تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۲۰ -


شكور مانند شكر مصدر است چنان كه كفر و كفور مصدرند.
انـا نخاف من ربنا, در معناى اين جمله دو احتمال است : 1 - مقصود اين باشد كه احسان ما به شما بـه خاطر ترس از سختى روز قيامت است نه پاداش .
2 - ما از شماپاداش نمى خواهيم چون از كيفر خدا بيم داريم كه در برابر صدقه دادن پاداش بخواهيم .
يـومـا عـبوسا قمطريرا, اين جمله نظير (نهارك صائم ) است [كه روزه دارى صفت شخص است نه روز] يـعـنـى صـفت اهل آن روز براى روز صفت آورده شده [مردم درروز قيامت چهره اى درهم كشيده دارند.
] يا سختى آن روز (قيامت ) به شير چهره درهم كشيده تشبيه شده است .
قمطريرا, روزى سخت و دشوار است .
فوقيهم اللّه شر ذلك اليوم , پس خداوند آنها را از وحشت و سختيهاى آن روز نگاه مى دارد.
و لـقيهم نضرة وسرورا, در برابر گرفتگى چهره و اندوه فاجران به مؤمنان شادابى چهره شادمانى دل عطا مى كند, و اين دلالت دارد كه يوم متصف به گرفتگى چهره اهل آن روز مى باشد.
و جـزاهـم بـمـا صـبروا جنة و حريرا, خداوند در برابر صبرشان بر آن ايثار و گرسنگى وبرهنگى , بهشتى به آنان پاداش مى دهد كه در آن خوردنيهاى گوارا و پوشاكهاى ظريف و زيبا وجود دارد.
متكئين فيها على الارائك لايرون فيها شمسا و لاذمهريرا, در آن بهشت بر اريكه ها تكيه مى دهند و هواى آن بهشت معتدل است و گرماى خورشيد و سرماى آزار دهنده اى آنان را آزار نمى دهد.
و دانـية عليهم ظلالها, اين جمله عطف بر جمله قبل است و مانند آن حال مى باشد وتقدير جمله ايـن است كه در آن بهشت نه خورشيدى مى بيننند و نه سرماى آزاددرهنده اى .
داخل شدن واو بر جـمله براى دلالت بر اين است كه كه دو امتياز باهم براى آنها وجود دارد و گويى فربموده است : پـاداش آنـان بهشتى است كه در آن هز هر دو نعمت يعنى هم دور بودن از گرماى خورشيد و هم سرما و نزديك بودن سايه به آنها, برخوردار هستند.
بـه گـفته زمخشرى ممكن است تمام كلمات : متكيئين , لايرون , و دانية , صفات بهشت باشد ولى مـن [مـصـنـف ] آن را دوست نمى دانم چرا كه هرگاه اسم فاعل صفت واقع شود و فعل براى غير مـوصـوف باشد لازم است ضمير آن آشكار شود درحالى كه اتكاء و دنو صفت براى جنة نيست , بـنـابـرايـن , هـمان قول اول (حال بودن كلمات مذكور) صحيح است .
دانية را مى توان منصوب دانست بنابراين كه عطف بر وجزاهم جنة باشد, [و در اصل ] و جزاهم جنة ولبس حرير و دخول جنة ودانـيـة عـليهم ظلالها, بوده و مضاف [لبس دخول ] حذف شده , يعنى : پاداش آنهابهشت و لباس حـريـر و داخـل شـدن در بـهشت است و نيز پاداش آنها بهشت ديگرى است كه سايه هايش به آنها نزديك است .
و ذلـلت قطوفها, يعنى ميوزه هاى آن بهشت براى آنها كه مى چينند هر طور بخواهنددر دسترس است و ممانعتى از چيدن ندارند, يا ميوه هاى آن بهشت را براى كسانى كه مى خواهند بچينندرام و فروتن و كوتاه و در دسترس قرار داده است .
ذللت برگرفته از اين گفته عرب است : حائط ذليل ديوار رام , هر گاه كوتاه باشد.
از مـجاهد روايت است كه اگر مؤمن در بهشت بپا خيزد ميوه ها به همان اندازه بالامى رود و اگر بنشيند ميوه ها پايين مى آيد تا دستش به آنها برسد.
تـرجـمه : و در گرداگرد آنها ظرفهايى از نقره ! و قدحهايى بلورين مى گردانند (مملو از بهترين غـذاها و نوشيدنيها).
(15) ظرفهاى بلورينى از نقرة ! كه آنها را به اندازه لازم آماده كرده اند.
(16) و در آن جـا از جـامـهـايـى سـيرياب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى است كه با زنجبيل آميخته اسـت .
(17) از چـشـمـه اى در بـهـشـت كـه نامش سلسبيل است [مى نوشند].
(18) و بر گرد آنها نـوجـوانـانـى جـاودانـى (بـراى پـذيـرايـى ) مى گردند كه هر گاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريدى پراكنده اند!(19) و هنگامى كه آن جا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى رامى بينى !(20) بر اندام آنها (بهشتيان ) لباسهايى است از حرير نازك سبزرنگ , و از ديباى ضخيم و با دستبندهايى از نـقـره تـزيـين شده اند, وپروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند!(21) اين جزاى شماست و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است .
(22) قواريرا قوارير, به سه صورت قرائت شده است : 1 - هر دو بدون تنوين (قوارير قوارير).
2 - هـر دو بـا تـنـويـن (قواريرا قواريرا) كه تنوين در اولى بدل از حرف اطلاق است ودر دومى به پيروى از اولى است .
3 - اولى به تنوين و دومى بدون تنوين (قواريرا قوارير).
قوارير من فضة , يعنى از نقره آفريده شده و به همان سفيدى و زيبايى و درخشندگى شيشه هاست و مـعـنـاى (كـانـت قـواريرا) اين است كه با ايجاد خداوند به صورت شيشه درآمده است و منظور بـزرگـداشـت ايـن آفـريـنـش عـجيب است كه شامل صفات هر دو جوهر متباين [نقره و شيشه ] مى باشد, و نظير همين است (كان ) در كان مزاجها كافورا مانند (يكون ) در كن فيكون .
[يعنى كان در همه موارد به معناى ايجادكردن است ].
قـدروهـا تقديرا, اين جمله صفت قوارير است يعنى مؤمنان آنها را نزد خودشان اندازه گيرى كرده كـه از نظر شكل و اندازه آن گونه باشد كه مى خواهند و همان اندازه شده است , بعضى گفته اند: ضمير (قدروها) به كسانى برمى گردد كه با آن جامهاپيرامونشان مى چرخند يعنى شراب جامها را بـه انـدازه اى كـه آنها [بهشتيان ] راسيراب كند برآورد كرده اند و اين براى آشكامنده لذت بخش تر است چون به اندازه نياز اوست .
از مجاهد روايت است كه جامها نه لبريز است و نه كم .
قدروها به ضم (قاف ) و به صورت مجهول نيز قرائت شده به اين مناسبت كه منقول از قدر, باشد مى گويى : قدرت الشى ء وقدرنيه فلان , هر گاه ديگرى تو را بر آن كار قادر سازد.
و به اين معناست كه مؤمنان را همانطور كه خود مى خواهند قادرمى سازند.
كان مزاجها زنجبيلا, عربها زنجفيل را خوب مى دانستند و از آن لذت مى بردند.
اعشى گويد: كاءن القرنفل والزنجبيل ----- باتا بفيها واءريا مشورا ((248))

از ابـن عـبـاس روايـت اسـت كه تمام آنچه را خدا از نعمتهاى موجود در بهشت در قرآن ياد كرده نـظـيـرش در دنـيـا وجـود ندارد ولى به چيزى [از اشياء دنيا] نام برده كه شناخته شود, و چشمه زنـجـفيل ناميده شده چون در آن مزه زنجفيل هست يعنى چشمه به طعم زنجفيل است و در آن مزه گزنده اى نيست بلكه برعكس گواراست گويند: شراب سلسل وسلسال و سلسبيل , نوشيدنى گوارا, زياد شدن (باء) درسلسبيل براى اين است كه كلمه پنج حرفى شود و [از باب زيادة المبانى تدل على زيادة المعانى ] ((249))

بر كمال گوارايى دلالت كند.
عينا در اين كلمه سه وجه است : 1 - بدل از زنجبيلا باشد.
2 - بـدل از كـاءسـا.
بـعـضـى گفته اند: جام مؤمنان آميخته به زنجفيل است يا خدا در آن طعم زنجفيل مى آفريند و بنابراين قول عينا بدل از كاسا است .
3 - منصوب به اختصاص (به فعل اخص مقدر) باشد, يعنى , اخص عينا.
و يـطـوف عـلـيهم ولدان مخلدون اذا رايتهم حسبتهم لولوا منثورا, خداوند زيبايى وصفاى رنگ پسران و پراكندگيشان را در مجالس را براى خدمت , به مرواريدهاى پراكنده يا مرواريدهاى تازه از صـدف خارج شده تشبيه كرده است زيرا زيباترين ودرخشنده ترين حالت مرواريد همان لحظه اى است كه از صدف خارج مى شود.
و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا, راءيت در اينجا نه مفعونل ظاهرى دارد نه تقديرى و گويى خـداونـد درمـوده است : و هر گاه در آنجا ديدى يعنى ديده بيننده به هر جا بيفتد فقط نعمتهاى فراوان و ملك عظيمى خواهد ديد.
ثـم مـحلا منصوب است بنابر ظرف بودن يعنى در بهشت ملكى عظيم و فراخ وهميشگى وجود دارد.
بعضى گفته اند: هر گاه چيزى بخواهند موجود مى شود.
بعضى گفته اند: فرشتگان بر آنها سلام مى دهند و از آنان اجازه مى گيرند.
عاليهم ثياب سندس , عاليهم , به سه صورت قرائت شده است : 1 - به سكون (ياء) بنابراين كه مبتدا و خبر آن ثياب سندس , باشد يعنى لباس رويين آنها از سندس است .
2 - منصوب باشد بنابرحال بودن [از ضمير در (يطوف عليهم )].
3 - عال , را بجاى فوق گرفته و بنابر ظرفيت نصب دهيم و جانشين حال سازيم .
4 - به معناى راءيت اهل نعيم و ملك عاليهم ثياب باشد.
خضر واستبرق , به دو صورت قرائت شده است : 1 - رفع بنابراين كه حمل بر ثياب شود.
2 - جر بنابراين كه حمل بر سندس شود.
استبرق به دو صورت قرائت شده است : 1 - بـه رفع به اين معنى كه ثياب سندس وثياب استبرق بوده و مضاف حذف شده واستبرق بجاى آن نشسته است .
2 - جر بنابراين كه بر سندس حمل شود.
وحلو اساور, حلوا عطف بر ج ويطوف عليهمج است .
اسـاور من فضة , دستبندهايى از نقره دارند كه قابل توصيف نيست , و بر اثر شفاف بودن درونش از بـرونش ديده مى شود.
بعضى گفته اند: در بهشت نقره برتر از طلا وياقوت و مرواريد است .
بعضى گفته اند: آنها گاه خود را با طلا و گاه با نقره مى آراينديا به هر دو.
و سـقـيـهم ربهم شرابا طهورا, پروردگارشان آنها را از شراب طهور كه مانند شراب دنياپشليد و نحس نيست سيراب مى كند.
بعضى گفته اند: شرابى كه آنها را از هر چيزى جز خدا تطهير مى كند.
ان هذا, هذا اشاره به بخششهاى خدا و نعمتها و تعظيمى است كه پيش از اين توصيف شده است .
كان لكم جزاءا, اين نعمتها پاداش اعمال و طاعتهاى قبول شده شماست .
و كـان سعيكم مشكورا, سعى شما در كسب رضاى خدا پسنديده است , و معناى شكر در آيه همين است كه معناى مجازى آن مى باشد.
روايت است كه چون جبرئيل اين آيات را تلاوت كرد عرض كرد: اى محمد(ص )آنها را بگير خدا بر تو و خاندانت گوارا كند.
ترجمه : مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم .
(23) پس در (تبليغ واجراى ) حكم پروردگارت شكيبا بـاش , و از هـيـچ گنهكار و كافرى ازآنان اطاعت مكن .
(24) و نام پروردگارت را هر صبح و شام به يادآور.
(25) و در شبانگاه براى او سجده كن , و مقدارى طولانى ازشب , او را تسبيح گوى .
(26) آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارنددر حالى كه پشت سر خود روز سخت و سنگينى را رها مـى كـنـند.
(27)ما آنها را آفريديم و پيندهاى وجودشان را محكم كرديم , و ه رزمان بخواهيم جاى آنان را به گروه ديگرى مى دهيم .
(28) اين يك تذكر ويادآورى است و هر كس بخواهد (با استفاده از آن ) راهـى بـه سوى پروردگارش انتخاب مى كند.
(29) و شما چيزى را نمى خواهيد مگراين كه خدا بخواهد, خداوند عالم و حكيم است .
(30) هر كس رابخواهد (و شايسته ببيند) در رحمت خود وارد مى كند, و براى ظالمان عذاب دردناكى فراهم ساخته است .
(31) تفسير: خـداونـد سبحان ضميرى را كه اسم ان است به منظور تاكيد تكرار كرده و گويى فرموده است : قرآن را جز من كسى بر تو نازل نكرده بگونه اى كه جدا كننده باشد وآيه اى را پس از آيه اى تفصيل دهد.
فاصبر لحكم ربك , پس در برابر حكم پروردگارت كه از روى حكمت و حق صادرشده صبور باش و آزار دشمنان را تحمل كن تا فرمان جنگ به تو برسد.
و لاتطع منهم آثما او كفورا, و به سبب كم صبريت بر آزار آنها از هيچ كدامشان اطاعت مكن .
بعضى گـفـته اند: منظور از شخص گنهكار عتبة بن ربيع و منظور از فرناسپاس وليدبن مغيره است آن دو گفتند: از امر رسالت صرفنظر كن ما تو را با مال وعيال دادن خشنود و راضى مى كنيم , و اگر مـى فرمود: ولاتطع آثما وكفورا جايز بودكه از يكى از آنها اطاعت كند پس چون حرف (او) را آورد بـه ايـن معناست كه از هيچ كدام اطاعت مكن و روشن است كه نهى از اطاعت يكى از آنها نهى از اطاعت هردوى آنهاست .
و اذكر اسم ربك بكرة واصيلا, يعنى در صبح و شب پروردگار را ياد كن .
و مـن الليل فاسجد له , و در پاسى از شب براى خدا نماز بگزار, بعضى گفته ان : نمازمغرب و عشار آخر را بگزار.
و سـبـحـه لـيـلا طـويلا, در برخى از شبهاى دراز يك سوم يا نيمى از شب يا يك سوم ازشب را به نمازهاى مستحب بپرداز.
ان هولاء يحبون العاجلة , اين كافران دنيا را دوست داشته و آن را بر آخرت ترجيح مى دهند.
و يذرون ورائهم يوما ثقيلا, و آخرت را در برابر يا پشت سرشان مى اندازند و به آن اهميت نمى دهند.
مـنـظـور از يـومـا ثـقـيـلا روز دشوار و سخت است و استعاره ازچيزى است كه سنگين است و حمل كننده اش را به زحمت مى اندازد.
و شـددنـا اسرهم , يعنى با پيوستن بعضى استخوانهايشان به بعضى و محكم كردن مفصلهايشان به وسيله اعصاب , آنها را نيرومند ساختيم .
اءسر, به معناى ربط و پيوند و محكم شدن به وسيله تسمه چرمى است .
فـرس مـاسـورا الـخلق , - اسبى كه رگ و پى آن محكم است - مى گويند چنان كه گويند: جارية معصوبة الخلق - كنيزى كه ساختار وجودى او محكم است .
بعضى گفته اند: منمظور جمله اين است كه آنها را مكلف ساختيم و با امر و نهى آنهاببستيم .
و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبديلا, و هر زمان بخواهيم آنان را نابود ساخته و به همانندهاى خودشاند ر عالم آخرت تبديل مى كنيم .
بـعضى گفته اند: به اين معناست كه آنها را به ديگران كه مطيعند تبديل مى كنيم وسزاوار آن بود كـه (و ان شئنا) بگويد نه (اذا شئنا) مانند آيه : و ان تتولوا يستبدل قوماغيركم , و هر گاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى آورد كه مانندشما نخواهند بود.
(محمد /38).
ان هذه تذكره , هذه اشاره به سوره يا آيات نزديك است منظور از تذكره , پند وموعظه است .
فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا, پس هر كس خير را برمى گزيند راه پروردگارش را درپيش بگيرد و با عبادات به او تقرب جويد.
و مـا تـشاؤن الا ان يشاء اللّه , و آنها عبادتى را به ميل خود نخواهند مگر اين كه خدابخواهد و آنها را مجبور سازد.
يشاؤون با (تاء) و (ياء) هر دو قرائت شده است .
ان يشاءاللّه , محلا منصوب است بنابراين كه ظرف باشد و اصل آن الا وقت مشية اللّه بوده است .
والظالمين اعدلهم ...
, ظالمين منصوب به فعل مقدرى است كه اعدلهم , آن را تفسيرمى كند مانند: اوعد, كافا, و نظير آنها.

سوره مرسلات

مكى است .
پنجاه آيه دارد.
ابـى (بـن كـعـب ) روايت كرده و هر كس سوره (والمرسلات ) را بخواند نوشته شود كه از مشركان نيست . ((250))

از حضرت صادق (ع ) روايت شده هر كس اين سوره را بخواند خداوند بين او ومحمد(ص ) آشنايى و معرفت قرار دهد. ((251))

ترجمه : سوگند به فرشتگانى كه پى در پى فرستاده مى شوند.
(1) و آنهاكه همچون تندباد حركت مى كنند.
(2) و سوگند به آنها كه (ابرها را)مى گسترانند, و منتشر مى سازند.
(3) و آنها كه حق را از بـاطـل جـدامـى كـنـنـد.
(4) و سـوگـنـد به آنها كه آيات بيداركننده (الهى ) را به (انبياء)القا مـى كنند.
(5) براى اتمام حجت , يا انذار!(6) كه آنچه به شما (درباره قيامت ) وعده داده مى شود به وقـوع مـى پـيـونـدد.
(7) در آن هـنـگام كه ستارگان محو و تاريك شوند.
(8) و كواكب آسمان از هم بشكافند,(9) و در آن زمان كه كوهها از جا كنده شوند.
(10) و در آن هنگام كه براى پيامبران (به مـنـظـور اداى شـهادت ) تعيين وقت شود.
(11) اين امر براى چه روزى به تاخير افتاده ؟(12) براى روزجدايى (حق از باطل ).
(13) تو چه مى دانى روز جدايى چيست ؟(14)واى بر تكذيب كنندگان , در آن روز.
(15) آيـا مـا اقوام (مجرم ) نخستين را هلاك نكرديم ؟(16) سپس آخرين را به دنبال آنها مـى فرستيم .
(17)(آرى ) اين گونه با مجرمان رفتار مى كنيم .
(18) واى برتكذيب كنندگان در آن روز.
(19) آيا شما را از آبى پست و ناچيزنيافريديم ؟(20) سپس آن را در قرارگاهى محفوظ و آماده قـرارداديم .
(21) تا مدتى معين .
(22) ما قدرت بر اين كار داشتيم پس ماقدرتمند خوبى هستيم (و امـر مـعـاد بـراى مـا سهل است ).
(23) واى برتكذيب كنندگان در آن روز.
(24) آيا زمين را مركز اجـتـمـاع انـسـانها قرارنداديم ؟(25) هم در حال حياتشان و هم مرگشان .
(26) و در آن كوههاى اسـتـوار و بـلـنـد قـرار داديم , و آبى گوارا به شما نوشانديم .
(27)واى بر تكذيب كنندگان در آن روز.
(28) والـمـرسـلات عـرفا فالعاصفات عصفا, مرسلات فرشتگانى اند كه به معروف خدايعنى امر و نهى فرستاده شده اند پس در رفتن همانند وزيدن بادهاى تند, سريعند.
والـنـاشـرات نـشـرا, مـنظور فرشتگانى اند كه بالهاى خود را در هنگام فرود آمدن با وحى در فضا مى پراكنند, يا اديان را در زمين منتشر مى سازند.
فاالفارقات فرقا, فرشتگانى كه حق و باطل را از هم جدا مى سازند.
فـالـمـلـقـيـات ذكـرا, فرشتگانى كه ذكر و وحى به پيامبران القا مى كنند تا عذرى (حجتى براى بندگانش باشد كه آنها را جز به حكمت و مصلحت كيفر نمى كند).
براى افرادبرحق باشد يا بيمى براى افراد باطل .
بعضى گفته اند: مرسلات بادهاى عذاب است كه پى درپى فرستاده مى شود ماننديال اسب پس بر اثـر شـدت وزيـدن , سـريـع مـى شوند و منظور از ناشرات بادهاى رحمت است كه ابرها را در فضا مى پراكنند تا باران ببارند پس آنها را از هم جدامى كنند مانند آيه : ويجعله كسفا, [خداوند ابرها را] مـتـراكـم مـى سـازد (روم /48).
يـامنظور ابراهايى است كه زمينهاى موات را منتشر مى كنند و سـپـاسـگزاران و ناسپاسان را از هم جدا مى سازند پس ذكر و ياد خدا را القا مى كنند يا عذرى باشد بـراى كـسـانـى كه با توبه و استغفارشان به درگاه خدا عذر مى خواهند هر گاه نعمت خدا را در باران مى بينند و سپاسگزارى مى كنند يا بيم و انذارى است براى آنها كه از شكر خداغافلند.
عـرفـا, نـصـب ايـن كلمه در معناى اول بنابر مفعول له بودن است يعنى ابرها براى احسان و نيكى فرستاده شدند و بنابر معناى دوم منصوب به حاليت است .
عذرا و نذرا دو مصدرند از اعذر هر گاه بدى را محو كند) و از اءنذر) هر گاه [بركارى ] بترساند و نصب آن دو بنابر مفعول له بودن يا بدليت است .
عذر و نذر هم به صورت مخفف و هم مشدد قرائت شده است .
انـما توعدون لواقع , براستى آنچه وعده داده شديد از آمدن روز قيامت ناگزير واقع مى شود و اين جمله جواب قسم است .
فاذا النجوم طمست , آنگاه كه آثار ستارگان محو و نابود شود, بعضى گفته اند: نور آنهابرود.
و اذا السماء فرجت , و آنگاه كه آسما شكافته شود و از هم باز شود و به صورت درهايى درآيد.
و اذا الجبال نسفت , و آنگاه كه كوهها مانند دانه اى كه با ابزار خردكننده و نظير آن خرد مى شود از هم فروپاشد.
و بست الجبال بسا, و كوهها بسرعت از جايشان كنده شوند.
و اذا الـرسل اقتت , اصل آن وقتت (با واو) است , و معناى اين كه پيامبران تعيين وقت مى كنند اين است كه زمان حضور خود در قيامت براى شهادت دادن بر امتهايشان راتعيين مى كنند و به قولى (وقتت ) يعنى , زمانى (روز قيامت ) را كه منتظر آن بودندرسيد.
لاى يوم اجلت , شگفتى از وحشت روز قيامت و تعظيم آن است .
ليوم الفصل , توضيح روزى است كه خداوند ميان مردم قضاوت مى كند.
اجلت , به تاخير افتاد.
ويلج , در اصل مصدر منصوبى ايت كه به جاى فعل خود نشسته ولى از نصب به رفع عدول كرده تا بر ثبات و ودام هلاكت شخص دعوت شده دلالت كند.
الم نهلك الاولين , آيا كافران نخستين , قوم نوح و عاد و ثمود و ديگران را هلاك نكرديم .
ثـم نتبعهم الاخرين , فعل بنابراين كه جمله مستانفه باشد مرفوع آمده و تهديدى براى قريش است يعنى همان كارى كه با آن اقوام كرديم نسبت به امثال آنها (قريش )اعمال مى كنيم چرا كه آنها نيز مانند آن اقوام [حقايق را] تكذيب كردند.
كـذلـك نفعل بالمجرمين , و همان كارى را كه با اقوام كافر كذشته كرديم نسبت به هربزهكحار و مجرمى انجام مى دهيم .
الم نخلقكم من ماء مهين , آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم ؟ فجعلناه فى قرار مكين , پس آن را دكر محلى استوار [رحم ] براى مدتى معلوم قرارداديم كه نه ماه يا كمتر است و خندا آن را مى داند.
فقدرنا فنعم القادرون , در معناى اين جمله دو وجه است : 1 ـ خلقت اور ا اندازه گيرى كرديم و ما او را خوب اندازه گرفتيم .
2 ـ بر تمامى آن امور قادريم و بر تدبير آن امر, توانايى كامل داريم , و معناى اول بهتراست به دليل قـرائت مـشـدد [فـعل قدر] و نيز به دليل آيه : من نطفة خلقه فقدره ازنطقه ناچيزى او را آفريد, سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت .
(عبس /19).
الـم نجعل الارض كفاتا, كفات از كفت الشى ء به معناى جمع و ضميمه كردن چيزى است و اسم است براى آنچه گرد مى آيد مانند ضمام و جماع كه اسم است براى آنچه ضميمه و جمع مى شود.
احياء و اموتا, در نصب اين دو كلمه سه قول است : 1 ـ منصوب به كفات باشند و گويى كافته احياء وامواتا گفته است .
2 ـ منصو بهب فعل مقدر تكفت باشد كه كفات بر آن دلالت دارد يعنى تكفت احياء على ظهرها وامـواتـا فـى بـطـنـها, زمين زندگان را بر پشت خود و؟ مردگان را دردرون و شكم خود نگانه مى دارد و نكره آوردن آن دو براى تعظيم است يعنى زندگان بى شمار و مردگان بى شمار.
3 ـ هـر دو حـال از ضمير [در فعل ] باشد زيرا معنى اين است كه تكفتكم احياء وامواتا, در حالى كه شما زندگان و مردگانيد نگاهتان مى دارد.
و جعلنا فيها رواسى شامخات , در زمين كوههاى ثابت و بلند قرار داديم .
و اسقيناكم ماء فراتا, برايتان نوشيدنى از آب گوارا قرار داديم .
ترجمه : (و در آن روز به آنها گفته مى شود) بيدرنگ برويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آن را انـكـار مـى كرديد!(29) بريود به سوى سايه سه شاخه (رودهاى خفقان بار آتش !).
(30) سايه اى كه نـه آرام بـخـش اسـت , و نـه از شـعـله هاى آتش جلوگيرى مى كند!(31)جرقه هايى از خود پرتاب مـى كند(32) مانند يك كاخ گويى (درسرعت و كثرت ) همچون شتران زردرنگى هستند (كه به هـر سـوپـراكـنده مى شوند).
(33) و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذرخواهى كنند.
(34) واى بر تـكذيب كنندگان در آن روز.
(35) امروز همان روزجدايى (حق از باطل است كه شما و پيشينيان را در آن جـمـع كرده ايم .
(36) اگر چاره اى در برابر من (براى فرار از چنگال مجازات )داريد انجام دهيد.
(37) واى بر تكذيب كنندگان در آن روز.
(38) افرادبا تقوا در سايه هاى (درختان بهشتى ) و در مـيـان چـشمه ها قراردارند.
(39) و ميوه هايى از آنچه مايل باشند.
(40) بخويد و بنوشيدگوارا, ايـنـها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد.
(41) ما اين گونه نيكوكاران را جزا مى دهيم !(42) واى بـر تـكذيب كنندگان در آن روز.
(43) (در مقابل , به مجرمان گفته مى شود) بخوريد و بهره گـيـريددر اين مدت كم (ولى بدانيد عذابق الهى در انتظار شماست ) چرا كه شما مجرميد.
(44) واى بـر تـكـذيب كنندگان در آن روز.
(45) وهنگامى كه به آنها گفته مى شود ركوع كنيد ركوع نـمى كنند.
(46) واى بر تكذيب كنندگان در آن روز.
(47) (اگر آنها به اين قرآن ايمان نمى آورند) پس به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند.
(48) تفسير: انـطلقوا الى ما كنتم به تكذبون , خازنان [دوزخ ] به آنها مى گويند.
به طرف عذاب دوزخ برويد كه [در دنيا] آن را تكذيب و انكار مى كرديد.
انطلاق , رفتن از جايى به جايى بدون توقف است .
انطلقوا الى ظل ذى ثلاث شعب , انطلقوا در اين آيه تكرار است و به لفظ ماضى قرائت شده تا پس از امـر از عـمـل كردن به مقتضاى آن خبر دهد, چرا كه آنان در عمل كردن به آن ناگزيرند [نمى توانند از آن سرپيچى كنند].
الـى ظـل , مـنظور دود دوزخ است مانند: وظل من يحموم و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا! (واقعه /43) ذى ثـلـث شعب , به سبب عظمتى كه آن دود دارد سه شاخه از آن شاخه جدامى شود.
يك شاخته بالاى سرشان و يك شاخه از سمت راستشان و يك شاخه ازسمت چپشان .
لاظـلـيـل , اين كلمه به عنوان ريشخند آنها و كنايه از آن است كه سايه آنها متضاد باسايه مؤمنان است .
و لايـغـنى من اللهب , لايغنى محلا مجرور است يعنى آن سايه , حرارت زبانه هاى آتش دوزخ را از آنها دفع نمى كند.
آنـهـاتـرمـى بـشرر كاالقصر, آن آتش شراره هايى را كه در بزرگى همانند كوشك است به اطراف مـى پـرانـد, بـعضى گفته اند: منظور از قصر درخت تنومند است و؟ مفردش قصره مى باشد مانند جمره و جمر, قصر به فتح اول و دوم به معناى گردن شتر,قرائت شده است .
كانه جماله صفر, گويى آن شراره و آتش (اگر شرر را اسم جمع بدانيم ) شترانى زردرنگند, جمالة جـمـع جـمـل و جـمالات جمع جمال است , شراره اول به قصرها وسپس به شتران تشبيه شده تا تشبيه را توضيح دهد چنان كه عنتره شتر خود را درشعرش به قصر تشبيه كرده است : قوقفت فيها ناقتى وكاءنها ----- فدن لاقضى حاجة المتلوم ((252))

جـمـالات به ضم (جيم ) قرائت شده و آن طنابهاى ضخيم كشتى است , بعضى گفته اند منظور از جمالات ريسمانهاى شتران بزرگ است و مفردش جماله است .
صـفـر گفته شده : براى اين كحه جنس , اراده شده است و گفته شده : صفر, رنگ سياهى است كه به زردى مايل باشد.
هذا يوم لاينطقون , در معناى اين جمله دو احتمال است : 1 ـ ايـن روز روزى اسـت كـحه آنها سخنى نمى گويند كه به نفعشان باشد, خداوندسخن گفتن كفار را به سبب سودمند نبودن مانند سخن نگفتن قرار داده است .
2 ـ در زمـانـى سـخن مى گويند و در زمان ديگر سخن نمى گويند, و روز قيامت طولانى است و مواضع و موقفهايى دارد از اين رو هر دو مورد در قرآن وارد شده است آيا به سخن خدا نمنگريد: ثم انـكـم يـوم الـقـيـامة عند ربكم تختصمون پس با يكديگر سخن گفته و ستيز مى كنند و آنگاه بر دهـانـهـايـشـان مـهـر مـى زنـنـد و دستها و پاهايشان به سخن مى آيند در اين هنگام ديگر سخن نمى گويند.
و لايـؤذن لـهـم فـيعتندرون , فيتعذرون عطف بر يؤذن [و محلا مرفوع ] است , يعنى براى آنان اجـازه و پـوزشـخواهى كه در پى اجازه باشد, نيست بى آن كه پوزشخواهى از اجازه نشات گرفته باشد.
و اگـر بـعـتذرون منصوب باشد ناگزير اذن سبب و وسيله پوزشخواهى آنهاست [عذرخواهى مسبب است ].
هذا يوم الفصل , اين روز, روز حكومت و داورى ميان مردم و دادخواهى مظلوم ازظالم است .
جمعناكم والاولين , اين جمله توضيح آن دادخواهى است زيرا هر گاه فيصله دادن اختلاف و نزاع مـيـان بدبختان و خوشبختان و ميان پيامبران و امتهايشان باشد ناگزيربايد اولين و آخرين گرد آيند تا اين حكومت و داورى ميانشان روى دهد.
فان كان لكم كيد فكيدون , اين آيه سركوبى كافران بر مكرشان در برابر دين خدا ودينداران است و نيز خوارى و ناتوانى آنها را قطعى مى سازد.
كلوا و اشربوا, محلا حال از ضمير متقين در آيه بعد است .
ان الـمـتـقين فى ظلال و عيون , يعنى اين سخن [كلوا واشربوا, بخوريد و بياشاميد] به آنان گفته مى شود.
كـلـوا وتـمـتـعوا, حال از مكذبين است يعنى در همان حالى كه به آنها گفته مى شودبخوريد و بـيـاشـامـيد ويل برايشان ثابت است , يعنى شما در زنده بودنتان سزاوارتربوديد كه به خوردن و نوشيدن فرا خوانده شويد و ممكن است كلوا جمله مستانفه و خطاب به مكذبان باشد.
[شان نزول ] و اذا قيل لهم اركعوا, هر گاه به آنان گفته شود نماز بخوانيد نماز نمى خوانند.
بعضى گفته اند: اين آيه درباره قبيله ثقيف نازل شده آنگاه كه پيامبر(ص ) به نمازامرشان كرد پس گفتند: قامت دوتا نمى كنيم چرا كه اين كار بر ما سبك و زشت مى آيد.
پس پيامبر(ص ) فرمود: در دينى كه ركوع و سجود نباشد خيرى نيست .
فباى حديث بعده يومنون , بعد از قرآن به چه سخنى ايمان مى آوريد در حالى كه قرآن آيتى , بينش بخش و معجزه اى آشكار و دليلى روشن است .
خداوند در اين سوره آيه : ويل يومئذ للمكذبين را ده بار تكرار فرموده و هر يك را به داستانى مربوط سـاخـته كه مخالف نظاير خود مى باشد و در پى هر يك از آن آيات ,ويل را براى تكذيب كننده آنچه در ضمن آيه است اثبات فرموده است .

سوره عم

مكى است .

از نظر علماى كوفه چهل آيه است و از نظر علماى بصره چهل و يك آيه .
به گفته علماى بصره عذابا قريبا يك آيه است .
در حـديث ابى (بن كعب ) است كه هر كس سوره عم يتسائلون را بخواند خداوندروز قيامت او را از شرابهاى سرد بهشتى سيراب كند. ((253))

از حضرت صادق (ع ) روايت است كه هر كس اين سوره را قرائت كند در صورتى كه در يك سال تهر روز بخواند از آن سال بيرون نرود تا به زيات خانه خدا موفق شود. ((254))

تـرجـمـه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
آنها از چه چيز از يكديگرسؤال مى كنند؟!(1) از خبر بـزرگ و پـراهميت (رستاخيز).
(2) همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند.
(3) چنين نيست كـه آنـهـا فـكرمى كنند, و بزودى مى فهمند.
(4) باز هم چنين نيست كه آنهامى پندارند, و بزودى مـى فهمند.
(5) آيا ما زمين را محل آرامش (شما)قرار نداديم .
(6) و كوهها را ميخهاى زمين ؟(7) و شما را به صورت زوجها آفريديم .
(8) و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم .
(9) وشب را پوششى (براى شما).
(10) و روز را وسيله اى براى زندگى ومعاش .
(11) و بر فراز شما هفت (آسمان ) محكم بـنـا كرديم .
(12) وچراغى روشن و حرارت بخش آفريديم .
(13) و از ابرهاى باران زا آبى فراوان نازل كرديم .
(14) تا به وسيله آن دانه و؟ گياه بسياربرويانيم .
(15) و باغهاى پر درخت .
(16) روز جدايى [حـق از بـاطـل ]ميعاد همگان است .
(17) روزى كه در صور دميده مى شود و شمافوج فوج وارد مـحـشـر مى شويد.
(18) و آسمان گشوده مى شود, و به صورت درهاى متعددى درمى آيد.
(19) و كوهها به حركت درمى آيدو به صورت سرابى مى شود!(20) تفسير: عـم يـتـسـائلون , عم عن بر ما(ى ) استفهاميه داخل و نون در ميم اذغام شده و الف افتاده است .
نظير آن است : بم , فيم , رمم , لم , الام , علام , حتى م , معناى اين استفهام و پرسش تعظيم و اهميت دادن بـه مـطـلـب است و گويى فرموده است : راجع به چه چيز از يكديگر مى پرسيد يا از ديگران سؤال مى كند مانند يتداعونهم , ديگران را فرا مى خوانند.
عـن الـنـبـاء الـعظيم , اين جمله توضيح شى ء مورد اهميت است كوه خبر روز رستاخيزباشد يا امر رسالت و لوازم آن است .
الـذى هـم فـيه مختلفون , بعضى گفته اند ضمير هم به كفار برمى گردد, و بعضى گفته اند به كفار و مسلمانان .
كلا سيعلمون , كلا منع از سؤال كنندگان است .
سيعلمون , در معناى آن دو قول است : 1 ـ براى تهديد سؤال كنندگان است كه بزودى خواهند دانست كه آنچه درباره اش مى پرسند و آن را ريشخند مى كنند, حق است چرا كه بدون ترديد واقع خواهدشد.
2 ـ بزودى كفار از فرجام تكذيبشان و مؤمنان از عاقبت تصديقشان آگاه خواهندشد.
مكرر آوردن فعل (سيعلمون ) براى تاكيد به مساله قيامت و تكرار كردن تهديداست .
ثم دلالت دارد بر اين كه تهديد دوم جدى تر از تهديد اول است .
الم نجعل الارض مهادا, آيا زمين را بستر شما قرار نداديم .
والجبال اوتادا, و كوهها را ميخهاى زمين قرار نداديم چنان كه كه خانه را با ميخهامحكم مى كنند.
و خلقناكم ازواجا,آيا شما را به شكلهاى گوناگون يا نر و ماده يا اضافى قرار نداديم ؟ و جـعلنا نومكم سباتا, خواب را راحت و آسايش براى بدنهايتان قرار داديم .
بعضى گفته اند: سبات بـه مـعـنـاى مـرگ و از سبت به معناى قطع است چرا كه شخص خوابيده از حركت افتاده است و دلالـت بـر كـمـال قدرت و حكمت او دارد, دليلى ندارد قدرت او بر زنده كردن مردگان را انكار كـنـيم زيرا نتيجه انكار قدرت خدا برزنده كردن مردگان اين است كه خدا در تمام كارهايش بى هدف باشد, در حالى كه خداى حكيم فعل عبث و بى هدف انجام نمى دهد.
و جـعـلنا الليل لباسا, ما شب را پوششى قرار داديم كه شما را از ديدگان بپوشاند وكارهايى را كه دوست نداريد ديگران از آن آگاه شوند در شب پنهان داريد.
و جعلنا النهار معاشا, روز را وسيله زندگى يا زمان به دست آوردن معاش شما قرارداديم كه براى نيازهايتان در آن بيدار باشيد و در كسب خود تصرف كنيد.
و نبينا فوقكم سبعا شدادا, بر بالاى سر شما هفت آسمان محكم بنيان نهاديم .
سـراجا وهاجا, چراغى بسيار درخشنده و فروزان يعنى خورشيد را [فرار داديم ]توهجت النار, آنگاه است كه آتش برافروخته شود.
و انزلنا من المعصرات ما يجاجا, و از ابرها هر گاه نزديك شود كه بادها آن را به باران بياورد و ببارد مانند: اجز الذرع , يعنى نزديك به درويدن شد, و به همين معناست اعصرت الجاريه , هر گاه زمان عادت ماهانه اش نزديك شود.
از مجاهد روايت است كه معصرات , بادهايى است كه داراى باران است چون بادهاابراها را به حركت مـى آورنـد و پـس از آن باران بسيار فراوان فرو مى ريزد, گويند: ثجه و ثج بنفسه , به فراوانى آن را ريخت , شخصا آن را ريخت , و در حديث است كه بهترين حج آن است كه عج و ثج باشد, عج بلند كردن صدا به لبيك است و ثج ,ريختن خون قربانى است .
لـنـخـرج به حبا و نباتا, تا به وسيله باران آنچه قوت و روزى آدمى است مانند گندم وجو و علوفه دامـهـا چون كاه و علف بيرون بياوريم چنان كه خداوند فرمود: كلوا وارعوا اءنعامكم هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد.
(طه /54).
و جـنـات الفافا, و باغهايى كه پيچيده به درختان است , الفاف به معناى پيچيده ,مفرد ندارد مانند اخباف , بعضى گفته اند: مفرد الفاف , لف است .
ان يوم الفصل كان ميقاتا, دو معنى دارد: 1 ـ بـراستى كه روز قيامت در حكم خدا داراى حدى است كه به وسيله آن , وقسمت دنيا مشخص شده و در آن وقت , دنيا پايان مى پذيرد.
2 ـ براى آفريدگان حدى است كه در هنگام رسيدن به آن حد به پايان مى رسند(مى ميرند).
يوم ينوخ , بدل از يوم الفصل يا عطف بيان براى آن است .
فـتاتون افواجا, امتها [گروه گروه ] از گورها به جايگاه حساب مى آيند و هر امتى همراه امام خود مى باشد و گفته اند: منظور جماعتهاى مختلف استلااز معاذ روايت است كه از رسول خدا راجع به ايـن جـمله پرسيد پس حضرت فرمود:ده صنف از امتم پراكنده محشور مى شوند كه خدا آنها را از ديـگـر مـسـلمانان جداساخته و صورتهايشان را تغيير داده است بعضى به صورت ميمون و برخى به صورتو خوك و بعضى بدنشان وارونه است , پاهايشان به بالا و صورتشان پايين است و با صورتشان بر زمين كشيده مى شوند, برخى نابينا و ناشنوايند بعضى زبان خود را كه بر سينه هخايشان آويخته اسـت مـى چـنـد و از دهـنـهـايـشان چرك جارى است كه اهل محشر از كثافت و بوى آن ناراحت مى شوند, بعضى دست و پا بريده وبرخى به زبانه هايى از آتش آويزانند بعضى از آنها بدبوتر از مردار گنديده اند و برخى لباسى از مس گداخته در آتش و چسبيده به بدن , بر تن دارند.