آزادى

عباس يزدانى

- ۴ -


حـفظ احترام و عزت همه آحاد جامعه اسلامى و همبستگى همه اقشار جامعه وظيفه اى است فوق همه وظائف , و خداوند نسبت به اين گناه كمترين اغماضى روا نمى دارد.
هـيچكس حق ندارد به اتكاى شنيده هاى خود به مسلمانى ظنين شود.
حتى اگر مسلمانى اجازه دهد از او غيبت كنند, باز غيبت اوجايز نيست ((47)).
زيرا حق شخصى نيست كه قابل چشمپوشى بـاشـد.
هيچكس حق ندارد به استناد اينكه تا نباشد چيزكى مردم نگويندچيزها به شايعات گوش بـدهـد و يـا شايعه اى راجع به يك مسلمان راحتى از قول ديگرى نقل كند و يا به بهانه اينكه همه اطـلاع دارنـد بردامنه انتشار آن بيفزايد.
حضرت امير (ع ) در نهج البلاغه در اينباره چنين هشدار مى دهد: اى مـردم هـر كـس مـسـلمانى را به ديانت بشناسد, ديگر نبايد به سخنانى كه عليه او مى گويند, گوش دهد.
چه بسا گوينده اشتباه كند وبسا يك كلاغ , چهل كلاغ شود.
باطل از بين خواهد رفت ولى خداوندبينا و شنوا, گناه كسانى را كه به شايعه دامن زده اند, ثبت خواهد كرد.
آنچه مى شنويد قابل اعتماد نيست مگر آنكه خود به چشم ببينيد ((48)).

آزادى بيان

در جـامـه ما در سايه فضاى باز سياسى , صدها نشريه و روزنامه باگرايشات گوناگون به راحتى نـظـرات خود را بيان مى كنند و گاه از مرزقانون نيز پا فراتر مى نهند.
از كوهى كاه و از كاهى كوه مـى سازند.
به جاى آنكه با بيان واقعيات , جامعه را تعالى بخشند, با تيترهاى هيجان آفرين و التهاب آور بـه جـو بدبينى دامن مى زنند و خيلى از آنها عملا درجهتى حركت مى كنند كه دشمنان ملت مى خواهند.
امروزه شخصيتهاى سياسى به راحتى در مصاحبه هاى مطبوعاتى , اظهار نظر مى كنند و آزادانه به دولـت انـتـقـاد مـى كـنـنـد.
از ايـن رو نهايت بى انصافى است اگر كسى بگويد مجالى براى ابراز عقيده وجود ندارد.
بايد اين فضاى فرخنده را قدر دانست و به حب وبغض هاى شخصى نيالود.
بـا وجـود تـاءكـيدهاى بسيار نسبت به آبرو و شخصيت مسلمان , واينكه هيچ گناهى با اين گناه بـرابـرى نـمـى كند, شاهديم كه به اسم آزادى , ستون هايى در جرايد به افشاگرى از عناصر جناح رقيب اختصاص پيدا كرده است .
از اين رو معتقديم راه زيادى در پيش داريم تا در آزادى هاى اجتماعى به حد مطلوب , برسيم .
بايد بـه نـقطه اى برسيم كه همگان به راحتى و بدون اعمال حب و بغض شخصى اظهار نظر كنند و از دست و زبان ديگران در امان باشند.

بحثى قرآنى درباره بى صبرى انسان در برابر غريزه جنسى

آنـچـه در بـين آزادى هاى اجتماعى از اهميت بالايى برخورداراست , هموار شدن راه ارتباط زن و مـرد اسـت .
بـى گـمـان اگر اولياء اموربه اهميت غريزه جنسى و آثار مثبت ارضاى مشروع آن و تـبـعـات شـوم عـقده هاى جنسى چنانكه بايد توجه كنند, به طور قطع تدابير ويژه اى مى انديشند.
مـعمولا تصور مى شود كه غريزه جنسى نيز مثل سايرغرايز آدمى و در نهايت قويتر از بقيه است .
اما واقعيت بيش ازاينهاست .
بد نيست ديدگاه قرآن را كه از فطرت بشر سخن مى گويدمورد بررسى قرار دهيم : 1. احـل لـكـم لـيـلـة الصيام الرفث الى نسائكم هن لباس لكم و انتم لباس لهن علم اللّه انكم كنتم تختانون انفسكم فتاب عليكم و عفى عنكم فالان باشروهن و ابتغوا ما كتب اللّه لكم ...
187/ 2 از ايـن آيـه فـهـمـيـده مـى شـود مصلحت بود كه در تمام ماه رمضان مسلمانها از آميزش جنسى خوددارى كنند.
ولى با وجود اين , چنين حكمى تشريع نشد زيرا عموم مردم تحمل چنين قانونى را نـدارند.
قرآن مى فرمايد خداوند مى دانست كه اگر آميزش جنسى را در ماه رمضان تحريم مى كرد مردم صبر نمى كردند و عليرغم فرمان خداوند,در خفا آميزش مى كردند و اين قانون خود به خود نـقض مى شد.
چون وضع از اين قرار است چنين قانونى وضع نكرديم و براى همه مسلمانها آميزش جنسى در شبهاى ماه رمضان حلال اعلام مى شود.
نكته جالب توجه اين است كه در ماه رمضان از جهت معنوى مردم در وضعيت بهترى قرار دارند.
از سـوئى بـه ضيافت الهى دعوت شده اند و از سوئى ديگر رژيم غذائى به طور طبيعى نيروى جنسى راتـحـلـيـل بـرده است .
اما با اين همه , عموم مردم چنين قانونى را برنمى تابند و با آنكه راضى به نـافرمانى خدا نيستند, مغلوب غريزه جنسى شده و دستور خدا را زير پا مى نهند, آن هم نه در برابر زنى كه براى اولين بار چشمشان به او مى افتد بلكه در برابر زنى كه سالها با اوزندگى كرده اند.
2. و لا جـنـاح عـلـيـكـم فـيـمـا عـرضتم به من خطبة النساء او اكننتم فى انفسكم علم اللّه انكم ستذكرونهن و لكن لا تواعدوهن سرا الا ان تقولواقولا معروفا 235/ 2 مـضمون اين آيه كه خيلى شبيه آيه قبل است اين است كه مصلحت آن بود كه خواستگارى از زنان شـوهر مرده تا پايان عده تاءخير بيافتد اما خداوند مى دانست كه اگر چنين قانونى وضع شود به آن عـمـل نـمى شود.
و عليرغم آنكه زن به خاطر فوت همسرش عزاداراست و آمادگى روحى ندارد, بالاخره مردان صبر نمى كنند و با اشاره و كنايه , پيشنهاد ازدواج مى دهند.
از اين رو خواستگارى از زنـان شـوهـر مرده در فاصله عده , جايز اعلان مى شود ((49)) ولى قول و قرارپنهانى براى رواب ط جنسى با هم نگذاريد مگر قول و قرار پنهانى درباره ازدواج ((50)).
جـمله علم اللّه انكم ستذكرونهن در اين آيه نظير جمله علم اللّه انكم كنتم تختانون انفسكم در آيه قبل است و مفاد هر دو اين است كه چون شما مردان تاب و تحمل چنين محدوديتى را نداشتيد ما از تـشـريـع چـنـيـن قـانونى صرف نظر كرديم .
زيرا اين دين , هماهنگ با فطرت وظرفيت انسان است ((51)).
3. و اذا طـلـقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن ان ينكحن ازواجهن اذا تراضوا بينهم بالمعروف ذلـك يـوعـظ بـه مـن كان منكم يؤمن باللّه و اليوم الاخر ذلكم ازكى لكم و اطهر و اللّه يعلم و انتم لاتعلمون232 / 2 در اين آيه خداوند سبحان هشدار مى دهد كه اگر زنى از نزديكان شما از همسرش جدا شد و عده طلاق بسر رسيد, حق نداريد مانع ازدواج بعدى او شويد.
چنانكه مى دانيم در آن زمانها مردم روى تعصبات جاهلى مانع ازدواج زنان مطلقه مى شدند.
قرآن اين رسم جاهلى را تخطئه مى كند.
آنـچه در اين آيه خيلى قابل توجه است تاءكيدهاى متوالى قرآن دراين آيه است .
كسانى كه با قرآن مـخـتصر آشنائى داشته باشند خوب مى دانند اين كتاب به گونه اى تنظيم شده است كه در عين حـجم متوسط آن حاوى مهمترين مطالبى است كه انسانها تا پايان تاريخ ‌بشرى براى سعادت دنيا و آخـرت خود بدان نياز دارند.
از اين رو به مطالب جزئى و فرعى پرداخته نشده و آنچه در آن مطرح است رهنمودهاى مهمى است كه هر انسانى براى نيل به سعات بدان نيازجدى دارد.
از اين رو اگر مطلبى در قرآن مطرح باشد همين براى اهميت آن كافى است .
و اگر مطلبى در قرآن تكرار شود يـا تـؤام بـا تاءكيدباشد اين خود حاكى از اهميت فوق العاده آن است تا چه رسد به آنكه چند تاءكيد بـراى آن ذكـر شود.
با اين مقدمه به آيه باز مى گرديم تاتاءكيدهاى پى در پى قرآن را بر اين حكم مرور كنيم : بـعـد از بـيـان اصل حكم مبنى بر اينكه نبايد مانع ازدواج مجددزنان مطلقه شويد مى فرمايد اين دستور پند و موعظه اى است به كسانى كه به مبداء و معاد ايمان دارند ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن باللّه واليوم الاخر يعنى اگر كسى زير بار اين حكم الهى نرود به منزله اين است كه خدا و روز جزا را انكار كرده باشد.
سپس مى فرمايد ذلكم ازكى لكم و اطهر يعنى اين دستور موجب طهارت و پاكيزگى شماست و اگر رعايت نشود به ناپاكى و آلودگى جامعه منجر خواهد شد.
درمحله اى كه يـك زن جـوان مطلقه يا شوهر مرده زندگى كند بدون آنكه تبرج و خودنمائى داشته باشد مردان مـطـلـع از وضـعـيت او در صددارتباط با او بر مى آيند, چه رسد كه آن زن اهل خودنمائى باشد و دربرخورد و گفتگو با مردان از خود نرمش نشان دهد كه در اين صورت آرامش از مردان آن محله سلب مى شود.
در پـايـان مـى فرمايد و اللّه يعلم و انتم لاتعلمون يعنى اگر شما تصورمى كنيد ازدواج مجدد زنان بيوه چندان مهم نيست اشتباه مى كنيدشما از عوارض و تبعات منفى تجرد زنان جوان چنانكه بايد اطلاع نداريد.
خداوند از اسرار و رموز اين حكم آگاه است .
شايد بتوان گفت در كمتر موردى لحن آيه اى از آيات قرآن تا اين حد تؤام با تاءكيد باشد.
مـع الاسـف هنوز در جامعه ما برخى تصور مى كنند كه ازدواج مجدد زنان بيوه نوعى شهوترانى يا خيانت به شوهر اول است .
4. و الـذين يتوفون منكم و يذرون ازواجايتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف واللّه خبير بما تعلمون 234/ 2 در ايـن آيـه نـيز به بستگان زنى كه شوهرش فوت شده است ,هشدار داده مى شود كه مانع ازدواج مجدد او نشوند.
ذيل آيه نيزلحنى تهديد آميز دارد.
5. و الـمـحصنات من النساء الا ما ملكت ايمانكم كتاب اللّه عليكم واحل لكم ما وراء ذلكم ان تبتغوا باموالكم محصنين غير مسافحين فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة و لا جناح عليكم فـيـمـا تـراضيتم به من بعد الفريضة ان اللّه كان عليما حكيما......يريد اللّه ليبين لكم ويهديكم سنن الـذين من قبلكم و يتوب عليكم و اللّه عليم حكيم .
و اللّه يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلاعظيما.
يريد اللّه ان يخفف عنكم و خلق الانسان ضعيفا.
28ـ24/ 4 در آيـات فـوق خـداونـد سبحان بعد از بيان حكم ازدواج موقت ودائم مى فرمايد سنت ازدواج در امـتـهـاى پـيـشين نيز همين طور بوده وخدا با تشريع قوانين آسان ازدواج مى خواهد انسان را از انحراف بازدارد و توبه دهد.
ولى كسانيكه پيرو شهواتند مى خواهند او را به بيراهه بكشند.
نكته قابل توجه اينكه در اين آيات خداوند دو بار خود را به عليم حكيم وصف مى كند يعنى تسهيل ازدواج از سـوى خداوند, امرى كاملا حكيمانه و حساب شده است چرا كه انسان در اين وادى عاجز وناتوان است خلق الانسان ضعيفا و اگر راه اطفاء غريزه جنسى برايش بازنباشد صبر نمى كند و از بيراهه خود را ارضاء خواهد نمود.
5. قرآن در سوره نور آنجا كه در دو آيه به مردان و زنان توصيه مى كند عفيف و پاكدامن باشند و از چشم چرانى پرهيز كنند,بلافاصله در آيه بعد به بزرگترها سفارش مى كند اسباب ازدواج مردان و زنـان عـزب را فـراهـم كنند.
اين خود نشان مى دهد چاره اصلى ازدواج است و آن توصيه ها بدون ازدواج كارگشا نيست .
7. قـرآن در آنـجا كه شهوات پر جاذبه دنيا را بر مى شمارد اول زنان را نام مى برد: زين للناس حب الـشهوات من النساء و البنين و القناطيرالمقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدنيا و اللّه عنده حسن الماءب 14/ 3 در بين نعمتهاى بهشتى نيز بيش از هر چيز از زنان بهشتى سخن گفته است .
وقتى از امام صادق عـلـيـه الـسـلام نـيـز سـؤال مى كنند كه لذيذترين چيز براى آدميان چيست .
در پاسخ مى فرمايد لذيذترين چيز, در دنيا و آخرت آميزش جنسى با زنان است ((52)).
اينها حاكى از جاذبه فوق العاده زنان براى مردان و نيز ضعف انسانها در مسائل جنسى است .
ضـعـف انـسان در مسائل جنسى در حدى است كه رسول اكرم فرمودند هيچ فتنه اى براى مردان زيـانـبارتر از زنان نيست ((53)).
باتوضيحاتى كه داديم روشن مى شود كه اينگونه احاديث بيش از آنكه ملامتى براى زنان به حساب آيد, در واقع بيانگر ضعف مردان در برابرغريزه جنسى است .
8. و لـنـبـلـونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرين 155/ 2 خـداونـد در مـواردى كـه از آزمـايـش بـندگان سخن مى گويد و ابزارآزمايش و انحاء ابتلا را بر مـى شـمارد از ابتلائات شهوى هيچ نمى گويد.
گويا چون پاى عموم انسانها در اين وادى مى لغزد آنـان را ازايـن طـريـق نـمى آزمايد, زيرا نتيجه آزمايش از پيش روشن است تنهاقهرمان پيروز اين مـيـدان , حـضرت يوسف بود كه قرآن در باره او نيزمى فرمايد اگر ما پا در ميانى نمى كرديم او به گناه آلوده مى شد.
و لقدهمت به و هم بها لولا ان رءا برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصين 24/ 12 يـوسف نيز در تاءييد اينكه خداوند در آن صحنه از وى دستگيرى كرد مى فرمايد و ما ابرء نفسى ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى ان ربى غفور رحيم 53/ 12 در زندان نيز به خدا عرض مى كند خدايا اگر نيرنگ زنان را از من دفع نكنى به سمت آنها كشيده مى شوم .
ادبيات ملتها پر از قصه ها و داستانهاى عشقى است .
چه بسيارسلاطينى كه در دام عشق ماه روئى حـيثيت خود را ضايع كردند ((54)).
و چه پادشاهانى كه براى دستيابى به دخترى زيباروى بخش وسـيـعـى از قلمرو كشور خود را به دشمن واگذار كردند.
اين كه مى گويند هيچ جنايت بزرگى نـيـسـت مـگـر آنكه رد پاى يك زن را مى توان در آن پيداكرد, در واقع گزارشى از طغيان غريزه جنسى مردان است .
رسـول اكـرم (ص ) فـرمـودنـد: مـا راءيـت مـن ضـعيفات الدين و ناقصات العقول اسلب لذى لب منكن ((55)) يعنى خردمندان و فرزانگان هم در برابرزيبارويان , قدرت مقاومت ندارند.
9. و اذ تقول للذى انعم اللّه عليه و انعمت عليه امسك عليك زوجك و اتق اللّه و تخفى فى نفسك ما اللّه مـبـديـه و تـخشى الناس و اللّه احق ان تخشاه فلما قضى زيد منها وطرا زوجناكها لكى لايكون على المؤمنين حرج فى ازواج ادعيائهم اذا قضوا منهن وطرا و كان امر اللّه مفعولا.
شـاءن نزول اين آيه قصه ازدواج پيامبر اكرم با همسر سابق پسرخوانده اش زيد بن حارثه است .
زيد غـلام خـديـجـه بـود.
خـديجه پس ازازدواج با پيامبر او را به رسول اكرم بخشيد.
رسول اكرم او را آزادساخت و از دختر عمه خود زينب خواست با او ازدواج كند.
اونمى پذيرفت زيرا كه نمى خواست بـا كـسـى كه سابقه بردگى داشت ازدواج كند.
رسول اكرم فرمود مسلمان همتاى مسلمان است ومـعـيـارها و ارزشهاى جاهلى بايد نسخ شود.
آنها با هم ازدواج كردند.
اما اين ازدواج ديرى نپائيد.
ناسازگاريهاى زينب يا روحيات زيد كار رابه جدائى كشانيد و توصيه پيامبر به زيد كه همسرت را نـگه دار, نتيجه نبخشيد.
بعد از جدائى , خداوند به رسول اكرم امر فرمود كه با زينب ازدواج كند تا رسـم ديگرى كه در آن روزگار رايج بود نسخ شود.
رسول اكرم از آن بيم داشت كه مورد اعتراض افـكـار عـمـومـى قـرار گـيـرد.
زيـرا درآن عـصـر پـسر خوانده , فرزند حقيقى حساب مى شد و كـسـى نمى توانست با زن سابق پسر خوانده اش ازدواج كند.
به هر حال چون فرمان خدا بود, پيامبر امتثال فرمود و مورد اتهام واقع شد تا اين آيه نازل شد.
فـلـسـفـه ايـن فـرمـان در خود اين آيه به صراحت ذكر شده است .
قرآن مى فرمايد او را به عقد تو درآورديم تا مسلمانان براى ازدواج بازن سابق پسرخوانده خود هيچ مشكلى نداشته باشند.
نـكـته قابل توجه اين است كه اگر در سنت جاهلى ازدواج با دختردائى يا دختر عمه ممنوع بود و چنين اتفاقى پيش مى آمد و پيامبرموظف مى شد با دختر دائى يا دختر عمه خود ازدواج كند تا اين رسم غلط نسخ شود, اين اقدام كاملا توجيه داشت .
زيرا بسيارى از مردان در معرض ازدواج با دختر دائى يـا دخـتـر عـمـه خود هستند و اين سنت شكنى آثار عملى فراوانى داشت .
اما شاءن نزول آيه ازدواج با زن سابق پسر خوانده است .
در طول تاريخ شرائط چنين ازدواجى به ندرت فراهم مى شود.
يعنى بايد ببينيم در يك جامعه چند در صد مردم پسرخوانده دارند و از بين آنها چند در صد بعد از ازدواج , زن خـود راطـلاق مـى دهند.
و از بين آنها چند در صد تناسب ازدواج با پدرخوانده شوهر سابق خود را دارند.
با حساب احتمالات حتى در جوامع قديم نيز چنين مواردى به ندرت اتفاق مى افتاده است .
و سؤال ايـن اسـت كه اگر اثر عملى چنين قانونى تا اين حد كم است , پس قرآن چه اصرارى نسبت به اين مـسـاءلـه دارد گـيـرم مـردم چـنـيـن ازدواجـى را تـحريم كنند, اولا كسى به اين مساءله مبتلا نمى شود.
ثانيا راههاى ديگر كه مسدود نيست .
پاسخ اين سؤال اين است كه هر چند شرائط چنين ازدواجى به ندرت پيش مى آيد اما عوارض روانى و اجـتـمـاعـى بـسـتـه بـودن راه ازدواج (حـتى در چنين مواردى ) آنقدر زياد است كه بايد براى آن چاره اى انديشيد.
پاسخ ديگر اينكه مورد, مخصص نيست .
اگر چه شاءن نزول آيه ازدواج با زن سابق پسر خوانده است امـا از تـعـلـيـلـى كـه در آيه آمده لكى لايكون على المؤمنين حرج فى ازواج ادعيائهم مى فهميم آنچه قانونگزار دين از آن هشدار مى دهد وجود سنتهاى دست و پا گير درامر ازدواج است .
خداوند مى خواهد ازدواج به سهولت و راحتى انجام گيرد و هيچ عسر و حرجى براى كسى نباشد.
در قصه ازدواج حضرت موسى با دختر شعيب كه در سوره قصص مطرح شده است مى خوانيم كه و ما اريد ان اشق عليك يعنى پدر دختر نبايد با توقعات سنگين ازدواج را بر داماد سخت نمايد.
10. يـا ايها النبى لم تحرم ما احل اللّه لك تبتغى مرضات ازواجك واللّه غفور رحيم .
قد فرض اللّه لكم تحلة ايمانكم و اللّه مولاكم و هوالعليم الحكيم 1/ 66 در شـاءن نـزول ايـن آيـه گفته اند كه روزى رسول اكرم در اتاق حفصه و در غياب او با كنيز خود مـاريـه قـبـطيه آميزش نمود.
حفصه از راه رسيد و با در بسته روبرو شد.
در زد, رسول اكرم در را گـشـود.
حفصه بامشاهده ماريه و سيماى پيامبر كه عرق از آن جارى بود, همه چيز رافهميد و از اين كه پيامبر در اتاق او و در روزى كه اختصاص به وى داشت با كنيزى آميزش كرده است , سخت برآشفت و گفت با اين كارمرا آزردى .
رسول اكرم فرمود براى خاطر تو او را بر خود حرام مى كنم و تو نيز اين ماجرا به كسى مگو.
حفصه نيز پذيرفت اما به زودى قصه را به عايشه گفت ((56)).
بـا نـزول ايـن آيـات خـداونـد پيامبرش را مورد عتاب قرار مى دهد كه اى پيامبر چرا چيزى را كه خـداونـد حلال كرده است براى خشنودى بعضى از همسرانت بر خود حرام كردى .
اينك بايد قسم خود رابگشايى .
در اين آيه چند نكته قابل توجه است : اولا رسـول اكـرم چـيـزى را بر خود حرام نكرد چه آنكه يك مسلمان عادى نيز در برابر خدا چنين جـراءتـى بـه خـود راه نـمى دهد واگر آن حضرت چنين كارى مى كرد مشمول غضب پروردگار قرارمى گرفت و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذناه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين و ما منكم من احد عنه حاجزين 47ـ45/69.
بـلـكـه آن حضرت با سوگند ياد كردن كه نوعى نذر است تصميم گرفت براى خشنودى حفصه , ديگر با ماريه آميزش نكند.
ثـانيا اگر چه اين قضيه براى پيامبر اكرم اتفاق افتاد اما اين حكم اختصاصى به ايشان ندارد.
از اين رو در آيه بعد به جاى آنكه بفرمايدقد فرض اللّه لك فرموده است قد فرض اللّه لكم .
ثـالثا از ذيل آيه مى فهميم چنين دستورى ناشى از علم و حكمت و ولايت خدا بر انسانهاست .
يعنى ايـن حـكم بر خاسته از عواطف خداوندى (اگر چنين تعبيرى صحيح باشد) نيست .
بلكه به دليل نـيـازو ضـرورت قـطـعـى آن تـشريع شده است .
هرگونه محدوديت يا تصويب قانون كه كمترين زحـمـتـى در ارضـاء مـشـروع غريزه جنسى به وجودآورد بر خلاف مصلحت فرد و جامعه است و عوارض آن بيش ازمصلحت آن خواهد بود.
رابـعـا آميزش جنسى با زنان متعدد و افزون بر آن با كنيزان امرى ناپسند و نكوهيده نيست .
زيرا ما مـعتقديم رسول اكرم حتى ترك اولى نيز مرتكب نمى شد يعنى آنچه از او سر مى زد يا واجب بود يا فـضيلت داشت .
وجود نفيس و شريف رسول گرامى كه صادر اول و عقل كل ومخاطب به خطاب لولاك لما خلقت الافلاك بود هرگز به ناپاكى وشهوترانى خود را نيالود.
11. و اتموا الحج و العمرة للّه ...
فمن تمتع بالعمرة الى الحج فمااستيسرمن الهدى 196/2.
در سـالـهاى آخر عمر شريف رسول خدا حج تمتع تشريع شد.
حج تمتع مخصوص كسانى است كه اهـل مـكـه نـيـستند و از راه دورمى آيند.
بر اساس تشريع الهى حجاج بعد از بجا آوردن عمره كه عمل مستقل ديگرى است كه مى توان در سه ماه شوال و ذى القعده و ذى الحجه بجا آورد, از احرام حج خارج مى شوند و منتظر مى مانند تاهشتم ذى الحجه كه عمل حج را بجا آورند.
در آن سال كه پـيامبر اكرم تشريع حج تمتع را اعلام فرمود و دستور داد همراهان محل شوند,چند شب به اعمال حـج بـيشتر باقى نمانده بود.
عمر خطاب برآشفت و به پيامبر اكرم اعتراض نمود كه اگر از احرام خارج شويم و آميزش جنسى بر ما روا باشد در آن صورت در حالى وارد عمليات حج خواهيم شد كه سـر مـا هـنوز از آب غسل جنابت مرطوب است .
چطورمى تواند چنين حكمى از طرف خدا باشد؟ بعضى مورخين تعبيربسيار مستهجنى را به عمر نسبت داده اند ((57)).
ايـن واكـنـش و نـمـونـه هـاى ديـگـر, ناشى از اين بود كه عمر عمل زناشويى را مغاير با معنويات مى پنداشت .
رسـول اكـرم بـا شـنـيـدن اعـتـراض عمر برخاست و ضمن سخنانى فرمود من پرهيزگارترين و راستگوترين شما هستم .
يعنى اين فرمان خداست و ما نبايد از خدا نسبت به دين او دلسوزتر باشيم .
بدون شك خدائى كه انسان را آفريد, مصلحت او را بهتر از خود اومى داند ((58)).
مـمكن است گفته شود سركشى غريزه جنسى و بى صبرى انسان در اين موضوع بر كسى پوشيده نيست ولى فشار غريزه در حدى نيست كه اختيار از دست برود و نتوان آن را مهار كرد.
قرآن نيز بر اين موضوع تصريح دارد.
قرآن در سوره نور خطاب به بزرگترهامى فرمايد: و انـكـحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوافقراء يغنهم اللّه من فضله يعنى امكان ازدواج مردان و زنان عزب رافراهم كنيد.
بـعد مى فرمايد و ليستعفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم اللّه من فضله يعنى كسانى كه توان مالى براى ازدواج ندارند, بايد صبركنند تا شرائط ازدواج برايشان فراهم شود.
در پـاسـخ مـى گـويـيـم هـر چـنـد اكـثـر مـفـسرين آيه مزبور را همينطور كه شمامعناكرديد, معناكرده اندامااين آيه ,تحمل معناى ديگرى را نيزدارد.
اسـتـعفاف كنايه از ازدواج است .
معناى آيه چنين است : كسانى كه زن ندارند با زن گرفتن عفت بورزند تا خداوند وضعيت مالى آنها رابهبود ببخشد.
توضيح اينكه در آيه قبل خداوند بزرگترها را تشويق مى كند تا به كمك مردان و زنان عزب شتافته و مـقـدمـات ازدواج آنـهـا را فـراهـم نـمايند و اضافه مى كند كه اگر از ترس فقر اقدام به تزويج آنهانمى كنند, نگران نباشند.
خداوند بعد از ازدواج , وضع مالى آنها رابهبود خواهد بخشيد.
آيه بعد خـطـاب بـه خـود جوانان است كه شماهم از ازدواج سر باز نزنيد.
شما هم با ازدواج , عفت خود را حفظكنيد و از فقر نهراسيد.
خداوند بعد از ازدواج وضع مالى شما راسامان مى بخشد.
ايـن مـعـنـا با آيات زيادى كه خبر از بى صبرى انسان در برابر غريزه جنسى مى دهد و نيز با سياق سازگارتر است .
وقتى فقر و مشكلات مادى بنا به توصيه آيه قبل نبايد مانع ازدواج باشد, ديگر چه چـيـزى مـى تواند مانع ازدواج باشد؟ جالب اينكه امام صادق (ع ) اين آيه راهمينطور تفسير كردند.
يـعـنـى تـوصـيـه به استعفاف را توصيه به ازدواج معنا نمودند ((59)) به عبارت ديگر راه عفت و پاكدامنى فقط ازدواج است نه چيز ديگر.

نظر مولوى راجع به غريزه جنسى

مولوى كه به حق در انسان شناسى و تسلط بر قرآن كم نظيراست , در اين باره بسيار سروده است .
زين للناس حق آراستست ــــآزآنچ حق آراست چون دانندجست
چون پى يسكن اليهاش آفريدـــــ كى تواند آدم از حوا بريد
رستم زال ار بود وز حمزه بيش ـــــ هست در فرمان اسير زال خويش
آنك عالم بنده گفتش بدى ـــــ كلمينى يا حميرا مى زدى
آب غالب شد بر آتش از نهيب ـــــ آتشش جوشدچوباشددرحجاب
چونك ديگى در ميان آيد شها ــــآنيست كرد آن آب را كردش هوا
ظاهرا بر زن چو آب ار غالبى ـــــ باطنا مغلوب و زن را طالبى
اين چنين خاصيتى در آدميست ـــــ مهرحيوان راكمست آن ازكميست ((60))
چون زندشهوت دراين وادى دهل ـــــ چيست عقل تو فجل ابن فجل
صد خليفه گشته كمتراز مگس ـــــ پيش چشم آتشينش آن نفس ((61))
ميل شهوت كر كند دل را و كورـــــ تا نمايد خر چو يوسف نار نور
اى بسا سر مست نار و نار جوـــــ خويشتن را نور مطلق داند او
جز مگر بنده خدا يا جذب حق ـــــ با رهش آرد بگرداند ورق
تا بداند كان خيال ناريه ـــــ در طريقت نيست الا عاريه
زشتها را خوب بنمايد شره ـــــ نيست چون شهوت بتر زآفات ره
صد هزاران نام خوش را كرد ننگ ـــــ صد هزاران زيركان را كرد دنگ
چون خرى رايوسف مصرى نمودـــــ يوسفى را چون نمايد آن جهود
بر تو سرگين را فسونش شهد كردـــــ شهد را خود چون كند وقت نبرد
شهوت ازخوردن بود كم كن زخورـــــ يا نكاحى كن گريزان شو ز شر
چون بخوردى مى كشدسوى حرم ـــــ دخل را خرجى ببايد لا جرم
پس نكاح آمد چو لا حول و لاـــــ تا كه ديوت نفكند اندر بلا
چون حريص خوردنى زن خواه زودـــــ ورنه آمد گربه و دنبه ربود ((62))
در قـصه اى ديگر مى گويد شخصى دخترش را به مردى شوهر داد ولى چيزى نگذشت كه فهميد داماد شخص مناسبى نيست .
از اين روپيوسته به دخترش توصيه مى كرد كه به هنگام خلوت با او از خـودت مراقبت كن كه حامله نشوى تا در فرصتى مناسب از او جدا شوى و بامرد لايق ترى ازدواج كنى .
دختر عليرغم توصيه هاى پدر تاب از كف داد و از وى باردار شد:
گفت دختر را كزين داماد نو ـــــ خويشتن پرهيز كن حامل مشو
گفت بابا چون كنم پرهيز من ـــــ آتش و پنبه ست بى شك مردوزن
پنبه را پرهيز از آتش كجاست ـــــ يا در آتش كى حفاظست و تقاست
گفت من گفتم كه سوى او مرو ـــــ تو پذيراى منى او مشو
در زمان حال و انزال و خوشى ـــــ خويشتن بايد كه از وى در كشى
گفت كى دانم كه انزالش كيست ـــــ اين نهانست و بغايت دور دست
گفت چشمش چون كلابيسه شودـــــ فهم كن كان وقت انزالش بود
گفت تا چشمش كلابيسه شدن ـــــ كور گشتست اين دو چشم كور من
نيست هر عقلى حقيرى پايدار ـــــ وقت حرص و وقت خشم و كارزار ((63))
چـكـيـده اشعار مولوى اين است كه جاذبه مرد و زن براى يكديگر ازمظاهر آرايشگرى حق است و هيچ خردمند و پهلوانى در برابر آن تاب مقاومت ندارد.

جايگاه آميزش جنسى

اسـلام درسـت در نـقـطـه مـقـابل ديدگاه مسيحيت و گذشته دنياى غرب , به ازدواج و روابط زناشوئى و آميزش جنسى به قداست مى نگرد.
نساؤكم حرث لكم فاءتوا حرثكم انى شئتم و قدموا لانفسكم هـمـچـنـانكه فرموده اند دنيا مزرعه آخرت است در اين آيه آمده است كه زنان مزرعه آخرتند و از مـردان خـواسـتـه شـده اسـت از ايـن مـزرعه براى آخرت خود توشه برگيرند.
روابط زناشوئى و تـولـيـدفرزند, توشه آخرت شمرده شده است .
و همين است كه مى گوئيم روابط زناشوئى از نظر قرآن امرى مقدس است .
در روايات اسلامى به شواهد فراوانى در اين موضوع برخوردمى كنيم : ((هر كس ازدواج كند به نصف دين , دست يافته است .
كسى كه در نوجوانى ازدواج كند شيطان مى گويد دو سوم دينش رااز دستبرد من حفظ كرد.
خواب متاءهل از عبادت عزب بهتر است .
هـيـچ چـيزى در پيشگاه خدا محبوبتر از ازدواج نيست .
وقتى مردمسلمان بعد از آميزش با همسر خود, غسل مى كند, شيطان به گريه مى افتد.
وقـتـى مـرد مـسـلمان با همسرش آميزش مى كند دو فرشته آنها رااحاطه مى كنند و او همچون كـسـيـسـت كه در راه خدا شمشير از نيام بيرون كشيده و مى جنگد.
وقتى عمل زناشوئى به پايان مـى رسـد گـنـاهـان وى آمرزيده مى شود.
و هنگامى كه غسل مى كند هيچ گناهى در نامه عمل اوباقى نمى ماند.
هر كس مى خواهد پاك و پاكيزه از دنيا برود بايد ازدواج كند.
شخصى به رسول اكرم گفت قصد دارم زنم را بر خود حرام كنم وگرد اينگونه كارها نروم .
رسول اكـرم فـرمـود ايـن كار را نكن .
بنده مسلمان وقتى دست همسرش را مى گيرد ده حسنه در نامه عملش ثبت و ده گناه از نامه عملش محو مى شود.
وقتى او را مى بوسد صد حسنه در نامه عملش ثـبـت و صد گناه از نامه عملش محو مى شود.
وقتى با او عمل زناشويى انجام مى دهد هزار حسنه در نـامـه عملش ثبت و هزار گناه ازنامه عملش محو مى شود و فرشتگان الهى در آن محل حاضر مى شوند.
وقتى زن و مرد غسل مى كنند به تعداد موهاى بدنشان حسنه در نامه عمل آنها ثبت و به هـمـان تـعـداد از گـنـاهانشان محو مى شود.
اين حديث طولانى است و در آخر پيامبر به آن مرد مى گويد از سنت من روى مگردان و الا از حوض كوثر محروم خواهى ماند)) ((64)).
ما مسلمانها نيز برايمان باور نكردنى است كه عمل زناشويى تااين حد والا و مقدس باشد و خداوند بـراى عـمـل زناشويى اين مقداراجر و پاداش در نظر بگيرد.
ما تصور مى كنيم اين كار چون تؤام با لـذت و اطـفـاء شـهوت است كارى شيطانى است و اگر گناه نداشته باشدحداكثر, كارى مباح و مـجـاز باشد.
اما اسلام اين تصور را تخطئه مى كند و به ما مى آموزد كه اين عمل در رديف بالاترين عـبادات و به منزله جهاد در راه خداست .
فلسفه آن نيز روشن است .
قداست اين عمل از آنجا ناشى مـى شود كه اين كار غريزه توفنده و سركش جنسى را آرام مى كند و از اين طريق راه گناه بسته و راه اطاعت خدا هموارمى شود.
ابوذر به پيامبر اكرم گفت : مـا از عـمل زناشويى لذت مى بريم چگونه ممكن است كه در اين كاراز خداوند پاداش بگيريم ؟ آن حضرت فرمود: همانطور كه اگر كسى ازطريق نامشروع خود را ارضاء كند گناه كرده است وقتى كه راه مشروع راانتخاب مى كند مستحق پاداش مى شود ((65)).
ما تصور مى كنيم هر چه انسان به سمت معنويات برود بايد از زن و عمل زناشويى فاصله بگيرد.
ولى اسـلام مـى گـويـد ايـن تـصـورخـطـاسـت .
هـر چـه بر ايمان انسان افزوده شود علاقه او به زن بـيـشـتـرمى شود ((66)) يا فرمودند هر چه محبت انسان به اهلبيت بيشتر شود, محبت او به زنان بيشتر مى شود ((67)) الـبـته دنيا و آخرت در مقابل هم هستند و به گفته حضرت اميرعليه السلام اين دو با هم هرگز جمع نمى شوند ((68)) ولى منظور از دنياجهان مادى و نعمتهاى آن نيست .
دنيا و آخرت كنايه از دو نحوه برخورد با نعمتها و امكانات مادى است .
اگر انسان به گونه اى بهرمندشود كه خرسندى و رضـايـت خـدا را به دست آورد اهل آخرت است و اگر بى اعتنا به امر و نهى خداوند به گونه اى بهرمند شود كه شيطان را خرسند سازد اهل دنياست .
چيست دنيا از خدا غافل بدن ـــــ نى قماش و نقره و ميزان و زن
مال را كز بهر دين باشى حمول ـــــ نعم مال صالح خواندش رسول
آب در كشتى هلاك كشتى است ـــــ آب اندر زير كشتى پشتى است
چونك مال و ملك را از دل براند ـــــ زان سليمان خويش جز مسكين نخواند
كوزه سربسته اندر آب زفت ـــــ از دل پر باد فوق آب رفت
باد درويشى چو در باطن بود ـــــ بر سر آب جهان ساكن بود
گرچه جمله اين جهان ملك ويست ـــــ ملك در چشم دل او لاشى است
پس دهان دل ببند و مهر كن ـــــ پر كنش از بادگير من لدن
جهد حقست و دوا حقست و درد ـــــ منكر اندر جحد جهدش جهد كرد ((69))
بـه طـور كلى رياضت و ترك دنيا از ديدگاه اسلام محكوم است و منشاءاين فكر از خارج از محي ط اسـلام به مسلمانان سرايت كرده است .
قبل از اسلام در برخى از كشورها مثل يونان و هند اين فكر وجـود داشـت كه روح انسان در عالم ديگر به تمام و كمال آفريده شد و بعد مثل مرغى كه آن را در قـفـس قرار مى دهند, او را به دنيا آوردند.
از اين روانسان بايد با فاصله گرفتن از طبيعت و تنگ گـرفـتـن بر خود, قفس رابشكند و به جايگاه اول خود باز گردد.
ولى قرآن در يكى از آيات سوره مؤمنون اين نظر را رد مى كند.
روح انسان زاييده ماده است .
طبيعت مادر روح انسان است و انسان كـه در طبيعت زندگى مى كند درواقع در دامن مادر خود زندگى مى كند.
بنابر اين در همينجا بايدتكامل پيدا كند نه اينكه قبلا تكامل پيدا كرده است و بعد در زندان طبيعت يا چاه گرفتار شده است و از چاه بايد بيرون بيايد.
اين فكراسلامى نيست .
اين فكر, يك فكر هندى و يك فكر افلاطونى اسـت .
افلاطون در بين يونانى ها معتقد بود كه روح انسان ساخته و پرداخته عالمى قبل از اين عالم اسـت .
اسـلام بـا ايـن ديد به طبيعت نگاه نمى كند.
طبيعت ضد رشد وكمال انسان نيست .
بلكه بر عكس راه كمال است .
گـفـتـيـم كـه بـر خـلاف تصور ما كه گمان مى كنيم ايمان و معنويات بامسائل زناشويى رابطه معكوس دارد, كتاب و سنت مى گويند كه ايمان و معنويات با مسائل زناشويى رابطه مستقيم دارد و هـر چـه ايـمـان تقويت شود علاقه به زن و مسائل زناشويى بيشتر مى شود.
رسول اكرم مى فرمود لـذت مـن از دو چـيـز اسـت نـمـاز و زن ((70)).
ايـن جمله خيلى قابل تاءمل است .
از اين حديث مى فهميم كه نماز ومناجات با خداوند با مسائل زناشويى هيچ منافاتى ندارد بلكه هر دودر كنار هم انـسـان را به كمال مى رسانند.
ديگر اينكه وجود ملكوتى وعنصر شريف رسول گرامى اسلام كه از هرگونه رجس و پليدى منزه بود, بيش از هر چيز از آميزش زناشويى لذت مى برد.
رسول اكرم آن گاه كه از دنيا رحلت نمود 9 همسر داشت و درمجموع 13 زن گرفت .
اكثر امامان ما چند همسرى بودند.
حضرت على (ع ) 8 همسر و يك كنيز و 27 فرزند داشت .
امام حسن مجتبى 5زن و دو كنيز و 15 فرزند داشت .
امام حسين (ع ) 5 زن و 6 فرزندداشت .
امام سجاد (ع ) يك زن و 6 كـنـيز و 15 فرزند داشت .
امام باقر(ع ) 2 زن و 2 كنيز و 7 فرزند داشت .
امام صادق (ع ) يك زن و چـنـدكـنـيـز و 10 فرزند داشت .
امام كاظم (ع ) 6 همسر داشت كه همه كنيزبودند و 37 فرزند از ايشان باقى ماند ((71)).
با آنكه رسول اكرم صريحا مى فرمودند: لذت من منحصر به كامجويى از زنان است ((72)) از دنيا فقط به زن و عطر علاقمندم ((73)) هر چه ايمان انسان تقويت شود, علاقه اش به زن بيشترمى شود ((74)) مـعـذلـك بـعضى نويسندگان خودى كه عمل زناشويى را مغاير بامعنويات مى پندارند, دست به تـوجـيـه زده و هـمـه ازدواجـهاى آن حضرت را سياسى قلمداد كرده اند تا به زعم خود اتهام زن دوسـتـى رااز آن حـضـرت دفـع كـنـند.
در حالى كه آن بزرگواران زن دوستى را يك ارزش مى دانستند و چنين توجيهاتى در همه موارد جوابگو نيست .
وانگهى در مورد حضرت امير (ع ) و ديگر امـامـان چـه بگوييم .
آياازدواج هاى حضرت على و ديگر ائمه (ع ) نيز همه جنبه هاى سياسى داشته است ؟ راستى اگر پيامبر اكرم يا اميرالمؤمنين (ع ) بگويند از بين ميوه ها به خرما خيلى علاقمنديم و زياد خـرما مى خوريم , اين سخن مغاير بامقام والاى آنهاست ؟ ((75)) مگر آنها جنبه انسانى نداشته اند؟ آنان ازفرشتگان برتر بودند, اما در عين حال انسان بودند.