تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۱۵ -


تـرجمه : كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند آمرزش و اجربزرگى دارند.
(12) گفتار خـود را پنهان كنيد يا آشكار تفاوتى نمى كنداو به آنچه در دلهاست آگاه است .
(13) آيا آن كسى كـه مـوجودات راآفريده از حال آنها آگاه نيست ؟ در حالى كه او از اسرار دقيق با خبر, ونسبت به هـمه چيز عالم است .
(14) او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد, بر شانه هاى آن راه برويد, و از روزيـهـاى خـداوندبخوريد, و بازگشت همه به سوى اوست .
(15) آيا خود را از عذاب خدايى كه حـاكـم بـر آسمان است در امان مى دانيد كه دستور دهد زمين بشكافد و شما را فرو برد و دائما به لرزش خود ادامه دهد؟(16) ياخود را از عذاب خداوند آسمان در امان مى دانيد كه تند بادى مملو ازسـنـگريزه بر شما فرستد, و بزودى خواهيد دانست تهديدهاى من چگونه است ؟.
(17) كسانى كه پـيـش از آنـهـا بـودنـد (آيـات الهى را)تكذيب كردند اما (ببين ) مجازات من چگونه بود؟(18) آيا پرندگانى راكه بالاى سرشان گاه بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مى كنند نگاه نكردند؟ جز خداوند رحمان كسى آنها را برفراز آسمان نگه نمى داردچرا كه او به هر چيز بيناست .
(19) آيا لشكر شما مى تواند شما را دربرابر خداوند يارى دهد؟ همانا كافران تنها گرفتار غرورند.
(20) آيا آن كسى كـه شما را دوزى مى دهد اگر روزيش را باز دارد (چه كسى مى تواند نياز شما را تامين كند) ولى آنها در سركشى و فرار از حقيقت لجاجت مى ورزند.
(21) تفسير: ان الذين يخشون ربهم باالغيب , يعنى در جايى كه مردم آنها را نمى بينند و از چشم مردم دوراند از خدا مى ترسند و گناه نمى كنند.
و اسـروا قـولكم او اجهروا به , از ظاهر آيه استفاده مى شود كه [خداوند] به يكى از دومطلب : پنهان داشـتـن و آشـكـار ساختن امر مى كند يعنى بايد نهان و آشكارتان برابرباشد كه خدا به آن دو عالم است .
انـه عـليم بذات الصدور, سپس علت برابر بودن نهان و آشكار را بيان مى فرمايد كه خدا به آنچه در سـيـنـه هـا پـنهان است پيش از آن كه بر زبان جارى شود داناست پس چگونه از آنچه به آن سخن مى گوييد آگاه نباشد.
الايعلم من خلق و هواللطيف الخبير, سپس به صورت پرسش انكارى مى فرمايد: آياخدايى كه همه چـيـز را آفـريـده و بـه آفريدگان پنهان و آشكار خود احاطه علمى دارد وآگاه و نهان بين است چگونه ممكن است به نهان و آشكار و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند آگاه نباشد؟ مـمكن است من خلق منصوب باشد يعنى الا يعلم مخلوقه و هذه حاله آيا خدايى كه اين حالت را دارد [همه چيز را آفريده و به نهان و آشكار آگاه است ] به آفريدگان خود علم ندارد؟ [شان نزول ] اب ابـن عباس روايت شده كه منافقان در غياب پيامبر خدا(ص ) به او بد مى گفتند وجبرئيل (ع ) آن حضرت را از سخن منافقان خبر مى داد پس منافقان گفتند: گفتارتان را پنهان داريد تا خداى محمد (ص ) نشنود از اين رو آيه فوق نازل شد.
هـو الـذى جعل لكم الارض ذلولا, خدايى كه زمين را براى شما رام قرار داد و مسخرشما ساخت تا در آن تصرف كنيد و بر روى آن راه برويد.
فـامشوافى مناكبها, راه رفتن در مناكب [شانه ها] مثلى براى رام كردن بسيار و از حدگذشتن در آن سـت , زيـرا شانه هاى شتر محلى است كه به سواره دشوار است آن رازير گام خو بگذارد بعضى گـفـته اند: منظور از مناكب , كوههاست يعنى خداوند رفتن بر روى كوهها را بر شما آسان فرمود, بعضى گويند: منظور اطراف كوههاست .
و الـيـه الـنـشور, حشر شما در پيشگاه خداست و از شما مى پرسد كه آيا نعمتهايى كه به شما داده سپاسگزارى كرده ايد يا نه ؟ ءامنتم من فى السماء, آنگاه خداوند سبحان گنهكاران را تهديد كرده و فرموده است .
ءامـنـتـم , در ايـن آيـه دو قـول است : 1 - منظور ملكوت خدا در آسمان است چرا كه ملكوت محل سكونت فرشتگان خداست و اوامر و مقدرات خدا از آسمان فرودمى آيد.
2 - مـشـركـان مـعتقد به تشبيه بودند و فكر مى كردند خدا در آسمان است [و محلى دارد] پس بر حسب اعتقادشان گفته شده كه آيا از كسى كه شما معتقديد در آسمان است در حالى كه بالاتر از داشتن مكان است ايمن هستيد.
ان يخسف بكم الارض , شما را به فرو رفتن در زمين و فرستادن سنگريزه عذاب كند.
فاذا هى تمور, يعنى ناگهان شما را حركت دهد و بلرزاند تا در پايين ترين نقطه دوزخ ‌بيفكند.
فستعلمون كيفى نذير, در اين هنگام بزودى خواهيد دانست كه بيم دادن من چگونه است در حالى كه دانستن آن به حالتان سودى ندارد.
فكيف كان نكير, يعنى انكار من بر آنها و تغيير دادن نعمتهايى را كه به آنها داده ام خواهند دانست .
صـافـات و يقبضن , يعنى پرندگانى كه در هنگام پرواز بالهايشان را در فضا مى گشايندو هنگامى كـه بـر پهلوهاى خود مى زند بالها را جمع كرده و مى بندند.
و به اين دليل وقابضات نفرموده چرا كـه اصل پريدن گشودن بالهاست , و بستن بالها امرى است كه عارض برگشودن مى شود تا به آن وسـيله برحركت كردن كمك بگيرد از اين روگفته شده است و يقبضن يعنى پرندگان بالهاى خود را پياپى مى بندند همانندشخصى كه در آب شنا مى كند.
مـا يـمـسكهن الا الرحمن , خداوند فقط با رام ساختن هوا بر پرندگان و قدرت خويش آنها را نگاه مى دارد.
انه بكل شى بصير, خداوند مى داند چگونه بيافريند و شگفتيها را تدبير كند.
امن هذا الذى هو جندلكم ينصركم , ام من مورد اشاره است و گفته مى شود: هذا الذى هو جندلكم ينصركم من دون اللّه ...
كيست كه در برابر عذاب خدا شما رايارى كند؟ امن هذا الذى يرزقكم ان امسك رزقه , ام من مورد اشاره است و گفته مى شود هذاالذى يرزقكم ان امسك اللّه رزقه , اگر خدا روزى خود را دريغ كند اين بت به شماروزى مى دهد؟ و ايـن معنى در صورتى است كه كلمه اى در تقدير گرفته شود, ممكن است ام من هذا اشاره به تـمام بتها باشد چون بت پرستان معتقد بودند كه بتها آنان را از بلاهاحفظ مى كنند و به بركت آنها روزى داده مى شوند و گويى به اعتقاد آنان بتها لشكرى يارى كننده و روزى دهنده اند.
نظير اين است آيه ام لهم آلهة تمنعهم من دوننا, آيه آنها خدايى دارند كه مى توانند ازآنان در برابر ما دفاع كنند.
(انبياء/43).
بل لجوا فى عتو و نفور, بلكه به عناد و لجاج و گريز از حق و دورى از ايمان ادامه دادند.
ترجمه : آيا كسى كه به رو افتاده حركت مى كند به هدايت نزديكتراست يا كسى كه راست قامت در صـراط مـسـتـقيم گام بر مى دارد؟!(22)بگو او خدايى است كه شما را آفريد, و براى شما چشم و گوش وقلب قرار داد اما كمتر سپاسگزارى مى كنيد.
(23) بگو: او خدايى است كه شما را در زمين خلق كرد و به سوى او باز مى گرديد.
(24) آنهامى گويند: اگر راست مى گوييد اين وعده قيامت چـه زمـانـى اسـت ؟(25) بـگو علم آن مخصوص خداست و من فقط بيم دهنده آشكار هستم .
(26) هـنـگـامـى كـه آن وعده الهى را از نزديك مى بينيدصورت كافران زشت و سياه مى شود و به آنها گـفـته مى شود اين همان چيزى است كه تقاضاى آن را داشتيد.
(27) بگو: اگر خداوند من وتمام كسانى را كه با من هستند هلاك كند يا مورد ترحم قرار دهد,چه كسى كافران را از عذاب دردناك پـنـاه مـى دهد؟(28) بگو: او خداوندرحمان است , ما به او ايمان آورده ايم , و بر او توكل كرده ايم و بـزودى مـى دانـيـد چـه كـسـى در گـمراهى آشكار است .
(29) بگو: به من خبردهيد اگر آبهاى (سرزمين ) شما در زمين فرو رود چه كسى مى تواندآب جارى در دسترس شما قرار دهد؟(30) تفسير: افمن يمشى مكبا على وجهه , گويند: كبيته فاكب , او را به رو در افكندم و او به رو درافتاد, كاربرد چنين تركيبى نادر است , نظير همين تركيب است , قشعت الريح السحاب فاقشح , باد ابر را پراكنده ساخت پس پراكنده شد.
معناى آيه اين است :كسى كه در جايى ناهموار راه مى رود در حالى كه سر بـه زيـر افكنده است پس مى لغزد و به رو در مى افتد حالتش غير از حالت كسى است كه در زمين هموارراست قامت راه مى رود و از لغزش در امان است و اين مثلى براى شخص مؤمن وكافر است .
فـلـمـا راوه زلفة سيئا وجوه الذين كفروا, ضمير در راوه به وعده بر مى گردد, زلفة به معناى نزديكى است و نصبش بنابر حاليت يا ظرفيت است , يعنى با ديدن وعده (الهى ) چهره هايشان سياه شد و بر روى آن آثار اندوه و حسرت پديد آمد, و چهره آنها را غبار غم پوشانيد مانند چهره كسى كه او را براى كشتن مى برند و منظور روزقيامت است .
مجاهد مى گويد: منظور ديدن عذاب در روز بدر است .
در معناى تدعون , دو قول است : 1 - به معناى تفتعلوم و دعاست يعنى شما طالب آن بوديد و شتاب مى كرديد.
2 - بعضى گفته اند: تدعون از دعوى است يعنى شما بوديد كه ادعا داشتيد كه در قيامت زنده نـمـى شـويـد, ايـن كـلـمـه تـدعـون بدون تشديد نيز قرائت شده است ,شما آرزو مى كرديد كه پيامبر(ص ) و مؤمنان هلاك شوند.
قل امرايتم ان اهلكنى اللّه و من معى , پيامبر(ص ) مامور شد به آنها بگويد اگر همان طور كه آرزوى شماست خدا را هلاك سازد و مؤمن باشيم در اين صورت به بهشت خواهيم رفت او رحمنا, يا با تاخير انداختن اجلهاى ما مورد رحمت خدا واقع شويم .
فمن يجير الكافرين من عذاب اليم , پس در حالى كه شما كافريد چه كسى شما را ازعذاب آتش كه از ان رهـايـى نداريد رهايى خواهد بخشيد, يعنى شما طالب هلاكت ما هستيد كه در آن سعادت و رستگارى ما است در حالى كه شما خود در هلاكتى هستيد كه هلاكتى مانند آن نيست و رهايى از آن را نـمـى خـواهيد.
يا به اين معناست كه اگر خدا ما را با مرگ هلاك سازد پس از مردن ما يعنى كسانى كه مى توانيد آتش رااز شما دفع كنند چه كسى شما را از آتش و دوزخ حفظ مى كند و اگر خـدا بـا غـلـبـه دادن مـا بـر شـمـا و مـهلت دادن ما را مورد رحمت قرار دهد چه كسى شما را از كشته شدن به دست ما حفظ خواهد كرد.
قل هو الرحمن امنابه , بگو خدايى كه نعمت و رحمتش شامل تمام آفريدگان است .
آمـنابه و علهى توكلنا, به او ايمان داريم و بر او توكل مى كنيم , مفعول توكلنا را مقدم ومفعول آمنا راه مـوخـر آورده تا آمنا كنايه اى به كافران باشد كه پيش از اين ياد شدندوگويى فرموده است : ما كافر نشديم چنان كه شما كافر شديد.
و عليه توكلنا, سپس فرمود فقط بر خدا توكل مى كنيم نه به غيراو.
غـورا, پـايين برود در زمين و در چاهها و چشمه سارها فرو ريزد و آن توصيف به مصدر است مانند عـدل - رضـا و مـنـظور از معين چشمه هاى آشكار است .
از ابن عباس نقل شده كه منظور آب جارى است .

سوره قلم

مكى است و پنجاه و دو آيه دارد از ابن عباس و قتاده نقل شده كه بعضى از اين سوره مكى است و بعضى مدنى در حـديـث ابـى (بن كعب ) است كه هركس سوره قلم را بخواند خدا ثواب مردم خوشخو را به او عطا فرمايد. ((173))

از حـضـرت صـادق (ع ) روايـت اسـت كـه هركس سوره قلم را در نماز واجب يامستحب بخواند خـداونـد در تـمـام مـدت زنـدگانى اش او را از فقر ايمندارد و هرگاه بميرد از فشار قبر پناهش دهد. ((174))

تـرجمه : به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر ن , سوگند به قلم , و آنچه را با قلم مى نويسند.
(1) به بـركـت نـعـمـت پـروردگـارت تو مجنون نيستى .
(2) و براى تو اجر و پاداشى عظيم و هميشگى است .
(3) و تواخلاق عظيم و برجسته اى دارى .
(4) و بزودى تو مى بينى و آنها نيزمى بينند.
(5) كه كداميك از شما مجنون هستيد.
(6) پروردگار تو بهتراز هركس مى داند چه كسى از راه او گمراه شـده و هـدايـت يـافـتـگـان رانـيز بهتر مى شناسد.
(7) حال كه چنين است از تكذيب كنندگان اطـاعـت مـكـن .
(8) آنـها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها نرمش نشان دهند (نرمشى تؤام با انـحراف از مسير حق .
)(9) و اطاعت مكن ازكسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است .
(10) كـسـى كـه بـسـيارعيبجو و سخن چين است .
(11) و بسيار مانع كار خير, و تجاوزگر, وگناهكار است .
(12) علاوه بر اينها كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است .
(13) مبادا به خاطر اين كه صاحب مـال و فـرزنـدان فـراوان اسـت از او پـيـروى كـنـى .
(14) هـنگامى كه آيا ما بر او خوانده مى شود مـى گـويـدايـنـها افسانه هاى خرافى پيشينيان است .
(15) بزودى ما بر بينى اوعلامت و داغ ننگ مى نهيم .
(16) تفسير: ن و الـقـلـم , نون به اظهار و ادغام , قرائت شده و آن يكى از حروف الفباست و گفته شده نون هـمـان ماهيى است كه زمينها بر روى آن قرار دارد و بعضى گفته اند دوات است و بعضى گويند نهرى است در بهشت خداى متعال به آن نهر فرمود مركب شوپس منجمد شد.
ايـن نـهـر سفيدتر از شير و شيرين تر از عسل بود آنگاه به قلم فرمود بنويس پس آنچه بود و آنچه تا قيامت موجود مى شود نوشت , اين مطلب از امام باقر(ع ) روايت شده است : خداوند به آن قلمى كه مى نويسد سوگند ياد كرده چون در آن سودهاى بسيارى است .
و مـا يسطرون , آنچه فرشتگان ضبط كننده مى نويسند ما موصول يا مصدريه است و ممكن است مـقـصـود از قـلـم خـداونـد ان قلم باشد در اين صورت ضمير دريسطرون به صاحبان قلم بر مى گردد گويى خداوند فرموده است : سوگند به خداوند ان قلم و نوشته هايشان يا مقصود قلم و نوشتن صاحبان قلم است .
ما انت بنعمة ربك , بنعمة ربك در محل نصب بنابر حال بودن است .
يـعـنـى تـو مـجـنون نيستى در حالى كه خدا با نبوت به تو انعام فرموده است و اين جواب گفته مشركان است كه گفتند: يا اينها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون , اى كسى كه قرآن بر او نازل شده براستى كه تو مجنونى و ان لك لاجرا غير ممنون , در معناى اين جمله دو احتمال هست : 1 - محققا برائت در برابر تحمل رد اى نبوت و قيام به موجبات آن پاداشى قطع نشدنى است مانند عطاء غير مجذوذ, بخششى است قطع نشدنى (هود/108) 2 - مـنـظـور اين است كه (خدا) بر اين نعمت برتو منت نمى گذارد زيرا پاداشى است كه در برابر عملت مستحق آن هستى .
و انـك لـعـلـى خلق عظيم , خداوند سبحان خلق پيامبر (ص ) را بزرگ شمرده چرا كه آن حضرت كارهاى رنج آور قوم خود را بسيار تحمل مى كرد و در مخالفت كردن با آنهاروش نيكويى داشت .
بعضى گفته اند: منظور همان اخلاقى است كه خدا او را بدان در اين آيه امر فرموده است .
خـذ الـعـفو و امرباالمعروف و اعرض عن الجاهلين , با آنها مدارا كن و عذرشان رابپذيرو به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بـگـردان (اعراف /199).
در حديث است كه : همانا برانگيخته شدم تاكرامتهاى اخلاقى را به كـمـال بـرسـانـم .
از آن حضرت نيز روايت شده .
كه محبوبترين شما در پيشگاه خدا خوشخوترين شماست .
كـه بـا مـردم انس گرفته و مانوس مى شوند و دشمن ترين شما در نزد خدا كسانى اند كه در ميان مـردم رفت و آمد دارند و در بين برادران سخن چينى و ايجاد تفرقه مى كنندو مى كوشند تا براى مردم پاكدامن لغزشهايى بيابند.
فستبصرو يبصرون , يعنى اى محمد بزودى مى بينى و مى بينند كه كداميك از شمامجنون هستيد چرا كه پيامبر(ص ) به (برچسب ) جنون امتحان شد, باء در بايكم زايده است .
يا مفتون را مانند معقول و مجلود مصدر بگيريم , يعنى در كداميك از شما دو گروه ,جنون هست در گـروه مـؤمـنـان يـا گروه كافران , يعنى در كداميك از اين دو گروه كسى يافت مى شود كه اسـتـحـقـاق ايـن اسـم را دارد و آن كـنايه به ابوجهل و وليدبن مغيره ونظاير آنهاست و مانند آيه سـتـعلمون غدا من الكذاب الاشير, است (اولى فردامى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است !.
(قمر /26) ان ربك هو اعلم , در حقيقت پروردگارت ديوانگان را بهتر مى شناسد.
بمن ضل عن سبيله , ديوانگان همانهايى هستند كه از راه خدا گمراه شده اند.
و هو اعلم باالمهتدين , خداوند خردمندان را كه همان هدايت يافتگانند بهترمى شناسد.
يا منظور از آيه , وعده پاداش و عذاب دادن است و اين كه خدا به پاداش دادن هردو گروه آگاه تر است .
[شان نزول ] از ضـحـاك روايـت است كه چون قريش ديدند كه پيامبر(ص ) على (ع ) را بر ديگران مقدم داشت , گـفـتـنـد: مـحمد(ص ) مفتون على (ع ) شده است پس خداوند سوره ن والقلم , تا بمن ضل عن سـبـيـلـه , را نازل كرد و منظور از گمراهان همان افرادى هستندكه سخن ياد شده را گفتند و منظور از و هو اعلم بالمهتدين , على بن ابى طالب (ع )است .
فـلاتـطـع المكذبين , تشويق و تحريك بر تصميم گيرى در سرپيچى كردن با تكذيب كنندگان و خواسته هاى آنهاست .
و دوا لـو تـدهن فيدهنون , در معناى اين آيه دو احتمال وجود دارد: 1 - كافران دوست دارند كه با آنها مدارا و سازش كنى و آنها هم با تو مدارا و سازش كنند.
2 - كافران دوست دارند كه با آنها [درد نيست ] نرمش و مدارا كنى و آنان هم اكنون به طمع مدارا كردنت با تو مدارا مى كنند.
و لا تـطع كل حلاف مهين , از كسى كه در حق و باطل بسيار سوگند مى خورد پيروى مكن و اين خود براى جلوگيرى از سوگند كسانى كه به آن عادت كرده اند كافى است .
در معناى مهين دو احتمال هست : 1 - از مهانت به معناى كمى و كوچكى است و مقصود ضعف راى و تدبير است 2 - مقصود كذاب است چرا كه دروغگو در نزد مردم كوچك و پست است .
هماز, كسى كه بسيار غيبت و عيبجويى مى كند.
از حسن روايت شده , هماز كسى است كه در پشت سر مردم دهن كجى مى كند.
مـشـاء بـنـميم , آشوبگرى كه به قصد فساد و فتنه گرى از گروهى براى گروه ديگرسخنى نقل مى كند و منظور از نميم نميمه و به معناى سخن چينى است .
مناع للخير, در بخشيدن مال بخيل است .
ابن عباس گويد: كسى است كه فاميل وقبيله خود را از ديـن اسـلام مـنـع مى كند و او وليدبن مغيره بود كه ثروت بسيار داشت و ده پسر و به آنها از روى تعصب مى گفت : هر يك از شما مسلمان شويد او را ازبخشش خود محروم مى كنم .
مجاهد گويد: او اسودبن عبد يغوث بوده است .
سدى گويد: وى اخنس بن شريق بوده است .
معتداتيم , كسى كه از حق تجاوز كرده و ستمكار است و بسيار گناهكار.
عـتـل بـعـد ذلـك زنـيـم , شـخـص مناع خير پس از آن كه منع خير را از عيبها شمرده متجاوز و تندخواست , زنيم , زنازاده است , حسان گويد: و انت زنيم نيط فى آل هاشم كمانيط خلف الراكب القدح الفرد. ((175))

وليد در ميان قريش زنا زاده بوده و پس از گذشت هجده سال از ولادت وليد, پدرش (مغيره ) او را فـرزنـد خـود خواند و اين عمل از زشت ترين عيبهاى اوست زيرا كسى كه ستم كند و قلبش سياه شود بر هر گناهى جرى مى شود و براى اين كه اگر نطفه پليد باشد شخصى هم كه از آن نطفه به وجـود مـى آيـد پـلـيد است از اين روپيامبر(ص ) فرمود: زنازاده و فرزندش و فرزند فرزندش وارد بهشت نمى شود.
از پـيـامـبـر (ص ) روايـت اسـت كـه : جواظ (كسى كه بسيار مال گرد مى آورد و از ديگران منبع مى كند) جعظرى , (شخص خشن ).
عتل زنيم , شكمباره و بدخو و ستمگر وحرامزاده , وارد بهشت نمى شود.
زنيم از زنه و آن چيزى از پوست بز است كه بريده مى شود و در گردنش آويخته مى گردد زيرا آن پوست زيادى است كه به غير اهلش چسبيده است [كنايه از وليدحرامزاده است كه چسبيده به قومى است كه از آنها نيست .
] ان كان ذامال و بنين , در اين جمله دو احتمال هست : 1 - مـتعلق به ولاتطع باشد, يعنى از مغيره كه اين عبيها را دارد به خاطربهره مندى اش از دنيا و رفاهى كه وارد اطاعت مكن .
2 - مـمـكن است متعلق به جمله بعد باشد يعنى به سبب ثروتمندى و تقويت او به فرزندانش از او اطـاعـت مكن كه آيات ما را تكذيب كرده است قال كه جواب اذااست در ان كان ذامال عمل نمى كند چرا كه جمله مابعد شرط در جمله ما قبل آن عمل نمى كند, بلكه معناى تكذيب كه جمله بر آن دلالت دارد در آن عمل مى كند.
ان كـان بـه صـورت اسـتـفهام با دو همزه اان كان و با همزه ممدود يعنى ان لان كان ذامال خوانده شده است , اگر كسى داراى مال باشد بايد [آيات خدا را] تكذيب كند.
سـنـسـمـه على الخرطوم , خرطوم به معناى بينى است و صورت بهترين جا در بدن است و بينى بـهـتـريـن جاى صورت است از اين رو آن را محل عزت و حميت قرارداده اند و انفه , زيربار ننگ نـرفـتن را از آن مشتق كرده و گفته اند حمى انفه و شمخ ‌بانفه عزيز شد و تكبر كرد و عزت و بـزرگـى در انـف و بـينى است , پس خداى سبحان از داغ نهادن بر بينى به كمال خوارى و اهانت تـعبير كرده است زيرا داغ نهادن برصورت عيب و ذلت است پس چگونه خواهد بود اگر اين عيب در بهترين جاى صورت (بينى ) باشد و در آوردن لفظ خرطوم نوعى ذلت است .
بعضى گفته اند: معناى جمله اين است كه بزودى در روز قيامت با علامتى زشت علامت گذارى شود كه با آن علامت از ديگر كافران باز شناخته شود همان طور كه باپيامبر(ص ) به نوعى دشمنى كرد كه با آن از ديگر كافران جدا شد.
تـرجمه : ما آنها را آزموديم همان گونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم , هنگامى كه سوگند ياد كـردنـد كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان [دور از انظار مستمندان ] بچينند.
(17) و هيچ از آن استثنا نـكـنـنـد.
(18)امـا عـذابـى فـراگير (شبانه ) بر تمام باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه درخواب بـودنـد.
(19) و آن بـاغ سـرسـبز همچون شب سياه و ظلمانى شد.
(20) صبحگاهان يكديگر را صدا زدنـد.
(21) كـه بـه سـوى كـشتزارو باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد.
(22) آنهاحركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى گفتند.
(23) مواظب باشيدامروز حتى يك فقير بر شـمـا وارد نـشـود.
(24) آنـهـا صـبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كـنند.
(25) هنگامى كه (وارد باغ شدند, و) آن را ديدند گفتند: ما راه را گم كرده ايم !(26)(آرى هـمه چيز به طور كامل از دست ما رفته ) بلكه ما محروميم .
(27)يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گـفـت : آيـا بـه شـما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد؟(28) گفتند: منزه است پروردگار ما, مـسـلـمـا مـا ظـالم بوديم .
(29) سپس آنها رو به هم كردند و به ملامت يكديگرپرداختند.
(30) (و فـريـادشـان بـلند شد) گفتند: واى بر ما كه طغيانگربوديم .
(31) اميدواريم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن رابجاى آن به ما بدهد, چرا كه ما به او دل بسته ايم .
(32) اين گنه است عذاب خداوند (در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگرمى دانستند.
(33) تفسير: انـا بـلـونـاهـم كـمـا بلونا اصحاب الجنة , ما اهل مكه را به گرسنگى و قحطى و به دعوت رسول خـدا(ص ) آزمـوديـم چـنان كه صاحبان باغ را آزموديم و آنها گروهى بودند كه پدرشان را صدقه مـى داد و آنـچه از دم داس رد مى شد و داس نمى بريد و آنچه در ته خرمن باقى مى ماند و آنچه در موقع بريدن خوشه انگور بر جاى مى ماند و آنچه درهنگام خرما چيدن بر روى بساط گسترده در زيـر درخـت خرما باقى مى ماند براى مساكين مى گذاشت در نتيجه مال بسيارى براى فقرا جمع مى شد چون آن مرد بمردپسرانش گفتند اگر ما كار پدرمان انجام دهيم در حالى كه عائله منديم در تنگناى مالى قرار مى گيريم .
اذا قـسـموا ليصرمنها مصبحين , پس سوگند خوردند كه چون به صبح در آيند پنهان ازمسكينان محصولات را جمع كنند و در سوگند خود استثنا نكرده يعنى ان شاء اللّه نگفتند پس خدا باغشان را سـوزانـد و ان شـاء اللّه بـا ايـن كـه شرط است به اين دليل استثنا ناميده شده كه معناى جمله لاخرجن شا ان اللّه البته اگر خدا بخواهد بيرون مى روم , با لاخرج الا ان يشاء اللّه يكى است .
فـطاف عليها طائف من ربكو هم نائمون , پس در حالى كه خفته بودند بلا يا هلاكتى آنان را احاطه كرد.
فاصبحت كاالصريم , پس مانند باغى شد كه ميوه هايش را چيده اند چون ميوه هايش نابود شده بود, بعضى گفته اند: مانند شب تاريك شد يعنى باغ آتش گرفت و به خاكسترى سياه مبدل شد.
فتنادوا, يعنى بعضى از آنها بعضى ديگر را در وقت صبح صدا زدند.
ان اعدوا على حرثكم , يعنى اگر شما قصد چيدن (انگور) و درويدن (گندم و غيره ) وبريدن خرما را داريد صبح زود روى بياوريد.
فانطلقوا و هم يتخافتون , پس به باغشان رفتند در حالى كه آهسته با هم سخن مى گفتند.
ان لايدخلنها اليوم عليكم مسكين , ان مفسره است و نهى از داخل شدن مسكين به معناى اجازه دخول ندادن به آنهاست مانند: لاارينك هيهنا.
و عدوا على حرد قادرين , حرد از حاردت السنه است هرگاه سال , خير خودش رامنع كند, يعنى صبح كردند در حالى كه معتقد بودند مى توانند [بر مساكين ] سخت بگيرند و بهره به دست آورند, يـا چـون گفتند: ان غدوا على حرثكم در حالى كه نيت آنها پليد بود خدا آنان را مجازات كرد به اين كه باغشان خير نداشت و از خيرآن محروم شدند پس صبح بر سر كشته خود نرفتند بلكه صبح به نقطه اى رفتند كه بى خير بود.
قـادرين به عنوان ريشخند مقصود عكس معناى آن است , يعنى پيش خودشان فكر مى كردند كه مـى توانند محصولاتشان را بچينند و مسكينان را محروم سازند.
على حرد صله قاردين نيست , بعضى گفته اند: على حرد به اين معناست كه بسرعت و نشاط قصد باغشان كردند و به خودشان مـى گـفـتـنـد مـا مـى توانيم محصولاتمان را جمع كنيم يا مى پنداشتند كه به مقصودشان يعنى چيدن محصولات و محروم كردن مسكينان خواهند رسيد.
فـلـمـاداوها قالوا انا لضالون , چون باغ خود را بدان وضع ديدند به محض رسيدن گفتند: راه گم كرده ايم اين باغ ما نيست .
پس چون دقت كردند شناختند كه باغ خودشان است گفتند: بل نحن محرومون , از خير باغ محروم شديم چون به خودمان ستم كرديم .
قـال او سـطـهـم , عـادلـترين و بهترين آنها - گويند: هومن وسط قومه , او در قوم خودمتوسط و معتدل است گفت : لولاتسبحون , آيا خدا را ياد نمى آوريد و از پليدى نيت خود توبه نمى كنيد؟ قالوا سبحان ربنا انا كنا ظالمين , به سخنى كه فراخوانده شدند تكلم كرده و خدا را ازستم و هر كار زشتى تنزيه كردند آنگاه به ظلم خود در منع كردن معروف و ترك استثنا (نگفتن انشاءاللّه ) اعتراف كردند.
يتلاومون , بعضى از آنها بعض ديگر را بر زياده روى [در منع خير از فقرا] نكوهش مى كرد.
انا كنا طاغين , ما بوديم كه در ستم و ظلم از حد تجاوز كرديم .
عسى ربنا ان يبدانا, ان يبدلنا به تشديد دال و بدون تشديد قرائت شده است .
انا الى ربنا راغبون , ما به پروردگارمان توجه كرده و از او خواهان خير هستيم .
كذلك العذاب , مانند آن عذابى كه اهل مكه و صاحبان باغ را به آن آزموديم .
و لعذاب الاخرة اكبر, البته عذاب آخرت از آن سخت تر و بزرگتر است .
مجاهد گويد: صاحبان باغ توبه كرده و خدا بهتر از باغ اول به آنها داد.
ابـن مـسـعـود گويد: به من خبر رسيده كه آن قوم خود را براى خدا خالص كرده وخداوند هم از صـداقتشان آگاه شد پس باغى به نام (حيوان ) بجاى باغ سوخته به آنها داد و در آن انگورهايى بود كه هر خوشه اش را يك استر حمل مى كرد.
تـرجـمـه : بـراى پـرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پر نعمت بهشت است .
(34) آيا مؤمنان را هـمـچـون مـجرمان قرار دهيم ؟(35) شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟(36) آيا كتابى داردى كه از آن درس مى خوانيد؟(37) كه آنچه را شما انتخاب مى كنيد از آن شماست .
(38)با اين كه عهد و پيمان موكد و مستمرى تاروز قيامت بر ما داريد كه هرچه را به نفع خود اختيار مى كنيد براى شما قرار مى دهد؟(39) ازآنها بپرس كداميك از آنان چنين چيزى را تضمين مى كند؟(40) يا ايـن كـه مـعـبـودانى دارند (كه آنها را شريك خدا قرار داده اند و براى آنان شفاعت مى كنند) اگر راست مى گويند معبودان خود را ارائه دهند.
(41) به خاطر بياوريد روزى را كه ساق پاها از وحشت بـرهـنـه مـى گردد و دعوت به سجود مى شوند اما قادر بر آن نيستند!(42) اين در حالى است كه چشمهاى آنها (از شدت ندامت و شرمسارى ) به زير افتاده و ذلت و خوارى وجود آنها را فرا گرفته , آنـهـا پيش از اين دعوت به سجود مى شدند در حالى كه سالم بودند (ولى امروز ديگرتوانايى آن را نـدارنـد).
(43) اكـنـون مـرا بـا آنها كه اين سخن را تكذيب مى كنند رها كن و ما آنها را از آنجا كه نـمـى دانـند تدريجا به سوى عذاب پيش مى بريم .
(44) و به آنها مهلت مى دهم , چرا كه نقشه هاى مـن مـحـكم و دقيق است .
(45) با اين كه تو از آنها مطالبه مزدى مى كنى كه پرداخت آن براى آنها سـنـگـين است ؟(46) يا اسرار غيب نزد آنهاست ,و آن را مى نويسند (و به يكديگر مى دهند)؟(47) اكـنـون كـه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى (يونس ) نباش (كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتارمجازات ترك اولى شد) در آن زمان كه خـدا را خواند در حالى كه مملو از اندوه بود.
(48) و اگر رحمت خدا به ياريش نيامده بود (ازشكم مـاهـى ) بـيرون افكنده مى شد در حالى كه مذموم بود.
(49) ولى پروردگارش او را برگزيد, و از صـالـحـان قـرار داد.
(50) نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند تو را با چشمان خودهلاكت كنند ولى مى گويند او ديوانه است .
(51) در حالى كه اين (قرآن ) جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست .
(52) تفسير: جنات النعيم , بهشتهايى كه در آنها فقط نعمتهاى ناب هست و چيزى كه موجب نقصان آن شود به آن در نمى آميزد چنان كه باغهاى دنيا بدان آميخته است .
مشركان مى گفتند: اگر آن طور كه محمد(ص ) مى گويد, زنده شدن و پاداشى موجودباشد آنجا نـيـز وضعى نظير همين وضع دنيا را خواهيم داشت پس خداى سبحان به پيامبر(ص ) خبر داد كه چنان چيزى هرگز نخواهد بود.
آنـگـاه بـه طريق التفات [از غيبت به خطاب ] آنان را مخاطب ساخته و فرمود: شما راچه شده كه چـنـيـن حكم باطلى مى كنيد گويى كار پاداش به شما واگذار شده تا در آن به دلخواهتان حكم كنيد.
ام لـكم كتاب فية تدرسون , آيا شما را كتابى آسمانى است كه آنچه را به نفع خودانتخاب مى كنيد در آن مـى خـوانيد ((176))

و در اصل , تدرسون ان لكم ما يتخيرون , به فتح (ان ) بوده است چرا كه [مـا تخيرون ] مدروس و خوانده شده است و چون لام آمده ان مكسور شده است .
و ممكن است حـكـايـت از مـد باشد چنان كه هست مانند آيه : و تركنا عليه فى الاخرين سلام على نوم فى الـعالمين , و نام نيك اورا در ميان امتهاى بعد باقى گذارديم .
سلام باد بر نوح در ميان جهانيان .
(صافات /78-79).
و تخير الشى ء و اختاره , يعنى بهترين آن را برگزيده و نظير آن است : تنخله و انتخله هرگاه بيخته و الك شده چيزى را برگزيند.
ام لـكم ايمان علينا بالغة , آيا براى شما پيمانى است بر ما, محكم و در كمال تاكيد كه تا روز قيامت ثـابت است و تا آن روز از عهده پيمان بيرون نمى آيد تا آنچه حكم مى كنيد به شما بدهيم , و ممكن است الى متعلق به بالغة باشد يعنى پيمان به آن روز مى رسد و بطور كالم به آن منتهى مى شود و هـيـچ سوگند و پيمانى باطل نمى شود تا آنچه سوگند بر آن واقع شده حاصل شود و آن گفته خداوند ان لكم لماتحكمون , است .
سـلهم ايهم بذلك زعيم , اى محمد بپرس كدامين شما اين حكم را بر عهده مى گيرد كه آنچه در آخرت براى مسلمانان است براى آنها هم باشد.
ام لهم شركاء, آيا براى آنها شريكانى در اين گفته هست كه شريك و موافق آنهاباشند.
پـس اگـر در ادعاى خويش راستگويند شريكهايشان را بياورند مقصود اين است كه هيچ كس اين ادعايشان را قبول ندارد.
هـمـان طور كه كتابى ندارند تا به آن سخن گويد و پيمانى برايشان در پيش خدا نيست و زعيمى ندارند كه اقدام به شهادت كند يـوم يكشف عن ساق , منظور از كشف ساق سختى كار است و اصل آن در جنگ وگريز است كه زنان پرده نشين در جنگ ساقهاى خود را باز گذاشته يعنى لباسها رابالا مى زنند شاعر گويد: كشفت لكم عن ساقها ----- وبدامن الشر الصراخ ((177))

معناى آيه اين است , روزى كه كار دشوار مى شود و از دست بيرون مى رود, آنجا نه ساقى هست و نه كـشـفـى و ايـن نوعى مثل است و از آن جهت نكرده آورده شده تادلالت كند كه در سختى امرى است مبهم و بيرون از عادت , در عامل يوم دو قول است : 1 - منصوب به فلياتوا است .
2 - مـنـصوب است بنابراين كه در اصل يوم يكشف عن ساق يكون كيت و كيت بوده و فعل حذف شـده تـا دلالـت كـنـد بـر اين كه آنجا [در قيامت ] كارهايى مى شود كه بزرگى و اهميت آن قابل توصيف نيست .
و يدعون ال السجود, و به سرزنش به سجده فرا خوانده شدند نه به عنوان تكليف : فـلا يستطيعون , ميان آنها و توانايى بر سجده مانع شده تا حسرت و ندامتى برايشان باشد نسبت به دوران سـلامـتـى اعـضـاى بدن كه توان سجده داشتند و به سجده دعوت شدند ولى آنها كوتاهى كردند, و در حديث است كه كمرهاى آنان تنها يك مهره دارد و نمى توانند خم شوند و سجده كنند.
فـذرنـى و مـن يـكـذب بهذا الحديث , تكذيب كنندگان قرآن را به من واگذاريد گفته مى شود: ذرنـى و ايـاه يـعنى او را به من واگذار كه من او را كفايت مى كنم و مقصوداين است كه تكذيب كنندگان كتابم ) (قرآن ) را من خود كفايت مى كنم و تو اى (رسول ) دلت را به آن مشغول مدار.
سـنـسـتـد رجهم من حيث لا يعلمون , در خبر است : چه بسا كسى كه بر اثر احسان به اوبه تدريج هلاك شود و بسا گنهكارى كه با سرپوش نهادن بر گناهش مغرور شود وبسا كسى كه با گفتن خـوبـى اش , فـريـفـته گردد و خداوند سبحان احسان و قدرت دادن خود را در آيه واملى لهم ان كـيدرى متين , كيد و مكر ناميده چنان كه آن را استدراج نيز ناميده است كه فرو رفتن در هلاكت درجـه بـه درجـه است تا آنجا كه در نابودى فرو رود, و از آنجا كه كيد و مكر موجب هلاكت است , احسان و توانايى دادن خداوند بنده را در عمل , كيد ناميده است .
ام تـسـئالـهـم اجرا فهم من مغرم مثقلون , مغرم به معناى غرامت است يعنى برهلاكت كردن و آموختن از آنان مزدى مطالبه مكن كه تحمل غرامت و ضرر مالى برآنها دشوار و سنگين آيد و مانع ايمان آوردنشان شود.
ام عـنـدهـم الـغـيـب , يـعـنى آيا لوح محفوظ در اختيار آنهاست و هر حكمى مى كنند ازروى آن مى نويسند.
فاصبرلحكم ربك , منظور از حكم مهلتى است كه خدا به آنان مى دهد و يارى كردن تو (پيامبر) را به تاخير مى اندازد.
و لاتكن كصاحب الحوت , (در تسريع عذاب قوم خود) مانند يونس مباش آنگاه كه در شكم ماهى در حالى كه محبوس بود و [دلش ] پر از اندوه , فرياد بركشيد.
اذ نارى و هو مكظوم , مكظوم از كظم السقاء گرفته شده , هرگاه سقا مشك را پر ازآب كند.
يعنى آن دلتنگى و خشمى كه يونس به قومش داشت در تو پديد نيايد.
لـو لا ان تداركه نغمة من ربه , اگر رحمتى از سوى پروردگارش موجب استجابت دعا وزنده رها شدنش از شكم ماهى نمى شد.
لنبذ باالعرآء و هو مذموم , در بيان خالى از درخت و گياه افكنده شده بود, نذكرآوردن فعل لنبذ پسنديده است چون در تداركه ضمير, فاصله شده است .
فاجتبيه ربه , پس خداوند او را برگزيد و از پيامبرانى قرار داد كه مطيع خدايند.
ابن عباس گويد: خدا و حى را به او رد كرد و شفاعت خودش و قومش را پذيرفت .
و ان يـكـادالـذيـن كفروا, ان محففه از مثقله است و لام در ليزلقونك نشانه مخففه بودن آن است , و به ضم و فتح (ياء) قرائت شده است .
زلقه و ازلقه , يك معنى دارد, و معناى آيه اين است كه نزديك است كافران بر اثربسيار خيره شدن و چپ چپ نگاه كردن به تو با چشم دشمنى و كينه تو را بر زمين ده يا هلاكت كنند, اين مطلب , از گـفـتار عرب گرفته شده است : نظر الى نظرا يكاديصرعنى به من آن گونه نگاه كرد كه نزديك بـود مـرا بـر زمـين بيندازد, گفته اند كه چشم زخم در بنى اسد بود و يك ياز مردان آنها سه روز گـرسـنه مى ماند پس به هيچ چيزى نمى گذشت كه به آن بگويد تا امروز مانند آن را نديده ام جز ايـن كه آن را چشم زخم مى زد پس بعضى از كفار تصميم گرفتند كه نسبت به پيامبر(ص ) همان كار را بكنند وخدا او را از آن مكر نگاه داشت .
از حسن روايت شده كه داروى چشم زخم , خواندن اين آيه است . ((178))

لـمـا سمعوا الذكر, هنگامى كه قرآن را شنيدند در برابر مقام نبوت كه به تو (اى پيامبر)داده شده بـود نـتوانستند بر خود مسلط باشند و گفتند: براستى كه او ديوانه است چراكه در كار تو جبران مانده و از تو دورى مى جستند.
و مـاهـو الاذكر للعالمين , يعنى قرآن فقط يادآورى و پند براى جهانيان است و آنان رابه رستگارى هـدايـت مـى كند پس كسى كه چنين كتابى بياورد چگونه مجنون است ؟بعضى گفته اند: تا بر پا شدن قيامت ذكر شرفى براى جهانيان است .