الحياة ، جلد ۳

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۱۱ -


اين آيه قاطع ، با اسلوب معجزه آميز، و ايجاز درخشان ، و ساخت استوار، و بافت بلاغى حكيمانه خود، به بشريت مى گويد كه فزونخواهى مالى (تكاثر) چنان اجتماع بشرى را از طلب فضائل و خيرات منصرف مى سازد، و از توجه به مقاصد خردمندانه و شايسته و هدفهاى انسانى و برتر باز مى دارد، كه آدمى را تباه مى كند (از آن جهت كه انسان گرفتار لهو و غفلت و بيحاصلى ناگزير بايد تباه شود)،(447) و او را گمراه مى سازد و از راه درست بيرونش مى برد، تا اينكه سرانجام او را به آستانه مرگ و عرصه زوال مى رساند. عاقبت جامعه گمراه شده نيز همين است . و علت آن است كه تكاثر، خروج از مواضع معين شده مال است . شايد براى كسانى كه مطالب را به دقت براى كشف حقايق مورد مطالعه قرار مى دهند، از بحثهايى كه گذشت ، اين مطلب واضح شده باشد، كه بر هركس كه خواستار شناختن ((مكتب اقتصادى اسلام )) است ، نخستين امر واجب آن است كه از كلمات (قوانين و احكام ) اقتصادى و مواضع چارچوب بندى شده مال در اين دين ، و بيانات استوار مربوط به آن در سياق قرآن و حديث ، آگاه شود، تا امكان شناخت مكتب اقتصادى اسلام براى او فراهم آيد. با نداشتن چنين شناختى از كلمات و مواضع ياد شده ، شخص جوينده و محقق - هر چند متفقه ، يا فقيه به معناى اصطلاحى اين واژه ، يا اقتصاددان باشد - نسبت به آنچه به دانستن آن به صورتى فراگير نياز دارد گرفتار اشتباه و بدفهمى و محدوديت آگاهى و اطلاع مى شود. و هر محققى كه در اين ورطه (كمبود اطلاعات لازم و جامع ) گرفتار باشد، نظرى كه مى دهد مناسب با اسلام نخواهد بود، اسلامى كه همه اشكال ظلم و تجاوز را مى كوبد؛ زيرا چنين فقيه يا محققى يك جهت را در نظر مى گيرد، و ديگر جهات از نظر وى پنهان مى ماند. و اين چگونگى (تحقيق تك بعدى )، چيزى است كه روح تحقيق و واقعيت تكليف و حقيقت اجتهاد به آن رضا نمى دهد، زيرا تحقيق تك بعدى ، انحراف از روش علمى و دورى از فهم مجموعى و فنى مقررات دينى است ، و با جوهر تفقه و اجتهاد و تحقيق مخالف است ، و گريختن از برخوردارى درست و درخور با ((حوادث واقعه )) (پديده هاى نو پيدا - مسائل مستحدثه ) است ، كه بارها در تاريخ اين دين اتفاق افتاده است .
و هدف نهايى اين دو باب (448) از كتاب ((الحياة ))، آن است كه مواضع كلمات اقتصادى الاهى و احكام اقتصادى اسلامى ، با همه چارچوبهاى آنها در اسلام ، در برابر خواننده - بخصوص فقيهان و مجتهدان و استادان محقق و طلاب با استعداد علوم اسلامى - تجسم و تبلور پيدا كند، و ارتباط تنيده آنها با همه مقررات اسلامى - اقتصادى و غير اقتصاى - كه فقيه و محقق نمى تواند از آنها چشم بپوشد آشكار شود، و امكان آن فراهم آيد كه از اين راه نظر اسلام نسبت به مال و مواضع و حقايق آن ، و راه حلهاى اسلام براى قضاياى مالى و گردش مال در ميان مردم به دست آيد. و در اين ضمن نيز معلوم شود كه چه مشكلات و مسائلى در اين زمينه وجود دارد، و چه برنامه اى و عملكردى اقتصادى نسبت به موضع مال تحريف به شمار مى آيد و چه چيز چنين نيست ؛ و سرانجام بتوانيم درباره مسائل مالى و احكام اقتصادى در اسلام به اجتهادى پويا و اسلامى و استنباطى فراگير دست يابيم ، كه هر چه اسلام درباره اموال و قسط و عدالت گفته است يابيم ، كه هر چه اسلام درباره اموال و قسط و عدالت گفته است در آن اجتهاد و استنباط مراعات شده باشد.
اكنون براى آنكه اين مبحث مهم را در روشنى بيشترى قرار دهيم ، به آوردن مثالى مى پردازيم : در قرآن و احاديث ، اجازه تجارت و وارد كردن كالا و امر به جستجوى روزى از راه كسب و تجارت آمده است ، لكن كسانى هستند كه همين مقدار مشروعيت را دليل قرار مى دهند براى درستى تجارت وارد كردن اجناس ، اگر چه كار به تكاثر بكشد و سبب گردد تا مقادير فراوانى مال در دست بازرگانان و هم پيمانان ايشان انباشته گردد. و از ميان طرفداران اين طرز فكر بعضى چندان پيش مى روند كه مى گويند هر كس از وارد كردن آزاد كالا و بازرگانى بى حد و شرط (با وجود اينكه بازرگانى آزاد از مهمترين عوامل تكاثر و تعدى مالى بر جامعه و تحميل فقر بر مردم است ) جلوگيرى كند، و اسلام را مخالف با اينگونه در آمدهاى مالى و بازرگانى (زيانبخش براى اسلام و اجتماع ،) بداند، با آزادى مالكيت و معامله مخالف است و مسلك چپى دارد. و اينان از آن غفلت دارند - يا خود را به غافل بودن مى زنند - كه تجويزهاى اسلامى بازرگانى مشروع و طلب روزى حال را شامل مى شود، كه همراه است با ميانه روى در كسب در آمد؛ و اسلام بر آن (ميانه روى ) بسيار تاءكيد كرده است .(449) و اينهمه به منظور تاءمين معيشتى سالم و به اندازه كفاف از راه كسب و تجارت بوده است ، آنهم در اوضاع و احوال اقتصادى دورانهاى گذشته ، با حدود و محدوديتهاى معلوم آن روزگاران . و با همه اين احوال دستور داده است تا به سود كم بسازند يا از آن نيز چشم بپوشند (و به همان بركت داد و ستد بسنده كنند). و اكنون آن كجا و تجويز مبادلات بازرگانى جديد و بهره بردنهاى كلان و ويرانگر از آنها كجا، كه قرآن و حديث اين امور را باعث هلاك و فساد و تباهى ارزشها و عامل دور كننده از خدا و حق و معاد شمرده اند.
بازرگانى و وارد كردن كالا و مالكيت حاصل از آنها، در زندگى انسان نو، با آنچه در زمانهاى قديم همين نامها را داشته است اختلاف اصولى آشكار دارد. به همين جهت تكاثر ناشى از كسب و تجارت آزاد در اقتصاد جديد، ديگر هرگز نام ((طلب روزى حلال )) كه تعاليم دينى درباره آن سفارش كرده اند - ندارد؛ نيز تاءمين كفاف زندگى كه دين مبين اسلام آن را مجاز شمرده است نيست ، بلكه تعدى و تجاوز از حد كفاف و بسندگى است . اجازه صادر شده از جانب اسلام درباره تجارت ، براى آن نبوده است كه ثروتها در نزد مشتى از مردم انباشته شود و اموال مردم در معرض چپاول قرار گيرد، بلكه براى آن صادر شده است تا طلب روزى حلال براى عموم ميسر گردد، و همه كارى و كسبى داشته باشند و در گردانيدن چرخ اجتماع سهيم گردند، و هيچ كس سربار ديگرى نشود؛ و با وارد كردن اجناس مورد نياز همگان و فروش آنها با بهره اى اندك و مناسب ، همه بتوانند به چيزهاى مورد نياز خود به آسانى دسترس پيدا كنند. و همين تعليم و تجويز اسلامى بهترين گواه است بر ضرورت محدود كردن سود و كاستن از آن ، و بازداشتن بازرگانان و وارد كنندگان از غلتيدن در ورطه ((تكاثر)) و سود خواهيهاى كلان ؛ آرى ، ايستار قاطع اسلام درباره بازرگانى (داد و ستدها) چنين است .
از اينرو وارد كننده (بازرگان ، كاسب ) از نظر اسلام كسى است كه براى فراهم آوردن كالاها به تلاش و كوشش برمى خيزند، تا آنها را در دسترس مردمان قرار دهد، كه خود نمى توانند به كار وارد كردن بپردازند، و او ((كسى است كه با سرمايه خود - براى تهيه اجناس - در رفت و آمد است ، يا چيزهايى را خود آماده مى كند، و نيازهاى گوناگون مردم را، از راههاى دور و جاهاى پرت افتاده - در خشكى و دريا و كوه و صحرا - فراهم مى آورد، كه مردم اهل رفتن به آنجاها نيستند و به آن خطرها و سختيها تن نمى دهند(450) و با وجود اين به سودى اندك قانع است ، و ارزش اجناس را بالا نمى برد، و جنس را احتكار نمى كند، و كم نمى فروشد، و از حق مردم چيزى نمى كاهد، و حق را مى دهد و حق را مى گيرد، و از اين راه روزى حلالى به مقدار متعارف به دست مى آورد، و با وارد كردن جنس خدمتى به جامعه مى كند، و در عوض چيزى پيدا مى كند و با آن زندگيى سالم و با قناعت و مقتصدانه براى خود فراهم مى آورد، بدون اينكه ((زندگى را بر خود بسى تنگ گيرد، يا به آزمندى افتد، يا اجناس مورد نياز مردم را احتكار كند، يا در فروش كالاها خودسرى ورزد))(451) كاسب و تاجر پسنديده در نظر اسلام اين است و اينچنين ، و بازرگانى اسلامى و واردات اسلامى اين است و اينگونه .
اما كسى كه در خانه خود مى نشيند، و خود و خانواده اش در زندگى اسرافى و اتراقى مى خرامند، و معاملاتى بسيار بزرگ - از بركت وسايل جديد ارتباطات تجارى ، به آسانى انجام مى دهد، و بدون تلاشى و تحمل رنجى ، بلكه از راه ارتباط با شركتهاى بازرگانى جهانى - داخلى و خارجى - (كه سلطان بازارهاى جهانند، و با نرخگذاريهاى اجحاف آميز و بيرون از اندازه اموالى كلان را مى بلعند)، به ثروتهايى سرشار دست مى يابد، آيا مى تواند تاجرى مسلمان به شمار آيد، و كارش تجارت اسلامى مطابق با مقياسهاى مورد قبول خدا و رسول خدا ((صلى الله عليه و آله و سلم )) محسوب شود؟ (و آيا شخص مخالف اين وارد كننده و امثال او، كه تجاوزهاى مالى و ظلمهاى معاملاتى آنان را مى نكوهد و مردم را از آنها آگاه مى سازد، چپى است ؟). آيا كسى كه اجناس و كالاها را هنگام نيازمندى مردم احتكار مى كند تا سبب بالا رفتن ارزش آنها شود، يا كسى كه با شايع كردن تبليغات خلاف واقع ، تقاضاى كاذب در بازارها ايجاد مى كند تا كالاها به بالاترين قيمت فروخته شود، يا كسى كه از راههاى غير اسلامى ديگر پولها را به جيب خويش سرازير مى كند، آيا اينان و امثال اينان براى جلب روزى حلال كار مى كنند و تاجر و كاسب اسلاميند؟
بنابراين ، كسب و تجارتى كه اسلام آن را روا شمرده است محدود خواهد بود، و صورتهاى ديگر كسبها و تجارتها و درآمدها مشمول آيات و احاديثى است كه از تكاثر و اتراف و اسراف و حرص در طلب مال و سودخواهى بسيار و گران فروشى نهى مى كنند.
آنچه عرضه شد، نمونه اى از تحريف مال از مواضع آن است و نمونه هاى فراوان ديگرى نيز دارد. و علت پيدا شدن اين تحريفها و تغييرها در مواضع مالى در جامعه اسلامى عدم شناسايى موضع الاهى مال است با اصول قرآنى .(452) و چنين است حال كسى كه با اين تحريفها مبارزه نمى كند، و آنها را در زندگى مسلمانان فاجعه نمى داند، او از موضع الاهى مال هيچ شناختى ندارد.
در قرآن كريم ، در خصوص محكم كردن مواضع الاهى و انسانى نعمتهاى خدا و اموال ، بعد از اين سخن كه ((كلوا من رزق ربكم (453) - از روزى پروردگارتان بخوريد)) چنين آمده است : ((و اشكرواله (454) و او را سپاس ‍ گزاريد)). و پس از اين سخن كه فكلوا مما غنمتم حلالا طيبا(455) از آنچه از راهى حلال و پاكيزه به دست آورده ايد بخوريد، اين سخن آمده است : ((و اتقوا الله (456) - و از خدا بترسيد)). و اكنون آنچه از اين ايستار قرآن كريم ، در برابر موضوع اموال و استفاده از آنها فهميده مى شود، دو امر مهم است :
1 - تعيين نوع بهره بردارى از نعمتها، كه بايد از لحاظ كمى و كيفى تنها وسيله باشد نه هدفى اساسى ، و در حد ميانه باشد نه با زياده روى .
2 - رشد دادن تقواى اجتماعى ، براى حفظ مواضع نعمتهاى الاهى و ثروتهاى عطا شده ، و بيم دادن از اتراف و اسراف و اتلاف .
آيات اقتصادى قرآنى را كه بر مواضع مال و نگاهبانى از آنها تاءكيد كرده اند، احاديث مورد تفسير قرار داده اند، چنانكه سخن امام صادق (عليه السلام ) ((المال مال الله (457) مال مال خداست )) تفسير اين آيه است : و اءنفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه (458) - از اموالى كه خدا از راه ارث به شما رسانيد (و شما را جانشين صاحبان پيشين آنها ساخت ) انفاق كنيد))؛ و سخن آن امام : جوز لهم اءن ياءكلوا قصدا و يشربوا قصدا - به مردمان اجازه داده است تا با ميانه روى بخورند و با ميانه روى بياشامند، تفسير اين سخن خداى متعال است : ((كلوا و اشربوا(459) بخوريد و بياشاميد))، يعنى با ميانه روى و حد نگهدارى . و تعبير امام صادق (عليه السلام ): ((قصدا(460) - با ميانه روى )) نيز، اين سخنان خدا را تفسير مى كند كه : ((و لا تسرفوا(461) اسراف مكنيد)) و ((و لا تطغوا فيه (462) - و در آن (خوردن و آشاميدن استفاده از نعمتها و اموال ) طغيان و (تجاوز از حد) روا مداريد)).
آرى ، تعاليم و تعبيرهاى حديثى كه مقدارى از آنها را در اين كتاب آورده ايم ، همه آيات آسمانى را تفسير مى كنند و هدفهاى آموزشى و پرورشى آنها را شرح مى دهند. و هيچ كس در استفاده از ((كتاب خدا)) و تفسير آن و راه يافتن بوسيله آن ، از مراجعه به احاديث عترت پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) (امامان معصوم (عليه السلام ) كه هدايتگرند بى نياز نيست ، زيرا بديهى است كه ((ثقلين )) (دو يادگار گران ارج وحى و نبوت )، در آموختن قرآن و هدايت به دين خدا و تربيت و تعليم و ارشاد افراد و ساختن و پرداختن اجتماعاتى مورد رضاى خدا، همواره باهمند و جدايى ناپذير.
فصل چهارم : چار چوبهاى جهت بخش (1)
اء - كمكهاى الاهى بوسيله اموال (منابع طبيعى ، معادن ، كشاورزى ، بازرگانى ، صنعت...))
قرآن :
1 ... و اءمددناكم باءموال و بنين ...(463)
بااموال و فرزندان به شما كمك رسانديم ...
2 و يمدد كم باءموال و بنين ، و يجعل لكم جنات ، و يجعل لكم جنات ، و يجعل لك اءنهارا(464)
خداوند با اموال و فرزندان به شما كمك مى رساند، و براى شما بوستانها و جويبارها پديد مى آورد.
3 ربكم الذى يزجى لكم الفلك فى البحر لتبتغوا من فضله ، انه كان بكم رحيما.(465)
پروردگار شماست كه كشتى را براى شما در دريا مى راند، تا از فضل (بخشش سرشار) او روزى خود بطلبيد؛ چون به شما مهربان است .
شيخ ابوعلى صاحب تفسير مى گويد: يعنى : براى شما كشتى را در دريا، با بادهايى كه آفريده ، و آب را به صورتى قرار داده است كه رفتن كشتيها در آن ممكن باشد، به راه مى اندازد، ((لتبتغوا من فضله - تا از فضل او بطلبيد يعنى از فضل و نعمت خداى متعال ، با سوار شدن بر كشتى به تجارت بپردايد، و زندگى خود را سامان دهيد.))(466) اكنون نبايد برخوانندگان پوشيده ماند كه اين بيان اشاره به آن دارد كه تجارت بايد سبب سامانيابى زندگى مردم و رفع نياز آنان و قوام معيشت ايشان باشد، و چنان عملى گردد كه ((فيه صلاحكم )) يعنى مصلحت عموم بندگان خدا تحقق يابد. پس آنچه بر خلاف اين شود، بازرگانى مشروعى كه اسلام آن را تصويب كرده است نيست .
حديث :
1 الامام سجاد (عليه السلام )... و خلق لهم النهار مبصرا ليبتغوا فيه من فضله ، و ليتسببوا الى رزقه ، و يسرحوا فى اءرضه ، طلبا لما فيه نيل العاجل من دنياهم ، و درك الآجل فى اءخراهم ؛ بكل ذلك يصلح شاءنهم ...(467)
امام سجاد (عليه السلام )... خداوند روز را براى مردمان روشن و مايه ديد آفريد، تا در آن نعمت و فضل او را بطلبند، و به جستجوى روزى او با اسباب آن برآيند، و در زمين او گردش كنند، به طلب آنچه در اين جهان به كارشان آيد برخيزند، و به آنچه در جهان ديگر به آن نياز دارند دسترس پيدا كنند؛ و خداوند با اينهمه (حركت و تلاش در راه بر آوردن نياز دنيوى و كسب اجر اخروى ) به اوضاع بندگان خويش سامان مى دهد...
2 الامام الصادق (عليه السلام ) - عن اءبيه اءبى جعفر الباقر (عليه السلام )، فى جواب من ساءله عن الدنانير و الدراهم ، و ما على الناس فيها: هى خواتيم الله فى اءرضه ، جعلها الله مصحة لخلقه ، و بها تستقيم شؤ ونهم و مطالبهم .(468)
امام صادق (عليه السلام ) به نقل از اما باقر (عليه السلام )، در پاسخ كسى كه درباره دينار و درهم (پول ) و وظيفه مردمان درباره آنها پرسيد: اينها مهرها و سكه هاى خدا در زمين او است ، آنها را براى سامانيابى زندگى خلق (و گذران امور) قرار داده است ، و بوسيله آنهاست كه كارهاى مردم رو به راه مى شود، و نيازهاى آنان برآورده مى گردد.
ب - تاءكيد بر جستجوى نياز زندگى و رسيدن به خود بسندگى
قرآن :
1 فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الاءرض و ابتغوا من فضل الله ...(469)
... هنگامى كه نماز (جمعه ) گزارده شد، در زمين پراكنده شويد (و بيكار و بى تحرك ننشينيد)، و (روزى و نيازهاى خود را كه ) از فضل خداوند (و بخشش سرشار او به شما مى رسد) بجوييد...
2 ... و جعلنا آية النهار مبصرة ، لتبغوا فضلا من ربكم ...(470)
... روز را آيتى روشن (كه همه چيز در آن ديده مى شود) ساختيم ، تا طلب روزى و نعمت پروردگار خويش برخيزيد (و نيازهاى خود را - كه با همه تلاش و كوشش ، از فضل و رحمت او به شما مى رسد - به دست آوريد)...
3 ... و ترى الفلك فيه مواخر، لتبتغوا من فضله ...(471)
... كشتيها را مى نگرى كه آب دريا را مى شكافند و مى روند، تا شما (از راه سفرهاى دريايى نيز)، از فضل خدا (و نعمتهاى او) روزى بجوييد...
4 فكلوا مما غنمتم ...(472)
از آنچه (با زحمت كارزار) به غنيمت به دست آورديد بخوريد...
حديث :
1 الامام السجاد (عليه السلام ): اللهم فلك الحمد على ما فلقت لنا من الاصباح ، و متعتنا به من ضوء النهار، و بصرتنا من مطالب الاقوات ...(473)
امام سجاد (عليه السلام ): خداوندا! تو را سپاس كه فروغ بامدادان پديد آوردى ، و ما را از روشنى روز بهره مند ساختى ، و راههاى جستن روزى را به ما نشان دادى ...
2 الامام الباقر (عليه السلام ): من طلب (الرزق فى ) الدنيا استعفافا عن الناس ، و توسيعا على اهله ، و تعطفا على جاره ، لقى الله عزوجل يوم القيامة ، و وجهه مثل القمر ليلة البدر.(474)
امام محمد باقر (عليه السلام ): هر كس كه براى بى نيازى از مردم ، و در رفاه قرار دادن خانواده خود، و نيكى كردن به همسايه ، به كسب روزى (و امكانات زندگى ) بپردازد، روز قيامت در حالى خداى بزرگ را ملاقات مى كند كه صورتى همچون ماه شب چهارده دارد.
3 الامام الصادق (عليه السلام ): يا هشام ! ان راءيت الصفين قد التقيا، فلا تدع طلب الرزق فى ذلك اليوم .(475)
امام صادق (عليه السلام ): اى هشام ! اگر ديدى كه دو صف (كارزار) با يكديگر روبرو شده اند، جستجوى روزى را در چنين روزى نيز ترك مكن .
4 الامام الصادق (عليه السلام ): ان ظننت ، اءو بلغك ان هذا الامر فى غد، فلا تدعن طلب الرزق ، و ان استطعت ان لا تكون كلا فافعل .(476)
امام صادق (عليه السلام ): اگر گمان كردى ، يا اين خبر به تو رسيد كه فردا قيامت برپا مى شود،(477) از طلب روزى (كسب و كار) دست مكش ؛ و اگر بتوانى بار دوش (كل بر) ديگران مباشى مباش .
5 الامام الصادق (عليه السلام ) - على بن عبدالعزيز قال : قال اءبو عبدالله : ما فعل عمر ابن مسلم ؟ قلت : جعلت فداك ، اءقبل على العباده و ترك التجارة ، فقال : ويحه ، اما علم ان تارك الطلب لا يستجاب له دعوة ؟ ان قوما من اصحاب رسول الله ((صلى الله عليه و آله و سلم ))، لما نزلت : ((و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب ))، اغلقوا الابواب و اقبلوا على العبادة و قالوا: قد كفينا. فبلغ ذلك النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) فاءرسل اليهم فقال : ((ما حملكم على ما صنعتم ؟)) فقالوا: يا رسول الله ! تكفل الله لنا بارزقنا فاقبلنا على العبادة ، فقال : ((انه من فعل ذلك لم يستجب له ، عليكم بالطلب !.(478)
امام صادق (عليه السلام ) - على بن عبدالعزيز گويد: امام صادق فرمود: عمر بن مسلم چه كرد؟ گفتم : فدايت شوم ، به عبادت پرداخت و تجارت را ترك كرد. فرمود: بيچاره او،(479) آيا نمى داند كه آدم بيكار دعايش مستجاب نمى شود؟ گروهى از اصحاب رسول خدا ((صلى الله عليه و آله و سلم )) چون اين آيه را نازل شد: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب - هر كس از خدا بترسد، براى او راه رهايى قرار مى دهد، و از جايى كه گمان نمى برد به او روزى مى رساند، براى او راه رهايى قرار مى دهد، و از جايى كه گمان نمى برد به او روزى مى رساند))، دكانهاى خود را بستند و به عبادت پرداختند و گفتند: ((روزى ما خواهد رسيد)). چون پيغمبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) اين خبر را شنيد، ايشان را نزد خود خواست و فرمود: ((چه چيز شما را بر اين كار واداشت ؟))، گفتند: اى رسول خدا! خدا رساندن روزى ما را كفالت كرد و از اينرو به عبادت پرداختيم . فرمود: ((هر كس چنين كند دعايش مستجاب نخواهد شد، برويد دنبال كار (و طلب روزى حلال ))).
6 الامام الصادق (عليه السلام ) - عن سليمان بن معلى بن خنيس ، عن ابيه قال : ساءل ابو عبدالله (عليه السلام ) عن الرجل - و انا عنده - فقيل له : اصابته الحاجة . قال : ((فما يصنع اليوم ؟)). قيل : فى البيت يعبد ربه . قال : ((فمن اءين قوته ؟)). قيل : من عند بعض اخوانه . فقال ابو عبدالله (عليه السلام ): و الله للذى يقوته اشد عبادة منه .(480)
امام صادق (عليه السلام ) - سليمان بن معلى بن خنيس ، از پدرش نقل كرده است كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) از مردى جويا شد - و من نيز در آن مجلس بودم - در جوابش گفتند: نيازمند شده است . فرمود: ((حالا چه مى كند؟)) گفتند: در خانه پروردگار خويش را عبادت مى كند. امام پرسيد: ((روزى خود را از كجا به دست مى آورد؟)) گفتند: از بعضى از برادرنش . فرمود: ((به خدا سوگند آن كس كه به او روزى مى رساند عابدتر از او است )).
و شيخ بزرگوار كلينى ، در بخش مربوط به معيشت (گذران زندگى ) از كتاب ((كافى )) بابهايى در اين باره آورده است ، همچون :
- باب ((وجوب پيروى كردن از امامان (عليه السلام ) در كار و كوشش براى به دست آوردن روزى ))،
- باب ((تاءكيد بر كسب روزى و اقدام براى آن ))؛(481)
همچنين عالم بزرگوار، شيخ حر عاملى ، در بخش تجارت از كتاب ((وسائل ))، دو باب در اين موضوع آورده است :
(1) - باب ((استجابت طلب روزى و وجوب آن در هنگام ضرورت )).
(2) - ((باب مكروه بودن ترك طلب روزى (كسب و كار) و حرام بودن آن در هنگام ضرورت )).(482)
ج - ميانه روى در معيشت (زندگى و مصرفهاى آن ) و تاءكيد قطعى بر آن
قرآن :
1 و لا يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط، فتقعد ملوما محسورا.(483)
دست خويش بر گردن مبند (كه خست ورزى و چيزى به كسان ندهى )، و پر نيز آن را مگشاى (كه هر چه دارى ببخشى )، تا سپس ‍ نكوهيده و پشيمان بنشينى .
2 والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا، و كان بين ذلك قواما.(484)
(بندگان خداوند رحمان ) كسانيند كه در خرج كردن براى هر چيز، نه اسراف مى كنند و نه (بر نان خوران خويش ) تنگ مى گيرند، و با ميانه روى (به زندگى خويش ) قوام مى بخشند.
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ما عال امرو قط على اقتصاد.(485)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): هيچ كس با ميانه روى گرفتار فقر نگشت .
2 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - فيما اءوصى به الامام على بن ابى طالب : يا على ! ثلاث موبقات و ثلاث منجيات ... و اما المنجيات فالعدل فى الرضا و الغضب ، و القصد فى الغنى و الفقر، و خوف الله فى السر و العلانية ...(486)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - در توصيه به امام على بن ابيطالب (عليه السلام ): اى على ! سه چيز هلاكت آور است و سه چيز نجاتبخش ... آن سه چيز نجاتبخش اينهاست : رعايت عدالت در حال خوشنودى و خشم ، ميانه روى (در مصرف ) در حال توانگرى و فقر، و ترس از خداوند در نهان و آشكار...
3 الامام على (عليه السلام ): ما عال امرء اقتصد.(487)
امام على (عليه السلام ): هر كس ميانه رو باشد فقير نخواهد شد.
4 الامام على (عليه السلام ): من اقتصد فى الغنى و الفقر، فقد استعد لنوائب الدهر.(488)
امام على (عليه السلام ): كسى كه در توانگرى و فقر ميانه رو باشد، آماده برخورد با پيشامدهاى روزگار هست .
5 الامام على (عليه السلام ): عليكم ... بالقصد فى الغنى و الفقر...(489)
امام على (عليه السلام ): بر شما باد... به ميانه روى در حال توانگرى و فقر.
6 الامام على (عليه السلام ): من لم يحسن الاقتصاد، اهلكه الاسراف .(490)
امام على (عليه السلام ): هر كس ميانه روى (و صرفه جويى ) را بخوبى رعايت نكند، اسراف او را هلاك خواهد كرد.
7 الامام السجاد (عليه السلام ):... قومنى بالبذل و الاقتصاد...(491)
امام سجاد (عليه السلام ): (خداوندا!... مرا به بخشندگى و ميانه روى استوار بدار.
8 الامام السجاد (عليه السلام ):... متعنى بالاقتصاد...(492)
امام سجاد (عليه السلام ):... مرا از ميانه روى بهره مند ساز.
9 الامام الباقر (عليه السلام ) - فيما قاله لابنه الامام الصادق : يا بنى ! عليك بالحسنه بين السيئتين تمحوهما. قال : و كيف ذلك يا اءبه ؟ قال ... و مثل قوله : ((والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا))، فاسرفوا سيئه ، اءقتروا سيئه ، و كان بين ذلك قواما حسنه ، فعليك بالحسنه بين السيئتين .(493)
امام باقر (عليه السلام ) - در ضمن سخنانى به فرزندش امام صادق (عليه السلام ): پسرم ! حسنه اى (كار نيكى ) كه حد ميانه دو سيئه (كار بد) است انجام ده ، آن دو را از ميان برمى دارد. امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: اين چگونه است اى پدر؟ فرمود: ((... بسان اين آيه : والذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا - كسانى كه در انفاق (و مصرف ) نه اسراف مى كنند و نه تنگ نظرى نشان مى دهند))، كه اگر اسراف كنند سيئه است ، و اگر تنگ نظر باشند نيز سيئه است ، و حالت ميانه حسنه است ، پس بر تو باد كه از ميان آن دو كار بد، اين كار نيك را برگزينى )).(494)
د- اندازه نگاهدارى در معيشت و اهميت آن
قرآن :
به دو آيه از قرآن كريم - مذكور در بند پيش - رجوع كنيد.
حديث :
1 الامام على (عليه السلام ): التقدير نصف العيش .(495)
امام على (عليه السلام ): اندازه نگاه داشتن ، نيمى از (درست ) زندگى كردن است .
2 الامام السجاد (عليه السلام ):... و علمنى حسن التقدير.(496)
امام سجاد (عليه السلام ):... اندازه گيرى (و برنامه ريزى ) خوب را به من بياموز.
3 الامام الباقر (عليه السلام ): الكمال ، كل الكمال ، التفقه فى الدين ، و الصبر على النائبة ، و تقدير المعيشة .(497)
امام باقر (عليه السلام ): منتها درجه كمال ، تفقه (498) در دين است ، و صبر به هنگام رسيدن بلا، و اندازه نگاه داشتن در معيشت .
4 الامام الصادق (عليه السلام ): لا يصلح المؤ من الا على ثلاث خصال : التفقه فى الدين ، و حسن التقدير فى المعيشة ، و الصبر على النائبة .(499 )
امام صادق (عليه السلام ): مؤ من ، ((صالح )) نمى شود جز با سه خصلت : تفقه در دين ، اندازه نگاه داشتن نيكو در معيشت ، و شكيبا بودن در برابر حوادث .
5 الامام الرضا (عليه السلام ): لا يستكمل عبد حقيقة الايمان حتى تكون فيه خصال ثلاث : التفقه فى الدين ، و حسن التقدير فى المعيشة ، و الصبر على الرزايا.(500)
امام رضا (عليه السلام ): بنده به حقيقت ايمان دست نمى يابد، مگر هنگامى كه از سه خصلت برخوردار باشد: تفقه در دين ، اندازه نگاه داشتن نيكو در معيشت ، و صبر بر بلاها.
ه - حدود مصرف
حديث :
1 الامام السجاد (عليه السلام ): ان من اءخلاق المؤ من ، الانفاق على قدر الاقتار، و التواسع على قدر التوسع ...(501)
امام سجاد (عليه السلام ): از اخلاق مؤ من است : كم خرج كردن به هنگام تنگدستى ، و بيشتر خرج كردن به وقت توانگرى .
نگاهى به سراسر فصل
1 - كمكهاى الاهى بوسيله اموال و مواهب :
مال و منابع آن (مواهب طبيعى ) از نظر قرآن كريم ، از جمله كمكهاى الاهى است كه خداوند آنها را در دست انسان قرار داده است تا نيازمنديهاى مختلف مردم را در اين زندگى تاءمين كرده باشد. و اين همان ميدان اصلى دست به دست گشتن مال است و گردش آن در اجتماع براى تاءمين نيازهاى همه مردمان ، به منظورها و هدفهاى گوناگون زندگى .
و اين كمك الاهى با اموال ، هنگامى تحقق پيدا مى كند كه اموال عبارت از وسايل و افزارهايى در دست مردم باشد تا بوسيله آنها آذوقه هاى لازم را فراهم آورند و نيازمنديهاى خود را تاءمين كنند، و مال در خدمت مردم قرار گيرد براى رشد ايشان و آشكار شدن مواهب فطرى آنان ، و اينها همه براى همه مردم باشد. پس هيچ نظامى مالى ، اسلامى نخواهد بود مگر اينكه مال در دست مردم گردشى الاهى و انسانى داشته باشد، و جامعه از هر افراط و تفريطى يا تكاثر و فقرى بر كنار ماند.
از اينجا آشكار مى شودكه دو حالت ((تكاثر)) و ((فقر)) با كمك بودن مال و وسيله بودن آن هيچ مناسبتى ندارند، بنابراين هيچكدام راهى براى رساندن اجتماع به هدفهاى مطلوب به شمار نمى روند، بلكه موانع و گردنه هايى دشوار گذر، بر سر راه مردم نيز خواهند بود، چه ثروتمند توانگر و چه نادار بينوا...
اما ثروتمند توانگر بدان جهت كه نظام سرمايه دارى و تكاثر به مال همچون هدف نگاه مى كند، و آن را از اينكه وسيله اى و ابزارى براى زندگى باشد و براى مدد رساندن به خلق به كار مى رود دور مى كند. بخش متكاثر اجتماع حقوقى را كه بر گردن دارند و بايد بپردازند - بخصوص ((حق المعلوم )) و ((زكات باطنه (غير رسمى ))) را - نمى پردازند. و هنگامى كه مال مانعى براى آدمى از پرداختن درست حق خدا و حق مردم شود، و براى انجام دادن خيرات و خدمات خداپسند - از راههاى درست - به كار نيفتد، مانعى براى رشد و صعود روحى انسان خواهد شد.
و اما نادار بينوا، در آن هنگام كه مال در گلوى متكاثران مى ريزد و در نزد آنان انباشته مى شود، دست او از همه آنچه در زندگى به آن نيازمند است تهى مى ماند، و حتى از ساده ترين نيازمنديهاى زندگى كه به اخلاق و ديندارى او مدد رساند، و او را در اداى تكاليف و واجبات خود - به صورت درست - كمك كند محروم مى گردد؛ و بدينگونه از ((تراز مطلوب )) براى انسان ديندار در حال صعود فرو مى افتد.
امام سجاد (عليه السلام )، در بيان هدفهاى آفرينش و تكوين و مجسم ساختن اين هدفها مى فرمايد: و خلق لهم النهار مبصرا ليبتغوا فيه من فضله (502) - خداوند روز را براى مردمان روشن و مايه ديد آفريد، تا در آن فضل و نعمت خدا را بطلبند؛ و از اين راه به ما تعليم مى دهد كه روز روشن و قابل ديد براى آن آفريده شده است ، تا مردم همه از راه كار و كوشش و جستن ، به نعمت و روزى خدا دست يابند، و آن را وسيله اى براى اداى تكاليف و واجبات خود قرار دهند، تا به مقامات جاودانى برسند؛ نه اينكه كسب مال را مقصد اصلى زندگى بدانند، و همه هدفها و مضمونهاى زندگى انسانى را منحصر در آن بينند. از اينرو امام سجاد (عليه السلام ): سپس مى فرمايد: طلبا لما فيه نيل العاجل من دنياهم ، و درك الاجل فى اخراهم (503) - در طلب آنچه در اين جهان به كارشان آيد برآيند، و به آنچه در جهان ديگر نياز دارند دسترس پيدا كنند. در همين دعا جمله ديگرى آمده است كه هدفهاى حكيمانه الاهى را مصور مى سازد: ((بكل ذلك يصلح شانهم - با همه اين مواهب (وسائل رفع نياز دنيوى و كسب اجر اخروى ) است كه خداوند وضع و حال ايشان را به سامان مى آورد)). پس هدف مورد نظر از اين طرز تنظيم جهان و آنچه در آن است ، اصلاح شان انسانى سالمى كه شئون انسان تباه نگردد، و كارها به آنجا منتهى نشود كه در هر دو زندگى - در اين جهان و در آن جهان - گرفتار سقوط گردد، خواه به دليل فقر و بدبختى كه مانع رشد روحى و پيشرفت اجتماعى است - در بخشهايى بزرگ از اجتماع - يا به دليل تكاثر و مصرف اترافى كه نيز مانع رشد سالم است در ترازهاى گوناگون انسانى .
امام باقر (عليه السلام ) نيز در جواب پرسنده اى رد خصوص درهم و دينار مى فرمايد: ((هى خواتيم الله فى اءرضه (504) - اينها مهرها (سكه ها)ى خداست ))، نمى گويد، اموالى است براى ثروتمندان و ذخيره اى براى توانگران و مالداران ، و وسايلى براى شادخواران شادخواران و اسراف اسرافگرايان و سببى براى بهره كشى از كارگران و مزدوران و در مقابل كار و خدمتى فراوان اندكى مزد دادن به ايشان . و اين ((تعليم باقرى ))، آشكارا ذهنها را متوجه آن مى سازد كه مال در نظام اسلامى جز وسيله اى نيست كه خدا براى اصلاح كار مردم و باقى ماندن زندگى آنان قرار داده است . و با اين تعليم و نظاير آن بر ما معلوم مى شود كه جريان اموال در اجتماع اسلامى چگونه بايد باشد، زيرا ((سكه هاى خدا)) و ((اسباب اصلاح كار خلق خدا)) چيزى نيست كه در نزد كسانى جمع شود كه مردمان را به سوى سقوط مى رانند، و اجتماع را به سوى خودسرى وامى دارند، و سبب فقر و بيچارگى مزدبگيران و كارگران و كشاورزان ، و سست شدن اعتقاد دينى در جوانان ، و نوميد شدن هوشمندان ، و ناكامى انقلابيون و مصلحان مى شوند، و بر مراكز و جامعه و دين استيلا پيدا مى كنند. و تعبير ((خلق )) در عبارت ((جعلها مصحة لخلقه - درهم و دينار را اسباب اصلاح كار خلق خود قرار داد))، انسان و حيوان هر دو را شامل مى شود، جانور هر دو است ، و همانگونه كه آفريدگار همه ، آن را براى همه قرار داده است ، همگان بايد از آن بهره مند شوند. و اين امر شدنى نيست مگر زمانى كه مال از مسير شيطانيى كه متكاثران و بهره كشان آن را هدف قرار داده اند خارج شود، و با وارد شدن در مسير الاهى خود اسباب آسايش و قوام زندگى مردم گردد.
خلاصه آنكه : ركن اصلى براى اسلامى بودن هر نظام يا حكومتى - از لحاظ اقتصاد و مال و مالكيت - در طرز رفتار در قلمرو و اموال و دارندگان آنها تجسم پيدا مى كند؛ اگر مال را وسيله سامانيابى زندگى همه خلق سازد (و واضح است كه سامانيابى راستين آن است كه براى همه باشد نه تنها گروهى ) و آن را همان سكه هاى خدايى قرار دهد كه در دسترس خلق او و روزيخواران اوست (چه از راه ملكيت مشروع يا بخشش و امثال آن )، نظام مالى رايج و حاكم ، اسلامى و قرآنى خواهد بود.
2 - اندازه نگاهدارى در معيشت و اهميت آن :
از مهمترين آموزشهاى ((اقتصادى - تربيتى )) اسلام اصل ((اندازه نگاهدارى در معيشت )) است . و اين امر به ((تربيت اقتصادى )) و ((نظم معاشى )) و ((تنظيم مصرف ))، و رشد دادن روح انضباط مالى و معاشى در افراد، و رواج يافتن ((اخلاق اقتصادى )) در مردم بستگى دارد. اصل ياد شده اين امور را در برمى گيرد:
(1) - مصرف فردى .
(2) - مصرف خانوادگى .
(3) - مصرف دستگاه حاكم و مؤسسه هاى آن .
(4) - مصرف مؤسسه ها و نهادهاى اجتماعى .
(5) - مصرف مؤسسه ها، بناها و نهادهاى دينى .
(6) - نظام توليد.
(7) - نظام بازرگانى و كسب .
(8) - نظام توزيع .
و آنچه البته بر شخص آگاه و داراى بصيرت پوشيده نيست ، اين است كه اندازه نگاهدارى در معاش و نيازمنديهاى آن سبب پيدا شدن امورى مهم مى شود كه هم سازنده شخصيت انسانى است و هم مايه اصلاح اجتماع ، از جمله :
(1) - ترك كردن گناهان فردى و اجتماعى بزرگ همچون اسراف و تبذير.
(2) - دور ماندن از ابتلاى به فقر و نيازمندى .(505)
(3) - برداشته شدن رنج و زحمت از مردم .
(4) - عادت كردن به نظم در امور و رعايت كردن آن .
(5) - پاسدارى از انضباط اقتصادى و معاشى در آنچه شب و روز بر انسان مى گذرد. و اين امر - چنانكه گذشت - از مهمترين فوايد اندازه نگاهدارى است .(506)
آگاهيى مهم
در تعاليم استوار و جاودانه امام محمد باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) و امام رضا (عليه السلام ) - كه در بند ((د)) از اين فصل گذشت - تاءكيد بر سه چيز و اهميت آنها، براى انسان معتقد متعهد، به چشم مى خورد يعنى : ((اندازه نگاهدارى در معاش )) و ((تفقه در دين )) و ((شكيبايى در برابر بلاها)). اكنون اين نكته نبايد از نظر دور بماند كه مقصود از ((تفقه در دين )) تنها علم فقه اصطلاحى و طلب آن نيست ، بلكه مقصود انديشيدن عميق در معارف دينى و حقايق عقيدتى است كه براى شناختن خداى متعال و فهم جهان و آنچه در آن است - و به نام ((فقه اكبر)) خوانده مى شود - آمده است ، نيز فهم همه آنچه دين در ساير منظورها آورده است ، از جمله احكام ، و درك كردن جامع و مرتبط آنها به صورتى صحيح كه از ((كتاب و عترت )) گرفته شده باشد. و ((تفقه )) يعنى همين دريافت كامل و مرتبط و درست و خالص تعاليم ياد شده . و آشكار است كه دريافت دين به صورتى كه ياد شده ، همه آنچه را كه در آن آمده است شامل مى شود: از توحيد و موضوعات الاهى (مبدئى و معادى ، اسمائى و صفاتى و افعالى ) و مسائل سياسى و انسانى و اجتماعى و اقتصادى و دفاعى و حقوقى و اخلاقى عملى و تربيتى و حكمى فقهى و نظاير اينها.
و آنچه مايه تاءسف شديد مى شود، اين است كه ((تفقه آگاهانه )) در معارف دين و حقايق علوم قرآن كريم و امامان هادى (عليه السلام ) - يعنى ((فقه اصغر)) - مورد توجه هست ، مورد توجه نيست ، و برخى از آنچه در كتابهاى مختلف از اين ((فقه )) (فقه معارف ) مى آيد برگرفته از حاق علم آسمانى نازل شده در قرآن و به وديعه سپرده شده به شهر علم و درهاى آن (پيغمبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) و عترت او - عليهم السلام) نيست ، بلكه آميخته به چيزهايى است از اصطلاحات ديگران ، يا اختراع اذهان ، يا جريانهاى فكرى مصنوعى كه پس از درگذشت پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) و تهاجم سياسى و علمى به اهل بيت وحى (عليه السلام ) وارد محيط اسلام كردند، و به كمك بيگانگان در ميان برخى از مسلمانان رواج دادند، و بر ((فرهنگ خالص قرآن )) تحميل گشت ، سپس مغزهايى بزرگ را نيز جذب كرد، و بدينگونه ها حقايق علوم قرآن در بسيارى از ابعاد آن مهجور ماند، و بيشتر به جاى آنكه به تصديق آن بپردازند به تاءويل آن پرداختند؛ و در خانه وحى كه مى بايست مرجع يگانه گرفتن علم باشد بسته ماند، و به همين جهت علوم و حقايق آسمانى ، - چنانكه بايد - انتشار پيدا نكرد.

 

next page

fehrest page

back page