تفسير كوثر جلد سوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳۹ -


مهاجرت به فلسطين

مبارزات قهرمانانه ابراهيم با شرك و مظاهر آن ادامه داشت ولى كمتر در آن قوم اثر مى كرد تا اينكه ابراهيم زادگاه خود را رها كرد و به سرزمين فلسطين آمد بعضى ها عقيده دارند كه ابراهيم با ميل خود بابل را ترك نكرد بلكه نمرود او را از آنجا به فلسطين تبعيد نمود و اين در روايتى از امام صادق (ع) هم نقل شده است(237) ولى قرآن از مسأله تبعيد ساكت است و فقط از رفتن ابراهيم به سرزمين مبارك صحبت مى كند. همچنين در منابع مختلفى تنها از هجرت ابراهيم سخن به ميان آمده(238) و شايد منظور روايت از تبعيد اين باشد كه در محيط بابل چنان برخوردى با ابراهيم مى كردند كه ابراهيم مجبور به ترك وطن خود شد. اتفاقاً در قرآن كريم هم چنين آمده كه ما ابراهيم را از آن سرزمين نجات داديم:

ونجيناه و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين (انبياء/71)

و ابراهيم و لوط را به سرزمينى كه در آنجا بر جهانيان بركت بخشيده ايم، نجات داديم.

وقتى ابراهيم از قوم خود مأيوس شد، رفتن خود را به آنها اعلام كرد:

و قال انّى ذاهب الى ربى سيهدين (صافات/99)

و گفت همانا من به سوى پروردگارم خواهم رفت و او بزودى مرا هدايت خواهد كرد.

بدينگونه ابراهيم مجبور شد كه از وطن خود هجرت كند و همراه با پسرخواهرش لوط و همسرش سارا به سوى فلسطين مهاجرت نمود البته در بين راه توقف كوتاهى در شهر حرّان شهر صابئين داشت و در آنجا هم با ستاره پرستان مبارزات و مناظراتى نمود كه پيشتر نقل كرديم.

تولد اسماعيل و اسحاق

پس از هجرت ابراهيم كه در سنين بالايى از عمر خود قرار گرفته بود خداوند به او دو پسر صالح داد كه اسماعيل و اسحاق نام داشتند البته زمان تولد اين دو پسر با يك ديگر فاصله داشت ولى هر دو در سنين بالاى عمر ابراهيم متولد شدند به طورى كه قرآن از آن خبر مى دهد:

الحمدلله الذى وهب لى على الكبر اسماعيل و اسحاق ان ربى سميع الدعاء (ابراهيم/39)

سپاس خداى را كه در پيرى به من اسماعيل و اسحاق را بخشيد همانا پروردگار من شنونده دعاست.

اسماعيل پدر عرب و جدّ بزرگ پيامبر اسلام و اسحاق پدر يعقوب و سرسلسله پيامبران بنى اسرائيل بودند; نام مادر اسماعيل هاجر و نام مادر اسحاق سارا بود.

ابراهيم و تجديد بناى كعبه

ابراهيم به خاطر قولى كه به سارا داده بود، همسر ديگرش هاجر را همراه با فرزند خردسالش اسماعيل به مكه برد و در محل كنونى كعبه اسكان داد. آنجا مكان بى آب و علفى بود و هيچ رهگذرى هم از آنجا عبور نمى كرد. اين انتخاب به فرمان خدا بود و خداوند ابراهيم را بارها امتحان كرد و از جمله در همين مسأله بود. خود ابراهيم در اين باره با خداى خود چنين راز و نياز مى كند:

ربنا انّى اسكنت من ذرّيّتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرّم (ابراهيم/37)

خدايا من باذريّه خود در يك وادى بدون زراعت نزد خانه حرام تو ساكن شدم.

ابراهيم به فرمان خدا هاجر و اسماعيل را در آنجا ترك و به فلسطين برگشت. مادر و فرزند با تشنگى و گرسنگى دست به گريبان بودند هاجر ميان دو كوه صفا و مروه هفت بار دويد تا آبى پيدا كند ولى پيدا نكرد و ناگهان زيرپاى اسماعيل خردسال آبى جوشيد كه بعدها به آب زمزم معروف شد. پيدايش چشمه زمزم توجه مسافران را به خود جلب كرد از جمله قبيله «جرهم» كه در نزديكى هاى كعبه بودند به آنجا توجه كردند و غذا در اختيار هاجر و اسماعيل گذاشتند.

بالاخره اسماعيل به سنّ جوانى رسيد و ابراهيم به مكه برگشت و به فرمان خدا و با كمك فرزند جوانش خانه كعبه را تجديد بنا كرد:

واذيرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ربّنا تقبّل منا انك انت السميع العليم(بقره/127)

به يادآور هنگامى را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى كعبه را بالا مى بردند (ومى گفتند) پروردگارا از ما بپذير همانا تو شنونده دانا هستى.

وعهدنا الى ابراهيم و اسماعيل ان طهّرا بيتى للطائفين و العاكفين و الرّكّع السجود (بقره/125)

و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك كنيد.

واذبوّأنا لابراهيم مكان البيت ان لاتشرك بى شيئا و طهّر بيتى للطائفين و القائمين و الرّكّع السجود. و اذّن فى الناس بالحج ياتوك رجالا و على كلّ ضامر يأتين من كلّ فجّ عميق (حج/26-27)

وهنگامى كه محل خانه را به ابراهيم نشان داديم و اينكه چيزى را بر من شريك قرار مده و خانه مرا براى طواف كنندگان و نمازگزاران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك كن و در ميان مردم به حج ندا بده تا پياده و بر هر مركبى از هر درّه عميقى سوى تو آيند.

ابراهيم و فرمان ذبح اسماعيل

ابراهيم در راه خدا سختى هاى فراوان ديده بود و امتحانهاى بسيارى داده بود. اين بار نيز او مبتلا به امتحان بزرگ ديگرى شد و آن فرمان خداوند مبنى بر قربانى كردن فرزندش اسماعيل بود او مأموريت يافت كه با دست خودش پسر جوانش اسماعيل را سر ببرد براستى كه امتحان بزرگى بود و هركس نمى تواند از اين امتحان سرافراز بيرون آيد ولى ابراهيم كه به مقام خليل الرحمانى رسيده بود، اين بار نيز از عهده اين امتحان به خوبى برآمد و فرمان خدا را اجرا كرد ولى در آخرين لحظه كه كارد بر گلوى اسماعيل گذاشته بود، دستور رسيد كه دست نگهدار و به جاى اسماعيل گوسفندى را ذبح كن كه تو امتحان خود را دادى. اين جريان در قرآن كريم به اين صورت آمده:

فبشّرناه بغلام حليم. فلّما بلغ السعى قال يا بنىّ انّى ارى فى المنام انّى اذبحك فانظر ماذاترى قال يا ابت افعل ماتؤمر ستجدنى انشاء الله من الصابرين. فلمّا اسلما وتلّه للجبين. و ناديناه ان يا ابراهيم. قدصدّقت الرؤيا انا كذلك نجزى المحسنين. انّ هذا لهوالبلاء المبين. وفديناه بذبح عظيم. و تركنا عليه فى الاخرين وسلام على ابراهيم. (صافات/101-109)

پس او را به فرزندى بردبار مژده داديم. وقتى او به حدّ كار و كوشش رسيد، گفت: اى پسرك من! من در خواب ديدم كه تو را سر مى برم پس بنگر كه نظر تو چيست؟ گفت: اى پدر آنچه را فرمان داده شده اى انجام بده به خواست خدا مرا از شكيبايان خواهى يافت. پس چون هر دو تسليم شدند و پيشانى او را بر خاك نهاد، ما ندا در داديم كه اى ابراهيم، همانابه خواب خود عمل كردى و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى دهيم. همانا اين همان امتحان آشكار است. و ذبح بزرگى را فداى او كرديم و نام نيك او را در ميان امتهاى بعدى باقى گذاشتيم. سلام بر ابراهيم.

البته در اين آيات نام اسماعيل برده نشده ولى بلافاصله پس از نقل جريان ذبح اسماعيل مى فرمايد:

وبشرّناه باسحق نبيّا من الصالحين (صافات/112)

و به او (ابراهيم) اسحاق را مژده داديم كه پيامبرى از صالحان خواهد بود.

از اين عبارت روشن مى شود كه داستان ذبح مربوط به اسحاق نبوده است و اين مسأله در روايات اسلامى هم آمده و از نظر مسلمانان ذبيح همان اسماعيل است ولى يهوديان عقيده دارند كه ذبيح اسحاق بوده است و اين مطلب در تورات هم آمده به اين صورت:

«و واقع شد بعد از اين وقايع كه خدا ابراهيم را امتحان كرده بدو گفت: اى ابراهيم عرض كرد: لبيك گفت: اكنون پسر خود را كه يگانه تست و او را دوست مى دارى يعنى اسحاق را بردار و به زمين موريا برو و او را در آنجا بر يكى از كوههايى كه به تو نشان مى دهم براى قربانى سوختن بگذران»(239)

معلوم است كه تورات كنونى با ميل و هوس احبار يهود تحريف شده است. احتمال مى رود كه آنها به خاطر رقابت و حسدى كه با عرب حجاز داشتند، اين تحريف را انجام داده اند تا اين فضيلت را از عرب كه از نسل اسماعيل هستند به بنى اسرائيل كه از نسل اسحاق هستند، منتقل كنند.

درخواست ابراهيم از خدا درباره زنده شدن مردگان

يكى از داستانهاى مربوط به ابراهيم كه قرآن كريم آن را نقل مى كند، اين داستان است كه ابراهيم از خداوند درخواست كرد كه زنده شدن مردگان در روز قيامت را به او نشان بدهد. به گفته مفسّران(240) روزى ابراهيم از كنار دريايى مى گذشت، چشمش به لاشه حيوانى افتاد كه در كنار دريا افتاده بود و قسمتى از آن در خشكى و قسمتى در آب قرار داشت و حيوانات بيابان و مرغان هوا و ماهيان دريا از آن لاشه مى خوردند.

ابراهيم با ديدن اين منظره به فكر فرو رفت و با خود انديشيد كه چگونه جسد انسانى كه مرده و مانند اين لاشه در دنيا منتشر و پراكنده شده، بار ديگر در روز قيامت به هم خواهد پيوست و زنده خواهد شد؟ اين بود كه از درگاه خدا درخواست كرد كه چگونگى زنده شدن مرده ها در قيامت را به او بنمايد و خداوند درخواست او را اجابت كرد و به او فرمان داد كه چهار پرنده را بكشد و بدنهاى آنها را با يكديگر مخلوط كند سپس قسمتهايى از آن را بالاى كوهها قرار دهد و آنگاه آن پرنده ها را صدا بزند. ابراهيم چنين كرد ناگهان ديد كه آن پرنده ها زنده شدند و به سوى او آمدند.

اين جريان در قرآن كريم به صورت زير آمده است:

واذقال ابراهيم ربّ ارنى كيف تحيى الموتى قال اولم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئن قلبى قال فخذ اربعة من الطير فصرهنّ اليك ثمّ اجعل على كلّ جبل منهنّ جزءاً ثمّ ادعهن يأتينك سعيا واعلم انّ الله عزيز حكيم (بقره/260)

وهنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى؟ گفت آيا ايمان نياورده اى؟ گفت: چرا ولى تا دلم آرام بگيرد. گفت: پس چهارتا از پرندگان را برگير و آنها را براى خود قطعه قطعه كن سپس بر هر كوهى برخى از آنها را قرار بده سپس آنها را بخوان شتابان به سوى تو مى آيندو بدان كه خداوند تواناى فرزانه است.

البته ابراهيم در وقوع روز قيامت ترديد نداشت بلكه مى خواست به مراتب يقين او افزوده گردد. چون يقين مراتبى دارد و بالاترين آن «حق اليقين» است كه موجب آرامش خاطر و اطمينان قلب مى شود و اين درخواست ابراهيم براى رسيدن به اين مرحله از يقين بود.

رسيدن ابراهيم به مقام امامت

پس از گرفتاريهاى بسيار و امتحانهاى متعددى كه براى ابراهيم پيش آمد و او همواره از آن امتحانها سرافراز بيرون آمد، ابراهيم شايستگى آن را پيدا كرد كه از سوى خدا به مقام امامت نايل شود و خدا اين منصب بزرگ را به او عنايت كرد:

واذابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهنّ قال انى جاعلك للناس اماماً قال و من ذرّيتى قال لاينال عهدى الظالمين (بقره/124)

وهنگامى كه ابراهيم را پروردگارش با چندين كلمه آزمايش كرد پس او آنها را به پايان رسانيد. خداوند گفت: همانا تو را براى مردم پيشوا قرار مى دهم. گفت: و از فرزندان من؟ گفت: پيمان من به ستمكاران نمى رسد.

منظور از اين كلمات كه در آيه آمده و خدا با آنها ابراهيم را آزمايش كرده، كارهايى مانند مبارزه با بت پرستان و شكستن بتها و رها كردن او زن و فرزند خود را در بيابان و افتادن او در آتش و مأمور شدن او به ذبح فرزندش اسماعيل و مانند آنهاست.

او پس از موفقيت در اين امتحانها اين لياقت را پيدا كرد كه به مقام شامخ امامت برسد و رسيد. و اين در حالى بود كه او مقام نبوت و رسالت را داشت. معلوم مى شود كه مقام امامت از مقام رسالت و نبوت بالاتر است. نبى و رسول تنها مأمور ابلاغ پيام خداست ولى امام رهبرى جامعه را هم به عهده مى گيرد و تشكيل حكومت مى دهد البته پيامبران اولوالعزم هر سه منصب را داشتند.

وقتى ابراهيم از جانب خدا به اين مقام منصوب شد، از خدا خواست كه اين مقام را در نسل او قرار بدهد ولى خدا پاسخ داد كه مقام امامت و رهبرى جامعه به ظالمان نمى رسد و بدينگونه روشن شد كه امامت يك كار خدايى است و با جعل اوست. ديگر اينكه خداوند امامت را به ستمگران نمى دهد. طبق آيات قرآنى شرك و گناه ظلم است و بنابراين امام بايد معصوم باشد.

آنچه گفتيم سيرى بود درباره آيات مربوط به ابراهيم كه به طور اجمال برگزار شد و اينك در پايان به يك مطلب اشاره مى كنيم:

بعضى از مستشرقان غربى گفته اند كه پيامبر اسلام وقتى در مكه بود چندان به ابراهيم نمى پرداخت. و در سوره هاى مكى ابراهيم تنها به صورت يك پيامبر معمولى معرفى شده ولى در سوره هاى مدنى بيشتر به ابراهيم پرداخته شده و اينكه اسماعيل جدّ عرب فرزند او بوده و ابراهيم پدر عرب است. اين مستشرق گفته: علت اين كار اين بوده كه محمد (ص) در مكه اميد فراوانى به يهود مدينه داشت ولى وقتى به مدينه آمد و آزار يهود را ديد، خواست كمك ديگرى پيدا كند و به پدر عرب ابراهيم روى آورد.(241)

اين يك برداشت غيرواقعى و سخنى بيهوده است و پيامبر اسلام هرگز به يهود مدينه اعتماد نكرد و آنها را حتى در مكه دشمن خود مى دانست و از آنها انتقاد مى كرد از جمله در آيه 91 از سوره انعام كه يك سوره مكى است، شديداً از يهود انتقاد شده است. و اينكه داستانهاى ابراهيم در قرآن پراكنده است، مربوط به شيوه خاص قرآن است كه در هرجا لازم بداند قسمتى از يك قصه را مى آورد و از آن نتيجه مى گيرد و مى بينيم كه مثلا سوره هاى انبياء و مريم و عنكبوت مكى هستند و داستانهايى از ابراهيم در آنها آمده است و اين نشانگر اهتمام اسلام به ابراهيم از همان آغاز است.

وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحًا هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِه داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ (* )وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عيسى وَ اِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحينَ (* )وَ اِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطًا وَ كُلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمينَ (* )وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وِ اِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ اِلى صِراط مُسْتَقيم (* )

و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم، همه را هدايت كرديم; و نوح را پيشتر هدايت كرديم; و از نسل اوست داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و اينچنين به نيكوكاران پاداش مى دهيم (84) و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كه همگى از صالحان بودند (85) و اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط و همگى را بر جهانيان برترى داديم (86) و از پدرانشان و نسلهايشان و برادرانشان; و آنان را برگزيديم و به راه راست هدايت كرديم(87)

نكات ادبى

1 ـ «نوحاً» با اينكه در اين اسم دو علت براى منع صرف وجود دارد ولى به جهت سه حرفى بودن و ساكن الوسط بودن منصرف شده و تنوين بر آن داخل شده است. و كلمه «لوطا» نيز كه در دنباله آيات آمده همين حالت را دارد ولى بقيه اسمهايى كه در اين گروه از آيات آمده غيرمنصرف هستند. و «اليسع» بحثى دارد كه خواهد آمد.

2 ـ ضمير «من ذريته» يا به نوح و يا به ابراهيم برمى گردد.

3 ـ «ذريّه» نسل، فرزندان. از «ذرّ» به معناى مورچه اخذ شده است به خاطر كثرت نسل آن.

4 ـ «داود و سليمان و ...» همه اين نامها منصوب است به جهت آنكه عطف بر «نوحا» شده اند و «هدينا» بر سر آنها هم مى آيد.

5 ـ «اليسع» يك نام عبرى است كه معرب شده و اصل آن يوشع بوده است گاهى گفته مى شود كه آن عربى است و مضارع وسع يسع مى باشد كه در حال عَلَم بودن الف و لام بر سر آن مى آيد مانند اليزيد. ضمناً در بعضى از قرائتها اين كلمه را «الليسع» خوانده اند.

6 ـ «و من آبائهم» يا متعلق به «فضّلنا» است و يا متعلق به فعل محذوفى از جنس فعلى است كه بعداً مى آيد و آن «اجتبينا» مى باشد.

7 ـ «اجتبينا» برگزيديم، انتخاب كرديم. از «جبى» به معناى جمع شدن آب در حوض است كه حالت خاص پيدا مى كند و جدا از آبهاى ديگر است.

تفسير و توضيح

آيات (84-87) و وهبنا له اسحاق و يعقوب ... : در آيات پيش صحبت از ابراهيم و مبارزات او با مشركان و بت پرستان بود و اينك در اين آيه يكى از نعمتهاى مهم خداوند بر او بيان مى شود و آن عبارت از اين است كه خداوند نبوت را در نسل او قرار داد و او پدر پيامبران است و از جمله آنها پيامبران سه دين بزرگ يهوديت و مسيحيت و اسلام است.

در اين آيه نخست مى فرمايد: ما به ابراهيم، اسحاق و يعقوب را بخشيديم. علت اينكه اسماعيل را در اينجا ذكر نمى كند و نام او را بعداً مى آورد، شايد اين باشد كه خداوند اسحاق را در حالى به ابراهيم داد كه او پير شده بود و طبق موازين عادى نبايد فرزندى به دنيا مى آورد و بنابراين تولد اسحاق موهبتى بزرگ و خارق العاده بود ولى تولد اسماعيل يك جريان عادى بود هر چند كه آن نيز موهبت بود. يعقوب هم فرزند اسحاق بود كه در اينجا نام او همراه با نام پدرش آمده است.

در آيه شريفه پس از ذكر اسحاق ويعقوب، هدايت يافتن آنها را يادآور مى شود و به همين مناسبت يادى از نوح مى كند كه او نيز كه جلوتر از اينها زندگى مى كرد، هدايت يافته بود. سپس مى فرمايد: و از نسل ابراهيم، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى هارون را هدايت كرديم سپس از زكريا و يحيى و عيسى و الياس و نيز از اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط نام مى برد كه همه هدايت شدگان هستند.

بعضى ها گمان كرده اند كه ضمير «ذريته» به نوح برمى گردد و معناى آيه چنين است كه از نسل نوح اين پيامبران را آورديم. دليل آنها اين است كه در ميان افرادى كه نام آنها ذكر شده يونس و لوط از نسل ابراهيم نبودند و لوط خواهرزاده او و يونس از نژاد ديگرى بود ولى با توجه به اينكه اكثريت قاطع نامبردگان از نسل ابراهيم بودند مى توان به طور تغليب آنها را از نسل ابراهيم دانست بخصوص اينكه بعضى ها يونس را از نسل ابراهيم مى دانند و يا او را از طرف مادر به ابراهيم مى رسانند همانگونه كه عيسى از طرف مادر به او مى رسد و لوط هم كه برادرزاده او بود و بنابراين مشكلى از جهت تغليب وجود ندارد.

اساساً سياق آيه و قرار گرفتن آن در رديف آياتى كه درباره ابراهيم است، دلالت دارد كه منظور اين آيه ذكر اين فضليت براى ابراهيم است كه پيامبران نامبرده از نسل او هستند. ضمناً اطلاق «ذرّيّه» بر پسر هم اشكالى ندارد و چنين نيست كه ذرّيّه به نسل بعد از فرزند گفته مى شود و بنابراين آمدن اسماعيل كه فرزند بلافصل ابراهيم بود، در زمره ذرّيّه او اشكالى ندارد در قرآن كريم به فرزند بلافصل هم ذرّيّه اطلاق شده است:

وليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذرية ضعافا (نساء/9)

و بترسند كسانى كه بعد از خود فرزندان ضعيفى باقى مى گذارند.

اين آيه مربوط به كسانى است كه مال يتيم را به ناحق مى خورند و به آنها گوشزد مى شود كه شايد فرزندان آنها هم يتيم شوند و كسى مال آنها را بخورد.

ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع (ابراهيم/37)

پروردگارا من با فرزندانم در يك وادى بدون زراعت ساكن شدم.

در اين آيه هم كه از قول ابراهيم است به فرزند و خانواده، ذريه گفته شده است.

اين را هم بگوييم كه در آيه ديگرى اين امتياز هم به نوح و هم به ابراهيم داده شده كه خداوند از نسل آنها پيامبرانى مى آورد:

ولقد ارسلنا نوحا و ابراهيم وجعلنا فى ذريتهما النبوة و الكتاب (حديد/26)

و همانا نوح و ابراهيم را به پيامبرى فرستاديم و در نسل آنها نبوت و كتاب را قرار داديم.

مطلب ديگرى كه در آيات مورد بحث قابل توجه است اين است كه در آيات كلا از هفده پيامبر نام برده شده كه با خود ابراهيم هجده نفر مى شوند و در ذكر آنها هيچ گونه ترتيبى از نظر تاريخى يا فضيلت رعايت نشده و از داود به بعد، پيامبران در سه گروه ذكر شده اند: يكى داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و پس از ذكر اينها گفته شده كه ما اينچنين به نيكوكاران پاداش مى دهيم; دوم زكريا و يحيى و عيسى و الياس و پس از ذكر اينها گفته شده كه همگى از صالحان بودند و سوم اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط و پس از ذكر اينها گفته شده كه همگى را بر جهانيان برترى داديم.

چنين مى نمايد كه ميان افرادى كه در اين گروه ها نام آنها آمده، مشابهتهايى وجود دارد گروه اول كه از داود تا هارون است پيامبرانى بودند كه تشكيل حكومت دادند و چون در حكومت كارهايى به نفع مردم انجام مى گيرد از آنها به عنوان نيكوكاران ياد شد و گروه دوم كه زكريا و يحيى و عيسى و الياس هستند پيامبرانى بودند كه در زهد و ترك دنيا شهرت داشتند و از آنها به عنوان صالحان ياد شد و گروه سوم كه اسماعيل و يسع و يونس و لوط هستند، پيامبرانى بودند كه زجر بسيار كشيدند و زحمت فراوان ديدند.

اينكه گفته شده كه همه را بر جهانيان برترى داديم، منظور جهانيان عصر آنهاست يعنى هر كدام در زمان خود بر مردم عصر خود برترى داشتند.

از جمله پيامبرانى كه در اين آيات از ذريه ابراهيم معرفى شده، عيسى است و مى دانيم كه او پدر نداشت و از جانب مادرش مريم نسب به ابراهيم مى برد. از اينجا معلوم مى شود كه به فرزندان دختر هم ذريّه گفته مى شود و بنابراين، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و نسل آنها ذريّه پيامبر اسلام هستند و بعضى از امامان ما با همين آيه به اين مسأله استدلال كرده اند.

در آيه بعدى اظهار مى دارد كه از پدران و فرزندان و برادران اين پيامبران كه نامشان برده شد، كسانى را برترى داديم و آنها را برگزيديم و به راه راست هدايت كرديم. اينها پيامبران ديگرى هستند كه نامشان در اينجا نيامده و از نسل ابراهيم هستند.

ذلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدى بِه مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِه وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (* )أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَاِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْمًا لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ (* )أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا اِنْ هُوَ اِلاّ ذِكْرى لِلْعالَمينَ (* )

اين هدايت خداست كه هركس از بندگان را كه بخواهد با آن هدايت مى كند; و اگر شريك قرار بدهند، آنچه انجام داده اند تباه مى شود (88) اينان كسانى هستند كه به آنها كتاب و حكمت و پيامبرى داده ايم، پس اگر آنها به آن كفر ورزند، همانا گروهى را گماشته ايم كه به آن كفر نورزند (89) اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است; پس به هدايت آنها اقتدا كن. بگو من براى آن از شما مزدى نمى خواهم كه آن جز تذكرى بر جهانيان نيست (90)