8- تجربه
براى تكامل روحى به تجربه نيازمنديد
نه تنها پيشرفت در تحصيل علم و دانش و رسيدن به مقامات عالى علمى و نه تنها به
دست آوردن مراتب معنوى و روحى؛ بلكه رسيدن به هر گونه هدفى كه رسيدن به آن مشكل
است، احتياج به تجربه، بلكه نياز به تجربهها دارد.
در اين باره حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
... وَكُلُّ مَعُونَةٍ تَحْتاجُ اِلَى التَّجارِبِ.(112)
هر امر مشكلى كه كمك لازم دارد به داشتن تجربهها نيازمند است.
انسانى كه در جستجوى مقامات بزرگ و رسيدن به هدفهاى عالى است، بايد از
تجربههاى گوناگون شخصى و همچنين تجربههاى كسانى كه به آن هدف رسيدهاند، استفاده
كند؛ تا بتواند هر چه زودتر به مقصد خويش نائل گردد.
تجربه و زمامدارى
پيكره عدالت و مظلوميّت تاريخ، حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام دارا بودن تجربه
را، از شرايط حتمى سرپرستان امور مىدانند. آن بزرگوار در ولايت نامه خود به جناب
مالك اشتر - كه راهنماى همه نسلها براى پياده كردن عدالت است - چنين مىفرمايند:
ثُمَّ انْظُرْ في اُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمْ اِخْتِباراً،
وَلاتُوَلِّهِمْ مُحاباةً وَاَثَرَةً، فَاِنَّهُما جِماعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ
وَالْخِيانَةِ وَتَوَّخَ مِنْهُمْ اَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَياءِ مِنْ اَهْلِ
الْبُيُوتاتِ الصَّالِحَةِ.(113)
به امور كارگزاران خود بنگر، و آنان را با آزمايش به كارها بگمار، و سرپرستى كارها
را به خاطر ميل خود و رأى شخصى، به آنان مده؛ زيرا كه ميل شخصى و استبداد، كانون
ستمها و خيانتهاست؛ و از ميان كارگزاران، اهل تجربه و حيا را كه از خاندانهاى صالح
هستند، انتخاب نما.
در اين فرمان، حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام براى لايق بودن سرپرستى كارها،
دارا بودن امورى را شرط مىدانند: آنان علاوه بر آن كه بايد داراى حيا بوده و از
خانوادههاى صالح برخواسته باشند، بايد در كارهايى كه به آنها واگذار مىشود،
داراى تجربه باشند؛ تا بوسيله استفاده از تجربههائى كه داشتهاند، بتوانند زمام
كارها را بدست گرفته و از عهده آن به خوبى برآيند.
فرمان حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام درباره انتخاب و گزينش افراد با حيا و با
تجربه، براى جلوگيرى از وقوع پيش آمدهاى ناگوار و ناشايست است.
تجربه در مسائل علمى و صنعتى
تجربه نه تنها در امور مملكتى بلكه در مسائل علمى و يافتن تازههاى علم و دانش،
نقش مؤثّرى دارد.
به اين جهت «جابر بن حيّان« تجربه را براى رسيدن به مقامات علمى، يكى از شرايط
مهم مىداند. او به جاى واژه تجربه كه امروزه متداول است، واژه تدبير را به كار
برده و شرط اساسى يك دانشمند حقيقى را انجام تدبّرات مىداند.
او مىگويد: دانشمند واقعى كسى است كه تجربه را پيشه كند؛ كسى كه اين روش را به
كار نبندد، نمىتوان او را دانشمند دانست. در ارزش تجربه، در تمامى صنايع )علوم(،
همين بس كه صنعتگرى كه در كار خويش تجربه را به كار مىبندد، روز بروز بر مهارتش
افزوده مىشود؛ امّا صنعتگرى كه تجربه نمىكند، همچنان راكد مىماند.(114)
تجربه، عقل را افزايش مىدهد
تجربه نه تنها بر نيروى علمى و مهارت انسان مىافزايد، بلكه افزايش دهنده قدرت
عقلى انسان نيز مىباشد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام انسان را علاوه بر عقل ذاتى و طبيعى، داراى عقل
تجربى مىدانند و مىفرمايند: همان گونه كه مىتوان از عقل طبيعى استفاده نمود، از
عقل تجربى نيز مىتوان بهرههاى فراوان گرفت. اين گفتار از فرمايشات آن حضرت است:
اَلْعَقْلُ عَقْلان: عَقْلُ الطَّبْعِ وَعَقْلُ التَّجْرِبَةِ وَكِلاهُما يُؤدّي
اِلَى الْمَنْفَعَةِ، وَالْمَوْثُوقُ بِهِ صاحِبُ الْعَقْلِ وَالدّينِ.(115)
عقل دو قسم است: 1- عقل طبيعى 2- عقل تجربى، و هر دو قسمِ عقل، باعث منفعت و سود
مىشود و به كسى بايد اطمينان نمود كه صاحب عقل و دين باشد.
بنابراين هر چه تجربه انسان بيشتر شود، بر عقل تجربى او افزوده مىشود. بايد
براى ازدياد عقل و تكامل آن، دست به تجربه زد و با به دست آوردن تجربه و عمل بر طبق
دريافتهاى تجربى، به تكامل عقلى دست يافت.
علاوه بر روايت گذشته، گفتارى شيوا از حضرت امام حسينعليه السلام نقل شده است
كه آن حضرت مىفرمايند:
طُولُ التَّجارِبِ زيادَةٌ فِي الْعَقْلِ وَالشَّرَفِ وَالتَّقْوى.(116)
طولانى شدن تجربهها، در عقل و شرف و تقواى انسان مىافزايد.
بر اساس اين فرمايشات، درك مىكنيم كسانى كه برنامههاى سنگين و پر مسئوليّت را
متعهّد مىشوند، بايد داراى تجربه باشند تا به اين وسيله علاوه بر عقل ذاتى، از عقل
تجربى نيز استفاده نمايند و بر قدرت عملى خود بيفزايند.
تجربه يا راه فرار از نيرنگ
نكته ديگرى كه بايد به آن توجّه داشته باشيم اينست كه: جهان كنونى ما بازار
شيّادان و دنياپرستان است. آنان با نقشههاى گوناگون و طرحهاى شگفت آور، مردم ساده
لوح را فريب داده و گمراه مىنمايند. ما بايد از راه گريز، آگاهى داشته باشيم و آن
را به ديگران بياموزيم.
تجربه يكى از راههاى فرار از نيرنگ آنان است. با تجربه مىتوانيم افراد را
بشناسيم و به اين وسيله از فريب و نيرنگ آنان در امان باشيم.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ لَمْ يُجَرِّبِ الْاُمُورَ خُدِعَ، وَمَنْ صارَعَ الْحَقَّ صُرِعَ.(117)
آن كس كه كارها را تجربه نكند، نيرنگ مىخورد و آن كس كه با حقّ گلاويز شود، به
زمين خواهد خورد.
تجربه، انسان را هوشيار مىنمايد و بر اطّلاع و آگاهى انسان مىافزايد.
انسانِ با تجربه، انسانِ دنيا ديده و كار آموختهاى است كه از فريب خوردن
شيّادان و گمراه كنندگان محفوظ مىماند.
بر اثر تجربه، راهها از چاهها شناخته مىشود و مردان خود ساخته از افرادِ به
دنيا پرداخته، تشخيص داده مىشوند. سعادت از آن كسى است كه راه راست را دقيقاً
بشناسد و از افتادن در چاله و چاه خود را نگه دارد. و شقاوت نتيجه عمل افرادى است
كه از تجربهها اندرز نمىگيرند و خود را به گرفتاريهاى گذشته مجدّداً گرفتار
مىكنند.
دوستان در دشواريها، تجربه مىشوند
با سختيها و تلخيها، مىتوان دوستان واقعى را شناخت و ميزان صداقت آنان را بدست
آورد. مصائب و گرفتاريهائى كه براى اهل بيتعليهم السلام پيش آمد و همچنين غيبت
امام عصر ارواحنا فداه، وسيله بزرگى براى آزمايش و شناخته شدن شيعيان واقعى بوده و
هست؛ زيرا تنها پيروان راستين حاضرند از رهبران خود حتّى در سختترين شدايد حمايت
وپشتيبانى كنند و در امتحان و تجربه سرافراز باشند.
به اين جهت آن گاه كه حضرت يوسف علىنبيّنا و آله و عليهالسّلام از زندان آزاد
شد، بر در زندان نوشت:
هذا قُبُورُالْاَحْياءِ وَبَيْتُالْاَحْزانِ وَتَجْرِبَةُالْاَصْدِقاء وَشِماتَةُ
الْاَعْداءِ.(118)
زندان، قبور زندگان و خانه غمها و وسيله تجربه دوستان و سرزنش كردن دشمنان است.
بنابراين سختيها و گرفتاريها به هر گونه و به هر صورتى كه باشد، وسيلهاى است
كه انسان مىتواند با آن، دوستان خود را آزمايش كند و ميزان دوستى آنان را تجربه
نمايد.
دشمنان واقعى آنانند كه به ظاهر لباس دوستى را پوشيدهاند؛ ولى در مواقع
خطرناك، دوستان را رها كرده و از دشمنان، بيشتر ضربه مىزنند. سختيها و گرفتاريها،
محك تجربه و وسيله شناخت اين گونه افراد است.
از تجربهها درس بياموزيد
تجربههاى خوب و بد، تلخ و شيرين در زندگى، ما را براى زندگى بهتر آماده
مىسازد و توانايى آن را دارد كه بهترين درس عبرت براى آينده ما باشد؛ تا بوسيله
آن، اشتباهات گذشته را تكرار نكنيم و براى استفاده در آينده از برنامههاى مفيد
اطّلاع داشته باشيم. اگر ما از تجربه درس نياموزيم، از چه برنامهاى مىتوانيم
بهرهمند شويم؟!
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
وَمَنْ لَمْ يَنْفَعْهُ اللَّهُ بِالْبَلاءِ وَالتَّجارِبِ، لَمْ يَنْتَفِعْ
بِشَيْءٍ مِنَ الْعِظَةِ.(119)
كسى را كه خداوند بوسيله گرفتاريها و تجربهها سود نرساند، از هيچ گونه موعظهاى
بهرهمند نخواهد شد.
بنابراين از گرفتاريها و تجربههائى كه براى شما رخ مىدهد، بايد بهترين
استفاده را ببريد و خود را آماده زندگى بهتر بنمائيد.
از تجربه ديگران استفاده كنيد
تاريخ شاهد جريانات بزرگى است كه بايد به عنوان تجربه از آنها درس عبرت بگيريد،
و از نتايج خوب و بدى كه مردم در زمانهاى گذشته از رفتار و كردار اجتماعى و فردى
ديدهاند، استفاده كنيد؛ زيرا پند گرفتن از تجربه، اختصاص به آنچه را كه خود انجام
دادهايد، ندارد؛ بلكه از تجربه ديگران نيز بايد بهرهمند شويد.
گاهى موانع بزرگ و مشكلات زياد، انسان را از رسيدن به هدف، مأيوس و نااميد
مىسازد؛ ولى استفاده از تجربههاى ديگران، موانع و مشكلات موجود را برطرف مىسازد
و نااميدى را به اميدوارى تبديل مىكند؛ از اين رو ديگر براى بدست آوردن راه حلّ،
نيازى به تكرار تجربه و يافتن راه حلّ نيست.
اين، اندرزِ افراد كهنسالى است كه سرد و گرم دنيا را چشيدهاند؛ زيرا آنان
دوستان و نزديكان خود را به استفاده از تجربههاى ديگران سفارش كردهاند. يكى از
آنان «عوف بن كنانه« است. او در وصيّتهاى خود گفته است:
خُذُوا مِنْ اَهْلِ التَّجارِبِ.(120)
فرا گيريد از اهل تجربه.
زيرا هر كس كه جوياى كارى است، بايد از آنان كه در آن رشته داراى تجربه هستند
استفاده كند و از تجربههاى آنان بهرهمند گردد.
راه بهرهگيرى از تجربه ديگران
مراجعه به تاريخ و بررسى حالات تاريخ سازان در زمانهاى دور و نزديك و كيفيّت
نفوذ آنان در ميان جامعه و بررسى علل واقعى سقوط آنان مخصوصاً از تجزيه و تحليل
تاريخ بنى اسرائيل و حكومت فرعونهاى ستمگر بر آنان، مىتوانيم تجربههاى بزرگى در
زندگى اجتماعى و فردى خود داشته باشيم.
تجزيه و تحليل شخصيّت و ويژگيهاى مردان بزرگ، راه خوبى براى شناخت آنان است. ما
بايد زندگى معنوى شخصيّتهاى بزرگ را بررسى كنيم. رفتار و كردار آنان، بهترين تجربه
و درس عبرت براى ما است. اعمال شخصى افراد گذشته، بايد درس تجربه براى ما باشد، و
كردار اجتماعى مردم در زمانهاى گذشته، بايد درس تجربه براى اجتماع ما باشد.
ما بايد با بررسى حالات بزرگان، از تجربههاى فردى و اجتماعى آنان در زمانهاى
گذشته و جرياناتى كه براى آنان پيش آمده است، استفاده كنيم.
به عنوان مثال مىتوان گفت: بررسى و تحليل علل غيبت و ظهور انبياء گذشته، و
امكان تشرّف و ارتباط شخصىِ برخى از افراد با آنان در زمان غيبت آن بزرگواران،
مىتواند براى ما راهنماى خوب و تجربهاى بزرگ باشد كه به آگاهى ما در مسئله غيبت
و ظهور امام عصر عجّل اللَّه تعالى له الفرج بيفزايد.
استفاده بردن و بهرهمند شدن از تجربيّات شخصى و تجربههاى ديگران، از نعمتهاى
بسيار بزرگ خداوند است كه همه افراد از آن برخوردار نيستند. و فراموش نمودن
نتيجههايى كه انسان از تجربههاى گوناگون ديده است، دليل بر كم سعادتى انسان است.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مى فرمايند:
اِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حَرُمَ نَفْعَ ما اُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ
وَالتَجْرِبَةِ.(121)
انسان شقى، كسى است كه از منفعت عقل و تجربهاى كه به او داده شده است، محروم
بماند.
كسى كه از تجربه استفاده نكند، همچون مسافرى است كه بدون راهنما، بيابانها را
دايرهوار بپيمايد و پس از مدّتها رنج و مشقّت به مكان اولى خود باز گردد، اين گونه
افراد تنها نتيجهاى كه از مسافرت بدست مىآورند، رنج و زحمتى است كه وجود آنان را
فرا مىگيرد و به جاى تحصيل سود و منفعت، خود را به زحمت انداخته و عمر خود را به
تباهى مىكشانند.
از اين جهت، به مقتضاى عقل، انسانِ خردمند، بايد تجربهها را به خاطر بسپارد و
از تجربههاى خوب و بدِ خود و ديگران درس عبرت بياموزد و در نتيجه، تجربههاى گذشته
آموزش دهنده رفتار آينده او باشند.
تجربههائى كه آموختهايد از ياد نبريد
عقل و خرد، اساس نگهدارى و به خاطر داشتن تجربهها است. آنان كه از نيروى عقلى
كامل برخوردار نيستند، تجربههاى زندگى را به دست فراموشى مىسپارند و در موارد
ضرورى كه بايد از آنها استفاده كنند، هيچ گونه توجّهى به تجربههاى گذشته
نمىنمايند؛ ولى خردمندان درسى را كه از تجربه مىآموزند، هيچ گاه بدست فراموشى
نمىسپارند.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در وصيّت خود به حضرت امام حسن مجتبىعليه
السلام مىفرمايند:
وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارِبِ وَخَيْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَكَ.(122)
عقل، حفظ تجربهها و به خاطر داشتن آنها است و بهترين تجربهها، تجربهاى است كه
تو را پند دهد.
بنابراين حفظ همه تجربههاى تلخ و شيرين شخصى و يا آنچه بوسيله ديگران به تجربه
رسيده است، و همچنين استفاده از آنها در موارد لازم، دليل بر خردمندى انسان است؛
زيرا به ياد داشتن تجربهها و درس آموختن از آنها، از نيروى عقل سرچشمه مىگيرد.
در روايت ديگرى حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مِنَ التَّوفيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ.(123)
از توفيقات الهى، به خاطر سپردن تجربههاست.
هر چه را كه تجربه شده، - اگرچه توسّط ديگران باشد - بايد حفظ كرد و به موقع از
آن استفاده نمود. در اين صورت توفيق الهى شامل انسان مىشود.
بنابراين، بهترين تجربه آن است كه انسان از آن درس بياموزد؛ عبرت بگيرد و در
برنامههاى آينده خود آن را به كار گيرد.
پس اگر تجربه به دست فراموشى سپرده شود، سودى ندارد و از آن بهرهاى برده
نمىشود. همان گونه كه تكرار تاريخ، بسيارى از مسائل فراموش شده را زنده مىكند،
همين گونه با گذشت زمان و ورق خوردن صفحات زندگى، بسيارى از تجربههاى تلخ گذشته
تكرار شده و دو مرتبه تجربه گذشته در حافظه نقش مىبندد.
پس چه بهتر كه در مسير رسيدن به هدفهاى بزرگى كه انتخاب كرده و در آن
تجربههايى بدست آوردهايد، آنها را به خاطر سپرده و از آنها پند و اندرز بگيريد و
نگذاريد به خاطر غفلت از تجربههاى گذشته، تاريخِ زندگى شما، تكرار شود و پس از
گذشت سالها، همان نتائج و تجربههايى را كه قبلاً ديده بوديد، دو مرتبه با آنها
روبرو شويد.
آرى روش مردان بزرگ دين، به خاطر سپردن و استفاده از تجربههايى بوده است كه
خود يا ديگران آنها را آموخته و اندوختهاند. با استفاده از اين برنامه مىتوانيد
از وقت و فرصتى كه داريد، استفاده بيشترى نموده و توفيقات ارزندهترى را نصيب خود
گردانيد.
نتيجه بحث
آنان كه اهداف بزرگ را در سر مىپرورانند و در پى مقاصد عالى علمى و عملى هستند،
بايد به وسيله تجربه، به قدرتهاى علمى و معنوى خود بيفزايند.
تجربه، افزايش دهنده مهارت و نيروى علمى و عملى شما است؛ زيرا بوسيله تجربه، عقلِ
تجربى شما فزونى مىيابد؛ دوستان واقعى خود را بهتر مىشناسيد و از نيرنگ مكّاران
در امان مىمانيد.
با حفظ تجربههايى كه اندوختهايد، مىتوانيد كمبودهاى گذشته را جبران نموده و
آينده خود را درخشان سازيد. لزومى كه براى وجود استاد و معلّم در آموزش هر دانشى
وجود دارد، بر اساس تجربيّات علمى و عملى اوست.
با استفاده از تجربيّات خود و شخصيّتهاى بزرگ، مىتوانيد نيروهاى خفته خود را
بيدار كنيد و با بهرهگيرى از آنها، بر فراز فضاى جهان ناشناخته و اسرار آميز سير
نمائيد. بنابراين به تجربه نيازمنديد.
يك نصيحت بشنو از من كاندر آن نبود غرض
چون كنى رأى مهمى، تجربت از پيش كن
مصلحت از لفظ ديندارى كامل عقل جو
مشورت با رأى نزديكان دورانديش كن
9- مخالفت با نفس
مخالفت با نفس يا حاكميّت بر خويشتن
انسان بوسيله مخالفت با نفس و كنترل خويشتن، مىتواند به نيروهاى فوق العاده
روحى دست يافته، و از انرژيهاى عجيب روح كه بر اثر تهذيب نفس كمكم شكل مىگيرد،
بهرهمند شود. انسان مىتواند در اثر تشكّل و شكل گيرى نيروهاى روحى، بسيارى از
مشكلات خود و همچنين افراد ديگر را به آسانى برطرف سازد.
همان گونه كه موافقت با نفس، از سازمان يابى نيروهاى روحى، جلوگيرى مىكند و
آنها را پراكنده مىسازد، مخالفت با نفس و حاكم بودن بر خويشتن، نيروهاى پراكنده
روحى را جمع مىكند و آنها را سازمان مىدهد و كارساز مىنمايد.
مىتوانيم اثر مخالفت با نفس را به سدّى تشبيه كنيم كه در برابر مسيرهاى مختلف
آب قرار گرفته، و نه تنها از هدر رفتن آنها جلوگيرى مىكند، بلكه بر اثر اجتماع
آبها، بهترين توليد كننده نيروى برق مىگردد و سبب روشنايى شهرها و به كار افتادن
كارخانههاى بزرگ مىشود.
مخالفت با نفس نيز نه تنها مانع هدر رفتن انرژيهاى روحى و آسمانى در انسان
مىشود، بلكه بر اثر اجتماع و جمع شدن قواى روحى، يك انسان معمولى را مبدّل به يك
انسان فوق العاده، صاحب اراده و باشخصيّت مىنمايد.
عقل به منزله همان سدّ است كه خداوند آن را در انسانها قرار داده است، تا
بوسيله آن، نفس را مهار كرده و قواى روحى را متمركز نمايد.
آيا شما حاضريد به وسيله مخالفت با نفس، از نيروهاى بزرگى كه خداوند در نهادتان
قرار داده است، استفاده كنيد؟
همان گونه كه در زير زمين و اعماق آن، دفينههاى پر قيمت و گرانبها وجود دارد،
در پشت پرده هواهاى نفسانى ما نيز، نيروها و قواى عجيب روحى وجود دارد و همان گونه
كه اگر انسان خاكها را كنار بريزد، به دفينههاى گرانبها دست مىيابد، اگر هواهاى
نفسانى را كنار بگذارد، به قدرتهاى بزرگ روح دست مىيابد.
همان گونه كه موافقت با نفس، نيروهاى روحى و انرژيهاى آسمانى را نابود مىكند و
از سازمان يابى و شكل گيرى آنها جلوگيرى مىنمايد؛ اگر با نفس به مخالفت پردازيد و
هواهاى نفسانى را ترك كنيد، قدرتهاى روحى در شما ظاهر مىشود و قلب شما داراى حيات
مىشود. در اين صورت از قدرتهاى بزرگى برخوردار خواهيد شد كه خود نيز از وجود آن
دچار شگفتى و تعجّبخواهيد شد!
حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
بِمَوْتِ النَّفْسِ يَكُونُ حَياةُ الْقَلْبِ.(124)
زنده شدن دل، با موت نفس واقع مىشود.
وقتى كه جنبههاى حيوانى نفس از ميان برود، حالات رحمانى در او استقرار مىيابد
و زمان زنده شدن و حيات قلب فرا مىرسد.
در اين روايت در ضمن جملهاى كوتاه، پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم درياى
بيكرانى از انوار معارف را بيان فرمودهاند.
با حيات قلب، توانائيهاى روحى و معنوى ايجاد مىشود و قدرت بىنظيرِ معنوى
سامان مىيابد.
غلبه نفس بر عقل
نيروى نفس آن قدر قوى و سركش است كه مىتواند مسائل فطرى انسان را تغيير دهد و
او را آماده و راضى براى نابودى و قتل نزديكترين عزيزان خود بنمايد! با اين كه
علاقه و محبّت به نزديكان، از مسائل فطرى و طبيعى انسان است؛ ولى نفس مىتواند
دوستى آنان را از دل ربوده و بغض و عداوت آنان را جايگزين آن كند.
«قابيل« اوّلين فردى است كه اين جنايت به دست او اتّفاق افتاد. خداوند درباره
او مىفرمايد:
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ اَخيهِ فَقَتَلَهُ فَاَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ
».(125)
نفس او، او را بر قتل برادرش آماده كرد، پس او را كشت و از زيانكاران گرديد.
بنابراين نفس، نه تنها تغيير دهنده صفات انسان است؛ بلكه بر اثر وسوسه و تحريك،
تغيير دهنده مسائل فطرى انسان نيز هست. همان گونه كه «قابيل« به جاى محبّت «هابيل«،
بغض و دشمنى او را در دل خود قرار داد تا سرانجام با كشتن او، دست خود را به خون او
آلوده ساخت.
در اين گونه موارد، نفس كاملاً بر عقل حكومت مىكند؛ زيرا گاهى قدرت نفس تا
حدّى است كه مىتواند عقل را با همه نيرو و توانش به اسارت درآورد و از ارشاد و
راهنمايى او جلوگيرى نمايد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
وَكَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسيرٌ تَحْتَ هَوى اَميرٍ.(126)
چه بسيار است كه عقل در تحت اسارت نفس است، و نفس در تخت امارت!
بسيارى از افراد، از نيروى عقلى فراوانى برخوردارند و ذاتاً آماده براى رسيدن
به اهداف عالى هستند؛ ولى نه تنها از وجود اين سرمايه پرارزش معنوى استفاده
نمىكنند، بلكه با پيرويهايى كه از نفس امّاره مىنمايند، آن را در تحت اسارت نفس
درآورده، و قدرت راهنمائى و ارشاد عقلى را در خود نابود مىكنند.
بنابراين بايد به درمان نفس خود بپردازيد؛ تا نيروهاى عقلى را از اسارت آن نجات
دهيد.
نفس خود را درمان كنيد
نفس، موجود عجيبى است؛ زيرا مىتواند انسان را به بالاترين درجات انسانيّت بالا
برد، همچنان كه قدرت دارد او را در اعماق درّههاى خوفناك رذالت رها كند.
بر انسان ضرورى است كه نفس خود را رها نسازد و در تمايلات و خواستهها او را
آزاد نگذارد.
حضرت امام صادقعليه السلام مىفرمايند:
لاتَدَعِ النَّفْسَ وَهَواها.(127)
نفس و خواستههاى او را، به خود وامگذار.
زيرا نفس داراى نيروئى است عظيم؛ ولى سركش، بدخو و نافرمان! ما بايد به مداواى
آن بپردازيم؛ تا بتوانيم از قدرت آن استفاده كنيم.
امام صادقعليه السلام در پايان روايت، راه درمان نفس را بيان كردهاند. آن
حضرت مىفرمايند:
وَكَفُّ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوي دَواها.(128)
بازداشتن نفس از آنچه را كه هوس مىكند، دواى اوست.
با معالجه و درمان نفس، مىتوانيد آن را به يك قدرت سالم و رحمانى تبديل كنيد،
و از انرژى پرتوان روحى كه در وجود شماست، بهرهمند شويد.
با مخالفت نفس، قدرت و نيروى عظيمى كه در نفس - بالقوة - وجود دارد، به فعليّت
مىرسد و امكان استفاده از آن براى شما ايجاد مىشود.
كسانى مىتوانند آينده خود را درخشان سازند و از انوار تابناك ولايت
معصومينعليهم السلام نورانى شوند كه حالات نفسانى خود را دگرگون سازند و در آن
تحوّل ايجاد كنند.
در صورتى كه انسان حالات نفسانى خود را تغيير دهد، حالات معنوى او نيز تغيير
مىپذيرد. خداوند مىفرمايد:
«اِنَّ اللَّهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ
».(129)
براستى كه خداوند تغيير نمىدهد آنچه را كه بر هر قومى مىگذرد، تا آنچه را كه در
نفس آنان است تغيير دهند.
بنابراين سرنوشت جامعهها و نيكبختيها و بدبختيهايى كه مردم را فرا مىگيرد،
بر رفتار و خواستههاى نفسانى آنان بنيان گذارى شده است.
دعا براى تهذيب نفس
براى نجات از هواها و خواستههاى نفسانى، دعا و نيايش به درگاه خداوند و توسّل
به اهل بيت عصمتعليهم السلام اثرى بسزا دارد. به اين جهت ائمه اطهارعليهم السلام
در دعاهاى بسيارى، ما را راهنمائى فرمودهاند كه براى برطرف شدن هواهاى نفسانى دعا
كنيم.
به عنوان نمونه در دعائى كه در شبهاى چهارشنبه خوانده مىشود، آمده است:
اَللَّهُمَّ ... اَصْلِحْ ما بَيْني وَبَيْنَكَ وَاجْعَلْ هَوايَ في
تَقْويكَ.(130)
خداوندا ميان من و خودت را اصلاح فرما و هوى و خواسته مرا در پرهيز از مخالفت با
خودت قرار ده.
در صورتى خواستههاى انسان چيزى جز تقواى الهى نيست كه داراى نفس مهذّب و
ساختهشده باشد. بنابراين اگر بخواهيم از هواها و خواستههاى پست نفسانى دور باشيم،
بايد براى تهذيب نفس و خودسازى دعا كنيم.
خود را به مخالفت با نفس عادت دهيد
هر عملى كه براى خاطر نفس انجام شود، اگرچه كارى كوچك باشد، اندكى از قدرت روحى
را از بين مىبرد! مخالفت با نفس، اين قوا را در انسان متمركز مىسازد و ايجاد نيرو
و نورانيّت مىكند. مخالفت با نفس هر چه بيشتر شود، قواى روحى بيشتر مىشوند و از
توان و قدرت بيشترى برخوردار مىشوند.
مخالفت با نفس، همراه با سختيها و مشكلاتى است كه بسيارى از مردم به خاطر همين
سختيها از آن دست برمىدارند و گروهى ديگر كه با هواهاى نفسانى به مبارزه
مىپردازند، به دليل عدم ثبات و استقامت، پس از مدّتى راه خود را رها مىكنند و به
دنبال خواهش نفس روان مىشوند.
توجّه به يك نكته مىتواند اين گونه افراد را از نظر روحى تقويت نمايد و آنان
را به ادامه راهى كه رفتهاند اميدوار نمايد.
آن نكته عبارت است از اهميّت مسئله اعتياد به كارهاى نيك. سختى و زحمتى كه در
مخالفت با نفس وجود دارد بر اثر خو گرفتن و اعتياد به كارهاى خوب از ميان مىرود؛
به گونهاى كه ترك مخالفت نفس مشكل مىشود. به اين جهت حضرت امام باقرعليه السلام
مىفرمايند:
عَوِّدُوا اَنْفُسَكُمُ اَلْخَيْرَ.(131)
نفسهاى خودتان را به كار خير عادت دهيد.
زيرا بر اساس معتاد شدن به كارهاى خير، نه تنها انسان از كارهاى زشت دست
برمىدارد، بلكه به كارهاى نيك - گرچه سنگين و پرزحمت باشد - معتاد شده و خو
مىگيرد. اعتياد به هر چيزى، آن را جزء خلق و خوى انسان قرار مىدهد، بطورى كه نه
تنها انجام آن، مشكل چندانى ندارد؛ بلكه ترك آن رنجآور مىشود.
بنابراين با انجام كارهاى نيك و معتاد شدن به آن، نه تنها مخالفت با نفس را
براى خود آسان مىكنيد، بلكه به آن خو گرفته، بگونهاى كه ترك آن براى شما رنج آور
مىشود.
وقتى كه يك فرد خيانتكار، براى اولين بار دست به سرقت يا خيانتى ديگر مىزند،
در باطن احساس شرم و گناه مىكند. او قلباً مىپذيرد كه خود را به كار زشت و ناپسند
آلوده ساخته است؛ ولى كمكم با تكرار گناه، احساس شرمندگى در او كاسته مىشود؛ تا
آنجا كه نه تنها با ارتكاب گناه احساس شرم و گناه نمىكند، بلكه به آن معتاد شده و
توانايى ترك آن براى او وجود ندارد.
همان گونه كه مرور زمان و تكرار گناه براى عدهاى اعتياد آور است و ترك آن بر
ايشان مشكل مىشود، به همين صورت انجام برنامههاى سختِ عبادى با مرور زمان براى
اولياء خدا و آنان كه در راه تقرّب به اهل بيتعليهم السلام تلاش مىكنند، نه تنها
زحمت ندارد، بلكه به آنها خو مىگيرند؛ به گونهاى كه به هيچ وجه حاضر به ترك آن
نيستند، مخصوصاً با توجّه به آثار مهمّى كه از اعمال و برنامههاى خود مىبينند. در
اين هنگام همان گونه كه مخالفت با نفس براى عدهاى مشكل است، براى آنان موافقت با
نفس رنج آور مىشود.
بعضى از افراد براى خوگرفتن به مخالفت با نفس و از بين بردن هواهاى آن، احتياج
به مرور زمان ندارند و با يك تغيير ناگهانى تحوّلى عظيم در نفس خود به وجود
مىآورند و از شخصيّتى جديد برخوردار مىشوند. «پورياى ولى« يكى از اين افراد است.
«پوريا« پهلوانى بود كه در شهر خودش هيچ كس با او قدرت مقابله نداشت. او به
بلاد ديگر رفت و همه جا پهلوانان را مغلوب نمود. آن گاه به قصد پايتخت حركت كرد تا
پهلوان آنجا را نيز مغلوب سازد و خود به جاى او بنشيند.
آوازه قدرت او به اطراف رسيده بود و به اين سبب، وقتى بسوى پايتخت حركت كرد، در
دل پهلوان آنجا رعبِ بسيار پديد آمد و مهموم و متفكّر شد. مادرش آثار غصّه و حزن را
در او ديد و از ناراحتى او سئوال كرد. وى علّت ناراحتى خود را بيان نمود.
مادرش كه زنى صالحه و بااعتقاد بود، متوسّل شد و هر روز نذرى مىكرد. روزها
حلوا مىپخت و بر دروازه شهر، فقرا و ضعفاى از راه رسيده را اطعام مىكرد؛ تا روزى
كه پوريا به دروازه شهر رسيد؛ ديد زنى آنجا نشسته است و طبقى از حلوا پيش رو دارد.
نزديك آمده از قيمت آن پرسيد. زن گفت: فروشى نيست، بلكه نذر است. پوريا پرسيد: براى
چه نذر كردهاى؟
زن گفت: فرزندم، پهلوان پايتخت است و اكنون پهلوانى تصميم دارد به اين جا آيد
تا او را مغلوب كند؛ اگر چنين شود، مال و اعتبار ما هر دو بر باد مىرود. پوريا ديد
كه زن متوسّل به حضرت حق شده است. اينجا بود كه آيه «يا اَيُّها الَّذينَ امَنُوا
كُونُوا اَنْصارَ اللَّهِ «(132) به خاطرش آمد.
با خود انديشيد كه اگر اين جوان را به زمين زنم، پهلوان پايتخت سلطان خواهم شد،
و اگر نفس را به زمين زنم، پهلوان پايتخت خدا مىشوم؛ پس با خود گفت: براى رضاى خدا
اين پيرزن را نااميد نمىكنم.
آن گاه روى به زن كرد و گفت: مادر نذرت قبول است. چهل دست پرورده همراه داشت،
حلوا را ميان آنان تقسيم كرد و سپس به شهر وارد شد.
در روز موعود، پهلوان پايتخت با رنگى پريده براى كشتى گرفتن با پوريا حاضر شد.
دست پروردههاى پوريا به او گفتند: ما به ميدان او مىرويم و كار او را
مىسازيم و بسيار اصرار كردند؛ امّا پوريا نپذيرفت و گفت: اين كار خود من است و كار
ديگرى نيست.
پوريا چون به ميدان رفت، همّت به زمين زدن نفس خويش گماشت. پهلوان پايتخت با او
به نبرد برخاست، پوريا خود را سست نمود و حريف او را بيازمود و ديد كه بسيار سست
است. دوباره آزمايش را تكرار كرد و چون قوى دل شد، يك باره پوريا را بلند كرد و به
زمين كوبيده و روى سينهاش نشست. به محض آن كه پشت پوريا به خاك رسيد، رازهايى براى
او منكشف شد.(133)
افتادگى آموز اگر قابل فيضى
هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است
گرچه آن جوان، پوريا را به خاك انداخت؛ امّا خداوند او را از اولياء پاك قرار
داد.
اين شعر از سرودههاى پورياى ولى است:
گر بر سر نفس خود اميرى مردى
ور بر دگرى نكته نگيرى مردى
مردى نبود فتاده را پاى زدن
گر دست فتادهاى بگيرى مردى
شما نيز مىتوانيد همچون پوريا با تصميم مردانه و استمداد از خداوند مهربان به
مخالفت با نفس پرداخته و در مدّتى كوتاه آن را مهار كنيد.
با تهذيب نفس از قدرتهاى روحى استفاده كنيد
بحث در پيرامون نفس، بسيار مهمّ و جالب توجّه است كه تفصيل آن به كتابى مستقلّ
نياز دارد؛ ولى اينك به صورت خلاصه مىگوئيم: همان گونه كه نفس مىتواند ما را از
مقام فطرى خويش به درجه حيوانيّت سقوط دهد، مىتواند ما را در اوج مقام ملكوتىِ
ملائك و داراى حالت نورانىِ «تروّح« قرار دهد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ اَصْلَحَ نَفْسَهُ مَلَكَها.(134)
كسى كه نفس خود را اصلاح كند، مالك آن مىشود.
و كسى مالك نفس خويشتن است كه از قدرتهاى آن بهرهمند باشد؛ زيرا در صورت اصلاح
و تهذيب، نفس در تحت سيطره نيروى عقل درمىآيد. در اين هنگام هواهاى پست نفسانى
كنترل مىشود و حتّى خطورات نفسانى نيز به آسانى نمىتواند صفحه ذهن را تيره و
آلوده سازد.
در اين هنگام خواستههاى نفسانى نيز، گرايش رحمانى مىيابد و كمكم نفس همراه و
همگام با عقل مىشود و نه تنها از مبارزه و معارضه با عقل دست برمىدارد، بلكه
پشتيبان نيروى عقلى مىشود.
در صورتى كه قدرتهاى نفسانى شما كاملاً در تحت سيطره قواى عقلى درآيد و پشتيبان
آن شود، حالت «تروّح« ايجاد مىشود. در اين موقع مىتوانيد آثار ماديّت را از جسم
خود برگيريد و اثرات مادّه را از او جدا كنيد؛ در اين هنگام زيباترين و جذّابترين
حالات روحى رخ مىدهد...
قدرت نفس، اگر آن را كنترل كنيد
يكى از بزرگان، قدرت نفس را اين گونه بيان كرده است:
«نفس در مقام خود خالى از خلاّقيت نيست؛ زيرا كه انشاءِ صور مىكند و از اين
جهت نيز مظهرِ صفت خلاّقيت حق است. اى عزيز! تو هم داراى اين مظهريّت هستى، ولى اثر
مطلوب تو ضعيف است؛ چون وجود تو ضعيف است. درياى آتش خلق مىكنى و حال آن كه حقيقت
ندارد؛ زيرا كه صور خياليّه اگر قوّت گيرد، اثر پيدا مىكند.
يكى از معجزات انبياء، قوّت نفس بود كه به محض اراده، خلق مىنمودند. امّا چون
نفس ما ضيق است، قوّت بيش از اين ندارد. از اين جهت است كه در بهشت، نفوسِ سعدا
قوّت مىگيرد و خلق مىكند. پس كارى كن كه اين نفس در همين دنيا كامل شود.
زيرا در صورتى كه نفس انسان بر اثر تهذيب و تكميل از قدرتهاى خلاّقه برخوردار
شد، به محض فكر و خطور مىتواند آنچه را كه مىخواهد اراده كند و او را در خارج
محقّق سازد«.
آرى همان گونه كه حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام فرمودهاند:
مَنْ قَوِيَ عَلى نَفْسِهِ تَناهى في الْقُدْرَةِ.(135)
كسى كه بر نفس خود قوى باشد، از نظر قدرت به نهايت مىرسد.
شما نيز مىتوانيد با يك تصميم جدّى و اراده قوى از خداوند بزرگ استمداد نموده
و با رفتار و كردار نيك در آينده خويش تحوّلى عظيم بوجود آوريد و داراى شخصيّتى
جديد و قدرتى ممتاز شويد.
نتيجه بحث
خداوند انسان را به گونهاى آفريده است كه مىتواند از قدرتهاى عظيم روحى كه در او
وجود دارد استفاده كند؛ ولى نفس انسان در تكاپو و تلاش براى نابود كردن و از ميان
بردن آن نيروها است.
مخالفت با نفس از عوامل بسيار اساسى و از شرايط مهمِّ خودسازى است. نفس خود را
كنترل كنيد تا نيروهاى عقلى رشد و پرورش پيدا كنند.
شما مىتوانيد با مخالفت نفس، عقل خود را نيرومند سازيد و نه تنها آن نيروها را از
خطر نابودى حفظ كنيد، بلكه مىتوانيد آنها را فعّال نموده و خلّاقيت ببخشيد.
اگر مىخواهيد از نظر قدرتهاى روحى پيشرفت نموده و به تكامل برسيد، بايد كاملاً
مهار نفس را در دست بگيريد و آن را با مخالفت هوى و هوس اصلاح و تهذيب نموده، و
مالك نفس خويشتن شويد؛ تا قدرتهاى عجيب و فوق العادهاى كه در نهاد شما قرار دارد
فعّال شده و بتوانيد از آنها استفاده كنيد و همچون مردان بزرگ با به كارگيرى
نيروهاى بزرگ روحى، بهترين خدمات ارزنده را به دين و مكتب اهل بيتعليهم السلام
بنمائيد.
زد سحر طاير قدسم ز سر صدره صفير
كه در اين دامگه حادثه آرام مگير
بال بگشا و صفير از شجر طوبى زن
حيف باشد چو تو مرغى كه اسير قفسى