عرض دين

آيت‌ الله العظمی صافي

- ۵ -


شرح حدیث عرض دین

پيرامون حديث از در دو جهت سخن مى گوئيم: نخست،از جهت سند حديث. دوم، ازجهت لفظ و متن حديث.

سند حديث

سند حديث برحسب كتاب كمال الدين صدوق به اين شرح است:

«حَدَّثَنا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقاقُ وَ عَلِىُّ بْنُ عَبْدِاللهِ الْوَرّاقُ (رَضِىَ اللهُ عَنْهُما)،

قالا: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هارونَ الصُّوفىُّ،

«قالِ: حَدَّثَنا ابُوتُراب عَبدِاللّهِ بنِ موسَى الرَّويانِىُّ عَنْ عبدِ العظيمِ بنِ عبدِاللّهِ الحسنىِّ».(1)

و برحسب كتاب توحيد صدوق:

«حَدّثنا علىُّ بنُ احمدَ بنُ محمّدِ بنُ عمرانَ الدقّاقُ رَحِمَهُ اللّهُ وَ علىُّ بنُ عَبْدِ اللّهِ الوراق، قالا: حَدَّثَنا محمدُ بنُ هارونَ الصوفىُّ،

«قالَ: حَدَّثَنا ابوترابِ عبيدِ اللّهِ بنُ موسَى الرويانىُ عن عبدِ العظيم بنِ عبدِاللّهِ الحسنىِّ».(2)

آنچه به نظر مى رسد اين است كه گرچه به طورى كه اصطلاح كرده اند اين سند صحيح يا حسن شمرده نشود، اما اگر صحيح آن حديثى را بشماريم كه مورد اعتماد باشد، مثل اين حديث مورد اعتماد است; زيرا صدوق در چند كتاب خود آن را به طور احتجاج بر صحت مذهب روايت كرده است. علاوه بر آنكه از دو نفر كه هر دو از شيوخ او بشمار مى روند، يعنى على بن احمد و على بن عبدالله يا عبيدالله، مترضياً ياد نموده است و ظاهر اين است كه محمد بن هارون و عبدالله يا عبيدالله بن موسى كه بواسطه از مشايخ صدوق مى باشند، نيز پيش او معروف بوده و از روات احاديث شمرده مى شدند. مضافاً بر اينكه محتمل است محمد بن هارون، محمد بن هارون بن عمران باشد كه از ارشاد و كافى و كمال الدين جلالت قدر او معلوم مى شود. و اما عبدالله بن موسى رويانى او نيز ظاهر اين است كه صدوق بر روايتش كه در مثل كمال الدين و توحيد روايت كرده اعتماد فرموده است و صاحب روح و ريحان و جنة النعيم به حسن حال او تصريح دارد.

علاوه بر اين، جمعى از بزرگان در مؤلفات خود به اين حديث احتجاج و استناد نموده اند و در مثل اين كتابها آن را روايت كرده اند.

1. صفات الشيعه، 2. كمال الدين، 3. توحيد، 4. كفاية الاثر، 5. اعلام الورى، 6. كشف الغمه، 7. روضة الواعظين، 8. كفاية المهتدى (اربعين)، 9. عوالم، 10. بحارالانوار، 11. الانصاف، 12. اثبات الهداة، و كتابهاى ديگر.

بنابراين با توجه به اينكه متن حديث شواهد بسيار از سائر روايات دارد و هيچ گونه ضعفى در آن نيست كه شاهد بر وضع و جعل حديث باشد، حديث از جهت سند و متن معتبر و مورد اعتماد است.

نكته روايتى:

نكته قابل ذكر اين است كه به نظر حقير، رواياتى كه بعض رجال اسنادِ آن در كتابهاى رجال متداول، كه اختصاص به ذكر رجال اسناد مثل كافى و من لايحضره الفقيه و تهذيبين دارد، ديده نمى شود، اگر اين روايات در كتابهايى مثل كتب مؤلفين اين كتابها يا همطراز آن و مقاربين زمان آنها يا قبل از آنها باشد و متون و مضمون آنها مشتمل بر مطالب ضعيف و مستغرب نباشد و مخصوصاً اگر روايات ديگر متضمن مدلول آنها باشد، اين روايات قابل اعتماد است و ظاهر روايت اين بزرگان، دليل بر اعتماد آنها به آن روايت است. بلى، اگر قرينه اى در بين باشد كه مؤلف در مقام جمع مطلق اخبار بوده است و اعتماد بر آن نداشته است، نقل روايت با جهالت راوى موجب اعتماد بر آن نمى شود. بنابراين كتابهايى مثل توحيد صدوق يا كمال الدين يا غيبت شيخ طوسى يا غيبت نعمانى را نمى توان بدون اينكه قدح ظاهر و ثابتى در سند يا متن آن ديده شود بى اعتبار شمرد و معتبر بودن آن را در نزد مؤلف نديده گرفت، و به صرف اينكه يك يا چند تن از روات آن مجهول اند به آن اعتنا نكرد; در حالى كه سيره عقلا بر اعتنا به اخبار مرسله تاريخى است و همين كه شواهد ثابته مضمون آن را رد ننمايد يا شواهد بر مضمون آنها دلالت كند به آن اخذ مى نمايند.

به هر حال با توجه به روايات بسيار ديگر مضمون اين روايات مقطوع الصدور از ائمه(عليهم السلام)است و خصوص اين روايت در اعتبار كمتر از سائر اخبار احاد معتبر نيست. لذا علما بر آن اعتماد كرده و افاضل آن را شرح نموده اند كه از جمله نقل شده است كه مرحوم قاضى سعيد قمى دو شرح بر آن نگاشته است.


1ـ  كمال الدين الباب 37، ما أخبر به الهادى(عليه السلام) من وقوع الغيبة ح 1، ص 379.

2ـ  توحيد، ص 81، باب 2، ح 37.