تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۲۶ -


خلاصه تفسير: پس از آن كه خداوند عقيده مشركان را از راه منطق عقل و فطرت در آيات پيشين باطل كرد، در اين آيات برخى از چيزهايى را كه مشركان عرب درباره اموال و اولاد خود اعمال مى كردند بيان مى كند. آيه اى كه در صدد تفسير آن هستيم عقيده و آداب و رسول آنها را درباره ثروت مالى ايشان ، كه عبارت بود از: زراعت و چهارپايان ، بيان مى كند. آنان ، چنان كه در تفاسير آمده است ، مقدارى از زراعت و چهارپايان خود را براى خدا در نظر مى گرفتند و آن را براى كودكان و مسكينان خرج مى كردند و مقدارى از ثروت خود را براى بت ها در نظر مى گرفتند و آن را به خادمان و نگهبانان اين بت ها مى بخشيدند. آنها در افزايش سهم بت ها سخت مى كوشيدند، تا محصولى سهم بت ها بيش از محصول سهم خدا به سدت آيد؛ زيرا (به اعتقادشان ) خدا ثروتمند است و بت ها نيازمند مى باشند. و هرگاه چيزى از سهم خدا با سهم بت ها مخلوط مى شد، آن را براى بت ها كنار مى گذاشتند و هرگاه چيزى از سهم بت ها با سهم خدا مخلوط مى شد آن را به بت ها بر مى گردانيدند. همچنين اگر دچار قحطى مى شدند از سهم خدا مى خوردند و سهم بت ها را كنار مى گذاشتند و هرگاه چيزى از سهم بت ها با سهم خدا مخلوط مى شد آن را به بت ها بر مى گردانيدند. همچنين اگر دچار قحطى مى شدند از سهم خدا مى خوردند و سهم بت ها را كنار مى گذاشتند. اين تصوير، روشن ترين تفسير براى آيه كريمه فوق است . ((ساء ما يحكمون ))؛ يعنى چه بد قضاوت مى كردند كه بت هايشان را بر خدا ترجيح مى دادند.
و كذلك زين لكثير من المشركين قتل اءولادهم شركاؤ هم . پيش تر گفته شد كه مراد از شركاء در آيه پيشين ، بت هاست ، اما در اين آيه مراد از آن بالطبع كاهنان و خادمان بت هاست ؛ زيرا بت ها نه مى توانند درك كنند و نه مى توانند سخن بگويند، پس چگونه توان زينت دادن و فريب دادن را داشته باشند؟ معناى آيه اين است : مشركان همان گونه كه در اموال خود سهمى براى خدا قرار داده بودند و سهمى براى بت ها، همچنين ، خادمان و كاهنان و ديگر دست اندركاران ، كشتن فرزندانشان را در نظر آنان آرايش ‍ مى دادند.
سوال : نوع برخورد مشركان با اموال و اولاد خود، به ترتيبى كه بيان شد، با الهام از عرف جاهليت بوده و روشن است كه عرف را مردم براى مردم وضع مى كنند. به عنوان مثال فردى از ميان آنها پسرش را به سبب ترس از فقر و تهى دستى مى كشت و يا دخترش را به دليل بيم داشتن از ننگ ، زنده به گور مى كرد؛ چنان كه اين كار به قيس بن عاصم نسبت داده شده است و افرادى كه در سفاهت و نادانى همانند او بودند نيز از وى تقليد مى كردند، بنابراين ، خود مردم چنين مى كردند؛ پس به چه دليل كشتن فرزندان مشركان به بت ها و نگهبانان آنها نسبت داده شده است ؟
پاسخ : بله ، نحوه رفتار مشركان الهام گرفته از آداب و رسوم آن زمان بود؛ لكن خادمان بت ها و سردمداران ، اين آداب و رسوم را آرايش مى دادند و تحسين مى كردند و همان ها بودند كه به نام بت ها سخن مى گفتند. از اين رو، نسبت دادن اين آداب و رسوم به آنها درست خواهد بود.
ليردوهم وليلبسوا عليهم دينهم . ضمير واو به كاهنان و همفكران آنها بر مى گردد و ضمير ((هم )) به مشركان . واژه رد(118) در اى جا به معناى هلاكت ، ((لبس )) به معناى در هم آميختن و ((لام ، به معناى عاقبت است و معناى آيه اين است : كاهنان اعمال مشركان را در نظرشان آراستند و نتيجه اين آرايش آن بود كه مشركان به هلاكت برسند و از حق و دين استوار منحرف گردند. ولو شاء الله ما فعلوه ؛ يعنى اگر خدا مى خواست از روى جبر و قهر آنان را از اين كار باز دارد، آنها چنين برخورد زشتى با اموال و اولاد خود نمى كردند؛ لكن پس از آن كه دو راه را به ايشان نشان داد، آنها را به حال خود رها كرد. فذرهم و ما يفترون ؛ يعنى آنها را با افترايشان از قبيل نسبت دادن چيزهايى كه خودشان حلال و يا حرام مى دانند به خدا رها كن . اين كه خدا به رها كردن آنها با افتراهايشان امر مى كند، براى تهديد مشركان و اخطار به آنهاست و امر حقيقى نمى باشد؛ نظير امر در اين سخن خدا: اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصير.(119)
آن گاه خداوند در آيه زير بيان مى كند كه مشركان ، زراعت و چهارپايان خود را به سه قسمت تقسيم مى كردند:
1. و قالوا هذه اءنعام و حرث حجر لا يطعمها الا من نشاء بزعمهم . ((الحجر)) به معناى حرام است ؛ يعنى مشركان بخشى از زراعت و ميوه ها و چهارپايان خود را جدا مى ساختند و تصرف در آن را جز بر كسانى كه (بدين منظور) بر مى گزيدند، حرام مى كردند. خداى سبحان ، افرادى را كه آنها براى اين قسمت بر مى گزيدند بيان نكرده است ؛ لكن برخى از مفسران گفته اند: اين افراد، كاهنان و خادمان بت ها بودند. ديگران گفته اند: آنان مردان بودند، نه زنان .
2. و اءنعام حرمت ظهورها. لذا نه بر آنها سوار مى شدند و نه چيزى بر آنها بار مى كردند. در اين باره در آيه 103 از سوره مائده سخن گفته شد.
3. و اءنعام لا يذكرون اسم الله عليها؛ چهارپايانى كه در هنگام ذبح آنها، نام خدا را نمى بردند، بلكه نام خدايان خود را مى بردند. جزئيات اين موضوع در تفسير آيه 121 از همين سوره بيان گرديد.
افتراء عليه سيجزيهم بما كانوا يفترون ؛ آنان به دروغ اين تقسيم بندى را به خدا نسبت مى دادند و خداوند هم آنها را مجازات خواهد كرد.
و قالوا ما فى بطون هذه الاءنعام خالصة لذكورنا و محرم على اءزواجنا و ان يكن ميتة فهم فيه شركاء سيجزيهم و صفهم انه حكيم عليم . رازى مى گويد: ((اين چهارمين نوع از انواع قضاوت هاى فاسد آنها به شمار مى رود (سه نوع آن در آيه سابق بيان شد) آنان درباره بچه هايى كه در شكم بحيره ها و سائبه ها بود(120) مى گفتند: آنچه از اين شترها زنده به دنيا بيايند تنها از آن مردان باشند و زنان نبايد از آن بخورند و آنچه مرده به دنيا آيد، مردان و زنان در آن شريكند. (سيجزيهم و صفهم .) مراد از اين جمله وعده عذاب است . (انه حكيم عليم .) تا كيفر واقعا به اندازه حكمت و بر حسب استحقاق باشد.
قد خسر الذين قتلوا اءولادهم سفها بغير علم . كدامين عمل ، سفيهانه تر از آن است كه پدر، پسرش را با كارد خودش ذبح كند و يا او را زنده زير خاك پنهان سازد. جمله ((بغير علم )) تاكيد بر سفاهت است . زيان كسانى كه فرزندان خود را مى كشند، در دنيا، عبارت است از: كشته شدن فرزندانشان و تباه شدن زندگى اجتماعى آنها. اما زيان آنها در آخرت به مراتب دردناك تر و تلخ ‌تر است . و حرموا ما رزقهم الله . روزى خدا را كه عبارت بود از: زراعت و چهارپايان حرام كردند؛ زيرا تصور مى كردند آنها حرامند. (افتراء على الله ؛) زيرا اين تحريم از سوى آنان بود و نه از سوى خدا. قد ضلوا و ما كانوا مهتدين ؛ يعنى به هيچ گونه خير و ارشاد راه نيافتند.
رازى مى گويد: ((خدا هفت چيز را ياد كرده كه هر كدام از آنها سبب تام براى نكوهش است و آنها عبارتند از: زيانكارى ، كم خردى ، نادانى ، حرام كردن حلال خدا، دروغ بستن به خدا، گمراهى و عدم هدايت )). آن گاه رازى مى گويد: ثابت شد كه خدا كسانى را كه فرزندان خود را مى كشند و حلال خدا را حرام مى سازند با اين صفات هفتگانه ، كه موجب بدترين نوع نكوهش مى باشند، نكوهش ‍ كرده است و اين نهايت در درجه مبالغه در مذمت است )).
ما از رازى مى پرسيم : اگر خدا آنها را به سبب گمراهى با بزرگ ترين نوع نكوهش و نهايت درجه آن مذمت كرده است ، چگونه شما ادعا مى كنيد كه خدا گمراهى را در ميان آنان آفريده است ؟ مدام منطق اجازه مى دهد كه فردى بى گناه براى عملى مجازات شود كه شخص نكوهش گرد و مجازات كننده ، آن عمل را انجام داده است ؟ رازى اين سخن را چندين بار در تفسير كبير خود تكرار كرده است ؛ از جمله در هنگام تفسير آيه 125 از همين سوره ، كه به زودى آن را متذكر خواهيم شد.

خوردن ميوه ها

وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُواْ حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (141)وَمِنَ الأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ (142)ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ نَبِّؤُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (143)وَمِنَ الإِبْلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهَـذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (144)
و اوست كه باغ هايى آفريد نيازمند به داربست و بى نياز از داربست ، و درخت خرما و كشتزار، با طعم هاى گوناگون ، و زيتون و انار، همانند، در عين حال ناهمانند. چون ثمره آوردند از آنها بخوريد و در روز درو، حق آن را نيز بپردازيد و اسراف مكنيد كه خدا اسرافكاران را دوست ندارد. (141) بعضى از چهارپايان بار مى برند (بعضى ) در خور بار برداشتن نيستند. از هر چه خدا به شما روزى داده است بخوريد و از شيطان پيروى مكنيد كه او دشمن آشكار شماست . (142) هشت لنگه ، از گوسفند، نر و ماده و از بز، نر و ماده . بگو: آيا آن دو نر را حرام كرده است يا آن دو ماده را يا آنچه را در شكم مادگان است ؟ اگر راست مى گوييد از روى علم به من خبر دهيد. (143) و از شتر نر و ماده و از گاو نر و ماده بگو: آيا آن دو نر را حرام كرده است يا آن دو ماده را يا آنچه را در شكم مادگان است ؟ آيا آن هنگام كه خدا چنين فرمان مى داد شما آن جا بوديد؟ پس چه كسى ستمكارتر از آن كسى است كه به خدا دروغ مى بندد تا از روى بى خبرى مردم را گمراه كند؟ هر آينه خدا ستمكاران را هدايت نمى كند. (144)

واژگان :

الجنات : باغ ها و تاكستان ها.
المعروشات : درخت ميوه اى كه شاخه هايش روى پايه هاى بالا نگه داشته مى شود؛ نظير انگور.
غير معروشات : درخت ميوه اى كه به طور طبيعى رها مى شود؛ همانند درخت خرما.
الاءكل : به ضم همزه و كاف ، خوردنى .
متشابه : از لحاظ منظره و امثال آن با يكديگر شباهت دارند.
الحمولة : حيوانى كه بار بر پشت آن حمل مى كنند.
الفرش : حيوانى كه در خور ذبح است ؛ از قبيل گوسفند، بز و بچه هاى شتر و گاو و يا حيوانى كه از پشم ، مو و كرك آن فرش ‍ مى بافند.

اعراب :

((معروشات )) صفت براى ((جنات )). و ((النخل و الزرع )) به حذف مضاف ، يعنى ميوه نخل و دانه زراع . ((مختلفا)) حال از اين دو. ((اكله )) فاعل براى ((مختلفا)). ((الزيتون و الرمان )) عطف بر ((جنات )) و تقدير: ((انشاء الزيتون و الرمان )) است . ((متشابها)) حال ، ((و من الاءنعام حمولة ))؛ يعنى ((اءنشاء من الانعام حمولة )). ((ثمانية ازواج )) بدل از ((حمولة و فرشا)). ((اثنين )) بدل بعضى از ((ثمانية )). ((و الذكرين )) مفعول ((حرم )). ((اءم كنتم شهداء))، ((اءم )) به معناى ((بل )).

تفسير :

خداوند پس از آن كه در آيات پيشين بيان كرد كه مشركان با دروغ بستن بر خدا حلال او نظير چهارپايان و زراعت را حرام كردند، در اين آيات بيان مى كند كه او اين زراعت و چهارپايان را آفريد تا انسان از آنها بهره گيرد. از اين رو، فرمود: و هو الذى اءنشاء جنات معروشات . معروشات : شاخه هاى آن بر پايه هايى بالا نگه داشته شده اند. (و غير معروشات ؛) به حال طبيعى خود رها شده اند. (و النخل والزرع ) عطف است بر ((جنات ))، از باب عطف خاص بر عام . (مختلفا اءكله .) حبوبات انواعى دارند و هر نوعى مزه اى دارد. همچننى ميوه ها از لحاظ مزه و بو، انواعى دارند. سبزيجات نيز همين طورند. (والزيتون و الرمان ) اين دو نيز عطف بر ((جنات )) هستند. (متشابها و غير متشابه ؛) زيرا ميوه انار برخى با برخى ديگر شباهت دارند، لكن بعضى از آنها ترشند و بعضى شيرين و همچنين ليمو. ميوه زيتون نيز برخى عالى هستند و برخى كيفيت خوبى ندارند. كلوا من ثمره اذا اءثمر؛ زيرا اين براى شما آفريده شده است . و آتوا حقه يوم حصاده گفته شده : مراد از حق در اين جا زكات است . و نيز گفته شده : مراد صدقه مستحب است . اين هر دو نظر، خلاف ظاهر آيه مى باشد. آنچه به ذهن متبادر مى شود آن است كه ميوه را بايد جمع كرد و در معرض ‍ نابودى و تلف شدن قرار نداد. ولا تسرفوا انه لا يحب المسرفين . اسراف به معناى تجاوز از حد است و خدا از آن نهى كرده ، خواه اين اسراف در هزينه كردن براى خود باشد و خواه در بخشش به ديگران .
و من الاءنعام حمولة و فرشا؛ يعنى خدا از ميان چهارپايان حيواناتى را آفريد كه شما و بارهايتان را بر پشت خود حمل مى كنند همانند شتر و گاو و همچنين حيواناتى را آفريد كه شما آنها را ذبح مى كنيد و از گوشت ، پشم ، مو و كرك آن بهره مى گيريد. كلوا مما رزقكم الله ؛ از آنچه خدا روزى تان كرد بخوريد همانند اين چهار پايان و چيزهاى ديگر خدا را براى نعمت هايش سپاس گوييد. ولا تتبعوا خطوات الشيطان ؛ با حلال ساختن حرام خدا و تحريم حلال او و نيز با اسراف و زياده روى ، از شيطان پيروى نكنيد. انه لكم عدو مبين ؛ زيرا شيطان شما را به گناه و فحشا دستور مى دهد و نيز به اين كه بر خدا چيزى را بگوييد كه نمى دانيد.
(ثمانية اءزواج .) واژه ((زوج )) بر چيزى كه جفت داشته باشد اطلاق مى شود؛ نظير هر يك از زن و شوهر و هر كدام از دو لنگه كفش و به هر دوى آنها باهم ، زوجان گفته مى شود. (من الضاءن اثنين ؛) نر و ماده . ((معز)) اسم جنس است و از لفظ خودش مفرد دارد كه عبارت است از: ((ماعز)) و براى نر و ماده به كار مى رود. گاهى براى بز ماده ، واژه ((ماعزة )) و ((معزاة )) را نيز به كار مى برند. (قل ءآلذكرين حرم )؛ آيا گوسفند و بز نر را حرام كرده است ؟ (اءم الاءنثيين )؛ يا مادينه گوسفند و بز ماده را؟ اءما اشتملت عليه اءرحام الاءنثيين ؛ و يا جنين هايى را كه در شكم گوسفند و بز ماده اند حرام كرده است ؟ نبئونى بعلم ان كنتم صادقين . از روى علم خبر دهيد و نه از روى حدس و تقليد و هواى نفس ، زيرا تحريم نياز به دليل قطعى دارد و اين دليل كجاست .؟
(و من الابل اثنين ؛) نر و ماده ، شتر نر و شتر ماده . ((ابل )) اسم جمع است ؛ نظير ((قوم )) و مفردى از لفظ خود ندارد. (و من البقر اثنين ؛) نر و ماده . (قل ءآلذكرين حرم ) از شتر و گاو، نرهايشان را حرام كرده است . (اءم الاءنثيين ) يا ماده هايشان را. اءما اشتملت عليه اءرحام الاءنثيين يا جنين هايى را كه در شكم ماده شتر و ماده گاو قرار دادند. اءم كنتم شهداء اذ وصاكم الله بهذا. مشركان تصور مى كردند كه چهارپايان و كشتزارى را كه آنها حرام كرده اند، همان چيزى است كه خدا آن را حرام نموده است . از اين رو، خدا به آنان گفت : هيچ چيزى ثابت نمى شود، مگر با يكى از دو راه : يا با ديدن و يا با گواهى دادن گواه راستگو. اى مشركان ! شما تحريم را نه مستقيما از خدا گرفتيد و نه به واسطه انبيا و پيامبران او. بنابراين ، شما اين احكام را از كجا آورده ايد؟ فمن اءظلم ممن افترى على الله كذبا وقتى شما با چشم نديده باشيد و گواه امينى به نفع شما گواهى ندهد، در اين صورت ، شما دروغگو هستيد و دروغگو ستمكار و گناهكار است . شما حتى از هر ستمكارى ستمكارتر هستيد؛ زيرا بر خدا دروغ مى بنديد نه بر ديگران . ليضل الناس ‍ بغير علم . مردم را از راه خدا باز مى دارد و در عين حال ، مى پندارد كه آنها را به سوى دين خدا هدايت مى كند؛ چنان كه بسيارى از معممين اين دوره همين طورند. ان الله لا يهدى القوم الظالمين ؛ زيرا آنان رابطه ميان خود و خدا را بريده اند و حتى حلال او را حرام و حرامش را حلال كرده اند.

من حرمتى نمى بينم

قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (145)وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلاَّ مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وِإِنَّا لَصَادِقُونَ (146)فَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل رَّبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ (147)
بگو: ((در ميان آنچه بر من وحى شده است چيزى را كه خوردن آن حرام باشد نمى يابم ، جز مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك ، كه پليد است يا حيوانى كه در كشتنش مرتكب نافرمانى شوند و جز با گفتن نام الله ذبحش كنند. هرگاه كسى ناچار به خوردن گردد بى آن كه سركشى كند و و از حد بگذرد، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است . (145) و بر يهود حرام كرديم هر حيوان صاحب ناخنى را و از گاو و گوسفند، پيه آن دو را جز آنچه بر پشت آنهاست يا بر چرب روده آنهاست يا به استخوانشان چسبيده باشد. به سبب ستمكارى شان اين چنين كيفرشان داديم ، و ما راستگويانيم . (146) اگر تو را تكذيب كردند، بگو: پروردگار شما صاحب رحمتى گسترده است و خشم و عذابش از مجرمان باز داشته نخواهد شد. (147)

واژگان :

طاعم يطمعه : خورنده كه آن را بخورد.
الميتة : حيوانى كه به مرگ طبيعى مرده باشد.
الدم المسفوح : خونى كه با شدت بيرون آيد؛ همانند خون رگ ها.
غير المسفوح : خونى كه بدون فشار بيرون آيد؛ نظير خون جگر.
الرجس : پليدى .
الاهلال : بلند كردن صدا.
اهل لغير الله : به نام غير خدا ذبح شود.
الباغى : كسى كه بدون اقتضاى ضرورت مرتكب حرام شود.
العادى : كسى كه از حد تجاوز مى كند.
حملت ظهورها: آنچه بر پشت آنها آويخته است .
الحوايا: جمع ((حاوية ، و عبارتند از: روده ها؛ زيرا زيادى غذا را در خود دارند. برخى گفته اند: حوايا، يعنى هر آنچه شكم آن را در بر دارد.
و ما اختلط بعظم : آنچه به استخوان چسبيده باشد. رازى مى گويد: ((به اجماع مفسران ، مراد از آن ، پيه كفل است )). اختلاطه بالعظم ؛ يعنى تمام آن با استخوان دم .

اعراب :

((محرما)) صفت براى مفعول محذوف ، يعنى ((مطعوما محرما)) و يا ((طعاما محرما)). اسم ((يكون )) ضمير مستتر و ((ميتة )) خبر و تقدير اين گونه است : الا اءن يكون المحرم اءو الماءكول ميتة . مصدر ريخته شده از ((اءن يكون )) منصوب است بنابراين كه مستثناى منقطع مى باشد؛ زيرا از ((غير محرم )) استثنا شده است . ((او فسقط)) عطف است بر ((لحم الخنزير)). ((الا ما حملت ))، ((ما)) در موضع نصب بنابراين كه استثناى منقطع از ((شحومهما)). ((ذلك )) مفعول است براى ((جزيناهم )).

تفسير :

قل لا اءجد فيما اءوحى الى محرما على طاعم يطعمه الا اءن يكون ميتة اءو دما مسفوحا اءو لحم خنزير فانه رجس اءو فسقا اءهل لغير الله به فمن اضطر غير باغ و لا عاد فان ربك غفور رحيم .
الرجس : پليدى .
الفسق : حرام .
خداوند پس از آن كه دروغ بستن مشركان بر ذات مقدس خود را درباره حلال و حرام بودن خوردنى ها بيان كرد، اينك در اين آيه خوردنى هاى حرام در نزد خدا را بيان مى كند كه عبارتند از: چهار چيز: مردار، خون ريخته شده ، گوشت خوك و حيوانى كه بدون بردن نام خدا ذبح شده باشد. بر هيچ كس جايز نيست كه از اين چهار چيز بخورد، مگر اين كه به خوردن آن مجبور شود و در اين صورت ، خوردن از آن تنها به اندازه دفع ضرر از جان خود جايز خواهد بود. قبلا در تفسير آيه 173 از سوره بقره ، ج 1، در اين باره به تفصيل سخن گفته شد در آن جا به اين پرسش پاسخ داديم كه ظاهر آيه بر منحصر بودن خوراكى هاى حرام در چهار مورد پيش ‍ گفته دلالت دارد حال آن كه تعداد آنها زياد است . همچنين در اين باره در تفسير آيه 3 از سوره مائده در همين جلد به نحوى گسترده تر سخن گفته شد.
و على الذين هادوا حرمنا. مقصود از ((الذين هادوا))، يهود مى باشد. خداى سبحان انواع خوراكى هايى را كه در آيه پيشين آمده بود بر تمام مردم ، چه يهود و چه غير يهود، حرام كرده است ؛ اما خوراكى هاى حرامى كه در اين آيه آمده اند، تنها به يهود اختصاص دارد؛ زيرا خدا مى گويد: و على الذين هادوا حرمنا. اين خوراكى هاى حرام عبارتند از:
1. (كل ذى ظفر)؛ هر حيوان صاحب ناخن ، با تمام اعضايش و بدون استثنا. طبرى در تفسير خود مى گويد: از ميان چهارپايان و پرندگان به حيوانى ، ذى ظفر (صاحب ناخن ) گفته مى شود كه ميان انگشتانش باز نباشد؛ نظير شتر، شترمرغ ، غاز و اردك .
2. و من البقر والغنم حرمنا عليهم شحومهما. خدا تمام اعضاى گاو و گوسفند را بر يهود حرام نكرد، بلكه تنها گوشت سفيد (= پيه ) آن را حرام كرد و نه گوشت قرمز آن را و حتى از پيه گاو و گوسفند سه نوع آن را استثنا كرده كه اول آنها عبارت است از: الا ما حملت ظهورهما يعنى پيهى كه چسبيده به پشت آنهاست . دوم : (اءو الحوايا)؛ روده ها و امعاء. مقصود اين است كه پيهى كه چسبيده به آنهاست حرام نيست . سوم : اءو ما اختلط بعظم . بنابر گفته رازى ، تمام مفسران اتفاق نظر دارند بر اين كه مراد، پيه كفل است اما استخوانى كه پيه كفل به آن چسبيده باشد، عبارت است از: استخوان دم .
ذلك جزيناهم ببغيهم و انا لصادقون . اين آيه سبب محرميت يهود از اين خوراكى هاى پاكيزه را بيان مى كند و اين كه اين حرمت كيفر جنايت بى شمار آنهاست كه برخى از آنها عبارتند از: كشتن پيامبران ، خوردن اموال مردم به باطل و اين سخنشان كه ، خدا نيازمند و دستش بسته است . در تفسير آيه 93 از سوره آل عمران ، ج 2 مطالبى است كه با آيه : و على الذين هادوا حرمنا ارتباط دارد.
فان كذبوك فقل ربكم ذو رحمة واسعة و لا يرد باءسه عن القوم المجرمين ؛ يعنى اى محمد! گرچه آنها تو را تكذيب كردند، اما آنان را از رحمت خدا نااميد مكن و به ايشان بگو: اگر شما توبه و زارى كنيد، خدا شما را مى پذيرد و از گناهانتان مى گذرد؛ چنان كه اگر بر گناهانتان پافشارى كنيد، از شما انتقام مى گيرد. در اين آيه ، هم مژده وجود دارد و هم وعده عذاب ، هم خشنودى خدا و هم خشم او. خشنودى خدا از كسى كه به او پناه برد و درخواست آمرزش كند و خشم او بر كسى كه بر مخالفت و دشمنى پاى فشارد: ((... اگر مرا سپاس گوييد، بر نعمت شما مى افزايم و اگر كفران كنيد، بدانيد كه عذاب من سخت است )).(121)

مشيت خدا

سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ (148)قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ (149)قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هَـذَا فَإِن شَهِدُواْ فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (150)
مشركان خواهند گفت : اگر خدا مى خواست ، ما و پدرانمان مشرك نمى شديم و چيزى را حرام نمى كرديم . همچنين كسانى كه پيش از آنها بودند پيامبران را تكذيب كردند و خشم و عذاب ما را چشيدند. بگو: اگر شما را يقينى هست آن را براى ما آشكار سازيد. ولى شما، تنها از گمان خويش پيروى مى كنيد و گزافه گويانى بيش نيستيد. (148) بگو: خاص خداست دليل محكم و رسا، اگر مى خواست همه شما را هدايت مى كرد. (149) بگو: گواهانتان را كه گواهى مى دهند كه خدا اين يا آن را حرام كرده است بياوريد. پس اگر گواهى دادند تو با آن گواهى مده ، و از خواسته هاى آنان كه آيات ما را تكذيب كرده اند و به آخرت ايمان ندارند و كسانى را با پروردگارشان برابر مى دارند، پيروى مكن . (150)

اعراب :

((ولا آباؤ نا)) عطف است بر ضمير ((اءشركنا)). و ((من شى ء))، ((من )) زايد و ((شى ء)) مفعول براى ((حرمنا)). ((هلم )) به معناى دعا، نظير تعال و در اين جا در بر دارنده معناى حضور است ؛ يعنى ((اءحضروا شهداءكم )). ابوالبقاء مى گويد: عرب در هلم دو لغت دارد: يكى اين كه با يك لفظ براى مفرد، مثنى ، جمع ، مذكر و مؤ نث به كار رود كه در اين صورت اسم فعل مى باشد و به سبب اين كه به جاى فعل امر واقع شده ، مبنى است . دوم اين كه صرف شود و گفته شود: هلما، هلمى ، هلممن و هلموا. بنابراين ، هلم فعل است .

تفسير :

سيقول الذين اءشركوا لو شاء الله ما اءشركنا و لا آباؤ نا ولا حرمنا من شى ء. افرادى كه اندرز را مى پذيرند و از بهترين سخن پيروى مى كنند، بسيار اندكند. و كمتر از آنها مردمى هستند كه عيب هاى خود را مى بينند و بدان ها اعتراف مى كنند؛ زيرا بيشتر مردم عيب هاى خود را فضايل و گناهان خود را حسنات مى دانند: ((... اعمال اسرافكاران اين چنين در نظرشان آراسته شده است )).(122)
و اگر از نيكو جلوه دادن اعمال خود ناتوان بمانند، از آن تبرى مى جويند و آن را به مشيت الهى و يا به يك منبع ديگر حواله مى كنند، در حالى كه خداى سبحان از اين گونه اوصافى كه به او نسبت مى دهند، منزه و پاك است . او آنها را امر و نهى مى كند و نيز آنها را در انجام دادن كارها و يا ترك آنها مختار قرار مى دهد، تا هلاك شدن و يا زنده ماندن هر كسى از روى دليل باشد و هيچ كس بر كسى ديگر فرمان روايى ندارد؛ حتى شيطان مى گويد: ((چون كار به پايان آيد، شيطان گويد: خدا به شما وعده داد و وعده او درست بود و من نيز به شما وعده دادم ولى در وعده خود خلاف كردم و برايتان هيچ دليل و برهانى نياوردم ، جز آن كه دعوتتان كردم شما نيز دعوت مرا اجابت كرديد؛ پس مرا ملامت مكنيد و خود را ملامت كنيد...)).(123)
در آيه اى كه اينك در مقام تفسير آن هستيم ، خداوند ادعاى مشركان را نقل مى كند؛ بدين ترتيب : آنان ادعا مى كردند كه شرك آنها و شرك پدرانشان و نيز تحريم زراعت و چهارپايانى كه آنان حرام كردند، بر حسب مشيت خدا و فرمان او بوده است و اگر خدا مى خواست كه آنان شرك نياورند، هر آينه آنها را از شرك آوردن منع مى كرد. كذلك كذب الذين من قبلهم حتى ذاقوا باءسنا. يعنى مشركان عرب ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را تكذيب كردند، كسى كه آنان را از شرك آوردن و دروغ بستن به خدا نهى كرد. درست مانند كسانى كه پيش از آنها بودند، پيامبران و فرستادگان خدا را تكذيب كردند و آنان را جز پس از فرود آمدن عذاب تصديق نكردند؛ عذابى كه كيفر تكذيب ايشان بود.