تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۱۱ -


در اين آيات، از كناره گيرى مريم از قوم خود و زدن پرده اى ميان خود و قومش سخن گفته شده و معلوم مى شود كه مريم در آن زمان دچار نوعى بحران روحى بوده و شايد عامل آن راهم نمى دانسته است. البته در بعضى از روايات آمده كه مريم جهت غسل حيض به مكان شرقى رفته بود.(1) و در بعضى از روايات هم آمده كه او در محراب عبادت بود.(2) تا اينكه جبرئيل در آن خلوتى كه مريم داشته به صورت يك انسان معمولى بر او متمثل و نمايان شد و آن سخنان ميان آنها ردّوبدل شد.

در اين آيات و آيات قبلى از اينكه جبرئيل كارى انجام داده باشد و يا با مريم تماسى گرفته باشد سخنى به ميان نيامده جز اينكه جبرئيل به مريم گفته كه مأموريت دارد پسرى را به او ببخشد ولى در يك آيه ديگر از دميده شدن روح خدا بر مريم خبر مى دهد:
و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا (تحريم / 12)
و مريم دختر عمران كه دامن خويش را نگاهداشت پس ما از روح خود در آن دميديم.
در اين آيه از دميدن روح خدا بر مريم صحبت شده و اين همان روح خداست كه به آدم هم دميده شد و ما كيفيت آن را نمى دانيم ولى در بعضى از روايات آمده كه مريم لباس خود را براى غسل كردن بيرون آورده بود و جبرئيل در گردن لباس او دميد چون مريم آن لباس را پوشيد حامله شد(3) و در بعضى ديگر آمده جبرئيل كه به صورت انسان در آمده بود آب دهان خود را به يخه مريم انداخت و او حامله شد(4) و در بعضى ديگر از روايات آمده كه جبرئيل خرمايى به مريم داد و او خورد و حامله شد.(5)

آنچه مسلم است اين است كه دميدن روح خدا بر مريم يك امر معنوى است و ربطى به انتقال نطفه ندارد و مريم بى آنكه با كسى تماس حاصل كند حامله شده است و اين حاملگى يك معجزه الهى بود و قرآن از مريم و عيسى به عنوان دو آيه و نشانه قدرت خويش نام مى برد:
و جعلنا ابن مريم و امه آيتين (مؤمنون / 50)
فرزند مريم و مادرش را دو نشانه قدرت خود قرار داديم.
در جاى ديگر از عيسى به عنوان كلمه خدا نام مى برد كه او را به سوى مريم انداخته است.
انما المسيح عيسى ابن مريم رسول الله و كلمته القيها الى مريم (نساء / 171)
همانا مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا و كلمه اوست كه به سوى مريم انداخته است.
در آيه ديگر تولد مسيح را بدون داشتن پدر به پديد آمدن آدم تشبيه كرده كه بدون داشتن پدر و مادر موجود شده است:
انّ مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب (آل عمران / 59)
همانا مَثَل عيسى نزد خدا مثل آدم است كه او را از خاك آفريد.

نظر اناجيل درباره تولد عيسى

اناجيل چهارگانه هر كدام درباره تولد عيسى مطالبى آورده اند و ما قسمتهايى از آن را نقل مى كنيم و در پايان به جمع بندى آنها خواهيم پرداخت.
در آغاز انجيل متى نسب نامه عيسى مسيح را مى آورد و پس از ذكر اجداد او تا ابراهيم كه چهل و دو واسطه مى خورد، مى گويد:
«امّا ولادت عيسى مسيح چنين بود كه چون مادرش به يوسف نامزد شده بود قبل از آنكه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند. و شوهرش يوسف چونكه مرد صالح بود نخواست كه او را عبرت نمايد پس اراده نمود او را به پنهانى رها كند. اما چون او در اين چيزها تفكر مى كرد ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت اى يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا آنچه در وى قرار گرفته از روح القدس است; و او پسرى خواهد زاييد و نام او را عيسى خواهى نهاد»(6)

در انجيل لوقا پس از ذكر داستان زكريا و يحيى مى گويد:
«و در ماه ششم جبرائيل فرشته از جانب خدا به بلدى از جليل كه ناصره نام داشت فرستاده شد. نزد باكره نامزد مردى مسمّى به يوسف از خاندان داود و نام آن باكره مريم بوده پس فرشته نزد او داخل شده گفت سلام بر تو اين نعمت رسيده خداوند بر توست و تو در ميان زنان مبارك هستى. چون او را ديد از سخن او مضطرب شده متفكر شد كه اين چه نوع تحيت است. فرشته بدو گفت اى مريم ترسان مباش زيرا كه نزد خدا نعمت يافته اى. و اينك حامله شده پسرى خواهى زاييد و او را عيسى خواهى ناميد... مريم به فرشته گفت اين چگونه مى شود و حال آنكه مردى را نشناخته ام. فرشته در جواب وى گفت روح القدس بر تو خواهد آمد و قوّت حضرت اعلى بر تو سايه خواهد افكند... زيرا نزد خدا هيچ امرى محال نيست»(7)

در اين دو متنى كه از دو انجيل نقل كرديم در اصل قضيه با قرآن تقريباً مطابقت دارد (بخصوص متنى كه از انجيل لوقا آورديم) در عين حال چند نكته قابل تذكر است:
نخست اينكه در انجيل، مريم زنى معرفى مى شود كه نامزد يوسف نجار بوده و البته پيش از آنكه با هم همبستر شوند مريم به عيسى حامله مى شود و عجيب اينكه با وجود تصريح انجيل به اينكه نطفه عيسى از يوسف نبوده در عين حال در نسب نامه اى كه براى عيسى نقل مى كند (انجيل متى) او را فرزند يوسف مى انگارد و اجداد يوسف را تا ابراهيم به عنوان اجداد عيسى مى شمارد.

اين در حالى است كه در قرآن ذكرى از يوسف نجار و نامزد بودن مريم با او به ميان نيامده و تنها در بعضى از روايات ما كه احتمالا ريشه نصرانى دارد از يوسف چنين ياد شده كه او پسر عموى مريم بود و همراه با مريم به بيت المقدس خدمت مى كرد و او نخستين كسى بود كه حاملگى مريم را بر او ايراد گرفت.(8) در اين روايت هم يوسف نامزد مريم معرفى نشده است.

دوم اينكه در متنى كه از انجيل لوقا نقل كرديم نام فرشته اى كه نزد حضرت مريم آمده و به او مژده تولد عيسى را داده جبرئيل ذكر شده ولى جبرئيل غير از روح القدس معرفى شده است چون در سخنان جبرئيل آمده كه روح القدس بر تو خواهد آمد معلوم مى شود كه روح القدس غير از جبرئيل است و او بر مريم دميده و او حامله شده است و جبرئيل تنها مژده اين تولد را داده است.

سوم اينكه همانگونه كه در قرآن كريم از حضرت عيسى به عنوان كلمه خدا ياد شده (نساء / 171) در بعضى از اناجيل هم عيسى كلمه خدا معرفى شده است. در انجيل يوحنا مى خوانيم:
«در ابتداء كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود» تا آنجا كه مى گويد: «و كلمه جسم گرديد و ميان ما ساكن شد پر از فيض و راستى و جلالِ او را ديديم جلالى شايسته پسر يگانه خدا»(9)

به هر حال آنچه در اناجيل آمده با گزارش قرآن درباره حاملگى مريم مشابهت اصولى دارد هر چند كه در بعضى از اناجيل از اين حادثه برداشت كفرآميزى شده و عيسى به عنوان فرزند خدا معرفى شده است.

بكرزايى مريم از نظر علوم

تولد موجود زنده اى تنها از جنس ماده بدون تماس با جنس نر هر چند كه از نظر عادت و قوانين زيست شناسى اتفاق نمى افتد ولى از نظر علمى محال نيست و مى تواند استثنا داشته باشد و اين درست مانند بعضى از فعاليتهاى ارگانيك است كه گاهى به صورت جهش صورت مى گيرد و از قوانين معمول تبعيت نمى كند و در واقع يك استثنا است.
از نظر زيست شناسى توليد مثلهاى غير مزدوج امكان پذير است يعنى توليدى كه در آن فرد ماده ظاهرا بدون تماس با فرد نر بارور مى شود. گفته شده كه در نوع انسان هم بعضى از زنها ذوجنبتين بوده و داراى ساختمان درونى خاصى هستند كه خود به تنهايى قادر براى توليد فرد جديد مى باشند.(10)

دو نوع توليد نسل غير معمولى گزارش شده است:
1 ـ نرمادگى كه عبارت است از اجتماع غده هاى جنسى نر و ماده در يك فرد. اين صفت طبيعى در تمام گياهان عالى و بعضى از جانوران بى استخوان عموميت دارد و در استخوانداران كه اساس توليد بر نر و ماده جداگانه است، معذالك در بعضى از انواع اين شاخه از حيوانات، نر مادگى ديده مى شود.
در مطالعه اعضاء داخلى بعضى از افراد انسان ملاحظه كرده اند كه در يك طرف شكم، تخمدان و در طرف ديگر غده جنسى نر وجود دارد.

2 ـ باكره زايى، در بعضى از حيوانات تخمك حاصل از جنس ماده بدون اينكه به وسيله سلول جنسى نر تلقيح شود، خود بارور مى گردد. در اين قبيل موجودات سلول جنسى ماده بدون آنكه با سلول نر براى ايجاد تخم يكى شود، خود نموّ مى كند، تقسيم مى شود و فرد جديدى بوجود مى آيد.
ملكه زنبور عسل كه تنها مولّد هر كندو است وقتى باكره است تخم مى كند. اين تخمها خود بارور مى شوند و زنبورهاى نر به وجود مى آيند. در بسيارى از حيوانات بى استخوان از قبيل بعضى از خارپوستان و بعضى از پروانه ها و حشرات باكره زايى كامل و ناكامل ديده شده است همين طور در مهره داران (استخوانداران) به تجربه دريافته اند كه در تخم بعضى از بوقلمونها كه به كلى از نر جدا بوده اند نطفه جنين تشكيل شده است.(11)

ممكن است در يك فرد با خصوصيات كرموزومى جنس ماده، در اثر ترشحات موادى شبيه ترشحات بيضه از منابع ديگر بدنى اندامهاى تناسلى نر پيدا شوند اين گونه افراد را «هرمافروديت كاذب» يا دوجنسى كاذب مى گويند. در بعضى از جانداران گامت نر و و يا ماده بدون لقاح تقسيم شده جاندارى جديد به وجود مى آورد. در پديده اى موسوم به «ماده زايى» سلول نر به درون گامت ماده نفوذ مى كند ولى با آن تركيب نمى شود و تنها گامت ماده توليد مثل مى كند. ماده زايى در پاره اى از كرمهاى گرد نظير «رابديتس» ديده مى شود. در پديده اى موسوم به «بكرزايى» گامت ماده بدون دخالت و نفوذ گامت نر تقسيم مى شود و جاندار جديد به وجود مى آورد كه به طور مثال در «دافنى» از سخت پوستان مشاهده مى شود. در پديده اى موسوم به «نرزايى» گامت نر تقسيم مى شود و جاندارى جديد بوجود مى آورد.(12)
با توجه به مطالب بالا معلوم مى شود كه از نظر علمى بكرزايى محال نيست بلكه فقط يك استثناء است و اينكه حضرت مريم بدون تماس با مرد حامله شد، كار محال و خلاف عقل و علم نبود و تنها يك كار خلاف عادت بود كه با معجزه خداوند صورت گرفت.

وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الاْنِْجيلَ (*)وَ رَسُولاً اِلى بَنى اِسْرآئيلَ أَنّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَة مِنْ رَبِّكُمْ أَنّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِاِذْنِ اللّهِ وَ أُبْرِىُ الْاَكْمَهَوَ الْاَبْرَصَ وَ أُحْيِى الْمَوْتى بِاِذْنِ اللّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فى بُيُوتِكُمْ اِنَّ فى ذلِكَ لِآيَةً لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (* )وَ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوراةِ وَ لِاُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَة مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطيعُونِ (*) اِنَّ اللّهَ رَبّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (*)

و او را كتاب و حكمت و انجيل مى آموزد (48) و پيامبرى است بر بنى اسرائيل كه همانا نشانه اى از پروردگارتان به شما آورده ام كه براى شما از گِل همانند پرنده مى سازم پس در آن مى دمم پس به اذن خدا پرنده اى مى شود و به اذن خدا به كور مادرزاد و پيس بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى كنم و از آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هايتان ذخيره مى كنيد به شما خبر مى دهم. همانا در آن نشانه اى براى شماست اگر مؤمن باشيد (49) و تصديق كننده تورات هستم كه پيش روى من است و تا بر شما برخى از چيزهايى را كه حرام شده، حلال كنم و نشانه اى از پروردگارتان به شما آورده ام. پس، از خدا پروا كنيد و از من پيروى نماييد (50) همانا خداوند پروردگار من و پروردگار شماست پس او را عبادت كنيد اين راه راست است (51)

نكات ادبى

1 ـ «ويعلمه» عطف بر «وجيها» در آيه قبلى.
2 ـ «ورسولا» منصوب به فعل مقدر (يجعله)
3 ـ «هيئت» حال، شكل ، تركيب.
4 ـ «ابرئ» بهبودى مى بخشم. از «برء» به معناى التيام زخم و شفاى بيمارى.
5 ـ «اكمه» كور مادرزاد. گاهى به معناى كورى كه بعدها نابينا شده نيز مى آيد.
6 ـ «ابرص» كسى كه مرض برص يا همان پيسى گرفته باشد.
7 ـ «تدّخرون» ذخيره مى كنيد. از ذخر مشتق است و در باب افتعال ذال آن به دال و همين طور تاء افتعال هم به دال قلب و دال در دال ادغام مى شود.
8 ـ «ولأحل» عطف بر محذوف غير معين.

تفسير و توضيح

آيات (48-51) و يعلمه الكتاب و الحكمة ... : مژده اى كه خداوند به مريم داد، باعث شگفتى فراوان او گرديد و اينك خداوند در ادامه آن مژده اوصاف برجسته حضرت عيسى را يادآور مى شود. يكى از آن اوصاف اين است كه خداوند به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى آموزد. منظور از حكمت علم دين و شريعت است و تورات و انجيل هم كه معلوم است.
يكى ديگر از اوصاف حضرت عيسى(ع) اين بود كه او پيامبرى براى بنى اسرائيل بود و آمده بود كه در درجه اول انحرافات بنى اسرائيل را تصحيح كند. اين تعبير بدان معنا نيست كه عيسى فقط براى بنى اسرائيل مبعوث شده بود چون مى دانيم كه او يكى از پيامبران اولوالعزم بود و رسالت جهانى داشت و اينكه در اينجا به عنوان پيامبرى براى بنى اسرائيل معرفى شده، منظور اين است كه در درجه اول براى آنها مبعوث شده بود مانند پيامبر اسلام(ص) كه در درجه اول براى خاندان خودش و در درجه دوم براى مردم مكه و اطراف آن و درجه بعدى براى جهانيان مبعوث شده بود. به گونه اى كه اين مرحله ها به ترتيب در اين آيات آمده است:
و انذر عشيرتك الاقربين (شعراء / 214)
و خويشان نزديك خود را انذار كن.
و لتنذر ام القرى و من حولها (انعام / 92)
و تا مكه وكسانى را كه در اطراف آن است انذار كنى.
و اوحى الىّ هذا القرآن لانذركم به و من بلغ (انعام / 19)
اين قرآن بر من نازل شده تا شما و هر كسى را كه پيام من به او برسد انذار كنم.

از اوصاف ديگر حضرت عيسى (ع) اين بوده او معجزات فراوانى داشت و از جانب خداوند نشانه هايى براى رسالت خود آورده بود كه در اين آيه از زبان خود حضرت عيسى چهار معجزه ذكر شده است. حضرت عيسى به قوم خود مى گويد: من براى شما از جانب خداوند نشانه اى دارم و سپس چهار مورد را بيان مى كند:
1ـ ساختن شكل پرنده از خاك و دميدن در آن و تبديل شدن آن به پرنده زنده.
2 ـ بهبود بخشيدن و شفادادن به كور مادرزاد و كسى كه مرض پيسى گرفته است و در آن عصر قابل درمان نبود.
3 ـ زنده كردن مردگان كه گفته شده حضرت عيسى در طول رسالت خود چهار نفر را كه مرده بودند زنده كرد.
در همه اين سه مورد كلمه «اذن الله» آمده است يعنى عيسى در اين كارهاى خارق العاده سرخود و مستقلا عمل نمى كرد بلكه با اذن خدا و امر او اين كارها را انجام مى داد. يعنى عيسى در عرض قدرت خدا نبود بلكه در طول قدرت او بود.
4 ـ خبر دادن از غيب و اينكه چه چيزى خورده اند و چه چيزى در خانه خود انباشته و ذخيره كرده اند. البته اين كار هم به اذن خدا بود ولى چون سه كار اوّلى خيلى عجيب و از كارهاى اختصاصى خدا بود تعبير به «اذن الله» آمده ولى اين كار را بعضيها از طريق علوم هم مى كنند مانند خبرهايى كه منجمان مى دهند لذا در اينجا تعبير «اذن الله» نيامده هر چند كه آن نيز در عيسى به اذن خدا و تعليم او بوده است.

توجه كنيم كه در زمان حضرت عيسى علم طب و نجوم رواج بيشترى داشت و معجزه آن حضرت نيز از همان قبيل شد همانگونه كه در زمان حضرت موسى، سحر و جادو رايج بود و معجزه او نيز شبيه كار آنها بود و در زمان حضرت محمد (ص) عربها در فصاحت و بلاغت به مرتبه والايى رسيده بودند و معجزه آن حضرت نيز قرآن بود كه در حد اعلاى بلاغت قرار داشت.
در آيه مورد بحث پس از بيان اين معجزات، از قول عيسى نقل مى كند: در اين اعمال نشانه اى بر رسالت من براى شما وجود دارد اگر از مؤمنان باشيد. منظور از مؤمن در اينجا تسليم شوندگان در برابر حق است و مسلم است كه اهل عناد هر آيه و معجزه اى را ببينند به آن ايمان نمى آورند (ضمناً بگوييم آيه 110 از سوره مائده نيز شبيه همين آيه است)
يكى ديگر از اوصاف حضرت عيسى(ع) كه در اين گروه از آيات آمده اين است كه او تصديق كننده تورات بود كه پيش روى او قرا رداشت. به اين معنا كه او تورات را حق مى دانست و نيز ظهور او به بعضى از وعده هاى تورات تحقق مى داد.
آخرين وصفى كه در اين آيه براى عيسى آمده اين است كه از زبان خود او نقل مى كند كه من براى انجام هدفهايى آمده ام از جمله اينكه بعضى از چيزهايى را كه براى شما حرام شده است حلال كنم. چيزهايى بود كه فقط به عنوان مجازات بر بنى اسرائيل حرام شده بود و خداوند بدينوسيله مى خواست آنها را عقوبت كند و طبعاً جنبه موقتى داشت. اينها همان چيزهايى است كه در آيه زير به آنها اشاره شده است:
فبظلم من الذى هادوا حرمنا عليهم طيبات احل لهم (نساء / 160)
پس به سبب ستمى كه يهوديها كردند بعضى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال شده بود حرام كرديم.
در بعضى از روايات آمده كه بعضى از آن چيزهايى كه عيسى حلال كرد عبارت بود از گوشت شتر و چربى و ماهيگيرى در روز شنبه كه خدا اين چيزها را به عنوان مجازات براى بنى اسرائيل حرام كرده بود.
همچنين چيزهايى بود كه علما و احبار يهود از پيش خودشان آنها را حرام كرده بودند و حضرت عيسى آنها را نيز حلال كرد.
در آيات مورد بحث پس از بيان اين مطالب، بار ديگر از قول حضرت عيسى يادآور مى شود كه من براى شما از جانب خدا معجزاتى آورده كه نشانه خداست. سپس از مردم مى خواهد كه تقوا داشته باشند و اورا اطاعت كنند و خدا را كه پروردگار همه است بپرستند كه اين راه راست و صراط مستقيم است.

فَلَمّآ أَحَسَّ عيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارى اِلَى اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ آمَنّا بِاللّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمُونَ (*)رَبَّنآ آمَنّا بِمآ أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ (*)وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ (*)

و چون عيسى كفر آنان را احساس كرد، گفت: چه كسانى ياوران من براى خدا هستند؟ حواريون گفتند: ما ياوران خدا هستيم. به خدا ايمان آورده ايم و گواه باش كه ما فرمانبرداريم (52) پروردگارا به آنچه فرستاده اى ايمان آورده ايم و پيامبر را پيروى كرده ايم پس ما را از گواهان بنويس (53) و مكر نمودند و خدا هم مكر نمود و خدا بهترين مكركنندگان است (54)

نكات ادبى

1 ـ «احسّ» احساس كرد، يقين كرد. از احساس به معناى درك به وسيله حسّ به گونه اى كه علم قطعى حاصل شود.
2 ـ «انصار» جمع نصير، ياور، كمك. مانند: اشراف و شريف.
3 ـ «حواريون» جمع حوارى به معناى خالص و نورانى. از حور مشتق شده كه به معناى شدت سفيدى است گويا قلب آنان سفيد و روشن بود و يا آنها لباس سفيد مى پوشيدند. معمولا حواريون به اطرافيان نزديك پيامبر گفته مى شود. اين وزن در زبان عربى كمتر ديده شده يك نمونه آن حوالىّ است كه به معناى كثير الحيله است.
4 ـ «مكر» حيله، نيرنگ و چون به خدا نسبت داده شود به معناى مقابله با مكر است اصل مكر به معناى رنگ كردن است گويا مكر كننده كار بد را خوب جلوه مى دهد و به آن رنگ خوبى مى زند.

تفسير و توضيح

آيات (52-54) فلمّا احسّ عيسى منهم الكفر ... : با وجود آنهمه معجزات شگفت آور كه عيسى آورد بازهم بسيارى از قوم او ايمان نياوردند و پيامبرى او را نپذيرفتند. راستى چگونه است كه بعضى از مردم حقيقت را با چشم خود مى بينند و با دست خود لمس مى كنند ولى در عين حال با آن در ستيزند و از پذيرش آن سرباز مى زنند گاهى خودخواهى و عناد و لجاجت و گاهى رسوبات فكرى به جاى مانده از پيشينيان و گاهى ترس از دست دادن مقام و موقعيت باعث مى شود كه انسان با حقيقتى كه آشكار است مخالفت كند و حتى با آن بجنگند. و بنى اسرائيل نوعاً اين چنين بودند.
وقتى حضرت عيسى از ايمان آوردن آنها مأيوس شد و دانست كه آنها در كفر خود باقى خواهند ماند، جهت اتمام حجت و جدا شدن صفوف مؤمنان و مخلصان از ديگران فرمود: چه كسانى ياوران من براى خدا هستند؟ در ميان انبوه بنى اسرائيل تنها گروه بسيار اندكى كه بعدها به آنان «حواريون» گفته شده، به عيسى پاسخ مثبت دادند و با خلوص تمام آمادگى خود را براى يارى خدا و دين خدا اعلام كردند.

در اينجا دو سخن از حواريون نقل شده كه يكى خطاب به عيسى و ديگرى خطاب به خداوند است در سخنى كه خطاب به عيسى است، اعلام مى دارند كه ما ياوران خدا هستيم البته در كلام عيسى آمده بود كه چه كسانى ياوران من براى خدا و به سوى او هستند ولى اينها پاسخ مى دهند كه ما ياوران خدا هستيم اين دو تعبير در واقع با هم تفاوتى ندارند و ياورى عيسى همان ياورى خداست. سپس در ادامه سخنى كه خطاب به عيسى مى گويند، اضافه مى كنند كه به خدا ايمان آورده ايم و شاهد و گواه باش كه ما فرمانبرداريم و در برابر خداوند تسليم هستيم. حواريون سخن ديگرى هم دارند كه خطاب به خداوند است، مى گويند: پروردگارا به آنچه نازل كرده اى ايمان آورده ايم و از پيامبر تو پيروى كرده ايم پس ما را از گواهان بر صدق نبوت او قرار بده و از آنان كه شاهد حقانيت عيسى هستند بنويس.

پى‏نوشتها:‌


1 - ثعلبى، قصص الانبياء (العرائس) ص 343
2 - راوندى، قصص الانبياء ص 264
3 - ثعلبى، قصص الانبياء ص 343
4 - راوندى، قصص الانبياء ص 264
5 - همان
6 - انجيل متى باب اول جملات 19-21
7 - انجيل لوقا باب اول جملات 27-38
8 - ثعلبى، قصص الانبياء ص 343
9 - انجيل يوحنا باب اول جملات 1-15
10 - دكتر سحابى، خلقت انسان ص 159
11 - رجوع شود به: دكتر سحابى، خلقت انسان ص 159-162
12 - زيست شناسى عمومى ص 46-47