آزادى

عباس يزدانى

- ۶ -


بـنا به نقل صاحب تفسير المنار از يكى از روزنامه هاى انگلستان ,يكى از زنان دانشمند انگليسى از اوضـاع و مـحيط فاسد زنان انگليس ابراز نگرانى كرده بود و به خاطر شيوع زنا و فتنه به اندازه اى اظهارناراحتى و نارضايتى كرده بود كه در آن زمينه به يكى از دانشمندان متنفذ وقت به نام تومس كه به تعدد زوجات معتقد بوده و آن را تنهاچاره مفاسد اخلاقى جامعه مى دانسته , پناه برده و از او خواسته بودكه تعدد زوجات را به دولت و احزاب سياسى بقبولاند تا مردم ازبدبختى هاى عظيم و بـلاى خانمانسوز زنا و بچه هاى نامشروع نجات پيدا كنند.
اين زن مى گفت : هيچ بليه اى بالاتر از ايـن نـيـست كه مرداروپايى را مجبور كنند كه فقط به يك زن اكتفا كند.
محدوديت تك همسرى اسـت كـه مـوجـب شـده كه زنان ولگرد شوند و به دنبال مشاغل مردان باشند.
اگر تعدد زوجات قـانـونـى بود بچه هاى نامشروع و مادران آنها چنين خوار و معذب نبودند.
ما حاضريم چند نفر در حباله نكاح يك مرد با هم بسازيم و شاهد بدبختيها و تيره روزيهاى زنان فاحشه وفرزندان نامشروع آنـهـا نباشيم .
آيا زنانى صاحب زندگى و خانه مشترك و نيز اولاد مشروع باشيم بهتر است يا اينكه اسير زنا و رسوايى هاى ناشى از آن ؟ ((118)) ((تـعـجب خواهيد كرد اگر بشنويد كه عقيده رايج روانشناسان وفيلسوفان اجتماعى غرب بر اين است كه مرد, چند همسرى آفريده شده است و تك همسرى بر خلاف طبيعت اوست .
ويل دورانت درلـذات فـلـسـفه ص 91 پس از آنكه شرحى درباره آشفتگيهاى اخلاقى امروز از نظر امور جنسى مـى دهـد مـى گـويد بى شك بسيارى از آن ,نتيجه علاقه اصلاح ناپذيرى است كه به تنوع داريم و طـبـيـعـت به يك زن بسنده نمى كند.
هم او مى گويد مرد ذاتا طبيعت چند همسرى داردو فق ط نـيرومندترين قيود اخلاقى , ميزان مناسبى از فقر و كار سخت ونظارت دائمى زوجه مى تواند تك هـمـسـرى را به او تحميل كند.
درشماره 112 مجله زن روز تحت عنوان آيا مرد طبيعتا خيانتكار اسـت نوشته است پروفسور اشميد آلمانى گفته است : در طول تاريخ , مردهميشه خيانتكار بوده و زن دنـبـاله رو خيانت .
هانرى دومنترلان فرانسوى در اين باره نوشته است : وفادار بودن براى مرد مشكل نيست بلكه غير ممكن است .
يك زن براى يك مرد آفريده شده است و يك مرد براى زندگى و هـمه زنها.
مرد اگر به تاريكى مى پرد و به زنش خيانت مى كند تقصير خلقت و طبيعت است كه همه عوامل خيانت را در او به وجود آورده است )) ((119)).
مـمكن است بعضى بگويند اگر چه همواره عموم مردان به يك زن اكتفا نكرده و نمى كنند اما اين ربـطى بـه طـبيعت مردان ندارد بلكه اين پديده معلول مردسالارى و زورگوئى جنس خشن در طـول تـاريـخ ‌اسـت .
اگر مردسالارى نسخ شود خواهيد ديد كه مردان تا آخر عمر به يك زن اكتفا مـى كـنند.
پاسخ اين است كه چرا امروزه در اروپا كه زن ومرد از حقوق يكسان بر خوردارند رواب ط آزاد جنسى در بين مردان متاءهل تا اين حد شايع است .
واقعيت اين است كه مرد سالارى زمينه ظهور طبيعت چندهمسرى مردان بوده است نه علت تامه آن .
قرآن نيز كه دستورات آن مطابق با فطرت است طبيعت چندهمسرى مردان را تلويحا به رسميت شناخته است آنجا كه مى فرمايد: و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساءمثنى و ثلاث و رباع و ان خفتم الا تعدلوا فواحدة 3/ 4 اگـر بيم آن داريد كه نتوانيد نسبت به دختران بى سرپرست عدالت ورزيد (به جاى ازدواج با آنها) بـا زنـان ديـگـر ازدواج كنيد, دوزن يا سه زن يا چهار زن بگيريد و اگر بيم آن داريد كه بين زنان عدالت نورزيد يك زن بگيريد.
آنـچـه قابل توجه است نحوه بيان مطلب است .
خداوند در اين آيه خطاب به مردان مى فرمايد چند زن بـگيريد و اگر نتوانستيد بين آنهاعدالت بورزيد به يك زن اكتفا كنيد.
جا داشت قرآن بفرمايد يك زن اختيار كنيد و اگر مى توانيد عدالت را مراعات كنيد چند زن بگيريد.
مـفـاد هـر دو نـحوه بيان يكسان است .
تفاوت در اين است كه ازبيان اول فهميده مى شود كه تك هـمـسـرى تـبـصـره اى است بر قانون چند همسرى .
ولى از بيان دوم مى فهميم كه چند همسرى تـبـصره اى است بر قانون تك همسرى .
و قرآن كه شگردهاى بيانى آن يكى ازوجوه اعجاز آن است , نـحـوه اول را بـرگـزيـده اسـت وايـن نـحوه با طبيعت چند همسرى مردان سازگار است .
(دقت فرماييد) ((120)).
دلـيـل ديـگر طبيعت چند همسرى مردان , بى قرارى آنها در برابرمحروميت جنسى است .
چنانكه گـفتيم بنابر شواهد قرآنى و تجارب تاريخى , مردان در شرائط عدم دسترسى به زن در برابر فشار غريزه جنسى , عنان اختيار از كف داده و قوانين اخلاقى را زير پا مى نهند.
ازسوى ديگر مى دانيم در پـاره اى از اوقـات زنـان به علت موانعى نظيرعادت ماهانه و آبستنى و مدتى بعد از وضع حمل , به كـلى نمى توانندپاسخگوى نياز جنسى شوهران خود باشند.
ولى عكس اين موضوع بسيار به ندرت اتـفـاق مـى افتد و شايد هم هيچ وقت اتفاق نيفتد.
يعنى زن ميل به نزديكى به شوهر داشته باشد و بـراى مـرد مـوانـعـى پـيش آيدكه نتواند با او آميزش كند.
البته موانعى مثل مريضى براى زن نيز پـيـش مـى آيـد ولى موانع طبيعى كه قابل پيش بينى باشد مثل عادت ماهانه ونفاس هرگز براى مردان وجود ندارد.
نـتـيـجـه مـنطقى اين دو مقدمه اين است كه مردان بطور طبيعى بايدچند زن در اختيار داشته باشند, تا بتوانند در برابر طوفان شهوت جنسى از خود حفاظت كنند.
الـبـته چند همسرى , گذشته از آنكه مقتضاى طبيعت مردان است ,ضرورت جامعه انسانى است .
چـنـانـكـه مـى دانيم در اثر عوامل متعددى همواره در اغلب جوامع آمار زنان آماده ازدواج از آمار مـردان آمـاده ازدواج بـيـشتر است .
آمار نوزادان دختر از نوزادان پسر بيشترنيست بلكه در بعضى كشورها نوزاد پسر بيشتر است .
اما در اثر تلفات زياد جنس مرد, جنس زن فزونى پيدا مى كند و در سـنـيـن ازدواج توازن به هم مى خورد و گاهى به صورت فاحشى اختلاف پيدامى شود.
اگر چند هـمـسـرى را حـداقـل به طور محدود تجويز نكنيم باتوجه به سركش بودن غريزه جنسى بايد به مـفـاسـد اجـتـمـاعـى نـاشـى ازآن تـن در دهـيـم كه اين به خودى خود تك همسرى را نيز در معرض مخاطره قرار مى دهد.
مرگ و مير در ميان مردان , هميشه بيش از مرگ و مير در ميان زنان است , زيرا مردان بيش از زنان در مـعـرض حـوادث طـبـيـعـى وخـطـرات و سوانح قرار دارند ((121)).
نتيجه اينكه هميشه در جـامـعـه ,تـعداد زيادى زنان بيوه وجود دارد.
زن بيوه حتى اگر از لحاظ خرجى ومعيشت نيازى نداشته باشد, براى ارضاى عواطف انسانى و غريزه جنسى شيفته آن است كه مورد تعلق خاطر يك مـرد قـرار بـگيرد.
ومى دانيم قانونيكه بدون رعايت احتياج طبيعى و احساسات فطرى افراد وضع شود, قابل اجرا نخواهد بود.
و قانون ممنوعيت چندهمسرى به دليل اين نقيصه قابل اجرا نيست .
و نتيجه اين مى شود كه زن بيوه بطور محرمانه و نامشروع با مرد متاءهل ارتباط پيدا مى كند وشرف و حيثيت و شخصيت خود را مخفيانه تسليم او مى كند.
حسادت نسبت به زندگى گرم ديگران و آزاد بودن از نظر روابطجنسى , نيز به اين معضل اجتماعى كمك مى كند.
زنـان بيوه و مطلقه همواره در معرض افسردگى و احساس خستگى مزمن و بيماريهاى روان تنى قـرار دارنـد.
بـه عـلاوه بـيـشـتـرمـطلقه هاى جوان ضمنا مادرند و عموما در اثر طلاق يا بايد از فرزنددلبند خود براى هميشه چشم بپوشند و يا از زناشويى دوباره صرف نظر كنند.
در صورت اول رنـج دورى فـرزند و در صورت دوم , هراس ازآينده مزيد بر رنج آنان است .
به دليل اين ملاحظات اسـت كـه مـى گوييم حق تاءهل , يك حق طبيعى براى زن است و تك همسرى بااين حق طبيعى منافى است .
مـمـكـن است در نفى طبيعت چند همسرى براى مردان گفته شودكه اگر تكوينا چنين است و نـظـام هـستى , نظام احسن است , پس بايدهمواره جمعيت زنان , چند برابر مردان باشد تا اين نياز تـكـوينى بدون پاسخ نمانده باشد.
و چون همواره جمعيت زنان و مردان تقريبامساوى با هم است , معلوم مى شود زن و مرد هر دو تكهمسرى آفريده شده اند.
در پـاسـخ بـايـد گـفت آمار نوزادان دختر و پسر تقريبا مساوى است ولى آمار زنان آماده ازدواج , هـمـواره از آمار مردان آماده ازدواج بيشتراست و همين تفاوت فاحش , مصحح وجود روحيه چند هـمسرى درمردان است .
روحيه چند همسرى در همه مردان وجود دارد ولى شرائط ديگر ازدواج دوم , از جـمـلـه استطاعت مالى و رعايت عدالت براى همه ميسر نيست .
روال طبيعى به گونه اى اسـت كـه اگـر مازادجمعيت آماده ازدواج زنان , مثلا ده در صد جمعيت زنان باشد, مردان واجد شرائط نيز كمتر از اين رقم نخواهند بود.
وجود روحيه چند همسرى در مردان مستلزم چند برابر بودن جمعيت زنان نيست .
چنانكه عاطفه و ترحم در همه وجود دارد ولى وجود اين حس , مستلزم اعمال آن در همه موارد نيست .

چند همسرى و موضوع كنترل جمعيت

مـمـكـن اسـت خـوانـنده محترم بگويد اين حرفها به درد هزار سال پيش و جامعه روستايى قديم مـى خـورد كـه زنـدگـيـها ساده بود و مردان ,كار و تفريحى غير از زن گرفتن و عمل زناشويى نداشتند.
آنها از زنان متعدد فرزندان زيادى توليد مى كردند و در همان دشت و صحرا رهامى كردند تـا بـه امـيـد خدا بزرگ شوند.
در آن زمانها چيزى به اسم تربيت و تحصيل بچه مطرح نبود.
اما در زمـان مـا مـعـضـلات اقـتـصادى وفرهنگى و كمبود فضاى آموزشى و اشتغال چنان جوامع را در فـشارقرار داده است كه يكى دو فرزند نيز قابل تحمل نيست .
و توصيه هاى شما به چند همسرى و كـثـرت عمل زناشويى خواهى نخواهى به رشدبى رويه جمعيت دامن مى زند و به مشكلات عديده كشورمى افزايد.
قـبـل از پـاسـخ بـه اشـكـال بـايد به اين نكته توجه كنيم كه اسلام نظام و مكانيزم خاصى دارد و دسـتـورات حياتبخش آن اگر به طور كامل مراعات نشود, نتيجه مطلوب از آنها گرفته نخواهد شد.
زيرامجموعه اى است كه به طور هماهنگ عمل مى كند.
از اين رو تبعيض در ايمان باطل است نؤمن ببعض ونكفر ببعض در اسـلام قـبل از آنكه بر كثرت جمعيت و چند همسرى توصيه شده باشد بر كار و كوشش تاءكيد شـده است .
اسلام زن و مرد را به كارجدى دعوت و از مشاغل كاذب نهى كرده است .
اگر فرهنگ كـارتـرويج شود, اگر اصل اتقان كار در جامعه رعايت شود, اگر به صنعت و كشاورزى بهاى لازم داده شود, مسلما جامعه اسلامى از همه كشورهاى صنعتى پيشى مى گيرد.
اشكال اصلى اين است كه درجامعه ما فرهنگ كار جايگاهى ندارد.
بارها شنيده ايم پدران ,فرزندانشان را نصيحت مى كنند كـه جـان پـسر بكوش مثل من بدبخت نشوى .
و وقتى پسر مى پرسد مگر شما بدبختى .
پدر آهى از دل مـى كـشد و مى گويد آرى پسرم من از بچگى كار كرده ام .
(يعنى بكوش مدركى بگيرى و ميز و تلفنى اشغال كنى و بدون زحمت و تلاش ,حقوق بگيرى ) مشكل جامعه ما اين است كه اكثر شاغلين آن به واسطگى ودلالى مشغولند.
از سويى نزديك به يك مـاه از سـال بـه مناسبتهاى مختلف تعطيل است و از سويى ديگر سطح كار مفيد فوق العاده پايين اسـت .
و مـا مـى خـواهـيـم هـمـه ايـن كـم كـارى هـا را بـه گـردن جـمـعـيـت كـشـور بـيندازيم .
غافل ازاينكه اگرنوزاد يك شكم دارد, دو دست و دو پاو يك مغز نيز دارد و اگر فرهنگ كار ترويج شود, منابع خدادى كم نيست .
كـشـور هـلـنـد بـه انـدازه اسـتان مازندران ماست .
اما در اثر كار وفعاليت به قدرى دامدارى آن گـسـتـرش يـافـتـه اسـت كه هميشه كشتى هاى كره و پنير و شير و غيره در ساحل آن در نوبت بارگيرى هستند.
كشور ژاپن مساحتش يك پنجم ايران است و جمعيتش بالغ بريك صد و سى ميليون نفر است ولى در اثـر كـار و كـوشش چنان دنيا راتسخير كرده است كه هر كس در هر نقطه دنيا اگر نظرى به پيرامون خود بيندازد چند قطعه از صنايع ژاپن را خواهد ديد.
قـرآن مـى فـرمـايـد: الـم نـجـعل الارض كفاتا احياء و امواتا يعنى زمين رابه گونه اى آفريديم كه گـنـجـايش زندگان و مردگان كاروان بشريت رادارد.
يا مى فرمايد و اتاكم من كل ما ساءلتموه يعنى همه نيازهاى انسانهاراخداوند تاءمين كرده است .
هـمـچنانكه قبل از ولادت كودك , پستان مادر پر از شير مى شود,قبل از آنكه اين كره خاكى براى زيـسـت بـشر در نظر گرفته شود, همه امكانات زيستى در آن تعبيه شده است , منتها انسانها بايد همت كنندو روزى خود را با كار و تلاش از متن طبيعت استخراج كند.
بـنابر اين مشكل از ناحيه كمبود منابع طبيعى و ازدياد جمعيت نيست .
بلكه مشكل اصلى آفت بى كـارى و دلخوشى به مشاغل كاذب است .
اين در حالى است كه بيشترين توصيه به تحرك و پويايى درآمـوزه هـاى دينى ما ديده مى شود.
در قرآن مى خوانيم : فاذا فرغت فانصب يعنى هيچگاه راكد و بـى تـحرك مباش و هنگامى كه از كارى فارغ شدى , لحظه اى نيارام و باز به كارى ديگر بپرداز.
از رسول خدا(ص ) نيز روايت شده است كه لاتكونوا...
متماوتين ((122)).
يعنى همچون كسانى كه خود را به مردگى مى زنند نباشيد بلكه پيوسته درتكاپو و تحرك باشيد.
نيز فرمودند پاكيزه ترين درآمد, آن است كه با كديمين و عرق جبين به دست آيد ((123)).
هـمـه انـبـيـاء و امامان ما كار بدنى داشتند و از زحمت كشيدن وعرق ريختن در حين كار, لذت مـى بردند ((124)).
حضرت على (ع ) درروزهاى گرم و سوزان نيز براى كار از خانه خارج مى شد.
وقـتـى از اومـى پـرسيدند شما كه نيازى نداريد چرا در اين گرما در خانه نمى آساييد؟ مى فرمود: دوسـت دارم خـود را بـراى درآمـد حـلال بـه رنـج و زحـمـت بيندازم و خداوند مرا در اين حال بـبـيـنـد ((125)).
نـيـز روايـت اسـت كـه آن حـضـرت بـا درآمد كار بدنى , هزار برده را خريده و آزادكردند ((126)).
امروزه در كشور ما عده محدودى به كار مفيد و جدى مشغولند,و بقيه از قبل آنها نان مى خورند.
اگـر روزى هـمه نيروى كار كشور به صنعت و كشاورزى و توليد مشغول شوند, بدون شك صدها ميليون نفر مى توانند بطور مرفه در ايران زندگى كنند.
انـگلستان قريب 56 ميليون و فرانسه 55 ميليون و آلمان 77ميليون نفر جمعيت دارد.
در حاليكه ايران مساحتش به تنهايى برابرمساحت اين سه كشور است .
با آنكه از جهت معدن و ذخاير طبيعى وزمـين زراعى و دامدارى از مرغوبترين كشورهاى جهان است .
با اين همه قرعه تحديد نسل به نام كشور ما در آمده است و بر اثر تبليغات شديد رسانه ها در سالهاى اخير نرخ رشد جمعيت كه نزديك بـه 4 بـودبه 4/1 تنزل پيدا كرده است ((127)).
اين در حالى است كه مناطق سنى نشين كشور به تـبـلـيـغـات داخلى اعتنا نكرده اند و با نرخ رشدى بسياربالا به توالد و تناسل مشغولند و اگر اين وضـعـيـت ادامـه يـابـد دردهـه هـاى آيـنـده شـاهـد از اكـثريت افتادن تنها كشور شيعه جهان خواهيم بود ((128)).
پاسخ ديگر به سؤال فوق اين است كه چند همسرى و كثرت عمل زناشويى , به معناى بچه دار شدن نيست .
به خصوص كه درعصر ما شيوه هاى پيشگيرى به همه آموزش داده مى شود.
وانـگـهـى در يـك بـررسى جامع نبايد موضوع را صرفا از دريچه چشم همسر اول مورد توجه قرار دهـيـم .
بـلكه از دريچه چشم همسردوم نيز بايد موضوع را پى گيرى كرد.
چنانكه گفتيم تاءهل حـق طـبـيـعـى زنـانى است كه شوهران خود را از دست داده اند ((129)).
اگر ازدواج رابراى آنها مـمـنـوع بـدانـيـم بـايد فحشا را به رسميت بشناسيم و روشن است زنانى كه به آن وادى كشيده مى شوند, نه تاءمينى دارند و نه آينده اى .
برتراندراسل در كتاب خود ((چرا مسيحى نيستم )) ص 87مى نويسد: تك همسرى اجبارى در اجتماعى كه تعداد افراد مذكر و مؤنث آن برابر نيستند بدون شك موجب تجاوز به قوانين اخلاقى مى گردد.
در جـنگ جهانى جمعيت زنان بى شوهر در آلمان از دولت تقاضاكرد كه اجازه دهد تا طبق قانون اسـلام چـنـد همسرى به اجرا درآيد.
اين واقعه ثابت مى كند كه مخالفت نوع زنان با چند همسرى بـه اقتضاى عادت است نه فطرت و طبيعت .
و گرنه در طول تاريخ آن همه زن حاضر نمى شدند با مـرد زن دار ازدواج كنند.
به گفته ويل دورانت در كتاب لذات فلسفه ص 85 براى زن قطعه اى از مرد بهتر ازنداشتن همه آن است ((130)).

افراط و تفريط در روابط جنسى

خـلاصـه سـخـن اينكه , از نظر قرآن و تعاليم دين و پژوهش روانكاوان , غريزه جنسى نقطه ضعف انسان است و سركوب وموعظه و وضع قانون نيز جلودار آن نيست .
بايد آن را به رسميت شناخت و براى آن چاره انديشيد و يگانه چاره آن ارضاء آن است .
منظور از سركوب نكردن غريزه جنسى رفع همه قيود و حدود ومقررات نيست زيرا پيامد اين كار كـمـتـر از سـركوب آن نيست .
مى دانيم در غرب قرنها عليه شهوت پرستى به عنوان امرى منافى اخلاق وآرامش روحى و مخل به نظام اجتماعى و به عنوان نوعى انحراف وبيمارى تبليغ شده بود.
تـا آنـكه يكباره ورق برگشت و اعلام شدجلوگيرى از شهوت و پايبندى به عفت و تقوى و تحمل قـيـود و حـدوداخلاقى و اجتماعى مغاير با آرامش روحى و مخل به نظم اجتماعى واز همه بالاتر امرى ضد اخلاق و تهذيب نفس معرفى شد.
اين افراطنتيجه آن تفريط بود.
اشتباه كسانى كه براى جلوگيرى از سركوب غرائز و به منظوررشد استعدادها رژيم اخلاق آزاد را پـيـشـنـهـاد مـى كـنـنـد اين است كه تفاوت شگرف انسان و حيوان را ناديده گرفته اند و به اين حـقيقت توجه نكردند كه در سرشت انسان ميل به بى نهايت نهفته است .
انسان چه در زمينه جمع ثروت و چه در تصاحب قدرت سياسى و تسلط برديگران و چه در امور جنسى اگر زمينه مساعدى بـراى پـيـشروى ببينددر هيچ حدى توقف نمى كند.
حاجت جنسى در بشر مثل حاجت طبيعى به ادرار و خـالـى كـردن مثانه نيست .
هيچ كس بيش از نياز وظرفيت خود نمى تواند ادرار كند.
ولى نهايت جهالت و خامى است كه غريزه جنسى يا غريزه قدرت طلبى يا پول پرستى بشر را از اين قبيل بـدانـيـم و توجه خود را تنها به جنبه هاى محروميت و اشباع نشدن غريزه معطوف كنيم .
در تاريخ خـوانـده ايـم كـه پـادشاهانى داراى حرمسرا و صدها زن زيباروى كه هيچ كمبودى در اين زمينه نـداشته اندباز هرگاه وصف زن زيبائى را مى شنيدند بى قرار مى شدند و دستورمى دادند آن زن را در اسرع وقت برايشان حاضر سازند.
نمونه ديگروضع فعلى اروپاست كه رفع قيود و حدود اخلاقى , عطش مردم رافرو ننشانده بلكه آتش غريزه را شعله ورتر ساخته است .
پس نه سركوب غريزه جنسى رواسـت و نه اخلاق آزاد جنسى .
اما سخن دراين است كه حد معقول و مشروع ارضاء غريزه جنسى بـراى عموم مردم باز نيست .
مشكلات اقتصادى از يك سو و خرافات و سنتهاى غلط و كج فهمى و تنگ نظرى از سوى ديگر وضعى را به وجود آورده كه عملا جوانان ده تا پانزده سال بعد از سن بلوغ را در تـجـرد و عـزوبـت مـى گـذرانند و اين خود منشاء انواع عوارض روحى و انحرافات جنسى و بزهكاريهاى اجتماعى است .
در جاى خود ثابت شده است كه عقده هاى جنسى به طور مرموزى بر دسـتگاه ادراكى بشر تاءثيرمى گذارد و آدمى به طور ناآگاهانه رفتار و گفتارى را طرح مى كند كه قصد جدى نسبت به آن ندارد ((131)).
تـا اوايـل قـرن بـيـستم به موضوع جنسيت آن طور كه از لحاظروانشناسى در خور اهميت است , تـوجـهـى نـمى شد زيرا سنن و عقايدو افكار خامى كه ميراث فرهنگ كندپاى قرون گذشته بود اجازه نمى داد كه اسرار و رموز تمايلات جنسى افراد بشر با كليد دانش جديد گشوده شود و نقش قـاطع و غير قابل انكار آنها در شخصيت فردى و اجتماعى بررسى و روشن گردد.
تا آنكه سرانجام تـلاشهاى روانكاوان , زنجيرهاى سنتى قرون و اعصار پيشين را گسست و دانش روانشناسى حوزه اميال جنسى را نيز فرا گرفت .
چيزى نگذشت كه دانشمندان روانشناس دريافتند كه اميال جنسى يـكـى از مسائلى است كه بيش از هر عامل ديگر در تكوين شخصيت فردى افراد و ارزش اجتماعى آنها مؤثر است .
دانـشـمـنـدان از پژوهشهاى علمى نتيجه گرفتند كه انسانها ازنخستين روز زندگى تا واپسين مراحل حيات , دستخوش اميال وتمايلات جنسى هستند و هرگاه اميال و تمايلات آنها كوفته شود بـه انـواع انـحـرافـات خـانمانسوز جنسى , جرائم و جنايات غير جنسى وبيماريهاى روانى گرفتار مى شوند.
در نتيجه تحولاتى كه از اين راه در دانش روانشناسى به وجودآمد, مطالعه و بررسى مسائل جنسى بـا عـنـوان روانـشـنـاسى جنسى جاى خود را در پژوهشهاى مربوط به روان شناسى باز كرد و در نـتـيـجـه ثـابـت شد كه بسيارى از ناراحتى هاى روانى و مشكلات اجتماعى افراد بشر و در نتيجه بـسـيارى از شكستها و محروميت هايى كه گريبانگير آنها مى شود بر اثر عدم توجه به امور جنسى است و چون عرف و عادات و سنت هاى متعارف اجتماعى , پرهيز از ورود دراينگونه مسائل را يكى از مـحـسـنـات اخـلاقى پنداشته است , از اين رونه تنها به تمايلات جنسى و عوارض محروميت هاى جـنـسـى تـوجهى نمى شود بلكه با مكتوم نگهداشتن آنها بر تراكم و مخاطرات آثار آنهانيز افزوده مى شود.
تـمـايلات سركوفت شده پايه روانكاوى نوين است .
روانكاوان معتقدند وقتى تمايلات جنسى بر اثر مـحـدوديـت هـاى اجـتـمـاعـى سـركـوب شـونـد در باطن جاى مى گيرند و بافشارهاى شديد خـوداخـتـلالات درونى به بار مى آورند.
بسيارى از بيمارى هاى روحى وعصبى مولود ناكامى هاى جنسى و اميال واپس رفته است .
بشريت كه هزاران سال مسائل جنسى را تحقير و احيانا انكارمى كرد با نتائج تحقيقات روانكاوى كه بـر اسـاس آن ريـشـه اغـلـب جرائم به انحاء مختلف به امور جنسى بر مى گردد, سخت به حيرت افـتـاد.
بـررسـى هاى تجربى ثابت كرد, بسيارى از ناهنجارى ها و پريشانى هاى روانى و آلام روحى , معلول عقده ها و اميال كوفته شده جنسى است .
امروزه نزديك به بيست نوع انحراف جنسى كشف شـده اسـت .
شـنـيده بوديم كه در زمان رسول اكرم شخصى كه از طريق كفن دزدى امرارمعاش مـى كـرد.
يـك بـار بعد از دزديدن كفن از جسد زنى جوان , به اوتجاوز كرده بود.
بعدا متنبه شد و بـراى تـوبـه نـزد پـيـامـبـر اكـرم آمـد وبـالاخره موفق به توبه شد.
ما كه اين قصه را مى خوانديم تصورمى كرديم چنين حادثه اى فقط همان يك بار در دنيا اتفاق افتاده وهرگز تكرار نمى شود ولى امروزه تجاوز به جسد مردگان يكى ازانحرافات رايج جنسى شمرده مى شود.
البته در بين كسانى رايـج است كه متصدى امور كفن و دفن گورستان ها هستند.
چنانكه تجاوز به چارپايان نيز يكى از انحرافات رايج در ميان كسانى است كه در مزارع و مراتع با چارپايان سر و كار دارند.
بـسـيارى از مردم در اثر تعليمات و رسوم غلط تصور مى كننددست زدن به هر نوع عمل جنسى و تـفـكـر و گفتگو درباره آن گناه است .
اين پديده را احساس گناه جنسى مى گويند.
در بين ما, انسان كامل كسى است كه گرد اينگونه امور نگردد.
درنتيجه هر كس فكرمى كند كه ديگران نبايد افـكـار خـود را بـا امـور جـنـسى آلوده كنند ولى خودش به نوعى انحراف جنسى يا زياده خواهى مـبـتـلاسـت و حـق داردبـراى تـمـايـلات جنسى اش در خفا خود را ارضا كند.
كليه افراد مبتلا بـه انـحـرافـات جـنـسى نيز تصور مى كنند كه افكار و تمايلات و رفتار غيرعادى آنها مخصوص و مـنـحصر به خود آنهاست و ساير افراد مطلقاداراى چنين افكار و تمايلاتى نيستند و اگر كسى از افـكار و تمايلات واعمال آنها مطلع شود از آنها دورى كرده و ديگر آنها را به خود راه نخواهند داد.
كـيـنـسـى يكى از محققان اين رشته گفته است : اگر قراربود قوانين و مقرراتى كه براى امور و اعـمـال جـنـسـى وجـود دارد بـدون كم و كاست درباره همه افراد اجرا شود 95 در صد مردم به سبب تخلف از مقررات مذكور به زندان مى افتند ((132)).
(منظور كينسى قوانينى است كه در مهد به اصطلاح آزادى يعنى اروپا وضع شده است )

گر امر شود كه مست گيرند

سـخـن كينسى يادآور ماجرايى است كه در زمان حضرت على عليه السلام رخ داد.
و خلاصه آن از اين قرار است كه : زن باردارى نزد اميرالمؤمنين آمد و گفت من مرتكب زنا شده ام مجازاتم كن تا از گناه پاك شوم .
زيرا مجازات دنيا آسانتر از مجازات آخرت است .
امام : از چه گناهى ترا پاك كنم ؟ زن : گناه زنا.
امام : آيا شوهر دارى ؟ زن : آرى .
امام : آيا در هنگام ارتكاب زنا به همسرت دسترسى داشتى ؟ زن : آرى .
امام : برو بعد از آنكه بچه ات به دنيا آمد بيا.
زن رفت و بعد از مدت كوتاهى برگشت و گفت يا اميرالمؤمنين مرا مجازات كن .
امام طورى با او برخورد كرد كه گويا او را نمى شناسد.
فرمود به خاطر چه گناهى ؟ زن : گناه زنا.
امام : آيا شوهر دارى ؟ زن : آرى .
امام : آيا در هنگام ارتكاب زنا به همسرت دسترسى داشتى ؟ زن : آرى .
امام : برو و به مقدارى كه قرآن توصيه كرده است يعنى دو سال بچه ات را شير بده و بعد بيا.
زن رفت و بعد از دو سال بازگشت و گفت يا اميرالمؤمنين مرامجازات كن .
امام دوباره طورى با او برخورد كرد كه گويا او رانمى شناسد.
فرمود به خاطر چه گناهى ؟ زن : گناه زنا.
امام : آيا شوهر دارى ؟ زن : آرى .
امام : آيا در هنگام ارتكاب زنا به همسرت دسترسى داشتى ؟ زن : آرى .
امام : برو تا وقتى كه بچه ات نياز به مراقبت دارد از او مراقبت كن و بعد بيا.
زن مـاءيوس و گريان برگشت .
در بازگشت به عمرو بن حريث رسيد.
او كه شاهد وضعيت او بود به او گفت چرا گريه مى كنى ؟ زن : چند بار نزد اميرالمؤمنين رفتم و تقاضاى اجراى حد كردم ولى نپذيرفت .
مى ترسم مرگم فرا رسد و پرونده ام به قيامت بيافتد.
عمرو بن حريث : من حاضرم از بچه ات مراقبت كنم .
زن مـجـددا نـزد امـيـرالـمـؤمـنين آمد و براى بار چهارم تقاضاى مجازات كرد.
باز آن حضرت به گونه اى وانمود كرد كه گويا آن زن رانمى شناسد.
زن گفت يا اميرالمؤمنين اين مرد حاضر است از بچه ام مراقبت كند.
امام : به چه خاطر تو را مجازات كنم ؟ زن : من مرتكب زنا شده ام .
ايـنـجـا بـود كه حضرت على سر به آسمان بلند كرد و گفت بارخدايا اين زن چهار بار اقرار به زنا نـمـود و تـو به پيامبرت گفتى كه هركس حدود الهى را اجرا نكند با تو دشمنى نموده است .
من مطيع تو وپيرو سنت پيامبر تو هستم .
آنگاه نگاه تندى به عمرو بن حريث نمود.
عـمـرو: يـا امـيرالمؤمنين من تصور مى كردم شما مايليد بر اين زن حد جارى شود.
اگر راضى به اجراى حد نيستيد من از پيشنهادم برمى گردم .
امام : حالا ديگر فايده ندارد.
چون چهار بار اقرار كرده است .
سـپس به منبر رفت و از قنبر خواست همه مردم را به مسجد فراخواند.
مردم همه جمع شدند.
آن حضرت خطاب به مردم فرمود: مـردم , امـام شـما تصميم دارد در بيرون شهر بر اين زن حد جارى كند.
فردا صبح صورت خود را بپوشانيد كه شناخته نشويد و در اين كارشركت كنيد.
فردا همه در حالى كه سر و صورت خود را پيچيده بودند و درآستين خود سنگ جمع كرده بودند حـاضـر شـدنـد.
قـبـل از شـروع ,اميرالمؤمنين با صداى بلند فرمود: اى مردم خداوند با رسولش پيمان بسته و از او خواسته است كه حد را كسى انجام دهد كه خود مستحق حد نباشد.
پيامبر نيز از مـن چـنـيـن تعهدى گرفته است .
بنابراين هر كس گناه مشابهى از خود سراغ دارد نبايد در اين مراسم شركت كند.
ايـنـجا بود كه يكايك افراد سنگها را بر زمين ريختند و بازگشتند.
آن حضرت متوجه شد كه همه بـرگـشـتند و فقط خود و دو فرزندش حسن و حسين باقى ماندند ((133)).
آن سه , حد را جارى ساختند درحاليكه هيچ كس ديگر با آنها نبود.
حتى فرزند ديگر آن حضرت به نام محمد با جمعيت برگشته بود ((134)).
اين قصه دركتاب اسد الغابه به پيامبر اكرم (ص ) نسبت داده شده است ((135)).

اثبات زنا

عـلـيـرغـم تدابير شديدى كه اسلام براى پيشگيرى از انحرافات جنسى وضع كرده است , در كيفر زنـاكـار شـتـاب روا نـداشته و اجراى حد رابراى موقعى گذاشته كه كار عنان گسيختگى و بى اعتنايى به نظام اجتماعى و سقوط در منجلاب فساد و شهوترانى به جايى برسد كه شخص گنهكار بـدون هـيـچ مـلاحـظـه و آزرمى در حضور جمعى كه چهار نفر عادل در ميانشان باشد همچون چـهـارپـايـان , بـه عـمـل مـنـافـى بـاعـفـت مبادرت ورزد.
بطورى كه آن چهار عادل با قطع و صراحت گواهى دهند كه صحنه آميزش را به وضوح ديده اند.
اگـر در شـرايـط اثـبات زنا تاءمل كنيم , معلوم مى شود كه قانونگزاردين با آنكه مى دانسته جرائم جنسى همواره بيشترين ميزان انحرافات را تشكيل مى دهد, نخواسته است كه اينگونه جرائم بر ملا شود.
اولا در جامعه اسلامى هيچكس در حضور ديگران مرتكب زنانمى شود.
و ثانيا هيچ عادلى به عورت كـسـى نـگـاه نـمـى كند, زيرا نظر به عورت مسلمان حرام است و با عدالت منافات دارد.
در حالى كه براى اثبات زنا, بايد شهادت دهد كه صحنه دخول را به وضوح ديده است .
نيز بايد مكان و زمان وقوع زنا در شهادت شهود يكى باشد.
و دريك مجلس شهادت دهند.
هـرگـاه سه نفر از چهار نفر متحدا گواهى دهند و چهارمى گواهى ندهد و يا نحوه شهادت او با نـحوه شهادت آن سه نفر فرق داشته باشد, متهم تبرئه مى شود و آن سه نفر بايد به جرم تهمت زنا, هشتادضربه شلاق بخورند.
همين شرط باعث مى شود كسانى كه شاهد زنابوده اند, احتياط كنند و براى شهادت پيش قدم نشوند.
از سـوى ديگر قاضى حق ندارد متهم را تشجيع كند و در اداءجمله ها به او كمك دهد و بايد كارى كـند كه براى حفظ حياء و عفت عمومى و جلوگيرى از تجرى , حتى الامكان گناه به ثبوت نرسد ومكلف است كه شبهات را به نفع متهم , تعبير و تفسير كند و انكار گناه را به متهم تلقين كند.
بـه نـظر مى رسد اگر اين شرايط رعايت شود, هيچگاه در جامعه اسلامى زنا اثبات نشود مگر آنكه خود زانى اقرار كند.
تازه مسلمان بى اطلاع از حدود و كيفرهاى اسلامى مورد حدواقع نمى شود.
اگر زن شوهردار مرتكب زنا شود و توبه كند, سزاوار نيست كه شوهرش او را طلاق دهد.
كـسى كه مرتكب زنا مى شود در صورتى حد زناى محصنه بر اوجارى مى شود كه همسرش كاملا در اخـتـيـار او بـاشـد و الا مجازات وى تخفيف پيدا مى كند.
مثل آنكه در سفر باشد و به همسرش دسترسى نداشته باشد.
در اجراى حد نبايد تازيانه به گوشت بدن صدمه وارد سازد شرط اجراى حد اين است كه شخص خاطى , عاقل و بالغ باشدو مجبور يا تهديد به ارتكاب زنا نشده باشد.

راه كارهايى براى مشكل ازدواج

بـراى شـكـستن جو ناسالم فعلى و اختناق حاكم بر روابط جنسى ,بايد همه بسيج شوند.
1. دولت و مـلـت بـايـد بـراى ترويج و تسهيل هر چه بيشتر سنت محمدى ازدواج , همه امكانات خود را بكار گيرند و در اين راستادولت بايد از همه صاحبنظران طرح و برنامه بخواهد و به بهترين راه كارهاى پيشنهادى جايزه بدهد.
بيشترين مسؤليت امر خطير ترويج و تسهيل ازدواج به عهده رسانه هاى گروهى است .
رسانه هاى جمعى بتوانند با تبليغات مستمر و حساب شده ,سنتها و آداب و رسوم دست و پاگير را تغيير دهند و آداب و رسوم ديگرى را جايگزين كنند.
مى توانند به راحتى يك واژه ماءنوس وسليس را بـا يـك واژه نـاماءنوس عوض كنند و كم كم واژه اول را از دورخارج سازند.
شخصى را به عرش بـرسـانـنـد و ديـگـرى را از عـرش ,سـاقـط كـنـنـد.
آرى ايـن اسـت قـدرت شگرف و سحرآميز رسانه هاى جمعى در عصر ما.
به نظر مى رسد اگر اربابان مطبوعات و رسانه هاى جمعى اراده كنند مـى توانند با تبليغات سالم و فشرده در فاصله كوتاهى سنت ازدواج را به گونه اى جا بياندازند كه جـوانـان از طـرح مـسـاءله ازدواج احساس شرم نكنند و تدريجا با ازدواج آنگونه برخوردشود كه با ضرورى ترين مايحتاج زندگى برخورد مى شود.
2. يـكـى از كارهاى شايسته و لازم , اطلاع رسانى در زمينه ازدواج است .
خيلى مناسب است جرائد كـشـور در سـتون هاى مربوط به موضوع خانواده به درج اطلاعاتى در اينباره اقدام كنند.
دختران وپسران آماده ازدواج و خصوصيات همسر مطلوبشان را ذكر كنند.
لازم است از ذكر مطالب منافى با عفت عمومى پرهيز شود و به جاى شماره تلفن كه معمولا از آن سوء استفاده مى شود, متقاضيان با دفترمجله يا صندوق پستى مكاتبه كنند.
3. چـنـانـكه اشاره شد خداوند متعال در مساءله ارضاى غريزه جنسى همه موانع دست و پا گير را بـرداشـتـه اسـت و حـتـى اجازه نمى دهد انسان با نذر يا عهد و پيمان و لو به طور محدود خود را درفشار قرار دهد ((136)).
حال كه چنين است قيد و بندهاى اضافى همه بر خلاف مصلحت است و عـوارض آن بيش از مصالح آن .
بنابر اين دليلى ندارد كه در هتل ها و مهمانسراها از زن و مرد سند ازدواج ياشناسنامه بخواهند.
مگر آنكه به جاى اصالة الصحه , اصالة الخيانة راحاكم بدانيم .
بـه هـمـت مـجـلس شوراى اسلامى بايد دنگ و فنگ هاى قانونى مرتفع شود.
چه لزومى دارد كه ازدواج حـتما در شناسنامه ثبت شود.
بايد دفترخانه ها موظف باشند هر زن و مردى به آنها مراجعه كـرد,بـدون فوت وقت و تقاضاى شاهد و ضامن و رونوشت مدارك وگواهى هاى مختلف , ازدواج آنـهـا را ثـبـت و كـارت مـعـتـبـرى دال بـرمـحـرمـيـت آنـهـاصـادركـنـنـد.
وثـبـت درشناسنامه به اختيارخودزوجين باشد.
چـنانكه قبلا اشاره كرديم , خيلى از مباحات شرعى , مباحات اقتضائى هستند.
يعنى خداوند حكيم خـواسـتـه است بندگانش مطلق العنان باشند.
نفس آزادى در آن زمينه خاص مد نظر قانونگزار ديـن بـوده است .
براى مثال اصالة الطهارة و اصالة الصحة به همين انگيزه جعل شده است .
خداوند مـى دانـد كه اگر بندگانش با هر چيز مشكوكى معامله طهارت بكنند, خواهى نخواهى در موارد زيـادى اشـتـبـاه مـى كـنند و چه بسا چيز نجس بخورند.
ولى با اين همه , فرموده است كه هر چيز مـشكوكى را پاك بدانند تا در زندگى به زحمت و مشقت نيفتند.
مساءله ارضاى غريزه جنسى نيز هـمـيـنـطـور اسـت .
يـعـنـى وقتى به مجموعه رهنمودهاى دين در اين زمينه دقت مى كنيم به وضوح مى فهميم كه خداوند خواسته است راه ارضاى غريزه جنسى كاملاهموار باشد و هيچكس در ايـن مـساءله به زحمت نيفتد.
از اين بالاتر كه خود در قرآن تصريح كرده است كه به جهت بى تابى بـنـدگـانـش در بـرابـرغريزه جنسى از وضع بعضى قوانين صرف نظر كرده است ((علم اللّه انكم تختانون انفسكم ـ علم اللّه انكم ستذكرونهن .
)) بـنـابـر ايـن نـبـايد واهمه داشت كه اگر ما دنگ و فنگ هاى قانونى رابرداريم مردم سوء استفاده مـى كـنـنـد, يـا عده اى مرتكب فحشامى شوند.
بلكه بايد به عوارض ناشى از پيچ و خم هاى قانونى تـوجـه كـرد.
هـمين سختگيرى ها باعث مى شود هزاران نفر در خفا روابطنامشروع داشته باشند و چيزى را كه خداوند تا اين حد سهل الوصول قرار داده , به گناه بيالايند.
همين سختگيرى ها باعث مـى شـود جـوانـان از طـرح مساءله ازدواج احساس گناه كنند و احساس گناه نسبت به نيازهاى فطرى , موجب ناهنجارى هاى زيادى است .
وضـعـيت ما شبيه اين است كه شخص كريمى ما را به ضيافتى دعوت كند.
سفره اى رنگين با انواع غذاهاى لذيذ حاضر كند وبى صبرانه در انتظار قدوم ما باشد.
ولى ما گمان كنيم از ما دعوت نشده است و ميزبان از حضور ما رنجيده مى شود.
ساعتها گرسنگى بكشيم و سرانجام بى تاب شويم و از گوشه و كنار, نانى به سرقت ربوده و سد جوع كنيم .
4. مـناسب است همانطور كه يك كانال تلويزيونى به مسائل ورزشى اختصاص پيدا كرده است , يك كانال نيز به طرح مسائل زناشوئى و موانع و مشكلات ازدواج و راه هاى پيشگيرى از طلاق اختصاص پيدا كند.
در اينجا به كسانى كه راه كار همه مشكل جوانان را سرگرمى وتفريح مى دانند بايد گفت : نياز به ازدواج بـسـيـار ريـشـه دارتر از آن است كه ما تصور مى كنيم و اين نياز روحى با سرگرم شدن به تماشاى فوتبال فروكش نمى كند.
كـسـى كه در اثر كار شديد و بى خوابى نيازمند خواب است ,ممكن است با خورانيدن چاى و قهوه چـنـد سـاعـت او را سر پا نگه داشت , اما اين وضعيت ادامه نخواهد يافت و چاره اصلى اين است كه اجازه دهيم او بخوابد.
نكته ديگر اين كه غريزه جنسى , صرفا نياز به عمل زناشويى نيست كه با سرگرمى و رژيم غذايى يا روزه گرفتن مهار شود.
بلكه اضافه بر آن نياز به مونس است نياز به همدمى از جنس مخالف است .
و عـوارض شـديـد مـحروميت هاى جنسى , ناشى از بدون پاسخ ‌ماندن اين نياز روحى است .
همان نيازى كه قرآن كريم فلسفه ازدواج را تاءمين آن مى داند ((137))
5. در متون آموزشى به خصوص متون دوران دبيرستان , مباحثى با عنوان قداست و سهولت ازدواج و آزادى روابـط مـشـروع درج شـودتا جوانان , دين را در تعارض با نيازهاى طبيعى خود نبينند و مساءله ازدواج روال طبيعى پيدا كند.