اسرار عبادات

آيه الله جوادى آملى

- ۱ -


مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
سر عبادات و ثمر آن
1 - در نظام تكوينى هر معلولى عبد علت خود بوده در حدوث و بقاء او را پيروى كرده و در ذات و صفت و فعل فرمان او را مى برد و هيچگونه گسستگى در رشته علت راه ندارد، نه علت از اشراف و افاضه باز مى ماند و نه معلول از انقياد و خضوع سرباز مى زند. و بى نيازى معلول ، كه صرف نياز به علت است ، از علت خود لازمه ضرورى وى عين افاضه بر معلول مى باشد با اساس عليت و معلوليت ، سازگار نيست ؛لذا سراسر جهان امكان كه معلول خداى سبحان اند، بنده محض حق بوده و آنى از امتثال دستور تكوينى آن حضرت تمرد ندارد: انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (1) و عناوين : اسلام (2)، تسبيح (3)، سجده (4)، عبوديت (5)،
و اطاعت (6)، كه در قرآن كريم آمده است ناظر به همين مطلب مى باشد، و كفر تكوينى معقول نبوده و نفاق يا عصيان طبيعى متصور نمى باشد، و اين همان جبر على است كه غير از اشعرى جبرى همه صاحب نظران عقلى آن را پذيرفته اند، و اما اشاعره بر پايه پندار اولويت و نفى ضرورت على آن را در نظام تكوين رد كرده اند، چون اصل عليت فلسفى را به جبرى عادت مبدل ساخته و ربط ضرورى را انكار نموده اند.
اگر عليت به نشان ارجاع شود، پيروى مظهر از ظاهر و اسلام و تسبيح و سجده و عبوديت و اطاعت همه مظاهر در برابر ظاهر خويش ‍ روشن تر خواهد بود؛زيرا صورت مرآتى جزء خضوع در پيشگاه صاحب صورت سمتى ندارد.
2 - در نظام تشريح كه اساس هر گونه آزمون و تكامل اختيارى است هيچگونه جبر يا تفويضى راه ندارد و موجود متفكر مختار كه در قلمرو قانون قرار مى گيرد در انتخاب راه خويش آزاد و در ادامه آن مختار و در قبول و نكول آن رها و در هماهنگى درون و بيرون يا ناهماهنگى آن به نام ايمان يا نفاق مخير است ، زيرا بدون آزادى نه آزمون ميسر است و نه تكامل ممكن خواهد بود.
محدوده نظام تشريع از قلمرو تكوين كمتر است ، چون در غير موجود آگاه آزاد راه ندارد، ليكن منطقه پيروى يا تمرد در قاره تشريع بيشتر مى باشد، لذا برخى از قوانين تشريع بدست نسيان سپرده شده و عده اى به بوته عصيان فرو مى روند، و بعضى به لوث نفاق و گروهى به شائبه ريا آلوده مى گردند و سرانجام برخى سهم خلوص ‍ يافته و بطور ناب و پيراسته محقق مى شوند.
لذا اسلام و كفر، ايمان و نفاق ، اطاعت و عصيان و نيز صواب و خطا و خلاصه حق و باطل در فرهنگ قرآن كريم مخصوص نظام تشريع بوده و در حيطه تكوين جز اسلام و اطاعت و صواب و خلاصه حق چيز ديگرى يافت نمى شود، زيرا زمام هر موجودى در نظام تكوينى بدست خداى سبحانست و كار خداوندى نيز بر صراط مستقيم مى باشد (7) و اگر ضلالت و بطلان و مانند آن درباره برخى از موجودهاى عالم طبيعت مطرح مى شود يا ناظر به نظام تشريع است و يا امرى است نسبى نه نفسى ، زيرا موجود عينى متن حق و صوابست و نسبت به مبدء فاعلى خود مطيع محض .
3 - هر اسمى از اسماى حسناى حق اقتضايى دارد كه با زبان برهان مى توان آن را حد وسط استدلال قرار داد و نتيجه گرفت .
بر اثر حكمت خداى سبحان هيچ كارى بيهوده از او صادر نمى شود، چون خداوند حكيم است و هر حكيمى كار با هدف انجام مى دهد پس خداوند كارش دارى هدف است (8). و بر اثر غناى ذاتى خداوند هيچ چيزى نمى تواند هدف ذات حق باشد (9) زيرا لازمه اش آنست كه ذات حق بدون آن هدف كامل نبوده و با نيل به آن كامل شود در حالى كه واجب الوجود عين كمال صرف و نامحدود مى باشد و كمالى خارج از ذات وى فرض نمى شود. جمع ميان اين دو اقتضاء آنست كه فاعل جهان امكان منزه از هدف بود - چون خود عين هدف هر موجودى است چه اينكه عين مبدء هر وجودى مى باشد - ليكن خود جهان داراى هدف وجودى بوده و به آن نائل مى گردد، گرچه عده اى از آن بين راه گزند برخورد ناگوار مصون نخواهند بود.
هدف انس و جن در نظام تشريع تكامل عبادى آنهاست و اگر انسان كه داراى روح مجرد عقلى است آن را شكوفا نمايد و از همراهان خود سبقت بگيرد خودش هدف بسيارى از موجودهاى مادون قرار مى گيرد، گرچه هدف نهايى همه خداوند است ، ليكن همانطورى كه در قوس نزول نخستين صادر جوهر عقل است ، در قوس صعود كامل ترين راجع و بازگشت كننده جوهر عقل است ، كه مدار امكان از عقل شروع شده و به عقل ختم مى شود، و اين مطلب نه بر پندار عقول عشره و مانند آنست كه حكمت مشاء نيز آن را از مسائل جزمى فلسفه خود به حساب نياورد و فقط در حد احتمال ياد كرده است بلكه بر اساس تشكيك وجود يا ظهور است كه حكمت متعاليه يا عرفان آن را مى فهمد يا مى بيند.
4 - عبادت درجات فراوانى دارد كه برخى از آنها هدف ميانگين و بعض ديگر هدف نهايى مى باشند. و چون عمل محدود است و شهود نامحدود، عبادت هاى عملى هدف هاى محدود بوده و عبادت هاى شهودى هدف هاى نا محدود خواهند بود. و سر محدود بودن عبادت هاى عملى آنست كه قلمرو تكليف با انتقال از دنيا به آخرت تمام شده ولى منطقه شهود همچنان ادامه دارد، و تكامل هاى عملى كه توسط فعل اختيارى انسان حاصل شود، در قيامت نيست ؛ليكن تكامل هاى علمى كه با افاضه خداى سبحان حاصل مى گردد، همواره ميسور مى باشد و بسيارى از پرده هاى غيب پس از مرگ برطرف مى گردد تا آنچه ناديدنى بود، مشهود شود. لذا قرآن كريم هدف آفرينش جهان خلقت را آگاه شدن انسان به قدرت و علم بى كران خداوند مى داند: الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شى ء قدير و ان الله قد احاط بكل شى ء علما (10)
گرچه علم حصولى و يقين استدلالى بنوبه خود كمال عملى بشمار آمده و هدف قرار مى گيرد، ليكن نسبت به علم حضورى و يقين شهودى وسيله محسوب مى شود: كلا لو تعلمون علم اليقين* لترون الجحيم * ثم لترونها عين اليقين . (11)يعنى با علم اليقين مى توان به عين اليقين رسيد.
بنابراين مى توان يقين شهودى به معارف را هدف نهائى آفرينش ‍ انسان دانست ، كه همواره به عبادت متكى است ، گرچه نحوه اعتماد آن بر عبادت در هر نشائى مناسب با همان نشاه مى باشد (يعنى در دنيا به متن عبادت هاى تشريعى تكيه دارد و در آخرت به باطن آن كه ظاهر مى شود، متكى است ) و اگر لحظه اى عبادت نباشد آنچه مشهود است مستور مى گردد و آنكه شاهد است محجوب مى شود؛زيرا تنها وسيله شهود سالك و ظهور غيب همانا عبادت است : وا عبد ربك حتى ياتيك اليقين (12)،
نه آنكه بعد از يقين پرستش برطرف شود، زيرا زوال عبادت همان و زوال يقين همان ، چون عصيان برترين حجاب مى باشد. آنچه از آيه سوره طلاق بر مى آيد اين است كه هدف پيدايش جهان يعنى ظهور حق در آئينه خلق همانا آگاه شدن انسان سالك به علم و قدرت حق است و اين علم شهودى عارف و اصل را مظهر علم و قدير مى نمايد كه با بسم الله الرحمن الرحيم در صورت اذن خداى سبحان همان كارى را كه در قيامت به صرف اراده مى كند در دنيا نيز انجام مى دهد، چه اينكه هر چه بخواهد بداند، مشاهد مى كند.
و همين مطلب را مى توان از حديث قدسى استنباط كرد كه فائده ظهور ذات كه كنز مخفى بود (ظهور ذات نيز همان تجلى حق در آئينه خلق است ) همانا آگاه شدن انسان سالك به غيب مطلق به اندازه وسع خود مى باشد. و اگر در سند حديث ياد شده هم علم را هدف آفرينش مى داند و هم قدرت را چون خداوند عين علم اوست قدرت انسان عارف نيز در همان علم وى تعبيه مى شود، زيرا عقل عملى و نظرى در سالكان واصل متحد است .
5 - آنچه در محور عمل جوارح يا در حد خاطره جوانح قرار مى گيرد، يا از احكام عبادت است و يا از آداب آن ، و هيچكدام سر عبادت نخواهد بود؛و آنچه در مدار شهود عقل نظر و انبعاث عقل عمل قرار مى گيرد، مى تواند به حساب سر عبادت آيد؛زيرا صرف خطور دل كه حصول آن سهل و در فقه اصنر كاربرد دارد، گرچه به حمل اولى نيت است ليكن به حمل شايع غفلت مى باشد، لذا نه تنها براى تداوم حضور دل كافى نيست بلكه در آغاز هم با هر خاطره ديگر ساز مى باشد. و آن توحيد متصور كه با هر شركى بسازد، شركى است در كسوت توحيد؛و عارف ناب سالك و اصلى است كه نه تنها شهود كثرت مانع شهود وحدت نگردد بلكه شهود وحدت نيز حاجب شهود كثرت نشود تا بتواند جامع هر دو باشد، ليكن به شهود حق نه عرفان خلق ، چه اينكه نتيجه قرب فرايض است . و همانطورى كه رعايت دستورهاى فقه اصنر واجب است ليكن براى نيل به اسرار عبادات كافى نيست ، مراعات رهنمودهاى فقه اوسط، يعنى فن شريف اخلاق مستدل ، لازم است ولى رسا نيست ؛بلكه حرمت نهادن به ارشادهاى فقه اكبر يعنى عرفان نظرى و عملى لازم مى باشد تا با ضمير شاهد و سر طاهر به مصدر نزول عبادت راه يافت و آن را با مجارى ادراكى و تحريكى معبود انجام داد، چه اينكه حديث قرب نوافل به گوشه اى از آن اشارات دارد.
آنگاه نه تنها سالك واصل به سر عبادت مى رسد بلكه جايگاه سر معبود مى گردد و صندوق آگاهى وى مى شود: هم موضع سره ولجا امره و عييه علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه وجبال دينه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائضه . (13)و از آن جهت كه سر عبادت به مثابه روح او است و حكم و ادب وى به منزله بدن او مى باشد، همواره در قرآن كريم انفاق سرى بر انفاق جهرى مقدم ياد شده چه اينكه غالبا در همين زمينه شب بر روز جلوتر ذكر مى شود (14)، و منشاء تقدم سر بر جهر و شب بر روز همانست كه در نشاه خلوت و پرهيز از غير شهود حق بهتر و بى پيرايه تر خواهند بود. ان ناشئه الليل هى اشد وطاء و اقوام قيلا (15)
البته وقتى سالك واصل مظهر لايشغله شان عن شان شد ديگر ليل و نهار براى او يكسان و سر و جهر در نزد او برابرند زيرا بجايى رسيده كه صباح و مساء را بدانجا راه نيست و سر و جهر را به آن مقام بار نخواهد بود، چون از قلمرو قياس گذشت و از مساحت نسبت سپرى شد و اگر سالكى تمام شب را به ذكر آيه مخصوصى بسر مى برد يا به منظور تعليم غير است و يا قبل از حصول به هدف نهايى مى باشد، مانند آنچه از رسول اكرم (ص ) رسيده است كه ثلث شبى را با تلاوت ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفر لهم فانك انت العزيز الحكيم سپرى نمود، و بسم الله الرحمن الرحيم را بيست بار تكرار كرد (16)، و سعيد بن جبير شبى را در اين آيت سپرى كرد: و امتازوا اليوم ايها المجرمون (17)
6 - براى راهيابى به اسرار عبادت نشانه هايى است كه برخى از آنها عبارتست از اينكه آنچه شرط صحت و قبولى طولى عبادات است نه شرط عرضى وى از اسرار آن محسوب مى شود؛مثلا طهارت شرط صحت نماز است : لا صلاه الا بطهور ؛همانطورى كه فاتحه الكتاب جزء قطعى آنست : لا صلاه الا بفاتحه الكتاب ؛ليكن اينگونه از اشراط و توقف گرچه تقدم رتبى را به همراه دارد ليكن از لحاظ سرشناسى در عرض عبادت مشروط و موقوف قرار دارند نه در طول آنها، زيرا شرط طولى قبول طهارت و صلاه نيز پرهيزكارى است : انما يتقبل الله من المتقين (18) و قبول تقوى نيز رهن ولايت انسان كامل است كه هيچ عبادتى حتى تقوى بدون تولى معصومين (ع ) مقبول نخواهد بود، حتى پذيرش والى بودن آنان بدون اعتقاد به ولايت آن ذوات عظام مقبول نيست . زيرا ولايت تكوينى سر والى بودن و سر پرستى جوامع بشرى آنان خواهد بود، يعنى پذيرش سر پرستى آنان مانند نماز و روزه و زكات و حج و... از فروع دين بشمار مى رود (19)، و هر فرعى داراى اصل است كه سر آن فرع محسوب مى گردد، و آنچه جزء فرع دين است قبول سرپرستى آنان مى باشد و آنچه از اصول دين بشمار مى آيد ايمان به لزوم نصب آنان از طرف خداى سبحان و مظهريت آنها براى خداوند متعالى مى باشد.
از اين رهگذر معلوم مى شود كه حقيقت انسان كامل سر هر گونه عبادت است و هر سالكى به مقدار نيل خود از كمال انسانى به راز عبادت مى رسد و كاملترين آنها كه معصومين - عليهم السلام - اند به سر نهايى عبادت واصل آمدند، لذا صراط مستقيم و ميزان اعمال و... خواهند بود.
7 - براى رسيدن به اين هدف عالى و پيروزى بر رقيب - كه همچنان محترم نخواهد ماند - و سرانجام ايام غم به سر آيد، چاره جز خردمندى و هوشيارى در مراقبت حرم امن دل نيست و فرزانگى بدونه تدبر و ژرف انديشى حاصل نخواهد شد و صاحب نظرى بدون راز دارى و طهارت ضمير و صيانت سر مسير نخواهد شد: الظفر بالحزم والحزم با جاله الراى والراى بتحصين الاسرار (20)
8 - چون با عنايت الهى رساله ديگرى به منظور تبيين سر عبادت در برنامه تدوين است لذا سخن را به بيان سرگشت كتاب حاضر معطوف داشتن مناسب تر است . اين كتاب مجموعه گفتارهايى است كه در ماه مبارك رمضان 1405 هج . ق . برابر با تابستان 1363 هج .ش ‍ در جمع برادران سپاه ناحيه قم ايراد شد و در اثر تناسب با ماه رمضان اسرار روزه بيش از اسرار عبادت هاى ديگر طرح شد و همچنين گوشه اى از اسرار قرآن كه اين ماه ظرف نزول و فرود آمدن بسيارى از صحائف انبياء (ع ) است ، ارائه شد و شمه اى از مباحث ليله قدر تبيين شد؛و مقدارى از سخنان امام مجتبى (ع )، كه نيمه ماه رمضان ميلاد آن حضرت است ، به ميدان آمد، و چون فتح بدر و فتح مكه در اين ماه مبارك بود و از طرف ديگر آن ايام مصادف با بمباران مناطق مسكونى و حمله موشكى و شيميايى حزب بعث عراق به دستور صدام پليد بود، گوشه اى از جريان جهاد و ايثار و نثار مردم متدين و متعهد ايران اسلامى باز گو شد؛و براى تعظيم و تعريف ماه مبارك از خطبه رسول اكرم (ص ) در آخرين جمعه شعبان و همچنين از دعا وداع حضرت سجاد(ع ) استمداد شد، و سر نامگذارى اين ماه به شهر الله كه در خطبه پيامبر گرامى (ص ) و نيايش امام سجاد (ع ) آمده است ، تشريح شد.
و راز زود گذرى اين ماه پر فيض نسبت به مومنان و طولانى بودن آن نسبت به تبهكاران كه در ادعاى وداع آمد: ما اطولك على المجرنمين ، همانست كه روز قيامت نسبت به مومنان راستين به مقدار وقت يك نماز واجب است و نسبت به ديگران پنجاه هزار سال مى باشد. (21) و دليل اين مطلب آن است كه : مومن نور ممثل است و در مراحل نور سفر مى كند، و سير نور سهل و سريع مى باشد زيرا هر حجابى را مى شكافد؛و آنچه در نور حسى مشهود است نمودار ضعيفى از آن نور عقلى مى باشد. حضرت امام صادق (ع ) از پدران معصومش (ع ) از حضرت اميرالمومنين (ع ) چنين نقل مى نمايد: المومن يتقلب فى خمسه من النور : مدخله نور و مخرجه نور و كلامه نور و منظره يوم القيمه نور (22)
تقدير و سپاسگزارى
بر اساس توحيد افعالى هيچ احسان و لطفى از غير خداى سبحان متصور نيست : و ما بكم من نعمه فمن الله (23)، ليكن مومنان الهى مظاهر فضل خداوندند، لذا سپاس از آنان همانا حمد ولى نعمتى است كه در مقام فعل در كسوت آنان ظهور كرده است (24)، و از اين جهت است كه صاحب مقام محمود فرمود: لايشكر الله من لايشكر الناس ؛چه اينكه مبدء فاعلى هر گونه حمد و سپاسى نيز ذات اقدس خداست ، چون حضرت حق هم حامد محض است و هم محمود صرف لذا حمد مطلق خواه به معناى حامد و خواه به معناى محمود منحصر در حق است .
بارى ، چون جناب حجه الا سلام آقاى حسين رضوانى كه خدايش ‍ به مقام رضا نائل فرمايد با خلوص نيت و حوصله كافى همه گفته ها را از نوار پياده و منابع آنها را استخراج فرمودند، ضمن تقدير از آن جناب مزيد علم و عمل ايشان همانند سائر فضلاء گرانقدر و همچنين صيانت حوزه مقدسه قم و سلامت رهبر انقلاب اسلامى را از خداى سبحان مسالت مى نماييم .
قم - بهمن 1367 - جوادى آملى
گفتار اول
ماه مبارك رمضان مستقيما به خداوند سبحان استناد دارد. تنها ماهى كه در قرآن كريم نام او آمده است ماه مبارك رمضان است و اين ماه را خداوند سبحان به نزول قرآن معرفى كرد و فرمود: شهر رمضان الذى انزل فيه القران . عظمت اين ماه به نزول قرآن كريم است نه به روزه گرفتن .
قرآن كريم احكام و حكمى دارد كه در يكى از آن احكام روزه گرفتن است . ماه مبارك رمضان ماه نزول قرآن كريم است . انسان در اين ماه ميهمان خداوند است و خداوند هم در اين ماه غذايى به نام قرآن براى انسانها فرستاده است .
از رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - رسيده است : ان هذا القران مادبه الله ؛قرآن غذاى آماده الهى است . قرآن سفر نيست كه هر كسى غذاى خود را بياورد و آن را در سفره قرآن بخورد. كسى حق ندارد كه خواسته هاى خود را بر قرآن تحميل كند، برداشت هاى خود را به حساب قرآن گذارد. قرآن سفره نيست ، غذايى آماده . هر كسى گرسنه معارف باشد از اين غذا استفاده مى كند. اين را هم علماء سنت و شيعه نقل كرده اند.
خداوند در اين ماه ما را به قرآن خواندن فرا خواند است ، و با ما در اين ماه سخن مى گويد.
بزرگان اهل معنى مى گويند گرچه روزه گرفتن دشوار است لكن لذت شنيدن اين نداى خداوند، كه مى فرمايد: يا ايها الذين امنوا كتب عليكم الصيام ، خستگى روزه گرفتن را از انسان مى گيرد.
كسانى كه اهل راه اند سال را از ماه مبارك رمضان شروع مى كنند. اول سال كار يك كشاورز پاييز است كه در آمدها را از پاييز حساب مى كند؛اول سال يك جوان ماه فروردين است كه لباس نو در بر مى كند؛و لكن اول سال يك سالك الى الله ماه مبارك رمضان است ، از ماه مبارك رمضان تا ماه مبارك رمضان ديگر حسابش را برسى مى كند كه در چه مرحله اى است .
رسول خدا(ص )در آخرين جمعه ماه شعبان خطبه اى ايراد فرمود: يا ايها الناس ان انفسكم مرهونه با عمالكم ففكوها باستغفار كم . (25) مردم شما آزاد نيستيد، در قفس هستيد و نمى دانيد كه در قفس هستيد، گناهانتان شما را در قفس زندانى كرده است ، در ماه مبارك رمضان با استغفار خود را آزاد كنيد.
انسان گنهكار بدهكار است و بدهكار بايد گرو بسپرد، در اينجا خانه و زمين را به عنوان گرو قبول نمى كنند، اينجا جان را به گرو مى گيرند. آنكه بگويد من هر چه بخواهم مى كنم ، هر جا بخواهم مى روم و هر چه بخواهم مى گويم او اسير است ، آزاد نيست . آنكه گرفتار هوس و آز است او برده است و آزاد نيست .
چيزى در اسلام به عظمت آزادى ارزش ندارد. معصومين - عليه السلام - در بسيارى از كلمات به ما آموختند كه آزاد بشويد. آزاد شدن از دشمن درونى بسيار مهم است .
ما اگر خواسته باشيم بدانيم بنده ايم يا آزاد راه دارد: اگر به دلخواه خود عمل مى كنيم ، معلوم مى شود در قفس آز و طمع زندانى هستيم ؛و اگر به خواسته خداى سبحان عمل مى كنيم ، آزاد هستيم . آنكه آزاد است به غير از خدا نمى انديشد. على - عليه السلام - فرمود: اءلا حر يدع هذه اللماظه لا هلها (26) آيا يك انسان آزاده پيدا مى شود كه اين مانده لاى دندان نسل گذشته را ترك كند. آنچه فعلا به نام دنياست - مقام ، مسكن ، زمين ، ثروت - نسل قبل از آن ها استفاده كرد و در لاى دندانش ماند و بعدا به شما رسيد. آنچه فعلا در روى زمين است ، همه اين مقامها، ثروتها، اوهام و خيالها، ته مانده لاى دندان گذشتگان است ، در قرآن كريم مى فرمايد: كل نفس بما كسبت رهينه ، كل امرء بما كسب رهين (27)، همه در گروند؛فقط يك عده آزاد هستند: الااصحاب اليمين (28). اصحاب يمين مردانى هستند كه مصاحب با ميمنت اند و در صحبت با يمن و بركت اند چيزى جز بركت از آنان متوقع نيست ، و آنها هم كارى جز يمن و بركت ندارند. اين بهترين نعمت است كه خداوند سبحان ما را به تحصيل اين نعمت فرا مى خواند. اين ماه ، ماه آزاد شدن است ، هر روز كه مى گذرد يك بند از بندهايى كه بافته ايم بايد بگسلد تا آزاد شويم . بهترين راه براى آزاد شدن پى بردن به اسرار عبادات است .
عبادات يك ظاهرى دارند و يك باطنى و سرى ، به ما گفته اند كه آن اسرار را فرا گيريم و بدانها عمل كنيم . نماز خواندن و روزه گرفتن و وضو گرفتن و ديگر تكاليف جزء احكام الهى است . هر يك از احكام براى آن است كه انسان به اسرار آنها پى نبرد و آزاد شود.
مرحوم شهيد - رضوان الله تعالى عليه - نقل فرموده است (29) كه همواره رسول خدا(ص ) بعد از نماز صبح ، بين الطلوعين ، در مسجد مى نشستند و به سوالات مردم پاسخ مى داند. روزى دو نفر نوبت گرفتند در محضر حضرت سوالاتى طرح كنند. حضرت به اولى فرمود: گرچه شما قبل از آن بردار آمده ايد لكن نوبتنان را به ايشان بدهيد، چون شما اهل كرم و ايثار هستيد و او كار لازمى دارد و مستعجل است . اين ادب رعايت نوبت را حضرت در آنجا آموختند. بعد فرمودند: من بگويم شما براى چه آمده ايد يا شما مى گوييد؟ عرض كردند يا رسول الله شما بفرماييد.
فرمودند: يكى براى ياد گرفتن مسائل حج آمده است و ديگرى براى سوال و آموختن مسائل وضو گرفتن . آنگاه سوالها را جواب فرمود:
اما معناى وضو گرفتن - شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها در وضو رازى دارد: شستن صورت در وضو يعنى خدايا هر گناهى كه با اين صورت انجام دادم ، آن را شستشو مى كنم كه با صورت پاك به جانب تو عبادت كنم و با پيشانى پاك سر بر خاك بگذارم . شستن دستها در وضو يعنى خدايا از گناه دست شستم ، و گناهانى را كه با دستم مرتكب شده ام ، دستم را تطهير مى كنم . مسح سر در وضو يعنى خدايا از هر خيال باطل و هوس خام كه در سر پرورانده ام سرم را تطهير مى كنم و آن خيالهاى باطل را از سر به دور مى اندازم . مسح پا يعنى خدايا من از جاى بد رفتن پا مى كشم و اين پا را از هر گناهى كه با آنها انجام داده ام تطهير مى كنم .
اگر كسى بخواهد نام مبارك حق تعالى را بر زبان آورد، بايد دهان را تطهير كند. مگر مى شود با دهان نا شسته انسان نام خدا را ببرد، بايد دهان را با آب مضمضه كند و بشويد. اين گوشه اى از اسرار وضو گرفتن است . اگر ما مى بينيم از نماز لذت نمى بريم براى آن است كه به اين اسرار آشنا نيستيم . آنها كه از عبادت لذت مى برند چيز را به اين عبادت تبديل و تعويض نمى كنند.
مرحوم ابن با بويه نيز از امام هشتم نقل فرموده است كه امام رضا - سلام الله عليه - به يكى از شاگردانش به نام محمد بن سنان مرقوم فرمود: ان عله الوضوء التى من اجلها صار على العبد الوجه والذرا عين و مسح اراس و القدمين . فلقيامه بين يدى الله تعالى واستقباله اياه بجوارحه الظاهره و ملاقاته بها الكرام الكاتبين . فيغسل الوجه للسجود والخضوع ويغسل اليدين ليقلبهما و يرغب بهما ويرهب ويتبتل و يمسح الراس والقدمين لانهما ظاهران مكشوفان يستقبل بهما كل حالاته وليس فيهما من الخضوع والتبتل ما فى الوجه و الذراعين . (30)
فرمود سر وضو گرفتن و غسل و مسح اين است كه انسان با اعضاى پاك متوجه خداى سبحان گردد. آيا مى شود انسان با چشم گناه بكند و با همان چشم و صورت متوجه خدا بشود؟ و اصولا اسرار الهى حقايقى است كه لايمسه الا المطهرون . (31) اگر حقيقت قرآن را جز افراد با طهارت نمى يابند، حقيقت اين عبادت را هم جز افراد پاك نمى يابند. آنگاه عبادت در كام انسان لذت پيدا مى كند و هيچ چيزى انسان را به خود مشغول نخواهد كرد.
در اين حديث شريف سخن از ملاقات خدا و استقبال فرشتگان است . انسان ملائكه را مى بيند، سخنان آنان را مى شنود. اينكه مى بينيم ما نماز مى خوانيم و چيزى از نورانيت احساس نمى كنيم براى آن است كه نماز را با آداب و اسرار آن نمى خوانديم . خاصيت نماز در معرفت باطن آن است . اگر انسان با اين اسرار آشنا شد و آنگاه در راه خدا شربت شهادت نوشيد، خون او با ديگر خونها يكسان نيست .
هر شهيدى آن قدرت را ندارد كه نظام اسلامى را تحكيم كند. گاهى هزاران نفر بايد شهيد شوند تا سدى در برابر سيل بيگانگان باشند، گاهى يك نفر سيل را برمى گرداند. گرچه براى شهيد مقامى است بس عظيم ، اما همه شهدا در يك درجه نيستند. آن كسى كه عالمتر و آگاهتر و با فرشتگان خدا در زمان حياتش ملاقاتها داشته است ، خون او هم مؤ ثرتر است .
اگر زينب كبرى - عليها السلام - در شام به يزيد خطاب فرمود كه با هر قدرتى كه در اختيار دارى ممكن نيست بتوانى نام ما را به فراموشى بسپارى ، سرش همين است كه بيان شد.
در وضو، شستن صورت با صابون كافى نيست ، شستن صورت با نيت لازم است . اگر كسى صورت را با اين قصد بشويد كه خدايا براى وضو گرفتن و امتثال امر تو نماز خواندن صورتم را از هر گناه شستم و تطهير كردم كه با چهره اى پاك به سوى تو و در خاك تو بيفتم ، او به اسرار عبادت پى برده است و با فرشتگان ملاقات كرده و ملاقات مى كند، دست ها را مى شويد تا با دست پاك خدا را بخواند و به دعا برخيزد؛و سر و پاها را مسح مى كند چون در نماز سر او پيداست و پاهاى او به طرف قبله است ، بايد با فكر پاك و با پاى پاك و از سر تا پا پاك باشد تا به طرف خداوند سبحان بايستند و لذت ببرد. اين گوشه اى است از آنچه در مورد وضو بيان فرموده اند.
اما نماز - درباره نماز نيز از رسول خدا نقل شده است كه فرمودند: ما من صلوه يحضر وقتها الا نادى ملك بين يدى الناس : اءيها الناس قوموا الى نيرانكم التى اوقد تموها على ظهوركم فاطفئوها بصلاتكم (32)؛هيچ نمازى نيست مگر آنكه در وقت نماز فرشته اى به مردم مى گويد اى مردم برخيزيد آن آتشهاى كه با دست خود بر پشت خود روشن كرده ايد با نماز خاموش كنيد. چنان نيست كه ما نگاه نارواى كرديم ، سخن بدى گفتيم ، بيراهه اى رفتيم ، از ما جدا و دور باشد، همه اينها آتشهاى است كه با دست خود روشن كرده ايم و بر دوش حمل مى كنيم و نمى دانيم كه خروارها آتش بر دوش ما است .
انسان خود آتش و هيزم افروخته مى شود: و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا (33)؛آنها كه اهل ظلم و قسط هستند، خود هيزم جهنم اند. انسان به صورت آتش و هيزم افروخته مى شود.
اگر خداوند اهل قسط و عدل را دوست دارد، اهل قسط و ظلم را دشمن دارد، و آنها هيزم افروخته جهنم اند. بسيارى از كارهاى ماست كه به صورت آتش بر دوش ، انباشته است و ما احساس ‍ نمى كنيم . معلوم مى شود اگر كسى نماز خواند نه تنها گرفتار گناهى بعد از نماز نمى شود. بلكه آتشهايى را كه قبلا روشن كرده است خاموش مى كند و مى شود نور.
از امام صادق - عليه السلام - نقل شده است كه اگر خداوند سبحان بخواهد بركتى به انسان مرحمت كند آن را در بهترين حال عطا مى فرمايد، و بهترين حالت در محراب بودن و در جنگ با دشمن درونى است . خداى سبحان اگر به زكريا، يحيى را مرحمت كرده است در حال عبادت اين بشارت را به او داده شده است . قال امام صادق - عليه السلام -: ان طاعه الله - عزوجل - خدمته فى الارض وليس شئى من خدمته يعدل الصلوه فمن ثم نادت الملائكه زكريا عليه السلام - و هو قائم يصلى فى المحراب (34)؛طاعت خداوند آن است كه در زمين انسان خداوند را خدمت كند و چيزى از خدمت او به اندازه نماز نمى ارزد و به همين جهت بشارت در حال عبادت به زكريا داده شده است .
يحيى (ع ) هم شهيد است و ما او را به عنوان يحياى زاهد مى شناسيم . و اگر كسى اين توفيق را داشت كه در راه دين با سلاح فداكار باشد، در كنار اين سلاح گيرى آن معرفت كه سلاح عقل است لازم است .
از امام صادق - عليه السلام - در ذيل آيه كريمه خدوا ما آتينا كم بقوه (35) سوال شده است كه آيا منظور و مقصود قوت قلب است يا قوت بدن . حضرت فرمودند: قوت قلب و ابدان هر دو است . (36) آنگاه يحيى - عليه السلام - كه خداوند به او فرموده است : يا يحيى خدا الكتاب بقوه ، (37) هم با قوه عقل و معرفت كتاب آسمانى را گرفت و هم با قوه بدن از اين كتاب حمايت كرد و سرانجام شربت شهادت نوشيد و شد يحياى شهيد كه بشارت او را در حال نماز به زكريا دادند. اينها همه از بركات نماز زكريا - عليه السلام - بود.
گفتار دوم
تنها چيزى كه انسان را به خدا نزديك مى كند نزاهت از طبيعت و دنياست ، زيرا انسان متعلق به دنيا، به خدا نخواهد رسيد، و هر چه انسان را از خدا باز مى دارد دنياى اوست ، خواه حب نفس ؛لذا وقتى خداوند متعال عبادتها را بيان مى كند مى فرمايد راز اين دستور آن است كه شما طاهر شويد. تا انسان طاهر نشود به خدايى كه طيب است ،نمى رسد؛و اگر از طرف خداوند فيضى به نام قرآن نازل شده است ، كسانى از اين قرآن سهم دارند كه طاهر باشند: انه لقران كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون ، (38) افرادى كه مطهرند از معارف قرآن كريم در آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا (39)، اهل بيت را بعنوان مطهر معرفى فرموده است ؛و در سوره واقعه فرمود: انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون ، يعنى به عمق قرآن جز مطهر كسى نمى رسد؛و اهل بيت عصمت و طهارت هم مطهرند؛پس آنها هستند كه به حقيقت قرآن راه ندارد، و شاگردان آنها هم به اندازه طهارتشان بهره اى مى گيرند.
طهارت را قرآن كريم راز عبادت مى داند، مى فرمايد اين دستورات براى آن است كه شما پاك شويد، مردانه نه طهارت ظاهرى است . اگر درباره وضو گرفتن خداوند اين چنين مى فرمود كه وضو بگيريد براى آنكه پاك شويد، انسان خيال مى كرد كه اين آب ظاهر بدن را شستشو مى كند و به انسان طهارت مى دهد، اما اين معنا را درباره تيمم هم مى فرمايد تيمم بگيريد، صورت را خاك مالى كنيد تا پاك شويد. (40) بنابراين طهارتى كه خدا مى خواهد از انانيت پاك شدن است . آب ممكن است انسان را طاهر كند به طهارت ظاهرى ، اما دستها را خاك مالى كردن و به صورت ماليدن ، انسان را به آنها طهارت معنوى مى رساند. در سوره شريفه مائده در جريان تشريح تيمم مى فرمايد: فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه مايريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم لعكم تشكرون (41)؛آنجا كه آب نيافتيد از خاك طيب استفاده كنيد و تيمم كنيد، چهره ها و دست ها را از اين صعيد روى زمين خاك مالى كنيد و مسح كنيد. برخى از بزرگان از اينكه انسان تنها دست را به سنگ صاف بزند و به صورت بمالد اشكال كرده و گفته اند چون در اين آيه كريمه آمده است فامسحوا بوجوبكم و ايديكم منه ، پس چيزى بايد از اين زمين به صورت انسان بچسبد، بايد صورت را خاك مالى كرد تا گرد و غبار از زمين به صورت بچسبد. آنگاه فرمود خداوند نمى خواهد نمى خواهد هيچ گونه دشوارى بر شما تحميل كند بلكه مى خواهد شما را پاك كند. معلوم مى شود انسان از اينكه خاك را در تيمم به صورتش مى مالد پاك مى شود. از چه چيزى پاك مى شود؟ غرور و منيت و انانيت را از انسان مى گيرد و انسان را تطهير مى كند. اگر انسان را تطهير كرد ديگر انسان در برابر خواسته خداوند سخنى ندارد، نمى گويد من نظرم آن است . همچنان كه خداوند سبحان نعمتهاى ظاهرى را بر مى داشت و سپس مى فرمايد شاكر نعمت باشيد، اين تيمم را هم به عنوان يك نعمت ذكر مى كند تا در برابر اين نعمت انسان شاكر باشد.
هيچ دشمنى بدتر از دشمن درونى نيست ، و هيچ آلودگى بدتر از پليدى نفس نيست ؛لذا تمام اين عبادتها براى آن است كه انسان از راههاى مختلف از اين غرور و منيت و خودخواهى رهايى يابد. همه دستورات دين براى تطهير است . انسان نماز مى خواند براى آنكه طاهر شود، روزه مى گيرد براى آنكه طاهر شود، جنگ مى كند كه براى طاهر شدن تلاش كند، شهيد مى شود كه طاهر شود، مشكلات جنگ را تحمل مى كند كه از غرور نجات يابد.
همچنان كه نماز يك رازى دارد روزه گرفتن يك رازى دارد و طهارت يك رازى دارد و مكه رفتن يك رازى دارد، جبهه رفتن هم يك رازى دارد. و چنانكه همه نماز گزاران يكسان نيستند و همه حاجيان يكسان نيستند. بايد چنان عمل كنيم كه در بين نمازگزاران برجسته ترين آنان و در بين روزه گيران برجسته ترين روزه داران و در بين جنگجويان برجسته ترين رزمندگان باشيم .
اين همت بلند را به ما آموختند، راه باز است و به مقام بلند رسيدن وقف كسى نيست ، راه را به روى كسى نبسته اند. در فرازهاى دعاى كميل از خداوند مسئلت مى كنيم كه خدايا من را جزء برترين و بالاترين بندگانت قرار بده ، و اين معلوم مى دارد كه راه باز است : و اقر بهم منزله منك و اخصهم زلفه لديك (42) جلو هيچ كسى را نگرفته اند.
ما همتمان اين نباشد كه نسوزيم ، نسوختن هنر نيست ، بسيارى از افراد را خداوند را خداوند در قيامت نمى سوزاند و به جهنم نمى برد. بچه ها به جهنم نمى برد ، ديوانه ها را به جهنم نمى برند. جهنم نرفتن كه كار نشد، هنر نيست . به ما گفته اند از خدا بخواهيم . در تمام شبهاى جمعه از خدا مسئلت مى كنيم كه خدايا مرا به جايى برسان كه از من بالاترين كسى نباشد،
البته غير از انبياء الهى و معصومين - سلام الله عليهم اجمعين - كه حسابشان با خدا است در بين ديگران انسان همتش اين چنين باشد. اين حديث شريف را حسين بن على بن ابيطالب - عليه السلام - از رسوا الله - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل فرموده اند كه حضرت فرمودند: ان تعالى يحب معالى الامور و اشرافها و يكره سفسافها ؛(43) خداوند بزرگ همتهاى بلند را دوست دارد، فكرهاى بلند را دوست دارد، كارهاى نازل و پست و فرومايه را دوست ندارد. انسان تلاشش اين نباشد كه در قيام به جهنم نرود، و براى اين هم عبادت نكند كه نسوزد: تلك عباده العبد (44). به ما گفته اند آن همتهاى بلند را در خود احيا كنيد، به ما گفته اند آن معالى امور را از خدا مسئلت كنيد.
اين حديث را كه امام حسين بن على - عليه السلام - نقل كرد خود نيز با سيرت عمليش به ما آموخت كه چگونه امت ، امت عاليه مى شود، چگونه ملتى بلند همت مى شود، وقتى به حضرتش گفتند يمن آشوب است ، حجاز آشوب است ، عراق آشوب است ، و بسيارى از مناطق در آشوب به سر مى برند فرمود: لولم يكن فى الدنيا ملجا ولا ماوى لما بايعت يزيد بن معاويه (45). فرمود شما مى گوييد اين سرزمينها در خاورميانه آشوب است اگر همه دنيا ناامن باشد من اهل تسليم و بيعت نيستم . اين را از آن حديث آموخت . آن حديث بلند رسول الله - صلى الله عليه و آله - فرزندى اين چنين تربيت كرد. فرمود به من نگوييد حجاز و عراق ناامن است ، نگوييد كوفه و بصره آشوب است ، اگر سراسر دنيا ناامن باشد و همه عليه من به مبارزه برخيزند من دست از قيام بر نمى دارم ؛روح اين است .
آنگاه اگر كسى شاگرد اين مكتب شد ديگر سخن از اين مطلب نمى كند كه خليج ناامن شد، تنگه هرمز ناامن شد، سخن از آن است كه چگونه فداكارى كنيم . در مكتب امامت ترس ، ترسانده شده است ، يعنى اصلا ترس حق ندارد پيش اوليا الهى خود نمايى كند. اگر براى كسى ثابت شد كه انسان يك موجود ابدى است ، اگر براى انسان ثابت شد كه مى تواند به مقام بالاتر نائل شود، تمام كوشش و تلاش خود را در اين راه صرف مى كند كه چگونه به آن مقام برسد. سخن اين نيست كه ما يك مقدار آب و خاك را حفظ كنيم و يا سخن اين نيست كه جهنم نرويم . اگر دستورات دينى ما هر كدام يك روحى دارند و يك بدن ، در تمام موارد از طهارت گرفته تا تولى و تبرى اين چنين است . جنگهاى ما هم اين چنين بود بعدا معلوم مى شود كه راز جنگ كردن و فلسفه مبارزه با دشمن چيست و آن روحى كه رزمنده را به مقام والاى شهادت مى رساند آن روح كدام است . اين راه را قرآن كريم از طهارت شروع كرد تا ما را به بقيه آشنا كند، فرمود: تيمم بگيريد خاك را به صورت بماليد كه پاك بشويد معلوم مى شود كه هر عبادتى را كه خداوند متعال دستور داده اند بر اين مبنا بوده است كه انسان عبد او بشود ولا غير.
درباره نماز اين چنين آمده است كه رسول خدا - عليه الاف التحيه و الثناء- هر وقت فرصت نماز فرا مى رسد فرشته الهى مى گويد مردم برخيزيد و آن آتشها را خاموش كنيد، آتشى كه فقط شما را مى سوزاند (46): ايها الناس قومو الى نيرانكم التى اوقد تموها على ظهور كم فاطفوها بصلوتكم . در تمام اوقات نماز، فرشته الهى به انسانها ندا مى دهد كه بر خيزيد آن آتشها را خاموش كنيد.
نماز يك نهر روان و يك چشمه كوثر است ، همه آتشهاى گذشته را خاموش مى كند، و هم نمى گذارد انسان بعدا گرفتار آتش شود. هم جلو بديها را مى گيرد و هم آن بديهاى گذشته را از بين مى برد. اين خاصيت نماز است كه در قرآن كريم بدان اشاره شده است : ان الصلوه تنهى عن الفحشاء والمنكر و لذكر الله اكبر و الله يعلم ما تصنعون (47). آنگاه بيانى از امام صادق - عليه السلام - نقل شده است : اول ما يحاسب به العبد عن الصلوه فاذا قبلت قبل منه سائر عمله و اذا ردت عليه رد عليه سائر عمله فادا صليت فا قبل بقلبك الى الله - عزوجل - فانه ليس من عبد مومن يقبل بقلبه على الله - عزوجل - فى صلوته ودعائه الا اقبل الله عليه بقلوب الومنين اليه وايده مع مودتهم اياه بالجنه (48):
اول چيزى كه از انسان سوال مى كنند نماز است ، اگر نماز قبول شد ساير اعمال هم قبول است . نماز و نماز گزار را قرآن كريم به خوبى معرفى فرموده است . نماز گزار كسى است كه مسائل مالى به عهده او نيست ، طمع و آز در درون او نيست ، وقتى كه طبيعت دنيا پرست انسان را خداى خالق انسان تبيين مى كند: ان الا نسان خلق هلوعا؛اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا ؛اين مفاسد طبيعت انسان را تشريح مى كند آنگاه مى فرمايد: الا المصلين (49)؛نمازگزاران از اين رذاول محفوظاند. معلوم مى شود نماز مسله اى است كه انسان را از اين رذائل محفوظ و تطهير مى كند. بنابراين تطهير انسان از همين نماز خواهد بود، زيرا نماز بسيارى از فضائل را براى انسان تحصيل ، و بسيارى از رذائل را برطرف مى كند.
باز امام ششم فرمود: ان العبد اذا صلى الصلوه فى وقتها و حافظ عليها ارتفعت بيضاء نقيه . تقول حفظتنى حفظك الله واذا لم يصلمها لوقتها ولم يحافظ عليها ارتفعت سوداء مظلمه تقول ضيعتنى ضيعك الله (50) انسان وقتى نماز را در اول وقت خواند، اين نماز بصورت يك امر تابان جلو مى كند و مى گويد: تو مرا حفظ كردى خدا تو را حفظ كند. معلوم مى شود نماز يك حقيقتى دارد، زنده است ، روحى دارد، براى هميشه هست ، دعا مى كند و دعا نماز هم هميشه مستجاب است . آن روح نماز است و اگر كسى نماز را نخواند و يا در وقت نخواند، به صورت يك چهره تاريك در مى آيد و مى گويد: تو مرا ضايع كردى خدا تو را ضايع كند.
بهترين فرصت در حال نماز همان حال سجده است كه امام صادق - عليه السلام - فرمودند: انسان هر چه به خاك نزديك مى شود به خدا نزديكتر مى شود: (51) اقرب مايكون العبد الى الله - عزوجل - و هو ساجد كه اميرمومنين - عليه السلام - در نهج البلاغه از رسول الله نقل فرموده است كه حضرت فرمود من در تعجبم از كسى كه چشمه اى بر درب منزل اوست و شبانه روزى 5 بار در آن چشمه شستشو مى كند معذلك آلوده است (52). فرمود نماز مثل چشمه زلالى است كه انسان نمازگزار در اين وقتها پنجگانه در آن شستشو مى كند. نماز كوثرى است كه انسان را تطهير مى كند. قهرا اگر ما از نماز اين طهارت را در خود احساس نكرديم بايد بپذيريم كه آن نماز واقعى را نخوانده ايم . ممكن است نمازمان صحيح باشد، لكن مقبول نيست ، زيرا آن نمازى مقبول است كه روح انسان را تطهير كند و با انسان سخن گويد و او را مژده دهد.
از امام صادق - عليه السلام - نقل شده است : لا تجتمع الرهبه والرغبه فى قلب الا وجبت له الجنته (53) اگر انسان از خدا ترسيد و به خدا علاقه مند بود، بهشت براى او لازم است ، يك وقت انسان خدا را وسيله قرار مى دهد كه به بهشت برسد، اين ناشى از همتهاى پست است كه خدا از آن كراهت دارد. يك وقت از خدا چيزى نمى طلبد، فقط خدا مى طلبد، حب و لقاء او را مسئلت مى كند، در اينجا خداوند سبحان او را به اين نعمت عظيم متنعم مى كند، فرمود هيچ عبدى نيست كه در قلب او رغبت به خدا و ترس ‍ از خدا قرار بگيرد، مگر آنكه بهشت براى او واجب شود، وقتى كه نماز مى خوانيد با قلب متوجه خداى سبحان باشيد. قلب را انسان وقتى در نماز مى تواند مهار كند كه چشم و گوش را بيرون نماز مهار كرده باشد. اگر در بيرون نماز و در حالت عادى چشم انسان و گوش ‍ وى يله و رها بود، آن خاطرات ذخيره شده در هنگام نماز مزاحم انسان مى شود. ولى اگر در بيرون نماز چشم و گوشش را حفظ كرد، در نماز دشمن درونى هجوم نمى آورد. مهم آن است كه انسان در بيرون از نماز خود را حفظ كند.
به ما فرموند: طهروا افواهكم فانهاء طرق القران (54). اين در جوامع روايى ماست . دهان را پاك كنيد زيرا دهان انسان ، راه قرآن است ، نه فقط دندان را با مسواك پاك كنيد، هم دندان را هم زبان را هم فضاى دهان را، هم از خوردن غذاى شبهه ناك بپرهيزيد كه غذاى شبهه ناكى در دهان وارد نشود، و هم از گفتن حرف مشكوك بپرهيزيد كه از دهان حرف مشكوكى صادر نشود. اين دهان را پاك كنيد براى اينكه اين قرآن بايد از اين دهان عبور كند. اگر قرآن كه كوثر چشمه زلال است ، از يك دهان لايه روبى نشده عبور كند بى اثر است ، رنگ مى گيرد، بو مى پذيرد. چرا بايد دهان را پاك كنيد؟ چون مى خواهيد قرآن بخوانيد و سخن شما در ديگران اثر كند و خودتان هم كه مى شنويد متاثر شويد.
سپس فرمود شما اگر با قلبتان متوجه خداى سبحان باشيد، خداى سبحان چندين پاداش به شما مرحمت مى كند، گذشته از اقبال الهى و گذشته از بهشت ، خداوند متعال دلهاى ديگران را متوجه شما مى كند و شما محبوب دلهاى ديگران مى شويد. چه ذخيره اى بالاتر از اينكه دلهاى مومنين به طرف انسان متوجه باشد. در مشكلات مومنين يار انسان اند. دعا مومن نسبت به انسان موثر است . فرمود قلبهاى ديگران را خدا متوجه شما مى كند. مگر نه آنست كه انسان مى خواهد محبوب مومنين باشد و مومنين او را بخواهند و به او علاقه مند باشند، مشكل او را حل كنند، براى او دعا كنند، طلب آمرزش كنند، چه وقت انسان محبوب دلهاى اهل ايمان مى شود؟ چه وقت مومنين انسان را مى خواهند و مى طلبند؟ وقتى كه انسان قلبش را متوجه خدا كند، مخصوصا در حالت نماز.
دعا را از ابراهيم خليل - سلام الله عليه - بياموزيد. عدد دعا را به ما گفته اند. ابراهيم خليل به خداى سبحان عرض كرد: پروردگارا، فاجعل افئده من الناس تهودى اليهم (55). دلهاى عده اى از مردم متوجه ذريه من بشوند، دلهاى مردم ذريه مرا دوست داشته باشند و بطلبند.
قرآن كريم راه محبوب شدن بين مؤ منين را بيان كرد، فرمود: ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا (56). آنها كه از نظر عقيده مؤ من اند و از نظر اعمال صالح اند، خدا براى اينها محبت قرار مى دهد و اينها را محبوب دلها ديگران مى كند، دلهاى ديگران متوجه اينها مى شود. چه ذخيره اى بالاتر از اين ؟
اگر محبت امت نسبت به امام نبود، اين انقلاب به ثمر مى رسيد؟ اگر الان آن محبت نباشد، آن علاقه قلبى دلهاى مردن را نسبت به اين رهبر نباشد، حرفش در دلها اين قدر نافذ است ؟ انسان راه دارد كه به اين مقام برسد يا خير؟ فرمود راه دارد. اين راه رفتنش سخت است ، نه اينكه راه مبهم باشد، راه بسيار روشن است ، رفتنش دشوار است ، صراط مستقيم به معنى راه آسان نيست ، بلكه آن راه را مستقيم مى گويند كه اگر طى شود پايانش بالضروره سعادت بخش خواهد بود.
امام رضا - سلام الله عليه - هنگام غذا ميل كردن ، وقتى سفره گسترده مى شد و غذاها را روى سفره قرار مى دادند، قبل از غذا خوردن يك ظرف خالى طلب مى كردند و از بهترين غذاهاى آن سفره قبل از غذا خوردن در آن ظرف مى ريختند و براى مستمندان مى فرستادند و اين آيات را مى خواندند، فلا اقتحم العقبه ؛وما ادريك ما العقبه (57) يعنى چرا مردم از اين عقبه و گردنه ها بالا نمى روند، چرا در سرزمين دشت و هموار و مساعد و ملايم راه مى روند؟ در دامنه كوه كه زمين هموار است راه رفتن آسان است و لكن انسان جايى را نمى بيند. بالاى كوه رفتن كه ديد انسان را وسيع مى كند هنر است . فرمود: چرا اينها بالاى كوه نمى روند؟ چرا اينها غذاهاى نخورده را نمى دهند، غذاهاى خورده را مى دهند؟ اين لباسهاى مانده و مندرس را دادن كه صراط مستقيم نيست ، اين كه اقتحام عقبه نيست ، از گردنه ها گذشتن نيست . اين آيه ما را تشويق مى كند كه چرا از كوه بالا نمى رويد، چرا هميشه در دامنه كوه هستيد، چرا همتهاى بلند نداريد،
چرا سعى نمى كنيد كه از اين گردنه ها و كتلها بگذريد، از اين گردنه ها صعب العبور؟ و گر نه غذاهاى مانده و لباسهاى مندرس را به اين و آن دادن كار سهلى است ، و اين كار را خداى سبحان دوست ندارد.
اگر مى بينيم كه دلها متوجه يك مقام اند: اين مقلب القلوب متوجه كرده است . و اين راه هم براى ديگران باز است ، براى همه ما باز است ولو به مقدار مسيرمان . لذا فرمودند: هيچ بنده مؤ من نيست كه در نماز قلبش را متوجه خداوند سبحان كند، مگر آنكه خدا قلوب مؤ منين را متوجه او مى كند، گذشته از آنكه او را به بهشت متنعم و برخوردار خواهد كرد. اين خير دنيا و آخرت است .
هر يك از نمازها مزيتى دارند. در بين نمازها، نماز ظهر خصوصيتى ديگر دارد.
حافظوا على الصلوات و الصلوه الوسطى (58) - روايات صلوه وسطى را به نماز ظهر تفسير كرده اند (59) - فرمودند وقتى آفتاب از دايره نصف النهار زائل شد و ظهر فرا رسيد نگذاريد نماز ظهر شما به تاخير افتد. هنگام زوال ظهر درهاى رحمت باز است و از خداى سبحان رحمتى را مسئلت كنيد. در اين وقت هرگز به فكر خود نباشيد كه خدايا ما را بيامرز يا پدر و مادر ما را بيامرز يا دوستان ما را بيامرز. بيانى از امام هشتم امام رضا - عليه السلام - رسيده است كه : لك الحمدان اطعتك ولاحجه لى ان اعطيتك لى و لالغيرى فى احسانك ولاعذر لى ان اسات ما اصابنى من حسنه فمنك يا كريم . اغفر لمن فى مشارق الارض و مغاربها من المومنين و المومنات (60)همتها را هميشه بلند بگيريد. نظرتان هميشه بلند باشد كه خدايا همه مؤ منين عالم را رحمت كن .
هنگام زوال ظهر درهاى آسمان رحمت باز است ، لذا يكى از اسرار جنگ در اسلام اين است كه جنگ مستحب است از ظهر به بعد شروع شود و قبل از ظهر مكروه است (61)، مگر اينكه دشمن حمله كند، در اين صورت انسان در تمام اوقات مى تواند حمله او را پاسخ دهد، قرآن كريم به ما چنين فرمود. همان طور كه مسائل فردى قصاص دارد، حقوق الهى و احكام الهى هم قصاص دارد. اگر كسى ظالمانه كس را كشت اولياء مقتول مى توانند قصاص كنند: ولكم فى قصاص حيوه يا ولى الالباب (62)، اگر دشمن در ماههايى كه جنگ حرام است به شما حمله كرد شما هم دفاع كنيد. ذيقعده ، ذيحجه ، محرم ، رجب ماههاى خداست كه اشهر الحرام است ، اگر كسى مانند صهاينه و عفالقه عراق در يكى از اين ماهها به ما حمله كردند قرآن مى فرمايد و الحرامات قصاص (63)، يعنى شما هم در همان ماهها قصاص و دفاع كنيد. آنها ماه ذيحجه حمله كردند شما نگوييد در اين ماه جنگ حرام است ، دفاع كنيد. آنه ماه ذيقعده يا محرم يا رجب حمله كردند شما دفاع كنيد، زير بار ستم رفتن ذلت است و خداوند سبحان ذليل را دوست ندارد: لا يحتمل الضيم الا الضعيف (64)، اين حرفها چقدر بلند است ، اين از سخنان بلند على بن ابى طالب - عليه السلام - است ، فرمود: جز افراد فرومايه و خوار كسى زير باز زور نمى رود. امت اگر عزيز و شريف است ستم به جايش بر مى گرداند، فرمود: ردوا الحجر حيث جاء فان الشر لايدفعه الا الشر ؛(65) سنگ ستم از هر جا كه آمد برگردانيد، ستم پذير نباشيد، زيرا شر را بايد با شر پاسخ داد.
جنگ كردن قبل از ظهر مكروه است اما از ظهر به بعد مستحب است . چرا؟ راز اين نكته در كتب فقهى ما كه از اين روايات استفاده كرده اند اين چنين بيان مى شود كه : درهاى رحمت هنگام ظهر باز است ، بلكه خداوند قلب كفار و منافقين را هدايت كند كه به اسلام گرايش پيدا كنند و خونى ريخته نشود. اين راز جهان در ميدان جنگ است كه آن هم حكمى خاص دارد. بعد ازين نكته مرحوم صاحب جواهر - رضوان الله عليه - مى گويد: سيد الشهدا حسين بن ابى طالب - علهيم السلام - شخصا از ظهر به بعد روز عاشورا وارد ميدان جنگ شد، اصحابش قبل از ظهر دفاع كرده اند، اما آنچه مربوط به خود حضرت است از ظهر به بعد است ، لذا نماز ظهر را در آن حالت خواندند، سپس وارد ميدان جنگ شدند. ظهر كه مى شود درهاى رحمت باز است ، وقتى كه درهاى رحمت باز شد انسان از خداى سبحان رحمت كامله مسئلت مى كند.
از رسول خدا - عليه الاف التحيه و الثناء - نقل شده است : اذا زالت الشمس فتحت ابواب السماء و ابواب الجنان و استجيب الدعاء فطوبى لمن رفع له عنه ذلك عمل صالح (66). درهاى رحمت باز است ، درهاى بهشت باز است ، و دعاها هم مستجاب است ،
خوشا به حال كسى كه هنگام زوال ، عمل صالحى از او به آسمان معنى رفعت يابد كه اگر عمل رفت عامل هم مى رود. چنين نيست كه عمل از عامل جدا باشد و عمل را در يك نامه بنويسند و او تنها بالا برود. آن جان عمل كه نيت است ممكن نيست از انسان جدا باشد. عمل مانند بخار يا دود نيست . عمل واقعيتى است كه از جان آدم جدا نيست و ممكن نيست عمل را بالا برند و جان آدم و آن حقيقتى كه منشاء اين عمل است در زمين باشد. اگر عمل بالا مى رود عامل هم بالا مى رود، انسان آسمانى و فرشته مى شود، وصف انسان سماوى مى شود.
اين معناى عقلى را امير المؤ منين - عليه السلام - در بيان لطيفى چنانكه در كلمات قصار حضرت در نهج البلاغه آمده است تبيين فرمودند، فرمود: فاعل الخير خير منه و فاعل الشر شر منه ؛(67) بهتر از هر عمل خيرى آن انسانى است كه آن عمل خير را انجام مى دهد. اگر نماز فضيلت دارد، اگر نماز بالا مى رود، بهتر از نماز،نماز گزار است ، چون اين نماز اثر فعل اوست . چگونه مى شود نماز بالا برود و نماز گزار بالا نرود، چگونه مى شود روزه بالا برود و روزه دار بالا نرود، همچنين بدتر از هر عمل بد همان عامل بد است ، زيرا عمل بد و شر اثر آن شخص است ، چگونه مى شود اثر از موثر قويتر باشد.
در بعد فضيلت اگر خير بالا مى رود آن روح انسان كه عامل اين اعمال خير است آن هم يقينا بالا مى رود. فرمودند اگر مى خواهيد بالا بياييد راهش اين است .
به ما گفته اند بالا بياييد. انبياء به امت هايشان مى فرمايند بالا بيايد. رسول خدا - عليه الاف التحيه و الثناء - به امت اسلامى مى فرمايد: تعالو اتل عليكم (68).
الى غير از تعالى است . اگر دو نفر در يك سطح قرار گيرند يكى به ديگرى مى گويد الى ؛پيش من بيا. اما اگر در دو طبقه باشند، آنكه بالاتر است مى گويد تعال ؛يعنى بالا بيا. حرف انبياء اين است كه بالا بياييد.
اين لطيفه را در تفسير بيضاوى ملاحظه مى فرماييد. اين اديب چنين مى گويد: در بين باديه نشينان عرب رسم بود و هم اكنون هم هست كه در مناطق كوهستانى خانه ها را در سينه هاى كوه مى سازند و دامنه كوه را كه هموار است براى كشت و زرع آماده مى كنند. بچه ها در نقاط هموار به بازى مشغول مى شدند، هنگام غروب پدر و مادر به لبه ايوان مى آمدند و به بچه ها مى گفتند: تعالوا تعالوا ؛بيائيد بالا بيائيد بالا. حرف انبياء چنين است .
قرآن كريم هم وقتى سخن پيامبر را نقل مى كند مى فرمايد: بيائيد بالا تا من براى شما بگويم ؛ تعالوا اتل عليكم .
تا كى به طرف طبيعت و خاك ! اين از سخنان مرحوم صدر المتالهين است . مى فرمايد: انسانى كه محصول عمر او ساختن يك قصر باشد، تهيه كردن يك سلسله امور مادى و مالى باشد، هرگز ترقى نمى كند. او مثل يك درخت است ، مگر درخت ترقى مى كند، هرگز درخت ترقى نمى كند. اگر درختى را مى بينيد كه شاخه هاى او بالا آمده است ، اين فروع است نه اصل او. اصل او همان دهان و چشم او و ريشه و مغز و سر اوست در گل فروع رفته است . انسانى كه به طبيعت فروع رفته است و دل به گل داده است و تمام فكر و همش آن است كه از زمين در بياورد و زمين را مزين كند، مثل درخت است كه تمام عمق فكرش به درون خاك رفته و ريشه هاى او بالا آمده است . او چه ترقى دارد، او خاكى را روى خاك گذاشته است ، او كه ترقى نكرده است .هرچه بيشتر به گل فرو برود شاخه ها و فروع او بيشتر است . اين درخت چنار چرا شاخه هايش اينقدر بلند است ، چون سرش ‍ پايين تر است . فرمود شما انسانيد، مثل فرشته باشيد، مثل درخت نباشيد (69).
اين لطائف را از زبان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - استفاده مى كنند كه به ما مى فرمايد بياييد بالا. كى ما مى فهميم كه بالا آمده ايم ؟ مگر انسان چيزى نفهمد بالا مى آيد، مگر آن فهم را سر پل عقل قرار ندهد بالا مى آيد مگر آن عقل را وسيله عقال كردن شهوت و غضب نكند بالا مى آيد، و مگر دست و بال شهوت و غضب و منيت را نبندد بالا مى آيد؟
حيف است كه انسان خود را با افراد تبهكار و فاسق و منافق بسنجد و بگويد الحمد الله . امام مجتبى - عليه السلام - فرمود هرگز اين كار را نكنيد كه خودتان را با بدان بسنجيد (70) و گر نه مى مانيد. بگوييد خوشا به حال ما كه در اين راه آمديم و در گروه كفار و منافق نيفتاديم . خود را با آنها نسنجيد، خود را با شهداى كربلا بسنجيد، خود را با ياران پاك حضرت بسنجيد، با آنان كه چهل سال با وضوى نماز عشاى خود را نماز صبح را مى خواندند بسنجيد.
آن خونها بود كه توانست اسلام را تا الان حفظ كند. يعنى تقريبا در طى اين چهارده قرن همه قدرتها در كوباندن اسلام خلاصه شده بود، براى اينكه ائمه - عليهم السلام - يا در زندان بودند، يا در تبعيد، يا تحت نظر قرار داشتند، و عاقبت هم مسموم و مقتول شدند. دشمان هم كه تمام امكانات خاور دور و نزديك در اختيارشان بود و هر چه توانستند كردند. از بعد از جريان كربلا تا زمان امام حسن عسگرى - عليه السلام - وضع چنين بود (71). پس از دوستان كه كارى ساخته نبود.
دودمان ننگين اموى و مروانى و عباسى و ديگر سلاطين هم كه توانستند هر جا كه مقدورشان بود عليه اسلام تلاش كنند. پس ‍ چهارده قرن اينها كوبيدند و چهارده قرن آنها مظلومانه صبر كردند و نتيجه اش اين شد كه ديديم . اگر مى بينم خونى كشور را حفظ مى كند خون عادى نيست . ما مى توانيم آن خون غير عادى را تحصيل كنيم و با كشته شدن كشور را حفظ كنيم .
امام مجتبى مى فرمايد: هرگز خود را با بدان و با اهل دنيا نسنجيد و گر نه ضرر كرده ايد. و از آن طرف هم گفته اند كه در تمام شبهاى جمعه بخوانيد كه خدايا مرا از برجسته ترين بندگانت قرار بده : و اخصهم زلفه لديك (72) . روحتان بلند باشد. لذا رسول خدا فرمود خوشا به حال كسى كه هنگام ظهر عمل ظهر عمل صالحى از او به آسمانها بالا رود كه اگر عملى بالا رفت عامل هم يقينا بالا مى رود و روح آسمانى مى شود.