اسرار موفقيّت ، جلد دوم

سيد مرتضى مجتهدى سيستانى

- ۷ -


(21) محبّت اهل بيت ‏عليهم السلام

جاذبه محبّت

محبّت، به خاطر جاذبه‏اى كه دارد، محبّ را به سوى محبوب جذب مى‏كند و افكار و عقايد او را در قلب محبّ زنده مى‏سازد. به اين جهت هر چه محبّت شديدتر باشد، سنخيّت روحى بين محبّ و محبوب بيشتر مى‏شود.

بر اين اساس اگر محبّت شديد باشد، داراى چنان كششى است كه محبّ و محبوب را بسوى يكديگر جذب مى‏كند؛ بصورتى كه حالات هر يك از آنان در ديگرى تأثير مى‏گذارد. در ميان افراد دوقلو كه از محبّت و هماهنگى بيشترى برخوردار هستند و روحيه‏اى نزديك به يكديگر دارند، تأثيرپذيرى حالات آنان در يكديگر، بيشتر جلوه‏گر مى‏شود.

چندى قبل دخترى كه در لندن زندگى مى‏كرد، ناگهان احساس ناراحتى كرد. او چنان درد مى‏كشيد و حالاتش چنان بود كه پزشكان تشخيص دادند درد او علامت زايمان است. او را در بيمارستان بسترى كردند و پس از تحقيق معلوم شد كه او شوهر ندارد! معاينات هم نشان داد كه باردار نيست؛ امّا او همچنان در تخت بيمارستان بخود مى‏پيچيد و ناله مى‏كرد و سراپاى وجودش را عرق سردى پوشانده بود.

چند ساعتى وقت پزشكان را گرفت؛ تا سرانجام آرام شد. لبخندى زد و گفت: راحت شدم. نوزاد پسر است! پزشكان ابتدا گمان گردند كه با يك ديوانه سر و كار دارند؛ ولى پس از تحقيق متوجه شدند كه آثار ديوانگى در او ديده نمى‏شود.

كشف بعدى آن بود كه درست در همان زمانى كه او در لندن دچار درد شده بود و به بيمارستان رفت، خواهر دوقلويش كه در اتريش و شهر »وين« ساكن بود، دچار درد زايمان گرديده و به بيمارستان مراجعه كرده و بسترى شده بود و پس از چند ساعت پسرى از او متولّد شده بود.(153)

اين گونه حالات بر اثر سنخيّت و محبّت شديد در ميان دو نفر است. گاهى بر اثر محبّت شديد، محبّ از تقيّدات مادّى رها مى‏شود و خود را به محبوب كه فرسنگها راه از او دور است، مى‏رساند؛ زيرا همان گونه كه گاهى حرارت تب، وسيله خروج روح از جسم و علّت درك مسائل نامرئى مى‏شود، همين گونه گاهى حرارتِ محبّت، محبّ را از عالم ظاهر خارج مى‏كند و بسوى محبوب مى‏كشاند.

رسيدن به محبوب و ديدار آن، بر اثر جذبه و كششى است كه در صورت شدّت محبّت ايجاد مى‏شود.

گاهى محبّت باعث كشفهاى علمى مى‏شود؛ زيرا علاقه، ميل شديد، و خواسته قوىِ دانشمندان در كشف مجهولات، يكى از مؤثرترين وسيله‏هاى نيل آنان به مقاصدشان، مى‏باشد.

به عبارت گوياتر: محبّت و ميل شديد، آنان را در يافتن مسائل علمى و گشودن مشكلات لاينحل كمك مى‏كند، و وسيله گشايش روزنه‏اى براى آنان به سوى مشكلات علمى مى‏شود و در نتيجه در كشف آنچه در جستجوى آن بوده‏اند، كامياب مى‏شوند.

محبّت خاندان وحى

به خاطر اين گونه آثار حياتى و ارزنده كه در محبّت و دوستى وجود دارد، انسان بايد به محبّت خود جهت داده و آن را به سوى شايسته‏ترين مقصد راهنمايى كند. به اين جهت پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم محبّت و دوستىِ انسان را به سوى اهل بيت و خاندان وحى‏عليهم السلام متوجّه نموده‏اند؛ تا به اين وسيله آلودگى‏هاى افراد، پاك شود و خوبى‏ها و خصلت‏هاى ارزنده در آنان ايجاد گردد و آنان را در نزد خداوند مقرّب نمايد.

زيرا محبّت پيغمبر اكرم و خاندان رسالت‏عليهم السلام، تأثيرى شگفت و خارق‏العاده در تقرّب به خداوند متعال دارد به طورى كه در روايات، محبّت اهل بيت‏عليهم السلام بهترين وسيله قرب به خداوند، شمرده شده است.

در روايتى پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

لِكُلِّ أَمْرٍ سَيِّدٌ وَحُبّي وَحُبُّ عَليّ‏عليه السلام سَيِّدُ ما تَقَرَّبَ بِهِ الْمُتَقَرِّبُونَ مِنْ طاعَةِ رَبِّهِمْ.(154)

براى هر چيزى سرورى است و محبّت من و محبّت على‏عليه السلام سرآمد آن چيزهايى است كه جويندگان تقرّب، به وسيله آنها مقرّب مى‏شوند، كه عبارتند از اطاعت پروردگارشان.

اين روايت دليل واضحى است بر اين كه، محبت خاندان وحى وسيله تقرّب و اطاعت از دستور خداوند است. پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در روايتى ديگر مى‏فرمايند:

حُبُّ عَليِّ بْنِ أَبي طالِبٍ يُحْرِقُ الذُّنُوبَ كَما تُحْرِقُ النَّارُ، اَلْحَطَبَ.(155)

محبّت حضرت على بن ابى طالب‏عليه السلام گناهان را مى‏سوزاند؛ همان گونه كه آتش، هيزم را مى‏سوزاند.

بنابراين محبّت حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام، هستى گناه را به آتش مى‏كشد و دوستى آن بزرگوار، كوه گناه را به كاهى تبديل مى‏نمايد و آن را از اعماق جان بيرون آورده و نابود مى‏سازد.

محبّت حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام نه تنها آثار گناهان گذشته را نابود مى‏كند؛ بلكه همچون سدّى محكم و استوار، مانع انسان از انجام گناهان بعدى مى‏شود. با محبّت شديد به محمّد وآل محمّدعليهم السلام، مى‏توانيد خود را از انجام گناه باز داشته و بيمه شويد.

پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

أَلا وَمَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً لايَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيا حَتَّى يَشْرِبَ مِنَ الْكَوْثَرِ وَيَأْكُلَ مِنْ طُوبى وَيَرى مَكانَهُ فِي الْجَنَّةِ.(156)

آگاه باشيد كسى كه على‏عليه السلام را دوست دارد از دنيا نمى‏رود تا از آب كوثر بياشامد و از طوبى بخورد و مكان خود را در بهشت ببيند.

بايد از خداوند بخواهيم كه محبّت اهل بيت‏عليهم السلام را تا آخرين لحظه زندگى ما ثابت نگهدارد، تا در آخرين لحظات، شاهد الطافى كه وعده فرموده‏اند باشيم.

در يكى از زيارات امام حسين‏عليه السلام آمده است:

اَللَّهُمَّ ثَبِّتْني عَلى مَحَبَّةِ أَوْلِيائِكَ.(157)
خداوندا، مرا بر محبّت اولياء خودت، ثابت قدم نگه دار.

در صورتى كه با محبّت و اشتياق اهل بيت‏عليهم السلام جان به جانان بسپاريم، اوّلين لحظه مرگ، اوّلين لحظه‏اى است كه آثار محبّت و عظمت و شكوه آن را كه نشانه ايمان و تقوا است، بخوبى مى‏يابيم ان شاءاللَّه.

در چند روايت، محبّت به اهل بيت‏عليهم السلام را، اصل تقوا و ايمان شمرده‏اند؛ همان گونه كه بغض و دشمنى آن بزرگواران را، كفر و نفاق دانسته‏اند.

پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم به حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمودند:

يا عَلِيُّ حُبُّكَ تَقْوى وَإيمانٌ وَبُغْضُكَ كُفْرٌ وَنِفاقٌ.(158)
يا على دوستى تو، تقوا و ايمان و دشمنى تو، كفر و نفاق است.

كسى كه با حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام دشمنى ورزد، از ديدگاه مكتب ما كافر و در رديف منكران خداست.

آن را كه دوستى على نيست، كافر است
گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش

همچنين آنان كه محبّت حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام در اعماق جانشان ريشه دوانده است، از تقوا و ايمان برخوردارند.

آرى حبّ و بغض، داراى اين گونه اثرات بنيادى است.

خواهى كه زدوزخ برهانى دل و تن
اثنى‏عشرى شو و گزين مذهب من
ايشان سه محمّدند و چهارست على
با موسى جعفر و حسين و دو حسن

در حديثى امام رضاعليه السلام از آباء گرامى خود از پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل فرمودند:

حُبُّنا أَهْلُ الْبَيْتِ يُكَفِّرُ الذُّنُوبَ وَيُضاعِفُ الْحَسَناتَ.(159)
محبت ما اهل بيت، كفاره گناهان است و حسنات را چند برابر مى‏كند.

زيرا محبّت اكسير است، داراى قوّه كاسره و شكننده است و آثار گناهان را درهم مى‏شكند و آنها را تبديل به حسنه مى‏سازد، همان گونه كه شنجرفِ ثابت، مس را تبديل به طلا مى‏كند. از اين رو محبّت را »اكسير روح« مى‏دانند؛ زيرا روح‏هاى آلوده و روان‏هائى كه بر اثر گناه از خداوند دور شده‏اند، با محبّت اهل بيت‏عليهم السلام كه شفابخش دل‏ها و حياتبخش قلب‏هاى مرده است، تقرّب خود را باز مى‏يابند، و با ترك گناه مقرّب درگاه او مى‏شوند.

زيرا در قلبى كه سرشار از محبّت حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام و ساير خاندان پاك وحى است، جايى براى گناه باقى نمى‏ماند؛ بلكه محبّت اگر افزايش يابد، مى‏تواند هر گونه گناهى را كه محبّ آن را در گذشته انجام داده نابود نمايد و مانع انجام گناه در آينده شود. زيرا مانع بودن براى انجام گناه، آسانتر از برطرف نمودن آثار گناهان گذشته است.

راز اين مسئله اين است، كسى كه كاملاً محبّ و دوستدار و شيفته اهل بيت عصمت‏عليهم السلام باشد، محبوب خدا و مقرّب عنداللَّه است و وقتى كه انسان محبوب و مقرّب نزد خداوند شود، در حصن حول و قوّه او قرار مى‏گيرد. يعنى خداوند ميان او و گناه، حائل ايجاد مى‏كند و همچنين كارى را كه خدا انجام آن را بخواهد، در وى نيرو و قوّه انجام آن را ايجاد مى‏نمايد و او را موفّق به انجام آن عمل مى سازد. اين است معناى »لاحول و لاقوّة إلّا باللَّه«. به اين جهت برخى، محبّت و دوستى با خاندان وحى را مؤثّرترين راه سير و سلوك شمرده‏اند.

بنابر روايت مفصّلى كه مرحوم علّامه مجلسى - در بحار الأنوار ج 70 ص 25 - از امام صادق‏عليه السلام نقل كرده است، محبّ - اگر به مقام عالى محبّت راه يابد - اگر چه راه علماء و سيره حكماء و طريقه صديقين را طى نكرده و روش خود را روش آنان قرار نداده باشد؛ ولى در عين حال همه نتايجى را كه علماء و حكماء و صدّيقين بدست آورده‏اند، دارا مى‏شود.

اين گونه آثار در صورتى است كه محبّت، بسيار شديد باشد نه همچون محبّت‏هائى كه دوستان اهل بيت‏عليهم السلام نوعاً داراى آن هستند. اين گونه محبّت داراى چنان اهميّتى است كه در آن روايت، امام صادق‏عليه السلام تصريح فرموده‏اند كه دارا بودن آن، نه تنها پرثمرترين طريقه سير و سلوك مى‏باشد؛ بلكه تنها راهى است كه در آن خطر وجود ندارد و حال آن كه روش حكماء و علماء و صدّيقين طبق آن روايت، چنين نيست.

امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايند:

إِنَّ الْحُكَماءَ وَرَثُوا الْحِكْمَةَ بِالصَّمْتِ، وَإِنَّ الْعُلَماءَ وَرَثُوا الْعِلْمَ بِالطَّلَبِ وإِنَّ الصِّدّيقينَ وَرَثُوا الصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَطُولِ الْعِبادَةِ فَمَنْ أَخَذَهُ بِهذِهِ الْمَسيرَةِ إِمَّا أَنْ يَسْفَلَ وَإِمَّا أَنْ يَرْفَعَ وَأَكْثَرُهُمُ الَّذي يَسْفَلُ وَلايَرْفَعُ، إِذا لَمْ يَرْعَ حَقّ‏اللَّهِ وَلَمْ يَعْمَلْ بِما أَمَرَ بِهِ، فَهذِهِ صِفَةُ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ اللَّهُ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَلَمْ يُحِبُّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ، فَلايَغُرَّنَّكَ صَلاتُهُمْ وَصيامُهُمْ وَرَواياتُهُمْ وَعُلُومُهُمْ، فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ.(160)

حكماء، حكمت را به وسيله سكوت و علماء، علم را به وسيله طلب نمودن و صدّيقين، صداقت را به خشوع و عبادت طولانى بدست مى‏آورند. پس هر كسى اين مسير را بپيمايد؛ يا تنزّل مى‏كند و يا بلند مرتبه مى‏گردد و اكثر آنان اگر حقّ خداوند را رعايت نكنند و به آنچه امر شده‏اند عمل ننمايند، تنزّل مى‏كنند و اين خصلت كسى است كه خدا را حقيقتاً نشناخته باشد و او را به حقيقتِ محبّت دوست نداشته باشد. پس نمازها و روزه‏ها و روايات و علوم آنها، تو را فريب ندهد كه آنان حماران وحشى هستند!

همانگونه كه در اين روايت تصريح شده است علماء، حكماء و صدّيقين مورد انتقاد قرار گرفته‏اند كه خداوند را حقيقتاً نشناخته‏اند و به حقيقت دوستى خداوند را در دل قرار نداده‏اند.

اگر محبّ در مقام محبّت به مراحل عالى راه يافت و قلب خود را كه حرم‏اللَّه است، مملوّ از محبّت خداوند و اهل بيت عصمت‏عليهم السلام نمود؛ تا وقتى  كه محبّت شديد آنان را در دل دارد، امكان تنزّل در او وجود ندارد.

تنها موردى كه براى محبّين امكان استبدال وجود دارد، موردى است كه آنان اصل محبّت را از دست بدهند و گرنه تا وقتى كه محبّت در قلب محبّ ريشه دوانده است، او در مسير ترقّى و تكامل قرار دارد نه تنزّل و سقوط.

راز اين نكته آن است كه، همان گونه كه گفتيم محبّت و شوق شديد، مانند مغناطيس است و تا وقتى محبّت وجود دارد، محبّ را به سوى محبوب جذب مى‏كند و آن گاه كه او مجذوبِ محبوب شد، سنخيّت در او پيدا مى‏شود و آثار و صفات محبوب در محبّ پيدا مى‏شود. از اين جهت در اين روايت، محبّت خدا و اولياء خدا را، بهترين راه و بى‏خطرترين سير براى افرادى كه مايل به سير و سلوك هستند، معرّفى نموده‏اند.

در بعضى از روايات ديگر نيز محبّين مقدم بر همه افراد ديگر ذكر شده‏اند، همان طور كه در اخبار حضرت داود آمده است كه خداوند مى‏فرمايد:

ما أَحَبَّني أَحَدٌ أَعْلَمُ ذلِكَ يَقيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلاَّ قَبِلْتُهُ لِنَفْسي وَأَحْبَبْتُهُ حُبّاً لايَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقي، مَنْ طَلَبَني بِالْحَقِّ وَجَدَني وَمَنْ طَلَبَ غَيْري لَمْ يَجِدْني...(161)

دوست ندارد مرا احدى كه بدانم واقعاً اين محبّت از قلب او سرچشمه مى‏گيرد، مگر آن كه او را براى خود مى‏پذيرم و دوست دار او مى‏شوم؛ بطورى كه احدى از خلقِ من، بر او مقدّم نمى‏شود. كسى كه حقيقتاً مرا طلب كند، مى‏جويد مرا و كسى كه غير مرا طلب كند، مرا نمى‏يابد.

از اين حديث قدسى متوجه مى‏شويم، كسانى را كه امام‏زمان عجّل‏اللَّه‏تعالى له‏الفرج - كه جانشين و نماينده خداوند مى‏باشند - به عنوان خدمتگزار خود قبول فرموده‏اند و آنان را از ميان مردم به نعمت مصاحبت خود مشرّف ساخته و بر ديگران مقدّم نموده‏اند، كسانى هستند كه در راه محبّت از همه مردم پيشقدم‏تر و به عالى‏ترين مراحل محبّت نائل شده‏اند.

× × ×

موجودات آسمانى و محبّت خاندان وحى

نه تنها عظمت اين بزرگواران، بلكه عزّت و شرافت همه شرافتمندان جهان هستى، به خاطر محبّت و علاقه‏اى است كه به اهل بيت عصمت‏عليهم السلام دارند. حتّى ملائكه مقرّب درگاه خداوند، شرافت خود را بوسيله محبّت آن بزرگواران بدست آورده‏اند. حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايد:

هَلْ شَرَفَتِ الْمَلائِكَةُ إِلاَّ بِحُبِّها لِمُحَمَّدٍ وَعَليٍّ وَقَبوُلِها لِوِلايَتِهِما؟...(162)

آيا شرافت ملائكه، جز به خاطر محبّتى است كه آنها به محمّد و على صلوات اللَّه عليهما و پذيرش ولايت آن دو دارند؟

اين فرمايش صراحت دارد بر اين كه شرافت ملائكه به خاطر علاقه‏اى است كه به پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليهما دارند.

آئينه مهر روشن از ياد على است
اوراد ملك بر آسمان ناد على است

گر چه اين روايت در مورد ملائكه است ولى روايات ديگرى گواه بر اين حقيقت است كه همه اهل آسمانها اعمّ از ملائكه و غير آنها، از دوستداران خاندان وحى هستند و به وسيله محبّتِ آنان، به تقرّب خود نزد خداوند مى‏افزايند. زيرا همان گونه كه گفتيم، محبّت صفات محبوب را در محبّ جلوه‏گر مى‏سازد. ويكى از صفات اهل بيت عصمت‏عليهم السلام، قرب آنان به خداوند متعال است. از اين رو موجودات آسمانى محبّت آن بزرگواران را مايه تقرّب خود مى‏دانند.

در يكى از زيارات جامعه كه از اهل بيت عصمت عليهم السلام روايت شده، مى‏خوانيد:

يَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّماءِ بِحُبِّكُمْ وَبِالْبَرائَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ.(163)

اهل آسمان، به وسيله محبّت شما و دورى جستن از دشمنان شما )به خدا( تقرّب مى‏جويند.

اوصاف على است كه انتهايش نبود
مدّاح على به جز خدايش نبود
تا حشر »اديب« اگر ز وصفش خوانى
يك حرف ز دفتر ثنايش نبود

تقرّب به خداوند چه آثارى دارد؟

اكنون برخى از آثار مهمّ و شگفت انگيزى را كه بر اثر تقرّب به خداوند ايجاد مى‏شود بيان مى‏كنيم.

از نشانه‏هاى تقرّب به خداوند و اهل بيت اطهارعليهم السلام، به كار افتادن چشم و گوش باطنى و بدست آوردن قدرت‏هاى روحى و معنوى است؛ زيرا آن گاه كه انسان از جهت تقرّب معنوى به خداوند، پيشرفت نمود، مورد محبّت خدا قرار مى‏گيرد و محبوب خدا مى‏شود و آن گاه كه انسان محبوب خدا شود، از قدرتهاى معنوى برخوردار مى‏گردد.

امام صادق‏عليه السلام از پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل فرمودند كه خداوند فرموده است:

مَنْ أَهانِ لي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحارِبَتي، وَما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَي‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى اُحِبَّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ، كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذي يَبْصُرُ بِهِ وَلِسانَهُ الَّذي يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتي يَبْطُشُ بِها، إِنْ دَعاني أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَني أَعْطَيْتُهُ.(164)
هر كس به يكى از اولياء من توهين كند، براى جنگيدن با من در كمين نشسته است، و هيچ بنده‏اى مقرّب به من نمى‏شود، بوسيله چيزى كه محبوبتر باشد از واجباتى كه بر او واجب نموده‏ام. و او بوسيله نافله بسوى من مقرّب مى‏شود تا محبوب من مى‏گردد و آن گاه كه او را دوست بدارم، گوش او مى‏شوم كه بوسيله آن مى‏شنود و چشم او مى‏شوم كه بوسيله آن مى‏بيند و زبان او مى‏شوم كه با آن نطق مى‏كند و دست او مى‏شوم كه با آن اِعمال قدرت مى‏كند، اگر مرا بخواند او را جواب مى‏دهم و اگر از من چيزى درخواست كند، به او عطا مى‏كنم.

همه اين امورى كه در اين حديث آمده است، بر اثر تقرّب به خدا ايجاد مى‏شود. بنابراين شنيدن اصوات آسمانى، ديدن چهره‏هاى ملكوتى، پى بردن به رازها و حكمتهاى الهى، انجام امور مشكل با دست قدرت حق و استجابت دعا، از عناياتى است كه سرانجام، شامل حال مقرّبين درگاه خداوند و اهل بيت اطهارعليهم السلام و افرادى كه مورد محبّت خدا و اهل بيت‏عليهم السلام قرار گرفته‏اند، مى‏شود.

دوستى اهل بيت‏عليهم السلام با دوستان خود

با دوستى و محبّتى كه نسبت به اهل بيت‏عليهم السلام در دل خود جاى مى‏دهيم، محبّت و دوستى خود را نيز در قلب آن بزرگواران قرار مى‏دهيم؛ زيرا آنان كه محبّ و شيفته خاندان وحى هستند، محبوب آن بزرگواران نيز هستند.

حبيش بن معتمر مى‏گويد: خدمت حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام وارد شدم و عرض كردم:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَرَحْمَةُاللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، كَيْفَ أَمْسَيْتَ؟ قالَ: أَمْسَيْتُ مُحِبّاً لِمُحِبّينا وَمُبْغِضاً لِمُبْغِضينا...(165)

سلام بر شما اى امير مؤمنان و رحمت خدا و بركات او بر شما باد، شب را چگونه صبح نموديد؟
حضرت فرمودند: شب را به پايان رساندم در حالى كه دوست دارِ دوستانمان و دشمنِ دشمنانمان بودم.

آن گاه كه محبّت انسان، در قلب اهل بيت‏عليهم السلام قرار گيرد، محبوب خداوند نيز مى‏شود و محبّت خداوند در قلب او جاى مى‏گيرد و هر گاه محبّت خداوند در او به حدّى شديد شود كه محبّت مخلوق جايگزين محبّت خداوند نشود، ديدگان باطنى او باز مى‏شود و با اولياءاللَّه آشنا مى‏شود.

حضرت‏اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايند: درشب معراج خداوند به‏پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

مَنْ عَمِلَ بِرِضايَ اُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: اُعَرِّفُهُ شُكْراً لايُخالِطُهُ الْجَهْلُ، وَذِكْراً لايُخالِطُهُ النِّسْيانُ، وَمَحَبَّةً لايُؤْثِرُ عَلى مَحَبَّتي مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقينَ، فَإِذا أَحَبَّني أَحْبَبْتُهُ، وَأَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلى جَلالي وَلااُخفي عَلَيْهِ خاصَّةَ خَلْقي...(166)

كسى كه به رضاى من عمل نمايد، او را به داشتن سه خصلت ملزم مى‏نمايم:
1- او را آگاه و آشنا مى‏كنم به داشتن حالت شكر كه با ناآگاهى همراه نباشد.
2- و به يادى كه فراموشى در آن نباشد.
3- و به دارا بودن محبّت من كه دوستى مخلوقين در آن تأثير نگذارد.
پس هر گاه كه مرا دوست داشته باشد، من نيز او را دوست مى‏دارم و ديده دل او را به سوى جلال خودم مى‏گشايم و خوّاص خلق خود را از او مخفى نمى‏كنم.

بنابراين يكى از نشانه‏هاى محبّت خدا، اين است كه انسان با اولياءاللَّه و خوّاص خلق خداوند آشنا مى‏شود و آنان را مى‏بيند.

عدّه‏اى از مردم كه جوياى زيارت و ديدن امام عصر ارواحنا فداه - در خواب يا بيدارى - هستند، به خاطر محبّت شديد آنان است. زيرا محبّت، اشتياق ملاقات با محبوب را در انسان زياد مى‏كند.

حضرت ابراهيم از مردن كراهت داشت، خداوند به عزرائيل فرمود به حضرت ابراهيم بگو:

هَلْ رَأَيْتَ حَبيباً يُكْرِهُ لِقاءَ حَبيبِهِ؟ إِنَّ الْحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ.(167)

آيا ديده‏اى دوستى از ديدن دوست خود كراهت داشته باشد؟ براستى كه دوست، به ملاقات حبيب خود علاقه دارد.

برخى از آنان كه در زمان حضور اهل بيت عصمت‏عليهم السلام‏زندگى مى‏كردند و از شهر و ديار آن بزرگواران دور بودند، دلهايشان در ياد آنان و عشق ديدارشان پر مى‏زد، همان گونه كه اويس شوق ديدار پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در قلب و جانش جاى گرفته و پياپى سيماى تابناك آن حضرت را در صفحه خيال خود ترسيم مى‏نمود.

و در اين روزگار كه تنها بازمانده معصومين، حضرت بقيةاللَّه الأعظم ارواحنا فداه كه سرّ خداوند در جهان هستى مى‏باشند، در پرده استتار به سر مى‏برند شيفتگان آل اللَّه در آرزوى ديدار سيماى آن حضرت مى‏باشند، اين اميد و آرزو بر اساس همان محبّت و علاقه‏اى است كه اينان به آن بزرگوار دارند، زيرا بنا به گفتار خداوند »إِنَّ الْحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ« هر محبّى دوست دارد، سيماى حبيب خود را ببيند.

گرچه يوسف به كلافى نفروشند به ما
بس همين فخر كه ما هم ز خريدارانيم

× × ×

وظيفه دوستان خاندان وحى

1- ايجاد مودّت

محبّت و دوستى با اهل بيت‏عليهم السلام بايد چنان عميق باشد كه در اعماق جانتان ريشه دوانده و سراسر وجود شما را فرا گيرد؛ بصورتى كه وسيله تقرّب و نزديك شدن شما به آن بزرگواران شود.

حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايند:

اَلْمَوَدَّةُ قَرابَةٌ مُسْتَفادَةٌ.(168)
مودّت، آن گونه محبّتى است كه از آن قرابت و نزديك بودن بدست آيد.

يعنى محبّت بايد آن قدر افزايش يابد كه شما را به محبوب نزديك نمايد. اگر محبّت تا اين حدّ فزونى يافت، آن را »مودّت« مى‏گويند. بنابراين مودّت، همان محبّتِ افزايش يافته است كه باعث قرب روحى مى‏شود.

اين گونه محبّت نسبت به اهل بيت‏عليهم السلام وظيفه همه مردم است. ما بايد آن قدر به محمّد و آل محمّد صلوات‏اللَّه عليهم اجمعين محبّت داشته باشيم كه وسيله قرب ما به اهل بيت‏عليهم السلام شود. خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد:

»قُلْ لاأَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى «(169)

بگو به مردم براى انجام رسالت از شما پاداشى نمى‏خواهم، جز داشتن مودّت به ذوى‏القربى.

طبق اين آيه، بر همه مردم واجب است كه آن گونه به اهل بيت عصمت‏عليهم السلام محبّت و علاقه داشته باشند كه باعث قرب روحى و معنوى به آن بزرگواران شود. اين يك وظيفه عمومى براى همه انسانها است.

2- دوستى با دوستان اهل‏بيت‏عليهم السلام

دوستى با اهل بيت‏عليهم السلام به دوست داشتن آنان پايان نمى‏پذيرد، بلكه پس از دوستى آنان بايد دوستان آن بزرگواران را نيز دوست بداريد و به آنان علاقه‏مند باشيد.

حضرت پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

أَحِبُّوا مَوالينا مَعَ حُبِّكُمْ لِآلِنا.(170)
دوست بداريد دوستان ما را با محبتى كه به خاندان ما داريد.

زيرا دوستى دوستان آنان، ملازم با دوستى خود آنان است.

3- برائت از دشمنان اهل بيت‏عليهم السلام

اگر در قلب انسان محبّت آن بزرگواران - كه هستى همه مخلوقات به بركت وجود آنان است - جاى گرفت؛ ديگر امكان ندارد، دوستى دشمنان آنان را پذيرا شود. زيرا محبّت اهل بيت‏عليهم السلام با دوستى دشمنان آنان سازگار نيست؛ چون در شعور ظاهرى و خودآگاه انسان ممكن است محبّت دو شى‏ء مخالف وجود داشته باشد.

بنابراين در شعور ظاهرى و يا ذهنى ممكن است كسى هم دوستى اهل بيت رسالت‏عليهم السلام را داشته باشد و هم دوستى گمراهان را؛ ولى از نظر قلبى و باطنى اين گونه نيست. حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايند:

لايَجْتَمِعُ حُبُّنا وَحُبُّ عَدُوِّنا في جَوْفِ إِنْسانٍ، اَللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يَقوُلُ: »ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ(172)¬(171)
محبّت ما خاندان، با محبّت دشمنان ما در قلب انسان جمع نمى‏شود. خداوند مى‏فرمايد: قرار نداده است خدا براى مرد، دو قلب در يك بدن.

زيرا دوستى اهل بيت عصمت‏عليهم السلام و محبّت دشمنان آنان، همانند آب و آتش هستند و در يك جا جمع نمى‏شوند.

نظير اين روايت را ابى جارود از امام باقرعليه السلام نقل كرده است.

أَبِي الْجارُودِ عَنْ أَبي جَعْفرعليه السلام في قَوْلِهِ: »ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ « فَيُحِبُّ بِهذا وَيُبْغِضُ بِهذا، فَأَمَّا مُحِبُّنا فَيُخْلِصُ الْحُبَّ لَنا كَما يُخْلِصُ الذَّهَبَ بِالنَّارِ لا كَدِرَ فيهِ.
مَنْ أَرادَ أَنْ يَعْلَمَ حُبَّنا، فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شارَكَهُ في حُبِّنا حُبُّ عَدُوِّنا، فَلَيْسَ مِنَّا وَلَسْنا مِنْهُ وَاللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَجِبْرِئيلُ وَميكائيلُ وَاللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ.(173)

ابى جارود از امام باقرعليه السلام نقل مى‏كند كه آن حضرت در پيرامون فرمايش خداوند كه مى‏فرمايد: در جوف هيچ مردى خدا دو قلب قرار نداده است، فرمودند: انسان داراى دو قلب نيست تا با يكى دوست بدارد و به وسيله ديگرى دشمن داشته باشد. دوستدار ما دوستى ما خاندان را از همراه بودن با محبّت دشمنان ما، خالص مى‏كند؛ همان گونه كه آتش طلا را خالص مى‏كند بطورى كه در او كدورت نباشد.
هر كس مى‏خواهد بداند كه داراى محبت ما خاندان هست يا نه؟ قلب خود را آزمايش نمايد؛ پس اگر با دوستى ما محبّت دشمنان ما را داشت، او از ما نيست و ما از او نيستيم. خداوند و جبرئيل و ميكائيل دشمن اين گونه افراد هستند و خداوند دشمن براى كافران است.

بنابراين از نشانه‏هاى محبّتى كه همراه با پيروى و اطاعت اهل بيت‏عليهم السلام است، جذب شدن انسان بسوى آن بزرگواران و انزجار از دشمنان آنان مى‏باشد. انسان به وسيله اين گونه محبّت، مجذوب و شيفته اهل بيت‏عليهم السلام مى‏شود؛ به طورى كه به جز محبوب و آنچه او دوست دارد، نمى‏انديشد. اين گونه حالات بر اثر جذب محبّ به سوى محبوب است.

جناب خديجه‏عليها السلام هنگام مسافرت پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏گفت:

قَلْبُ الْمُحِبِّ إِلَى الْأَحْبابِ مَجْذوُبٌ
وَجِسْمُهُ بِيَدِ الْأَسْقامِ مَنْهوُبٌ(174)

قلب محبّ مجذوب احباب مى‏شود، در حالى كه جسم او به دست بيمارى‏ها گرفتار است.

وقتى كه شما بر اثر پيشرفت در محبّت و ازدياد دوستى آل اللَّه، مجذوب آن بزرگواران شديد؛ از غير آنان بيزار مى‏شويد. به اين جهت حضرت امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايند:

... إِنَّ أَصْلَ الْحُبِّ، اَلتَّبَرّي عَنْ سِوَى الْمَحْبوُبِ.(175)
اصل محبّت، دورى جستن از غير محبوب است.

و وقتى كه شما از غير محبوب دورى نموديد، محبوب را بر غيرش مقدم مى‏داريد. حضرت امام صادق‏عليه السلام در اين باره مى‏فرمايند:

دَليلُ الْحُبِّ ايثارُ الْمَحْبُوبِ عَلى ما سَواهُ.(176)
دليل دارا بودن محبّت، ترجيح دادن محبوب بر غير اوست.

اين گونه محبّت‏ها، شما را در اوج معنويّت و نورانيّت قرار مى‏دهد؛ بطورى كه بر اثر آن عنايات اهل بيت‏عليهم السلام به سويتان متوجّه مى‏شود و شما را موجودى معنوى و ملكوتى مى‏سازد و به اين جهت نفرت و برائت از دشمنان اهل بيت‏عليهم السلام در قلب شما افزوده مى‏شود.

4- پيروى از خاندان وحى

خاندان وحى از دوستداران خود بيش از ديگران، انتظار خودسازى و رفتار خدا پسندانه دارند. از نظر اهل بيت‏عليهم السلام كسانى كه محبّت و دوستى آن خاندان را در اعماق وجود خويش پرورانده‏اند، بايد رفتار اهل بيت‏عليهم السلام را سرمشق زندگى خود قرار داده و بر تقوا و پرهيزكارى خود بيفزايند.

حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايند:

مَنْ أَحَبَّنا فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِنا وَلْيَتَجَلْبَبِ الْوَرَع.(177)
كسى كه ما را دوست دارد، بايد به رفتار ما عمل كند و لباس پرهيزكارى را بپوشد.

آن گاه كه محبت خاندان وحى از ظاهر گذشته و در اعماق وجود و هستى انسان ريشه دوانده باشد، منشأ تقوا و عمل صالح مى‏شود.

محبّت كامل نسبت به اهل بيت‏عليهم السلام هميشه با عمل صالح، همراه است. كسانى كه محبّتشان بيشتر است، معمولاً براى انجام كارهاى پسنديده و صالح نيز بيشتر زحمت مى‏كشند. به همين جهت حضرت امام رضاعليه السلام مى‏فرمايند:

لاتَدْعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَالْعِبادَةَ اِتِّكالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍعليهم السلام وَالتَّسْليمَ لِأَمْرِهِمْ اِتّكالاً عَلَى الْعِبادَةِ، فَإِنَّهُ لايُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الآخِرِ.(178)

عمل صالح و كوشش در عبادت را، به خاطر تكيه بر دوستى آل محمّدعليهم السلام ترك نكنيد و محبّت آنان و تسليم بودن نسبت به آنان را به خاطر اعتماد بر عبادت رها نكنيد كه يكى از آن‏ها، بدون ديگرى قبول نمى‏شود.

چگونه مى‏شود انسان، شوق و محبّت شديد نسبت به اهل بيت‏عليهم السلام داشته باشد؛ ولى مشغول كارى باشد كه آنان نمى‏پسندند و يا اعمالى را كه آنان مى‏پسندند، رها كند و اعتنائى به آن ننمايد.

دوست واقعى و محبّ حقيقى، كسى است كه پيرو محبوب و مطيع او باشد.

حضرت امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايند:
لَوْ كانَ حُبُّكَ صادِقاً لَأَطَعْتَهُ
إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ يُحِبُّ مُطيعٌ(179)

اگر محبّت تو صادقانه باشد، او را اطاعت مى‏كنى؛ زيرا كه محبّ مطيع كسى است كه  او را دوست دارد.

اين گونه محبّتها كه همراه و همگام با اطاعت و پيروى اهل بيت‏عليهم السلام است، مايه خوشنودى آن بزرگواران مى‏باشد. به اين جهت حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايند:

فَأَصْبَحْنا نَفْرَحُ بِحُبِّ الْمُحِبِّ لَنا.(180)

صبح كرديم در حالى كه خوشحال هستيم به خاطر محبّتى كه دوستان به ما دارند.

آرى آنان كه در پى رسيدن به مقامات عالى هستند و اهداف بزرگ را در سر مى‏پرورانند، بايد بدانند هر كس كه گنج مى‏خواهد رنج بايد ببيند. آن كس كه در انديشه بدست آوردن مقامات بزرگ است، بايد در پى بارور شدن افكارش بپا خيزد و آنچه را كه در راه رسيدن به مقصود لازم است، انجام دهد.

حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايند:

مَنْ أَحَبَّ الْمَكارِمَ، اِجتَنَبَ الْمَحارِمَ.(181)

آن كس كه خواهان مكرمت‏ها است، از كارهاى حرام دورى مى‏گزيند.

در اخبار حضرت داود آمده است كه خداوند مى‏فرمايند:

ما لِأَوْلِيائي وَالْهَمُّ بِالدُّنْيا، إِنَّ الْهَمَّ يُذْهِبُ حَلاوَةَ مُناجاتي مِنْ قُلوُبِهِمْ، يا داوُدُ إِنَّ مَحَبَّتي مِنْ أَوْلِيائي أَنْ يَكوُنوُا روُحانِيّينَ لايَغْتَمُّونَ.(182)

دوستان مرا با همّ و غم دنيا چكار؟ زيرا كه همّ دنيا، شيرينى مناجات مرا از قلب آنان مى‏برد. آنچه را كه من از اوليائم دوست دارم؛ اين است كه افرادى روحانى باشند و به غم دنيا نپردازند.

بنابراين دوستان خدا و اهل بيت‏عليهم السلام، نبايد با سرگرم شدن در مسائل دنيوى، زندگى خود را سپرى نمايند؛ زيرا دنيا پرستى و علاقه‏هاى مادّى، بزرگترين وسيله‏اى است كه انسان را از درگاه خداوند دور مى‏كند. تقرّب را از او مى‏گيرد و محبّت خدا و اهل بيت‏عليهم السلام را نسبت به او كاهش مى‏دهد. ولى علاقه مند بودن به مسائل معنوى و در پى حقائق عالم معنى بودن، انسان را محبوب خدا و ائمّه هدى‏عليهم السلام مى‏نمايد.

5 - محبّت اهل بيت‏عليهم السلام را در قلب ديگران تقويت كنيد

يكى ديگر از نشانه‏هاى مهمّ دوستداران اهل بيت‏عليهم السلام اين است كه محبّت و دوستى آن بزرگواران را با رفتار و گفتار خود، در دل مردم جاى دهند. و به صورتى در ميان اجتماع زندگى كنند كه مردم را به سوى اهل بيت‏عليهم السلام جذب كنند، نه آن كه - خداى نكرده - باعث انزجار و بغض آنان در قلب مردم شوند.

امام صادق‏عليه السلام فرمودند:

رَحِمَ‏اللَّهُ امْرَءاً حَبَّبَنا إِلَى النَّاسِ وَلَمْ يُبْغِضْنا إِلَيْهِمْ.(183)
خدا رحمت كند شخصى را كه محبّت ما را در قلب مردم ايجاد كند و دشمنى ما را در آنان بوجود نياورد.

با بحثى كه در مورد آثار محبّت كرديم، روشن شد كه با ايجاد محبّت شديد در قلب مردم نسبت به اهل بيت‏عليهم السلام بزرگترين زمينه ايجاد تقوا و ايمان و ترك گناه در آنان فراهم مى‏شود. بنابراين شيفتگان محمّد وآل محمّدعليهم السلام بايد به هر طريقى كه مى‏توانند، دوستى و محبّت آن بزرگواران مظلوم را در قلب مردم جاى دهند.

محبّت صادقانه

محبّت و دوستى را نشانه‏هايى است كه با آنها مى‏توان دوستان را شناخت و ميان افرادى كه محبّت آنان صادقانه است، با ديگران فرق گذاشت. از آنجا كه محبّت اكسير است؛ آثارى را در محبّ ايجاد مى‏كند كه نشان دهنده ارزش محبوب است. آنان كه از نيروى »فراست« برخوردارند، درك مى‏كنند كه محبّ، دوستى و محبّت چه فردى را در دل خود جاى داده است و علاقه چه كسى را در قلب خود نهفته است؟ زيرا آنان از رفتار، گفتار، كردار و حركات وى، محبوبِ او را مى‏شناسند.

هر چه محبّت و دوستى بيشتر باشد، نشانه‏هاى محبوب در محبّ بيشتر جلوه‏گر مى‏شود. گاهى محبّت چنان شديد مى‏شود كه محبّ محبوب را بر خويشتن با همه وجود و هستى‏اش مقدم مى‏دارد. اين گونه محبّت، نشانه اعتقاد و ايمان محبّ نسبت به محبوب است.

دوستى شما با خاندان وحى، اگر در اين حدّ باشد، نشانه ايمان كامل شما به خداوند است. اين گفتار از فرمايشات پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است:

لايُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى اَكوُنَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَكوُنَ عِتْرَتي أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ، وَيَكوُنَ أَهْلي أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ أَهْلِهِ، وَيَكوُنَ ذاتي أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ ذاتِهِ.(184)

بنده ايمان نمى‏آورد تا آن كه من محبوبتر باشم به او از خودش و عترت من محبوبتر باشد نزد او، از عترت خودش و اهل من محبوبتر باشند نزد او از اهل او، و ذات من محبوبتر باشد نزد او از ذات او.

كسى كه محبّتش در اين حدّ باشد، يقيناً داراى محبّت صادقانه است.

مرد كوفى كه اكنون جريان جالب او را مى‏آوريم از كسانى است كه صادقانه پيغمبر و اميرالمؤمنين‏عليهما السلام و فرزندانشان را بر خود و خانواده‏اش مقدم مى‏داشت:

در كوفه مردى مى‏زيست بسيار ثروتمند كه به سادات كمكهاى فراوان مى‏نمود. در دفتر خود حسابى به نام اميرالمؤمنين‏عليه السلام داشت، هر گاه يكى از آنان از او جنسى خريدارى مى‏كرد و قيمت آن را مى‏داد مى‏گرفت، و اگر پول نداشت به غلامش دستور مى‏داد آن را به حساب حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام بنويسد.

مدتى طولانى گذشت و مرد ثروتمند، فقير و خانه نشين گشت. او در خانه به دفتر خود رسيدگى مى‏كرد، اگر نام يكى از بدهكاران خود را كه زنده بود مى‏ديد، كسى را نزد او مى‏فرستاد تا طلب خود را دريافت كند، و اگر از دنيا رفته و مالى از او باقى نمانده بود، اسم او را از دفتر پاك مى‏كرد.

روزى درب خانه نشسته بود و دفتر خود را رسيدگى مى‏كرد؛ ناگهان يكى از ناصبيها از آنجا عبور كرد و به صورت استهزاء و طعنه به او گفت: بدهكار بزرك تو على بن ابيطالب با تو چه كرد؟

از اين گفتار غم وجود او را فرا گرفت و با اندوه وارد خانه شد. همان شب در خواب ديد پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در مكانى نشسته‏اند وامام حسن و امام حسين‏عليهما السلام در برابر آن حضرت راه مى‏روند. پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم به آن دو فرمودند: پدر شما كجاست؟

اميرالمؤمنين‏عليه السلام پشت سر پيغمبر بودند، جواب دادند: يا رسول اللَّه من حاضرم. پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: چرا طلب اين مرد را نمى‏دهى؟ اميرالمؤمنين‏عليه السلام پاسخ دادند: يا رسول اللَّه اين حق دنياى اوست كه آورده‏ام. فرمود: به او بده، آن گاه اميرالمؤمنين‏عليه السلام كيسه‏اى كه از پشم سفيد بود به او داده و فرمود: اين حق تو است.

پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به آن مرد فرمودند: اين را بگير و هر يك از فرزندان من نزد تو آمدند و از اجناسى كه دارى چيزى خواستند به آنان بده كه ديگر فقر و احتياج پيدا نمى‏كنى.

آن مرد گفت: بيدار شدم در حالى كه كيسه پول در دستم بود. همسرم را بيدار كردم و گفتم: چراغ را روشن كن. او چراغ را روشن كرد من كيسه را گشودم و پولها را شمردم. ديدم هزار اشرفى در ميان كيسه است.

همسرم گفت: از خدا بترس، مبادا فقر تو را ناگزير از فريب دادن مردم نموده و يكى از تجّار را گول زده و پول او را گرفته‏اى؟! گفتم: نه واللَّه و جريان خواب را برايش تعريف كردم. آن گاه دفتر خود را باز نمودم و ديدم به حساب اميرالمؤمنين‏عليه السلام هزار اشرفى نوشته ام نه كمتر و نه بيشتر!(185)

به اين مناسبت روايت جالبى را از حضرت امام صادق‏عليه السلام مى‏آوريم. آن حضرت مى‏فرمايند:

مَنْ أَعانَ فَقيرَنا، كانَ مُكافاتُهُ عَلى جَدِّنا محمّدصلى الله عليه وآله وسلم.(186)
كسى كه كمك كند به فقيرى از ما، پاداش او با جدّ ماست.

مرد كوفى كه محبّت صادقانه به خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم داشت، به امر آن حضرت پاداش دنيوى خود را دريافت نمود.

محبّتهاى دروغين

بعضى از مردم اظهار دوستى و مودّت به خاندان وحى و رسالت مى‏نمايند و در اين باره آن چنان صداقت و يكرنگى از خود نشان مى‏دهند كه گويى هيچ گونه احتمال خلافى در ميان نيست و سراپاى وجودشان را محبّت صادقانه اهل بيت‏عليهم السلام فرا گرفته است؛ ولى آن گاه كه در پيرامون رفتار و كردار آنان مى‏انديشيم و كردارشان را با دستورات خاندان وحى تطبيق مى‏نمائيم؛ مى‏بينيم، كه اظهار آنان در دوستى و محبت اهل بيت‏عليهم السلام و دلسوختگى آنان، خالصانه نيست.

بسيارى از مردم خود را دلباخته و فدائى امام عصر عجل‏اللَّه تعالى له الفرج مى‏دانند؛ ولى عملاً از پرداختن سهم آن بزرگوار به اهلش، كه وسيله رسيدن نعمتهاى خداوند به آنان مى‏باشد، اجتناب مى‏كنند! آيا كسى كه از صرف مال امام‏عليه السلام در راه احياء اهداف مقدّس آن بزرگوار خوددارى مى‏كند، مى‏تواند در روزگار ظهور، جان خود را در راه آن حضرت فدا نمايد؟

مگر حضرت بقيّةاللَّه ارواحنا فداه در توقيع خود نفرموده‏اند:

لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعينَ عَلى مَنِ اسْتَحَلَّ مِنْ أَمْوالِنا دِرْهَماً.(187)

لعنت خدا و ملائكه و همه مردم، بر كسى باشد كه درهمى از اموال ما را حلال بداند.

امام باقرعليه السلام درباره مدّعيان محبّت اهل بيت‏عليهم السلام به جابر فرمودند:

يا جابِرُ، أَيَكْتَفي مَنْ يَنْتَحِلُ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقوُلَ بِحُبِّنا أَهلِ البَيْتِ؟ فَوَاللَّهِ ما شيعَتُنا إِلاَّ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَأَطاعَهُ.(188)
اى جابر، آيا كافى است كسى كه خود را شيعه جلوه مى‏دهد، بگويد من داراى محبّت اهل بيت‏عليهم السلام هستم. به خدا قسم شيعه ما نيست، مگر كسى كه داراى تقواى الهى باشد و از او اطاعت نمايد.

از اين فرمايش چنين استفاده مى‏كنيم: كسى كه از تقوا و اطاعت خداوند بهره‏مند نيست نبايد به اظهار محبّت اكتفا كند.

نتيجه بحث

محبّت اكسير شفابخش و درمان دردهاى ويرانگر و خانمان سوز شما است.
كشش وجاذبه‏اى كه در محبّت وجود دارد، انسان را به سوى محبوب مى‏كشاند و صفات و حالات او را در محبّ ايجاد و تقويت مى‏كند. هر چه محبّت بيشتر باشد، جاذبه و تأثير حالات روحىِ محبوب در محبّ، بيشتر مى‏شود؛ به گونه‏اى كه مورد تقرّب محبوب قرار مى‏گيرد. و اين معناى مودّت است كه هر انسانى بايد آن را نسبت به خاندان وحى داشته باشد، زيرا كه پاداش رسالت، مودّت ذَوى القربى است.
بنابر اين با ارادت و مودّت به اهل بيت‏عليهم السلام روح خود را به پرواز درآوريد و به آستان ولايتِ اين خاندان نزديك شويد؛ تا انوار تابناك ولايت سراسر وجود شما را فرا گيرد و آلودگى‏ها و تيرگى‏ها از اعماق وجود شما پاك شود.
لازمه قرابت با آن بزرگواران، پيروى از دستورات آنان و برائت و دورى از دشمنان آنان است.
اين است محبّت صادقانه، كه بايد آن را در اعماق جان خود و نزديكان خود ايجاد كنيد.

جمعى كه دم از مهر و ارادت دارند
در بام شرف، كوس سيادت دارند
چون دست به دامان سعادت زده‏اند
پا بر سر نام وننگِ عادت زده‏اند