تفسير نور
(جلد هشتم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۷ -


ترجمه :
شتاب مى كنيم كه خيرهايى به آنان برسانيم ؟ (هرگز چنين نيست ) بلكه آنان نمى فهمند (كه مال و فرزند وسيله ى امتحان آنهاست ).
نكته ها : 
O كلمه ى ((غَمرة )) به معناى غرقاب و مراد در اينجا غرق شدن اهل مكّه در جمود و تعصّب بت پرستى است .
پيام ها : 
1 بدترين نوع گمراهى ، آن است كه خداوند انسان را به حال خود واگذارد. (فذرهم )
2 اختلاف و تفرقه ، ورطه ى هلاكت و مايه ى قهر و غضب خدا و رسول است . (فتقطّعوا امرهم ... فذرهم فى غَمرَتهم )
3 گودال بدبختى انسان را خود او حفر مى كند. (غَمرَتهم )
4 منحرفان تفرقه جو، مهلت زيادى ندارند وقهر الهى در انتظارشان است . (حتّى حين )
5 مرفّهين ثروتمند، تحليل ناروا دارند. رفاه ، امكانات وفرزند پسر، سبب فريفته شدن آنان به خود واحساس محبوبيّت نزد خدا شده است . (يحسبون ...)
6 ارزيابى تنها بر مبناى مال وفرزند، نشانه ى بى شعورى است . (بل لايشعرون )
(57) إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ 
ترجمه :
همانا كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند،
(58) وَالَّذِينَ هُم بِئَايَتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ 
ترجمه :
آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان دارند.
(59) والَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ 
ترجمه :
و به پروردگارشان شرك نمى ورزند،
نكته ها : 
O ((خَشيت )) ترسى است كه برخاسته از علم وشناخت باشد و ((اِشفاق )) ترسى است كه با محبّت و احترام آميخته باشد. خشيت ، بيشتر جنبه ى قلبى دارد و اشفاق جنبه ى عملى . آيه مى فرمايد: مؤ منان و سبقت گيرندگان در خيرات ، كسانى هستند كه در دل آنان ترس آميخته با عظمت خدا جاى كرده است و در عمل ، حريم خدا را حفظ مى كنند و حيا دارند.
پيام ها : 
1 ترس از روى آگاهى و توجّه به عظمت خداوند، مايه ى رشد است . (من خَشية ربّهم مشفقون )
2 ايمان آوردن به هر قانونى كه خداوند مى فرستد و دور شدن از انواع شرك ها، وظيفه ى دائمى ماست . (كلمه ى ((يؤ منون )) و ((لايشركون )) فعل مضارع و نشانه ى دوام و استمرار است )
(60) وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ اءَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَجِعُونَ 
ترجمه :
و كسانى كه (اموال خود را در راه خدا) مى دهند آنچه را دادند، در حالى كه دل هايشان ترسان است از اين كه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى گردند.
نكته ها : 
O ((وَجِل )) به معناى اضطراب و نگرانى است .
O تكامل معنوى انسان در چند مرحله صورت مى پذيرد كه در اين آيات مطرح شده است :
مرحله ى اوّل ؛ علم و شناختى كه مايه ى خشيت شود. (من خشية ربّهم )
مرحله ى دوّم ؛ ايمان عميق و دائمى به آنچه درك كرده است . (يؤ منون )
مرحله ى سوّم ؛ دورى از انواع شرك ها، مخفى و آشكار. (لايشركون )
مرحله ى چهارم ؛ انفاق از آنچه خدا عطا نموده است . (يؤ تون ...)
مرحله ى پنجم ؛ مغرور نشدن و دغدغه داشتن كه مبادا كارم ناقص يا عملم مردود يا وظيفه ام چيزى ديگرى باشد و در قيامت پاسخ ‌گو نباشم . (قلوبهم وَجِلَة )
پيام ها : 
1 به انفاق خود مغرور نشويم . (يؤ تون ... و قلوبهم وجلة )
2 ترس مؤ من از خداوند به خاطر حضور او در محضر پروردگار در روز قيامت است . (وَجلة اَنّهم الى ربّهم راجعون )
(61) اءُوْلََّئِكَ يُسَ رِعُونَ فِى الْخَيْرَ تِ وَهُمْ لَهَا سَ بِقُونَ 
ترجمه :
چنين كسانى ، در خيرات شتاب مى ورزند و همانان هستند كه در (رسيدن به ) خيرات از يكديگر پيشى مى گيرند.
نكته ها : 
O در آيه 56 بيان شد كه برخى از مردم تنها داشتن مال و فرزند را مايه ى سعادت و نشانه ى سرعت در خير مى دانند، امّا اين آيه مى فرمايد: سرعت در خير، علم و ايمان و اخلاص و انفاق همراه با خوف و خشيت است ، نه آنچه آنان مى پندارند.
پيام ها : 
1 ترس از خداوند و قيامت ، سبب شتاب در كارهاى خير است . (من خشية ربّهم مشفقون ... اولئك ...)
2 نشانه ى ايمان واقعى ، سرعت دائمى در كارهاى خير است . (((يسارعون )) فعل مضارع ، رمز استمرار است )
3 سرعت و سبقت در كار خير، يك ارزش است . (يُسارعون فى الخيرات )
(62) وَلاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَبٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ 
ترجمه :
و ما هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمى كنيم ، و نزد ما كتابى است كه به حقّ سخن مى گويد (و بر كار مردم گواه است ) و به آنان هيچ ستمى نمى شود.
نكته ها : 
O در فقه قاعده اى به نام قاعده ى ((نفى عُسر و حَرَج )) وجود دارد، كه مبناى آن همين آيه است . يعنى هرگاه تكليفى موجب سختىِ غير قابل تحمّل گرديد، آن تكليف ساقط مى شود.
پيام ها : 
1 گرچه سبقت و سرعت در كارهاى خير ارزش دارد، ولى افراط ممنوع است . (الاّ وُسعها)
2 تكليف همه ى انسان ها يكسان نيست . هر كس به مقدار توانِ جسمى ، فكرى و ماليش مكلّف است و خداوند تكليف غنى را از فقير نمى خواهد. (لا نكلّف نفسا الاّ وسعها)
3 در جهان بينى الهى ، هيچ كس گرفتار عقده و احساس حقارت نمى شود، چون بيش از توانش تكليفى ندارد. (الاّ وسعها)(آرى هر كس ‍ توانى دارد و وظيفه اى ، پس بايد آرامش داشته باشيم )
4 نظام آفرينش ، حساب و كتاب دارد. (و لَدَينا كتاب )
5 برخى از شرايط مديريّت در اين آيه ذكر شده است ، از جمله :
الف : آشنايى به توانايى افراد و واگذارى كار به مقدار توان آنان .
(وسعها)

ب : نظارت دقيق بر كار و وظايف آنان . (كتاب ينطق بالحقّ)
ج : عدالت در تنبيه يا تشويق آنان . (و هم لا يظلمون )
(63) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِى غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ اءَعْمَلٌ مِّن دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَمِلُونَ 
ترجمه :
بلكه دل هاى آنان از اين (كتاب ) در غفلت و بى خبرى است و علاوه بر اين كارهايى (ناروا) دارند كه انجام مى دهند.
نكته ها : 
O در دو آيه ى قبل ، درباره ى فرزانگان مخلص فرمود: ((هم لها سابقون )) در اين آيه ، درباره ى گروه منحرف مى فرمايد: ((هم لها عاملون ))
آرى ، ((هر كس با طينت خود مى تند)) و ((از كوزه همان برون تراود كه در اوست )).
O كلمه ى ((بل )) در آغاز كلام ، براى انتقال مطلب است . در آيات قبل سخن از نيكان بود،در اين آيه سخن از كفّار است كه عملشان غير از عمل آنان است .
O كلمه ى ((غمرة )) به معناى غرقاب و آبى است كه تمام انسان را فراگيرد. گويا غفلت همه ى وجود آنان را فراگرفته است .
پيام ها : 
1 ابتدا روح منحرف مى شود، سپس رفتار تغيير مى كند. (قلوبهم لهم اعمال )
2 بدتر از رفتار زشت ، اصرار و تكرار آن است . (لهم اعمال هم لها عاملون )
3 انسان ، ابتدا دست به كار خلاف مى زند، سپس كار خلاف براى او عادت مى شود و او را به خود جذب مى كند، يعنى در مسير عمل و ارتكاب آن قرار مى گيرد و پس از ارتكاب گناه ، اسير آن مى شود. (لهم اعمال هم لها عاملون )
(64) حَتَّى إِذَآ اءَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْئَرُونَ 
ترجمه :
(جهل و انحراف و كارهاى ناپسند آنان همچنان ادامه دارد) تا زمانى كه مرفّهان (و خوشگذرانان مغرور) را به قهر خود گرفتار سازيم ، در اين هنگام است كه ناله سر مى دهند.
(65) لاَ تَجْئَرُواْ الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِّنَّا لاَ تُنصَرُونَ 
ترجمه :
(امّا به آنان خطاب مى شود:) امروز ناله نكنيد، قطعاً شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.
نكته ها : 
O كلمه ى ((يَجئَرون )) از ((جوار)) به معناى زوزه ى سگ وشغال و گرگ هنگام صدمه ديدن است و تشبيه ناله ى مرفّهان غافل ، به زوزه ى سگ ، نشانه ى تحقير و ذلّتى است كه در برابر بدمستى هاى دنيوى داشته اند.
پيام ها : 
1 براى گروه مرفّه و مغرور، جز عذاب الهى ، وسيله ى ديگرى براى هشيارى نيست . (حتّى اذا ...)
2 پايان ناز و نعمت هاى غافلانه ، ناله هاى عاجزانه خواهد بود. (يَجئرون )
در پس هر خنده آخر گريه اى است
مرد آخربين ، مبارك بنده اى است
3 روز قيامت ، روز كيفر است نه التماس . (لا تَجئروا اليوم )
4 كسانى كه با مال و امكانات خود، مردم را يارى نكردند، در قيامت يارى نمى شوند. (لا تنصرون )
(66) قَدْ كَانَتْ ءَايَتِى تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَى اءَعْقَبِكُمْ تَنكِصُونَ 
ترجمه :
همانا آيات من به طور مداوم بر شما تلاوت مى شد ولى شما اعراض كرده ، به عقب باز مى گشتيد.
(67) مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَمِراً تَهْجُرُونَ 
ترجمه :
در حالى كه نسبت به آن (پيامبر و قرآن ) تكبّر مى ورزيديد و شب ها تا ديروقت بدگويى مى كرديد.
نكته ها : 
O ((نكوص )) به معناى بازگشت به عقب است و ((على اَعقابكم )) تاءكيد آن است .
O ((سامر)) از ((سَمر)) به معناى گفت وگوى شبانه است .
O ((هَجر)) به معناى جدايى و ((هُجر)) ناسزا و فحش را گويند كه سبب جدايى است .
پيام ها : 
1 ارتجاع واعراض از حقّ، از اوصاف مرفّهان ومستكبران است . (فكنتم على اعقابكم تنكصون )
2 بى اعتنايى به انبيا، نشانه ى رشد و ترقّى نيست ، بلكه عامل سقوط و عقب گرد است . دستورات و قوانين الهى ، عامل رسيدن به تكامل و اعراض از آنها مايه ى سقوط است . (اعقابكم تنكصون )
3 بدتر از عقب گرد واعراض از حقّ، آن است كه هدف از اين عمل ، استكبار باشد. (مستكبرين به )
4 كسى كه روز منطق ندارد، شب ياوه سرايى مى كند. (سامراً تَهجُرون )
5 كسى كه حرف حساب ندارد، فحش مى دهد. (تَهجُرون )
(68) اءَفَلَمْ يَدَّبَّرُواْ الْقَوْلَ اءَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ يَاءْتِ ءَابَآءَهُمُ الاَْوَّلِينَ 
ترجمه :
آيا آنها در اين گفتار (قرآن ) نينديشيدند، يا مطالبى براى آنان آمده كه براى نياكانشان نيامده است ؟ (لذا قبول حرف تازه براى آنان سخت است ).
(69) اءَمْ لَمْ يَعْرِفُواْ رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ 
ترجمه :
يا اين كه پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) پس براى همين او را انكار مى كنند؟
(70) اءَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةُ بَلْ جَآءَهُم بِالْحَقِّ وَاءَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَرِهُونَ 
ترجمه :
يا مى گويند: او جنون دارد؟ (چنين نيست ) بلكه او حقّ را براى آنان آورده امّا بيشترشان از پذيرش حقّ كراهت دارند.
پيام ها : 
1 نخستين عامل بدبختى مردم ، تعطيل كردن انديشه و تفكّر است . (اءفلم يدّبّروا القول )
2 قرآن ، كتاب تدبّر و انديشه است . (نه فقط تلاوت وتجويد و...، و هركس در آن تدبّر كند، حقّانيّت آن را مى فهمد) (اءفلم يدّبّروا القول )
3 خداوند در تمام دوران ها نداى خود را به مردم رسانده و اساس اديان آسمانى يكى است . (ام جائهم ما لم ياءت )
4 در تبليغ و دعوت ، تمام راه هاى بهانه جويى را براى مخالفان حقّ مسدود كنيد. (ام جائهم ما لم ياءت )، (ام لم يعرفوا)
5 پيامبر بايد در ميان مردم (به خوبى ) شناخته شده باشد تا بهانه اى براى انكار نباشد. (ام لم يعرفوا رسولهم )
6 گرچه انسان در برابر سخن تازه عكس العمل نشان مى دهد، ولى نزول وحى تازگى ندارد. (ام جائهم ما لم ياءت آبائهم الاوّلين )
7 دشمنان دين ، براى حفظ مرام خود، شخصيّت مردان خدا را خدشه دار مى كنند. (ام يقولون به جِنّة )
8 حقّ بايد مطرح شود، اگر چه اكثريّت ناراحت شوند. (بل جاءهم بالحقّ و اكثرهم للحقّ كارهون )
9 بعضى كفّار، فطرت سالم دارند و حقّ را مى پذيرند. (اكثرهم للحقّ كارهون )
(71) وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ اءَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَوَتُ وَالاَْرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ اءَتَيْنَهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
و اگر حقّ، از هوس هاى آنان پيروى مى كرد، قطعاً آسمان ها و زمين و كسانى كه در آنها هستند تباه مى شدند، ولى ما قرآنى به آنها داديم كه مايه ى ياد (وشرف وحيثيّت ) آنهاست ، امّا آنان از اين ياد رويگردانند.
نكته ها : 
O اگر حقّ، تابع هوس هاى مردم باشد، نظام هستى فاسد وتباه مى شود، زيرا:
1 هوس هاى مردم حتّى هوس هاى يك نفر در زمان هاى مختلف ، متضاد است .
2 هوس هاى مردم ، مفسده دارد.
3 خواسته هاى مردم ، يك بُعدى است وبه ابعاد ديگر وآثار دور ونزديك توجّه ندارد.
پيام ها : 
1 حقّ، هرگز نبايد تابع تمايلات و خواسته هاى مردم باشد. (ولو اتّبع )
2 اشراف كافر، دوست دارند كه دين طبق ميل آنان باشد. (ولو اتّبع الحقّ)
3 حقّ پرستى با هوا پرستى تضاد دارد. (لفسدت )
4 تمايلات و هوس هاى بشر، جهان را فاسد مى كند. (لفسدت )
5 نظم موجود در جهان ، نشانه ى حقّانيّت و حكمت خداوند يكتاست . (و لو اتّبع الحقّ... لفسدت )
6 در آسمان ها، موجودات زنده و با شعور وجود دارد. (مَن فيهنّ)
7 قرآن وسيله ى تذكّر است . (بذكرهم )
8 دين ، وسيله بيدارى وشرف ملّت ها ونجات آنان از نابودى است . (بذكرهم )
9 گاهى انسان از توجّه به آنچه سبب عزّت و نام نيك اوست اعراض مى كند. (فهم عن ذكرهم معرضون )
(72) اءَمْ تَسْئَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّ زِقِينَ 
ترجمه :
آيا تو از آنها (در برابر دعوتت ) مزدى خواسته اى ؟ با اين كه پاداش دائمى پروردگارت بهتر، و او بهترين روزى دهندگان است .
(73) وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِيمٍ 
ترجمه :
و قطعاً تو مردم را به راه راست دعوت مى كنى .
(74) وَإِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ عَنِ الصِّرَطِ لَنَكِبُونَ 
ترجمه :
و همانا كسانى كه به آخرت ايمان نمى آورند، از راه راست منحرفند.
نكته ها : 
O ((خرج )) چيزى است كه مصرف مى شود، ولى ((خراج )) بودجه ى مستمرى است كه تعيين مى شود.(99) كلمه ى ((نكب )) به معناى انحراف است و ((نكبت ))، يعنى دنيا به او پشت كرده و بدبخت شده است .
O روزى الهى چون خير است ، (خراج ربّك خيرٌ)چند مزيّت دارد: بى منّت ، دائمى ، زياد و مبارك است .
O در حديث مى خوانيم : كسانى كه به جاى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ ديگران بروند و رهبرى آنان را بپذيرند، از راه راست منحرفند.(100)
پيام ها : 
1 در تبليغ دين ، نبايد از مردم پولى طلب كرد؛ اگر خود آنها دادند حساب جدايى دارد. (ام تسئلهم )
2 مردم در برابر پول خواستن مبلّغ حسّاسيّت دارند. (ام تسئلهم خرجا)
3 مردم يك بار خرجى مى دهند، ولى خداوند هميشه روزى مى دهد. (خرج خراج ) (با توجّه به تفاوتى كه ميان ((خرج )) و ((خراج )) بيان شد)
4 روزى دادن به صورت مستمر، از شئون پروردگار است . (فخراج ربّك )
5 خداوند ضامن روزى مبلّغان دين است . (فخراج ربّك )
6 واسطه هاى رزق ، شما را نفريبند. (وهو خيرالرّازقين )
7 پيامبر، منادى راه درست است . (انّك لتدعوهم الى صراط مستقيم )
8 ايمان به معاد، عامل پايدارى در راه راست و عدم ايمان ، عامل انحراف است . (لا يؤ منون لناكبون )
(75) وَلَوْ رَحِمْنَهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّواْ فِى طُغْيَنِهِمْ يَعْمَهُونَ 
ترجمه :
و (بر فرض ) اگر به آنها رحم كنيم و (رنج و عذاب و) بدبختى هاى آنان را برطرف سازيم (به جاى هوشيارى و شكر) در طغيانشان كوردلانه اصرار مى ورزند.
نكته ها : 
O در تفسير ((كنزالدّقائق )) و ((روح البيان )) مى خوانيم : زمانى در مكّه قحطى شد، ابوسفيان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درخواست دعا كرد، حضرت دست به دعا برداشت و قحطى برطرف گرديد، سپس آيه ى فوق نازل شد.
O طغيان در افراد مختلف ، تفاوت دارد:
# طغيان عالمان ، در علم است كه به وسيله ى تفاخر و مباهات جلوه مى كند.
# طغيان ثروتمندان در مال است كه به وسيله ى بخل خود را نشان مى دهد.
# طغيان صالحان در عمل نيك است كه به وسيله ى ريا وسُمعه (خودنمايى وشهرت طلبى ) نمايان مى شود.
# طغيان هواپرستان در پيروى از شهوت ها جلوه مى كند.(101)
پيام ها : 
1 رفاه و آسايش ، جلوه ى رحمت الهى است . (رَحِمناهم و كشفنا)
2 خدمت و محبّت به افراد بى شخصيّت ، بى ثمر است . (رَحِمنا للجّوا)
3 انسان هاى بى ايمان ، از فرصت ها و مهلت ها سوء استفاده مى كنند. (لايؤ منون بالا خرة ... للجّوا فى طغيانهم )
4 طغيانگرى ، انسان را سرگردان مى كند. (فى طغيانهم يعمهون )
(76) وَلَقَدْ اءَخَذْنَهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُواْ لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ 
ترجمه :
و همانا آنان را به عذاب گرفتار كرديم ولى آنان در برابر پروردگارشان نه تواضع كردند و نه تضرّع .
نكته ها : 
O در حديث مى خوانيم : ((اِستكانت )) خضوع است و ((تضرّع )) دست ها را به دعا بلند كردن .(102)
O در آيه ى قبل ، درباره ى كافران لجوج فرمود: اگر به آنان رحم كنيم ، لجاجت مى كنند و به راه نمى آيند؛ در اين آيه مى فرمايد: اگر آنان را با قهر خود بگيريم وعذابشان كنيم ، باز هم به راه نمى آيند. شاعر مى گويد:
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
نرود ميخ آهنين بر سنگ
پيام ها : 
1 هدف از قهر الهى در دنيا، بيدارى غافلان است . (اخذناهم ... فما استكانوا)
2 گاهى كافران وگمراهان ، در دنيا نيز به كيفرهاى الهى مبتلا مى شوند. (اخذناهم )
3 كافران لجوج ، نه با رحمت خداوند هدايت مى شوند و نه با قهر و عذاب الهى . (فما استكانوا)
4 بدترين نوع تكبر، استكبار در برابر ربّ است . (فما استكانوا لربّهم )
(انسان سنگدل به جايى مى رسد كه در برابر خداى بزرگ ، هرگز خضوع و تضرّع و ناله نمى كند)
(77) حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَاباً ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ 
ترجمه :
(نه رحمت در آنان اثر كرد و نه مؤ اخذه ، ما هم اين سنگدلان را رها مى كنيم ) تا زمانى كه درى از عذاب شديد به روى آنان بگشاييم (و چنان گرفتار شوند كه ) ناگهان در آن (عذاب ) ماءيوس شوند.
نكته ها : 
O ((مُبلس )) از مادّه ى ((اِبلاس )) به معناى اندوهى است كه پس از وقوع حادثه ى تلخ و شديد به انسان دست مى دهد و غالباً او را به سكوت و حيرت و ياءس مى كشاند.(103)
پيام ها : 
1 درهاى عذاب ، ابتدا به روى ما بسته است امّا سرسختى و لجاجت ما در برابر حقّ، سبب مى شود كه خداوند آن درها را باز كند. (فتحنا)
2 خداوند در مراحل تربيت ، اصولى را اجرا مى كند:
اوّل : با رحمت ومهربانى رفتار مى كند. (ولو رَحِمناهم وكشفنا ما بهم من ضرّ للجوّا)
دوّم : با عذاب تنبيهى : (و لقد اخذناهم بالعذاب فما استكانوا)
سوّم : با عذاب نهايى كه مايه ى بيچارگى و درماندگى است . (عذابٍ شديدٍ)
3 كسى كه بخواهد با لجاجت ، انبيا را به ياءس كشاند، گرفتار قهرى مى شود كه خود به ياءس كشيده شود. (مبلسون )
4 در عذاب نهايى ، جايى براى توبه و نجات نيست و عذاب شدگان ماءيوس مى شوند. (مبلسون )
(78) وَ هُوَ الَّذِى اءَنشَاءَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصَرَ وَ الاَْفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ 
ترجمه :
و اوست كه براى شما گوش و چشم ها و دل ها آفريد، چه اندك سپاسگزاريد.
(79) وَهُوَ الَّذِى ذَرَاءَكُمْ فِى الاَْرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ 
ترجمه :
و اوست كه شما را در زمين آفريد و به سوى او محشور مى شويد.
(80) وَهُوَ الَّذِى يُحْيِىْ وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَفُ الَّيْلَ وَالنَّهَارِ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ 
ترجمه :
و اوست كه زنده مى كند و مى ميراند؛ و رفت و آمد شب و روز براى اوست ، پس آيا نمى انديشيد؟
پيام ها : 
1 راه هاى شناخت ، از بزرگ ترين نعمت هاى الهى اند. (اَنشاء لكم السمع ...)
2 راه شناخت ، در محسوسات منحصر نيست ، بلكه دل نيز ابزار شناخت است . (السمع و الافئدة )
3 شكر مُنعم واجب است و كسى كه از نعمت ها درست استفاده نكند، ناسپاس و مورد توبيخ است . (قليلاً ما تشكرون )
4 ياد نعمت هاى الهى ، زمينه ى شناخت و شكر است . (تشكرون )
5 آفرينش انسان ، هدفدار است . (ذراءكم و اليه تحشرون )
6 انديشه و تعقّل ، انسان را به توحيد مى رساند. (و هو الّذى ... اءفلاتعقلون )
(81) بَلْ قَالُواْ مِثْلَ مَا قَالَ الاَْوَّلُونَ 
ترجمه :
(كافران هدايت نشدند) بلكه سخنى همانند گفته ى پيشينيان گفتند.
(82) قَالُوَّاْ اءَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَماً اءَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ 
ترجمه :
گفتند: آيا اگر مرديم و خاك و استخوان هايى (پوسيده ) شديم ، آيا ما بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟
(83) لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَآ إِلا اءَسَطِيرُ الاْ وَّلِينَ 
ترجمه :
البتّه اين حرف از قبل ، به ما و پدران ما وعده داده شده ، اين (حرف ها و وعده ها) جز افسانه هاى پيشينيان (چيزى ) نيست .
نكته ها : 
O ((اساطير)) جمع ((اسطوره )) و به معناى افسانه هاى دروغين است . اين كلمه نُه بار در قرآن ، از زبان كفّار در برابر انبيا به كار رفته است .
پيام ها : 
1 كفّار در انكار معاد حرف تازه اى ندارند. (مثل ما قال الاوّلون )
2 كفّار، منطق و استدلال ندارند و تنها حربه ى آنان در برابر حقّ، تعجب همراه با انكار است . (ءَاِذا)
3 عدم تعقّل ، ريشه ى انكار حقّ است . (توجّه به مرگ و حيات و گردش شب و روز، زمينه ساز ايمان به معاد مى شود) (يحيى ويميت ... اءفلاتعقلون ... قالوا ءاذا مِتنا)
(84) قُل لِّمَنِ الاَْرْضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (85)سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ اءَفَلاَ تَذَكَّرُونَ
ترجمه :
(به اين كفّار) بگو: اگر شما علم داريد، (بگوييد) زمين وكسانى كه در آن زندگى مى كننداز كيست ؟ آنان خواهند گفت : براى خداست بگو: پس آيا متذكّر نمى شويد؟
(86) قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَوَتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ 
ترجمه :
بگو: پروردگار آسمان هاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست ؟
(87) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ اءَفَلاَ تَتَّقُونَ 
ترجمه :
(باز هم ) خواهند گفت : براى خداست ، بگو: آيا پروا نمى كنيد؟
نكته ها : 
O ((ربّ)) به مالكى گفته مى شود كه درصدد حفظ وتدبير ملك خود باشد.
O ((عرش )) مركز فرماندهى خداوند و غير از آسمان هاى هفتگانه است .
پيام ها : 
1 ريشه ى شرك ، جهل و غفلت است . (لمن الارض ... اِن كنتم تعلمون )
2 يكى از شيوه هاى تبليغ ، طرح سؤ ال است . (لمَن الارض )
3 علم مفيد آن است كه انسان را خداشناس كند. (لمَن الارض ... ان كنتم تعلمون )
4 هر انسان آگاهى مى داند كه زمين و همه ى كسانى كه در آن هستند، بى صاحب و بى حساب نيست . (سيقولون لله )
5 وجدان ، بهترين داور است . (سيقولون لله )
6 از گفتارها و پاسخ ‌هاى خود مردم ، سند موعظه و استدلال آماده كنيد. (قل اءفلاتذكّرون )
7 آسمان هاى هفتگانه و تمام هستى ، تحت تدبير اوست . (ربّ السموات ...)
(88) قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَىْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلاَ يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ 
ترجمه :
بگو: اگر مى دانيد (بگوييد) فرمانروايى همه ى موجودات به دست كيست ؟ او كه (به همه ) پناه مى دهد، ولى هيچ كس در برابر او پناه ندارد.
(89) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَاءَنَّى تُسْحَرُونَ 
ترجمه :
به زودى خواهند گفت : (حكومت بر همه چيز) براى خداست . بگو: پس چگونه (مى گوييد پيامبر شما را سحر كرده و) شما مسحور او شده ايد؟
(90) بَلْ اءَتَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَذِبُونَ 
ترجمه :
(ما آنان را سحر نمى كنيم ) بلكه حقّ را براى آنان آورديم ، وقطعاً آنان دروغ مى گويند.
نكته ها : 
O قرآن در سوره ى يس مى فرمايد: (انّما اءمره اذا اراد شيئاً اَن يَقول له كُن فيكون فسُبحان الّذى بيده ملكوت كلّ شى ء)(104) هر گاه خداوند چيزى را اراده كند، فرمان مى دهد و آن ، آفريده مى شود؛ پس منزّه است خداوندى كه ملكوت همه چيز به دست اوست . (بنابراين كلمه ى ملكوت به معناى قدرت مطلقه بر هستى است )
O كلمات ((يجير)) و ((يجار)) از ريشه ى ((جوار)) به معناى همسايگى است . از آنجا كه يكى از حقوق همسايگى ، حمايت از همسايه در برابر سوءقصد ديگران است ، لذا اين كلمه به معناى پناه دادن و حمايت كردن بكار مى رود.(105)
O مراد از حقّ در آيه (اَتيناهم بالحقّ)يا معاد است يا قرآن ، يا منطق واستدلال توحيدى .
پيام ها : 
1 نحوه ى گفتگو با مخالفان را از قرآن بياموزيم . (قل )
2 در شيوه ى تبليغ ، از فطرت هاى سالم و باورهاى صحيح مردم ، در راه رشد و هدايت آنان كمك بگيريم . (قل مَن بيده ...)
3 مالكيّت خداوند گسترده و همه جانبه است . (ملكوت كلّ شى ء)
4 پناه دادن خداوند، دائمى ، مطلق و انحصارى است . (و هو يجير)
5 در برابر قهر خداوند، هيچ پناهگاهى نيست . (و لا يُجار عليه )
6 حاكميّت مطلقه خداوندرا تنها عالمان در مى يابند. (ان كنتم تعلمون )
7 در برابر عقايد انحرافى ديگران ، موضع روشنى بگيريد. (بل اَتيناهم بالحقّ)
8 كارهاى خداوند، حقّ و حكيمانه است . (بالحقّ)
(91) مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَنَ اللّهِ عَمَّا يَصِفُونَ
ترجمه :
خداوند هيچ گونه فرزندى براى خود نگرفته است ، و هيچ معبودى با او نيست ، (و اگر جز اين بود،) قطعاً هر خدايى به سوى آفريده ى خود مى رفت ، و بى ترديد بعضى از خدايان بر بعضى ديگر برترى مى جست (و با اين كار، هستى تباه مى شد) خداوند از آنچه (مشركان ) توصيف مى كنندمنزّه است .
پيام ها : 
1 عقيده به هرگونه فرزند براى خداوند ممنوع است . (خواه عيسى را فرزند او بدانيم يا فرشتگان و ديگران را) (من ولد)

next page

fehrest page

back page