(21) محبّت اهل بيت عليهم السلام
جاذبه محبّت
محبّت، به خاطر جاذبهاى كه دارد، محبّ را به سوى محبوب جذب مىكند و افكار و
عقايد او را در قلب محبّ زنده مىسازد. به اين جهت هر چه محبّت شديدتر باشد، سنخيّت
روحى بين محبّ و محبوب بيشتر مىشود.
بر اين اساس اگر محبّت شديد باشد، داراى چنان كششى است كه محبّ و محبوب را بسوى
يكديگر جذب مىكند؛ بصورتى كه حالات هر يك از آنان در ديگرى تأثير مىگذارد. در
ميان افراد دوقلو كه از محبّت و هماهنگى بيشترى برخوردار هستند و روحيهاى نزديك به
يكديگر دارند، تأثيرپذيرى حالات آنان در يكديگر، بيشتر جلوهگر مىشود.
چندى قبل دخترى كه در لندن زندگى مىكرد، ناگهان احساس ناراحتى كرد. او چنان
درد مىكشيد و حالاتش چنان بود كه پزشكان تشخيص دادند درد او علامت زايمان است. او
را در بيمارستان بسترى كردند و پس از تحقيق معلوم شد كه او شوهر ندارد! معاينات هم
نشان داد كه باردار نيست؛ امّا او همچنان در تخت بيمارستان بخود مىپيچيد و ناله
مىكرد و سراپاى وجودش را عرق سردى پوشانده بود.
چند ساعتى وقت پزشكان را گرفت؛ تا سرانجام آرام شد. لبخندى زد و گفت: راحت شدم.
نوزاد پسر است! پزشكان ابتدا گمان گردند كه با يك ديوانه سر و كار دارند؛ ولى پس از
تحقيق متوجه شدند كه آثار ديوانگى در او ديده نمىشود.
كشف بعدى آن بود كه درست در همان زمانى كه او در لندن دچار درد شده بود و به
بيمارستان رفت، خواهر دوقلويش كه در اتريش و شهر »وين« ساكن بود، دچار درد زايمان
گرديده و به بيمارستان مراجعه كرده و بسترى شده بود و پس از چند ساعت پسرى از او
متولّد شده بود.(153)
اين گونه حالات بر اثر سنخيّت و محبّت شديد در ميان دو نفر است. گاهى بر اثر
محبّت شديد، محبّ از تقيّدات مادّى رها مىشود و خود را به محبوب كه فرسنگها راه از
او دور است، مىرساند؛ زيرا همان گونه كه گاهى حرارت تب، وسيله خروج روح از جسم و
علّت درك مسائل نامرئى مىشود، همين گونه گاهى حرارتِ محبّت، محبّ را از عالم ظاهر
خارج مىكند و بسوى محبوب مىكشاند.
رسيدن به محبوب و ديدار آن، بر اثر جذبه و كششى است كه در صورت شدّت محبّت
ايجاد مىشود.
گاهى محبّت باعث كشفهاى علمى مىشود؛ زيرا علاقه، ميل شديد، و خواسته قوىِ
دانشمندان در كشف مجهولات، يكى از مؤثرترين وسيلههاى نيل آنان به مقاصدشان،
مىباشد.
به عبارت گوياتر: محبّت و ميل شديد، آنان را در يافتن مسائل علمى و گشودن
مشكلات لاينحل كمك مىكند، و وسيله گشايش روزنهاى براى آنان به سوى مشكلات علمى
مىشود و در نتيجه در كشف آنچه در جستجوى آن بودهاند، كامياب مىشوند.
محبّت خاندان وحى
به خاطر اين گونه آثار حياتى و ارزنده كه در محبّت و دوستى وجود دارد، انسان
بايد به محبّت خود جهت داده و آن را به سوى شايستهترين مقصد راهنمايى كند. به اين
جهت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم محبّت و دوستىِ انسان را به سوى اهل بيت و
خاندان وحىعليهم السلام متوجّه نمودهاند؛ تا به اين وسيله آلودگىهاى افراد، پاك
شود و خوبىها و خصلتهاى ارزنده در آنان ايجاد گردد و آنان را در نزد خداوند مقرّب
نمايد.
زيرا محبّت پيغمبر اكرم و خاندان رسالتعليهم السلام، تأثيرى شگفت و
خارقالعاده در تقرّب به خداوند متعال دارد به طورى كه در روايات، محبّت اهل
بيتعليهم السلام بهترين وسيله قرب به خداوند، شمرده شده است.
در روايتى پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
لِكُلِّ أَمْرٍ سَيِّدٌ وَحُبّي وَحُبُّ عَليّعليه السلام سَيِّدُ ما تَقَرَّبَ
بِهِ الْمُتَقَرِّبُونَ مِنْ طاعَةِ رَبِّهِمْ.(154)
براى هر چيزى سرورى است و محبّت من و محبّت علىعليه السلام سرآمد آن چيزهايى است
كه جويندگان تقرّب، به وسيله آنها مقرّب مىشوند، كه عبارتند از اطاعت پروردگارشان.
اين روايت دليل واضحى است بر اين كه، محبت خاندان وحى وسيله تقرّب و اطاعت از
دستور خداوند است. پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در روايتى ديگر مىفرمايند:
حُبُّ عَليِّ بْنِ أَبي طالِبٍ يُحْرِقُ الذُّنُوبَ كَما تُحْرِقُ النَّارُ،
اَلْحَطَبَ.(155)
محبّت حضرت على بن ابى طالبعليه السلام گناهان را مىسوزاند؛ همان گونه كه آتش،
هيزم را مىسوزاند.
بنابراين محبّت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام، هستى گناه را به آتش مىكشد و
دوستى آن بزرگوار، كوه گناه را به كاهى تبديل مىنمايد و آن را از اعماق جان بيرون
آورده و نابود مىسازد.
محبّت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام نه تنها آثار گناهان گذشته را نابود
مىكند؛ بلكه همچون سدّى محكم و استوار، مانع انسان از انجام گناهان بعدى مىشود.
با محبّت شديد به محمّد وآل محمّدعليهم السلام، مىتوانيد خود را از انجام گناه باز
داشته و بيمه شويد.
پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
أَلا وَمَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً لايَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيا حَتَّى يَشْرِبَ مِنَ
الْكَوْثَرِ وَيَأْكُلَ مِنْ طُوبى وَيَرى مَكانَهُ فِي الْجَنَّةِ.(156)
آگاه باشيد كسى كه علىعليه السلام را دوست دارد از دنيا نمىرود تا از آب كوثر
بياشامد و از طوبى بخورد و مكان خود را در بهشت ببيند.
بايد از خداوند بخواهيم كه محبّت اهل بيتعليهم السلام را تا آخرين لحظه زندگى
ما ثابت نگهدارد، تا در آخرين لحظات، شاهد الطافى كه وعده فرمودهاند باشيم.
در يكى از زيارات امام حسينعليه السلام آمده است:
اَللَّهُمَّ ثَبِّتْني عَلى مَحَبَّةِ أَوْلِيائِكَ.(157)
خداوندا، مرا بر محبّت اولياء خودت، ثابت قدم نگه دار.
در صورتى كه با محبّت و اشتياق اهل بيتعليهم السلام جان به جانان بسپاريم،
اوّلين لحظه مرگ، اوّلين لحظهاى است كه آثار محبّت و عظمت و شكوه آن را كه نشانه
ايمان و تقوا است، بخوبى مىيابيم ان شاءاللَّه.
در چند روايت، محبّت به اهل بيتعليهم السلام را، اصل تقوا و ايمان شمردهاند؛
همان گونه كه بغض و دشمنى آن بزرگواران را، كفر و نفاق دانستهاند.
پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام
فرمودند:
يا عَلِيُّ حُبُّكَ تَقْوى وَإيمانٌ وَبُغْضُكَ كُفْرٌ وَنِفاقٌ.(158)
يا على دوستى تو، تقوا و ايمان و دشمنى تو، كفر و نفاق است.
كسى كه با حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام دشمنى ورزد، از ديدگاه مكتب ما كافر و
در رديف منكران خداست.
آن را كه دوستى على نيست، كافر است
گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش
همچنين آنان كه محبّت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در اعماق جانشان ريشه
دوانده است، از تقوا و ايمان برخوردارند.
آرى حبّ و بغض، داراى اين گونه اثرات بنيادى است.
خواهى كه زدوزخ برهانى دل و تن
اثنىعشرى شو و گزين مذهب من
ايشان سه محمّدند و چهارست على
با موسى جعفر و حسين و دو حسن
در حديثى امام رضاعليه السلام از آباء گرامى خود از پيغمبر اكرمصلى الله عليه
وآله وسلم نقل فرمودند:
حُبُّنا أَهْلُ الْبَيْتِ يُكَفِّرُ الذُّنُوبَ وَيُضاعِفُ الْحَسَناتَ.(159)
محبت ما اهل بيت، كفاره گناهان است و حسنات را چند برابر مىكند.
زيرا محبّت اكسير است، داراى قوّه كاسره و شكننده است و آثار گناهان را درهم
مىشكند و آنها را تبديل به حسنه مىسازد، همان گونه كه شنجرفِ ثابت، مس را تبديل
به طلا مىكند. از اين رو محبّت را »اكسير روح« مىدانند؛ زيرا روحهاى آلوده و
روانهائى كه بر اثر گناه از خداوند دور شدهاند، با محبّت اهل بيتعليهم السلام كه
شفابخش دلها و حياتبخش قلبهاى مرده است، تقرّب خود را باز مىيابند، و با ترك
گناه مقرّب درگاه او مىشوند.
زيرا در قلبى كه سرشار از محبّت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام و ساير خاندان
پاك وحى است، جايى براى گناه باقى نمىماند؛ بلكه محبّت اگر افزايش يابد، مىتواند
هر گونه گناهى را كه محبّ آن را در گذشته انجام داده نابود نمايد و مانع انجام گناه
در آينده شود. زيرا مانع بودن براى انجام گناه، آسانتر از برطرف نمودن آثار گناهان
گذشته است.
راز اين مسئله اين است، كسى كه كاملاً محبّ و دوستدار و شيفته اهل بيت
عصمتعليهم السلام باشد، محبوب خدا و مقرّب عنداللَّه است و وقتى كه انسان محبوب و
مقرّب نزد خداوند شود، در حصن حول و قوّه او قرار مىگيرد. يعنى خداوند ميان او و
گناه، حائل ايجاد مىكند و همچنين كارى را كه خدا انجام آن را بخواهد، در وى نيرو و
قوّه انجام آن را ايجاد مىنمايد و او را موفّق به انجام آن عمل مى سازد. اين است
معناى »لاحول و لاقوّة إلّا باللَّه«. به اين جهت برخى، محبّت و دوستى با خاندان
وحى را مؤثّرترين راه سير و سلوك شمردهاند.
بنابر روايت مفصّلى كه مرحوم علّامه مجلسى - در بحار الأنوار ج 70 ص 25 - از
امام صادقعليه السلام نقل كرده است، محبّ - اگر به مقام عالى محبّت راه يابد - اگر
چه راه علماء و سيره حكماء و طريقه صديقين را طى نكرده و روش خود را روش آنان قرار
نداده باشد؛ ولى در عين حال همه نتايجى را كه علماء و حكماء و صدّيقين بدست
آوردهاند، دارا مىشود.
اين گونه آثار در صورتى است كه محبّت، بسيار شديد باشد نه همچون محبّتهائى كه
دوستان اهل بيتعليهم السلام نوعاً داراى آن هستند. اين گونه محبّت داراى چنان
اهميّتى است كه در آن روايت، امام صادقعليه السلام تصريح فرمودهاند كه دارا بودن
آن، نه تنها پرثمرترين طريقه سير و سلوك مىباشد؛ بلكه تنها راهى است كه در آن خطر
وجود ندارد و حال آن كه روش حكماء و علماء و صدّيقين طبق آن روايت، چنين نيست.
امام صادقعليه السلام مىفرمايند:
إِنَّ الْحُكَماءَ وَرَثُوا الْحِكْمَةَ بِالصَّمْتِ، وَإِنَّ الْعُلَماءَ
وَرَثُوا الْعِلْمَ بِالطَّلَبِ وإِنَّ الصِّدّيقينَ وَرَثُوا الصِّدْقَ
بِالْخُشُوعِ وَطُولِ الْعِبادَةِ فَمَنْ أَخَذَهُ بِهذِهِ الْمَسيرَةِ إِمَّا أَنْ
يَسْفَلَ وَإِمَّا أَنْ يَرْفَعَ وَأَكْثَرُهُمُ الَّذي يَسْفَلُ وَلايَرْفَعُ،
إِذا لَمْ يَرْعَ حَقّاللَّهِ وَلَمْ يَعْمَلْ بِما أَمَرَ بِهِ، فَهذِهِ صِفَةُ
مَنْ لَمْ يَعْرِفِ اللَّهُ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَلَمْ يُحِبُّهُ حَقَّ
مَحَبَّتِهِ، فَلايَغُرَّنَّكَ صَلاتُهُمْ وَصيامُهُمْ وَرَواياتُهُمْ
وَعُلُومُهُمْ، فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ.(160)
حكماء، حكمت را به وسيله سكوت و علماء، علم را به وسيله طلب نمودن و صدّيقين،
صداقت را به خشوع و عبادت طولانى بدست مىآورند. پس هر كسى اين مسير را بپيمايد؛ يا
تنزّل مىكند و يا بلند مرتبه مىگردد و اكثر آنان اگر حقّ خداوند را رعايت نكنند و
به آنچه امر شدهاند عمل ننمايند، تنزّل مىكنند و اين خصلت كسى است كه خدا را
حقيقتاً نشناخته باشد و او را به حقيقتِ محبّت دوست نداشته باشد. پس نمازها و
روزهها و روايات و علوم آنها، تو را فريب ندهد كه آنان حماران وحشى هستند!
همانگونه كه در اين روايت تصريح شده است علماء، حكماء و صدّيقين مورد انتقاد
قرار گرفتهاند كه خداوند را حقيقتاً نشناختهاند و به حقيقت دوستى خداوند را در دل
قرار ندادهاند.
اگر محبّ در مقام محبّت به مراحل عالى راه يافت و قلب خود را كه حرماللَّه
است، مملوّ از محبّت خداوند و اهل بيت عصمتعليهم السلام نمود؛ تا وقتى كه محبّت
شديد آنان را در دل دارد، امكان تنزّل در او وجود ندارد.
تنها موردى كه براى محبّين امكان استبدال وجود دارد، موردى است كه آنان اصل
محبّت را از دست بدهند و گرنه تا وقتى كه محبّت در قلب محبّ ريشه دوانده است، او در
مسير ترقّى و تكامل قرار دارد نه تنزّل و سقوط.
راز اين نكته آن است كه، همان گونه كه گفتيم محبّت و شوق شديد، مانند مغناطيس
است و تا وقتى محبّت وجود دارد، محبّ را به سوى محبوب جذب مىكند و آن گاه كه او
مجذوبِ محبوب شد، سنخيّت در او پيدا مىشود و آثار و صفات محبوب در محبّ پيدا
مىشود. از اين جهت در اين روايت، محبّت خدا و اولياء خدا را، بهترين راه و
بىخطرترين سير براى افرادى كه مايل به سير و سلوك هستند، معرّفى نمودهاند.
در بعضى از روايات ديگر نيز محبّين مقدم بر همه افراد ديگر ذكر شدهاند، همان
طور كه در اخبار حضرت داود آمده است كه خداوند مىفرمايد:
ما أَحَبَّني أَحَدٌ أَعْلَمُ ذلِكَ يَقيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلاَّ قَبِلْتُهُ
لِنَفْسي وَأَحْبَبْتُهُ حُبّاً لايَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقي، مَنْ طَلَبَني
بِالْحَقِّ وَجَدَني وَمَنْ طَلَبَ غَيْري لَمْ يَجِدْني...(161)
دوست ندارد مرا احدى كه بدانم واقعاً اين محبّت از قلب او سرچشمه مىگيرد، مگر آن
كه او را براى خود مىپذيرم و دوست دار او مىشوم؛ بطورى كه احدى از خلقِ من، بر او
مقدّم نمىشود. كسى كه حقيقتاً مرا طلب كند، مىجويد مرا و كسى كه غير مرا طلب كند،
مرا نمىيابد.
از اين حديث قدسى متوجه مىشويم، كسانى را كه امامزمان عجّلاللَّهتعالى
لهالفرج - كه جانشين و نماينده خداوند مىباشند - به عنوان خدمتگزار خود قبول
فرمودهاند و آنان را از ميان مردم به نعمت مصاحبت خود مشرّف ساخته و بر ديگران
مقدّم نمودهاند، كسانى هستند كه در راه محبّت از همه مردم پيشقدمتر و به
عالىترين مراحل محبّت نائل شدهاند.
× × ×
موجودات آسمانى و محبّت خاندان وحى
نه تنها عظمت اين بزرگواران، بلكه عزّت و شرافت همه شرافتمندان جهان هستى، به
خاطر محبّت و علاقهاى است كه به اهل بيت عصمتعليهم السلام دارند. حتّى ملائكه
مقرّب درگاه خداوند، شرافت خود را بوسيله محبّت آن بزرگواران بدست آوردهاند. حضرت
رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد:
هَلْ شَرَفَتِ الْمَلائِكَةُ إِلاَّ بِحُبِّها لِمُحَمَّدٍ وَعَليٍّ وَقَبوُلِها
لِوِلايَتِهِما؟...(162)
آيا شرافت ملائكه، جز به خاطر محبّتى است كه آنها به محمّد و على صلوات اللَّه
عليهما و پذيرش ولايت آن دو دارند؟
اين فرمايش صراحت دارد بر اين كه شرافت ملائكه به خاطر علاقهاى است كه به
پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليهما دارند.
آئينه مهر روشن از ياد على است
اوراد ملك بر آسمان ناد على است
گر چه اين روايت در مورد ملائكه است ولى روايات ديگرى گواه بر اين حقيقت است كه
همه اهل آسمانها اعمّ از ملائكه و غير آنها، از دوستداران خاندان وحى هستند و به
وسيله محبّتِ آنان، به تقرّب خود نزد خداوند مىافزايند. زيرا همان گونه كه گفتيم،
محبّت صفات محبوب را در محبّ جلوهگر مىسازد. ويكى از صفات اهل بيت عصمتعليهم
السلام، قرب آنان به خداوند متعال است. از اين رو موجودات آسمانى محبّت آن
بزرگواران را مايه تقرّب خود مىدانند.
در يكى از زيارات جامعه كه از اهل بيت عصمت عليهم السلام روايت شده، مىخوانيد:
يَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّماءِ بِحُبِّكُمْ وَبِالْبَرائَةِ مِنْ
أَعْدائِكُمْ.(163)
اهل آسمان، به وسيله محبّت شما و دورى جستن از دشمنان شما )به خدا( تقرّب
مىجويند.
اوصاف على است كه انتهايش نبود
مدّاح على به جز خدايش نبود
تا حشر »اديب« اگر ز وصفش خوانى
يك حرف ز دفتر ثنايش نبود
تقرّب به خداوند چه آثارى دارد؟
اكنون برخى از آثار مهمّ و شگفت انگيزى را كه بر اثر تقرّب به خداوند ايجاد
مىشود بيان مىكنيم.
از نشانههاى تقرّب به خداوند و اهل بيت اطهارعليهم السلام، به كار افتادن چشم
و گوش باطنى و بدست آوردن قدرتهاى روحى و معنوى است؛ زيرا آن گاه كه انسان از جهت
تقرّب معنوى به خداوند، پيشرفت نمود، مورد محبّت خدا قرار مىگيرد و محبوب خدا
مىشود و آن گاه كه انسان محبوب خدا شود، از قدرتهاى معنوى برخوردار مىگردد.
امام صادقعليه السلام از پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم نقل فرمودند كه
خداوند فرموده است:
مَنْ أَهانِ لي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحارِبَتي، وَما تَقَرَّبَ إِلَيَّ
عَبْدٌ بِشَيءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ
لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى اُحِبَّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ،
كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذي يَبْصُرُ بِهِ وَلِسانَهُ
الَّذي يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتي يَبْطُشُ بِها، إِنْ دَعاني أَجَبْتُهُ
وَإِنْ سَأَلَني أَعْطَيْتُهُ.(164)
هر كس به يكى از اولياء من توهين كند، براى جنگيدن با من در كمين نشسته است، و هيچ
بندهاى مقرّب به من نمىشود، بوسيله چيزى كه محبوبتر باشد از واجباتى كه بر او
واجب نمودهام. و او بوسيله نافله بسوى من مقرّب مىشود تا محبوب من مىگردد و آن
گاه كه او را دوست بدارم، گوش او مىشوم كه بوسيله آن مىشنود و چشم او مىشوم كه
بوسيله آن مىبيند و زبان او مىشوم كه با آن نطق مىكند و دست او مىشوم كه با آن
اِعمال قدرت مىكند، اگر مرا بخواند او را جواب مىدهم و اگر از من چيزى درخواست
كند، به او عطا مىكنم.
همه اين امورى كه در اين حديث آمده است، بر اثر تقرّب به خدا ايجاد مىشود.
بنابراين شنيدن اصوات آسمانى، ديدن چهرههاى ملكوتى، پى بردن به رازها و حكمتهاى
الهى، انجام امور مشكل با دست قدرت حق و استجابت دعا، از عناياتى است كه سرانجام،
شامل حال مقرّبين درگاه خداوند و اهل بيت اطهارعليهم السلام و افرادى كه مورد محبّت
خدا و اهل بيتعليهم السلام قرار گرفتهاند، مىشود.
دوستى اهل بيتعليهم السلام با دوستان خود
با دوستى و محبّتى كه نسبت به اهل بيتعليهم السلام در دل خود جاى مىدهيم،
محبّت و دوستى خود را نيز در قلب آن بزرگواران قرار مىدهيم؛ زيرا آنان كه محبّ و
شيفته خاندان وحى هستند، محبوب آن بزرگواران نيز هستند.
حبيش بن معتمر مىگويد: خدمت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام وارد شدم و عرض
كردم:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَرَحْمَةُاللَّهِ وَبَرَكاتُهُ،
كَيْفَ أَمْسَيْتَ؟ قالَ: أَمْسَيْتُ مُحِبّاً لِمُحِبّينا وَمُبْغِضاً
لِمُبْغِضينا...(165)
سلام بر شما اى امير مؤمنان و رحمت خدا و بركات او بر شما باد، شب را چگونه صبح
نموديد؟
حضرت فرمودند: شب را به پايان رساندم در حالى كه دوست دارِ دوستانمان و دشمنِ
دشمنانمان بودم.
آن گاه كه محبّت انسان، در قلب اهل بيتعليهم السلام قرار گيرد، محبوب خداوند
نيز مىشود و محبّت خداوند در قلب او جاى مىگيرد و هر گاه محبّت خداوند در او به
حدّى شديد شود كه محبّت مخلوق جايگزين محبّت خداوند نشود، ديدگان باطنى او باز
مىشود و با اولياءاللَّه آشنا مىشود.
حضرتاميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند: درشب معراج خداوند بهپيغمبرصلى
الله عليه وآله وسلم فرمود:
مَنْ عَمِلَ بِرِضايَ اُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: اُعَرِّفُهُ شُكْراً لايُخالِطُهُ
الْجَهْلُ، وَذِكْراً لايُخالِطُهُ النِّسْيانُ، وَمَحَبَّةً لايُؤْثِرُ عَلى
مَحَبَّتي مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقينَ، فَإِذا أَحَبَّني أَحْبَبْتُهُ، وَأَفْتَحُ
عَيْنَ قَلْبِهِ إِلى جَلالي وَلااُخفي عَلَيْهِ خاصَّةَ خَلْقي...(166)
كسى كه به رضاى من عمل نمايد، او را به داشتن سه خصلت ملزم مىنمايم:
1- او را آگاه و آشنا مىكنم به داشتن حالت شكر كه با ناآگاهى همراه نباشد.
2- و به يادى كه فراموشى در آن نباشد.
3- و به دارا بودن محبّت من كه دوستى مخلوقين در آن تأثير نگذارد.
پس هر گاه كه مرا دوست داشته باشد، من نيز او را دوست مىدارم و ديده دل او را به
سوى جلال خودم مىگشايم و خوّاص خلق خود را از او مخفى نمىكنم.
بنابراين يكى از نشانههاى محبّت خدا، اين است كه انسان با اولياءاللَّه و
خوّاص خلق خداوند آشنا مىشود و آنان را مىبيند.
عدّهاى از مردم كه جوياى زيارت و ديدن امام عصر ارواحنا فداه - در خواب يا
بيدارى - هستند، به خاطر محبّت شديد آنان است. زيرا محبّت، اشتياق ملاقات با محبوب
را در انسان زياد مىكند.
حضرت ابراهيم از مردن كراهت داشت، خداوند به عزرائيل فرمود به حضرت ابراهيم
بگو:
هَلْ رَأَيْتَ حَبيباً يُكْرِهُ لِقاءَ حَبيبِهِ؟ إِنَّ الْحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ
حَبيبِهِ.(167)
آيا ديدهاى دوستى از ديدن دوست خود كراهت داشته باشد؟ براستى كه دوست، به ملاقات
حبيب خود علاقه دارد.
برخى از آنان كه در زمان حضور اهل بيت عصمتعليهم السلامزندگى مىكردند و از
شهر و ديار آن بزرگواران دور بودند، دلهايشان در ياد آنان و عشق ديدارشان پر مىزد،
همان گونه كه اويس شوق ديدار پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در قلب و جانش
جاى گرفته و پياپى سيماى تابناك آن حضرت را در صفحه خيال خود ترسيم مىنمود.
و در اين روزگار كه تنها بازمانده معصومين، حضرت بقيةاللَّه الأعظم ارواحنا
فداه كه سرّ خداوند در جهان هستى مىباشند، در پرده استتار به سر مىبرند شيفتگان
آل اللَّه در آرزوى ديدار سيماى آن حضرت مىباشند، اين اميد و آرزو بر اساس همان
محبّت و علاقهاى است كه اينان به آن بزرگوار دارند، زيرا بنا به گفتار خداوند
»إِنَّ الْحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ« هر محبّى دوست دارد، سيماى حبيب خود را
ببيند.
گرچه يوسف به كلافى نفروشند به ما
بس همين فخر كه ما هم ز خريدارانيم
× × ×
وظيفه دوستان خاندان وحى
1- ايجاد مودّت
محبّت و دوستى با اهل بيتعليهم السلام بايد چنان عميق باشد كه در اعماق جانتان
ريشه دوانده و سراسر وجود شما را فرا گيرد؛ بصورتى كه وسيله تقرّب و نزديك شدن شما
به آن بزرگواران شود.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
اَلْمَوَدَّةُ قَرابَةٌ مُسْتَفادَةٌ.(168)
مودّت، آن گونه محبّتى است كه از آن قرابت و نزديك بودن بدست آيد.
يعنى محبّت بايد آن قدر افزايش يابد كه شما را به محبوب نزديك نمايد. اگر محبّت
تا اين حدّ فزونى يافت، آن را »مودّت« مىگويند. بنابراين مودّت، همان محبّتِ
افزايش يافته است كه باعث قرب روحى مىشود.
اين گونه محبّت نسبت به اهل بيتعليهم السلام وظيفه همه مردم است. ما بايد آن
قدر به محمّد و آل محمّد صلواتاللَّه عليهم اجمعين محبّت داشته باشيم كه وسيله قرب
ما به اهل بيتعليهم السلام شود. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد:
»قُلْ لاأَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى «(169)
بگو به مردم براى انجام رسالت از شما پاداشى نمىخواهم، جز داشتن مودّت به
ذوىالقربى.
طبق اين آيه، بر همه مردم واجب است كه آن گونه به اهل بيت عصمتعليهم السلام
محبّت و علاقه داشته باشند كه باعث قرب روحى و معنوى به آن بزرگواران شود. اين يك
وظيفه عمومى براى همه انسانها است.
2- دوستى با دوستان اهلبيتعليهم السلام
دوستى با اهل بيتعليهم السلام به دوست داشتن آنان پايان نمىپذيرد، بلكه پس از
دوستى آنان بايد دوستان آن بزرگواران را نيز دوست بداريد و به آنان علاقهمند
باشيد.
حضرت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
أَحِبُّوا مَوالينا مَعَ حُبِّكُمْ لِآلِنا.(170)
دوست بداريد دوستان ما را با محبتى كه به خاندان ما داريد.
زيرا دوستى دوستان آنان، ملازم با دوستى خود آنان است.
3- برائت از دشمنان اهل بيتعليهم السلام
اگر در قلب انسان محبّت آن بزرگواران - كه هستى همه مخلوقات به بركت وجود آنان
است - جاى گرفت؛ ديگر امكان ندارد، دوستى دشمنان آنان را پذيرا شود. زيرا محبّت اهل
بيتعليهم السلام با دوستى دشمنان آنان سازگار نيست؛ چون در شعور ظاهرى و خودآگاه
انسان ممكن است محبّت دو شىء مخالف وجود داشته باشد.
بنابراين در شعور ظاهرى و يا ذهنى ممكن است كسى هم دوستى اهل بيت رسالتعليهم
السلام را داشته باشد و هم دوستى گمراهان را؛ ولى از نظر قلبى و باطنى اين گونه
نيست. حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
لايَجْتَمِعُ حُبُّنا وَحُبُّ عَدُوِّنا في جَوْفِ إِنْسانٍ، اَللَّهُ
عَزَّوَجَلَّ يَقوُلُ: »ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في
جَوْفِهِ(172)¬(171)
محبّت ما خاندان، با محبّت دشمنان ما در قلب انسان جمع نمىشود. خداوند مىفرمايد:
قرار نداده است خدا براى مرد، دو قلب در يك بدن.
زيرا دوستى اهل بيت عصمتعليهم السلام و محبّت دشمنان آنان، همانند آب و آتش
هستند و در يك جا جمع نمىشوند.
نظير اين روايت را ابى جارود از امام باقرعليه السلام نقل كرده است.
أَبِي الْجارُودِ عَنْ أَبي جَعْفرعليه السلام في قَوْلِهِ: »ما جَعَلَ اللَّهُ
لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ « فَيُحِبُّ بِهذا وَيُبْغِضُ بِهذا،
فَأَمَّا مُحِبُّنا فَيُخْلِصُ الْحُبَّ لَنا كَما يُخْلِصُ الذَّهَبَ بِالنَّارِ
لا كَدِرَ فيهِ.
مَنْ أَرادَ أَنْ يَعْلَمَ حُبَّنا، فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شارَكَهُ في
حُبِّنا حُبُّ عَدُوِّنا، فَلَيْسَ مِنَّا وَلَسْنا مِنْهُ وَاللَّهُ عَدُوُّهُمْ
وَجِبْرِئيلُ وَميكائيلُ وَاللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ.(173)
ابى جارود از امام باقرعليه السلام نقل مىكند كه آن حضرت در پيرامون فرمايش
خداوند كه مىفرمايد: در جوف هيچ مردى خدا دو قلب قرار نداده است، فرمودند: انسان
داراى دو قلب نيست تا با يكى دوست بدارد و به وسيله ديگرى دشمن داشته باشد. دوستدار
ما دوستى ما خاندان را از همراه بودن با محبّت دشمنان ما، خالص مىكند؛ همان گونه
كه آتش طلا را خالص مىكند بطورى كه در او كدورت نباشد.
هر كس مىخواهد بداند كه داراى محبت ما خاندان هست يا نه؟ قلب خود را آزمايش
نمايد؛ پس اگر با دوستى ما محبّت دشمنان ما را داشت، او از ما نيست و ما از او
نيستيم. خداوند و جبرئيل و ميكائيل دشمن اين گونه افراد هستند و خداوند دشمن براى
كافران است.
بنابراين از نشانههاى محبّتى كه همراه با پيروى و اطاعت اهل بيتعليهم السلام
است، جذب شدن انسان بسوى آن بزرگواران و انزجار از دشمنان آنان مىباشد. انسان به
وسيله اين گونه محبّت، مجذوب و شيفته اهل بيتعليهم السلام مىشود؛ به طورى كه به
جز محبوب و آنچه او دوست دارد، نمىانديشد. اين گونه حالات بر اثر جذب محبّ به سوى
محبوب است.
جناب خديجهعليها السلام هنگام مسافرت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم
مىگفت:
قَلْبُ الْمُحِبِّ إِلَى الْأَحْبابِ مَجْذوُبٌ
وَجِسْمُهُ بِيَدِ الْأَسْقامِ مَنْهوُبٌ(174)
قلب محبّ مجذوب احباب مىشود، در حالى كه جسم او به دست بيمارىها گرفتار است.
وقتى كه شما بر اثر پيشرفت در محبّت و ازدياد دوستى آل اللَّه، مجذوب آن
بزرگواران شديد؛ از غير آنان بيزار مىشويد. به اين جهت حضرت امام صادقعليه السلام
مىفرمايند:
... إِنَّ أَصْلَ الْحُبِّ، اَلتَّبَرّي عَنْ سِوَى الْمَحْبوُبِ.(175)
اصل محبّت، دورى جستن از غير محبوب است.
و وقتى كه شما از غير محبوب دورى نموديد، محبوب را بر غيرش مقدم مىداريد. حضرت
امام صادقعليه السلام در اين باره مىفرمايند:
دَليلُ الْحُبِّ ايثارُ الْمَحْبُوبِ عَلى ما سَواهُ.(176)
دليل دارا بودن محبّت، ترجيح دادن محبوب بر غير اوست.
اين گونه محبّتها، شما را در اوج معنويّت و نورانيّت قرار مىدهد؛ بطورى كه بر
اثر آن عنايات اهل بيتعليهم السلام به سويتان متوجّه مىشود و شما را موجودى معنوى
و ملكوتى مىسازد و به اين جهت نفرت و برائت از دشمنان اهل بيتعليهم السلام در قلب
شما افزوده مىشود.
4- پيروى از خاندان وحى
خاندان وحى از دوستداران خود بيش از ديگران، انتظار خودسازى و رفتار خدا
پسندانه دارند. از نظر اهل بيتعليهم السلام كسانى كه محبّت و دوستى آن خاندان را
در اعماق وجود خويش پروراندهاند، بايد رفتار اهل بيتعليهم السلام را سرمشق زندگى
خود قرار داده و بر تقوا و پرهيزكارى خود بيفزايند.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ أَحَبَّنا فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِنا وَلْيَتَجَلْبَبِ الْوَرَع.(177)
كسى كه ما را دوست دارد، بايد به رفتار ما عمل كند و لباس پرهيزكارى را بپوشد.
آن گاه كه محبت خاندان وحى از ظاهر گذشته و در اعماق وجود و هستى انسان ريشه
دوانده باشد، منشأ تقوا و عمل صالح مىشود.
محبّت كامل نسبت به اهل بيتعليهم السلام هميشه با عمل صالح، همراه است. كسانى
كه محبّتشان بيشتر است، معمولاً براى انجام كارهاى پسنديده و صالح نيز بيشتر زحمت
مىكشند. به همين جهت حضرت امام رضاعليه السلام مىفرمايند:
لاتَدْعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَالْعِبادَةَ اِتِّكالاً عَلى حُبِّ آلِ
مُحَمَّدٍعليهم السلام وَالتَّسْليمَ لِأَمْرِهِمْ اِتّكالاً عَلَى الْعِبادَةِ،
فَإِنَّهُ لايُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الآخِرِ.(178)
عمل صالح و كوشش در عبادت را، به خاطر تكيه بر دوستى آل محمّدعليهم السلام ترك
نكنيد و محبّت آنان و تسليم بودن نسبت به آنان را به خاطر اعتماد بر عبادت رها
نكنيد كه يكى از آنها، بدون ديگرى قبول نمىشود.
چگونه مىشود انسان، شوق و محبّت شديد نسبت به اهل بيتعليهم السلام داشته
باشد؛ ولى مشغول كارى باشد كه آنان نمىپسندند و يا اعمالى را كه آنان مىپسندند،
رها كند و اعتنائى به آن ننمايد.
دوست واقعى و محبّ حقيقى، كسى است كه پيرو محبوب و مطيع او باشد.
حضرت امام صادقعليه السلام مىفرمايند:
لَوْ كانَ حُبُّكَ صادِقاً لَأَطَعْتَهُ
إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ يُحِبُّ مُطيعٌ(179)
اگر محبّت تو صادقانه باشد، او را اطاعت مىكنى؛ زيرا كه محبّ مطيع كسى است كه او
را دوست دارد.
اين گونه محبّتها كه همراه و همگام با اطاعت و پيروى اهل بيتعليهم السلام است،
مايه خوشنودى آن بزرگواران مىباشد. به اين جهت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام
مىفرمايند:
فَأَصْبَحْنا نَفْرَحُ بِحُبِّ الْمُحِبِّ لَنا.(180)
صبح كرديم در حالى كه خوشحال هستيم به خاطر محبّتى كه دوستان به ما دارند.
آرى آنان كه در پى رسيدن به مقامات عالى هستند و اهداف بزرگ را در سر
مىپرورانند، بايد بدانند هر كس كه گنج مىخواهد رنج بايد ببيند. آن كس كه در
انديشه بدست آوردن مقامات بزرگ است، بايد در پى بارور شدن افكارش بپا خيزد و آنچه
را كه در راه رسيدن به مقصود لازم است، انجام دهد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ أَحَبَّ الْمَكارِمَ، اِجتَنَبَ الْمَحارِمَ.(181)
آن كس كه خواهان مكرمتها است، از كارهاى حرام دورى مىگزيند.
در اخبار حضرت داود آمده است كه خداوند مىفرمايند:
ما لِأَوْلِيائي وَالْهَمُّ بِالدُّنْيا، إِنَّ الْهَمَّ يُذْهِبُ حَلاوَةَ
مُناجاتي مِنْ قُلوُبِهِمْ، يا داوُدُ إِنَّ مَحَبَّتي مِنْ أَوْلِيائي أَنْ
يَكوُنوُا روُحانِيّينَ لايَغْتَمُّونَ.(182)
دوستان مرا با همّ و غم دنيا چكار؟ زيرا كه همّ دنيا، شيرينى مناجات مرا از قلب
آنان مىبرد. آنچه را كه من از اوليائم دوست دارم؛ اين است كه افرادى روحانى باشند
و به غم دنيا نپردازند.
بنابراين دوستان خدا و اهل بيتعليهم السلام، نبايد با سرگرم شدن در مسائل
دنيوى، زندگى خود را سپرى نمايند؛ زيرا دنيا پرستى و علاقههاى مادّى، بزرگترين
وسيلهاى است كه انسان را از درگاه خداوند دور مىكند. تقرّب را از او مىگيرد و
محبّت خدا و اهل بيتعليهم السلام را نسبت به او كاهش مىدهد. ولى علاقه مند بودن
به مسائل معنوى و در پى حقائق عالم معنى بودن، انسان را محبوب خدا و ائمّه
هدىعليهم السلام مىنمايد.
5 - محبّت اهل بيتعليهم السلام را در قلب ديگران تقويت كنيد
يكى ديگر از نشانههاى مهمّ دوستداران اهل بيتعليهم السلام اين است كه محبّت و
دوستى آن بزرگواران را با رفتار و گفتار خود، در دل مردم جاى دهند. و به صورتى در
ميان اجتماع زندگى كنند كه مردم را به سوى اهل بيتعليهم السلام جذب كنند، نه آن كه
- خداى نكرده - باعث انزجار و بغض آنان در قلب مردم شوند.
امام صادقعليه السلام فرمودند:
رَحِمَاللَّهُ امْرَءاً حَبَّبَنا إِلَى النَّاسِ وَلَمْ يُبْغِضْنا
إِلَيْهِمْ.(183)
خدا رحمت كند شخصى را كه محبّت ما را در قلب مردم ايجاد كند و دشمنى ما را در آنان
بوجود نياورد.
با بحثى كه در مورد آثار محبّت كرديم، روشن شد كه با ايجاد محبّت شديد در قلب
مردم نسبت به اهل بيتعليهم السلام بزرگترين زمينه ايجاد تقوا و ايمان و ترك گناه
در آنان فراهم مىشود. بنابراين شيفتگان محمّد وآل محمّدعليهم السلام بايد به هر
طريقى كه مىتوانند، دوستى و محبّت آن بزرگواران مظلوم را در قلب مردم جاى دهند.
محبّت صادقانه
محبّت و دوستى را نشانههايى است كه با آنها مىتوان دوستان را شناخت و ميان
افرادى كه محبّت آنان صادقانه است، با ديگران فرق گذاشت. از آنجا كه محبّت اكسير
است؛ آثارى را در محبّ ايجاد مىكند كه نشان دهنده ارزش محبوب است. آنان كه از
نيروى »فراست« برخوردارند، درك مىكنند كه محبّ، دوستى و محبّت چه فردى را در دل
خود جاى داده است و علاقه چه كسى را در قلب خود نهفته است؟ زيرا آنان از رفتار،
گفتار، كردار و حركات وى، محبوبِ او را مىشناسند.
هر چه محبّت و دوستى بيشتر باشد، نشانههاى محبوب در محبّ بيشتر جلوهگر
مىشود. گاهى محبّت چنان شديد مىشود كه محبّ محبوب را بر خويشتن با همه وجود و
هستىاش مقدم مىدارد. اين گونه محبّت، نشانه اعتقاد و ايمان محبّ نسبت به محبوب
است.
دوستى شما با خاندان وحى، اگر در اين حدّ باشد، نشانه ايمان كامل شما به خداوند
است. اين گفتار از فرمايشات پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم است:
لايُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى اَكوُنَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَكوُنَ
عِتْرَتي أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ، وَيَكوُنَ أَهْلي أَحَبُّ إِلَيْهِ
مِنْ أَهْلِهِ، وَيَكوُنَ ذاتي أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ ذاتِهِ.(184)
بنده ايمان نمىآورد تا آن كه من محبوبتر باشم به او از خودش و عترت من محبوبتر
باشد نزد او، از عترت خودش و اهل من محبوبتر باشند نزد او از اهل او، و ذات من
محبوبتر باشد نزد او از ذات او.
كسى كه محبّتش در اين حدّ باشد، يقيناً داراى محبّت صادقانه است.
مرد كوفى كه اكنون جريان جالب او را مىآوريم از كسانى است كه صادقانه پيغمبر و
اميرالمؤمنينعليهما السلام و فرزندانشان را بر خود و خانوادهاش مقدم مىداشت:
در كوفه مردى مىزيست بسيار ثروتمند كه به سادات كمكهاى فراوان مىنمود. در
دفتر خود حسابى به نام اميرالمؤمنينعليه السلام داشت، هر گاه يكى از آنان از او
جنسى خريدارى مىكرد و قيمت آن را مىداد مىگرفت، و اگر پول نداشت به غلامش دستور
مىداد آن را به حساب حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام بنويسد.
مدتى طولانى گذشت و مرد ثروتمند، فقير و خانه نشين گشت. او در خانه به دفتر خود
رسيدگى مىكرد، اگر نام يكى از بدهكاران خود را كه زنده بود مىديد، كسى را نزد او
مىفرستاد تا طلب خود را دريافت كند، و اگر از دنيا رفته و مالى از او باقى نمانده
بود، اسم او را از دفتر پاك مىكرد.
روزى درب خانه نشسته بود و دفتر خود را رسيدگى مىكرد؛ ناگهان يكى از ناصبيها
از آنجا عبور كرد و به صورت استهزاء و طعنه به او گفت: بدهكار بزرك تو على بن
ابيطالب با تو چه كرد؟
از اين گفتار غم وجود او را فرا گرفت و با اندوه وارد خانه شد. همان شب در خواب
ديد پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در مكانى نشستهاند وامام حسن و امام
حسينعليهما السلام در برابر آن حضرت راه مىروند. پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله
وسلم به آن دو فرمودند: پدر شما كجاست؟
اميرالمؤمنينعليه السلام پشت سر پيغمبر بودند، جواب دادند: يا رسول اللَّه من
حاضرم. پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: چرا طلب اين مرد را نمىدهى؟
اميرالمؤمنينعليه السلام پاسخ دادند: يا رسول اللَّه اين حق دنياى اوست كه
آوردهام. فرمود: به او بده، آن گاه اميرالمؤمنينعليه السلام كيسهاى كه از پشم
سفيد بود به او داده و فرمود: اين حق تو است.
پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به آن مرد فرمودند: اين را بگير و هر يك از
فرزندان من نزد تو آمدند و از اجناسى كه دارى چيزى خواستند به آنان بده كه ديگر فقر
و احتياج پيدا نمىكنى.
آن مرد گفت: بيدار شدم در حالى كه كيسه پول در دستم بود. همسرم را بيدار كردم و
گفتم: چراغ را روشن كن. او چراغ را روشن كرد من كيسه را گشودم و پولها را شمردم.
ديدم هزار اشرفى در ميان كيسه است.
همسرم گفت: از خدا بترس، مبادا فقر تو را ناگزير از فريب دادن مردم نموده و يكى
از تجّار را گول زده و پول او را گرفتهاى؟! گفتم: نه واللَّه و جريان خواب را
برايش تعريف كردم. آن گاه دفتر خود را باز نمودم و ديدم به حساب اميرالمؤمنينعليه
السلام هزار اشرفى نوشته ام نه كمتر و نه بيشتر!(185)
به اين مناسبت روايت جالبى را از حضرت امام صادقعليه السلام مىآوريم. آن حضرت
مىفرمايند:
مَنْ أَعانَ فَقيرَنا، كانَ مُكافاتُهُ عَلى جَدِّنا محمّدصلى الله عليه وآله
وسلم.(186)
كسى كه كمك كند به فقيرى از ما، پاداش او با جدّ ماست.
مرد كوفى كه محبّت صادقانه به خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم داشت، به
امر آن حضرت پاداش دنيوى خود را دريافت نمود.
محبّتهاى دروغين
بعضى از مردم اظهار دوستى و مودّت به خاندان وحى و رسالت مىنمايند و در اين
باره آن چنان صداقت و يكرنگى از خود نشان مىدهند كه گويى هيچ گونه احتمال خلافى در
ميان نيست و سراپاى وجودشان را محبّت صادقانه اهل بيتعليهم السلام فرا گرفته است؛
ولى آن گاه كه در پيرامون رفتار و كردار آنان مىانديشيم و كردارشان را با دستورات
خاندان وحى تطبيق مىنمائيم؛ مىبينيم، كه اظهار آنان در دوستى و محبت اهل
بيتعليهم السلام و دلسوختگى آنان، خالصانه نيست.
بسيارى از مردم خود را دلباخته و فدائى امام عصر عجلاللَّه تعالى له الفرج
مىدانند؛ ولى عملاً از پرداختن سهم آن بزرگوار به اهلش، كه وسيله رسيدن نعمتهاى
خداوند به آنان مىباشد، اجتناب مىكنند! آيا كسى كه از صرف مال امامعليه السلام
در راه احياء اهداف مقدّس آن بزرگوار خوددارى مىكند، مىتواند در روزگار ظهور، جان
خود را در راه آن حضرت فدا نمايد؟
مگر حضرت بقيّةاللَّه ارواحنا فداه در توقيع خود نفرمودهاند:
لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعينَ عَلى مَنِ اسْتَحَلَّ
مِنْ أَمْوالِنا دِرْهَماً.(187)
لعنت خدا و ملائكه و همه مردم، بر كسى باشد كه درهمى از اموال ما را حلال بداند.
امام باقرعليه السلام درباره مدّعيان محبّت اهل بيتعليهم السلام به جابر
فرمودند:
يا جابِرُ، أَيَكْتَفي مَنْ يَنْتَحِلُ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقوُلَ بِحُبِّنا أَهلِ
البَيْتِ؟ فَوَاللَّهِ ما شيعَتُنا إِلاَّ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَأَطاعَهُ.(188)
اى جابر، آيا كافى است كسى كه خود را شيعه جلوه مىدهد، بگويد من داراى محبّت اهل
بيتعليهم السلام هستم. به خدا قسم شيعه ما نيست، مگر كسى كه داراى تقواى الهى باشد
و از او اطاعت نمايد.
از اين فرمايش چنين استفاده مىكنيم: كسى كه از تقوا و اطاعت خداوند بهرهمند
نيست نبايد به اظهار محبّت اكتفا كند.
نتيجه بحث
محبّت اكسير شفابخش و درمان دردهاى ويرانگر و خانمان سوز شما است.
كشش وجاذبهاى كه در محبّت وجود دارد، انسان را به سوى محبوب مىكشاند و صفات و
حالات او را در محبّ ايجاد و تقويت مىكند. هر چه محبّت بيشتر باشد، جاذبه و تأثير
حالات روحىِ محبوب در محبّ، بيشتر مىشود؛ به گونهاى كه مورد تقرّب محبوب قرار
مىگيرد. و اين معناى مودّت است كه هر انسانى بايد آن را نسبت به خاندان وحى داشته
باشد، زيرا كه پاداش رسالت، مودّت ذَوى القربى است.
بنابر اين با ارادت و مودّت به اهل بيتعليهم السلام روح خود را به پرواز درآوريد
و به آستان ولايتِ اين خاندان نزديك شويد؛ تا انوار تابناك ولايت سراسر وجود شما را
فرا گيرد و آلودگىها و تيرگىها از اعماق وجود شما پاك شود.
لازمه قرابت با آن بزرگواران، پيروى از دستورات آنان و برائت و دورى از دشمنان
آنان است.
اين است محبّت صادقانه، كه بايد آن را در اعماق جان خود و نزديكان خود ايجاد كنيد.
جمعى كه دم از مهر و ارادت دارند
در بام شرف، كوس سيادت دارند
چون دست به دامان سعادت زدهاند
پا بر سر نام وننگِ عادت زدهاند