اسرار عبادات

آيه الله جوادى آملى

- ۲ -


گفتار سوم
مهمترين رازهاى عبادى همان طهارت ضمير است كه انسان جانش ‍ را از هر چه غير خداست پاك كند. وقتى سخن از مسجد مطرح است راز مسجد ساختن را خداوند اين چنين تبيين مى كند: فيه رجال يحبون ان يتطهروا والله يحب المتطهرين . (73) در اين معبد و مركز عبادى مردانى هستند كه مى خواهند پاك شوند - مسجد را به عنوان مركز تطهير معرفى مى كند - انسان طاهر، محبوب خداست .
اگر كسى محبوب خدا باشد، آثار خداى در او ظهور مى كند، زيرا خداى سبحان محبوب خود را رها نمى گذارد. فرمود خدا افراد طاهر را دوست دارد و مسجد جاى طهارت است .
خداى سبحان اگر عبادت ظاهرى را مقرر كرد، رازش را كه محبوب شدن است در كنار او ذكر كرد. فرمود خدا انسان را دوست دارد و مسجد و معبد و مركز عبادت براى پرورش افراد طاهر است ، يعنى براى تربيت انسانى است كه محبوب خدا باشد. اگر كسى محبوب خدا شد آثار خدايى در او ظهور مى كند و هيچ عاملى به او گزند نمى رساند، زيرا سراسر نظام هستى سپاهيان حق اند: لله جنود السموات و الارض (74). خداى سبحان محبوب خود را با سراسر عالم حفظ مى كند، آنگاه چيزى نمى تواند محبوب خدا را از پاى در آورد.
وقتى قرآن كريم سخن از نماز به ميان مى آورد، مى فرمايد نماز بخوانيد تا ياد مرا زنده كنيد: اقم لصلوه لذكرى (75). كه من در ياد شما به وسيله نماز ظهور كنم ، و اگر ياد خدا بوسيله نماز ظهور كرد آن قلب مطمئن است .
و از طرفى ياد خدا دلها را مطمئن مى كند: الا بذكر الله تطمئمن القوب (76). پس انسان نماز گزار مطمئن است ، چيزى او را نمى هراساند، هرگز از غير خدا نمى ترسد، هيچ دشمنى چه از درون و چه از بيرون نمى تواند او را بهراساند؛زيرا اهل نماز اهل ياد حق هستند و ياد حق عامل طمانينه است . اگر كسى مطمئن شد ديگر هراسناك نيست ، از هيچ عاملى نمى ترسد.
پس هر دستورى كه خداى سبحان چه دستور عبادى و چه دستور مالى - كه خود عبادى است - معين مى كند رازش را همان طهارت ضمير ذكر مى كند..
مى فرمايد آن مسجدى كه بر اساس تقوى بنيانگذارى شده است شايسته است كه در آن نماز اقامه كنيد و در آن قيام كنيد، و در اين مسجد مردانى هستند كه مى خواهند طاهر شوند و طهارت را دوست دارند. طهارت نه به عنوان يك تكليف بلكه به عنوان يك محبوب براى آنها مطرح است . طهارت ضمير را دوست دارند، مى خواهند پاك باشند و خدا طاهرين را دوست دارد: لمسجد اسس على التقوى من اول يوم احق تقوم فيه رجال يحبون ان يتطهروا ولله يحب المطهرين (77). اينها محبند كه طاهر باشند و خدا طاهرين را دوست دارد. پس اينها اگر كوشيدن و به طهارت رسيدند محبوب خدا مى شوند. اگر محبوب خدا شدند چيزى از جهان در برابرشان به مخالفت بر نمى خيزد، زيرا سراسر عالم مطيع خداست و خداى سبحان سراسر عالم را در اختيار محبوش قرار مى دهد. ممكن نيست انسانى محبوب خدا شود و نظام آفرينش از او اطاعت نكند. چون كسى كه محبوب خدا شد خواسته اى جز خواسته خداوند ندارد؛و اگر خواسته اى جز خواست خدا نداشت ، سراسر عالم مطيع خواسته حق اند، پس سراسر عالم مطيع خواسته محبوب حق اند، و محبوب حق همواره پيروز است .
در سوره معارح درباره اسرار نماز مى فرمايد: طبع انسان در برابر شدايد جزع مى كند، و اگر خيرى به او رسيد سعى مى كند انحصار طلب باشد و به ديگران ندهد.
اين طبع انسان است نه فطرت انسان . فطرت انسان بر توحيد است . طبيعت انسان بر رجس و رجز و آلودگى است . آنچه را فطرت است انبياء احيا مى كنند.
آنچه طبيعت است آلودگى است : ان الانسان خلق هلوعا، اذامسه الشر جزوعا، و اذامسه الخير منوعا، الا لمصلين (78) اگر رنج و شرى به او برسد جزع و بى تابى مى كند، صبر را از دست مى دهد؛و اگر خيرى به او برسد سعى مى كند كه به ديگران نرساند و مناع خير باشد، اما نماز گزاران طبيعت را كوبيدند و فطرت را احياء كردند.
خاصيت نماز احياى فطرت است . نماز گزار كسى است كه سركشى طبيعت را رام كند، نمازگزار در شدايد جزع نمى كند، و اگر خيرى به او رسيد منع نمى كند و به ديگران مى رساند. نمازگزار را در اين سوره معرفى كرد، و در حقيقت اسرار نماز را بيان كرد و خاصيت نماز زا تشريح فرمود.
مصلين كيان اند: الذين هم على صلوتهم دائمون (79)؛آنان همواره نمازشان را مى خوانند و هرگز نماز را ترك نمى كنند و به بركت نماز اين چنين خواهند بود،
والذين فى اموالهم حق معلوم ، للسائل و المحروم (80). نمازگزار كسى است كه همه آنچه در اختيار اوست به خود اختصاص ‍ نمى دهد - سخن از مال حلال است نه مال حرام ؛ اگر كسى از مال حرام بخشش كرد كه طرفى نمى بندد؛آن كسى كه از راه حلال به دست آورد مالك مال مى شود - فرمود نمازگزار كسى است كه مال او حساب شده است ، ديگران در مال او سهمى دارند. ديگران دو قسم اند: عده اى سائل اند كه روى سوال دارند؛ عده اى روى سوال هم ندارند، يا دسترسى ندارد. نمازگزار كسى است كه اموال او تعلق حق ديگران قرار مى گيرد.
والذين يصدقون بيوم الدين (81)؛نمازگزاران كسانى هستند كه به قيامت باور دارند؛چون ياد معاد است كه انسان را طاهر مى كند، و همه مشكلات بر اثر فراموشى قيامت است . وقتى قرآن علت تبهكارى تبهكاران را مى شمارد، مى فرمايد: لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب (82). چون روز حساب را فراموش ‍ كردند تن به گناه دادند. نمازگزار قيامت را فراموش نمى كند، آن را باور دارد.
والذين هم من عذاب ربهم مشفقون (83)؛اينها از عذاب خداى سبحان هراسناك اند. نماز آن است كه انسان را از قيامت هراسناك كند. نماز آن است كه انسان را به ياد نماز متذكر كند.
ان عذاب ربهم غير مامون (84). چه كسى در امان است كه گرفتار عذاب خدا نشود؛مگر انسان برگه ايمنى دريافت كرده است .
آنگاه قرآن در تتمه بيان خواص مى فرمايد: والذين هم لا ماناتهم و عهدهم راغون (85). آنانكه امانتهاى خود را، چه مالى و چه غير مالى ، رعايت مى كنند. و تعهداتى را كه دارند، چه بين خود و خدا و چه بين خود و ديگران ، عمل مى كنند. خدا آن قدر به ما نزديك است كه به ما مى فرمايد با من عهد ببنديد، مرا طرف معامله خود قرار بدهيد. برخى از بزرگان رساله هايى نوشته اند به نام رساله عهد. يكى از اينها نوشته ابن سيناست كه تعهدات خود را در آن رساله بيان مى كند. اينان عهد مى كنند كه زبان جز به ذكر حق باز نكنند، عهد مى كنند كه در مجالس گناه شركت نكنند، عهد مى كنند در محافلى كه سودى ندارد حضور پيدا نكنند. در اين عهد نامه ها موادى عهدى بين خود و خداى را توضيح مى دهند مؤ من مى تواند با او عهد ببندد.
والذين هم بشهاداتهم قائمون (86). كسانى كه در شهادتهاى خود ايستادگى مى كنند - اگر به وحدانيت حق شهادت مى دهند، مى ايستند، اگر به رسالت حق شهادت مى دهند مى ايستند، اگر در ديگر مسائل حقوقى به شهادت مى دهند ايستادگى مى كنند. اهل ايستادگى اند، اهل قيام اند.
والذين هم على صلاتهم يحافظون (87). مصلين كسانى هستند كه مواظب نماز خويشتن اند، همه اوقات نماز را حفظ مى كنند.
اولئك فى جنات مكرمون (88). اينان در بهشت از كرامات الهى برخوردارند.
كرامت يك تعبير لطيف عربى است كه ظاهرا معادلى در فارسى ندارد. در فارسى كلمه اى نيست كه بتوان ترجمه كرامت باشد. بزرگداشت و تكريم و مانند اينها غير از مسئله كرامت است . كرامت آن بزرگوارى و بزرگ منشى است كه انسان كريم برخوردار است . خداوند كرامت را صفت فرشتگان مى داند. وقتى ملايكه را معرفى مى كند مى گويد ملايكه كريم اند، مكرم اند، بزرگواراند. سائلى از عبد الله جعفر در مسافرتى ناشناس چيزى خواست ، او پول سنگين و فراوانى به سائل داد، گفتند اى عبد الله بن جعفر، تو در اين منطقه غريبى و اين سائل هم به كمتر از اين قناعت مى كرد، چرا چنين پول سنگينى به وى دادى . اگر مردم اين منطقه مرا نمى شناسند، من خودم را مى شناسم ؛و اگر او به كمتر از اين قناعت مى كرد، طبع بلند من قناعت نمى كرد، من راضى نمى شدم كه داشته باشم و كمتر بدهم . اين روح ، روح كرامت است (89).
خدا وقتى فرشته ها را مى ستايد، مى فرمايد فرشته ها مكرم اند: بل عباد مكرمون (90) و مى گويد نماز گزاران مكرم اند، اينها در بهشت تكريم مى شوند، تنها سخن از خوردن و نوشيدن و پوشيدن حرير و استبرق نيست ، سخن از كرامت است ، وقتى نمازگزاران را مى ستايد، مى گويد نمازگزاران در بهشت مكرم اند. اذائذ حسى درجات نازله بهشت است .
ولى لذت با فرشته بودن كرامت است . نماز گزار در دنيا با فرشته هاست ، در آخرت هم چون فرشته ها مكرم است .
از امام پنجم - سلام الله عليه - رسيده است : للمصلى ثلاث خصال : اذا هوقام فى صلوته حفت به الملائكه من قدميه الى عنان السماء و ييناثر البر عليه من اعنان السماء الى مفرق راسه موكل به ينادى لو يعلم المصلى من يناجى ما انفتل (91). نمازگزار سه خصلت دارد:
خصلت اول - وقتى نمازگزاران به نماز ايستاد فرشتگان از آنجا تا دورنماى آسمان او را در بر مى گيرند و او در ميان صوف فرشتگان ماءمور حفظ انسان اند؟ از چه چيز؟ از وسوسه ها، تا شيطان و وهم از هيچ راهى حواس نمازگزار را به خود متوجه نكنند، چون شيطان در كمين است .
يك وقت مى گوئيم فلان نماز صحيح است ، همان نماز كه وقتى تمام شد صورتش سياه است و به نمازگزار مى گويد: تو مرا ضايع كند. و يك وقت هم صورتش سفيد است و روشن مى گويد: تو مرا حفظ كردى خدا تو را حفظ كند. اگر نمازگزار به حضور خداى سبحان براى نماز ايستاد همه اطراف او را فرشتگان فرا مى گيرند كه مبدا شيطان گزندى به او برساند، چون شيطان در كمين نماز، و روزه است ، و نشانى او كمين كارهاى خير است ، در كنار كار خير مى نشيند و وسوسه مى كند. خودش گفت : لا قعدن لهم صراطك المستقيم (92). من در كمين راه راست مى نشينم ، كمين مى گيرم و نمى گذارم اينها بگذرند. هر جا كه مركز فساد و گناه است در تيول شيطان است . شيطان در نماز وسوسه مى كند، يك وقت انسان متوجه مى شود كه نمازش تمام شده است و مى گويد السلام عليكم و رحمه الله و بركاته .
يكى از عرفاى بزرگ سخنى دارد كه در كتاب اسرار الصلوه امام خمينى - دام ظله - هم آمده است . آن عارف بزرگوار اسلامى مى فرمايد كسى كه در نماز حواسش پيش غير خدا و پيش زندگى است او چگونه به خود اجازه مى دهد بگويد در پايان نماز السلام عليكم و رحمه الله ، من شرمندام . سرش آن است كه نماز گزار با خدا مشغول مناجات است : المصلى يناجى ربه پس با مردم نيست ، در جمع ديگران نيست ، وقتى نمازش تمام شد و مناجاتش با خداى سبحان به پايان رسيد، از حضور خدا بر مى گردد و در بين مردم قرار مى گيرد، و چون اولين بار است كه وارد جمع ديگران مى شود، مى گويد السلام عليكم . افرادى كه در مجمع و مجلسى در كنار يكديگر نشسته اند هيچكدام به يكديگر سلام نمى كنند زيرا در حضور يكديگرند؛كسى كه در آن جمع نيست و از جاى ديگر وارد مى شود سلام مى كند. سلام آخر نماز نه دعاست و نه ذكر است ، اين تحيت است نه دعا. لذا اگر در وسط نماز كسى عمدا بگويد السلام عليكم ، نمازش باطل است ؛و اگر اشتباها گفت ، دو سجده سهو دارد. سلام آخر نماز كلام آدمى است كه به عنوان تحيت و درود است ؛چون نمازگزار با خدايش مناجات مى كند. و در بين مردم نيست ، وقتى كه نمازش تمام شد و از مناجات خدا برگشت و زمين شد و به جمع مردم پيوست به مردم سلام مى كند. لذا گفتند در نماز جماعت هنگام گفتن السلام عليكم امام به كدام قسمت نگاه كند، مامومين به كدام قسمت نگاه كنند. آن بزرگ عارف مى گويد؛ من در تعجبم كسى كه حواسش پيش زندگى است ، او اصلا با خدا مناجات نكرده و از مردم جدا نشده است ، چگونه به خود اجازه مى دهد كه بگويد السلام عليكم .
اميرالمؤ منين - عليه السلام - فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى فانى بطريق السماء اعلم منى بطرق الارض (93)؛هر چه مى خواهيد از من بپرسيد، من راههاى آسمانى را بهتر از راههاى زمين مى دانم ، اسرار غيبى را بهتر از احكام عالم شهادت مى دانم . كسى برخاست و عرض كرد يا على ، از آنجا كه شما ايستاده ايد تا عرش خداوند چقدر راه است . حضرت فرمودند سؤ الت چنان باشد كه مطلبى ياد بگيرى ، غرضت تعنت نباشد؛و اما اينكه سوال كردى از اينجا كه من ايستاده ام تا عرش خداوند چقدر فاصله است : من موضع قدمب الى العرش ان يقول قائل مخلصا لا اله الا الله ؛اگر گوينده اى با اخلاص اين كلمه طيبه را بگويد تا به عرش ‍ خدا راه دارد. ضمير طاهر مومن عرش و فرش را طى مى كند چون : قلب الومن عرش الرحمن است (94).
از امام صادق - عليه السلام - نقل شده است كه من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنه واخلاصه ان تحجزه ان تحجزه لا اله الا الله عما حرم الله عزوجل (95). اخلاص اين كلمه آن است كه اين كلمه انسان را حاجز و حايل باشد و نگذارد انسان گناه كند، اين كلمه بين انسان و گناه ديوار محكم باشد. معناى اخلاص اين است . بنابراين همه فرشتگان با نمازگزاران هستند تا نماز گزاران هستند تا نمازگزار نمازش را به پايان برساند.
خصلت دوم - خيرات از چهره هاى آسمانى مرتب بر سر نماز گزار فرود مى آيد تا نمازش را به پايان برساند.
خير چيست ، و ما چه چيزى را خير مى دانيم ؟ بعضى از عمرها با بركت است : داشتن رفيق خوب ، داشتن استاد خوب ، داشتن شاگرد خوب ، داشتن فرزند صالح ، داشتن اخلاص ، اينها جزء خيراتى است كه وسيله است تا انسان را به آن خيرنهايى برساند.
خصلت سوم - اينكه خداى سبحان فرشته اى را وكيل كرد كه به نمازگزار بگويد؛تو اگر بدانى با چه كسى مناجات مى كنى هرگز دست از نماز بر نمى دارى . لذا از معصوم - عليه السلام - در مناجات آمده است : واذقتى حلاوه ذكرك ؛ ؛شيرين يادت را به من بچشان - ما چون نچشيديم نماز براى ما يك عادت است .
پس اگر خداوند در قرآن ملائكه را مكرم مى داند و مى فرمايد بل عباد مكرمون (96)، و در روايات فرمود نمازگزاران در بهشت مكرم اند، براى آن است كه نمازگزار خوى فرشتگى پيدا كرده است ، هر چه فرشتگان دارند او دارد. خدا فرشته را معرفى مى كند به اوصافى ، سپس به ما مى فرمايد آن اوصاف را شما هم تحصيل كنيد. در سوره انبياء فرمود: فرشتگان كسانى اند كه لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون (97)، فرشتگان هرگز جلو نمى افتند و تابع امر خدا هستند، سعى مى كنند برابر دستور خدا كار انجام دهند. آنگاه در سوره حجرات به مؤ منين مى فرمايد: يا ايها الذين امنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسوله (98)؛مومنين ! شما جلو بيفتيد، تابع دستور حق باشيد، يعنى همانند فرشته باشيد، فرشتگان تابع اند، شما هم تابع باشيد. تا خوى فرشتگى در شما ايجاد شود، خود فرشته بشويد.
در ذيل آيه كريمه : الحمد لله فاطر السموات والارض جاعل الملائكه رسلا اولى اجنحه مثنى وثلاث ورباع يزيد فى الخلق مايشاء ان الله على كل شى قدير (99) . آمده است كه جعفر طيار - وقتى دوستش را در راه خدا داد، خداى سبحان به او دو بال مرحمت كرد كه يطيربهما مع الملائكه فى الجنه (100). جعفر طيار با فرشتگان در بهشت است . اين محشور شدن با ملايكه است . هيچ لذتى بالاتر از اين نيست . اينگونه پاداش هاى غيبى به عنوان ظهور راز عبارت و اطاعت ، به عنوان بروز روح عبادت اند كه انسان با فرشتگان محشور باشد.
امام باقر - عليه السلام - مى فرمايد: مامن عبد من شيعتنا يقوم الى الصلوه الا اكتنفته بعد من خالفه ملائكه يصلون خلفه و يدعون الله عزوجل حتى يفرغ من صلوه (101).اگر كسى به سمت خدا ايستاد و ديگران با او مخالف بودند، فرشتگان به عدد مخالفين پشت سر او اقتداء مى كنند.
اين انسان چه موجودى است كه مى تواند امام فرشتگان باشد. مگر به ما نگفتند كه شما آن قدر مى توانيد رشد كنيد كه بگوييد واجعلنا للمتقين اماما (102). خدايا، ما را به جايى برسان كه اهل تقوى به ما اقتدا كنند. اهل تقوا تابع ما باشند و ما آنان را رهبرى كنيم .
آنگاه در عظمت نماز امام ششم - عليه السلام - فرمودند وقتى شما سخن انبياء را در قرآن مى شنويد مى بينيد عيسى مسيح - سلام الله عليه - مى گويد خداى من مرا به نماز توصيه كرد: سال ربهم واحب ذلك الى الله - عزوجل - ما هو؟ فقال : ما اعلم شيئا بعد المعرفه افضل من هذه الصلوه ؛الاترى ان العبد الصالح عيسى بن مريم - عليه السلام - قال و اوصانى بالصلوه (103): بعد از معرفت خدا چيزى از اين نماز بالاتر نيست ؛معرفت جزء اصول اعتقادات است ؛معرفت است كه به عبادت روح مى بخشد؛عيسى مسيح مى فرمايد: خداوند مرا به نماز توصيه كرده است .
مردى به رسول خدا عرض كرد دعا كنيد كه خدا مرا به بهشت برد. فرمود: اعنى بكثره السجود (104). من دعا مى كنم اما تو مرا به اين امر كمك كن كه دعاى من مستجاب شود و آن زياد سجده كردن و سجده هاى طولانى كردن است . اين سجده انسان را خاكسار مى كند هرگز نمى گويد من .
اگر كار خيرى از دست ديگران صادر شده است و ما توفيق آن را نداشتيم ،
اگر به آن كار راضى و خوشحال بوديم سهيم در ثواب آن هستيم و ديگر حسرت نمى بريم (105). اينكه مى بينيم بسيارى از افراد گرفتار اين امر اند كه چرا من نكردم براى آن است كه او عمل صالح را نمى خواهد، خود مى خواهد. ممكن است كار خير از دست ديگران صادر شود و انسان وارسته در ثواب شريك باشد چون واقعا به آن كار راضى است . انما يجمع الناس الرضا و السخط (106). ما اگر توانستيم نفس را كه هرگز دست از ما بر نمى دارد سركوب و رام كنيم آنگاه راحت هستيم . و اين به وسيله عبادت است : گفته اند هرگز كينه يكديگر را در دل نگيريد، با هم اختلاف نداشته باشيد، منشا اختلافها خود خواهى است . اين از وصاياى اميرالمومنين و از توصيه هاى رسول خدا - عليه الاف التحيه و الثناء - است : ايا كم و التباغض فانها الحالقه للدين (107)؛حلق يعنى با تيغ موى سر را مثلا تراشيدن . موى كه تيغ شود به اين آسانى نمى رويد. فرمود اختلاف و عدوات دين را تيغ مى زند.
مگر نمونه هايش را نديده ايم كه چگونه انسانى به دام كافرى پناه مى برد، به دام كسى كه يقينا از شمر بدتر است ، چون از شمر چنين كارى سر نزده است . اين از كجا نشات مى گيرد. اينكه گفتند خدا را بخوانيد و بخواهيد كه انسان را لحظه اى به حال خود وا نگذارد براى آن است كه حسد، كينه و عداوت دين را حلق مى كند و چيزى براى ريشه هاى دين نمى گذرد. و اين از منيت شروع مى شود و نماز اين منيت را از بين مى برد. در سجده زود سر را از خاك بر نداريد. گفتند نمازهاى عمومى را يك طرز بخوانيد، اما در حالت خاصه خود خيلى زود سر از سجده بر نداريد (108). چون اين دشمن درونى ، انسان را آرام نمى گذارد تا آخرين لحظه مى كوشد انسان را بگزد.
از اميرالمؤ منين - عليه السلام - نقل شده است كه الصلوه قربان كل تقى (109) قربانى هر نمازگزارى نماز اوست . هر عملى كه انسان را به خدا نزديك كند قربانى او مى شود. تنها كشتن گوسفند در روز دهم ذالحجه در سرزمين منى قربانى نيست . هر عملى كه انسان را به خدا نزديك كند قربانى است . اگر عملى به خدا نزديك شود عامل نيز به خدا نزديك مى شود. چنين نيست كه عمل از عامل جدا باشد، اعمال ما و ارادت ما از ما جدا شود و به خدا برسد و ما به خدا نرسيم و به لقاى حق نايل نشويم . اگر نماز قرب به حق است نمازگزار هم به خدا نزديك خواهد شد. اميرالمؤ منين از رسول خدا - عليه السلام - نقل فرمود: انما مثل الصلوه فيكم كمثل السرى (و هو النهر) على باب احد كم يخرج اليه فى اليوم و الليله يغتسل منه خمس مرات فلم يبق الدرن مع الغسل خمس مرات ولم تبق الذنوب مع الصلوه خمس مرات (110)؛نماز مثل نهر روانى است به درب خانه شما، انسان شبانه روز پنج بار در اين نهر شنا و شستشو مى كند و ديگر نبايد آلوده باشد. پس اگر آثار گناه ماند معلوم مى شود كه ما روح نماز را از بين برده ايم و نمازى بى روح خوانده ايم ، آن روحى كه خداى سبحان فرمود: اقم الصلوه لذكرى (111) آن ياد حق در ما زنده نشد، چون هرگز نماز پنج وقت نمى گذارد كسى آلوده بماند. عزرائيل - سلام الله عليه - در شبانه روز پنج وقت به خانه افراد سر مى زند و نگاه مى كند. اين در مواقع پنجگانه نماز است . اين فرشته عظيم شبانه روز پنج با اشرف دارد و حضور پيدا مى كند، نگاه مى كند، ببيند شما چه مى كنيد (112).
حتى در ميدان جنگ به ما گفتند اصل عبادت ولو به صورت نماز خوف را فراموش نكنيد. اينكه نماز مسافر شكسته است اصلش در قران كريم در مورد نماز خوف رزمندگان است ، روايات اين را تتميم كرد كه هر مسافرى بايد نمازش شكسته باشد (113). و گر نه اين آيات در نماز خوف به رزمندگان متذكر مى شود كه در ميدان جنگ و در حال حمله چگونه نماز بخوانند. فرمود در حال حمله امام جماعت كه شروع به نماز كرد رزمندگان دو قسمت شوند.
و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان يفتنكم الذين كفروا ان الكافرين كانوا لكم عدوامبينا، و اذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوه فلتقم طائفه منهم معك وليا خدوا اسلحتهم فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم و لتات طائفه اخرى لم يصلو فليصلوا معك وليا خدوا اسلحتهم ود الدين كفروا لو تغفلون عن اسلحكتم و امتعتكم فيميلون عليكم ميله واحده و لا جناح عليكم ان كان بكم اذى من مطرا و كنتم مرضى ان تضعوا اسلحتكم وخذوا حذركم ان الله اعد للكافرين عذابا مهينا، فاذا قضيتم الصلوه فاذكروا الله قياما وفعودا و على جنوبكم فاذا اطمانتم فاقيموا الصلوه ان الصلوه كانت على المومنين كتابا موقونا . (114)
اى پيامبر، اگر در حال حمله به عنوان رهبر در بين رزمندگان بودى و نماز جماعت اقامه كردى ، عده اى به شما اقتداء كنند، ركعت دوم را خود بخوانند و بروند؛ آن گروه ديگر بيايند و در ركعت دوم به شما اقتدا كنند كه گروه دوم هم مانند گروه اول نماز را به جماعت خوانده باشند، و مواظب سنگرها و سلاحهايشان باشند، زيرا كفار علاقه مندند كه شما از سلاح و متاعتان غافل شويد تا ناگهان بر شما حمله كنند، اسلحه را حفظ كنيد و هوشيارى را هم از دست ندهيد؛ و اگر كسى مريض است و براى او مقدور نيست كه با سلاح نماز بخواند سلاح بر ندارد، اما هوشمندى خود را حفظ كنيد و غافل نباشيد، خداوند براى آنان عذاب خوار كننده را مهيا كرده است . و بعد از آنكه نماز را در ميدان جنگ به جاى آوريد نمازهاى بعدى را با طمانينه بيشترى بخوانيد. قهرا اين فضايلى كه خداى سبحان براى نماز ذكر فرموده است به آن روح نماز برمى گردد.
گفتار چهارم
عبادت كه به عنوان هدف آفرينش انسان تعيين شده است اسرارى دارد. اسرار عبادت غير از آداب و احكام عبادت است . براى عبادتها يك سلسله احكام است و يك سلسله اسرار. احكام عبادت همين واجبات است كه در كتابهاى فقهى بيان شده است : وضو چگونه بايد انجام بگيرد، نماز چگونه بايد خوانده شود، واجبات نماز چيست ، اركان نماز چيست و مانند آن .
عبادات يك سلسله آدابى دارند كه تعدادى از آن را كتابهاى فقهى به نام مستحبات و مقدارى ديگر را كتابهاى اخلاقى بيان مى كنند .
قسمت سوم اسرار عبادات است . انسان با سر عبادت محشور مى شود.
اسرار عبادات نه در كتابهاى فقهى آمده است و نه در كتابهاى اخلاقى ، بلكه اسرار عبادات ارواح و باطن عبادت است كه با باطن انسان در ارتباط است انسان با باطن عبادت محشور مى شود.
به عنوان نمونه ، دعا يك حكمى دارد و يك ادبى و يك سرى : احكام دعا عبارت از آن است كه انسان چه چيزى از خدا بخواهد، موظف است كه حرام از خدا طلب نكند، چيزى كه آسيب به غير مى رساند از خدا نخواهد و امثال آن اما آداب دعا آن است كه دعا را آهسته مطرح كند، خيلى با صداى بلند دعا نكند، و صداى بلند را بر خلاف تادب داند. اسرار دعا همان ارواح دعاست و آن اينكه داعى خود را در مشهد مدعو مى داند و آن مدعو را كه خداى سبحان است شاهد خويش مشاهده مى كند و با اين شهود پيوند ديگرى برقرار مى سازد. اسرار عبادات را معمولا در كتب عرفانى بيان مى كنند.
ذكر چنين است : و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تكن من الغافلين ؛(115)همواره به ياد خدا باش ، ياد خدا را در دل و نام خدا را بر لب اما آرام و آهسته جارى كنيد بامداد و شامگاه كه كنايه از استمرار است ، يعنى همواره به ياد خدا باشيد و جز غفلت كنندگان نباشيد.
وقتى انسان در جبهه يا تظاهرات و راهپيمايى شعار مى دهد آنجا ديگر جاى زمزمه نيست ، جاى آرام شعار دادن نيست ، آنجا انسان بايد با فرياد شعار بدهد. در جبهه ها رسول خدا - عليه آلاف التحية و الثناء - به رزمندگان اسلام مى فرمود شما هنگام شعار، كنار و ساكت ننشينيد (116). آنها را وادار مى كردند كه با صداى بلند شعار بدهند. انسان در راهپيمايى به نوعى شعار مى دهد و در جبهه به نوعى ديگر: در نماز يا بعد از نماز آرام و آهسته دعا مى خواند، آنچنانكه حالت شكسته دلى از اين دعاها مشهود باشد. اينها به عنوان ادب دعاست .
يكى از نمونه هاى ادب نماز در حديث شريفى از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نقل شده است : من اتقى على ثوبه فى صلوته فليس لله اكتسى (117).اگر كسى دو لباس دارد، يكى تميز و نو و ديگرى مندرس و كهنه ، سعى مى كند هنگام نماز از لباسهاى كهنه و مندرس استفاده كند، حضرت رسول (ص ) فرمود اين شخص ‍ براى خدا نمى خواهد لباس بپوشد، براى خلق خدا مى پوشد. يا اگر كسى لباس تميز در بر كرده و در جايى كه تميز نبود سعى كند نماز نخواند ولو تاخيز بيفتد و يا معاذالله قضا بشود، اين معلوم مى شود كه لباسش را براى خدا نمى خواهد و براى خدا لباس نمى خواهد و براى خدا لباس نپوشيده است . اين دستور و آنچه كه به اين سلسله از مسائل برمى گردد به عنوان آداب نماز است ، نه اسرار نماز. و اما آنچه باطن نماز را بيان مى كند جزء اسرار نماز است .
هر عبادتى خواه نماز خواه غير نماز يك باطن مثالى دارد و يك باطن عقلى .باطن مثالى را انسان در برزخ مشاهده مى كند - برزخ همان عالم قبر است - انسان چهار عالم ندارد: دنيا، قبر، برزخ ، قيامت كبرى ؛ بلكه بيش از سه عالم نيست چهار عالم ندارد: دنيا: قبر برزخ قيامت . وقتى از معصوم - عليه السلام - سئوال مى كنند برزخ چه وقت است ، مى فرمايد: منذالقبر (118). برزخ همان قبر است ، بر مى گردد انسان در برزخ آنها را مى بيند، اما باطن عقلى عبادات را در مافوق برزخ مى بيند. رواياتى كه به اين مضمون مى باشد، زياد است .
ابو بصير كه از شاگردان معروف امام صادق و امام باقر عليه السلام است نقل مى كند: اذا مات العبد المومن دخل معه فى قبره سته صور فيهن صوره هى احسنهن وجها و ابهاهن هيئة واطيبن ريحا وانظفهن صورة . قال : فتقف صورة عن يمينه واخرى عن يساره و اخرى بين يديه و اخرى خلفه اخرى عند رجليه . وتقف التى هى احسنهن فوق راسه فان اتى عن يمينه منعته التى عن يمينه ثم كذلك الى ان يوتى من الجهات الست . قال : فتقول احسنهن صوره من يساره انا الزكوة ، و تقول التى بين يديه انا الصيام ، و تقول التى خلفه انا الحج والعمرة ، و تقول التى عند رجليه انا بر من اخونك ثم يقلن من انت فانت احسننا وجها واطيبنا ريحا وابهانه هيئه ، فتقول انا الوالايه لال محمد - صلوات الله عليه و عليهم اجمعين (119)وقتى بنده مؤ من مى ميرد و وارد برزخ و قبر مى شود شش چهره نوارنى با او وارد برزخ و قبر مى شوند؛در بين اين شش صورت يكى از همه نورانى تر و پر بهاتر و بشاشتر و زيباتر است ، يكى از آنها طرف راست اين شخص ‍ در قبر قرار مى گيرد، يكى طرف چپ او، يكى روبروى او يكى پشت سر او، يكى نزديك پاهاى او، آنكه از همه نورانى تر است بالاى سر او مى ايستد؛اين شخص كه با اين وضع در برزخ و قبر آرميد، اين شش صورت در برابر هر حادثه و مشكلى كه بخواهد به او آسيب برساند از هر طرف از وى حمايت مى كنند: اگر از طرف راست اين مومن بخواهد به وى آسيب برساند آنكه طرف راست اوست حفظش مى كند و نمى گذارد به وى از اين طرف آسيبى برسد، همچنين از طرف چپ ، روبرو، پشت سر، زير پا، بالاى سر؛آنگاه معارفه اى در همان برزخ بين اين صورتهاى نورانى برقرار مى شود كه يكديگر را معرفى مى كنند؛آنكه از همه نورانى تر است از ديگران مى پرسد كه شما كيستيد، خدا جزاى خير به شما بدهد؛آنگاه اينان خود را معرفى مى كنند؛آنكه در طرف راست اين بنده مؤ من قرار مى گيرد مى گويد من نمازم . معلوم مى شود نماز احكامى دارد و آداب و سر و باطن . باطن نماز يعنى همين صورت نورانى كه در قبر در طرف راست عبد مؤ من قرار مى گيرد. انسان مى تواند نماز را ببيند، با نماز سخن بگويد، نماز از او شفاعت كند و مانند آن . نماز به عنوان نمونه است ، همه اين عبادات بر اين منوال است . اين ديگر در كتابهاى فقهى و اخلاقى نيست ، اين احاديث نورانى كه باطن عبادات را براى ما تشريح مى كنند مربوط به علم ديگرى است . ائمه - عليهم السلام - شاگردان فراوانى داشتند و همه مسائل را بر همه شاگردان نمى گفتند.
شخصى به حضور امام - عليه السلام - آمد و عرض كرد: چه دليل بر آينكه خدا يكى است و دوتا نيست ؟ حضرت فرمود: تو اگر بگويى خدا دوتا است ، يكى را قبول كرده اى ما هم كه يكى را قبول كرده ايم . پس يك مورد اتفاق است آن دومى مورد اختلاف است ، تو بايد دليل اقامه كنى (120). با بعضى ها حضرت اين چنين سخن مى گويد.
ديگرى وقتى از حضرت سؤ ال مى كند چه دليل داريد بر وحدانيت خدا حضرت برهان اقامه مى فرمايد،: اتصال التدبير و تمام الصنع لقوله تعالى : ولوكان فيهما الهيه الا الله لفسدتا (121).
صورت اول برهان نيست اما براى اقناع يك آدم متوسط كافى است و در صورت دوم حضرت بسيارى از مسائل توحيدى را با آن شاگرد در ميان مى گذارند.
اينگونه از رويات كه نماز باطنى دارد و بصورتى در مى آيد را براى همه و در هر مجلسى هم بيان نمى كنند، و بزرگانى هم كه در صدد جمع احاديث و روايات اند هر كدام به اندازه استعداد و ذوق خودشان آن رويات را كه مناسب ذوق و حرفه علمى خودشان هست ، نقل مى كنند.
در اين جا حضرت فرمود آن صورت نورانى كه در طرف راست مؤ من در قبر قرار مى گيرد باطن نماز است ، اين حقيقت نماز است ، و آن صورتى كه طرف چپ اوست ، مى گويد من زكاه او هستم ؛زكات تنها مربوط به مال نيست بلكه هر نعمتى كه خداوند سبحان به انسان مى دهد، انسان موظف است كه زكات آن نعمت را بپردازد؛ زكوه المال الا نفاق فى سبيل الله (122)؛ زكوه الجمال العفاف (123)؛زكوه الشجاعه الجهاد فى سبيل الله (124).
هر نعمتى كه خداى سبحان مرحمت كند، زكات آن نعمت را متنعم بايد بپردازد. اگر به او علم داد، موظف است به خاطر خدا به ديگران بياموزد. اگر به او مال داد، بايد در راه خدا صرف نمايد، اگر به او جمال داد، موظف است از ديگران بيشتر پاك دامن تر باشد؛همه بايد عفيف باشند اما آن كسى كه از جمال متنعم است وظيفه اش درباره عفت بيش از ديگران است . همه بايد جهاد كنند اما آنكه از خلق شجاعت برخوردار است ، وظيفه او بيشتر است . اگر خداى سبحان به كسى نعمت شجاعت داد، در برابر اين نعمت مسئوليتى هم تعبيه شده است و آن فداكارى در راه خدا است . اينها بعنوان زكات است . اگر زكات آن نعمت را داد، اين زكات به صورت نورانى در قبر با او محشور مى شود و طرف چپ او مى ايستد و نمى گذارد از آن طرف آسيبى به او برسد. و آن صورت نورانى كه رو به روى او ايستاده است مى گويد من روزه او هستم . اگر كسى براى رضاى خدا روزه گرفت باطن و سر مثالى اين روزه به صورت نورانى در قبر جلو او قرار مى گيرد. و آن صورت نورانى كه پشت سر او است و نمى گذارد از پشت به او آسيبى برسد، مى گويد من حج و عمره او هستم .
در مراسم حج وقتى آن شخص خدمت امام سجاد - عليه السلام - عرض كرد حاجى ها زيادند ولى ضجه ها كم است : كثر الضجيج و قل الحجيع . حضرت فرمود اين چنين نيست : قل الحجيج و كثر الضجيج (125) حاجى ها كم اند، ناله ها زياد است ، آنگاه باطن آن افراد را نشان اين شخص داد. اين شخص در همان عالم وقتى نگاه به سرزمين عرفان كرد ديد اين سرزمين وسيع عرفات پر از حيوانات است و در بين اينها چند نفرى انسان است . هر كسى باطنى دارد كه با باطن اعمال او متحد است . حضرت در همان سرزمين عرفات باطن افراد زيادى را نشان داد تا بفهمد كه همه آنها انسان نيستند. عامل با عملش متحد است : يحشر الناس على نياتهم (126)؛هر كسى با نيتش محشور مى شود. باطن اينها را امام معصوم - عليه السلام - مى بينند و احيانا به ديگران نشان مى دهند.
و اما آن نورى كه پايين پاى اوست مى گوئيد من نيكى هاى هستم كه تو به برادران مؤ من روا داشتى ، خيرى كه به ديگران رساندى به اين صورت نورانى در آمده است . هر خيرى كه انسان به ديگرى مى رساند به صورتى نورانى در مى آيد و پائين پاى انسان قرار مى گيرد كه از آن طرف به انسان گزندى وارد نشود.
آنگاه اين 5 نفر كه خود را معرفى كردند از انكه بالاى سر اين مؤ من ايستاده است ، سؤ ال مى كنند تو كيستى كه از همه ما نورانى تر هستى ؟ مى گويد من ولايت خاندان پيغمبرم ، دوستى آن خاندان به اين صورت در مى آيد. محبت على و اولاد على به اين صورت در مى آيد. پيروى آنها به اين صورت در مى آيد كه از همه نورانى تر است و بالاى سر انسانها اشراف دارد. اين بعنوان سر محبت است .
يك وقت انسان اهل بيت - عليه السلام - را تصور مى كند و به آنها علاقه صورى دارد، يك وقت تشنه آنها است كه اين سر ولايت است . وقتى تشنه آنها بود با آنها محشور مى شود. ممكن نيست كسى تشنه آنها باشد و با آنها محشور نشود.
در يك نيم روز گرمى كسى دامن على بن ابيطالب - سلام الله عليه - را گرفت عرض كرد مرا موعظه كنيد. حضرت فرمود مجالس فراوانى را با هم گذرانديم و سخنرانيهاى زيادى را از ما شنيدى الان در اين نيم روز گرم چه حاجت كه موعظه اى از من بشنوى . عرض كرد دامن شما را رها نمى كنم ، مگر اينكه سخنى بگوئيد. حضرت اين جمله را فرمودند: انت مع من احببت (127). آنگاه دامن را از كف او رها كرد و وارد محل كارش شد. فرمود تو با محبت محشور مى شوى ، ببين به چه چيزى دل بسته اى ، مورد علاقه تو چيست ، چه مى خواهى ، اينطور نباشد كه ما به فكر همه چيزى باشيم ولى به فكر خود نباشيم . سرى به درونمان نزنيم كه درونمان چه كسى و چه چيزى را مى خواهد. گاهى ممكن است عمرى غافل باشد و نداند كه چه مى طلبد. همتمان اين نباشد كه ما را بعد از مرگ به جهنم نبرند، همت آن باشد كه لااقل آنچه در روايات است در برزخ بدانها برسيم ، چه رسد به آن جهت عقلى و چه رسد به آن اسرار و باطن هاى عقلى اين عبادات . اگر بپرسى آيا مى شود باطن نماز را ببيند، يعنى همين صورت نورانى را بايد گفت آرى . انسان نماز، روزه ، حج و جهاد را مى بيند. اگر كسى توانست چشم ملكوتى پيدا كند، خيلى از چيزها را مى بيند و ديگر در قيامت متحسر نيست ، كه چرا اين همه نعمت در اختيارم بود و من بيراهه مى رفتم . به اين حد قناعت نمى كند كه جهنم نرود.
فرمودند درجات بهشت به عدد آيات قرآن كريم است و براى مؤ من در بهشت منزلى است كه اگر همه اهل دنيا بخواهند در آن سكنى كنند، جاى دارد (128). اين كدام عالم است ؟ اين روح انسان تا كجا كاربرد دارد كه مى تواند يك چنين مقاماتى را تحصيل كند؛سر اين عبادات چيست ؟ همين نماز و روزه اينجا به آن صورت ظهور مى كند، همين اعمال ظاهرى ما يك صورتى دارد كه به آن صورت محشور مى شويم كه با ما خواهد بود و از ما جدا نخواهد شد. به احكام عبادت پرداختن به پايان راه رسيدن است . آنچه كه در اين حديث شريف آمده است ، باطن برزخى عبادات است .
اميرالمؤ منين - عليه السلام - به حارث همدانى كه از شاگردان معروف حضرت است ، مى فرمايد: هر كه بميرد، من را مى بيند (129). قبل از اينكه اين جمله ها را بفرمايد؟ مى گويد: من برادر پيامبرام ، اول كسى هستم كه به پيامبر ايمان آوردم . من پيامبر را تصديق كردم ، در حالى كه هنوز آدم ابوالبشر خلقتش كامل نشده بود. اين كدام عالم است ؟ اين مربوط به كدام جهان است آيا اين عالم طبيعت است
مختصر وقتى پايان دنيايش فرا رسيد، در عالم برزخ وارد مى شود. ديگر چشم او جائى را نمى بيند و گوش او صدائى را نمى شنود. حواس ظاهره ارتباطشان را از عالم طبيعت قطع كرده اند. روح تعلقش را از اين طبيعت كم كرده است .
دفعه اين شخص مى بيند كه در كنار بدن او عده اى از مهمانان گرانقدر و نورانى حاضرند. چشمش بستگان و فرزندان خود را نمى بيند - چون چشم طبيعى اش بسته شد - اما مهمانان گرانقدر را مى بيند، ولى آنان را نمى شناسد. نمى داند اين چهره هاى نوارنى كيانند. آنگاه معرفى مى كنند، مى گويند اينكه پيشاپش همه است پيامبر اسلام است ؛و اينكه در كنار پيامبر مى باشد على بن ابيطالب - عليه السلام - است . و در كنار على حضرت فاطمه - سلام الله عليها - است و آنكه در كنار او است حسن بن على - عليه السلام - است . و آنكه در كنار اوست ، حسين بن على - عليه السلام - مى باشد (130). ائمه معصومين عليه السلام را يكايك مى شمارند. انسان در اولين لحظه ورد به برزخش آن چهره هاى نورانى را با اين وضع مى بيند، حال جاى بحث دارد كه آيا اين چهره هاى نورانى را همه مى بينند، يا فقط مؤ من مى بيند؟ اگر همه على بن ابيطالب را مى بينند آيا با يك چهره مى بينند يا چهره هاى گوناگون مى بينند؟
انسان بايد اين محبت و عداوتى را كه در وجود خود دارد، روح بدهد. سر و باطن اين محبت را به اين محبت بچشاند تا يك محبت زنده اى باشد و گر نه اين محبت و عداوت را خيلى ها دارند. چيزى در عالم وجود ندارد كه اين دو بعد جذب و دفع ، سلب و اثبات در او نباشد؛منتها در وجود انسان مؤ من آنه حساب شده و رقيق شده يافت مى شود.
در اين زمينه رساله هاى منسوب به خواجه نصير الدين طوسى - رضوان الله تعالى عليه - است . او در اين رساله شريف مى گويد آنچه در نوع جمادات هست بنام جذب و دفع در گياهان و حيوانات و انسان ها هم هست (131).
چون اگر يك سنگ يا خاكى بخواهد در بدخشان لعل بشود يا در يمن عقيق بشود، ناچار است آن خاك هاى مستعد و مناسب را جذب و آن مواد ناسازگار را دفع كند.
اين طور نيست كه هر خاكى شايسته آن باشد كه عقيق يا لعل بشود. اين جذب مناسب و دفع نامناسب در همه معادن و گياهان و خاك ها هست . مثلا گياه هر غذائى را جذب نمى كند بلكه هر چه مناسب به حال او است جذب كرده و هر چه نامناسب است دفع مى كند. در حيوانات اين جذب و دفع بصورت شهوت و غضب در مى آيد. از اين رقيق تر بصورت محبت و عداوت از اين مقدار بالاتر آمده و رفيق تر شده بصورت ارادت و كراهت ظهور مى كند و از همه اينها گذشته اگر خيلى رقيق و لطيف شد، بصورت تولى و تبرى جلوه مى كند. كه اين جزء خواص اولياء حق و مؤ منين الهى است .
مؤ من بايد داراى تولى باشد، يعنى اسرار عبادات را دوست داشته باشد.
دوست نماز باشد؛نه نماز خوان باشد. سيد الشهدا - سلام الله عليه - به ابا الفضل - سلام الله عليه - فرمود به اين قوم بگو امشب را كه شب عاشورا است به من مهلت بدهند براى اينكه خداى سبحان مى داند انى احب الصلوه له (132). كه من نماز را براى رضاى خدا دوست دارم . نماز، محبوب من است نه من نماز خوانم .
اين اعمال صورى و ظاهرى را كه همه دارند، آداب نماز هم كه ميسور خيلى هاست . آن باطن و حقيقت نماز، محبوب من است . من نماز را دوست دارم و مى خواهم از دوستم وداع كنم .
از امام سجاد - سلام الله عليه - و ديگر معصومين - سلام الله عليهم - رسيده است كه ؛ اذا صليت صل صلوه مودع (133)، وقتى نماز مى خوانيد مثل آن كسى باشيد كه مى خواهد نماز را وداع كند. زيرا ممكن است اجل نگذارد به نماز بعدى برسى .
نماز خواندن مهم نيست . نماز را و باطن نماز را دوست مهم است . جنگ كردن مهم نيست ، انسان بايد آن جهاد فى سبيل الله را دوست داشته باشد. چرا همه اين جنگ آوران جهان طبيعت محو شدند و فقط رزمندگان اسلامى در كل جهان ماندند، و براى هميشه مى مانند. مگر در مغول كشتار وحشيانه كم بود، مگر سرانى را نگرفته و اعدام نكردند. چه انسانهايى كه پوست سرهاشان را كندند و آنها را پر از كاه كردى و روى نى ها قرار دادند. چرا فقط در كتابهاى تاريخ دفن شد؟ چرا اين حرفها باقى نماند؟ در جريان حمله مغول بعضى از سران را تكه تكه كرده سر را به يك قسمت دستها را به يك قسمت پاها را به يك قسمت ، بين بغداد و تبريز و شيراز تقسيم كردند تا مردم آن مناطق وحشت زده خاموش شوند. در هجو اينها گفته اند: فى الجمله يك هفته جهانگيرى شدى .
گفتند شما قصد جهانگيرى داشتيد. ديديد رقيب ، شما را تكه تكه كرد، در ظرف يك هفته سر را به بغداد و پا را به تبريز و دستها را به شيراز فرستاد. اينها فقط در كتابهاى تاريخ مدفن شد. اين جنگها چون روح و باطنى ندارند دفن مى شوند.
اما اين رزم آوران اسلامى ، تاريخ را به خود متوجه مى كنند، چرا؟ چون جنگشان يك روحى دارد. براى دنيا و مقام براى خود نيست . كسى كه براى خاك مى جنگد خونش هم به اندازه خاك مى ارزد؛ولى كسى كه براى خدا جنگيد، خونش ثار الله و خونهاى او ياد خدا است . اگر كسى دوست جهاد فى سبيل الله باشد، براى ابد زنده است . روزه بگيرد براى ابد زنده است . بين اينكه كسى بگويد من نماز مى خوانم و اينكه سيد الشهداء- عليه السلام - مى فرمايد من نماز را دوست دارم فرق بسيارى است . و عزيز من مى باشد بچه امام سجاد - عليه السلام - و فرزندان امام باقر - عليه السلام - اين حال را داشته اند. سعى مى كردند وقتى حضرت مشغول نماز شد، شروع به بازى بكنند. مى گفتند وقتى حضرت شروع به نماز كرد ديگر متوجه ما نيست ؛هر چه سر و صدا هم بكنيم آزاد هستيم (134). وقتى آتش سوزى در مكان مجاور حضرت كه نماز مى خواندند اتفاق افتاد، سر و صدا شد و آن را خاموش كردند. حضرت بعد از مدتى كه نماز شان تمام شد به عرض ايشان رساندند كه اين جا آتش گرفته بود و ما داشتيم خاموش مى كرديم و اين همه سر و صدا بود شما متوجه نبوديد؟ فرمودند: خير. عرض كردند: چطور؟ فرمود: من داشتم يك آتش ديگرى را خاموش مى كردم ، من داشتم آتش آن عالم را خاموش ‍ مى كردم (135). مگر آتش آن عالم را انسان مى بيند؟ بلى مى بيند. قرآن كريم فرمود اگر علم يقين داشته باشيد آتش قيامت را مى بينيد: كلا تعلمون علم اليقين لترون الحجيم ثم لترونها عين اليقين ثم لتسئلن يومئذ عن النعم (136). معلوم مى شود باطن گناه آتش ‍ است ، چه اينكه باطن ثواب بهشت است باطن نماز و روزه بهشت است چه فرمود اگر شما اهل راه باشيد هم اكنون جهنم را مى بينيد. آنكه مى گويد به چنين و چنان دليل جهنمى است اين صرفا لفاظى مى كند:

خود هنر آن دان كه دى آتش عيان
نى گپ دل على النار الوفان (137).
آنكه مى گويد بالاخره يك قيامت و آتشى هست چون از دودش ‍ معلوم است و از دود مى خواهد پى به آتش ببرد، اين به لسان اهل معنى دارد گپ مى زند، اين هنر نيست ، هنر اين است كه انسان بر اساس اين آيه قرآن ، باطن گناهان كه همان جهنم است ، ببيند. گناهان هم يك احكام و آداب و اسرارى دارند. درون گناه شعله و آتش است و در مقابل درون نماز و روزه بهشت است .
عده اى از شاگردان على عليه السلام نيز به اين اسرار پى برده بودند.
حارثه بن مالك به حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد من جهنم و اهلش و بهشت و اهلش را مى بينم و صداهاى آنان را مى شنوم (138) ؛پس اين طور نيست كه اسرار عبادات مخصوص ائمه - عليه السلام - يا مخصوص انبياء الهى باشد. اگر چه آنها مقاماتى دارند كه فكر ما به آنجا نمى رسد؛اما اين طور نيست كه اگر كسى بهشت يا جهنم را ديد ديگر به منصب امامت رسيده باشد. امام رضا عليه السلام وقتى مقام شامخ امامت را تبيين مى كنند مى فرمايد: امام مقامى دارد كه اصلا فكر شما به آنجا نمى رسد: و هو بحيث النجم من ايدى المتناولين اين العقول من هذا و اين الاختيار من هذا (139)، امام مثل آن ستاره اى است كه در آسمان باشد همانطور كه دست هيچ كس به ستاره آسمان نمى رسد عقل هيچ كس هم به مقام امام نمى رسد، اينطور نيست كه امام را انسان بتواند با عقل هيچ كس هم به مقام امام نمى رسد، اينطور نيست كه امام را انسان بتواند با عقل بشناسد. امام آن انسانى نيست كه ديگران وى را بشناسند و بعنوان رهبر و خليفه او را تعيين كنند.
امام را بايستى خداوند متعال تعيين كند. اما شاگردان امام مى توانند بهشت و جهنم و باطن گناه را ببيند لااقل خواب هاى خوب ببينند. اين كه ما در بيدارى و خواب واقعا در خواب هستيم ، نه خواب براى ما كلاس است نه بيدارى ، براى اين است كه بيدارى را مواظب نيستيم ، مرحوم كلينى - رضوان الله عليه - نقل فرموده است كه اصحاب وقتى حضرت رسول خدا - عليه الاف التحيه و الثناء - شرفياب مى شدند، حضرت سوال مى فرمودند هل من مبشرات ؟(140) ديشب چه ديديد.
انسان مى خوابد كه چيز بفهمد نه آنكه آنقدر بخورد كه بخوابد، آنچه را ما گرفتارش هستيم . ما از بس مى خوريم خوابمان مى برد، اين است كه فقط عمر را هدر داده ايم . اگر كسى خود را با منافقين و افراد فاسد بسنجد ضرر كرده است . زيرا امام مجتبى فرمود خود را با بدان نسنجيد.
اسرارى در پيش است كه انسان مى تواند به آنها برسد كه به وصف نمى آيد. روزه گرفتن براى آن نيست كه انسان كمبود غذاى روز را در شب جبران كند. كسى در محضر رسول خدا - سلام الله عليه - آروغ زد، حضرت فرمود: كمتر بخور، شايسته نيست كه انسان آنقدر غذا بخورد كه وقتى در جمع ديگران نشسته است ، آروغ بزند: اقصر من جشاك فان الطوس و الناس جوعا يوم القيامه اكثر هم شبعا فى الدنيا (141). گذشته از آنكه پرخورى براى سلامت انسان ضرر دارد، انسان بايستى ادب مجلس را رعايت كند. آنقدر غذا نخورد كه وقتى وارد يك مجلس شد آروغ بزند يا خوابش ببرد.
حضرت در آن اسرار مى فرمايد: شما مى توانيد جهنم و بهشت را ببينيد. اين جاى انسانيت است نگوئيم كه اينها مقام امامت است . مقام امام به عقل ما نمى رسد كه چه مقامى است . اگر براى عبادت اسرارى است اينها اسرار مثالى و برزخى عبادت است ، چه رسد به اسرار عقلى .