تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۱۹ -


مسلمان به طور قطع ايمان دارد كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از هر جهت برترين مخلوق است ؛ اما در عين حال ، ايمان دارد كه عظمت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) موجب نمى شود كه كسى را مورد بازپرسى قرار دهد؛ يا او را مجازات كند و يا پاداش ‍ دهد، چرا كه حسابرسى و پاداش دادن تنها از آن خداى يكتاست و امتياز اسلام بر بقيه اديان نيز همين است . اسلام سلطه يك انسان - هر كه باشد - را بر انسان ديگر نفى مى كند. ما مسلمانان نيز به همين ويژگى اسلام بر سوسياليست ها، ملى گرايان ، دموكرات ها و تمامى پيروان اديان و مذاهب فخر مى كنيم .
مفسران درباره سبب نزول اين آيه گفته اند: اشراف قريش به خدمت رسول خدا رسيدند، در حالى كه عمار بن ياسر، خباب ، بلال و چند تن ديگر از ضعفاى مسلمان در نزد آن حضرت بودند. آنها گفتند: اى محمد! آيا به همين گروه خشنودى ؟ آيا ما پيروان همين گروه باشيم ؟ آنان را از خودت دور كن تا ما با تو خلوت كنيم . آن گاه كه ما رفتيم ، آنان را به مجلست برگردان . گفته اند: پيامبر مى خواست به تقاضاى آنها پاسخ دهد كه اين آيه نازل شد.
ظاهر آيه نيز با اين شاءن نزول سازگارى دارد، به ويژه جمله فتطردهم فتكون من الظالمين ؛ زيرا آنان (عمار و بلال و...) سزاوارترند كه در مجلست باشند و از تو بهره گيرند؛ به بيانى ديگر پيامبر مى خواست ثروتمندان را جزء نزديكان خود قرار دهد تا آن ها از وى بهره گيرند. اما خدا فرمود: تهى دستان در اين باره سزاوارترند و اگر تو اين اولويت را ترك كنى به فقيران با ايمان ستم كرده اى .
سوال : آيا ترك چيزى كه سزاوارتر و بهتر است (ترك اولى ) با عصمت منافات ندارد؟
پاسخ : ((ترك اولى ))، يعنى چيزى كه انجامش بهتر است ، جايز مى باشد و با عصمت منافات ندارد. به علاوه ، پيامبر نه بدان سبب كه از فقر تهى دستان عار داشت ، بلكه به جهت علاقه اى كه به اسلام آوردن سران قريش داشت مى خواست اى تهيدستان را طرد كند. از اين رو، خداى سبحان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را متوجه ساخت كه اسلام از اين گروه خودخواه و ستمگر بى نياز است و آنان روزى با ذلت و خوارى اسلام خواهند آورد و (اتفاقا) در عمل هم چنين شد.
و كذلك فتنا بعضهم ببعض ليقولوا اءهولاء من الله عليهم من بيننا اءليس الله باءعلم بالشاكرين . واژه فتنه در اين جا به معناى آزمايش است . دليل اين كه خدا بنده اش را آزمايش مى كند آن است كه مى خواهد او را از طريق گفتارها و كردارهايش ، آن گونه كه هست ، در انظار عموم جلوه گر سازد؛ چنان كه اين مطلب را در تفسير آيه 94 از سوره مائده در بخش ((معناى آزمايش خدا، به تفصيل بيان كرديم . ((لام )) در ((ليقولوا)) براى عاقت است و معناى آن اين است : ثروتمندان با فقيران آزمايش كرديم تا خدا را به سبب نعمتى كه به آنها داده اند سپاس گويند؛ لكن آنان راه خود خواهى و سلطه جويى را در پيش گرفتند. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((به جهت مال و فرزند خشنود و يا خشمناك نشويد؛ زيرا شما از موقعيت فتنه و آزمايشى كه در جايگاه هاى ثروت و قدرت متوجه انسان است آگاهى نداريد، در حالى كه خداى سبحان مى گويد: ((آيا مى پندارند كه آن مال و فرزند كه ارزانى شان مى داريم ، براى آن است كه مى كوشيم خيرى به آنها برسانيم ؟ نه ، كه آنان در نمى يابند)).(93) خداى سبحان بندگان مستكبر خود را با دوستان خود، كه در نظر آنان مستضعفند، آزمايش مى كند. موسى (عليه السلام ) به همراه برادرش هارون بر فرعون وارد شد، در حالى كه هر دوى آنها لباس پشمينه بر تن و عصا در دست داشتند. آنها با فرعون شرط بستند كه اگر تسليم شود پادشاهى اش و عزتش ‍ پايدار بماند. فرعون گفت : آيا از اين دو شخص تعجب نمى كنيد كه دوام عزت و بقاى پادشاهى را برايم شرط مى كنند، در حالى كه خودشان تهى دست و خوارند؟ پس چرا بر آنها دستواره هايى از طلا افكنده نشده ؟ - تا آن جا كه حضرت مى گويد -: لكن خداوند اراده هاى پيامبران خود را نيرومند و وضعيت آنها را در ظاهر ضعيف قرار داده است )).
و اذا جاءك الذين يؤ منون بآياتنا فقل سلام عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((پروردگارم مرا ادب كرد و تاءديبم را نيكو قرار داد)). كدام ادب همانند ادب آفريدگار آسمان ها و زمين است و كدام قلب است كه همچون قلب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادب الهى در آن رشد كند و بارور شود؟ خداوند اين قلب پاك را ادب كرد تا آن را براى پذيرفتن رسالت خود آماده سازد؛ رسالتى كه رحمت براى جهانيان باشد و با اين رسالت و صاحبش ، اخلاق پسنديده به مرحله كمال رسد. خدا در چندين آيه از آيات خود به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادب آموخت و از آن جمله همين آيه مورد بحث است . اين آيه ، پيامبر، يعنى بهترين خلق خدا را تعليم مى دهد كه چگونه با ضعيفان و بيچارگان رفتار كند. از اين رو، پيامبر با آنان با كمال خوش رويى برخورد مى كرد و به آنها خوش آمد مى گفت و مى فرمود: سلام بر شما، خدا بر خويش مقرر كرده كه شما را رحمت كند، و مادام كه آنها در مجلس آن حضرت نشسته بودند او هم صبر مى كرد تا آنان خود بلند شوند و بروند.
اگر مقصود خدا از اين تربيت ، پيامبر است ، پس هدف خدا در مورد ما هم آن است كه به آن حضرت اقتدا و از او پيروى كنيم . بر اين اساس ، نبايد كسى را به جهت ثروت ، يا مقام و يا رنگ و نژاد احترام كنيم ، بلكه تنها، براى دين و اخلاق نيكو او را احترام بگذاريم . برخى از مفسران جديد مى گويند: ((سطح زندگى بشر (از لحاظ فرهنگى و اخلاقى ) پيش از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسيار پايين بود و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را بالا برد و به اوج رسانيد. اكنون بار ديگر از آن مرحله عالى تنزل يافته و در نيويورك ، بصیر و شيكاگو به پايين ترين حد خود رسيده است ؛ چرا كه در آن جا جز نژاد پرستى و تعصبات متعفن و تبعيضات رنگ و نژاد، چيزى به چشم نمى خورد.
اما در اسلام نه نژاد موجب امتياز مى شود، نه رنگ ، نه مقام ، نه ثروت و نه هيچ چيزى ديگر، جز تقواى الهى . راز تواضع و فروتنى كه در مراجع و علماى بزرگ اسلامى به چشم مى خورد، در همين اصل اسلامى و الهى نهفته است . كوچك و بزرگ به طور يكسان و بدون آن كه دربان و پاسبانى مانع از ورود آنان شود به خدمت اين عالمان مى رسند و بر حسب شيوه اى كه خود در زندگى دارند و با كمال سادگى با ايشان سخن مى گويند. اما با پاپ و ديگر رهبران دينى غير اسلامى تنها كسانى مى توانند ملاقات كنند و سخن بگويند كه وزير باشند و يا مقام و موقعيت مهم ديگرى داشته باشند، البته آن هم با تعيين وقت قبلى .
بار ديگر به تفسير سخن خدا مى پردازيم : و اذا جاءك الذين يؤ منون بآياتنا فقل سلام عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة . جمله السلام عليكم و رحمه الله تحيت اسلامى ، و دعايى است براى رهايى كسى كه شخص به او سلام مى كند از هر بدى و نيز دعا براى زندگى كردن او در امنيت و آرامش و رحمت و خشنودى خدا؛ چرا كه در صورت وجود خشم خداى بزرگ ، نجات و امنيتى نخواهد بود. اما اگر بركات خدا نيز بر رحمت او عطف گردد (و گفته شود: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ) در اين صورت ، شخص براى دوستش دعا كرده كه روزى زياد و بخشش فراوان نصيب او گردد. آرى ، اين تحيت الهى و اسلامى كجا؟ و جمله هايى نظير ((خوش آمديد. صبح به خير و روزتان خوش )) (كه غير مسلمانان به جاى سلام ، به يكديگر مى گويند) كجا؟ جمله كتب على نفسه الرحمة در آيه 12 از همين سوره نيز بيان شد و ما در تفسير آن گفتيم : رحمت خدا همچون قدرت و علم خدا از ذات مقدسش جدا نيست .
اءنه من عمل منكم سوءا بجهالة ثم تاب من بعده و اءصلح فاءنه غفور رحيم . مراد از جهالت در اين جا كم خردى است . اما درباره توبه در تفسير آيه 18 از سوره نساء سخن گفته شد و بخش ويژه اى را تحت عنوان ((تبوه و فطرت )) بدان اختصاص ‍ داديم . فاءنه غفور رحيم خداوندى كه ما آن را پرستش مى كنيم ، هر كس را كه به سوى او بر گردد مى بخشد و بندگان را مورد رحمت خود قرار مى دهد و هر كس كه به مردم رحم و براى منافع آنان كار كند، خدا را در عمل عبادت مى كند، هر چند در زبانش او را انكار كند و هر كس كه به حقى از حقوق آنها تجاوز كند، در عمل به خدا كفر مى ورزد هر چند ((لا اله الا الله )) و ((الله اكبر)) بگويد.
و كذلك نفصل الايات و لتستبين سبيل المجرمين . خداى سبحان در كتاب خود ويژگى هاى صالحان و نيز ويژگى هاى گناهكاران را بيان نموده است ، تا علايم هر گروه آشكار گردد. به علاوه ، شناخت يكى از اين دو گروه ايجاب مى كند كه ديگرى نيز شناخته شود، درست نظير هدايت و ضلالت .

عدم پيروى پيامبر از هوسهاى مشركان

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قُل لاَّ أَتَّبِعُ أَهْوَاءكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ (56)قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَكَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ (57)قُل لَّوْ أَنَّ عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الأَمْرُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ (58)
بگو: مرا منع كرده اند كه آن خدايانى را كه جز الله مى خوانيد پرستش كنم . بگو: از هوسهاى شما متابعت نمى كنم تا مبادا گمراه شوم و از هدايت يافتگان نباشم . (56) بگو: من از پروردگارم دليلى روشن دارم و شما آن دليل را دروغ مى خوانيد. آنچه بدين شتاب مى طلبيد به دست من نيست . حكم تنها حكم خداست . حقيقت را بيان مى كند و او بهترين داوران است . (57) بگو: اگر آن چه را بدين شتاب مى طلبيد به دست من بود، ميان من و شما كار به پايان مى رسيد؛ زيرا خدا به ستمكاران داناتر است . (58)

واژگان :

قصص : دنبال كردن اثر و ذكر خبر و حكايت است در اين جا نيز همين معنا مراد است .
الفصل : قضاوت كردن و صدور حكم .

اعراب :

((اذا)) به معناى جزاى شرط است ؛ يعنى اگر من از هوس هاى شما پيروى كنم ، گمراه شده ام . ضمير ((به )) به ((ربى ، بر مى گردد. ((واو)) در ((و كذبتم به )) جايز است براى استيناف باشد و نيز جايز است كه حاليه باشد بنابر تقدير گرفتن ((قد)) پيش از ((كذبتم ))؛ زيرا فعلى (ماضى ) كه مقرون به واو است جايز نيست حال واقع شود، مگر اين كه با ((قد)) همراه بيايد، خواه در ظاهر باشد و خواه در تقدير.

تفسير :

قل انى نهيت اءن اءعبد الذين تدعون من دون الله . خداوند در آيه پيشين ، به شيوه گناهكاران اشاره كرد و در اين آيه ، شيوه مزبور را بيان مى كند و آن عبارت است از: ((پرستش غير خدا)). قل لا اءتبع اءهواءكم قد ضللت اذا و ما اءنا من المهتدين ؛ چرا كه دعوت آنان ، هيچ منبعى جز هوسها و گمراهى ندارد. بنابراين ، چگونه پيامبر بزرگ اسلام از آن تبعيت كند؟ قل انى على بينة من ربى و كذبتم به ؛ يعنى من خدا را از روى آگاهى مى پرستم و شما از روى نادانى به او كفر مى ورزيد و بت ها را مى پرستيد و در كدامين منطق ، دانا از نادان پيروى مى كند و طرفدار باطل ، رهبر طرفدار حق است ؟
ما عندى ما تستعجلون به . وقتى پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از كافران دعوت كرد كه به خدا ايمان بياورند، آنان گفتند: ((يا بايد سنگى از آسمان بر ما فرود آيد و يا عذابى دردناك براى ما بياور)) لذا خدا سبحان به پيامبر دستور داد كه به آنان بگويد: ((آنچه بدين شتاب مى طلبيد به دست من نيست ))، بلكه به دست خداست و او هر زمان كه بخواهد آن را فرو خواهد فرستاد و من توان زود آوردن و يا به تاخير انداختن آن را ندارم . ان الحكم الا لله . تقديم و تاخير عذاب و هر چيزى به دست خداست . (يقص الحق )؛ حق را مى گويد. و هو خير الفاصلين ؛ او در قضاوت و صدور حكم بر هيچ كس ستم نمى كند.
قل لو اءن عندى ما تستعجلون به ؛ اگر آن عذابى را كه بدان شتاب مى كنيد در دست من بود، لقضى الاءمر بينى و بينكم ؛ با هلاكت كسانى كه از ميان شما ستم نموده و خشم خدا را فراهم كرده اند، كار ميان من و شما به پايان مى رسيد. والله اءعلم بالظالمين ؛ خدا به ستمكاران داناتر است و بر حسب آنچه حكمتش اقتضا مى كند، در نزول عذاب شتاب مى كند و يا آن را به تاخير مى اندازد.

كليدهاى غيب نزد خداست

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (59)وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (60)وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ (61)ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ (62)
كليدهاى غيب نزد اوست . جز او كسى را از غيب آگاهى نيست . هر چه را كه در خشكى و درياست مى داند. هيچ برگى از درختى نمى افتد مگر آن كه از آن آگاه است . و هيچ دانه اى در تاريكى هاى زمين و هيچ ترى و خشكى نيست جز آن كه در كتاب مبين آمده است . (59) و اوست كه شما را شب هنگام مى ميراند و هر چه در روز كرده ايد مى داند، آن گاه بامدادان شما را زنده مى سازد تا آن هنگام كه مدت معين عمرتان به پايان رسد. سپس بازگشتتان به نزد اوست و شما را از آنچه كرده ايد آگاه مى كند. (60) اوست قاهرى فراتر از بندگانش . نگهبانانى بر شما مى گمارد، تا چون يكى از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما بى هيچ كوتاهى و گذشتى جان او بگيرند. (61) سپس به نزد خدا مولاى حقيقى خويش باز گردانيده شوند. بداند كه حكم ، حكم اوست و او سريع ترين حسابگران است . (62)

واژگان :

مفاتح : جمع مفتح به فتح ميم به معناى خزانه و به كسر ميم به معناى كليدى است كه با آن قفل ها باز كنند. مفاتيح جمع مفتاح است .
جرحتم : كار كرديد. از جوارح گرفته شده و آن عبارت است از: اعضايى كه انسان با آن كارهايش را انجام مى دهد.
الاءجل المسمى : مدت معين .
الحفظة : فرشتگانى كه اعمال انسان را نگهدارى مى كنند.

اعراب :

جمله ((لا يعلمها الا هو)) حال از ((مفاتح )). ((من ورقة ))، ((من )) زايد، ((ورقة )) فاعل براى ((تسقط)). جايز نيست كه ((الا فى كتاب مبين )) از و ما تسقط من ورقه الا يعلمها استثنا شود؛ زيرا در اين صورت ، معنا اين مى شود كه خدا همه چيز را مى داند، مگر آنچه در كتاب مبين است كه آن را كاملا نمى داند، چنان كه مى گويى : لا شى ء الا انا عالم به الا ما فى الصندوق ؛ چيزى نيست ، مگر اين كه من آن را مى دانم ، جز آنچه در صندوق است )). بنابراين ، ((فى كتاب مبين )) لزوما متعلق به خبر محذوف براى مبتداى محذوف است و تقدير آن بدين ترتيب مى باشد: الا هو موجود فى كتاب مبين .
بالنهار ((باء)) به معناى ((فى )) است و ((مولاهم )) صفت براى ((الله )) و ((الحق )) صفت دوم آن است .

تفسير :

و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حبة فى ظلمات الاءرض و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين . مفاتح الغيب ، يعنى خزينه هاى غيب ، و معنايش اين است : خدا جهان و آنچه را در آن روى داده و روى خواهد داد مى داند، خواه جزئى باشد يا كلى ، مادى باشد يا معنوى . علم خدا به زمان و كان و يا حالت خاصى منحصر نمى شود؛ زيرا علم او ذاتى است و نه اكتسابى و ذات خدا نه زمان دارد نه مكان و نه با تغيير حالت ها و رويدادها تغيير مى كند. در حديث آمده است : ((كليدهاى غيب پنج است : ((خداست كه مى داند كه قيامت چه وقت مى آيد؛ اوست كه باران مى باراند؛ از آنچه در رحم هاست آگاه است ؛ هيچ كس نمى داند كه فردا چه چيز به دست خواهد آورد؛ كسى نمى داند كه در كدام زمين خواهد مرد)).(94)
فيلسوف ، ملا صدرا گفته است : ((تمامى اشيا، خواه كلى و خواه جزئى از چشمه فيض او فوران مى كند و او مبداء هر موجودى است ، خواه اين موجود عقلى باشد يا حسى ، ذهنى باشد و يا خارجى ، و فيض گرفتن اين اشيا از او به معناى آشكار بودن آنها در نزد اوست )).
متكلم بزرگ ، علامه حلى مى گويد: ((هر موجودى ، غير از خدا، ممكن است و وجودش به خدا اسناد داده مى شود. بنابراين ، خدا به اين موجود آگاهى دارد، خواه جزئى باشد و خواه كلى ، قائم به ذات خود باشد يا قائم به غير، در خارج باشد و يا در ذهن ؛ چرا كه وجود صورت در ذهنى خواه صورت شى ء وجودى باشد و خواه صورت شى ء عدمى ممكن و يا ممتنع . در نتيجه ، هيچ چيزى از خدا پوشيده نيست : نه ممكنات و نه ممتنعات )).
و هو الذى يتوفاكم بالليل . از نظر عرف ، واژه هاى وفات و موت يك معنا دارند؛ يعنى نبودن زندگى و هر كدام از اين دو واژه ، به طور مجاز به معناى خواب به كار مى رود؛ زيرا حواس انسان به سبب خواب از كار مى افتد. خدا مى گويد: ((خدا جان ها را به هنگام مردنشان مى گيرد و نيز جان كسانى را كه در خواب خود نمرده اند. جان هايى را كه حكم مرگ بر آنها رانده شده نگه مى دارد و ديگران را تا زمانى كه معين است باز مى فرستد)).(95) بدين معنا كه خدا رابطه موجود ميان جان ها و بدن ها را، در هنگام مرگ ، در ظاهر و در واقع قطع مى كند و آن را در نزد خود نگه مى دارد. اين رابطه در هنگام خواب تنها در ظاهر قطع مى شود، نه در واقع . پس از بيدار شدن اين رابطه بر مى گردد و تا وقت معينى كه انسان حقيقتا مى ميرد، مى ماند. بنابراين ، شخص خوابيده ، در آن واحد، هم زنده است و هم مرده . مراد از ((وفات )) در آيه ، مرگ مجازى است . امام على (عليه السلام ) فرمود: ((جان در هنگام خواب بيرون مى رود؛ اما شعاعش در بدن باقى مى ماند و با همين شعاع است كه شخص خواب مى بيند. وقتى كه بيدار مى شود، روح زودتر از يك لحظه بر مى گردد)).
و يعلم ما جرحتم بالنهار. مقصود اعمالى است كه اعضاى انسان آن را انجام مى دهد. (ثم يبعثكم فيه .) ضمير ((فيه )) به ((النهار)) بر مى گردد و معناى جمله اين است : شما را از خواب بيدار مى كند. مفسران مى گويند: اين سخن دليلى است بر دوباره زنده شدن و وجود قيامت ؛ زيرا خواب همانند مرگ است و بيدارى همانند زنده شدن پس از مردن . ثم ينبئكم بما كنتم تعملون . آن گاه شما را از كارهاى نيك و يا بدى كه در شبها و روزهايتان انجام مى داديد آگاه مى كند.
خلاصه سخن آن كه ، هر انسانى در پايان اجل حتمى خود مى ميرد. آن گاه خداوند او را پس از مردن زنده مى كند، درست مانند زمانى كه از خواب بيدارش مى سازد. سپس هر كس را در قيامت در برابر آنچه در دنيا انجام داده پاداش مى دهد و به هيچ كس ستم نمى شود.
سوال : چرا آيه ، خواب را به شب اختصاص داده است و كار را به روز، با اين كه انسان گاهى شب كار مى كند و روز مى خوابد؟
پاسخ : مقصود آيه ، آن چيزى است كه غالبا انجام مى شود.
و هو القاهر فوق عباده . در تسلط خدا بر بندگانش ، همين بس كه آنان بدون آن كه خود دخالت داشته باشند به دنيا مى آيند و با اجبار دنيا را ترك مى كنند. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((بازگشت همه اشيا تنها به سوى خداوند يكتا و قهار است . آنها در آغاز آفرينش خود، هيچ توانى نداشتند و از نابودى خود نيز نمى توانند جلوگيرى كنند)).
و يرسل عليكم حفظة . اين نگهبانان از ميان فرشتگانند. خداوند مى گويد: ((حال آن كه بر شما محافظانى گمارده شده اند: كاتبانى بزرگوار، مى دانند كه شما چه مى كنيد)).(96) ما به اين موضوع ايمان داريم ؛ زيرا خدا از طريق وحى بدان خبر داده است و مخالف عقل هم نيست . البته ، در سخن خدا و نيز در سخن پيامبر او، خصوصيت كاتب و كتابت بيان نشده است و عقل هم انسان را ملزم نمى كند كه درباره اين دو به جستجو برخيزيم . بنابراين ، تنها خداوند درباره آنها آگاهى دارد. اما كسانى كه اين كاتبان را به پليس هاى مخفى تشبيه مى كنند چنان كه در تفسير المنار و تفسير المراغى چنين كرده اند اين كار از قبيل مقايسه غيب با حضور و آسمان با زمين است ، حال آن كه اين دو تفاوت زيادى با يكديگر دارند.
 
ميان ماه من تا ماه گردون   تفاوت از زمين تا آسمان است
حتى اذا جاء اءحدكم الموت توفته رسلنا و هم لا يفرطون . تفسير اين آيه را مى توان از آيه 11 سوره سجده به دست آورد: ((بگو: فرشته مرگ ، كه موكل بر شماست ، شما را مى ميراند...)). اين موضوع نيز همانند نگهبانان كاتب ، از نظر عقل جايز و از نظر وحى كاملا ثابت شده است .
ثم ردوا الى الله مولاهم الحق ؛ به سوى خدا باز مى گردند تا درباره ايشان قضاوت كند. اءلا له الحكم و هو اءسرع الحاسبين . خدا در كوتاه ترين مدت بازپرسى مى كند، حكم را صادر و آن را اجرا مى كند؛ چرا كه حق آشكار، حكم قطعى و كيفر آماده است و همه چيز به صرف اراده او انجام مى شود.

چه كسى نجات دهنده است ؟

قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَـذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (63)قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ (64)قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ (65)وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُل لَّسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ (66)لِّكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (67)
بگو: چه كسى شما را از وحشت هاى خشكى و دريا مى رهاند؟ او را به زارى و در نهان مى خوانيد كه اگر از اين مهلكه رهايى يابيم ، ما نيز از سپاسگزاران خواهيم بود. (63) بگو: خداست كه شما را از آن مهلكه و از هر اندوهى مى رهاند، باز هم بدو شرك مى آوريد. (64) بگو: او قادر بر آن است كه از فراز سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد، يا شما را گروه گروه درهم افكند و خشم و كين گروهى را به گروه ديگر بچشاند. بنگر كه آيات را چگونه گوناگون بيان مى كنيم شايد بفهمند (و باز گردند.) (65) قوم تو قرآن را دروغ مى شمردند، در حالى كه سخنى است بر حق . بگو: من كارساز شما نيستم . (66) به زودى خواهيد دانست كه براى هر خبرى زمانى معين است . (67)

واژگان :

الظلمات : در اين جا به معناى سختى ها و بيم هاست . به زودى كه در آن سختى و گرفتارى باشد. مى گويند: ((يوم مظلم ؛ روزى تاريك )).
لبس : ((ليس عليه الاءمر)) يعنى كار بر او مشتبه و برخى با برخى ديگر مخلوط شده است .
الشيع : گروه ها. هر گروهى به تنهايى ((شيعه )) گفته مى شود.
الفقه : فهميدن چيزى با دليل آن .
المستقر: مكان يا زمان استقرار چيزى .

اعراب :

جمله ((تدعون )) حال از مفعول ((ينجيكم )). ((تضرعا)) مصدر، در موضع حال و به معناى ((متضرعين )). ((من فوقكم )) متعلق به محذوف صفت براى ((عذاب )). ((شيعا)) حال از مفعول ((يلبسكم )). ((كيف )) مفعول ((نصرف )). ((باء)) در ((بوكيل )) زايد، ((وكيل )) خبر ((ليس )) و ((عليكم )) متعلق به ((وكيل )). ((لكل )) خبر مقدم و ((مستقر)) مبتداى موخر.

تفسير :

قل من ينجيكم من ظلمات البر والبحر تدعونه تضرعا و خفية . ظلمات البر و البحر كنايه است از سختى ها و گرفتارى هايى كه انسان در سفرهاى دريايى و زمينى تحمل مى كند. البته ، در عصر حاضر بايد سفر هوايى را كه به مراتب پرخطرتر از زمين و درياست بدان اضافه كرد. معناى آيه اين است : اى پيامبر! از مشركان و كافران بپرس : در هنگام دشوارى به چه كسى پناه مى برند و در جلوت و خلوت نزد چه كسى زارى مى كنند؛ آيا به خدا يا به كسانى غير از خدا كه آنها را مى پرستند؟
در تفسير آيه 41 از همين سوره گفتيم : فطرت به صورت ناخود آگاه آفريننده اش را درك مى كند؛ لكن حجاب تقليد و هواهاى نفسانى جلوه تابش آن را مى گيرد. تنها در هنگام سختى ها اين پرده كنار مى رود و انسان با فطرت پا و زلال خويش لب به سخن باز مى كند. و هيچ كس از اين سختى ها و گرفتارى ها نمى تواند رهايى يابد، حتى كسى كه در عافيت به سر مى برد از مشكلات مى ترسد و اگر خردمند باشد از اين كه ممكن است دچار سرنوشت بد شويم بيم دارد. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((مبتلايى كه سخت در بلا گرفتار است بيش از كسى كه در عافيت است ، اما از بلا در امان نيست نياز به دعا ندارد)).
لئن اءنجانا من هذه لنكونن من الشكاكرين ؛ يعنى آنها در هنگام گرفتارى و ترس ، خالصانه خداى يكتا را مى خوانند و با خود پيمان مى بندند كه هرگاه خدا آنان را از وحشت هاى خشكى و دريا رهايى دهد، او را سپاسگزارند و به يكتايى اش ايمان بياورند؛ اما وقتى به امنيت و آسايش مى رسند، به خدا شرك مى ورزند و ستم پيشه مى كنند. علم ، اين موضوع را ثابت كرده كه شخصيت و اراده ضعيف بر حسب شرايط، همچون آب كه به رنگ كاسه در مى آيد، تغيير مى كند.
قل الله ينجيكم منها و من كل كرب . خدا شما را از گرفتارى ها رهايى مى بخشد، پس بايد نعمت هاى او را بزرگ شماريد و آن را سپاسگزاريد. (ثم اءنتم تشركون .) لكن شما پس از رهايى ، اين نعمت خدا را به شرك و كفر مبدل مى سازيد.