(22) انتظار
ارزش انتظار
انتظار، از ويژگيهاى عالىِ مردانى است كه در راه موفّقيت، گام برمىدارند. زيرا
بر اساس گفتار گهربارى كه خاندان وحى در پيرامون شخصيّت مردان بزرگ در دوران غيبت،
بيان فرمودهاند؛ منتظران راستين ظهور، بافضيلتترين مردمِ همه زمانها هستند.
به اين جهت گروهى - با برداشت كاملى كه از مسأله انتظار دارند - آن را مهمترين
عامل موفّقيت، در اين روزگار مىدانند و معتقدند، انسان مىتواند همه عوامل تعالى و
تكامل را در »انتظار راستين« جستجو نموده و به وسيله آن بر فراز آسمان معنويّت به
پرواز درآيد و خود را از مشكلات و گرفتاريهاى اجتماعى و گرفتگىهاى روحى نجات بخشد.
انتظار، به معناى واقعى و كامل آن، حالتى است دشوار، كه گويى هالهاى از اسرار،
آن را احاطه كرده است و اندك مردمانى وارسته، به كمال آن راه يافتهاند و از
بافتههاى دشمنان سرتافتهاند.(189)
زيرا انتظار در مرحله عالى و نهائى آن - كه در اصحاب خاص امام زمان ارواحنا
فداه وجود دارد - به معناى آمادگى و كمك - با استفاده از قدرتهاى غير عادى - براى
پياده كردن نظام آسمانى وخدمتگزارى در حكومت ملكوتى حضرت بقيّةاللَّه ارواحنافداه
است.
انتظار، در هر مرحلهاى كه تحقق پذيرد، يك نوع استمداد باطنى از عالم غيب و راه
تقرّب به خداوند است و اگر تداوم يافته و تكامل يابد، با مرور زمان تيرگيهايى كه در
اعماق وجود انسان وجود دارد و در نفس و ضمير ناخودآگاه او قرار گرفته است، نابود
مىكند و دريچههايى از نور و روشنايى را در باطن انسان روشن مىسازد و از اين طريق
راه تكامل را به سوى او مىگشايد. زيرا انتظار، حالت آمادگى در تمام ابعادِ لازم
است و توجّه باطن را به سوى جهانى از صفا، صميميت و نورانيت جذب مىكند. جهانى كه
همه قدرتها و توانايىهاى اهريمنى و شيطانى در آن نابود مىشود و انوار الهى بر
اعماقِ جان همه انسانهاى سراسر گيتى مىتابد.
با توجه به اين حقيقت، مىگوئيم: كسى به مراحل عالى صراط انتظار گام نهاده است،
كه داراى قدرتهاى خارق العاده باشد. زيرا همان گونه كه مىدانيم؛ حكومت امام عصر
ارواحنا فداه، يك حكومت ملكوتى و فوق العاده مىباشد - كه درك كامل آن برتر از
قدرتِ انديشه ما است - و بايد ياورانى پروانهوار گرداگرد حضرت بقيّةاللَّه ارواحنا
فداه جمع گشته و در صف مقدّم به يارى آن بزرگوار بپردازند كه خود مرد راه باشند و
قدرت اطاعت فرمانهاى ملكوتى آن بزرگوار را كه نياز به داشتن قدرتهاى خارق العاده
دارد(190)، داشته باشند.
رواياتى كه اوصاف و ويژگيهاى سيصد و سيزده تن از ياوران ممتاز امام عصر ارواحنا
فداه را بيان مىكنند، آنان را داراى قدرتهاى روحى و غير عادى - حتّى در زمان غيبت
- معرفى مىنمايند.
عوامل انتظار
ما بايد سعى كنيم از حقيقت معناى انتظار آگاهى يافته و اين حالت را در خود و
ديگران ايجاد كنيم.
براى فراگير شدن مسئله انتظار و آموختن و جلوه دادن عظمت آن به ديگران، راههاى
گوناگونى وجود دارد كه با استفاده از آنها، مىتوانيم حالت انتظار را در جامعه
ايجاد نمائيم و در ژرفاى وجود آنان، بذر انتظار را بارور سازيم. اينك بعضى از
مهمترين راههايى را كه به وسيله آنها جامعه به سوى مسئله انتظار گرايش پيدا
مىكند، ياد آور مىشويم.
1 - آشنايى با مقام عظيم ولايت و شناخت عظمت امام زمانعليه السلام.
2 - آشنايى با آثار شگفت انتظار به معناى كامل و مراحل عالى آن.
3 - آشنايى با اوصاف و ويژگيهاى اصحاب امام عصر ارواحنا فداه، كه به مرحله عالى
انتظار رسيده و از قدرتهاى عظيمِ روحى برخوردار شدهاند و فرمانهاى امام زمان
ارواحنا فداه را انجام مىدهند.
4 - آشنايى با آينده انسان و جهان، تحوّلات عظيم و دگرگونيهاى مهمّى كه در
زندگانى مردمِ زمان ظهور، واقع مىشود.(191)
معرفت به مقام امام زمان ارواحنا فداه، شناخت ياوران بزرگ آن حضرت، و تكميل
عقلها و تكامل علمى، ارتباط با عالم نامرئى و غيب، شناخت موجودات ناشناخته، سفر به
آسمان و فضاهاى دور و مسائلى ديگر از اين قبيل، مردم را به سوى مسئله ظهور امام عصر
عجّلاللَّه تعالى له الفرج فرا مىخواند و حالت انتظار و آمادگى براى دولت پرشكوه
و اسرارآميز آن حضرت را در آنان ايجاد مىكند.
علم و آگاهى از اين گونه حقائق، شور و نشاط را در دل و جان همه مردمان پاك
طينت، به وجود مىآورد و آنان را شيفته آن روزگار پرشكوه مىكند و حالت انتظار و
توقّع ظهور را كه از وظائف مسلّم هر انسان است، در جامعه ايجاد مىكند. اينك به
توضيح مطالب ياد شده مىپردازيم:
1 - آشنايى با مقام امام زمان ارواحنا فداه
آشنايى با خصوصيّات و اوصاف امام زمان ارواحنا فداه، و توجّه به وجود باعظمت آن
بزرگوار، عامل مهمّى براى ايجاد حالتِ انتظار است.
زيرا توجّه به اين نكته كه اكنون در سراسر گيتى و در تمامى جهان آفرينش، كسى به
جز آن بزرگوار شايسته رهبرى و اصلاح عالم هستى نيست، انسان را به سوى آن حضرت جذب
مىكند. آن بزرگوار آخرين ذخيره الهى و تنها بازمانده اميران جهان هستند كه حضرت
اميرالمؤمنينعليه السلام درباره آنان مىفرمايند:
عِلْمُ الْأَنْبياءِ في عِلْمِهِمْ وَسِرُّ الْأَوْصياءِ في سِرِّهِمْ وَعِزُّ
الْأَوْلياءِ في عِزِّهِمْ، كَالْقَطْرَةِ فِي الْبَحْرِ وَالذَّرَّةِ فِي
الْقَفْرِ.(192)
علم پيامبران، در برابر دانش آنان و سرّ اوصياء، در برابر سرّ آنان و عزّت اولياء،
در برابر عزّت آنان، همچون قطرهاى در دريا و همانند ذرّهاى در ميان بيابان است.
اينك ما كه در زمان آخرين نفر از اين خاندان هستيم، وظيفه داريم با توجّه به
حضرتش و با پيروى از خواستههاى هدايتگر آن بزرگوار، خود را از تباهى و غفلت نجات
دهيم و در انتظار فرا رسيدن حكومت آن حضرت كه پرچم هدايت و عدالت را بر افلاك
مىزند، روز شمارى كنيم.
اگر كسى در اين روزگار آن حضرت را بشناسد و از امدادهاى غيبى امام زمان
عجّلاللَّه تعالى فرجه در »زمان غيبت«، آگاهى داشته باشد و با تحولاّتى كه آن
بزرگوار در »زمان ظهور« در سراسر گيتى در انسان و جهان ايجاد مىنمايند آشنا باشد،
هميشه به ياد آن بزرگوار خواهد بود و همان گونه كه امر فرمودهاند(193) در انتظار
طلوع خورشيد ولايت بسر خواهد برد.
معرفت، در چنين انسانى، زنگار غفلت را از قلبش مىزدايد و صفا و نورانيّت را
جايگزين آن مىنمايد. اينك به روايت جالبى كه نشانگر امدادهاى غيبى آن حضرت در زمان
غيبت مىباشد، توجّه كنيد. جابر جعفى از جابر بن عبداللَّه انصارى از
پيغمبراكرمصلى الله عليه وآله وسلم نقل مىكند كه آن حضرت فرمودند:
... ذاكَ الَّذي يَفْتَحُ اللَّهُ - تَعالى ذِكْرُهُ - عَلى يَدَيْهِ مَشارِقَ
الْأَرْضِ وَمَغارِبَها، ذاكَ الَّذي يَغيبُ عَنْ شيعَتِهِ وَأَوْلِيائِهِ غَيْبَةً
لايَثْبُتُ فيها عَلَى الْقَوْلِ بِاِمامَتِهِ اِلّا مَنْ اِمْتَحَنَ اللَّهُ
قَلْبَهُ بِالْاِيمانِ.
قالَ: فَقالَ جابِرُ: يا رَسوُلَاللَّهِ فَهَلْ يَنْتَفِعُ الشّيعَةُ بِهِ في
غَيْبَتِهِ؟ فَقالَصلى الله عليه وآله وسلم: اي وَالَّذي بَعَثَني بِالنُّبُوَّةِ
أَنَّهُمْ لَيَنْتَفِعوُنَ بِهِ وَيَسْتَضيئوُنَ بِنوُرِ وِلايَتِهِ في غَيْبَتِهِ
كَانْتِفاعِ النّاسِ بِالشَّمْسِ، وَإِنْ جَلَّلَها السَّحابُ، يا جابِرُ، هذا
مَكْنوُنُ سِرِّاللَّه وَمخْزوُنُ عِلْمِهِ فَاكْتُمْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِه.(194)
... اوست ) حضرت مهدى ارواحنا فداه( كه خداوند - كه يادش بزرگ باد - با دستان او
مشرقها و مغربهاى زمين را مىگشايد. اوست كسى كه از شيعه و اوليائش غايب مىشود،
بطورى كه ثابت قدم نمىماند بر عقيده به امامت او، مگر كسى كه خداوند قلب او را
براى ايمان امتحان نموده باشد.
جابر جعفى مىگويد: جابر بن عبداللَّه انصارى به پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم
عرض كرد: يا رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم آيا شيعيان در زمان غيبت، از او
بهرهمند مىشوند؟
پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم در جواب فرمودند: آرى به خدائى كه مرا به رسالت
مبعوث نموده، آنان به وسيله او بهرهمند مىشوند در زمان غيبت او، و به وسيله نور
ولايت او روشنايى مىيابند، همان گونه كه مردم از خورشيد بهرهمند مىشوند، گرچه
ابر آن را پوشانده باشد. اى جابر، اين از سرّ مكنون الهى و علم مخزون اوست، پس آن
را مخفى دار مگر از اهلش.
همان گونه كه ملاحظه نموديد، پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در اين روايت
با تأكيد قسم ياد نمودهاند كه شيعيان در زمان غيبت امام عصر ارواحنا فداه از مقام
ولايت آن حضرت نور مىگيرند.
كيست بىپرده به خورشيد، نظر باز كند
چشم پوشيده ما، علّت پيدائى تست
از لطافت نتوان يافت، كجا مىباشى
جاى رحم است بر آن كس كه تماشايى تست
در زمان غيبت گرچه امام زمان ارواحنا فداه غايب هستند، ولى در حقيقت پرده غيبت
بر قلبهاى ما است و گرنه امامعليه السلام نور درخشان هستند و براى كسى كه قلبش
بينا است آشكارند، اگرچه به ظاهر نابينا باشد.(195)
توجّه به اين حقيقت، انسان را به مقام ولايت، علم و قدرت آن بزرگوار راهنمائى
مىكند و محبّت امام زمان ارواحنا فداه را در قلبها سرشار نموده و انتظار فرا
رسيدن حكومت جهانى حضرتش را در دلها ايجاد مىكند.
2 - آشنائى با آثار انتظار :
1 - گريز از يأس و نااميدى
در جامعهاى كه دين در آن نقشى ندارد و مردم در انتظار آيندهاى بهتر نيستند،
سرخوردگى از زندگى، قتل و خونريزى و خودكشى، فراوان به چشم مىخورد. زيرا مردم
عوامل منفى مانند فقر و تنگدستى، ظلم و ستم، تجاوز و قانون شكنى، بىاعتنايى به
حقوق انسانها و اين گونه مسائل را مىبينند، و در برابر آن راه چاره و فرار از اين
تباهىها را پيدا نمىكنند. به اين جهت گرفتار بلاى خانمان سوز يأس و نا اميدى
مىشوند؛ زيرا به خدا و آينده اميدى ندارند و راه گريز از همه اين گرفتارىها را
دست زدن به خودكشى مىپندارند. و با دست زدن به اين جنايت نه تنها دنيا و آخرت خود؛
بلكه آينده زن و فرزندان و نزديكان خود را نيز به تباهى مىكشانند.
ولى شخصى كه حالت انتظار را در خود به وجود آورده و هر لحظه اميدوار است تابش
انوار تابناك ولايت را بر سراسر هستى بنگرد، هيچ گاه حاضر نيست دست به اين گونه
جنايت بزند و با ريختن خون خويش، زندگى عدهاى ديگر را نيز به تباهى بكشد. بنابر
اين، مسئله انتظار فرج براى او گشايش است و زمينه گريز از نا اميدى و تباهى را
فراهم مىكند. روايتى كه مىآوريم، گواه بر اين حقيقت است:
عَنِ الحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قالَ: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِعليه السلام عَنْ
شَيْءٍ مِنَ الْفَرَجِ، فَقالَعليه السلام: اَوَلَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ اِنْتِظارَ
الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ؟ قُلْتُ: لا أَدْري إِلّا أَنْ تُعَلِّمَني. فَقالَعليه
السلام: نَعَمْ، اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ.(196)
حسن بن جهم مىگويد: از حضرت موسى بن جعفرعليهما السلام درباره فَرَج سئوال نمودم.
امامعليه السلام فرمودند: آيا نمىدانى كه انتظار فرج، مقدارى از فرج است. گفتم:
من خبر ندارم، مگر آن كه شما به من تعليم نمائيد.
امامعليه السلام فرمودند: آرى، انتظار فرج مقدارى از فرج است.
2 - تكامل روحى
انسان مىتواند با ايجاد انتظارِ كامل، مقدارى از حالات مردمِ زمان ظهور -
مانند تطهير قلب - را در خويشتن ايجاد كند و به وسيله اميد و انتظار، خود را از
نااميدى و تباهى نجات دهد.
به اين جهت امام صادقعليه السلام از پدران بزرگوار خود از حضرت اميرالمؤمنين
صلوات اللَّه عليهم نقل كردهاند كه آن حضرت فرمودند:
أَفْضَلُ عِبادَةِ الْمُؤْمِنِ اِنْتِظارُ فَرَجِ اللَّهِ.(197)
برترين عبادتِ فرد مؤمن، اين است كه از خداوند انتظار فرج داشته باشد.
بنابراين انسان بر اثر داشتن حالتِ انتظار، مىتواند بعضى از آثار تكامل در
زمان ظهور را در خود ايجاد كند. براى توضيح مطلب به فرمايش امام سجادعليه السلام به
ابى خالد توجه كنيد:
عَنْ أَبي خالِدِ الكابُلي عَنْ عَليِّ بْنِ الْحُسَيْنِعليهما السلام: تَمْتَدُّ
الْغَيْبَةُ بِوَلِىِّ اللَّهِ الثَّاني عَشَرَ مِنْ اَوْصياءِ رَسوُلِاللَّهِصلى
الله عليه وآله وسلم وَالْأَئِمَّةِ بَعْدِهِ، يا أَبا خالِدٍ، إِنَّ أَهْلَ زَمانِ
غَيْبَتِهِ، اَلْقائِلُونَ بِاِمامَتِهِ، اَلْمُنْتَظِروُنَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ
أَهْلِ كُلِّ زَمانٍ، لِأَنَّ اللَّهَ - تَعالى ذِكْرُهُ - أَعْطاهُمْ مِنْ
الْعُقوُلِ وَالْأَفْهامِ وَالْمَعْرِفَةِ ما صارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ
بِمَنْزِلَةِ الْمُشاهَدَةِ، وَجَعَلَهُمْ في ذلِكَ الزَّمانِ بِمَنْزِلَةِ
الْمُجاهِدينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسوُلِاللَّهِصلى الله عليه وآله وسلم بِالسَّيْفِ،
اُولئِكَ الْمُخْلِصوُنَ حَقّاً، وَشيعَتُنا صِدْقاً، والدُّعاةُ اِلى دينِاللَّهِ
سِرّاً وَجَهْراً، وَقالَعليه السلام: اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ
الْفَرَجِ(198)
ابى خالد كابلى از حضرت على بن الحسينعليهما السلام نقل كرده است كه آن حضرت
فرمودند:
غيبت به وسيله ولىّ خداوند كه دوازدهمين نفر از اوصياء پيغمبر اكرمصلى الله عليه
وآله وسلم وامامان بعد از اوست، طولانى مىشود.
اى ابا خالد، بدرستى مردمانى كه در زمان غيبت او هستند و معتقد به امامت او و
منتظر ظهور او مىباشند، برتر از اهل هر زمانى هستند.
زيرا خداوند - كه يادش بزرگ باد - آن قدر از عقلها و فهمها و معرفت به آنان
عنايت مىنمايد كه غيبت در نزد آنان بمنزله مشاهده است و آنان را در آن زمان به
منزله مجاهدينى قرار داده است كه در حضور پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم با
شمشير مىجنگند. آنان حقيقتاً با اخلاص هستند و شيعيان با صداقت ما مىباشند و مردم
را در آشكار و پنهان به سوى دين خداوند فرا مىخوانند.
سپس امام سجّادعليه السلام فرمودند: انتظار فرج، از اعظم فرج است.
دوست نزديكتر از من، به من است
وين عجبتر كه من از وى دورم
اين سخن با كه توان گفت كه دوست
در كنار من و من مهجورم
منتظران راستينى كه در صراط انتظار به تكامل رسيدهاند، بر اثر آماده ساختن خود
براى حكومت قدرتهاى غيبى خداوند بر سراسر گيتى، در زمان غيبت به قسمتى از ويژگيهاى
فردى زمان ظهور - مانند تطهير قلب - دست مىيابند، به گونهاى كه روزگار تيره غيبت
براى آنان بمنزله روز شهود است.
اگر انتظار در آنان داراى اين گونه آثار نباشد، پس چگونه انتظار فرج أعظم فرج
است؟ آنان با حالت انتظار، ميان زمان ظهور و غيبت پيوند مىزنند و برخى از حالات آن
روزگار را در دوران غيبت به دست مىآورند.(199)
مرحوم شيخ انصارى در منزل امام زمانارواحنا فداه
اينك براى روشن شدن دلها، جريانى را از شخصيت بزرگ جهان شيعه - كه به وسيله
داشتن قدرتهاى غيبى در آشكار و نهان به يارى دين خدا برخاست - مىآوريم:
يكى از شاگردان مرحوم شيخ انصارى درباره ارتباط مرحوم شيخ انصارى با امام عصر
ارواحنا فداه و تشرّف ايشان به منزل آن حضرت چنين گفته است:
در يكى از زيارات مخصوصه حضرت ابى عبداللَّه الحسينعليه السلام به كربلا مشرّف
شده بودم. شبى بعد از نيمه شب براى رفتن به حمام از منزل بيرون آمدم، وچون كوچهها
گِل بود، چراغى همراه برداشتم. از دور شخصى را شبيه به شيخ ديدم. چون قدرى نزديك
رفتم، ديدم آرى شيخ است. در فكر فرو رفتم كه ايشان در اين موقع از شب، آن هم در اين
گلولاى با چشم ضعيف به كجا مىرود؟ من براى اين كه مبادا كسى او را كمين كرده
باشد، آهسته در پى او روان شدم تا بر در خانه مخروبهاى ايستاد و زيارت جامعه را با
توجّه خاصى خواند و سپس داخل آن خانه گرديد!
من ديگر چيزى نمىديدم ولى صداى شيخ را مىشنيدم، گويا با كسى صحبت مىكرد. من
به حمام رفتم و بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شيخ را در حرم مطهّر ديدم. بعد از
پايان مسافرت، در نجف اشرف خدمت شيخ رسيدم و جريان آن شب را به عرض وى رساندم. اوّل
شيخ انكار كرد تا پس از اصرار زياد فرمود:
گاهى براى رسيدن خدمت امام عصر عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف مأذون مىگردم و
پشت درب آن منزل كه تو آن را پيدا نخواهى كرد مىروم و زيارت جامعه را مىخوانم؛
چنانچه ثانياً اجازه دهند، خدمت آن حضرت شرفياب مىشوم و مطالب لازمه را از آن سرور
مىپرسم. سپس شيخ فرمود: تا زمانى كه در قيد حيات مىباشم، اين مطلب را پنهان دار و
به كسى اظهار مكن.(200)
اين گونه شخصيّتهاى بزرگ و راه يافته داراى آمادگىِ كامل براى ظهور امام زمان
ارواحنا فداه مىباشند، نه آنان كه در زمان ظهور با تأويل و توجيه آيات قرآن مجيد،
به جنگ با آن حضرت مىپردازند!
كليد گنج سعادت فتد به دست كسى
كه نخل هستى او را بود بَرِ هنرى
چو مستعد نظر نيستى، وصال مجوى
كه جامجم ندهد سود، وقت بىبصرى
رمز موفقيّتها و راز محروميّتها
ممكن است سئوال شود: چگونه مرحوم شيخ انصارى هر گاه اجازه مىيافت، مىتوانست
به منزل امام زمان ارواحنا فداه برود و با خواندن زيارت جامعه و اذن ثانوى، وارد
منزل شود و با امام مهربان خويش، سخن بگويد؟
او چگونه به اين مقام راه يافته بود، ولى شاگرد آن بزرگوار كه او نيز منزل امام
عصر ارواحنا فداه را ديده بود، چنين افتخارى نداشت و مرحوم شيخ به او چنين فرمود:
تو ديگر آن خانه را نخواهى يافت؟!
اين سئوال مهمّى است كه پاسخ قانع كنندهاى لازم دارد. متأسفانه بعضى از افراد
براى اين گونه سئوالات، جوابهاى آماده و فورى دارند و در برابر اين قبيل پرسشها
فوراً پاسخ مىدهند: خدا چنين خواسته است يا خدا با بعضى از افراد - نعوذ باللَّه -
قوم و خويشى دارد و هيچ گونه ارتباطى به عمل و خواسته مردم ندارد!
اين گونه پاسخها كه بيشتر براى شانه خالى كردن از بار مسئوليّت مىباشد، صحيح
نيست. به اين جهت نه قانع كننده است و نه هيچ گاه كسى را به راهى راهنمايى
مىنمايد.
ما در پاسخ اين سئوال - با توجه به فرمايشات خاندان وحى - مىگوئيم:
خداوند مهربان همه انسانها را به سوى تكاملِ معنوى و روحى فرا خوانده است و در
دعوت عمومى خود به همه كسانى كه در اين راه قدم بردارند، اجر و پاداش مىدهد. همان
گونه كه ميزبان، ميهمانان خويش را دعوت مىكند و در صورت شركت در مجلس، از همه آنان
پذيرايى مىكند؛ خداوند نيز زمينه پيشرفت و تكامل را در انسانها ايجاد نموده و به
اين گونه، آنان را به سوى تكامل دعوت كرده است. و در قرآن مجيد صريحاً فرموده است:
»وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا «(201)
هر كس در راه ما كوشش كند، ما حتماً او را به راههاى خود هدايت مىكنيم.
اين وظيفه ميهمانان است كه دعوت خدا را پاسخ گويند و در راه تكامل روحى و
پيشرفت معنوى خود، قدم بردارند.
بنابراين در انسانها زمينه پيشرفت و تكامل وجود دارد و آنان از اين نعمت
بهرهمند هستند؛ ولى آن را بايگانى نموده و از آن استفاده نمىكنند. مانند
ثروتمندان كوتاه نظرى كه به انباشته شدن هر چه بيشترِ حسابهاى پس انداز خود در
بانكها خوشنودند و هيچگاه توفيق استفاده از آن ثروتها را پيدا نمىكنند.
براى موفقيّت بايد از زمينهها و تواناييهاى موجود استفاده كنيد و كمبودهاى خود
را نيز جبران نمائيد، تا به اهداف بزرگ خود دست يابيد.
بسيارى از افراد از نظر ذاتى، توانايى و آمادگى زيادى براى رسيدن به تكامل
معنوى و روحى دارند، ولى چون كارى به اين امور ندارند؛ هيچ گونه استفادهاى از اين
گونه تواناييها نمىبرند و از دنيا كوچ مىكنند و آنها را به خاك مىسپارند. همچون
ثروتمندانى كه در زمانهاى گذشته، براى حفظ ثروت خود، آنها را در دل خاك پنهان
مىكردند و نه خود و نه فرزندانشان هيچ گونه بهرهاى از آن اموال نمىبردند.
براى آن كه روشن شود چگونه بعضى از افراد داراى تواناييهاى روحى بيشتر و قدرت
دركِ بهتر مىباشند و چگونه آن را به دست آوردهاند، گفتارى را از مرحوم شيخ حرّ
عاملى كه از علماء بزرگ شيعه بوده است مىآوريم؛ ايشان مىگويند:
روشن است كه ديدن و شنيدن و امثال اينها، مستقلاً با چشم و گوش و امثال اين دو
نيست، بلكه آنها وسيلهاى هستند براى روح، كه روح به وسيله آنها مىبيند و مىشنود
و ... و چون روح انسان قوى نيست، ديدن و شنيدن او مقيّد و محدود به اين گونه اسباب
مادّى در محدوده خاصّ است.
از اين جهت فقط مادّيات را مىبيند و از درك مسائل روحى ناتوان است؛ ولى اگر
روح انسانى تقويت شود و به وسيله عبادات و انجام واجبات و ترك محرّمات تقرّب به سوى
خداوند پيدا نمايد، روح او قوى مىشود. وقتى روح قوى شد، قدرت استفاده او از
مادّيات و طبيعيّات بيشتر مىشود. بنابراين با چشمش اشيائى را مىبيند كه ديگران
نمىبينند و با گوشش چيزهايى را مىشنود كه ديگران نمىشنوند و ...
اين غلبه و قدرت، در افراد مختلف است؛ همان گونه كه تقرّب آنان به خداوند يكسان
نيست. هر كس به وسيله عبادات و مجاهدات به خداوند نزديكتر شود، حالات معنوى و روحى
او قويتر مىشود و در درك امورى كه ديگران قدرت ادراك آن را با چشم و گوش و امثال
اين دو ندارند، نيرومندتر مىشود.(202)
با اين بيان روشن شد كه چرا افرادى همچون مرحوم شيخ انصارى مىتوانند به آن
نعمت بزرگ دست يابند، ولى افراد ديگر اين قدرت و توانايى را ندارند و ديدگان آنان
عاجز از ديدن اين گونه امور است.
دارا بودن حالت انتظار به معناى كامل آن، درك اين گونه امور را براى شما به
ارمغان مىآورد.
ديده باطن چو بينا مىشود
آنچه پنهان است، پيدا مىشود
منتظرانى كه در صراط انتظار سوختهاند و خود را ساختهاند، با فرار از هواى نفس
و پرواز و ترقى روح، از تسلّط نفس خارج مىشوند و جاذبه نفس قدرت ندارد آنان را به
سوى خود بكشاند. همان گونه كه سفينههاى فضائى آن گاه كه از مدار زمين خارج
مىشوند، جاذبه زمين ديگر نمىتواند آنها را به سوى خود بكشاند؛ شما نيز اگر با
مرور زمان، خود را از مدار هواهاى نفسانى خارج كنيد، جاذبه نفس و وسوسه شيطان در
شما تأثيرى ندارند.
ياران اهل بيتعليهم السلام همچون جناب سلمان اين گونه بودند. آنان از مدار نفس
خارج شده و از قيد ماديّات رها گشتند؛ از اين رو با عالم غيب در ارتباط بودند.
ولايت و قدرتى كه سلمان داشت، از اين جهت بود كه از مدار نفس خارج شده و هواهاى خود
را نابود كرده بود. و ميل و اراده اميرالمؤمنينعليه السلام را حاكم بر ميل و اراده
خود قرار داده و به اين جهت از قدرتهاى نهان و نيروهاى غيبى بهرهمند بود و
استفاده مىكرد.
3- شناخت مقام ولايت
انتظار ظهور، قدرتِ ولايت امام زمان ارواحنا فداه را در قلب و جان شخص منتظر
استحكام مىبخشد و او را بر اين عقيده ثابت و استوار مىنمايد كه روزى از كنار خانه
خدا، قدرت الهى بدست آن حضرت آشكار مىشود و همه طاغوتيان جهان را كه زالو صفت به
مكيدن خون ضعيفان پرداختهاند، به سزاى اعمال ننگينشان مىرساند، و با صلابت و قدرت
عظيم ولايت، به همه جهانيان ثابت و روشن مىكند، كسى داراى مقام امامت و ولايت است
كه بتواند قدرت خدا را ظاهر و آشكار نمايد.
اين، انديشه و اعتقاد يك فرد منتظر است. بنابراين انتظار ظهور، همراه با اعتقاد
به عقايد و معارف اصيل دين مىباشد؛ زيرا كه انتظار، بذر معرفت و شناختِ اعتقادات
را در اذهان منتظران بارور مىكند و به آنان تفهيم مىكند: سرانجام، سراسر گيتى در
تحت سيطره قدرت ولايت سر و سامان مىيابد و قدرتِ عظيم و ناشناخته ولايت، همه
قدرتهاى ستمگر جهان را به زانو در مىآورد و تمدّن مادّى جهان در برابر نيروى
بيكران ولايت الهى تاب نياورده و عالم در اختيار نيروهاى شگفت انگيز مصلح جهان
ارواحنا فداه قرار مىگيرد.
4- شناخت مدّعيان
در طول تاريخ شيعه، افراد متعددى با ادّعاى مهدويّت قيام نمودهاند و خود را
رهبر و مصلح مردم معرّفى نمودهاند، و با اين حيله خون و جان و مال انسانها را
پايمال نموده و عدهاى را به گمراهى كشاندهاند؛ ولى افرادى كه صادقانه در صراط
انتظار قدم برداشتهاند و وجود خود را با انوار تابناك ولايت روشن ساختهاند، فريب
اين شيّادان را نخوردهاند و به دام اين صيّادان گرفتار نشدهاند و با زبان حال به
آنان گفتهاند:
برو اين دام بر مرغ دگر نه
كه عنقا را بلند است آشيانه
آگاهى آنان و شناختِ شيّادان و دزدان طريق، به خاطر آشنايى آنان با مقام رفيع
امامت است. به اين جهت آب حيات را به سراب نمىفروشند و غاصبان خلافت را به امامت
برنمىگزينند.
3 - آشنايى با مقام منتظران تكامل يافته
يا اصحاب بزرگ امام عصر ارواحنا فداه
يكى ديگر از امورى كه باعث جذب شدن مردم به صراط انتظار است آشنا شدن با مقام
منتظران تكامل يافته يا اصحاب امام عصر ارواحنا فداه مىباشد.
از آثار شگفتى كه انتظار، براى منتظرانِ تكامل يافته به ارمغان مىآورد، اين
است كه نه تنها آنان از نظر عقيده و اعتقاد، عارف به مقام عظيم ولايت اهل بيتعليهم
السلام هستند؛ بلكه خود، روزنهاى از نور پر فروغ خورشيد ولايت مىباشند. يعنى بر
اثر تكامل در مسير انتظار تا حدّ ظرفيت خويش، از مقام خاندان وحى قدرتهاى معنوى و
روحى كسب نمودهاند، و با استفاده از آنها، مأموريتهايى كه به آنان داده مىشود،
انجام مىدهند.
اين گونه افراد، سرآمد ياوران امام زمان ارواحنا فداه مىباشند و پيشتازان به
سوى مقام ولايت آن حضرت مىباشند.
اينك به اين نكته توجه كنيد كه خداوند كريم در قرآن مجيد مىفرمايد:
»فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً
«(203)
در خيرات از يكديگر سبقت بگيريد. هر جا كه باشيد خداوند همه شما را مىآورد.
اين آيه درباره سيصد و سيزده تن از بزرگان اصحاب امام عصر ارواحنا فداه است كه
در روز ظهور، خداوند بزرگ آنان را در كنار خانه خود به گرد وجود مقام ولايت كلّيه
جمع مىكند، تا به يارى آن حضرت بشتابند و به زندگى سيه دلان روزگار خاتمه بخشند.
گاهى سئوالى مهمّ به ذهن بعضى از افراد مىآيد، كه آيا مقصود از سبقت گرفتن
آنان در خيرات چيست؟ و سيصد و سيزده تن از ياوران پيشتاز حضرت مهدى ارواحنا فداه،
با دارا بودن چه خصلتى بر ديگران سبقت مىگيرند و به آن مقام بزرگ نائل مىشوند؟!
با هم به مكتب وحى رو مىآوريم و پاسخ آن را اين گونه مىيابيم:
حضرت امام باقرعليه السلام در تفسير آيهاى كه ذكر كرديم، چنين مىفرمايند:
اَلْخَيْراتُ ؛ اَلْوِلايَةُ لَنا أَهْلَ الْبَيْتِ.(204)
مقصود از خيرات - كه در آيه ذكر شده - ولايتى است كه از آنِ ما اهل بيت است.
اشارهاى به قدرت آنان
هر چه انسان در پذيرش ولايت بكوشد، روح خود را قويتر مىكند و قدرتِ غير عادى
او افزايش مىيابد؛ تا حدّى كه مىتواند بر اثر قدرت روح، بر موجودات مادّى و حتى
غير مادّى حكومت كند. اينك به ذكر داستانى جالب از مرحوم علاّمه بحرالعلوم
مىپردازيم:
مرحوم علامّه سيّد بحرالعلوم مبتلا به مرض خفقان بود و با اين مرض در وقت
تابستان به قصد تشرّف به كربلا در يكى از زيارات مخصوصه حضرت ابى عبداللَّه
الحسينعليه السلام در روزى بسيار گرم، از نجف اشرف خارج شد. مردم تعجّب نمودند كه
با اين مرض و گرمى هوا، ايشان چگونه به مسافرت مىروند؟!
در ميان همسفرهاى ايشان، مرحوم شيخ حسين نجف بود كه از علماء مشهور عصر سيّد
بود. آنان چون بر مركبهاى خود سوار شده و به راه افتادند، ابرى در هوا پيدا شده بر
آنها سايه افكند و نسيم سردى وزيدن گرفت و هوا بطورى خنك شد كه گويا در سرداب
هستند.
ابر همچنان بر آنها سايه افكنده بود، تا آن كه نزديك »خان شور« رسيدند. در آنجا
كسى از آشنايان عالم بزرگ، شيخ حسين نجف پيدا شده و ايشان از سيّد بحرالعلوم جدا شد
و به احوالپرسى و صحبت پرداخت. آن ابر، بر سر سيّد سايه مىافكند تا آن كه سيّد
وارد كاروانسرا شد. چون حرارت آفتاب بر شيخ حسين نجف تابيد، حالش دگرگون گرديد و از
مركب به زمين افتاد و به خاطر كهولت سن يا به جهت ضعف بنيه، بيهوش شد.
پس او را برداشته، به كاروانسرا به نزد مرحود سيّد بحرالعلوم رساندند. بعد از
آن كه به هوش آمد، به آن بزرگوار عرض كرد: »سيّدنا لِمَ لم تدركنا الرحمة؟« چرا
رحمت ما را فرا نگرفت؟ سيّد فرمود: »لِمَ تخلّفتم عنها؟« چرا از رحمت تخلّف نموديد.
و در اين جواب توريهايست لطيف.(205)
قدرت تصرّف ياوران خاصّ امام عصر ارواحنا فداه اين گونه است. عدهاى از سيصد و
سيزده تن از ياوران خاص امام عصر ارواحنا فداه از ابرهاى اسرار آميز استفاده
مىنمايند و در ابتداء ظهور، خود را به وسيله ابر به محضر آن بزرگوار مىرسانند.
مفضّل مىگويد:
قالَ أَبُوعَبْدِاللَّهعليه السلام: إِذا اُذِنَ الإِمامُ دَعَا اللَّهَ
بِاسْمِهِ الْعِبْرانيّ فَاُتيحَتْ لَهُ صَحابَتُهُ الثَّلاثَمِأَةِ وَثَلاثَةَ
عَشَرَ قَزَعٌ كَقَزَعِ الْخَريفِ وَهُمْ أَصْحابُ الْاَلْوِيَّةِ، مِنْهُمْ مَنْ
يُفْقَدُ عَنْ فِراشِهِ لَيْلاً فَيُصْبِحُ بِمَكَّةَ، وَمِنْهُمْ مَنْ يُرى يَسيرُ
فِي السَّحابِ نَهاراً يُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَاسْمِ أَبيهِ وَحِلْيَتِهِ وَنَسَبَهِ،
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ أَيُّهُمْ أَعْظَمُ إيماناً؟ قالَ: اَلَّذي يَسيرُ في
السَّحابِ نَهاراً وَهُمْ الْمَفْقُودُونَ وَفيهِمْ نُزِلَتْ هذِهِ الآيَةِ
»أَيْنَما تَكوُنوُا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهِ جَميعاً «(207).(206)
امام صادقعليه السلام فرمودند: هر گاه به امامعليه السلام اذن داده شود، خداوند
را به اسم عبرى او مىخواند، آن گاه ياوران او كه سيصد و سيزده تن هستند، براى يارى
او مهيّا مىگردند. آنها ابرهائى هستند همچون ابرهاى پائيزى ) كه به هم مىپيوندند
و در يك جا جمع مىشوند( و آنان پرچمداران )حضرت مهدىعليه السلام( هستند.
بعضى از آنان شبانه از خوابگاه خود ناپديد مىشوند و در مكّه صبح مىكنند، وعدهاى
ديگر از آنان ديده مىشوند كه روز در ابرها سير مىكنند و به نام خود و نام پدر و
صفت و نسبشان شناخته مىشوند. گفتم: كدام يك از اين دو دسته از نظر ايمان با
عظمتتر هستند؟ امام صادقعليه السلام فرمودند: آنان كه در روز در ابرها سير
مىكنند و اينان هستند كه از مكانهاى خود ناپديد مىشوند و درباره آنان اين آيه
نازل شده است: »هر جا كه باشيد، خداوند تمامى شما را مىآورد«.
× × ×
آشنايى با زمان ظهور
آشنايى با وضع جهان در روزگار ظهور و تحوّل عظيمى كه در آن زمان رخ مىدهد،
انسان را به سوى مسأله انتظار فرا مىخواند.
تحوّل شگفت انگيزى كه در سراسر جهان و در انسانها پيدا مىشود، انسان و جهان را
به صورتى ديگر جلوهگر مىسازد.
1 - پاكسازى باطن
اينك به تشريح كوتاهى از تحوّلاتى كه در اعماق وجود انسانها به وجود مىآيد،
توجّه كنيد:
يكى از مسائل اعتقادى، بحث طينت و چگونگى آميخته شدن طينتهاى پاك و ناپاك به
يكديگر است. در روايات بيان نمودهاند كه مقصود از طينت چيست و چرا طينتها به هم
آميخته شدند و چگونه پاكسازى شده و از يكديگر جدا مىگردند؟ تفصيل اين مسئله با حجم
كوچك بحث ما مناسب نيست؛ از اين رو تنها به اين نكته اشاره مىكنيم:
از ويژگىهاى روزگار ظهور، پاكسازى طينتها از آميختگىها و پاكسازى نفس و ضمير
ناخودآگاه از آلودگىهايى است كه در اعماق وجود انسان وجود دارد.
چرا مىگوئيم در روزگار ظهور حضرت بقية اللَّه ارواحنا فداه، مردم از
آميختگىها و آلودگىها پاك مىشوند؟
قبل از پاسخ به اين سئوال، داستانى را به خاطر توضيح مطلب مىآوريم:
شيبة بن عثمان يكى از دشمنترين دشمنان پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم
بود و آرزوى قتل آن حضرت را در سر مىپروراند. او در جنگ »حنين« شركت كرد تا پيغمبر
را به شهادت برساند. و آن گاه كه مردم از اطراف آن حضرت پراكنده شدند و پيغمبر تنها
ماندند، از پشت سر خود را به ايشان رساند، ولى شعلهاى از آتش به سوى او بلند شد؛
به طورى كه طاقت تحمّل آن را نداشت. به اين جهت نتوانست به مقصود خود دست يابد.
پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به او رو نموده و فرمودند: شيبة نزديك
بيا! آن گاه حضرت رسولصلى الله عليه وآله وسلم دست خود را بر سينه او گذاردند. بر
اثر اين كار، محبّت آن بزرگوار در قلب او جاى گرفت؛ به طورى كه پيغمبر اكرمصلى
الله عليه وآله وسلم، محبوبترين فرد نزد او شدند. آن گاه در حضور آن حضرت به جنگ
با مخالفان پرداخت، به طورى كه اگر در برابر پدر خود قرار مىگرفت، او را به خاطر
يارى پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىكشت.(208)
ببينيد چگونه دستان پاك پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم طينت ناپاك و نفس آلوده
يكى از سرسختترين دشمنان را در يك لحظه از ناپاكى و آلودگى نجات داد و او را از صف
كفّار جدا نمود و در ميان لشكر پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم قرار داد.
پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم با كشيدن دستان مبارك خود بر سينه او، عقل
او را تكميل نمودند و به خاطر تحوّلى كه در طبيعت ناپسند وى به وجود آمد، از ضلالت
و گمراهى نجات يافت.
پس از بيان اين مقدمه به شرح روزگار ظهور مىپردازيم.
حضرت امام باقرعليه السلام مىفرمايند:
إِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ يَدَهُ عَلى رُؤُوسِ الْعِبادِ، فَجَمَعَ بِهِ
عُقُولَهُمْ وَاَكْمَلَ بِهِ اَخْلاقَهُمْ.(209)
آن گاه كه قائم ما قيام كند، دست خود را بر سرهاى بندگان خدا مىگذارد. پس با اين
عمل، عقلهاى آنان را جمع مىكند )به اين سبب نيروهاى عقلى آنان كامل مىشود( و
اخلاق آنان را تكميل مىنمايد.
امام عصر ارواحنا فداه با اين رفتار، باطن افراد را پاكسازى مىكنند و همه
بندگان خدا را از آلودگيها نجات مىبخشند.
2 - تكامل عقلها در زمان ظهور
اكنون دو نكته جالب توجّه در روايت را، توضيح مىدهيم:
1 - حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه دست خود را نه فقط بر سر اصحاب و يارانشان؛
بلكه بر سر تمام بندگان خدا قرار مىدهند. يعنى همه افرادى كه بندگى خدا را در آن
روز قبول دارند؛ اگر چه در جنگ، از ياوران آن حضرت نباشند مانند كهنسالان و كودكان،
از اين نعمت بزرگ برخوردار مىشوند.
2 - عقول همه مردم از پراكندگى نجات مىيابد و همه داراى قدرت كامل تمركز فكر و
تعقّل كه منشأ علوم و دركهاى خارق العاده است، مىشوند. كامل شدن نيروهاى عقلى
آنان، به اين معنى است كه مىتوانند از تمامى قدرتهاى مغزى خود استفاده كنند.
آرى در روزگارى كه دست الهى بر سر مردم جهان قرار گيرد و انسانهاى زجر كشيده
دوران غيبت را نوازش دهد، نيروهاى پنهان و نهفته در مغز انسانها بر اثر تكامل
عقلى، تجلّى و ظهور مىيابد و به عالىترين مراحل تكامل علمى و عملى و تمدّن شگفت
انگيز روزگار ظهور دست مىيابند.
براى آن كه با قدرت مغز و آثار شگفت تكامل عقلى، آشنايى بيشترى پيدا كنيد، به
تشريح قدرت عظيم مغز مىپردازيم:
»هر انسانى اعمّ از نابغه يا عادّى، چيزى بيش از يك ميلياردم ظرفيّت مغز خويش
را در دوران زندگيش به كار نمىگيرد. اگر فقط يك ميلياردم توانايى و ظرفيّت كلّى
مغز، اعمّ از مغز يك نابغه يا مغز يك انسان عادّى به كار گرفته شود، تفاوتى كه بين
آنها ديده مىشود، يك تفاوت كيفى خواهد بود نه كمّى«(210) يعنى حتى افراد نابغهاى
كه از قدرت عجيب فكرى برخوردارند؛ فقط مىتوانند از يك ميلياردم مغز خود استفاده
كنند نه بيشتر. ولى چگونگى بهرهگيرى آنان از يك ميلياردم مغز خود بهتر از ديگران
است.
»سالها پيش از اين، يكى از رياضى دانان معاصر، مطلبى پر سر و صدا را به آگاهى
مردم رساند. او تخمين زد كه مغز انسان عملاً مىتواند ده واحد اطلاعاتى را در خود
ذخيره سازد. اين رقم را اگر به زبان ساده بيان كنيم، به اين معنى خواهد بود كه هر
يك از ما مىتواند كل محتواى اطلاعاتى ميليونها جلد كتاب موجود در بزرگترين
كتابخانه جهان در مسكو را به حافظه بسپارد. سخن فوق در نگاه نخست، همانند محاسباتى
كه در تأييد آن به عمل آمده، حيرت انگيز به نظر مىرسد«.(211)
اكنون توجّه كنيد: در صورتى كه قدرت مغز انسان بر اثر تشعشع انوار درخشان مصلح
جهان به تكامل رسد و انسان از تمام نيروى مغز خود - نه يك ميلياردم آن - استفاده
كند و علم و تمدّن سراسر گيتى را فرا گيرد، صحنه جهان چگونه خواهد بود؟!
در زمانى كه انسان بر اثر تكامل عقلى راههاى استفاده از قدرتهاى خفته روح را
پيدا نمايد و بتواند آنها را بيدار نموده و از آنها بهره گيرى نمايد، مىتواند جسم
خود را تابع روح خويش قرار داده و به قدرت »تروّح« دست يابد. يعنى مىتواند جسم
مادّى خود را تبديل به انرژى و امواج كند و با اين كار حالت جسمانيّت و مادّيت را
از او بگيرد. وقتى كه انسان قادر بر اين كار شد؛ كرامتهاى فراوانى كه در آن زمان
عادى است، براى او محقق مىشود.
در زمان غيبت نيز افراد بسيار اندكى كه داراى قدرت »طىّ الارض« هستند ، از اين
راه استفاده مىكنند و با گرفتن حالت ماديّت و تجسّم از جسم خويش، خود را به صورت
انرژى و امواج، تبديل نموده و در يك لحظه در نقطه ديگرى از زمين، خود را ظاهر
مىكنند. آنان با قدرتى كه دارا هستند؛ جسم تروّح يافته خود را، به نقطهاى كه مايل
هستند هدايت مىكنند و در آنجا آن را مجسّم مىنمايند.
3 - تحوّل عظيم در جهان
در روزگار پر شكوه ظهور، تحوّلى عظيم در زمين رخ مىدهد و به فرموده قرآن مجيد:
»يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَيْرَ الْاَرْضِ «(212)، زمين به گونهاى ديگر و در
وضع و شرايط جديد قرار مىگيرد. نه تنها زمين، بلكه زمان نيز دستخوش تحوّل تازه
مىشود.
»امروز همه دانشمندان بر اين نكته هم عقيده هستند كه مادّه از ارتعاشات تشكيل
شده است. ارتعاشات را مىتوان توسط كابل يا امواج صوتى، مثل تصاوير و اصوات، به
دورترين نقاط منتقل كرد؛ در نتيجه ارگانيزم انسان را كه از مادّه ساخته شده،
مىتوان به ارتعاش تبديل كرد و توسط الكترونيك به هر نقطه عالم فرستاد. نظر من اين
است كه در آيندهاى نه چندان دور، حتى قبل از مسافرتهاى فضايى، مىتوان روشهايى
پيدا كرد تا پيكر آدمى را به ارتعاشاتى تجزيه نمود و آن را به فضا فرستاد و در آنجا
ذرات از هم گسسته را به هم متصل ساخت.
حال خوانندگان ما مىتوانند اين را خود قضاوت كنند كه انسان روح است و جسم او
جز ذرات متمركز مادّه چيز ديگرى نيست كه با كُند ساختن و پايين آوردن ارتعاشات،
مىتوان آن را به اَشكال دلخواه درآورد.(213)
مىتوان روزى را به چشم ديد كه انسان پيكر خود را تبديل به جريان الكترون بسازد
تا در پى آن ، اين جريان را به سوى نقطه دورى هدايت كند و در آنجا تجمع اتمهاى
تشكيل دهنده بدن مجدداً صورت گيرد.«(214)
بنابر تكامل عمومى نيروهاى عقلى كه در روايت به آن تصريح شده، غلبه روح بر
مادّه همگانى مىشود و مردم حاكم بر جسم خود مىشوند و مىتوانند از اين حالت به
خوبى استفاده كنند. در آن روزگار پرشكوهِ ناشناخته، زندگى مردم و احتياجات آنان به
وسائل مادّى، به گونهاى ديگر است.
در پرتو ظهور ولايت اهل بيتعليهم السلام، علم و دانش انسان به عاليترين نقطه
امكان مىرسد، و بشر مىتواند از تمامى مراحل دانش به راحتى و آسانى بهرهمند گردد
و اسرارى را كه اولياء خدا تا آن روزگار از مردم به خاطر آماده نبودن آنان كتمان
مىكردند، فاش مىنمايند و انسانها را با دنياى اسرار آميز وجودِ خود و جهان خارج
آشنا مىكنند و راه تربيت و تكامل نهايى را براى آنان مىگشايند.
شايد پذيرفتن اين گونه مطالب براى ما سخت باشد و اين همه پيشرفت در مسائل علمى
را نتوانيم بپذيريم؛ در حالى كه مىدانيم، اگر مغز انسان از اسارت شيطان و جهل آزاد
شود، لازمه آن، تكامل انسان در تمام ابعاد مىباشد به گونهاى كه رازى در جهان
ناگفته نمىماند و همه مسائل بغرنج علمى فاش مىشوند.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام - كه غاصبان خلافت، تاكنون ميلياردها انسان را
از رسيدن به عاليترين مراحل علم و كمال، و تمدّن درخشانِ ولايت محروم ساختهاند -
در كلامى كه از اعماق وجودِ آن بزرگوار برخاسته، چنين مىفرمايند:
يا كُمَيْل، ما مِنْ عِلْمٍ اِلاَّ وَاَنا اَفْتَحُهُ وَما مِنْ سِرٍّ إلّا
وَالْقائِمُ يَخْتِمُهُ.(215)
اى كميل، هيچ علمى نيست مگر آن كه من او را مىگشايم و هيچ سرّى نيست مگر آن كه
قائمعليه السلام او را پايان مىبخشد.
آرى آن گاه كه انوار تابناك از دستان مبارك حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواحنا
فداه مغزهاى مردم ستم كشيده و رنجديده جهان را تكامل بخشد و قدرت استفاده از
قدرتهاى بسيار شگفت ايجاد شود، انسانها مىتوانند با تمامى قدرتِ فهم و خرد خويش -
نه يك ميلياردم آن - پذيراى اسرار مكتب حياتبخش خاندان وحى شوند و به نهايىترين
مرحله علم و كمال دست يابند.
در آن روزگار پرشكوه، رازها و اسرار نهفته آشكار خواهد شد، و از تيرگى و
تاريكىهاى اين دوران اثرى نخواهد بود. آيا انتظار رسيدن چنين روزى قلب شما را صفا
نمىبخشد؟!
نتيجه بحث
انتظار، حالتى اميدوار كننده و نجات بخش است كه منتظران را در دوران سياه غيبت از
گرداب حيرت نجات مىبخشد و آنان را به سوى وادى نور و صفا مىكشاند.
انتظار، غمزدگان را حياتى ديگر مىبخشد و نيرويى تازه مىدهد و دلهاى افسرده را
اميدوار مىنمايد و جهانى از شادكامى و درخشندگى را در اذهان پرورش مىدهد.
انتظار، مردمان وارسته را مىجويد و حالات خجسته را مىنمايد و جمال فروزنده را
نشان مىدهد. انتظار موانع و تيرگيها را مىزدايد و نورى فروزنده در وجود انسانهاى
تكامل يافته، ايجاد مىكند. انتظار بذر معارف و اعتقادات اصيل شيعه را در قلب
منتظران بارور مىكند و كاملترين حالات معنوى را براى بافضيلتترين انسانها به
ارمغان مىآورد.
اگر مىخواهيد حالتِ انتظار را در خود ايجاد نموده و تقويت نمائيد، با مقام عظيم
ولايت اُنس بگيريد و از آثار شگفت انتظار آگاهى يابيد و با پيگيرى در حالات
منتظرانِ تكامل يافته، از خصلتها و ويژگيهاى آنان آگاه شويد و با خجستگيهاى زمان
ظهور حضرت بقيّةاللَّه الاعظم ارواحنا فداه، قلب و جان خود را آشنا كنيد، تا
ناخودآگاه انتظار فرا رسيدن آن روزگار پرشكوه، تمام وجودتان را فرا گيرد.
روز محشر كه زهولش سخنان مىگويند
راست گويند ولى چون شب هجران تو نيست