش را تكذيب كردند.
خوض بسيار سخنان باطل نقل كردن است .
يـوم يـدعـون , يـعـنى روزى كه با جبر و خشونت در آتش دوزخ افكنده شوند براى اين كه خازنان دوزخ دستهاى آنان را در گردنهايشان زنجير مى كنند و ميان پاها وپيشانيهايشان [با زنجير] جمع مى كنند و سرهايشان ميان پاهايشان قرار مى گيرد وآنها را به رو در آتش مى افكنند و از پشت سر آنها را به طرف آتش هل مى دهند و به آنها گفته مى شود اين دوزخ است .
افـسـحر هذا, يعنى شما به وحى مى گفتيد سحر است آيا اين سحر است ؟ مقصود اين است كه اين مصداق (دوزخ ) هم سحر است و داخل شدن فاء بر سحر براى بيان همين معناست .
ام انتم لاتبصرون , يا شما همان طور كه در دنيا نمى ديديد نمى بينيد يعنى شما ازديدن دوزخ كه از آن خبر داده شد كور هستيد چنان كه از ديدن خود خبر (در دنيا)كور بوديد.
اصلوها, منظور از صلى ملازمت آتش است گويند صلى يصلى صليا, يعنى ملازم آن باشيد.
سواء عليكم , صبر كردن و صبر نكردن براى شما يكسان است .
تـرجـمـه : امـا پـرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند.
(17) و از آنچه پـروردگـارشـان بـه آنها داده شاد و مسرورند وپروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ نگاهداشته اسـت .
(18) (بـه آنـهاگفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا باد, اينها به خاطر اعمالى است كه انـجـام مـى داديد.
(19) اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى كنند, و حورالعين را به همسرى آنهادرمى آوريم .
(20) و آنها كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى ازآنان ايـمـان اخـتـيـار كـردنـد فرزندانشان را (در بهشت ) به آنها ملحق مى كنيم , و از عمل آنها چيزى نـمـى كـاهيم , و هر كس در گرو اعمال خويش است .
(21) همواره از انواع ميوه ها و گوشتها از هر نوع تمايل داشته باشند در اختيار آنها مى گذاريم .
(22) آنها در بهشت جامهاى پراز شراب طهور را كـه نـه بـيـهـوده گويى در آن است و نه گناه از يكديگرمى گيرند.
(23) و پيوسته در گرد آنها نـوجـوانـانـى بـراى خـدمـت آنان گردش مى كنند كه همچون مرواريدهاى در صدفند!(24) در ايـن هـنگام رو به يكديگر كرده (از گذشته ) سؤال مى نمايند.
(25)مى گويند: ما در ميان خانواده خـود تـرسـان بوديم .
(26) اما خداوند بر مامنت گذارد و ما را عذاب كشنده حفظ كرد.
(27) ما از قـبل خدا را به عنوان نيكوكار و رحيم مى خوانديم (و مى شناختيم ).
(28) حال كه چنين است تذكر ده , و به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى .
(29) بلكه آ نها مى گويند او شاعرى است كه مـا انـتـظـار مرگش را مى كشيم !(30) بگو: انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مى كشم (شما انـتـظـار مـرگ مـرا و مـن انتظار نابودى شما را!).
(31) آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور مى دهد؟ يا قومى طغيانگرند؟(32) تفسير: فـى جـنـات يـعنى در چه بهشتهايى و در چه نعمتهايى , يا در بهشتهاى مخصوصى كه ويژه آنها آفريده شده و نعمتهايى كه مختص آنهاست .
فـاكهين فكهين نيز قرائت شده و بنابر حال بودن منصوب است , يعنى در حالى كه از نعمتهاى خدادادى لذت مى برند.
و وقيهم عذاب الحجيم , در واو وقيهم دو احتمال هست : 1 - واو حـالـيـه و قـد در تـقدير گرفته شود.
2 - در صورتى كه ما را مصدريه بگيريم مى توان به وسيله واو عاطفه جمله را بر آتيهم عطف گرفت يعنى فاكهين بايتائم ربهم و وقايتهم العذاب , با داده پروردگارشان و نگاهدارى خداوند آنان را از عذاب از نعمتهاى بهشت لذت مى برند.
كلوا و اشربوا, بخوريد و بنوشيد خوردنى و نوشيدنى گوارا.
يا طعام و نوشيدنى گواراكه پيامدهاى ناگوارى ندارد.
و زوجنا هم بحور, آنان را همنشين حورانى سفيدروى پاكيزه قرار مى دهيم .
عين , چشمانى درشت و زيبا و روشن دارند.
و الذين آمنوا, عطف بر حورعين است يعنى آنان را با رفيقان و همنشينان مؤمن قرين مى سازيم , پس گاه از بازى با حورالعين بهره مند مى شوند و گاه از انس گرفتن بابرادران (مؤمنان ) متمتع , و اتبعتهم ذريتهم , ذرياتهم واتبعناهم ذرياتهم نيز قرائت شده است .
و الحقنابهم ذريتهم , و ذرياتهم قرائت شده است .
از پـيـامبر(ص ) روايت است كه مؤمنان و فرزندانشان در بهشتند و اين آيه را قرائت فرمود ((68)).

بـنـابـرايـن مـعناى آيه اين است كه خداوند سبحان براى مؤمنان شادمانيهاى گوناگون را گرد مى آورد به اين صورت كه با سعادتمند ساختن آنها, وتزويجشان با حورالعين , و انس گيرى متقابل آنـها با برادران دينى خود و گردآورى فرزندان و نسل آنها با خودشان , شادمانيهاى گوناگون را برايشان گردمى آورد.
بايمان آنگاه فرمود به سبب ايمانى كه بلندمرتبه و والامقام است و آن ايمان پدران است , ذريه آنها را بـه درجـه آنـان مـلـحـق سـاخـتيم اگرچه استحقاق آن را ندارند و اين نوعى احسان به آنها و پدرانشان است تا شادمانى آنها كامل و چشمانشان روشن شود.
و ما التناهم من عملهم , از ثواب عمل آنها چيزى نكاستيم و گويند؟ معنايش اين است كه چيزى از ثـواب عـملشان نمى كاهيم كه به فرزندانشان بدهيم بلكه ا باب احسان , آنها را به پدرانشان ملحق مى سازيم .
ماالتناهم به كسر لام نيز قرائت شده و از الت يالت است و لغتى در آن مى باشد.
كـل امـرى بـمـا كسب رهين , يعنى هر نفسى در نزد خدا در گرو عمل صالحى است كه خدا از او مـطـالبه مى كند چنان كه شخص , بنده خود را در گرو قرضى قرار مى دهد كه از وى طلب دارد.
پس اگر انسان عمل صالحى انجام داد از رهن رها و آزاد مى شود وگرنه در قيد بندگى مى ماند.
و امددناهم , يعنى پياپى بر ميوه و گوشت كه مى خواستند مى افزاييم .
يتنازعون فيها, جامهاى شراب را به يكديگر مى دهند و رد و بدل مى كنند.
كاسالا لغوفيها, شرابى كه بر اثر نوشيدن آن كارهاى زشت از آنها سر نمى زند.
و لا تاثيم , يعنى در بين نوشيدن آن شراب سخن بيهوده نمى گويند و كارى كه گناه باشد, مانند دروغ و ديـگـر اعـمال زشت , انجام نمى دهند و سخن استوار و نيكومى گويند چرا كه آنها عالم و حكيمند.
لا لغوفيها و لا تاثيم , به رفع نيز قرائت شده است .
(ظاهرا قرائت مشهور اين بوده است ) غلمان لهم , غلامانى در اختيارشان قرار دارد كه مختص به خود آنهاست .
كـانـهم لولو مكنون , غلامانى كه بسان مرواريد نهفته درصدفند زيرا چنين مرواريدى تازه خوب و باصفاست , يا منظور اين است كه گويا آنها مانند لؤلؤ نهفته اند چرا كه صدف , جز مرواريد گرانبها چيز ديگرى را در خود پنهان نمى دارد.
از پـيـامـبـر(ص ) سـؤال شد: خادمان بهشت چنين اند پس كسانى كه خدمت مى شوندچگونه اند؟ پـيـامـبـر(ص ) فـرمود: سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست برترى خدمت شده در بهشت بر خادمان , مانند برترى ماه شب چهارده بر ديگرستارگان است ((69)).

يتسائلون , با هم سخن مى گويند و بعضى از احوال بعض ديگر و از آنچه موجب ورودشان به بهشت شده است , مى پرسند.
مشفقين از بيم خدا دلهايشان نازك است .
عـذاب الـسـموم , عذاب آتش و نسيم سوزان آن و سموم , بادى سوزان است كه از راه منافذ پوست بدن وارد مى شود و آتش جهنم (بدان مناسبت ) سموم ناميده شده است .
انـا كـنـا مـن قـبل , ما در دنيا كه بوديم پيش از بازگشت به سوى خدا و ديدار رحمتش خداى را مى خوانديم و او را يگانه دانسته و مى پرستيديم .
انـه هـوالبر الرحيم , همانا خدا احسان كننده اى بسيار مهربان است , انه به فتح همزه به معناى لانه نيز قرائت شده است .
فـذكر, اى محمد(ص ) در موعظه كردن و تذكر دادن به مردم ثابت و پايدار باش ودعوت آنها را به خدا ترك نكن اگرچه نسبت به تو بدگويى كنند چرا كه گفتارشان باطل است .
فـمـا انت , با لطفى كه خدا به تو دارد تو نه كاهنى و نه ديوانه چنان كه دشمنان مى گويند بلكه تو پيامبرى راستگويى .
وديـب الـمـنون , منظور رويدادهاى روزگار است , و گفته اند مقصود از آن مرگ است , وبر وزن فـعـول از منه است هرگاه آن را قطع كند از اين رو [مرگ ] شعوب ناميده شده است .
(دشمنان ) گفتند ما براى محمد منتظر حوادث روزگار بوديم كه مانندشاعران پيش از او هلاك شود.
فـانى معكم من المتربصين , همانطور كه شما انتظار هلاكت مرا داريد من نيز منتظرنابودى شما هستم .
احلامهم , عقولشان آنها را به تناقض گويى در گفتار فرا مى خواند كه بگويند كاهن وشاعر است با اين كه او را مجنون مى گويند در حالى كه قريش اهل عقل و خردخوانده مى شدند.
ام هـم قـوم طـاغـون , آنان در عنادورزى طغيان كرده و طغيان و عنادشان آنها را به تكذيب تو وا داشته با اين كه حق برايشان آشكار شده است .
تـرجـمـه : آنـهـا مـى گـويـند قرآن را به خدا افترا بسته , ولى آنها ايمان ندارند.
(33) اگر راست مـى گويند سخنى همانند آن بياورند.
(34) آياآنها بى سبب آفريده شده اند؟ يا خود خالق خويشتن هـسـتند؟!(35) آياآنها آسمانها و زمين را آفريده اند؟ بلكه آنها طالب يقين نيستند!(36)آيا خزائن پروردگارت نزد آنهاست ؟ يا بر همه چيز عالم سيطره دارند؟!(37) آيا نردبانى دارند (كه به آسمان بالا مى روند) و به وسيله آن اسرار وحى را مى شنوند؟ كسى كه از آنها اين ادعا را دارد دليل روشنى بـيـاورد!(38) آيـا سـهـم خـدا دخـتـران و سـهم شما پسران است ؟(كه فرشتگان را دختران خدا مـى نـامـيد).
(39) آيا تو از آنها پاداشى مطالبه مى كنى كه در زير بار گران آن قرار دارند؟(40) آيا اسرار غيب نزد آنهاست و از روى آن مى نويسند؟!(41) آيا مى خواهند نقشه شيطانى براى تو بكشند؟ ولـى بـدانـند خود كافران در دام اين نقشه هاگرفتار مى شوند!(42) يا معبودى غيرخداوند دارند (كـه قـول يـارى آنـهـارا داده ) مـنزه است خدا از آنچه براى او شريك قرار مى دهند.
(43)(چنان لـجوجند كه ) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان (براى عذاب آنها) سقوط مى كند مى گويند اين ابـر مـتراكم است !(44) حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند.
(45) روزى كه نقشه هاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت , و از هيچ سو يارى نمى شوند.
(46) و براى سـتـمگران عذابى قبل از آن است (در همين جهان ) ولى اكثرشان نمى دانند.
(47) در طريق ابلاغ حـكـم پـروردگـارت صبر و استقامت كن چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى , وهنگامى كه برمى خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى .
(48)(همچنين ) به هنگام شب و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح او را تسبيح كن .
(49) تفسير: تـقـوله , ضمير به قرآن برمى گردد يعنى يا كفار مى گويند كه محمد قرآن را از پيش خودساخته است .
بل لايومنون , ولى آن طور كه آنها فكر مى كنند نيست و با آن كه مى دانند قرآن ساخته محمد(ص ) نيست از روى عناد و كفر اين سخن را مى گويند.
فـلايـاتـوا بـحـديث مثله , اگر راست مى گويند گفتارى مانند قرآن در فصاحت و زيبايى بيان و اسـلـوب و نـظـم بياورند و هرگاه نتوانستند مانند قرآن بياورند با اين كه محمد(ص ) نيز يكى از آنهاست (عرب زبان است ) بايد بدانند كه او قرآن را از پيش خود نساخته است .
ام خلقوا من غير شى , بلكه آنها بر طبق فطرت منحرف خود فكر مى كنند كه بيهوده وعبث آفريده شده اند.
ام هم , يا آنها كسانى اند كه خودشان را آفريده اند بدين سبب خدا را نمى پرستند.
بـل لايـوقـنـون , آنـها در گفتار خود ترديد دارند, و گفته شده : آيا بيهوده آفريده شده اند وهيچ پاداش و حسابى در كار نيست .
ام عـندهم خزائن ربك , يا در نزد آنها گنجينه هاى روزى هست , يعنى كليدهاى رسالت در دست آنـهـاسـت كه رسالت را هر جا بخواهند قرار دهند, و آيا خزائن علم خدا در نزد آنهاست تا براى آن خزائن , حكمت و مصلحتى به اختيار خدابرگزينند.
ام هـم الـمسيطرون , خيال مى كنند مسلط بر مردم و ارباب آنهايند تا امور مربوط به پروردگار را تدبير كنند, كلمه مسيطر با صاد مصيطر نيز قرائت شده است .
ام لـهـم سـلـم , آيـا نـردبانى دارند كه به طرف آسمان نهاده شده تا بالا روند و سخن فرشتگان را بشنوند و به اعتقاد باطل خود مطمئن شوند و هر چيز ديگر را ردكنند.
بسلطان مبين , دليل روشنى بياورد كه شنيدن وحى را به وسيله شنونده شان تصديق كند.
ام لـه الـبـنـات و لـكم البنون , اين يك نوع تحقير نسبت به عقلهاى آنهاست چون چيزى را به خدا نـسبت داده اند كه خودشان آن را دوست ندارند و اين دليل كمال نادانى آنهاست كه فرزند داشتن را بـراى خـدا تجويز كرده آنگاه مدعى شده اند كه خداوندبراى خدا انتخاب كرده با اين كه بر نظر آنها پسر بهتر از دختر است .
ام تسالهم اجرا, يا از آنان در مقابل دين و شريعتى كه برايشان آورده اى مزدى مى خواهى .
فـهـم مـن مغرم مثقلون , و پرداخت اين مزدى كه از آنها خواسته اى بر دوش آنان سنگينى كرده و مانع پيروى از تو شده است و به تو ايمان نياورده اند.
ام عندهم الغيب , آيا لوح محفوظ در اختيار آنهاست .
فهم يكتبون , هر چه در لوح است مى نويسند تا بگويند برانگيخته نمى شويم و ازعذاب درامانيم .
ام يريدون كيدا, نقشه سوء قصدى نسبت به تو در دارالندوه طرح كردند.
فاالذين كفروا, كافران همانهايى هستند كه مكافات مكرشان به خودشان برمى گرددو مكافاتشان اين بود كه روز جنگ بدر كشته شدند.
هم المكيدون , در مكرشان مغلوب شدند.
اين كلمه از كايذته فكدته گرفته شده است .
و ان يروا كسفا, يعنى اگر ببينند قطعه اى از آسمان (به عنوان عذاب ) فرومى ريزد.
لقالوا هذا سحاب مركوم , مى گويند : ابرهايى است متراكم كه روى هم انباشته شده .
يصعقون , مى ميرند, اين كلمه يصعقون نيز قرائت شده و از صعقته نصعق , گرفته شده و اصعقته نيز لغتى است و آن مرگ در وقتى است كه اولين نفخه در صور دميده شود .
و ان للذين ظلموا, محققا براى اين ظالمان عذابى غير از عذاب روز قيامت هست وآن كشته شدن در روز بدر است يا هفت سال قحطى و گرسنگى است , يا عذاب قبراست .
و اصـبـر لحكم ربك , در برابر حكم خدا كه مهلت دادن به آنهاست و زحمت و رنجى كه از آن به تو مى رسد صبر كن .
فانك باعيننا, اين مثلى است يعنى تو زير نظر مايى و هيچ كارت از ما پوشيده نيست , دليل اين كه عين را به صورت جمع اعين آورده اين است كه ضمير, ضميرجمع است خداوند در جاى ديگر فرموده است ولتصنع على عينى .
تا در برابرديدگان علم من پرورش يابى .
(طه /39) و سـبـح بـحـمـد ربـك حـيـن تـقـوم , در هنگام برخاستن از هر جايى كه اقامت كرده اى تسبيح پـروردگارت بكن , و گفته اند: منظور هنگام برخاستن از خواب است , و گفته شده : هنگامى كه براى نماز واجب برمى خيزى تا وقت دخول در نماز ذكر خدابگو.
و من الليل فسبحه , يعنى هر گاه از خواب برخاستى نماز شب بخوان .
و ادبار النجوم , منظور دو ركعت پيش از نماز صبح است , و گفته اند: منظور نمازواجب است يعنى هنگامى كه ستارگان با روشنايى صبح پنهان مى شوند.
ادبار, به فتح همزه ادبار نيز قرائت شده است مانند اعقاب النجوم .

سوره نجم

اين سوره مكى است و از حسن نقل شده كه مدنى است .
به اعتقاد كوفيان شصت و دو آيه دارد و به اعتقاد غيركوفيان شصت و يك آيه .
در حديث ابى (بن كعب ) آمده است كه هر كس سوره نجم را بخواند ده حسنه به تعداد تمام كسانى كه به حضرت محمد(ص ) ايمان آورده اند و منكر او شده اند به وى داده مى شود ((70)).

از حـضرت صادق (ع ) روايت شده كه هر كس هر شب يا هر روز بر خواندن سوره نجم مداومت كند در ميان مردم به شايستگى زندگى كرده محبوبيت خواهدداشت ((71)).

تـرجـمـه : به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.
سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى كند.
(1) كه هـرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده ومقصد را گم نكرده است .
(2) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد.
(3) آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه بر او نازل شده است .
(4) آن كس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده .
(5) همان كس كه توانايى فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد,(6) در حالى كه در افق اعلى قرار داشت .
(7) سپس نزديكتر و نزديكتر شد.
(8) تا آن كه فاصله او بـه انـدازه دو كـمان يا كمتر شد.
(9) در اينجا خداوند آنچه را وحى كردنى بود به بنده اش وحى كـرد.
(10) قـلـب او در آنـچـه ديـدهـرگـز دروغ نـمـى گـفـت .
(11) آيـا با او درباره آنچه ديده مـجادله مى كنيد.
(12) و بار ديگر او را مشاهده كرد.
(13) نزد سدرة المنتهى .
!(14) كه جنة الماوى در آنجاست .
(15) در آن هنگام كه چيزى (نور خيره كننده اى ) سدرة المنتهى را پوشانده بود.
(16) و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد.
(17) او پاره اى از آيات ونشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد.
(18) تفسير: والـنـجـم , در مـعـناى نجم چند قول است : 1 - منظور ستاره ثرياست و عرب اسم نجم را بر ثريا اطلاق كرده است , شاعر مى گويد: فوردن و العيوق مقعد رابئ ----- الضرباء فوق النجم لاتيتلع ((72))

, 2 - مقصود از نجم دسته اى از ستارگان است كه سقوط كرده اند از ديده پنهان مى شوند.
3 - ستاره اى است كه غروب آن , سقوط در روز قيامت است .
4 - تيرهاى شهابى است كه در هنگام رجم شياطين ازستارگان رها مى شود.
5 - منظور از نجم نجوم قرآن است [يعنى اوقات و دفعاتى كه قرآن در آن اوقات نازل شده ) كسى كه مدت آن بيست و اندى سال است .
اذاهوى , هرگاه فرود آيد .
مـاضـل صاحبكم , مقصود از صاحب , پيامبر(ص ) است و مخاطبها قريشند, اين جمله جواب قسم اسـت , يعنى پيامبر هدايت كننده و هدايت يافته , ارشاد كننده وارشاد شده است , و چنان كه شما مـى پنداريد و او را به گمراهى نسبت مى دهيدنيست .
و دين و قرآنى كه براى شما آورده سخنى نيست كه از راى و ميل خودش صادر شده باشد .
ان هو الا وحى يوحى , جز وحى كه از طرف خدا به او مى شود چيزى نيست .
عـلـمـه شديد القوى , فرشته اى بسيار نيرومند به او تعليم داده كه جبرئيل (ع ) است .
اضافه شديد (صفت مشبهه ) به قوى (فاعل شديد) اضافه لفظى است .
ذومره , خردمند و رايش صائب و دينش محكم و جسمش سالم است .
فـاسـتـوى , جبرئيل با صورت حقيقى خودش ايستاد نه با آن صورتى كه هنگام آوردن وحى به آن صـورت مـجسم مى شد, و پيامبر(ص ) دوست داشت كه جبرئيل را به همان صورت اصلى خودش ببيند پس به همان صورت ايستاد.
و هـو بـاالافق الاعلى , يعنى افق خورشيد و مشرق , پس تمام افق را پوشاند , گويند:هيچ پيامبرى جبرئيل را به صورت حقيقى اش نديد جز محمد(ص ) كه دو بار او راديد يك بار در زمين و بار ديگر در آسمان سپس به پيامبر(ص ) نزديك شد و در هوابه او نزديكتر شد .
تدلى , مثلى در نزديك شدن است .
فـكـان قـاب قـوسين , ميان جبرئيل و رسول خدا مسافت دو كمان فاصله بود .
قاب قيب قاد قـيـد قـاس قـيـس بـه معناى مقدار است و اصل آن چنين بوده فكان مسافة قربه مثل قاب قوسين , و اين مضافها حذف شده است .
چنان كه شاعر مى گويد : وقد جعلتنى من خزيمه اصبعا , ((73))

يعنى به اندازه مسافت انگشت يا كمتر از آن .
فاوحى الى عبده , وحى ضمير عبده به خدا برمى گردد اگرچه نام خداى متعال برده نشده چون محل اشتباه نيست .
مااوحى , به منظور تعظيم از وحيى است كه خدا به پيامبر فرموده است .
در ما دو احتمال است : 1 - مصدريه باشد 2 - مى تواند موصوله باشد, گفته شده : جبرئيل به بنده خدا محمد(ص ) وحى كرد آنچه را خداوند به جبرئيل وحى كرد.
گـويـنـد: خـدا بـه پـيـامـبـر اسلام وحى كرد كه تا تو و امتت وارد بهشت نشويد ورود ديگرانبيا وامتهايشان به بهشت حرام است .
ماكذب الفواد, صورت جبرئيل راكه پيامبر (ص ) با چشم ديده بود دردل تكذيب نكرد, يعنى وقتى پيامبر(ص ) جبرئيل را ديد دلش نگفت او را نمى شناسم و اگر اين سخن را مى گفت دروغگو بود چون جبرئيل را شناخته بود به اين معنى كه با چشم او را ديده بود و با دلش شناخته بود و در حق بودن آن ترديدى نداشت .
كذب به تشديد ذال نيز قرائت شده يعنى آن را تصديق كرد و ترديدى به دل راه نداد كه صورت خود جبرئيل است .
افـتـمـارونـه , از مـراء بـه مـعـنـاى جلال و ستيز است و از مرى الناقه مشتق است كه هريك از ستيزگران به آنچه در اختيار رفيقش بود ستيز مى كرد .
افتمارونه , افتمرونه نيز قرائت شده و از مارتيه فمرتيه , است يعنى آيا در ستيز ومجادله بر پيامبر غـالـب مـى شويد از اين رو به على متعدى شده است چنان كه گويند : غلبته على كذا, در فلان موضوع بر او غالب آمدم , گفته شده : افتمرونه به معناى افتجحدونه است , آيا منكر او مى شويد .
ولـقـدرآه , يـعـنـى پـيـامبر(ص ) جبرئيل را يك بار ديگر كه از آسمان بر او نازل مى شد به صورت واقعى اش در سدرة المنتهى ديد , آن درختى است آشكار در سمت راست عرش بالاى آسمان هفتم ميوه اش مانند درختهاى انگور داربست شده و برگش مانند گوشهاى فيل است شخص سواره در سـايه اش هفتاد سال راه مى رود .
منظوراز آن سوى آن خبر ندارد , گفته شده : ارواح شهيدان به آنـجـا مـنـتـهى مى شود , گويند :سدرة المنتهى همان درخت طوبى است گويى كه در انتهاى بهشت است .
عـنـدهـا جـنـه الـماوى , در كنار سدرة المنتهى بهشت جاويدان قرار دارد كه پرهيزكاران به آنجا مـى رونـد , گـفته شده ارواح شهيدان در آنجا مسكن مى گزينند .
از حضرت على (ع ) و ابودرداء جـنـه الـمـاوى بـا هـاء روايـت شـده است و از حضرت صادق (ع )نيز به همين صورت يعنى با سايه هايش آن را پوشانيده و در آن وارد شده است .
اذ يغشى السدره , سدرة المنتهى در هاله اى از نور و حسن و صفا فرو مى رود وتوصيف آن بى پايان است , گفته شده : گروه زيادى از فرشتگان روى سدره رامى پوشانند.
از پـيامبر(ص ) روايت است كه بر روى هر برگ سدرة المنتهى فرشته اى را ايستاده ديدم كه تسبيح خـدا مـى گـفـت ((74)).

معناى آيه اين است كه پيامبر(ص ) در شب معراج جبرئيل را به صورت خودش ديد در حالى كه درخت سدره از آفريدگانى پوشيده بود كه بر شكوه و عظمت خدا دلالت داشت .
ما زاغ البصر ما طغى , چشم پيامبر(ص ) خيره نشد و چشم آن حضرت به طور كامل ثابت بود بى آن كـه از ديـدن جـبـرئيـل خـيـره يا منحرف شود يا از ديدن شگفتيهايى كه مامور به ديدن آنها بود چشمش از حد اعتدال و موارد تعيين شده عدول كند.