باده گلگون
(چهار صد و چهل كلمه در سلوك الى الله)

عارف كامل آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رحمه الله عليه)

- ۷ -


180 - دستورالعملى به قاريان سالك‏

[بدان اى عزيز كه‏] انسان با اختلاف آيات، حالش تغيير مى‏كند و حالش مناسب با آيه‏اى مى‏شود كه تلاوت مى‏كند، در نتيجه اگر آيات عذاب را تلاوت نمايد، بايد محزون گردد و از ترس بگريد و هر گاه آيات رحمت را قرائت نمايد، بايد شادمان گردد و خلاصه با تلاوت هر آيه‏اى، رنگ همان آيه را به خود بگيرد و حالى مناسب با آن برايش پيدا شود. پس آنگاه كه اين آيات را قرائت كند كه خداوند مى‏فرمايد: خذوه فغلوه، ثم الجحيم صلوه453 آن چنان رنجيده خاطر و محزون گردد كه گويا دارد مى‏ميرد و هر گاه اين آيه را تلاوت نمايد كه خداوند مى‏فرمايد: لا تقنطوا من رحمه الل ان الله يغفر الذنوب جميعاً454 شادمان و مسرور گردد به گونه‏اى كه گويا از خوشحالى مى‏خواهد پرواز كند.
و در هنگام قرائب اسماء و صفات ذات اقدس حق، مخصوصاً اسماء و صفات جلاله او، خضوع نمايد و هنگامى كه به آياتى مى‏رسد كه از قول كفار نسبت‏هاى ناروايى كه به ذات اقدس حق داده‏اند مثل داشتن همسر و فرزند و شريك، صوتش را كوتاه كند و همچون كسى كه شرم سار و خجل است، آثار انكسار و شكستگى در چهره‏اش نمايان گردد. به گونه‏اى كه گويا از خطر چنين نسبتى، نزديك است كه بميرد. و چون نام بهشت و اوصاف آن به ميان آيد، شاد گردد و چون نام دوزخ و انواع عذاب آن برده شود، بيمناك و محزون شود و آنگاه كه از مقربين و اولياى خدا نامى به ميان مى‏آيد، تمايل و علاقه خود را به تحصيل مقام آنها ظاهر گرداند و از خدا بخواهد كه بر او منت نهاده و قرب و نزديكى خود را نصيب او گرداند و هر گاه از معاصى و گناهان نامى برده مى‏شود، استغفار نمايد، به گونه‏اى كه گويا آن گناه از او سر زده است و همين طور مسائل ديگر.
و بهتر آن است كه در هنگام قرائت اين آيات به مقتضاى اين احوال با خداى خود به مناجات و گفتگو بپردازد، زيرا بر زبان آوردن مطلبى باعث تأكيد آن در دل مى‏شود و مقصود اصلى از قرائت قرآن، دستيابى به اين احوال براى قلب و نفس روح است‏455.

181 - ادب تلاوت قرآن‏

[بدان اى قارى سالك كه‏] در هنگام قرائت قرآن بايد زبان، واعظ؛ و عقل، مرتجم؛ و قلب و ساير جوارح و اعضا، متعظ و پندپذير باشد456.

182 - طريقه راه يابى به مراتب بالاى قرب‏

[اى طالب مقام قرب!] قارى قرآن نبايد هيچ حول و قوه‏اى براى خود ببيند و از نگاه به خويشتن به ديده رضا و خوش بينى برحذر باشد، و هرگز اعمال و كردارش، موجب اعجاب و خودپسندى او نگردد و آنگاه كه ذكرى از صالحان و مقربان مى‏شود، مبادا خود را در زمره آنها بداند، بلكه آرزو كند كه خداوند به فضل و عنايت خويش، او را در زمره آنها در آورد و مشتاق لقاى آنها باشد و هر گاه آيه‏اى تلاوت كند كه در مذمت و تهديد معصيت كاران است، خويشتن را مخاطب آن آيه به حساب آورده و منتظر وقوع آن عذاب، بر خويشتن باشد. اين همان مطلبى است كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در وصف متقين و پرهيزگاران بيان مى‏دارد و مى‏فرمايد: و اذا مروا بآيه فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم457 اگر حالش چنين بود و نفسش را در همه اعمال مقصر ديد، اين رويه، سبب قرب و نزديكى او به رضايت و خشنودى پروردگارش مى‏شود.
پس آن كسى كه در حال قرب و نزديكى، خود را دور ببيند، ذات اقدس حق بر او لطف نموده و او را خائف و بيمناك سازد و بدين وسيله به درجه بالاترى از قرب و نزديكى دست مى‏يابد و آن كس كه در بعد و دورى از خداوند، خود را نزديك به او تصور نمايد، همين امنيت خاطر، سبب فريب او گشته و او را دورتر مى‏سازد458.

183 - طريق راهيابى به حلاوت وصف نشدنى تلاوت قرآن‏

حكايت شده از بعضى حكما459 كه گفته است: من قرآن را تلاوت مى‏نمودم، ولى حلاوتى در آن نمى‏يافتم تا آنگاه كه به گونه‏اى تلاوت نمودم كه گويا از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏شنوم و باز تلاوت نمودم تا آنگاه كه گويا آن را از جبرئيل مى‏شنوم، پس از آن در منزل رفيعتر بارى تعالى فرمود و من اكنون آن را از متكلمش مى‏شنوم و از آن حالت، لذت و نعمتى نصيبم گشته كه ديگر نمى‏توانم از آن درگذرم.460

184 - گفتن بسم الله و آثار غفلت از آن‏

[اى عزيز!] از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه از گفتن بسم الله غفلت منما، هر چند كه در پى آن، شعرى باشد461 و از آن حضرت رسيده كه فرمود: هر كس از شيعيان ما گفتن بسم الله را ترك كند، خدا او را به امرى ناخوشايند امتحان كند تا موجب توجه او بر شكر و ثناء، و محو آثار تقصيرش گردد462 و در اخبار آمده كه يكى از شيعيان هنگام نشستن در محضر حضرت على (عليه السلام)، از گفتن بسم الله غفلت نمود، پس افتاد و سرش شكست، امام (عليه السلام) به او فرمود: اين به خاطر ترك بسم الله بود463 . 464

185 - تفكر، برجسته‏ترين تعقيب نماز

[اى طالب سعادت!] افضل از همه تعقيبات نماز، تفكر است به خصوص بعد از نماز صبح و مغرب و آن بر چند وجه است: از جمله فكر در محاسبه نفس در مورد تقصيراتى كه در گذشته از او سرزده و مرتب ساختن وظايف و تكاليف روزى كه در آن است و تدبير در رفع آنچه كه او را از ياد خدا باز مى‏دارد، و مشغله‏هايى كه باعث دورى او از خير و كمال مى‏شود و احضار نبات صالحه در اعمال و رفتار آن روزش نسبت به خود و ديگر مسلمانان و تفكر در نعمت‏هايى كه خدا به او عنايت نموده تا معرفتش نسبته به آنها افزون شود و بر وجود آنها شاكر و سپاس گزار باشد.
همچنين مى‏بايست كه در عقوبت‏هايى كه هر لحظه ممكن است گريبان گيرش شود بينديشد تا معرفتش به قدرت خداوند و ترسش از اينكه موجبات اين عقوبت را خويش، براى خود فراهم كند، زيادتر شود و به فكر مرگ باشد؛ و يا در معرفت نفس و اسرار هستى و در صفات و اسماء الهى به تفكر انديشه بپردازد، اگر اهل اين گونه مطالب است‏465.

186 - مفتاح كشف و شهود

[اى طالب معرفت!] در خبر آمده است كه يك ساعت تفكر، بهتر از عبادت يك سال است466 و در بعضى از روايات، از عبادت هفتاد سال بهتر دانسته شده؛467 كه اين اختلاف پاداش، احتمال دارد كه از جهت اختلاف انواع تفكر باشد.
سر اين كه تفكر بهتر از عمل دانسته شده، اين است كه حقيقت تفكر همان ذكر و يادآورى است و اين امر، سبب زيادى معرفت و محبت مى‏شود، چون فكر، كليد معرفت است و معرفت سبب آشكار شدن معروف و شهود آن مى‏شود و شناخت و شهود، موجب محبت است، زيرا قلب تا در كسى جمال و جلال و خيرى نبيند و به آن معتقد نباشد، دوستدار آن نمى‏شود و چنين معرفتى جز به معرفت و شناخت صفات جميله و جليله خداوندى ميسر نمى‏شود و مفتاح آن فكر است، گرچه ذكر هم باعث محبت و دوستى مى‏گردد، ولى فرق بين اين دو محبت، همچون فرق بين خبر و ديدن است، چراكه فكر، مفتاح كشف و شهود است و اين از ذكر بر نمى‏آيد، گرچه ذكر موجب محبت و انس مى‏شود468.

187 - سجده شكر

[اى عزيز!] از مهمات بعد از تعقيب نماز، سجده شكر است، براى اين كه توفيق يافته كه نماز بگذارد و در فضيلت آن روايات بسيارى رسيده است‏469.

188 - مراقبه سالك در انجام نوافل‏

[اى سالك طريق قرب! بدان كه‏] بر انجام نوافل، تأكيد بسيار شده است، زيرا كه اگر در اقبال و توجه به خدا، در نمازهاى واجب نقصى باشد، با انجام نواقل مى‏توان آن را كامل گردانيد و سزاوار است كه تا حد امكان ترك نشود، گرچه به كوتاه‏ترين صورتى كه مى‏توان آن را به جاى آورد ولو اين كه در حال راه رفتن و در پى انجام حوائج خود باشد. و وقت نوافل ظهر و عصر، بنابر اقوا، تمام روز است‏470.
و براى بنده‏اى كه مراقب مراسم عبوديت است، سزاوار است كه در حق نوافل، سعى و كوشش زيادى داشته باشد؛ زيرا كه اداى حقوق واجب، از جهت اينكه در ترك آن، عقابى معين شده، چنين است كه گويا طاعتى اجبارى است ولى اداى نوفل، طاعتى اختيارى مى‏باشد. و از اين جهت است كه در نظر بنده مراقب، از اهميت بيشترى برخوردار است و بلكه مواظبت و اهتمام بر نوافل، از كمال نيت بنده در واجبات نيز پرده برمى‏دارد و كسى كه نوافل را انجام مى‏دهد، گويا زبان حالش چنين است كه هدفش در انجام واجبات تنها امتثال امر و تقرب به خداى متعال است، نه ترس از عقوبت ترك آن‏471.

189 - بى‏خبرى از عظمت نماز شب‏

[اى طالب انس با حضرت دوست!] از جمله نوافلى كه خيلى بر انجام آن تأكيد شده، نماز شب است و تو از عظمت اين نماز بى‏خبرى كه آن نورى است در مقابل ظلمت، و انسى است از وحشت، و خلوتى است از كثرت، و از امام صادق (عليه السلام) رسيده كه نماز شب، موجب رضايت پروردگار و محبت ملائكه و سنت انبياء و نور معرفت و اصل ايمان و راحتى بدن و كراهت و ناخشنودى شيطان و سلاح بر دشمنان و موجب اجابت دعا و قبولى و بركت در رزق و شفيع بين انسان و ملك الموت و چراغ گور انسان و فرش پهلوى او در قبر و جواب منكر و نكير و در قبر مونس و زائر انسان تا روز قيامت است. و چون روز قيامت شود، سايه‏اى بر بالاى سر او و تاجى بر سر او و لباسى بر بدن او و نورى است كه پيشاپيش او در حركت بوده و پوششى بين او و آتش و حجتى بين او و خداوند متعال و مايه سنگينى ميزان و جواز و گذرنامه عبور او از صراط و كليد بهشت مى‏باشد472 . 473

190 - شب خيزان مناجاتى‏

[اى سالك كوى حضرت حبيب جل جلاله!] در روايت آمده است كه خداى متعال به يكى از صديقين وحى نمود كه براى من بندگانى است كه من را دوست مى‏دارند و من هم آنها را دوست دارم، آنان مشتاق من و من هم مشتاق آنها هستم و آنان مرا در ياد دارند و من هم به ياد آنان هستم، آنها به من نظر دارند و من هم به آنها نظر دارم؛ پس اگر تو قدم جاى قدم آنها نهى، تو را هم دوست خواهم داشت و اگر از راه آنها منحرف شوى، عقوبتت خواهم نمود. او گفت: بارالها! نشانه‏هاى آنها چيست؟! خطاب رسيد: آنان روزها هم چون چوپان مهربانى كه مواظب گوسفندان خود مى‏باشد، به سايه مى‏نگرند و منتظر آمدن شب هستند و همان گونه كه پرندگان، هنگام غروب با شور و شوق، عازم آشيانه خود مى‏گردند، اينان هم، با همين حال به استقبال غروب خورشيد مى‏روند؛ پس آنگاه كه شب فرا رسيد و تاريكى همه جا را فرا گرفت و فرش‏ها پهن و همه گرد هم جمع شدند و هر دوستى با دوست خود خلوت نمود، اينان در برابر من به پاى مى‏ايستند و صورت‏هاى خود را بر خاك مى‏نهند و با تلاوت آيات قرآن به مناجات و گفتگوى با من بر مى‏خيزند و نعمت‏هاى مرا سپاس مى‏گويند؛ پس آنان را مى‏بينى كه گاهى گريه مى‏كنند و گاه شيون سر مى‏دهند؛ گاهى آه مى‏كشند و گاه از معاصى و گناهان، شكوه مى‏كنند؛ گاهى ايستاده و گاهى نشسته‏اند؛ گاهى در حال ركوع و گاه در حال سجده‏اند؛ و آنچه را كه آنان به خاطر من تحمل مى‏كنند همه را مى‏بينم و شكوه هايى كه از محبت من بر لب دارند مى‏شنوم. اول چيزى كه به آنها عطا مى‏كنم، سه چيز است:
يكى اينكه نور خودم را در دل‏هاى آنها مى‏افكنم، در نتيجه همان‏گونه كه من از آنها آگاهم، آنها نيز از من با خبر خواهند بود.
دوم اين كه اگر آسمان‏ها و زمين‏ها و آنچه را كه در اين ميان هست در ميزان آنها ببينم، باز آن را كم خواهم دانست.
سوم اين كه رو سوى آنها مى‏كنم؛ و به كسى كه من رو سوى او كنم، آيا احدى مى‏تواند بداند كه به او چه عطا خواهم نمود؟! 474.475

191 - سفارش به خواندن نماز شب‏

[اى عزيز!] رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در وصيتش به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب476 و فرمود: آيا به آنان كه در شب نماز مى‏گذارند نمى‏نگريد؟! اينان زيباترين مردم هستند، زيرا كه آنها در شب [با خداى سبحان خلوت كردند و] براى پروردگار نماز گزاردند و خداوند هم آنان را از نور خود بپوشانيد477

192 - مقام محمود، پاداش نماز شب‏

[اى مريد راه سعادت!] در فضيلت شب زنده دارى اگر نبود جز همين آيه از قرآن كه مى‏فرمايد: و من الليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاماً محمودا478 كافى بود. پس سبحان الله! چقدر شأن اين عمل، بزرگ و ارزشش والاست كه خداوند جزاء و پاداش آن را مقام محمود قرار داده است.479

193 - سبك شماردن نماز شب‏

[اى سالك مجاهد!] در بلد الامين از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه هر كس نماز شب نخواند، از شيعيان ما نيست480 و در روايت ديگرى رسيده است كه مبغوض‏ترين خلق در نزد خدا كسى است كه شب، چون مردارى بيفتد و روز را به بطالت و تنبلى بگذارند481 . 482

194 - محرومان از نماز شب‏

[بدان اى عزيز كه‏] از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه فرمود: هر كس تمام شب را بخوابد، شيطان در گوش او بول مى‏كند و در روز قيامت مفلس و بى چيز به صحنه محشر قدم مى‏نهد و احدى نيست مگر اينكه براى او ملكى است كه هر شب دو بار او را بيدار مى‏كند و به او مى‏گويد: اى بنده خدا! برخيز و به ياد پروردگارت باش؛ دفعه سوم اگر توجهى نكرد، شيطان در گوش او بول مى‏كند.483
من مى‏گويم: مبادا به اين اخبار كافر شوى؛ بلكه به آنها ايمان بياور و من خدا را گواه مى‏گيرم كه بعضى از شب زنده‏داران را مى‏شناسم كه در اوايل كار، صداى آن ملكى كه او را با لفظ آقا از خواب بيدار مى‏نمود، مى‏شنيد. و اگر تو دلى داشته باشى، چه بسا كه اثراتى كه براى نماز شب رسيده است، دريافته‏اى.
و اگر به اين فضيلت‏هاى كه براى نماز شب رسيده مؤمن باشى، آن را ترك نخواهى كرد و ضايع نخواهى ساخت، زيرا طبيعت انسان بر اين سرشه شده كه دوستدار خير و خوبى است. آيا در آن حديث قدسى نشنيدى كه ذات اقدس حق فرمود: بندگان من براى غروب خورشيد، همچون پرندگانى كه شامگاه شوق رفتن به آشيانه دارند، مشتاق هستند؟!484 و چگونه مى‏توان پذيرفت كه كسى به بعضى از اين فضايل براى نماز شب معتقد باشد و مشتاق رسيدن وقت آن نباشد؟! آيا همين انسان نيست كه در تقرب به سلاطين دنيايى و حكام اين جهان و خلوت با آنها از مال و اهل خود مى‏گذرد و چه بسا كه روح و زندگى خود را در اين راه فدا مى‏كند؟! و خداى متعال مى‏فرمايد: و الذين آمنوا اشد حباً لله485. (و كسانى كه اهل ايمانند، محبت شان به خدا از هر دوستى و محبتى بيشتر و شديدتر است و كمال محبت را فقط به خدا مخصوص دارند).486

195 - عذرهاى غير موجه محرومين از نماز شب‏

[اى طالب مقام قرب حضرت دوست جل جلاله! به‏] كسى كه به بهانه غلبه خواب و بيدار نشدن براى انجام نماز شب، خود را در ترك آن معذور مى‏دارد توجهى ننما، چرا كه اين عذر از چند وجه مردود است، از جمله اين فرمايش حضرت على (عليه السلام) در جواب كسى كه گفت من ديشب به خواب ماندم و توفيق تهجد و شب زنده دارى نصيبم نشد، فرمود: تو مردى هستى كه گناهانت قيد و بندت شده است. 487
و ديگر اين كه خواب ماندن از مثل امرى به اين بزرگى، غالباً غير ممكن است، آيا طالبان اين دنيا را نمى‏بينى كه اگر يكى از آنها را سلطان وقت، به خلوت فرا خواند، گرچه وقت ملاقات با او را دل شب قرار دهد، او به خواب نخواهد ماند، بلكه آن شب را از ترس اين كه مبادا به خواب بماند، كلاً بيدار بوده و پيوسته به فكر مجلس سلطان و صحبتش با او خواهد بود.
و تو اگر در احوال خويش تأمل كنى، به يقين خواهى ديد كه اگر احتمال دهى كه كسى نيمه شب، مبلغ قابل توجهى پول برايت خواهد آورد، از شوق دست يابى به آن مال و ترس اين كه مبادا به واسطه خواب از دستت برود، قدرت بر خوابيدن نخواهى داشت! از همه اين‏ها گذشته، اگر واقعاً از اين خوف دارى كه به خواب بمانى، مى‏توانى نزد كسى كه تو را در وقت نماز بيدار كند بخوابى تا اين كه خود، عادت كنى. و خلاصه كلام اين كه اگر خواب، مانع دست يابى به اين فضيلت بزرگ شود، خوارى و ذلتى است كه مثلش در اين دنيا نيست‏488.

196 - عوامل سلب توفيق نماز شب و توصيه‏اى به محصلين علوم‏

[اى سالك مراقب!] كسانى كه خواب را بر نماز شب ترجيح مى‏دهند، چند دسته هستند: دسته‏اى از آنها كسانى هستند كه اول شب را به شب نشينى و بيهودگى، به نيمه مى‏رسانند و به غيبت مؤمنين و آنچه كه از آن نهى شده، وقت خود را تلف مى‏كنند و معده خود را تا به حلقوم، از خوردنى‏ها پر مى‏كنند و سپس در بستر نرم و مكان راحتى به خواب مى‏روند و چنين خوابيده‏اى مسلماً براى نماز شب بيدار نخواهد شد؛ چرا كه او از ابتداى شب، اسباب خواب را فراهم مى‏كرد [نه اسباب بيدار شدن را ]بلكه مى‏توان گفت كه او به قصد بيدار شدن، به خواب نرفته تا بيدار شود، زيرا پرخورى، سبب بخار و سستى مى‏شود و آن هم موجب خواب زياد است‏489 وبيدار بودن اول شب، از اسباب خواب در آخر شب است و همين طور بستر نرم و راحت، موجب زيادى خواب و سنگينى آن مى‏شود و چنين كسى اگر بيدار نشدن را بهانه كند، عذرش مردود خواهد بود؛ و مثل چنين كسى مثل كسى است كه دوايى كه موجب زايل شدن عقل است، در وقت نماز بياشامد و سپس عذر بياورد كه در وقت نماز بى‏هوش بوده.
بلى گاه مى‏شود كه انسان خود را براى بيدار شدن مهيا مى‏كند و از آنچه كه باعث غلبه خواب مى‏شود كه در بالا بدان اشاره شد پرهيز مى‏كند و به آنچه كه در اخبار براى بيدار شدن رسيده متوسل مى‏شود، ولى باز در خواب مى‏ماند كه اين لطفى از جانب خداى متعال نسبت به بنده در سياسى امر او مى‏باشد؛ چرا كه اين امر يا بدين خاطر است او را از عجب490 محافظت كند و يا اينكه به خاطر تأسف شديد او بر از دست رفتن تهجد و نماز شب، اجر بيشترى و به او عنايت فرمايد. ولى آنچه كه از اخبار استفاده مى‏شود اين امر خيلى اندك و يكى دو شب بيش نخواهد بود491.
و اما كسى كه به خاطر بيمارى و يا عذرى غير قابل اجتناب به خواب مى‏ماند، اين نيز دو صورت دارد:
يكى اينكه امر از جهت لطف خداوند نسبت به بنده باشد؛ مثلاً او را به مرضى گرفتار سازد و او در اين حال، از انجام نماز شب باز ماند كه همين خوابيدن در حال بيمارى براى او، فضيلتش از نماز شب و شب زنده‏دارى بيشتر خواهد بود و در اخبار آمده كه براى مثل چنين بنده‏اى، ثواب همان اعمالى كه در وقت صحت انجام مى‏داده، نوشته مى‏شود492. و در بعضى از روايات هست كه محراب و مصلى و درب‏هاى آسمان كه اعمالش از آن بالاتر مى‏رفته بر او مى‏گريند.493
صورت دوم اين است كه اين امر به سبب گناهان بسيار او باشد و گناهانش سبب سلب توفيق او شده باشد.
و بعضى از مردم هستند كه شيطان، از سمت راست بر آنها وارد مى‏شود و آنها را به خيال اينكه مطالعه، از تجهد و شب زنده‏دارى افضل است، از اين فضيلت عظمى باز مى‏دارد و چه بسا كه شب را تا نيمه به مطالعه از نماز هم برتر و فضيلتش بيشتر است و اين چيزى، جز غرور و فريب نيست؛ زيرا تحصيل علوم، گر چه به مراتب، از عبادات بدنى فضيلتش بيشتر است، ولى به شرطى و شروطى؛ از آن جمله يكى اينكه علم، از علوم نافعه باشد؛ ديگر اينكه تحصيل آن، طبق برنامه شرع باشد و چنين نباشد كه كسى در پى فرا گرفتن علمى كه تحصيل آن واجب كفايى است برود و علمى را؟ تحصيلش واجب عينى است، مهمل گذارد. مثلاً اگر براى انسان امكان داشت كه در امور شرعى از طريق تقليد به مسائل و احكام آن پى ببرد و در مورد تزكيه نفس و خودسازى هم به طريق تقليد و يا اجتهاد، به كسب علم بپردازد، اگر به يكباره علم تزكيه نفس را ترك گفت و در پى اين برآمد كه از طريق اجتهاد، به مسائل و احكام دست يابد، اين غير جايز است.
همچنين اگر كسى از تحصيل علومى كه عيناً بر او واجب بوده، فارغ شد و در پى تحصيل علومى برآمد كه فراگيرى آن، واجب كفايى است؛ مى‏بايست رشته‏اى كه انتخاب مى‏كند، مهمترين و ضرورى‏تر رشته باشد و اگر غير اين را اختيار نمود و آنچه را كه ضرورى‏تر و مهم‏تر است، مهمل گذاشت به خصوص اگر هواى نفسانى هم در اين اختيار نقشى داشته باشد اينچنين تحصيل علمى، عبادت خدا نخواهد بود.
و چه بسا كه انسان، تمام اين جوانب را در نظر بگيرد و در پى تحصيل آن علمى كه مهم‏تر و ضرورى‏تر است برآيد، ولى اكثر اوقات خود را صرف مقدماتى كند كه خيلى لازم نيست و تنها عامه مردم آن را فضيلت و مايه برترى مى‏دانند.
شرط ديگر تحصيل علم اين است كه قربه الى الله باشد و اين از مشكل‏ترين شرايط و پيچيده‏ترين آنهاست و در اينجاست كه بسيارى، بر خاك افتادند و هلاك گشتند، خلاصه كلام اينكه تحصيل علم، بر آن صورتى كه مرضى خداوند بوده و از جمله عبادتى باشد كه خالصاً لله انجام گيرد، در خارج بسيار بسيار كم است و به گمان من در هر صد هزار، يك نفر بيش نيست كه تحصيلش بر اين روال باشد و يكى از دوستان متقى من كه به تحصيل علم اشتغال داشت مى‏گفت:
من پس از مجاهدت‏هاى بسيار توانسته‏ام در تحصيل علم، خدا را هم شريك گردانم، تا چه رسد به اينكه خالصاً لله باشد. و به جان خودم سوگند، حال اغلب محصلين متقى، چنين است؛ گرچه خود متوجه اين امر نيستند. حال، آنانكه از تقوا بهره‏اى ندارند و در تحصيل علوم، اغراض فاسدى براى آن‏هاست و به اين اميد كه با تحصيل علوم، بر حكومت در اموال و اعراض و نفوس مردمان دست يابند و به هواهاى نفسانى خود برسند، حالشان چگونه خواهد بود؟! كه بايد گفت: العياذ بالله و از اين دام‏ها و مهالك به او پناه برد.
و چگونه مى‏شود كه انسان، تحصيل علم را از تجهد و شب زنده‏دارى و نماز شب افضل بداند، در حالى كه مردان متقى، براى تصحيح نيت خود در تحصيل علم، به نماز شب پناه مى‏بردند و درد خود، را با داورى شب زنده دارى و تضرع در دل شب، درمان مى‏نمودند. و به جان خودم سوگند كه براى تصحيح نيات واجبه عينيه، اين راه، بهترين راههاست و دستگيره محكمى است كه نبايد از آن دست كشيد.494

197 - مراقبه سالك در تهجد و شب زنده دارى‏

[اى طالب انس با حضرت دوست!] مؤمن مى‏بايست، از ابتداى روز و در اول شب به فكر تهيه اسباب تهجد و شب زنده دارى كه عبارت از خواب در روز و در اول شب و تهيه مكان مناسب و كتاب دعاء و آب وضوء و مسواك و چراغ است، براى خود باشد و در هنگام خوابيدن، آيه آخر سوره كهف‏495 را به نيت اينكه در وقت نماز شب بيدار شود، قرائت است. هم چنين از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه كسى كه مى‏خواهد براى نماز شب برخيزد چون بسترش را آماده كرد، بگويد:
اللهم لا تؤمنى مكرك و لا تنسنى ذكرك و لا تجعلنى من الغافلين، اقوم ساعه كذا؛ (بار الها! مرا از مكر خود ايمن مگردان و يادت را از يادم مبر و مرا در زمره غافلان قرار مده). بعد، ساعتى را كه مى‏خواهد براى نماز به پا خيزد در نظر آورد؛ خداوند ملكى را مأمور مى‏كند كه او را در همان ساعت، از خواب بيدار كند496. 497

198 - تأثير حالات اول شب در تجهد آخر شب‏

[بدان اى طالب سحرخيزى كه‏] چون حالات اول شب، در توفيق آخر شب مؤثر است، لذا سزاوار است كه انسانى كه قصد تهجد دارد، بر وظايف و آداب خوابيدن، مواظبت داشته باشد تا توفيق قيام براى نماز شب نصيبش شود؛ و از وظايف مهم هنگام خواب، يكى محاسبه نفس مى‏باشد كه مى‏بايست كه از ابتداى وقتى كه در شب قبل، از خواب بيدار شده تا آن هنگامى كه مى‏خواهد براى خواب به بستر برود، تمام حركات و سكنات و اقوال و افعال خود را محاسبه كند؛ بعد به اين مطلب توجه داشته باشد كه خواب، برادر مرگ است و هنگام خواب، خدواند روح او را مى‏گيرد هم چنان كه روح مرده، گرفته مى‏شود و اين آيه شريفه را قرائت كند: الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها498 و خواب را مرگ صغير بداند و به اين حقيقت توجه داشته باشد، كه اگر روحش را خداوند به بدنش باز نگرداند، براى هميشه مرده است و لذا همان سخنى كه مردگان پس از مرگ بر زبان مى‏آورند، بگويد و اين آيه را تلاوت كند: رب ارجعون لعلى اعمل صالحاً499 و به خاطر داشته باشد كه همه آن كسانى كه به خواب رفتند، زبان حالشان همين بود و به اميد برخواستن سر به بالين برنداشتند و در جواب تقاضاى بازگشت آنها خطاب رسيد: كلا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون500 و با طهارت و ياد خدا به بستر رود و از ادعيه و اذكارى كه در اين مورد رسيده، غفلت نكند و روح و نفس و قلب و قالب و تمام امور خود را به بسپارد و به زبان حال بگويد: به سوى خدا مى‏روم‏501

199 - وظايف سالكين در هنگام خواب‏

[اى عزيز!] وظايفى كه براى هنگام خواب در روايات آمده است، بسيار است، از آن جمله گفتن بسم الله در ابتداى ورود به بستر و قرائت آيه شريفه آمن الرسول502 در دل؛ و توجه به اشاراتى كه به تفضلات الهى در اين آيه شريفه شده و شفاعت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) داشته باشد و شكرگزار نعمت‏هاى خداوندى و شفاعت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) باشد. سپس تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام) و پس از آن قرائت سوره حمد و سه مرتبه يا يازده مرتبه سوره توحيد و بعد، اين دعا را سه مرتبه بخواند: يفعل الله ما يشاء بقدرته و يحكم ما يريد بعزته503 سپس آيه الكرسى و آيه شهدالله504 را تلاوت كند و استغفار نمايد و تسبيحات اربعه505 را بر زيان آورد و بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل آن بزرگوار (عليه السلام) و بر انبياى گذشته - صلوات الله عليهم اجمعين - صلوات و درود فرستد. و براى هر يك از اين‏ها فضايل بسيارى رسيده است.
و چون به بستر رود، به طرف راست و رو به قبله همان گونه كه ميت را در قبر مى‏نهند، بخوابد و ذكر خدا بر لب داشته و به ياد خدا او باشد تا در همين حال، خواب بر او غلبه كند و اگر بدين گونه بخوابد، خوابش هم عبادت خواهد بود، بلكه روح او نزد خدا و در كنف و ظل عطوفت حق تعالى خواهد بود؛ بلكه چنين خوابى به مراتب از بيدارى غافلان، بهتر و والاتر است و اگر بدين نحو به خواب رود، اميد است كه خداوند بر او به بعضى از كرامات و بشارات خاص، به رؤيا و غير آن منت نهد، چنانكه در اين آيه شريفه بدان اشاره نموده و مى‏فرمايد: و لهم البشرى فى الحيوه الدنيا و فى الاخره506 كه بشارت دنيا، به رؤياى صالحه507 تفسير شده است. و خدا را گواه مى‏گيرم كه افرادى را مى‏شناسم كه در خواب، به زيارت بعضى از ائمه (عليه السلام) نائل شده و از معارف جليله و اسرار خفيه‏اى از آنها سؤال نموده و جواب دريافت داشته است و بعضى ديگر را مى‏شناسم كه در خواب، حقيقت نفسش بر او ظاهر گشته و ديده است كه عوالم، جملگى متلاشى شده و به جاى آن‏ها، روح و نفس خود را مشاهده نموده و نفس خود را با حقيقت ملك الموت متحد ديده و در همين حال از خواب بيدار شده است و پس از بيدارى، مشاهده نموده كه روحش، بدنش را به سمت خود مى‏كشد و او از اين امر وحشت نموده و با صداى بلند همسرش را صدا نموده كه فلانى! فلانى! تا اينكه اين حال از او برطرف شده است و اين حال، همان معرفت نفس است كه چنان كه در اخبار آمده، راه شناخت خداست.508 و غير اين‏ها. و خلاصه اينكه براى مجاهد، امكان دارد كه در حال خواب به امورى از عوالم روحانى دست يابد كه در بيدارى بدان نرسيده باشد و كسى كه با اين كيفيت به خواب مى‏رود مى‏بايست هر بار كه قبل از وقت قيامش براى تجهد، از خواب بيدار شد، به ذكر خدا مشغول شود و به ياد او باشد و چون بخواهد از پهلويى به پهلوى ديگر بغلطد، تسبيحات اربعه509 و يا تسبيحات ثلاثه510 را بدون ذكر سبحان الله را بر زبان جارى كند.
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه در تفسير اين آيه شريفه كه مى‏فرمايد: كانوا قليلاً من الليل ما يهجعون511 فرمود: آنان مى‏خوابيدند، ول هر گاه از پهلويى به پهلوى ديگر مى‏گشتند، مى‏گفتند: الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر.512
و چون [سالك‏] براى نماز شب بپا خواست، مى‏بايست به فضل و عنايت خداوند نسبت به او كه حيات تازه‏اى به او بخشيده، توجه داشته باشد و قبل از اينكه بنشيند، به سجده رود و دعاهايى را كه رسيده، بخواند و كمترين آن اين است كه بگويد: الحمدلله الذى رد على روحى لاعبده و اشكره.513
و چون بنده، به اين نعمت كه همين زندگى جديد باشد، توجه نمود و خدا را بر اين نعمت سپاس گفت، مى‏بايست اين فرصت را به دست آورده و غنيمت شمارد و تمام سعى و كوشش خود را متوجه اين امر كند كه با اين حيات و زندگى چند روزه، حيات باقى و پايدار كه مرگى در پى ندارد، براى خود فراهم آورد514.

200 - دستور العملى به سالكان طريق انس‏

[اى طالب انس با حضرت دوست!] بنده مى‏بايست، مراقب حال خود باشد و از وظايف و آداب، آنچه را كه مناسب حال خود مى‏بيند و مؤثر تشخيص مى‏دهد، اختيار كند. پيشينيان ما از اهل الله سعى و كوششان در تحصيل رقت و نرم ساختن دل بود و براى دستيابى به آن و ساير حالات عاليه، به بعضى از حالات رو مى‏آورند؛ نظير: پوشيدن لباس‏هاى زبر و خشن و بستن دست‏ها به گردن و در خاك غلطيدن و اعضاى بدن را نزديك آتش بردن و پاشيدن خاك بر سر و روى خود و دخول در گورها و ندا و آواز دادن مردگان و با خود سخن گفتن و خود را ملامت نمودن و خود را به عتاب‏هاى قرآنى خطاب كردن و اختيار نمودن دعاها و مناجات هايى كه دل را مى‏سوزاند و آتش مى‏زند؛ كه همه اين‏ها براى جلب حالات مطلوبى است كه از مهم‏ترين چيزهايى است كه [براى سالك‏] رعايت آنها لازم است.
همچنين مى‏بايست از اينكه حالش بايد مخالف باشد با آنچه كه بر زبان مى‏آورد، جداً بپرهيزد و در مقام مناجات و گفتگوى با خدا، دروغ نگويد. مثلاً اگر اين مناجات حضرت على ابن الحسين (عليه السلام) را قرائت مى‏كند كه قد ترى يا الهى فيض دمعى من خيفتك و جيب قلبى من خشيتك و انتقاض جوارحى من هيبتك كل ذلك حياء منك لسوء عملى و لذلك خمد صوتى عن الجار اليك و كل لسانى عن مناجاتك515؛ (بارالها! اين اشك جاريم را كه از ترس توروان گشته و اين دلهره‏ام را كه از ترس توست و اين لرزه اعضاء و جوارحم را كه از هيبت تو مى‏باشد، مى‏بينى؛ تمام اين‏ها به خاطر حياء و شرمساريم از اعمال ناپسندم هست و بدين خاطر است كه آهنگ صدايم از زارى و تضرع به درگاهت گرفته و زبانم از راز و نياز با تو كند شده است.
[بنده بايد بپرهيزد از اينكه‏] اين سخنان را بگويد، در حالى كه نه اشكى از چشم او جارى است و نه ترسى در دل دارد و نه از هيبت حق تعالى بيمناك است و نه لرزه‏اى بر اندام او افتاده و نه حياء و شرمسارى بر او عارض گشته و نه صدايش گرفته است؛ آيا اين جز دروغ محض، چيز ديگرى است؛ آن هم در محضر خداوند؟! آيا چنين بنده‏اى نمى‏ترسد كه خداوند در پاسخ او بگويد: اى دروغگو! آيا اين اين دروغ صريح و ادعاى باطل حيا نمى‏كنى؟! آيا مى‏پندارى كه من ظاهر حال تو را نمى‏بينم و يا آنچه كه در دل دارى، بر من پنهان است؟! يا اينكه مخالفت با من و دروغ در محضر مرا جايز مى‏دانى؟! چگونه است كه حيا مى‏كنى از اينكه در حضور مردم دروغ بگويى و مخالفت رضايت آنها سخنى بر زبان آورى، و از دروغ در محضر من، آن هم در مقام مناجات و گفتگوى با من، شرم ندارى؟! آيا مرا به مسخره گرفته‏اى و از قهر و غضب من نمى‏ترسى؟! چگونه خواهى بود آنگاه كه قهر و غضب من، شرم ندارى؟! آيا مرا به مسخره گرفته‏اى و از قهر و غضب من نمى‏ترسى؟! چگونه خواهى بود آنگاه كه قهر و غضب من، كه آسمان‏هاى هفت گانه و زمين تاب تحمل آن را ندارند، متوجه تو شود؟! و همينطور ساير مناجات‏ها و دعاهايى كه در اين زمينه رسيده، حتى لفظ استغفر الله كه مى‏بايست قلب انسان با مضامين آن دعاى كه بر زبان مى‏آورد موافق باشد.
روايت شده كه در محضر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كسى گفت: استغفر الله حضرت به او فرمود: مادرت به عزايت بنشيند. آيا مى‏دانى كه استغفار يعنى چه؟! استغفار، درجه عليين و والامقامان است و آن اسمى است كه شش معنى را در بر دارد:
اول: پشيمانى و ندامت از گذشته.
دوم: تصميم بر ترك به بازگشت به آن گناه براى هميشه.
سوم: اگر حقى از كسى برگردن توست آن حق را ادا كنى تا در حالى خدا را ملاقات كنى كه حقى از كسى بر تو نيست.
چهارم: هر فريضه‏اى كه ضايع نموده‏اى، قضايش را به جا آورى.
پنجم: گوشتى كه از راه معصيت بر تن تو روييده، با غم و اندوه بر آن گناه، آب كنى بگونه‏اى كه پوست به استخوان بچسبد و گوشت نو برويد.
ششم: همانگونه كه لذت معصيت را به جسمت چشانيدى، درد و رنج طاعت را هم به آن بچشانى و پس از همه اين‏ها بگو: استغفر الله516.
مى‏گويم: حالا كه امر اينقدر دقيق است، مى‏بايست كه انسان در حال مناجات، دعاها را به قصد معنايى كه مناسب با حال اوست، بخواند. مثلاً اگر در نماز شب خواست استغفر الله ربى و اتوب اليه بگويد، مى‏بايد كه از استغفار، طلب مغفرت و پوشيده داشتن گناهانش به رحمت حق تعالى را اراده كند و از توبه، رجوع به خدا و به ياد او و طلب مغفرت و آمرزش الهى از غفلت را قصد نمايد، نه اينكه توبه مطلق منظورش باشد و همينطور در جميع اذكار و دعاها؛ چرا كه براى هر ذكرى، حقيقتى واقعى است كه مى‏بايد كه از استغفار، طلب مغفرت و پوشيده داشتن گناهاش به رحمت حق تعالى را اراده كند و از توبه، رجوع به خدا و به ياد او و طلب مغفرت و آمرزش الهى از غفلت را قصد نمايد، نه اينكه توبه مطلق منظورش باشد و همينطور در جميع اذكار و دعاها؛ چرا كه براى هر ذكرى، حقيقى واقعى است كه مى‏بايد گوينده آن، بر صفت آن ذكر باشد. مثلاً براى لا اله الا الله و الحمدلله و سبحان الله و الله اكبر و اذكار و اوراد ديگر، حقايقى است كه گوينده اين‏ها بايد بدان حقايق، متصف باشد. مثلاً گوينده لا اله الا الله بايد موحد و گوينده الحمدلله حامد و گوينده سبحان الله بايد مسبح و گوينده الله اكبر بايد مكبر باشد.
پس اگر كسى لا اله الا الله مى‏گويد، حقيقت قلبش با توحيد مطلق كامل، مخالف باشد و همينطور بقيه اذكار، مى‏بايد معنايى كه مناسب با حالش هست در نظر بگيرد، نه آن معناى مطلقى كه بدان متصف نيست. مثلاً از لا اله الا الله توحيدى را قصد كند كه نقطه مقابل مشركان و كافران و بت پرستان هست، نه توحيدى كه ناقض توكل است.
همچنين به تكبير خود، معنايى را قصد كند كه نقطه مقابل عقيده كسانى است كه قائل به جسم و يا تعطيل هستند، نه حقيقت تكبير عملى را كه در كتاب مصباح الشريعه517 بدان اشاره شده است؛ زيرا حقيقت تكبير، با لذت نبردن از مناجات، منافات دارد [و] طبيعت انسان، بر اين سرشته شده كه به بزرگان و معاشرت و همنشينى و انس با آنها مايل و راغب است و اگر پذيرفتم كه ذات اقدس حق، در قلب بنده مؤمن، از همه چيز بزرگ‏تر است و يا از اينكه به وصف درآيد بزرگتر و والاتر است، خواه ناخواه انسان بايد از مناجات و گفتگوى با او لذت برد و به ذكر و انس و خلوت با او رغبتى نديد، كاشف از اين حقيقت است كه تكبير او، تكبير واقعى نيست.
و خلاصه مطلب اينكه اين سخن تو كه مى‏گويى اشهد ان لا اله الا الله توحيد نيست، مگر اينكه قلبت هم بر اين معنا گواهى دهد و اگر قلب به توحيد شهادت داد، خواه ناخواه اعمال و كردرات اثر خواهد گذاشت.
پس اگر ديدى كه قلبت، مخالف زبانت و يا عملت، مخالف با قلبت هست، بدان كه در اين شهادت به يگانگى خداوند، صادق نيستى، بلكه منافقى و هر اندازه كه قلبت به بعضى از مراتب توحيدى متصف شود و در عملت آثار آن يافت گردد، به همان اندازه از نفاق مطلق خارج خواهى شد؛ ولى با دستيابى به بعضى از مراتب توحيد، موحد مطلق نخواهى شد و اگر با چنين قصدى اشهد ان لا اله الا الله بگويى، اين ادعاى بدون حقيقت، از تو پذيرفته نخواهد شد و در بعضى از مراتب نفاق، داخل خواهى گشت.
پس بهتر اين است كه هرگاه مى‏خواهى ذكرى بر زبان آورى يا دعايى بخوانى آنچه را كه مناسب با حال خود مى‏بينى قصد كنى، به گونه‏اى كه قصدت، مخالف با آنچه كه در دل دارى و عمل مى‏كنى نباشد، گرچه به نحوى از تجوز و مجاز گويى.
و لذا مى‏بايست متجهد و كسى كه براى شب زنده‏دارى به پا مى‏خيزد، در اين معارف به فكر بپردازد و پيش از آن كه ذكرى بر زبان آورد، درباره آن تفكر كند و بينديشد، تا حالش آماده و موافق با آن ذكر و دعا گردد و در اين صورت، مخالفت زبان با قلب كمتر مى‏شود، به خصوص اگر به راه‏هاى نفوذ دروغ و نفاق، در گفته‏ها و اعمال خود آگاه باشد.
مطلب ديگر اينكه آنچه را كه ما براى جلب حالت دعا و مناجات بيان داشتيم، از قبيل بستن دست‏ها به گردن و غير آن، مى‏بايست كه موافقت حال، با آن صورت مراعات شود و اگر حال انسان با آن صورتى كه در ظاهر براى خود فراهم نموده، مخالف باشد، اين عمل هم نيز نوعى نفاق است، بلى واجب نيست كه در ابتداى امر كه انسان اقدام به اينگونه كارها مى‏كند و مى‏خواهد با اين اعمال، حالى پيدا كند و به كمالى دست يابد، عملش از هر جهت كامل باشد، ولى لااقل مى‏بايست كه بعضى از مراتب حقيقت را دارا باشد، مثلاً اگر با آن كيفيتى كه ما بيان داشتيم از خواب بيدار شد، و در آنچه گفتيم به فكر پرداخت، خواه ناخواه اين اعمال و اقوال، در قلبش اثرى خواهد گذاشت و خشيت و ترس و ذلتى در دل او پديد خواهد آمد كه همين حالت، او را براى اينكه بر خاك بنشيند و دست‏هاى خود را به گردن ببندد، آماده مى‏سازد. ولى كسى كه از خواب بيدار شده، ولى از ياد خدا غافل و فكر و ذكرش غرق در امور دنيايى است، براى او انجام اين گونه اعمال كه از حالات عاليه نشأت گرفته است، جايز نيست و اگر هم بكند، بهره‏اى از آن نخواهد گرفت و چه بسا هم ضرر داشته باشد و بهتر اين است اينگونه اعمال، از احوالات قلب نشأت بگيرد، و پس از اينكه قلب به مرحله كمال رسيد و حالى پيدا كرد، همان حال، انسان را به اقدام اينگونه اعمال وادارد.
از ابى قدامه شامى روايت شده كه جوانى در معركه جهاد به شهادت رسيد و هنگامى كه به خاك افتاد، به ابى قدامه وصيت كرد كه خرجينش را به مادرش برساند و پس از وصيت، از دنيا رفت. چون بدن او را دفن كردند، ديدند كه بدنش از قبر خارج شد و بيرون خاك افتاد، ناگهان پرندگان سفيدى پيدا شدند و در كنار جنازه او گرد آمدند و گوشت بدن او را خوردند و جز مشتى استخوان، چيزى از او براى جاى نماند و [دوستانش آمدند] آن استخوان‏ها را دفن كردند. ابوقدامه، خرجين را نزد مادر آن جوان برد، مادر از احوال فرزند پرسيد. او ماجرا را گفت. زن، حمد خدا نمود و خرجين را گشود و از ميان آن، زنجير و لباس پشمينى بيرون آورد و گفت: پسرم شب كه مى‏شد، اين لباس زبر را بر تن مى‏كرد و خود را با آن زنجير، به بند مى‏كشيد و با خدايش به مناجات و گفتگو مى‏پرداخت و در ضمن مناجات مى‏گفت: بارالها! مرا از چينه دان‏هاى پرندگان محشور فرما518 خدا هم دعاى او را مستجاب كرد.
مى‏گويم: اگر حال بنده‏اى مثل حال اين جوان بود، اين عمل هم براى او رواست و چنين اثرى خواهد داشت. خداوند به فضل و كرم خود و به حق اولياء شب زنده دارش و اهل خلوت و انس با او، چنين حالاتى را نصيب ما گرداند519.

201 - مراقبه سالك در گفتار و رفتار

[اى عزيز!] بدان كه عمل عمل كنندگان، چه در اقوال و چه در افعال، بر سه وجه است:
اول اينكه قول و عمل انسان، از حال و از صفتى كه در قلب است، نشأت بگيرد. زيرا دل، آنگاه كه از درد مرگ فرزند مثلاً آتش بگيرد و بسوزد، بدون هيچ تصنع و ريايى خواه ناخواه ناله‏اش بلند مى‏شود و اشكش جارى مى‏گردد و اظهار حزن و اندوه مى‏كند و تمام اين‏ها بى‏اختيار از دل انسان فرزند از دست داده بر مى‏خيزد و مى‏جوشد.
همچنين اگر كسى از درد فراق عزيزى بسوزد، بى‏اختيار حديث غم سر مى‏دهد و از جدايى شكوه مى‏كند و اظهار شوق و عشق مى‏نمايد و زبان حالش چنين است:
چون شب آمد همه را ديده بيارامد و من   گويى اندر بن مويم سر نشتر مى‏شد
و همينطور اگر متوجه شود كه حبيب، به او مى‏نگرد و شاهد احوال اوست، بى‏اختيار زبان به تضرع و زارى و نياز مى‏گشايد و به خاك مى‏افتد و چهره به خاك مى‏مالد. و هر اندازه‏اى كه عظمت محبوب بيشتر و جنايت و گناه او بزرگتر باشد، اين زارى و التماس، بيشتر خواهد بود و به قول شاعر:
بسيار زبونى‏ها بر خويش روا دارد   درويش كه بازارش با محتشمى باشد
پس هر سخن و يا عملى كه از دل برخيزد، خواه توحيد باشد يا تسبيح يا تكبير يا ركوع و يا سجود و يا دعواى شوق و يا اظهار انس و يا غير اين‏ها؛ همان، مطلوب اول و مقصد اعلى از تجهد و شب زنده‏دارى و قيام و نماز و ديگر عبادات است.
وجه دوم اينكه قلب با عمل، مخالفتى تام داشته باشد، مثل نمازى كه منافقان مى‏گذارند كه با كسالت به انجام اين فريضه برمى خيزد و يا مثل ادعاى توكل كه عامه مردم دارند و يا دعواى عشق و محبت، از كسى كه بويى از محبت نبرده است و اظهار شوق و شكوه از فراق، از كسى كه محبوبى ندارد؛ كه همه اينها نه تنها مفيد فايده‏اى نيست، بلكه مايه ضرر هم خواهد بود.
وجه سوم اينكه در قلب صفتى از اين مراتب باشد، ولى نه به آن حد كه بدون تكلف و سختى كشيدن و اختيار، وادار به انجام عمل خاص و يا گفتار مخصوصى بشود. در اين صورت، چنين كسى مى‏بايست قول و عملش را به قصدى كه موافق با آن مرتبه از حال و صفتى كه براى قلب اوست انجام دهد و با قول و عمل خود، حالت دعا و مناجات را كامل گرداند و مبادا بيش از آنچه كه در دل دارد از قول و عملش قصد كند كه در اين صورت دروغگو و منافق خواهد بود و عملش سبب خذلان و خسران خواهد گشت‏520.

202 - بهترين زمان تهجد

[اى سالك عزيز!] مى‏بايست كه قيام بنده براى تهجد و شب زنده دارى از روى شوق باشد، چون اگر چنين بود، به عمل اندك راضى نخواهد شد؛ و بهتر اين است كه تهجد، به همان مقدار معينى باشد كه در كتاب خدا براى پيامبر و مؤمنانى كه با آن حضرت بودند، بيان شده‏521 و اگر به خاطر عذر عام و يا عذر خاصى به اين اندازه موفق نشد، سعى كند كه در زمستان، چهار تا پنج ساعت و در تابستان، دو تا سه ساعت، مناجات و عباداتش طول بكشد522 و اگر برايش امكان داشت، هنگامى كه شب به نيمه رسيد برخيزد و چهار ركعت از نمازهاى شب را در اين وقت به جاى آورد؛ زيرا كه اين ساعت، مخصوص اهل خلوت است و خدا را بخواند و حوائج خود را از او طلب كند و بعد اگر خواب بر او غلبه كرد، بخوابد و براى انجام بقيه اعمال، دوباره برخيزد، زيرا اين ساعت، مخصوص اجابت دعا و خلوت با خداست.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: در شب ساعتى است كه نمى‏شود بنده مسلمانى در آن ساعت بپا خيزد و نماز بگذارد و خداوند دعايش را مستجاب ننمايد. راوى مى‏گويد گفتم: اين چه ساعتى است؟! فرمود: يك ششم اول، از نيمه دوم است‏523. و روايت شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در بعضى از شب‏ها پس از انجام چهار ركعت نماز، مى‏خوابيد و براى انجام بقيه عبادات، دوباره به پا مى‏خواست.524 , 525

پى‏نوشتها:‌


453) او را بگيريد و در غل و زنجير كشيد تا دوباره به دوزخ در افكنيد). سوره الحاقه؛ آيه 30 و 31
454) هرگز از رحمت خدا نااميد مباشيد، البته خدا همه گناهان شما را خواهد بخشيد). سوره زمر؛ آيه 53
455) اسرار الصلوه؛ ص 334 و 335.
456) اسرار الصلوه؛ ص 336.
457) و هر گاه به آيه‏اى مى‏رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى‏سپارند و گويا صداى بر هم خوردن شعله‏هاى آتش در گوششان طنين افكن است). نهج البلاغه؛ خطبه 193
458) اسرار الصلوه؛ ص 336 و 337.
459) اين حكايت را غزالى در كتاب احياء علوم الدين؛ ج 1 ص 430 نقل كرده و لكن نام گوينده اين كلام را ذكر نكرده است.
460) اسرار الصلوه؛ ص 339.
461) الكافى؛ ج 2 ص 672؛ مشكاه الانوار ص 143؛ وسائل الشيعه؛ ج 12 ص 136.
462) بحارالانوار؛ ج 89 ص 232.
463) مراجعه شود به: التفسير المنسوب الى الامام العسكرى (عليه السلام)؛ ص 22؛ بحارالانوار؛ ج 92 ص 232.
464) اسرار الصلوه؛ ص 339.
465) اسرار الصلوه؛ ص 452.
466) مستدرك الوسائل؛ ج 11 ص 183.
467) مرآه الرشاد؛ ص 33.
468) اسرار الصلوه؛ ص 452 و 453.
469) اسرار الصلوه؛ ص 453.
470) در اين مسئله فقهى، سالك مقلد بايد به نظر فقهى مرجع خود عمل نمايد.
471) اسرار الصلوه؛ ص 453 و 454.
472) مستدرك الوسائل؛ ج 6 ص 335.
473) اسرار الصلوه؛ ص 454.
474) بحارالانوار؛ ج 67 ص 26.
475) اسرار الصلوه؛ ص 455 و 456.
476) وسائل الشيعه ج 4 ص 91؛ بحارالانوار، ج 74 ص 71.
477) اسرار الصلوه؛ ص 456.
478) و بعضى از شب را بيدار و متجهد باش كه اين نماز شب تنها بر تو واجب است، باشد كه خدايت به مقام محمود مبعوث گرداند). سوره اسراء؛ آيه 79
479) اسرار الصلوه؛ ص 456.
480) وسائل الشيعه، ج 8 ص 162، بحارالانوار؛ ج 84 ص 161.
481) بحارالانوار؛ ج 13 ص 354.
482) اسرار الصلوه؛ ص 457.
483) ارشاد القلوب؛ ج 1 ص 91.
484) بحارالانوار؛ ج 67 ص 26.
485) سوره بقره؛ آيه 165.
486) اسرار الصلوه؛ ص 457 و 458.
487) الكافى؛ ج 3 ص 450؛ وسائل الشيعه؛ ج 8 ص 161؛ بحارالانوار، ج 80 ص 127.
488) اسرار الصلوه؛ ص 458 و 459.
489) قال عيسى بن مريم (عليه السلام): ...كثره النوم يتولد من كثره الشرب و كثره الشرب يتولد من كثره الشيع و هما يتقلان النفس عن الطاعه و يقسيان القلب عن التفكر و الخشوع. بحارالانوار؛ ج 73 ص 189؛ مستدرك الوسائل؛ ج 12 ص 95.
490) خودبينى و به خود نازيدن.
491) الكافى؛ ج 2 ص 60؛ وسائل الشيعه؛ ج 1 ص 98؛ بحارالانوار؛ ج 69 ص 318.
492) الكافى؛ ج 3 ص 113؛ وسايل الشيعه؛ ج 2 ص 399؛ بحارالانوار؛ ج 6 ص 120.
493) بحارالانوار؛ ج 13 ص 104؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد؛ ج 13 ص 126.
494) اسرار الصلوه؛ ص 459 - 463.
495) قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد فمن كان يرجوا ربه فليعمل عملاً صالحاً و لا يشرك بعباده ربه أحداً: سوره كهف؛ آيه 110.
496) الكافى؛ ج 2 ص 540؛ بحارالانوار؛ ج 73 ص 202.
497) اسرار الصلوه؛ ص 465 و 466.
498) خداوند روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى قبض مى‏كند و [نيز] روحى را كه در [موقع ]خوابش نمرده است [قبض مى‏كند]). سوره زمر؛ آيه 42.
499) اى پروردگار من! مرا باز گردانيد، شايد گذشته خود را جبران كنم و عمل صالحى را به جا آورم). سوره مؤمنون؛ آيه 199 و 100.
500) نه! هرگز راه بازگشتى نيست، اين سخنى است كه او به زبان مى‏گويد و پيشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد). سوره مؤمنون، آيه 100
501) اسرار الصلوه، ص 466 و 467.
502) سوره بقره، آيه 285.
503) خداوند با قدرت مطلقه‏اش هر گونه كه بخواهد در موجودات تصرف مى‏نمايد و با عزتش هرگونه كه اراده نمايد حكم فرمايد: بحارالانوار؛ ج 84 ص 178؛ مصباح كفعى؛ ص 46
504) سوره آل عمران، آيه 18 و 19. شيخ بهايى (قدس سره) در كتاب الفلاح؛ ص 73، آيه شهدالله را دو آيه 18 و 19 سوره آل عمران مى‏داند كه با شهدالله شروع مى‏شود و با سريع الحساب خاتمه پيدا مى‏كند.
505) سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر.
506) در زندگى دنيا و آخرت مژده براى آنان است). سوره يونس؛ آيه 64.
507) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در تفسير اين آيه فرمود: فهى الرؤيا الحسنه‏ترى للمؤمن فيبسر بها فى دنياه؛ (منظور از بشراى دنيايى اين است كه خواب‏هاى خوب مى‏بيند و مؤمن از ديدن آن خواب‏ها بشارت هايى براى زندگى دنيايى خود مى‏گيرد. الميزان؛ ج 10 ص 98؛ الدر المنثور؛ ج 3 ص 312.
508) قال على (عليه السلام): من عرف نفسه عرف ربه، هر كس نفس خود را بشناسد. پروردگار خود را شناخته است. غررالحكم؛ ج 5 ص 194.
509) سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر.
510) تسبيحات اربعه بدون ذكر سبحان الله.
511) آن‏ها اندكى از شب را مى‏خفتند). سوره ذاريات، آيه 17.
512) كنزالد قائق و بحرالغرائب، ج 12، ص 413؛ نورالثقلين، ج 5 ص 123؛ تفسير الصافى؛ ج 5 ص 69؛ مجمع البحرين؛ ج 4 ص 409.
513) الكافى؛ ج 2 ص 538؛ بحارالانوار؛ ج 73 ص 204؛ مفتاح الفلاح؛ ص 293؛ الحمد لله الذى رد على روحى لاحمده و اعبده.
514) اسرار الصلوه؛ ص 468 - 470.
515) صحيفه سجاديه، دعاى 16.
516) نهج البلاغه فيض الاسلام؛ حكمت 409.
517) مصباح الشريعه؛ ص 87، باب 39 فى افتتاح الصلاه.
518) الهى احشرنى من حواصل الطيور. مسكن الفؤاد؛ ص 75.
519) اسرار الصلوه‏ص 472 - 478.
520) اسرار الصلوه، ص 478 و 479.
521) سوره مزمل؛ آيه 2 - 4 و 20.
522) در اينگونه موارد سالك بايد تحت تربيت مربى آشناى به طريق قرب الهى باشد تا از افتادن به دام افراطها و تفريطها در امان بماند. شيخ عارف و اصل ما، حضرت آيه الله پهلوانى نور الله مضجعه مكرر به تلامذه سلوكى خود مى‏فرمودند كه اگر به نفس فشار آورده شود، پس مى‏زند و سالك نمى‏تواند راه را ادامه دهد و آنچه را كه بدست آورده و از دست مى‏دهد.
523) الكافى، ج 3 (ص) 447.
524) الكافى؛ ج 3 ص 445.
525) اسرار الصلوه؛ ص 479 و 480.