الحياة ، جلد ۳

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۱۲ -


و اين امرى است معلوم ، براى هر كس كه در نزد متاءلهان خاص قرآنى ، اندك مزه اى از ((علم قرآنى )) چشيده باشد، و از آن دم مسيحايى زنده شده باشد، و از چند و چون اصطلاحات و محتواى اين حدود و رسوم نيز آگاه باشد، و نيز با ژرفنگرى ، و هوشمندى ، و بينشورى در ژرفاى تاريخ و اعماق آنچه در اين زمينه ها رخ داده است ، و كسانى كه هر كدام به گونه اى در اين باره ها كوشيده اند، غور كرده باشد.
فصل پنجم : چهارچوبهاى جهت شناسى (2)
اء-نقش امكانات مادى در حيات معنوى و اداى واجبات و تعظيم شعاير
قرآن :
1 يا ايها الذين آمنوا، كلوا من طيبات ما رزقنانكم و اشكروا لله ...(507)
اى مردم با ايمان ! از روزيهاى پاكيزه اى كه به شما داديم بخوريد و شكر خدا را كنيد...
2 و كلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا، و اتقوا الله ...(508)
از روزيهايى كه خدا به شما داده است ، آنچه حلال است و پاكيزه ، بخوريد و از خداوند پروا داشته باشيد (او را حاضر و ناظر بدانيد)...
3 يا ايها الرسل ، كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا...(509)
اى فرستادگان (خدا)، از چيزهاى پاكيزه بخوريد، و كارهاى شايسته انجام دهيد...
بنگريد!
در اين آيات تاءمل كنيد و ببينيد كه چگونه با واقعيت بشرى مى خواند، و با نظام فطرى و غريزى ، و قانون عظيم و عمومى در مورد هر انسان و هر محيط و هر زمان ، سازگارى دارد، در آنجا كه مى فرمايد: ((كلوا... و اشكروا بخوريد... و شكر كنيد، و كلوا... و اتقوا بخوريد... و پروا داشته باشيد،)) ((كلوا... و اعملوا صالحا بخوريد... و عمل صالح انجام دهيد،)) كه شكرگزارى و پروادارى و ((عمل صالح )) را امورى متوقف بر خوردن مى داند، كه مايه زنده ماندن انسان و قوام و دوام تن است . و بدين شكل به نيازمندى اصلى انسان يعنى خوردن اشاره مى كند، كه درست هماهنگ با واقعيت است ، چه آن كس كه شكر خداى خود مى گزارد و پروا مى دارد، ناگزير بايد زنده باشد و نيرو و نشاط لازم براى فعل و ترك و تقوى و شكر داشته باشد؛ و آدمى تا نخورد و نياشامد نمى تواند چنين باشد. و خوردن و آشاميدن جز براى كسانى ميسر نيست كه مالى داشته باشند و با آن خوراك و پوشاك مايه زندگى خود را فراهم آورند؛ پس پرداختن مردم به عمل صالح ، و بقاى دين در ميان آنان ، و رواج يافتن شرايع و احكام ، و قيام به اداى آنچه خدا انجام دادن آن را بر انسان واجب كرده است ، جز با رفع فقر و دسترسى داشتن مردم به مال و امكانات ميسر نخواهد شد، يعنى مردمان بايد بتوانند نيازمنديهاى حياتى و معاشى خويش را فراهم آورند، آنگاه به گزاردن آنچه برايشان واجب است بپردازند.
و اين همان است كه پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) فرموده است : ((لو لا الخبز ما صلينا...(510) اگر نان نبود نمى توانستيم نماز بگزاريم ...)).
پس هر كس كه زشتى و فساد فقر را احساس نكند و مبارزه با آن را واجب نشمارد،(511) نه براى دين محتوايى مى شناسد، و نه براى عدالت معنايى ، و نه براى انسان جايگاهى ، و نه براى پايه هاى زندگى اصالتى ، و نه براى احكام الاهى كاربردى . و آنچه در اين مقام حايز اهميت است ، نگرش در خطاب خداوند سبحان به فرستادگان پاك و پاكيزه است ، در آنجا كه مى فرمايد: يا ايها الرسل ! كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا...، پس خدا از فرستادگان خود نيز انتظار ندارد كه چيزى نخورند. آرى ! حتى فرستادگان خدا كه براى تهذيب نفوس برانگيخته بودند، زندگى طبيعى داشتند، و بر وفق موازين طبيعى و سنتهاى الاهى - كه هيچگونه و هيچگاه دگرگونى نمى پذيرند - زندگى مى كردند: مى خوردند، مى آشاميدند، لباس بر تن مى كردند، در بازارها راه مى رفتند، براى خود همسر برمى گزيدند و در خانه ها زندگى مى كردند: و ما جعلناهم جسدا لا ياءكلون الطعام (512) ما كالبد پيامبران را چنان (فرشتگان ) نساختيم كه خورد و خوراك نداشته باشند....
و هنگامى كه فرستادگان خدا چنين باشند، حال ديگران چگونه خواهد بود؟ امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: ان الله عزوجل ، خلق ابن آدم اجوف ، و لابد له من الطعام و الشراب (513) - خداى بزرگ آدمى را ميانتهى (داراى شكم ) آفريد، و ناگزير خوردنى و نوشيدنى براى او لازم است . همه مى خورند و سپس به كار برمى خيزند، پس از برخاستن از سر سفره خداى را سپاس مى گزارند و پرهيزگارى مى كنند. هيچ عمل صالحى جز با خوردن و هيچ شكر و پرهيزگارى و ديندارى جز با پرداختن به طهارتهاى شرعى (وضو، غسل و...) و مراعات آنها در زن و مرد - اغلب - جز با گرمابه ها و آبهاى تميز و گرم - كه فقرا و تيره بختان بيشترى فاقد اينها هستند - ميسر نمى شود، و بر اينگونه ها قياس كنيد ديگر احكام دينى و آداب بدنى و روحى دينى را، و هر چه را براى تاءمين آنها ضرورت دارد.
بنابراين ، مبارزه با فقر براى كسى كه خدا و دين و بندگان او را دوست مى دارد، و خواستار عملى شدن دين خدا و احكام آن ، و بزرگداشت شعائر اين دين و ادامه يافتن آنهاست ، از مهمترين واجبات به شمار مى رود. پس ناگزير بايد هر انسانى كه زندگى مى كند - بخصوص در جامعه اسلامى - به اندازه كافى وسيله معيشت و زندگى در اختيار داشته باشد، تا بتواند ايمان خود را نگاه دارد (چه به گفته پيغمبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم ))، فقر به آن نزديك است كه به كفر بينجامد)،(514) و بتواند تكليفهاى شرعى خود، يعنى نماز و روزه و حج و جهاد را انجام دهد، و همسر بگيرد، و انفاق كند، و پرهيزگار باشد، و خداى را سپاس گزارد، و ديگرى چيزهايى را كه خدا بر او واجب كرده است انجام دهد، و شعائر دين حنيف را بر پاى دارد، و به يارى حق و ترويج فضيلت بپردازد.
آشكار است كه انجام دادن اعمال دينى - علاوه بر خوردن و آشاميدن كه بقاى تن آدمى به آن است - مستلزم هزينه هاى ديگرى نيز هست ، و به همين منظور در حديث اسحاق بن عمار آمده است : قلت لاءبى عبدالله (عليه السلام ) اءعطى الرجل من الزكاة مئة درهم ؟ قال : نعم . قلت : مئتين ؟ قال : نعم . قلت : ثلاث مئة ؟ قال : نعم . قلت : اءربع مئة ؟ قال : نعم . قلت : خمس مئة ؟ قال : نعم ، حتى تغنيه (515) - به امام صادق (عليه السلام ) گفتم : صد درهم زكات به يك مرد بدهم ؟ فرمود: بلى . گفتم : دويست ؟ فرمود: بلى . گفتم : سيصد؟ گفت : بلى . گفتم : چهارصد؟ گفت : بلى . گفتم : پانصد؟ فرمود: بلى (آنقدر مى توانى به او بدهى ) تا او را بى نياز گردانى )). و در حديث ديگرى فرمود: ((هال الزكاة يحج به (516) - با مال زكات مى توان حج گزارد)) (يعنى : فقير زكات بگير، آنقدر از زكات بگيرد تا غنى گردد و به حج رود). و در حديث ديگرى فرمود: ... بل يعطيه ما ياءكل و يشرب و يكتسى و يتروج و يتصدق و يحج (517) - بلكه (از زكات ) چندان به او بدهد كه بخورد و بياشامد و لباس ‍ بخرد و ازدواج كند و صدقه دهد و به حج رود و هماهنگ با اين آموزشها - كه سازگار با فطرت و طبيعت و واقعيت زندگى انسانى است - احاديث گرانبهاى سازنده و بيدار كننده اى در اين خصوص آمده است كه اكنون پاره اى از آنها را در اينجا مى آوريم .
حديث :
1 - بقاى دين در امت و مال
1 الامام الصادق (عليه السلام ): - قال له رجل : يا جعفر! الرجل يكون له مال فيضيعه فيذهب ؟ قال : احتفظ بمالك ، فانه قوام دينك ، ثم قراء: و لا تؤ توا السفهاء اءموالكم التى جعل الله لكم قياما.(518)
امام صادق (عليه السلام ) - مردى به او گفت : اى جعفر! كسى مالى دارد و آن را تباه مى كند و آن مال از ميان مى رود؟ فرمود: ((مالت را حفظ كن كه مايه قوام و دوام دين تو است ))، سپس اين آيه را خواند: و لا تؤ توا السفهاء اءموالكم التى جعل الله لكم قياما - اموال خود را كه خداوند مايه دوام و بقاى شما قرار داده است ، به دست سفيهان مسپاريد.
2 - مال ياورى براى به دست آوردن آخرت
2 الامام الباقر (عليه السلام ): نعم العون الدنيا على طلب الآخرة .(519)
امام باقر (عليه السلام ): دنيا براى به دست آوردن آخرت ياور خوبى است .
3 الامام الصادق (عليه السلام ): نعم العون الدنيا على الآخرة .(520)
امام صادق (عليه السلام ): دنيا براى آخرت ياور خوبى است .
از مهمترين مصداقهاى ((دنيا)) (در احاديث ) - در بيشتر جاها - ((مال )) است ، زيرا بيشترين چيزى كه مردمان در دنيا در طلب آنند مال است ، برخى براى كار خير و برخى براى كار شر، برخى براى اصلاح و برخى براى فساد، برخى براى مصرف در راه حق و برخى در راه باطل .
4 الامام الصادق (عليه السلام ): - عن آبائه ، من دعائهم : اللهم ! انى اءساءلك من فضلك الواسع ، الفاضل ، المفضل ، رزقا واسعا، حلالا طيبا، بلاغا للاخرة و الدنيا، هنيئا مريئا...(521)
امام صادق (عليه السلام ) - از دعاهايى كه پدرانش مى خوانده اند: ((خدايا! از بخشش گسترده و فراوان و شايان تو خواستار روزيى بسنده و حلال و پاكيزه ام ، كه به اندازه كفاف باشد براى كار آخرت و دنيايم ، و گوارا و خوشگوار باشد...))
3 - خدايا ميان ما و نان جدايى ميفكن
5 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): الهم بارك لنا فى الخبز، و لا تفرق بيننا و بينه ...(522)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): خدايا به نان ما بركت بده ، و ميان ما و آن جدايى ميفكن ...
4 - نماز جز با نان گزارده نمى شود
6 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... فلولا الخبز ما صلينا..(523)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) اگر نان نبود نمى توانستيم نماز بگزاريم ...
7 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... ان الخبز مبارك ، اءرسل الله عزوجل له السماء مدرارا، و له اءنبت المرعى ، و به صليتم ...(524)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... نان مبارك است ، خداى بزرگ براى (به دست آمدن ) آن آسمان را چنان آفريد كه بسيار ببارد، و زمين را چنان كه سبز شود؛ و بوسيله نان (مواد غذايى ) است كه مى توانيد نماز خواند...
5 - روزه جز با نان نيست
8 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... فلولا الخبز ما صلينا و لا صمنا...(525)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): اگر نان نبود نماز نمى خوانديم و روزه نمى گرفتيم (نه - مى توانستيم نماز بخوانيم ، نه روزه بگيريم ).
9 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... و به (الخبز) صمتم ...(526)
6 - واجبات جز با نان ادا نمى شود
10 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... فلولا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا اءدينا فرائض ربنا عزوجل .(527)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... اگر نان نبود، نه نماز مى خوانديم و نه روزه مى گرفتيم و نه واجبات پروردگار بزرگ خود را ادا مى كرديم (يعنى بدون غذا نمى توانستيم اين وظايف را انجام دهيم ).
11 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... و به (الخبز) حججتم بيت ربكم ...(528)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم ))... بوسيله نان به حج خانه پروردگارتان مى توانيد رفت ...
بنگريد!
معناى اين احاديث - چنانكه روشن است و اشاره نيز كرديم - اين است كه تا نان و ماده غذايى نباشد و انسان نخورد و نياشامد و تغذيه و تقويت نكند، نمى تواند زنده بماند و نيرو داشته باشد و به طهارت و عبادت و خدمت و ديگر كارها بپردازد، و اين واقعيتى است روشن و بديهى ، و با اين روشنى باز در احاديث ياد آورى شده است تا معلوم باشد كه همه افراد جامعه انسانى بايد به نيازهاى اوليه خويش دسترسى داشته باشند، وگرنه واجبات دينى و تكليفهاى زندگى را نمى توانند انجام دهند.
بنابراين ، در هر جنبش اصلاحى ، تا چه رسد به انقلابى - بايد اقدامگران و مصلحان ، در نخستين گامها - به صورتى بسيار جدى - به اقدام عملى و قاطع و فراگير درباره اقتصاد و معيشت بپردازد، و تاءمين معاش و تصحيح روابط اقتصادى و سالمسازى ارتباطهاى معاملاتى را در ميان مردم ، به منظور رسيدن به يك معيشت سالم و تعديل يافته ، در راءس اقدامهاى فورى خويش قرار دهند، و در اين باره كمترين سهل گيرى را بر نتابند، مانند پيامبران الاهى ، كه پس از دعوت به توحيد و يكتا پرستى (اءن اعبدوا الله )، به سالمسازى روابط اقتصادى (اءوفوا الكيل و الميزان ) مى پرداختند.
7 - سرچشمه زندگى نان است
12 الامام الصادق (عليه السلام ):... و اعلم يا مفضل ! اءن راءس معاش الانسان و حياته ، الخبز و الماء...(529)
اى مضل بدان ! سرچشمه زندگى و معاش انسان نان (و مواد غذايى ) است و آب .
8 - ساختمان بدن و نان
13 الامام الصادق (عليه السلام ) انمان بنى الجسد على الخبز.(530)
امام صادق (عليه السلام ): تن آدمى بر نان (مواد غذايى ) بنا شده است .
9 - بزرگداشت نان و محترم داشتن آن
14 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): اءكرموا الخبز و عظموه ، فان الله - تبارك و تعالى - اءنزل له بركات من السماء، و اءخرج بركات الارض ، من كرامته اءن لا يقطع و لا يوطاء.(531)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): نان را بزرگ داريد و آن را محترم شماريد، كه خداى متعال براى آن بركاتى از آسمان فرو فرستاده است و بركات زمين را بيرون آورده است ؛ از جمله احترام گزارى به نان آن است كه آن را نبرند، و زير پا نيندازند.
15 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - فيما رواه الامام الصادق : اءكرموا الخبز، فانه قد عمل فيه ما بين العرش الى الاءرض ، و ما فيها من كثير من خلقه .(532 )
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )):... به روايت امام صادق (عليه السلام ): نان را بزرگ داريد، كه براى فراهم آمدن آن هر چه ميان عرش تا زمين است ، و بيشتر آفريده هاى روى زمين ، كار مى كنند.
16 الامام الصادق (عليه السلام ): اءكرموا الخبز، فان الله اءنزل له كرامة .(533)
امام صادق (عليه السلام ): نان را بزرگ داريد، كه خداوند براى آن احترام قرار داده است .
10 - مزه نان
17 الامام الصادق (عليه السلام ): طعم الماء الحياة ، و طعم الخبز القوة .(534)
امام صادق (عليه السلام ): آب مزه زندگى را به انسان مى چشاند و نان مزه توانايى را.
18 الامام الرضا (عليه السلام ): سئل الرضا (عليه السلام ): عن طعم الخبز و الماء؟ فقال : طعم الماء طعم الحياة ، و طعم الخبز طعم العيش .(535)
امام رضا (عليه السلام ) - از آن امام درباره مزه نان و آب پرسيدند فرمود: مزه آب مزه زنده بودن است ، و مزه نان مزه زندگى كردن .
ب - حق تن هر انسان
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - قال سلمان لاءبى الدرداء: ان لربك عليك حقا، و ان لجسدك عليك حقا، و لاءهلك عليك حقا، فصم و اءفطر، وصل و نم ، و اءعط كل ذى حق حقه ، فاءتى اءبو الدرداء النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) فاءخبره بما قال سلمان ، فقال له مثل قوى سلمان .(536)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - سلمان به ابودردا گفت : پروردگارت را بر تو حقى است ، جسدت را برتو حقى است ، و اهل خانه ات را بر تو حقى است ، پس هم روزه بدار و هم افطار كن ، هم نماز بگزار و هم بخواب ، و به هر صاحب حقى حق او را بده ! ابودردا نزد پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) آمد و آنچه را كه سلمان گفته بود به پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): گفت : پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) نيز همان سخن سلمان را گفت .
ج - حق تن هر زنده ، انسان يا حيوان
حديث :
1 الامام على (عليه السلام ): لكل ذى رمق قوت .(537)
امام على (عليه السلام ): براى هر جاندارى رزقى است (كه بايد به او برسد).
2 الامام الصادق (عليه السلام ): يا مفضل !... فان قال قائل : اءوليس قد ينال الطير من البر و الحبوب ؟ قيل له : بلى على هذا قدر الاءمر فيها، لاءن الطير خلق من خلق الله ، و قد جعل الله - تبارك و تعالى - له فيما تخرج الاءرض خظا...(538)
امام صادق (عليه السلام ): اين مفضل !... اگر كسى بگويد: آيا چنين نيست كه پرندگان از گندم و دانه ها بهره مند مى شوند؟ به او گفته مى شود: چرا، امر بر اين مقدر شده است ، چون پرندگان نيز از آفريدگان خداوندند، و خداى متعال در آنچه از زمين مى رويد سهمى براى آنها نيز قرار داده است ...
د - نقش مال در حفظ حيثيت و آبرو
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): كل معروف صدقه ، و كل ما انفق المرء من نفقة على نفسه و عياله و اهله كتب له بها صدقه ، و ما وقى به الرجل عرضه كتب له صدقه ...(539)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): هر كار خيرى صدقه است . و آنچه كسى خرج خود و اهل و عيال خود كند، بعنوان صدقه براى او نوشته مى شود، و آنچه انسان براى حفظ آبرو و شرف خود صرف كند، همچون صدقه اى براى او نوشته مى شود.
2 الامام على (عليه السلام ): افضل الفعال ، صيانة العرض بالمال .(540)
امام على (عليه السلام ): نيكوترين كارها پاسدارى از آبرو و شرف است بوسيله مال .
3 الامام على (عليه السلام ): لم يذهب من مالك ، ما وقى عرضك .(541)
امام على (عليه السلام ): مالى كه عرض تو را نگاه دارد از دستت نرفته است .
4 الامام الرضا (عليه السلام ): خير المال ما وقى به العرض ...(542)
امام رضا (عليه السلام ): نيكوترين مال آن است كه عرض (جان ، آبرو، حيثيت ) انسان بوسيله آن حفظ شود.
نگاهى به سراسر فصل
1 - بقاى دين در امت و مال :
دين براى ساختن انسان و پرداختن جامعه انسانى آمده است . هنگامى كه انسان آنچه را كه براى زندگى و رشد خويش نياز دارد مالك شد، و از پرداختن به بعضى از كارها (بويژه آنها كه ملازم با فقر و مسكنت است و از آن دو پديد مى آيد، و بتفصيل درباره آنها سخن خواهيم گفت ) خوددارى ورزيد، فرصت براى او فراهم مى آيد تا انسانى مؤ من باشد، و داراى عقيده و ايمانى ثابت گردد، و هدفهاى تربيتى دين را تحقق بخشد، و در بزرگداشت شعائر دين و اداى فرايض آن توفيق حاصل كند، وگرنه ، نه ، زيرا به فرموده پيامبر اسوه ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ((اگر نان نبود، نه نماز مى خوانديم و نه روزه مى گرفتيم و نه واجبات پروردگار بزرگ را ادا مى كرديم )) - كه متن آن گذشت - و به فرموده امام جعفر صادق (عليه السلام ): فقر به آن نزديك است كه به كفر بيانجامد)).(543)
آرى ، افراد آدمى در دو حالت رفاه زدگى و فقر، بسيارى از شايستگيهاى خويش را از دست مى دهند و به پرتگاهها سقوط مى كنند. در حالت توانگرى و رفاه زدگى انسان به چيزهايى مشغول مى شود كه به درد او نمى خورد،و در مصرف كردن كالاهاى تجملى و در لذتها غرق مى شود، پس غافل مى ماند و به لهو و لعب مى پردازد، در اين هنگام خصلتهاى ناپسنديده - بلكه مذمومه - در باطن او رسوخ مى كند. در حالت فقر نيز، چون آنچه براى معاش خود به آن نياز دارد در اختيارش نيست ، به خواستن از ديگران و گدايى كردن مى پردازد، و از اين راه از تراز اجتماعى خود فرو مى افتد، و از لحاظ اخلاق و شخصيت تنزل مى كند. پس انسان در هر دو حالت - غناى بسيار و فقر - استعدادهايش نابود مى گردد و انسانيتش مسخ مى شود. در اين باره ، هنگام بحث از احوال اين دو گروه در اين باب سخن خواهيم گفت .
در اينجا جنبه ديگرى نيز هست كه بايد به آن اشاره كنيم و از آن غافل نمانيم ، و آن اين است كه دين براى تجسم و تحقق خود به افرادى استوار در دين نيازمند است تا بتواند به صورت نظامى ((فكرى - عملى )) در آيد، و هدفهاى خود را در اجتماع تحقق بخشد. و افراد زمانى كه اعتقاد خود مى توانند استوار باشند، و در استوارى خود راستين ، كه فشارها و پيامدهاى تهيدستى نتواند آنان را از دين و پرداختن به آن و عمل كردن به احكام و آداب آن باز دارد، و اين در صورتى ميسر است كه كارشان به جايى نرسد كه بيشتر اوقات در انديشه معاش و تنگدستى و نيازمنديها و كمبود امكانات باشند، و در پى يافتن راهى براى جوابگويى به نيازمنديها تلاش كنند، و هيچ فرصتى براى فكر كردن درباره چيزهاى ديگر پيدا نكنند، حتى اگر تلاش معاش حيثيت فردى و خانوادگى و اجتماعى و دينى ايشان را نيز بر باد دهد.
آشكار است كه اسلام به مسائل اقتصادى نظرى نظام يافته (مرتبط با ديگر بخشهاى دينى ) دارد، و آن را از بخشهاى ديگر دين جدا نمى كند، بلكه جزئى از آنها قرار مى دهد. به همين جهت دعوت خشك و خالى به ((اصلاح اخلاقى )) را بيهوده مى داند، چرا؟ زيرا كمتر فقيرى تيره بخت تهيدست ، با وجود رنجهاى سنگين تهيدستى و نيازمندى و خاكنشينى - كه نزديك است او را به كفر و الحاد بكشاند، و به ترك تكاليف دينى برانگيزد، يا او را به ارتكاب گناهان ، يا عدم رعايت آنچه رعايت آن واجب است وادارد - مى تواند مسلمانى باشد داراى اخلاق اسلامى عملى . بنابراين ، واجب است كه در جامعه اسلامى يك برنامه نظامى مالى به شكل صحيح و عادلانه تنظيم شود، تا مال نتواند چيزى جز سبب قوام مردم و دوام دين و يارى بينوايان و پناهبخش مستضعفان باشد، نه اينكه سبب تضييع دين و تباهى قشرهاى نامبرده گردد؛ نيز سازنده انسان و شخصيت او باشد، نه ويران كننده آن هر دو؛ و تقويت كننده اجتماع و حيثيت آن باشد، نه ويرانگر آن هر دو.
از اينجا به سر بزرگى توجه پيدا مى كنيم كه در سيره عملى امامان ما تجلى مى كند، و آن اينكه نمى گذاشتند بينوايان از سختيهاى فقر و تهيدستى - كه سبب دور شدن ايشان از دين و عمل به آن و سقوط شخصيت و كرامت انسانى آن مى شد - بيش از اندازه رنج ببرند، و تا آنجا كه مى توانستند بر ضد بلا بزرگ فقر مبارزه مى كردند، و به يارى محرومان و زاد و توشه رساندن به بينوايان برمى خاستند. در تاريكيهاى شبهاى سرد و بارانى به كوخهاى ((بينوايان )) مى رفتند و خوراك و ضروريات زندگى به آنان مى رساندند، و يتيمان را فراموش نمى كردند. اينكه نمونه هايى از اين سيره :
(1) - به روايت محمد بن عتمة ، از پدرش ، از عمويش كه گويد: ((در مدينه مردى را ديدم كه بر دوش خود انبانى و در دست خود كاسه اى داشت ... چندان نزديك شدم تا او را شناختم كه على بن ابيطالب است ، پس نزديك مردى رسيد و به او خوراك داد)).(544 )
(2) - ابوالطفيل كنانى گويد:((على را ديدم كه يتيمان را مى خواند و به آنان عسل مى خوراند، تا آنجا كه يكى از اصحاب او گفت : دوست مى داشتم كه من هم يتيم بودم .))(545)
(3) - امام حسن مجتبى (عليه السلام )، دوبار از همه مال خود دست كشيد، و سه بار اموالش را در راه خدا تقسيم كرد، حتى پاافزارى مى داد و پاافزارى نگاه مى داشت ، كفشى را مى بخشيد و كفشى ديگر را نگاه مى داشت .(546)
(4) - بر پشت امام حسين (عليه السلام ) در واقعه عاشورا اثرى ديده شد، چون از كيفيت آن از امام سجاد (عليه السلام ) پرسيدند، فرمود: ((اين اثر انبانهايى است كه بر دوش مى كشيد و به خانه هاى بيوه زنان و يتيمان و مسكينان مى رساند.))(547)
(5) - امام سجاد (عليه السلام ) در تاريكى شب از خانه بيرون مى رفت ، و انبانى بر دوش خود حمل مى كرد كه در آن كيسه هاى درهم و دينار بود، و بسا مى شد كه بر پشت خود خوراكى يا هيزم حمل مى كرد، و به در يكايك خانه هاى مورد نظر مى رفت و آن را مى كوبيد تا كسى بيرون آيد و آنچه را كه سهم او بود بگيرد. صورت خود را در هنگام بخشيدن چيزى به فقير مى پوشاند تا او را نشناسد؛ هنگامى كه از دنيا رفت و بينوايان از آنچه مى گرفتند محروم ماندند، دانستند كه او على بن الحسين (عليه السلام ) بوده است . و چون او را پس از مرگ بر محل غسل دادن نهادند، بر پشت ايشان لكه هايى همچون لكه هاى زانو شتر بود كه اثر حمل بار به خانه هاى فقيران و نيازمندان را نشان مى داد. آن امام صد خانه از خانه هاى فقيران مدينه را معاش مى داد، و از آن دلشاد مى گشت كه يتيمان و بيماران و زمينگيران و مسكينان - كه هيچ راهى براى به دست آوردن طعام نداشتند - بر سر سفره او بنشينند و از طعام او بخورند، و او خود خوراك را به دست خود به ايشان مى داد، و هر كس كه عيالى داشت سهم آنان را نيز به او مى داد تا براى عيال خود ببرد.(548)
(6) - امام صادق (عليه السلام )، چون پاسى از شب مى گذشت ، انبانى با خود برمى داشت كه در آن نان و گوشت و مقدارى درهم بود، و آن را بر دوش خود حمل مى كرد، و به جاهاى نيازمندان مدينه مى رفت و آنها را ميان ايشان بخش مى كرد.(549 )
(7) - معلى بن خنيس گويد: امام صادق (عليه السلام ) در شبى كه باران مى باريد، به قصد ((ضلله بنى ساعده ))(550) از خانه بيرون شد... ناگاه ديدم انبانى از نان بر دوش دارد كه من از حمل آن ناتوانم ... آنگاه رفتيم و چون به آنجا رسيديم همه خفته بودند، امام صادق (عليه السلام ) يك نان و دو نان (به آرامى - تا از خواب بيدار نشوند - در كنار هر يك ) نهان كرد، تا سهم هم تمام شد...(551)
(8) - امام موسى بن جعفر (عليه السلام )، شب هنگام به بينوايان مدينه سركشى مى كرد، و زنبيلى را با خود مى برد كه در آن پول و آرد و خرما بود، و آن را به ايشان مى رساند، و نمى دانستند كه اين چيزها از كجا مى آيد.(552)
(9) - معمر بن خلاد گويد: هنگامى كه امام رضا (عليه السلام ) به طعام خوردن مى نشست ، ظرفى را براى او مى آوردند و نزديك او مى گذاشتند. و آن امام از پاكيزه ترين خوراكها سهمى اختيار مى كرد و در آن ظرف مى گذاشت ، سپس دستور مى داد كه آن را به مسكينان بدهند.(553)
(10) - امام رضا (عليه السلام ) بسيار در نهان صدقه مى داد، اين كار بيشتر در شبهاى تاريك صورت مى گرفت .(554)
(11) - بزنطى گويد: نامه امام رضا (عليه السلام ) را به ابوجعفر (امام جواد (عليه السلام )) چنين خواندم : اى جعفر! شنيده ام كه هنگامى كه سوار مى شوى ، غلامان تو را از در كوچك خارج مى كنند، و اين از بخل ايشان است كه نمى خواهند خير تو به كسب برسد؛ به حق پدرى كه بر تو دارم از تو مى خواهم كه آمد و رفتت جز از در بزرگ نباشد. و چون بيرون مى روى با خود سيم و زر داشته باشى ، و هر كس چيزى از تو خواست بايد به او بدهى ...(555)
ابن حديد گويد: ((با گروهى به قصد حج خانه خدا به راه افتاديم ، دزدان در راه بر ما تاختند، هنگامى كه به مدينه در آمدم ، امام جواد (عليه السلام ) را در راهى ديدم و همراه او به خانه اش رفتم و از آنچه بر ما گذشته بود آگاهش ساختم ؛ امام دستور داد تا برايم لباسى آوردند و مقدارى دينار به من داد و فرمود: آن را به نسبت مالى كه از دست ايشان رفته است ميانشان تقسيم كن .(556)
(12) - امام هادى (عليه السلام ) و امام حسن عسكرى (عليه السلام ) نيز اموال فراوانى به وامداران و نيازمندان و نظاير ايشان مى دادند؛ و بسا مى شد كه هزينه ازدواج براى مردى مى فرستادند كه همسرش از دنيا رفته بود.(557) با اينكه ايشان خود زندگيى سخت داشتند.
و بدين شكلها و صورتها گدايان و گرسنگانى را سير مى كردند كه حق ايشان به آنان نمى رسيد و زاد ايشان دزديده مى شد. و با اين عمل متعهدانه بزرگ به اين كارهاى سترگ دست مى يازيد:
(1) - مردمانى را از درد و رنج گرسنگى و سوز سرماى سوزان دورشان مى ساختند.
(3) - به آنان كمك مى كردند تا بتوانند به تكاليف دينى خود عمل كنند.
(4) - كرامت و آبروى ايشان را از خوارى گدايى پاس مى داشتند.
(5) - از اين راه پاره اى از آثار فقر كوبنده را - در اجتماعى كه اضداد عدالت و قسط بر آن حكمفرما شده بود - خنثى مى كردند.
و از جمله انفاقهاى گرانبار اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به مردم نيازمند و كمك رسانى به آنان چنين است كه در منابع حديث و تاريخ آمده است : ((در آمد على (عليه السلام ) چهل هزار دينار بود، او همه را صدقه قرار داد (و وقف كرد) و شمشيرش را فروخت و فرمود: لو كان عندى عشاء مابعته اگر خوراك شام را مى داشتم آن را نمى فروختم .(558)
و از غفلت است كه اين موضوع با عنوان (كثيرة مال اميرالمؤ منين - فراوانى مال اميرالمؤ منين ) ياد شود، يا بگويند كه آن امام مال فراوان داشته است ، كه در آن صورت براى اشخاص بى اطلاع اين توهم پيش آيد، كه او اين اموال را براى خود نگاه مى داشت و آنها را صرف معيشت و رفاهگرايى خود و نزديكانش مى كرد. و اين امر دستاويزى فراهم سازد براى نيكو جلوه دادن تكاثر و ثروتمندى ، به توسط شياطين متكاثر يا فريب خوردگان نيرنگهاى آنان و اين ناروا است و حق آن است كه گفته شود: ((انفاق گرانبار اميرالمؤ منين )) يا ((زهد بسيار او)) يا ((فقر اختيارى او)) يا ((اهتمام شديد او به بى نياز كردن مردم و زدودن فقر از اجتماع )) و نظاير اينها. آن مال چگونه مى تواند عنوان مالدارى وافر داشته باشد، در صورتى كه دارنده آن شمشيرش را مى فروشد و مى گويد: ((اگر خوراك شام را مى داشتم آن را نمى فروختم ؟ پس اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مال را براى انفاق به دست مى آورد نه براى نگاه داشتن و ذخيره كردن و بهره مند شدن .
در شرح حال اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده است كه ((كسى را نزد او آوردند كه با آلت خود بازى كرده (جلق زده ) بود؛ چند چوب (براى تنبيه ) به دست او زد تا سرخ شد، سپس با هزينه بيت المال براى آن مرد زن گرفت .(559)
و اين از نوع عمل پيامبران ((صلى الله عليه و آله و سلم )) و سيره اوصيا (عليه السلام ) و اين همان دين الاهى است كه در او واقعيت آدمى و امور اساس زندگى مورد ملاحظه قرار مى گرفته است . و آنان اينگونه با تباهى اخلاقى موجود در ميان مردم رو به رو مى شدند، و ريشه هاى آن را با برانداختن علتها و خاستگاههاى آن - به صورتى غير شعارى - از بين مى بردند، و كسى را كه شدت شهوت او را به كارى ناروا برانگيخته بود با دادن همسرى راحت مى كردند، و تنها به موعظه كردن - با وجود آزاد گذاردن متكاثران خوشگذران كه مردمان را بينوا سازد و به سوى انواع سقوط و فساد و ارتكاب گناه و فسق و فجور بكشند - بسنده نمى كردند.
آرى ، وعظ، خطابه ، با عدم اجراى عدالت اجتماعى و اقتصادى ، هيچ اثر و فايده اى ندارد، و اجتماع را چيزى جز عدل اصلاح نمى كند.(560) و احكام دين حنيف خدا جز با اقامه عدل زنده نمى شود.(561)
پس بايد سيره ياد شده براى مسلمانان و حكومتها و علماى مسلمان اسوه اى حسنه (الگويى شايسته ) و وسيله بيداريى بزرگ باشد.
آگاهى
از آنچه گذشت آشكار مى شود كه اسلام به هيچ روى به فقر و پريشانى و تهيدستى خوشامد نمى گويد، بنابراين بر برنامه ريزان اسلامى كه مدعى اسلامى بودن و عمل كردن به احكام آنند، و بر كسانى كه حاملان پرچم فقاهت اسلام به شمار مى روند، واجب است كه به طاغوتهاى اقتصادى تكيه نكنند، بلكه از طريق برنامه هاى شايسته اقتصادى كه ريشه هاى فقر را قطع مى كند، به محرومان و تيره روزان نزديك شوند و از ايشان حمايت كنند، تا دين خدا بتواند در اجتماع تجسم و تحقق پيدا كند و احكام حنيف روشن آن به معرض اجرا در آيد.
و آشكار است كه مبارزه سياسى بر ضد ستمگرى و سركشى و طغيان - كه همه معلولند و نتيجه - و نگاهدارى علتها اصلى اين امور - يعنى تكاثر و تبعيض معيشتى شديد و اتراف - كارى است بيحاصل و بى اثر، بدان سبب كه تا هنگامى كه پايگاههاى سياسى امرى را از بين ببريم و پايگاههاى اقتصادى آن را بر جاى گذاريم ، هيچ كارى نكرده ايم ، چون قدرت اقتصادى - كه اغلب ، نيروى فعال و كوبنده همان است - به صورت مرئى و نامرئى در نظام سياسى تازه نفوذ خواهد كرد، و به هدفهاى پليد خود يعنى برده ساختن مردم و بهره بردارى از امكانات گوناگون اجتماع خواهد پرداخت .
2. نماز جز با نان گزارده نمى شود:
احاديث حياتى وارد شده در اين فصل ، اصول مهمى را به ما تلقين مى كند كه راهنماى ما به اين سه امر سازنده است :
(1) - اهميت قضاياى اقتصادى در جامعه اسلامى .
(2) - رابطه ژرف ميان بعد مالى و بعد معنوى و دينى .
(3) - بيدارى شديد بنيانگذار دين و اوصياى او - عليهم السلام - نسبت به مسائل معاشى و تكاليف حياتى ، و لمس واقعيت زندگى .
براى تااينكه اين اصول را در روشنى بيشترى قرار دهيم ، به اختصار به چهار مسئله اشاره مى كنيم :
مسئله نخست : اعلام كردن پيوندهاى ژرف موجود ميان معاش و معاد، و مجسم ساختن اين پيوندهاى كامل اساسى از لحاظ وابستگى ريشه دار ميان پديده هاى واقعى معاد و تاءمين آنها (نماز، روزه ، حج ، جهاد و...) و پديده هاى واقعى معاش و تاءمين آنها (نان ، خوراك ، پوشاك و...)
مسئله دوم : بيان اينكه پيوند نماز و روزه و حج با نان (خوراك )، پيوندى مشروط به شرط خويش است ، با تاءكيد بر اين موضوع بديهى كه اگر شرط وجود پيدا نكند مشروط هم وجود پيدا نخواهد كرد؛ و اين امر به ما مى فهماند كه شرط منحصر به خود است و جانشينى براى آن وجود ندارد.
مسئله سوم : تصريح به تضاد قاطع و تناقض موجود ميان اسلام و فقر، از آنرو كه فقر به نداشتن نان (و ديگر مواد غذايى ) مى انجامد كه شرط نماز و روزه و واجبات ديگر است . و فقدان شرط، فقدان مشروط است . پس بدون نان و معيشت ، نماز و روزه و... وجود پيدا نمى كند و - چنانكه دانسته است - سالم بدون نماز و روزه و... بر قرار نخواهد ماند. پس سستى در مبارزه با فقر برابر با رضا دادن به از ميان رفتن اسلام و خاموش شدن نور الاهى خواهد بود، بويژه از نظر عملى ، اگر چه تنها در پاره اى از موارد فقر و نيازمندى .
مسئله چهارم : روشن ساختن اين مطلب كه نظام اقتصادى اسلامى شرط استقرار نظام روحى و معنوى آن است ، و اينكه تشريع همه احكام اقتصادى در اسلام مبتنى بر همين اساس است . پس در صورتى كه شرط عملى شدن احكام اسلامى به يك مانع تبديل شود، و معاش - در دو وضعيت افراط (تكاثر) و تفريط (فقر) - به صورت مانعى براى تحصيل معاد در آيد، عملى شدن احكام اسلامى و قسط قرآنى چگونه خواهد بود؟
3 - بناشدن تن بر نان
: اين تعليم جهت بخش ، اصولى را كه لحظاتى پيش به آنها اشاره كرديم ، مورد تاكيد قرار مى دهد. اكنون براى آنكه مطلب را روشنتر كرده باشيم ، به شرح مختصر امورى مى پردازيم كه از اين تعليم نتيجه مى شود:
(1) - توجه عميق اسلام به واقعيات زندگى از راه تاكيد بر پيوند ناگزير حياتى موجود ميان تن و نان ، و چيزهايى كه ممكن است خوراك انسان شود.
(2) - اهتمام در امر معاش و خوراك مردم و تامين نيازمنديهاى ايشان در زندگى مادى ، تا دين حنيف الاهى به آن متهم نشود كه توجهى به واقعيتهاى بشرى ندارد و اهتمامى درباره موجوديت حياتى مردم نشان نمى دهد، و تنها به امورى معنوى و اخروى كه ارتباط چندانى با زندگى ندارند مى پردازد.
(3) - تبيين اصل حاكم بر نظام اقتصادى در اسلام ، يعنى پاسخگويى به نيازمنديهاى طبيعى و تامين كردن چيزهايى كه انسان براى ادامه دادن به زندگى خود در ((ترازى متناسب )) به آنها نيازمند است .
(4) - توضيح چگونگى پيوند داشتن انسان با مال و مواهب طبيعى ، و بيان اينكه پيوند مزبور بايد بر نيازهايى در حدود معقول و متناسب مبتنى باشد، نه بر انحصارطلبى و تبعيض . هر انسانى داراى تنى است ، و تن نيازمند نان و آب و پوشاك و بهداشت و چيزهاى ديگرى است كه در زندگى مورد لزوم است . و از اين بابت ميان انسان با انسانى ديگر تفاوتى وجود ندارد. پس انحصارطلبى و ويژه خواهى در اسلام نيست .
(5) - اشاره به اينكه همه امكاناتى كه بوسيله آنها نيازمنديهاى آدمى بر طرف مى شود، در طبعت و اجتماع موجود است ، و همه آماده شده است براى رفع نيازمنديهاى انسان ، در صورتى كه از آنها به گونه اى عادلانه و درست بهره بردارى شود.
(6) - روشن سازى پيوند محكمى كه ميان معاش و معاد وجود دارد (چنانكه در پيش از ديدگاهى ديگر از آن سخن گفتيم )، از آنرو كه آمادگى عملى و تلاش براى تامين معاد جز از راه پرهيزگارى قبلى و بدنى امكان ندارد. و اينهمه در گرو تندرستى است ، و تندرستى در گرو تغذيه سالم و كافى .

 

next page

fehrest page

back page