باده گلگون
(چهار صد و چهل كلمه در سلوك الى الله)

عارف كامل آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رحمه الله عليه)

- ۹ -


223 - نوحه گرى سالك عاجز از اصلاح نفس‏

[سالك عاجز از اصلاح نفس بايد] بر فرد فرد اعضاى بدن خويش نوحه گرى كند و به ياد آرد كه اگر از اهل عذاب باشد به سر هر يك از آنها چه خواهد آمد؟! و اگر خواهد، هر شبى را به يكى از آن اعضاء، نوحه سرا باشد و اگر خواهد در پاره‏اى از شبها نوحه‏اى را كه حضرت سيد سجاد (عليه السلام) بر جان خويش به نثر و نظم مى‏نمود و زهرى آن را روايت نموده است، بخواند582. و نيز شبى از شبهاى خود را بر بى‏شرمى و كم حيايى خويش ندبه و نوحه گر باشد، به اين ترتيب كه اولاً از صنع جميل و احسان خداى را نسبت به خود و طول مهلتى كه به او داده و حسن طلب و لطفى كه بارى تعالى فرموده و او را به خلوت و قرب و مجلس انس خويش خوانده است به ياد آورده، سپس معامله‏اى را كه او با چنين پروردگار جليلى نموده، متذكر و يادآور شود، و در آنچه در قبال اين همه كرامات بزرگ بر او واجب آمده، تأمل نمايد و بر مردانگى و حيا و وفاى خود بگريد و بنالد و بگويد:
وا سو اتاه و وا خجلتاه من افتضاحى و قله حيائى؛ واى بر زشت كارى و سرافكندگى‏ام! اين پروردگار و سيد و مولا و ولى نعمت من مالك الملوك و مالك مالكها و حاكم حاكمان اكرم الاكرمين و بخشنده‏ترين بخشندگان است، مرا به ذكر خود و همنشينى با خويش و انس با خود دعوت مى‏كند، با اينكه شاه شاهان و غنى‏ترين بى‏نيازان و پروردگار زمين و آسمان است و من از قبول چنين كرامات عظيمه‏اى خوددارى كرده و گران جانى مى‏كنم و بر خود سنگين مى‏دانم. و حال آنكه من، از هر ذليلى ذليل ترم و از هر جهت ناتوان و فقيرم، بلكه فقر محض و لا شى‏ء583 هستم و بى مرگ و بى نوا و ورشكسته و مرهون نعمات اويم و هستى‏ام بسته به عنايت اوست و زندگى و حياتم به زندگى و حيات اوست؛ به زندگى او زنده‏ام؛ به نعم اوريزه خوارم و با اين همه، در خدمتگذارى او مقصر و مسامحه كار و مجرم و بزه كارم.
اگر بردبارى او نسبت به من نبود چه مى‏كردم؟! همانا مهلتم داده و مشمول پرده پوشى خويشم ساخته و به معرفت خود، گراميم داشته و به راه فرمانبرى خود، رهنماييم فرموده و راه وصول به كرامت خود را بر من آسان قرار ده و به درگاه قرب خود، احضارم كرده و به نعمت خود، مورد محبتم واقع ساخته و براى اينكه به مجلس انسم بخواند، گرامى‏ترين خلق و محبوبترين بندگان خويش را براى دعوتم فرستاده و در اكرامم به نعمتى پس از نعمتى قناعت نفرموده، بلكه كرامتى افزوده تا اين كه با فرستادن فرشته‏اى در هر شب، بر من عزت نهاده و به مهمانخانه خويشم خوانده است.
و با اين همه اكرام در برابر نيكويى‏هاى او، از من جز بدى به ظهور نرسيده و جز معامله زشت از من ناشى نگشته است! به آنچه خشم آردش حرص و آز نشان داده‏ام و به آنچه موجب ازدياد لطف و رضاى اوست، كندى كرده‏ام! به آنچه از روزيم در دسترس است، بدين و خشمناكم! با كردار زشت، باز توقع جايزه نيكو از او دارم! با عمل بد، انتظار رحمتى را دارم كه با عمل ابرار بدست مى‏آيد و مانند كسى كه از قصاص گناه در امان است و به خود مى‏بالد، برآورده شدن آرزوهاى بزرگ را از او تمنا دارم! پس انا لله و انا اليه راجعون584! چه مصيبت بزرگى كه سوز و سوگ آن بسى بزرگ، و عقاب و عذاب آن بسى سترگ و عظيم است! چه چيز مرا به اين زشت كارى وادار كرده است؟! چه چيز مرا به اين رسوايى و بدعملى رهنمون گشته است؟! چقدر بى حيايم من؟! و چقدر كم وفايم من؟!
چون به گناهان بزرگ مى‏پردازم از كوچكترين مخلوق او پنهان مى‏كنم و با آنكه او همه جا با من است، مراقب او نيستم و حرمت پرده پوشى او را از خود مراعات نمى‏نمايم! آه! آه! چه بد بامدادى است آينده من! با چه رو او را ملاقات و با چه زبان با او مناجات نمايم؟! زيرا تمام پيمانها و سوگندها را پس از بستن، شكسته‏ام و در حالى كه او را مى‏خواندم در گرداب خطايا دست و پا مى‏زدم و با اينكه از من بى‏نياز بود، مرا پاسخ داد و من ساكت ماندم، و او شروع به دعوت من فرمود و من جوابش ندادم، و به سمت من آمد و من از او روبرگردانيدم! واى بر من و بر كار زشتم! چه جرأتى مرا به اين كار واداشت؟! و چه فريبى مرا مغرور به خودم نمود؟! بار خدايا! با اين اعمال فضيح چه كنم؟! و با اين احوال شنيع و قبيح به كجا رو آورم؟!
قسم به عزت و جلالت، اى سيد و مولاى من! و اى پناهگاه و اميد نجات من! اگر پوست من طاقت عذاب تو را مى‏داشت و مرا نيرويى بود كه مى‏توانستم انتقام تو را تحمل كنم، از تو بخشش خود را نمى‏خواستم، بلكه از تو خواهش عذاب و عقاب خود را مى‏نمودم، تا به نفس خود خشم كرده و جزاى او را خواسته باشم، چرا كه از اين همه كرامات جليله، چگونه نافرمانى تو را كرده و با اينكه تو به او رو فرموده‏اى، چگونه از تو روگردانيده و پس از اين همه الطاف جمليه، پشت بر احسان تو نموده است؟!
چقدر منزه است اين پروردگار ودود و چقدر مبراست اين حلم و بردبارى بى حد او و چقدر معراست اين لطف بى‏شمار او كه براى امثال من كه از گناهكاران پست و سركشان بى‏شرم و آزرم؛ باب توبه را گشوده و آنان را از بازگشت و انابه جلوگيرى ننموده و به توبه كننده، وعده قبول و بخشش سيئات گناهان فرموده و مژده تبديل آنها را به دو چندان از حسنات داده است‏585. خلاصه آنكه در اظهار حقيقت جنايات خود و ابراز آنچه از كرامات پروردگار خويش مى‏شناسد، جدى و ساعى باشد و بدين وسيله حسرت و سوز و گريه خود را فراوان كند، تا در نزول رحمت و شمول كرامت، مؤثر افتد586.

224 - ضرورت توسل سالك عاجز به اولياء الهى (عليه السلام)

[اى عزيز! از اهم مهمات براى سالك عاجز از اصلاح نفس‏] آنكه در آخر هر شب به سر سلسله شب زنده‏داران آن شب و سركشيك طلايه داران شب، يعنى جمال معصومين (عليه السلام) متوسل گردد و آنها را به حمايت خويش طلبد و سلام و درود بر روان مطهر آنان بفرستد و از آنها در خواست كند كه در نزد پروردگار، شفيع او شوند و قبول توبه او را خواستار گردند و تبديل بدى‏هاى او را به خوبى، از درگاه خداى بى‏نياز درخواست نمايد، و او را در نظر داشته و در دسته و گروه و دعوت كنندگان خود قرار داده و از خدا بخواهند كه از او خشنود گردد و او را به درگاه خود بپذيرد و به آن سادات كرام ملحق سازد و او را از شيعيان مقرب و دوستان قديمى [و مطيع‏] آنان قرار دهد587.

225 - مراقبه سالك در دهه اول ماه محرم‏

[بدان اى عزيز كه‏] بر هر يك از دوستان آل محمد - صلوات الله عليهم - به حكم ولايت و وفادارى و ايمان به خداى على عظيم و رسول كريم (صلى الله عليه و آله و سلم) سزاوار است كه در دهه اول محرم تغيير حال دهد [و] در دل و صورت و هيئت او، آثار اندوه از آن مصائب بزرگ و نوائب سترگ كه بر آن خاندان جليل روى داده، ظاهر گردد و لامحاله پاره‏اى از لذات خويش را از خوردن و نوشيدن، بلكه خواب و سخن واگذارد و به منزله كسى باشد كه به پدر يا فرزند او مصيبتى وارد آمده است و حرمت ناموس خداى - جل جلاله - و حرمت رسول گرامى او (صلى الله عليه و آله و سلم) و حرمت امام (عليه السلام) را از حرمت جان و خاندان خويش پست‏تر نشمارد و دوستى نسبت به جان و فرزندان و اهل و عيال خود را از دوستى پروردگار و پيغمبر و امامش - صلوات الله عليهم - بيشتر نداند. و خداى تعالى مى‏فرمايد: قل ان كان آباؤكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقتر فتموها و تجاره تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى يأتى الله بآمره و الله لايهدى القوم الفاسقين588؛ (بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آورده‏ايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و سراهايى را كه خوش مى‏داريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنى‏تر است، پس منتظر باشيد تا خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمى‏كند).
و هرگاه كسى نتواند كه در تمام دهه چنين كند، لامحاله‏589 در روز نهم و دهم و شب يازدهم، لذات را ترك كند و لامحاله در هر روز دهه اول، حضرت امام حسين (عليه السلام) را به زيارت معروفه عاشورا زيارت كند و در روز دهم تا عصر از خوردن و نوشيدن خودارى كند، بلكه جز در مقام ضرورت، از سخن گفتن و ديدار برادران دينى هم بپرهيزد و آن روز را روز اندوه و گريه و زارى خود قرار دهد و اگر بتواند در خانه خويش، با نيتى خالص، عزاى حضرت امام حسين (عليه السلام) را برپا نمايد، بايد همين كار را بكند و اگر نتواند، در مساجد يا خانه‏هاى دوستان به اين كار همت بگمارد و اين كار را از ديده مردمان پوشيده دارد تا از رياء دور و به اخلاص نزديك باشد و قسمتى از روز خود را در مجامع عزا بگذارند و قسمت باقى را در خلوت به عزادارى مشغول گردد و در گريه و اندوه، نظرض مواسات با اهل بيت - صلوات الله عليهم - و صدمات ظاهرى كه از طرف دشمنان بر حضرت امام حسين (عليه السلام) وارد شده است، بوده باشد590.

226 - حب باطنى به حضرت سيد الشهداء (عليه السلام)

[اى عاشق دلباخته حضرت حسين (عليه السلام)] يكى از فرزندان كوچك خود را ديدم كه در تمام دهه اول ماه محرم، نان خالى مى‏خورد و از خوردن خورش ديگرى با آن خوددارى مى‏نمود و حال آنكه هيچ كس از آنان كه من مى‏شناختم، به او چنين دستورى نداده بودند و دانستم كه حب باطنى او را بر اين كار وا داشته است‏591.

227 - ضرورت صدق و خلوص در نيت و اظهار عجز از اخلاص صادقانه در پيشگاه حضرت كريم‏

[بدان اى مريد راه آخرت كه‏] عمل اندك با نيت خالص صادق، بهتر از اعمال فراوان خالى از صدق و خلوص است هر چند به هزاران برابر برسد، چنانكه در عبادت حضرت آدم (عليه السلام) و ابليس مى‏نگريم كه عبادت هزاران ساله‏اش در جلوگيرى از خلود در آتش مؤثر واقع نشد و يك توبه آدم، سبب بخشش خطا و برگزيدگى و انتخاب او به نبوت گرديد و ان الله اصطفى آدم592 در شأن او نازل گشت‏593.
و بدان [اى برادر من كه‏] هر آنچه كه غير خداست داخل در قصد عبادت تو گردد، خواه آن عبادت، روزه باشد يا غير آن [و] خواه از اول امر باشد يا در اثناء روزه عارضه‏اى پيش آيد كه افطار كردن تو رجحان داشته باشد، ولى تو از جهت اينكه مردم عذر تو را نمى‏دانند افطار نكنى، باقى ماندن و ادامه دادن آن روزه به خاطر ديگران، باطل كننده آن روزه است‏594.[پس امر اخلاص را جدى بگير و مراقب باش تا در حريم جانت غير حضرت دوست راه پيدا نكند ]و اخلاص صادقانه از اغلب مردم جز به لطف خاص خداوند لطيف ناشى نشود، ولى خداى تعالى به كرم و عفو خود از بنده خوش به قدر اندازه بذل طاقتش بلكه كمتر از آن خشنود مى‏گردد، منتها او بايد واقعاً بداند و عارف باشد كه عاجز و ناتوان است و حول و قوتى جز حول و قوت خدا نيست و همانا همين معرفت است كه او را مضطر و ناچار به پناه به خدا و التجاء به عنايت او مى‏نمايد و همين اضطرار است كه او را در مفاد فرمايش او، يعنى امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء595 وارد مى‏سازد و براى او درهاى عنايات پروردگار كريم را مى‏گشايد، زيرا او كريم است و كرامت نسبت به بندگان مضطر و پيوستگان به باب جلال خود را دوست دارد596.

228 - طريق كشف اخلاص در عزادارى حضرت سيد الشهداء (عليه السلام)

[اى عزيز!] چيزى كه مراعات آن در مقام عمل از الزم واجبات است آنكه [سالك‏]، مراقب دل خود باشد تا در نيت كارش رياء، يعنى خودنمايى و نمايش دادن به مردم وارد نشود تا و ثناء و تمجيد مردم را در نيت خود مدخليت ندهد و اين از آنجا مكشوف مى‏گردد كه اقامه عزا را در خانه رفيق خود قرار دهد به طورى كه مردم گمان كنند بر پا كننده عزا او نيست و رفيق اوست و آنگاه به دل خود بنگرد كه آيا از اين كار تغييرى در آن پيدا مى‏شود و از سنگينى هزينه عزادارى و سبكى آن، آيا تفاوتى در حال او حاصل مى‏گردد يا شوكت مجلس عزا و خفت آن به اينكه مردم بدانند او اقامه كننده عزاست يا ندانند، او را مسرور مى‏سازد يا خير؟! و اگر تفاوتى نديد، بايد ملاحظه كند كه به دعوت و سخنران و روضه خوان‏هاى معروفى كه در مجالس اعيان مى‏خوانند، راغب است يا نيست؟! به خصوص كه آن روضه خوان معروف از حيث صحت نقل اخبار و غير آن، از روضه خوان غير معروف، شرعاً پست‏تر باشد؛ يا ببيند كه ميلش به اينكه اهل مجلس او از اعيان مردم و اعيان علماء باشد تغيير است يا از فقراء تشكيل گردد؟!
و چون در اين آثار تأمل كند، خواهد ديد كه رياء در عزاى او دخالت عظيم دارد. پس بايد [براى بستن راه ورود ريا] در عمل خود، آن را از ديگران بپوشاند و مخفى و مستور نمايد و اقامه عزا را در خانه دست خود منعقد نمايد و به او سفارش نمايد كه از مردم مستور بدارد و كسى نداند مجلس را او برگزار نموده است و در دست بودن و درست كردن عمل خود، اهتمام نمايد و اين به آن طريق شود كه روضه خوان صادق با تقوايى را دعوت كند و در اكرام حضار مجلس، بين اغنيا و فقراء برابرى قائل گردد، بلكه ترجيحات دينيه و شرعيه را از ترجيحات دنيويه، بيشتر مراعات نمايد و بداند كه در درست كردن كيفيات و خصوصيات اعمال، اسرار فراوانى است كه در قبول آنها درگاه حق و دو چندان شدن اجر و مزد و پاداش عمل، دخالت بسيار خواهد داشت‏597.

229 - منشأ خيرات و بركات‏

[اى عزيز! ]بناى تمام خيراتى كه در عالم منتشر گشته از بركات وجود امامان يازده‏گانه - صلوات الله عليهم - و بركات راهنماييهاى آنان و تصرفات ايشان، و انوار و تربيت ايشان به ويژه بركات انوار امام قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است كه به وجود او عنايات خداوند - جل جلاله - به اهل دين از اين امت و ساير امم در دين و دنيا به اتمام رسيده است و به وجود او (عجل الله تعالى فرجه الشريف) عدل اعظم خداى متعال اظهار و كليه دين، مختص به خدا خواهد گرديد [و هيچ دين باطلى در روى زمين باقى نخواهد ماند] و تمام اين نعمات، از بركت همين شب‏598 به اهل زمين رسيده است‏599.

230 - مناجات با حضرت دوست جل جلاله و توسل به وسائط فيض‏

[اى عزيز!] بر بندگان سزاوار است كه با او از در مناجات درآيند و حاميان خود، يعنى ائمه معصومين (عليه السلام) را واسطه گيرند و به اين اعتراف كنند كه ما مستحق به امان نيستيم، بلكه به سبب اعمال و احوال و ملكات خودمان، مستحق رسوايى و پستى، بلكه گرفتارى به عذاب دردناك مى‏باشيم، پس تو به فضل خويش ما را از امان و حمايت خود خارج منما، تا آنكه ما را به دارالسلام600 رسانيده باشى و ما را به تقصيرى كه در آداى شكر تو و رعايت ادب حرمت تو نموده‏ايم، مواخذه مفرما، بلكه به كرم عفو خودت كه به وسيله آن بدى‏هاى ما را به چند برابر نيكى بدل مى‏سازى، معامله فرما و ما را به درجات رفيعه برسان‏601.

231 - رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و آخرين حد عالم امكان‏

[بدان اى طالب معرفت كه‏] فطانت و درايت هيچ فردى از رعايا بلكه بسيارى از انبياء و اولياء - صلوات الله و سلامه عليه و على آله و عليهم اجمعين - به كنه [و حقيقت‏] فضايل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى‏رسد و اخبار مستفيضه‏602 وارده، به اين [حقيقت ]گوياست كه هر پيامبرى را جز پيامبراى مرسل، توان حمل پاره‏اى از مقامات آل معظم او نيست، چه رسد كه به فضلى از فضايل نفس شريف آن حضرت پى برند، زيرا آن بزرگوار، اشرف تمام آفريدگان و نزديكترين نفوس به خدا و او علت غايى ايجاد انبياء و مرسلين و ملائكه مقربين و تمام جهانيان مى‏باشد و او - صلوات الله عليه و آله - آقاى تمام خلايق و داناترين آنها؛ و او عقل اول و نور اول و خلق اول و اسم اعظم و حجاب اقرب و آخرين حد عالم امكان؛ و او واسطه فيض خدا - جل جلاله - بر تمام ممكنات است و چون وجود او علت غايى ايجاد عالم و واسطه فيض اقدس فرض گردد، چگونه ممكن است تعقل نمود كه فردى از جهانيان به معرفت صفات و فضاى او [كما هو] اكتناه كند و پى برد؟! و تمامى هدايت‏ها به او منتسب؛ و او آموزگار ملائكه و مبعوث بر ارواح تمامى پيامبران؛ و او در كتاب خدا صاحب خلق عظيم603 است و آل او و جانشينان دوازده گانه او پس از او، اشرف تمام خلايق و آفريده شدگان هستند كه اول آنها اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن كسى است كه با تمام انبياء باطناً بوده و آنا را يارى مى‏نمود و با رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به ظاهر [و به طور آشكار ]بوده و او را كمك مى‏نموده و آخرين آنها مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است كه به او خداوند به اهل حق از اولين و آخرين، وعده نصرت داده و به او توحيد را در زمين تكميل و دين خود را تمام خواهد نمود تا بر روى زمين دينى جز دين خدا باقى نماند.
و اوست گشاينده، و اوست پايان دهنده، و اوست آن كسى كه خداوند به نبوت او تمام پيامبران را مژده داده و تمامى كتب آسمانى، به وجود او بشارت داده‏اند و كتاب او غالب و مسلط بر تمام كتب، و وصى او سيد اوصياء، و امت او افضل امم و شريعت او اكمل شرايع و سيره او افضل سيره‏ها؛ و اوست صاحب حوض و لواى حمد؛ و اوست صاحب وسيله و شفاعت كبرى؛ و اوست كه درباره‏اش نازل گرديد: و لسوف يعطيك ربك فترضى604 اوست كه برايش از انبياء پيمان گرفتند در اينكه خودش بر آنها افضل و خلفايش بر سايرين اكمل‏اند.
اوست كه نجات اهل بلاء از ساير امم به توسل به او و ذريه آن حضرت - صلوات الله عليهم - است؛ و اوست رحمه للعالمين و حبيب اله العالمين و هيچ فضيلتى به پايه فضيلت او نرسد؛ و اوست ام الفضائل605

232 - مراقبه سالك در مجلس جشن عيد پاكان (عليه السلام)

[اى سالك طريق قرب!] زنهار، زنهار كه در مجلس پاكان (عليه السلام) حاضر شوى و حال آنكه دلت چركين و آلوده به ذكر دنيا، و بدنت عارى از تقوى و سرت برهنه از عمامه مراقبت، و بوى گند قازورات محبت دنيا از تو متصاعد، و اخلاقت آميخته به قبايح كردارهاى زشت، و سرت خالى از عقل و معرفت، و قلبت خالى از ايمان و ديانت، و چشمت پر و خسته از نظر به حرام، و زبانت گنگ از تكلم در رضاى خال انام، و گوشت كر از شنيدن ذكر بارى، و دستت بسته به بخل از كوشش در جود و سخا و انفاق در راه حق تعالى و فلج شده از توانايى بر جهاد در يارى دين خدا، و شكمت پر از مال غير و حرام، و فرجت معمول در محارم الله و پايت عاجز از سعى در قضاء حوائج دوستان خدا و زمين گير از حركت به سوى خانه‏هاى خدا باشد!
پس اگر با چنين حال اسفناك، در مجالس اين پادشاهان پاك آزاد حضور يابى، به خاطر چركى لباس پست و پر آلايش و گرفتارى اين عيوب، و بد حالى و عدم آسايش، خود را رسوا كنى و خويشتن را مفتضح سازى؛ پس بهتر آنكه‏اى مسكين! در نفس گرامى و شريف خود تدبر كنى و بدانى كه چگونه آن را به دست غفلت تباه ساخته‏اى و با اهانت به شعائر و حرمات، خويشتن را دچار توهين و مذلت قرار داده‏اى و در ميدان تحصيل كمال، به سبب كسالت و اهمال، از مسابقه با اقران و امثال، به عقب افتاده و به آن خرسندى؟!606

233 - طريقه توسل به حضرات معصومين (عليه السلام) در حوائج مختلف‏

[بدان اى سالك الى الله كه‏] معصومين (عليه السلام) گرچه هر كدام از آنان وسيله‏اى براى بندگان خدا در جميع جوائج مى‏باشند، ولى هر يك از آنها را خصوصيتى براى بعضى از حوائج مى‏باشد؛ چنانكه دعاى توسل607 گواه اين مدعاست.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و دختر گرامى او (عليه السلام) و دو سبط ارجمند او امام حسن و امام حسين (عليه السلام) را خصوصيتى در حوائج متعلقه به تحصيل طاعت و رضوان خداى جل جلاله مى‏باشد و براى اميرالمؤمنين (عليه السلام) اختصاص در انتقام از دشمنان و كفايت شر ستمكاران و براى امام سجاد (عليه السلام) در جور پادشاهان و وسوسه شياطين و براى امام باقر و امام صادق (عليه السلام) در فرياد رسى بر امر آخرت و براى امام كاظم (عليه السلام) در نجات از هول و بيم سفرهاى درياها و صحراها و بيابان‏ها و براى امام جواد (عليه السلام) در وسعت زندگى و بى‏نيازى از مردم و براى امام هادى (عليه السلام) در قضاء مستحبات و نيكى به برادران و كامل شدن طاعات و براى امام عسكرى (عليه السلام) در اعانت بر امر آخرت و براى عصر ما و پناه ما و دادرس ما و اميد ما و عصمت ما و نور ما و زندگى ما، امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در تمامى اين حاجات و نيازمندى‏ها و غير آنها، هر آنچه كه نام حاجت بر آن اطلاق شود اختصاص و خصوصيتى مى‏باشد608.

234 - تكليف سالك، در ايام ولادت حضرات معصومين (عليه السلام)

[اى عزيزا!] رعايا را در روز ولادت پادشاهان، آداب و تكاليفى است و كدام پادشاه براى تعظيم و تجليل از اين پادشاهان سزاوارتر است؟! چرا كه آنها شاهان دنيا و آخرتند و اگر پادشاهان دنيا، دنيا را به ظاهر تصرف نموده‏اند، اين پادشاهان، دنيا و آخرت را از جانب خداى ملك الملوك به استحقاق، تملك نموده‏اند و همچنين كدام پادشاه است كه در راه سياست رعيت خود، مانند آنها بردبارى كرده باشد؟!
و كدام زمامدارى مانند امامان (عليه السلام) با مردم مواسات‏609 كرده است؟! بلكه از مواسات، گذشته و ما را بر نفوس خويش مقدم داشته و در راه نجات و هدايت ما خود را به شهادت رسانيده‏اند؟!610
و كدام پادشاه است كه رعيتش از او مانند سودى كه شيعيان از ائمه خود در امور دينى و دنيا و آخرت خود برده‏اند، سود برده باشد؟! بنابراين به حكم عقل بايد به اندازه فضل و تحمل و نفعشان، روزهاى ولادت آنها را بزرگ شمرد611.

235 - تشريفيكه عقول اولوالالباب را مات كرده‏

[اى مجاهد طريق قرب!] پروردگار و مبعودمان فرمود: من همنشين كسى هستم كه همنشين من باشد612. حقاً كه عظمت اين ابلاغ و تشريف، هر زبانى را در عالم امكان و تكليف، از پاسخ گنگ و لال ساخته و جمال اين كرامت، عقول اولوالاباب را مات و مبهوت گردانيده و هرگاه جان تمام جهانيان در كالبد يكى از مشرف شدگان به اين خطاب قرار گيرد و روح تمام صاحبان روح، در بدن يكى از مكرمين به اين اكرام جاى گزيند و براى تعظيم و بزرگداشت در برابر اين خطاب مستطاب، يك جا فدا سازد، هر آينه از حقوق آن، چيزى ادا نكرده و شكر جزئى از اجزاى اين نعمت بزرگ را به جا نياورده است؛ در اين صورت چه انسان بى‏كاره پست و زشت سيرتى است كه در اجابت او غفلت كند و از مراتب عنايت او، مسامحه و اهمال روا دارد!! بلكه به جاى ذكر و ياد جبار، ذكر و ياد آن را كه مستوجب نار است بدل قرار دهد و در عوض، همراهى با ملائكه مقربين و انبياء و مرسلين، در مجلس حضور رب العالمين به نزديكى و قرين شدن با جن و شياطين، در پرتگاه دركات سجين خرسند و راضى باشد.
پس پناه به خدا از اين كار شگرف نو ظهور و بديع! و از اين وضيعت بخواند و آفريده در اجابتش گران جانى نمايد و اجابت نكند! آقا در مناجات بنده و مؤانست با او اظهار ميل كند و بنده از پذيرش عنايتش، خوددارى و سرسنگى نشان دهد!!613

236 - بالاترين اضطرار در عالم امكان‏

[اى سالك كوى حق! با خداى خود چنين نجوا كن كه‏] اى كريم‏ترين كريمان! و اى بخشنده‏ترين بخشندگان! اى كسى كه نام خود را لطيف نهاده‏اى! تو آن كسى هستى كه اگر ميزبانى، ميهمانى را از در خانه‏اش براند و از او پذيرايى نكند، تو را بد آيد؛ هر چند كه آن ميهمان، از رانده شدن و عدم پذيرايى هلاك نشود و ميزبان هم از كسانى باشد كه پذيرايى و بخشيدن، از داراييش كم كند و بكاهد. و اگر ما از در خانه تو رانده شويم و از ما پذيرايى نكى و در حريم قرقگاه تو گرسنه بمانيم، هلاك شده و از بين مى‏رويم؛ در حالى كه پذيرايى و احسان تو بر ملك و داراييت بيفزايد! اى كسى كه احسان تو چيزى از او نكاهد و محروم نمودن، چيزى به او نيفزايد، ما را به بدى حالمان مؤاخذه مفرما، چرا كه آنچه بايد و نبايد بشود، شده است و تو خود در اين قرار داد و معامله، مازادى به عهده خود براى من قائل شدى و بهاى بيشترى به من دادى و به مضطرين هر چند كه ميهمان نباشد، وعده اجابت فرموده‏اى و در كتاب خود وعده برطرف كردن و زدودن بدى حال آنها را نازل كرده‏اى، آنجا كه فرموده‏اى: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء614 اى معبود ما! به سوى مغفرت تو مضطريم و براى رهايى و نجات از عذاب دردناك تو درمانده‏ايم و در عالم امكان هيچ نياز و اضطرارى بالاتر از اين اضطرار نباشد. پس اى غفار! كجاست اين اجابت و بر طرف نمودن سوء حال؟! دست ما را بگير و از گرداب هلاكت بيرون كش و از پرتگاه زيان كاران به در آور615.

237 - مراقبه سالك در سه ماه رجب و شعبان و رمضان‏

[اى عزيز!] سالك راهرو [بايد] بداند كه اين سه ماه (رجب و شعبان و رمضان) موسوم عبادت است. پس سزاوار است كه طالبان علم و دانش، جهت عبادت رابر جهت تحصيل علم افزون‏تر نمايند616، هر چند كه تحصيل علم نيز از افضل عبادات است‏617.

238 - مقصود از احياء شب‏

[بدان اى عزيز كه‏] مقصود از احياء و زنده داشتن شبها، احياء و زنده نمودن قلب در آنهاست و زنده بودن و حيات قلب هم، فقط با ذكر و فكر محقق مى‏شود و دل غافل، مانند مرده است و كسى كه مشغول باشد به مكروهات و كارهاى ناپسند كه مورد رضاى خداى متعال نيست، از مرده پست‏تر است‏618.

239 - طريقه‏اى براى پيدا كردن حال واقعى‏

[بدان اى عزيز كه‏] گاهى حالت ساختگى [نظير روى خاك نشستن و دستها را به گردن بستن و لباس مويين در بركردن و همانند انسان‏هاى سرگردان و مست، گاهى راه رفتن و گاهى نشستن و گاهى سر بر ديوار گذاشتن و گاهى خاك بر سر پاشيدن و گاهى پيشانى بر خاك ساييدن و حالت مستقر و مستقلى به خود ندادن‏] خود، توليد حال واقعى مى‏نمايد. در قديم اهل سلوك، زنجير بر گردن مى‏بستند و وارد قبرهاى خود مى‏گشتند و دستور مى‏دادند كه آنها را با زنجير بسته به سوى آتش برند619.

240 - لذت خطاب حضرت دوست جل جلاله‏

[بدان اى عزيز كه‏] از امام صادق (عليه السلام) درباره فرمايش خداى تعالى ياايهاالذين آمنوا كتب عليكم الصيام620 روايت شده است كه فرمود: لذت خطاب [خداوند به مؤمنين‏] رنج و زحمت و سختى عبادت را زايل مى‏كند621.
بنده عارف به خدا و به حق او، واجب است كه چنين باشد، زيرا بنده چون خدا را بشناسد، او را دوست دارد و چون خدا را دوست بدارد، خدا هم او را دوست دارد و چون چنين شود، تمام معاملات او با خدا، معامله محبوب با محبوب خواهد بود و آيا محبوبى را مى‏شناسى كه خدمت به محبوب براى او سخت باشد و گران آيد؟! به خصوص هرگاه آن خدمت، لطفى از جانب دوست و محبوب و اسباب سربلندى او، بلكه دعوت به مجلس انس و كرامت باشد؟! و در اين حال [نه تنها سخت نيست، بلكه‏] از خطابى كه تكليف در آن است، لذت مى‏برد و به اندازه و قدر محبتى كه نسبت به او دارد، جان خود را فداى آن آدمى مى‏سازد و به قدر محبتى كه نسبت به او دارد، خون دل را در راه او مى‏دهد و در به جا آوردن تمام مراد و مطلوب دوست، مراقبت مى‏نمايد و در تحصيل آنچه مقصود و طرف محبت اوست، از هيچ گونه جهد و كوشش دريغ نمى‏كند، هر چند هم كه از ا نخواسته باشد! و تمام سعى و كوشش خود را در اين راه جز لذت و سعادت نمى‏بيند؛ و در اين حال، به جاى آوردن آنچه محبوب خداى جل جلاله است، از مهمترين چيزهاى محبوب نفس و خواسته‏هاى او خواهد بود، و از روى شوق تام و كامل، به آن عمل خواهد نمود و از اذن و اجازه‏اى كه خداى جل جلاله در انجام اين عمل به او داده، امتنان و تشكر نيز خواهد داشت و در قصد خويش جز خدا و غير رضاى خدا، نخواهد يافت و عمل او مشوب به قصد جزاء و ثواب و بهشت و نعمتى از نعمتهاى الهى نخواهد بود، چه رسد به اينكه مشوب با ريا و سمعه622 و اطلاع غير و تحصيل رضاى مخلوق باشد.
اى عاقل! تفكر نماى كه اين روزه معين خارجى را هر گاه به طورى كه ما توصيف كرده و شرح نيت و قصدهاى تو را در آن داديم، به جاى آورى، به تمام آنچه از كرامات سنيه و بلند مرتبه و مقامات عليه‏اى كه براى روزه داران و اخلاص مندان وارد گرديده، بلكه زياده بر آن، كامياب خواهى گشت؛ چرا كه فضل و كرامت خداوندى به بيان نيايد و فرشتگان رحمان، تو را خدمتگذار خواهند بود، بلكه در حالت قيلوله و خواب نيز از طرف ملك منان623 به تو آب و خوارك خواهد رسيد؛ ولى هرگاه اين عمل را آلوده به ريا و سمعه نمايى، بينوايى نصيب تو خواهد بود و تو از پرستندگان شيطان خواهى بود و تو را به چهار نام: اى حيله گر!؛ اى ستمگر!؛ اى دروغگو!؛ اى رياكار! ندا خواهند نمود وبه اين حال مستحق آتش دوزخ خواهى گشت. فيا سبحان الله! اين يك عمل شخصى است و اين فرق بزرگ جز از جهت كار قلوب و نيات نيست؛ بلى اگر اين امر قلب و نيت، به اين عظمت و حيثيت نبود، خداى عظيم در كتاب عزيز خود در سوره و الشمس يازده قسم به رستگار شدن آن كسى كه تزكيه نفس كند و به تهى دست بودن آن كسى كه نفس را عاطل‏624 و خراب نمايد، سوگند ياد نمى‏فرمود؛ آنجا كه فرمايد: قد افلح من زكيها و قدخاب من دسها625 پس عاقل بايد تمام جهد و كوشش و توان خود را در خالص نمودن و درست ساختن نيات خود مبذول دارد و در اين راه، صدق و راست كردارى نشان دهد626.

241 - كيفيت و كميت افطارى و سحرى سالك‏

[بدان اى عزيز كه‏] بر سالك لازم است طعامش در وقت سحر و افطار به قدر قوت و به اندازه لازم و ضرورى بوده و از شبهات، خالس باشد و از لذت بردن از خواركيهاى لذيذ، براى تقرب به خداى تعالى خوددارى نمايد و جز براى توانايى به عبادت، نخورد و نياشامد و از زياده روى در انواع گوشتها احتراز جويد و در زياد و كم آن از آنچه شرع مطهر تجويز نموده، تجاوز ننمايد، زيرا زياده روى در خوردن گوشت، مورث قساوت قلب مى‏گردد و تقليل آن هم قوه غضب را تقويت مى‏كند و حد شرعى آن اين است كه بيش از سه روز، خوردن گوشت را ترك نكند و در هر روز هم نخورد و در هنگام خوردن آن، آدابى كه در محل خود مقرر است،627 مراعات نمايد.628

242 - ضرورت تلاش سالك در انجام عبادات و تحصيل حسنات‏

اى عاقل! نهايت سعى و كوشش خود را [در انجام عبادات و تحصيل حسنات‏] به كارگير، زيرا عقلاء از تحصيل و به دست آوردن فوايد ارجمند و بزرگ، كسل نشوند و به تنبيلى نگرايند، چرا كه روز بزرگى در پيش و مقام هولناكى در جلو دارند كه خطر آن بس عظيم و هول آن بس زياد است و در اين روز به بسى چيزها ما نيازمنديم و تو نميدانى كه شايد در آن روز، براى اينكه ميزان حسنات تعادل يابد تا به فضل خدا داخل بهشت گردى، تنها به يك حسنه محتاج باشى و آن را به دست نياورى و پدر و مادر و اولادى كه عمر و مال، بلكه دين خود را فداى آنها نمودى، در اين روز كه يوم لا ينفع مال و لابنون629 است، حاضر به دادن آن يك حسنه درباره تو نشوند630.

243 - كاشفيت ثواب از مرتبه محبوبيت عمل‏

[اى مريد راه آخرت!] توهم نشود كه اين ثوابهايى كه در اخبار براى عبادات ذكر شده است، سبب خواهد شد كه نيت اهل فضل و آن طبقه‏اى كه خداى را از نظر اهليت و شايستگى براى عبادت پرستش مى‏كنند حاصل نشود؛ يا براى مردمان اين طبقه و صاحبان اين همت بلند، فايده‏اى در ذكر اين ثوابها نباشد؛ بلكه تعيين اين ثوابهاى جزيل، كاشف از درجه محبوبيت، نزد خداست كه نيت و انگيزه عمل را تقويت مى‏كند و [اگر انجام اين عبادات‏] براى خاطر اين ثوابها نباشد، بلكه براى محبوبيت [آنها] در نزد خداوند باشد؛ اقدام به انجام محبوبهاى بارى تعالى نيز براى اين است كه خداى متعال شايسته و سزاوار پرستش است‏631.

244 - ميزان در سنجش ايام‏

[بدان اى سالك مراقب!] حق و قدر اوقات و ايام و [بزرگى و ]شئون آنها به اندازه و مقدار ظهوراتى كه از الطاف خداى جل جلاله در آنها شده، معين و اندازه‏گيرى مى‏گردد632.

245 - مراقبه سالك در روز ولادت حضرت على (عليه السلام)

[اى عزيز! سالك مراقب بايد] روز سيزدهم رجب را تعظيم و تجليل نمايد؛ زيرا ولادت خاتم الاولياء و سرور اوصياء، برادر رسول، همسر بتول و شمشير كشيده خدا، اميرالمؤمنين - عليه الصلوه و السلام - مى‏باشد.
حق اوقات و روزها و شئون آنها با مقدار ظهور الطاف خدا در آن اندازه‏گيرى مى‏شود و نور ولايت خاتم اولياء كه شرط و ايمان و ركن [اعظم‏] آن، بلكه روح و نفس ايمان است، در چنين روزى ظاهر و بر پهنه زمين نازل شد؛ و آن چيزى كه مانند جزء آخر علت تامه ايمان و اسلام است، نعمتى است كه ارزش و قدر اآن را با اين عقول نمى‏توان درك كرد، زيرا اين عقول احاطه ندارند به آنچه كه خداوند براى اهل ولايت و ايمان، از نور و كرامت و درجات قرب در عالم آخرت و لذت لقاء و مجاورت با اهل ملا اعلى و تمام نعمت‏هاى سراب باقى، آماده نموده است.
فضايل اميرالمؤمنين (عليه السلام) را دوست از راه تقيه‏633 و دشمن از راه دشمنى و كينه پنهان كردند، ولى با اين همه، آنچه از فضائل آن حضرت در عالم پراكنده شده، شرق و غرب را فراگرفته است.
اوست نبأ عظيم و صراط مستقيم و قرآن كريم؛ و اوست امام مسلمين و اميرمؤمنين و وصى رسول رب العالمين و قائد و پيشواى سفيدرويان، و نور آشكار خدا و باب درخواست ريزش گناهان از پروردگار جهانيان و جنب الله فى خلقه و سيماى خدا در ميان تمام اوليايش.
علم اعلام و درياى قمقام‏634 و شكننده اصنام و شكافنده تارك‏635 بدفرجام و نورالله العام. و اوست ريشه برانداز كافران و شكننده پشت فاجران و معدن اسرار و نورالانوار و مولود در خانه صاحب سترها و پرده‏ها؛ و اوست اصل قديم و فرع كريم و امام حليم.
و اوست حبل الله المتين‏636 و جنب الله المكين‏637 و قيم الدين، و اوست صاحب دلالات و آيات با هرات‏638 و معجزات قاهرات و منجى از هلكات و مذكور در محكم آيات كه خداى تعالى در شأنش فرمود: و انه فى ام الكتاب لدنيا لعلى حكيم 639. و اوست شاخه همتاى رسول و زوج بتول و سيف الله المسلول‏640؛ و اوست چشم ناظر خدا و دست باز او و گوش شنوا و راز نگهدار او.
و اوست معصوم از زلل‏641 و مهذب از خلل، پاك از هر عيب و مهذب از ريب؛ برادر نبى و وصى او كه بر فراشش خفته و به جان خويش با او مواسات نموده و كشف كرب از چهره او فرموده؛ و او كسى است كه خداوند او را شمشير نبوت و آيت رسالت و شاهد بر امت و حامل رايت و حافظ مهجت‏642 او قرار داده؛ و اوست دست قدرت او و تاج سر او و باب سر او و كليد فيروزمندى او.
و اوست اسم اعظم خدا و قرآن اكرم و خانه كعبه و صفا و زمزم و صاحب عصا و ميسم‏643؛ و اوست مظهر العجايب و مظهر الغرائب و شهاب ثاقب‏644 و مفرق كتائب‏645 و نقطه دائره المطالب؛646 و اوست پدر امامان و احياگر دين و از بين برنده غصه‏ها و سيد و سرور امت و همت بلند؛ و اوست صاحب اجتباء647 و مخصوص است به برادرى و اخاء و پنجمين نفر از اصحاب كساء و حامل لواء و نقطه تحت باء [بسم الله ]و صاحب و رفيق انبياء.
و اوست معلم جبرئيل و امير ميكائيل و حاكم عزرائيل؛ و اوست قسمت كننده طوبى و سقر و پدر شبير و شبر648؛ و اوست سيد و سرور بشر و كسى كه نپذيرد، كافر است؛ و اوست پناه بى‏پناهان و فرياد رس بيچارگان و حاكم روز قيامت و محبوب پروردگار و حجت خدا بر اولين و آخرين و جان و حيات جهانيان و نور چشم عالميان [و ]اميرمؤمنان.
و اوست سر اسرار و نور و امام پاكان و ولى جبار و نعمت خدا بر ابرار و نعمت خدا بر فجار؛ و اوست جنبه علياى الهى و روى نورانى و نفس وفادار او، امام ابوالحسن، على (عليه السلام)؛ پس بر دوستان اوست كه براى روز ولادت او، هر شرافتى را معتقد بوده و آن روز را روز عيد اكبر دانند و خداى جل جلاله را شكرى نمايند كه هيچ يك از امم گذشته و قرون ماضيه، مانند آن شكر ننموده باشند، چرا كه چنين نعمتى هرگز براى آن امت‏ها نصيب نيامده است و بر شيعيان اوست كه اين روز را به سپاس همه دون آن باشد، استقبال كنند؛ زيرا نعمتى به آنها رسيده است كه تمامى نعم، در جنب آن كوچك به شمار آيد649.

246 - ضرورت حاكميت عقل بر شئون سالك‏

[اى سالك راه آخرت!] انسان اگر عقل را از فرماندهى و حاكميت بيندازد، ديگر براى هيچ چيزى حكمى و ترجيحى و تكليفى نخواهد بود و امر چنين كسى مانند بهائم و ساير جانوارن خواهد بود كه تا زمان مرگ مى‏خورد و لذت مى‏برد و مواد زايد بدن را دفع مى‏كند تا اينكه مرگش فرا برسد. و اما اگر عقل را در حركات و سكنات خود حاكم و فرمانده قرار دهد، او را بالنسبه به هر چه در عالم وجود است، بدون حيف و ميل، حكمى فعلى يا تقديرى و فرضى مى‏باشد و در حكم او به مقدار ذره‏اى تعطيلى نمى‏باشد. آنچه كه در دسترس فهم اوست، در موردش حكمى دارد و هر چه را كه فهمش به آن احاطه ندارد، از اين جهت كه نمى‏فهمد، در مورد آن نيز حكمى دارد650.

247 - مراقبه سالك در روز سيزدهم رجب و ضرورت شكرگزارى نسبت به نعمت بعثت و ولايت‏

[اى عزيز!] اگر عاقل تعقل كند كه سيد والايى از اولياء الله، سبب نجات او از عذاب و عقوبت خدايى گشته است، عقل به قدر اين فايده‏اى كه عايدش گرديده، به وجوب شكر آن مولا، حكم خواهد نمود و چون به اين مسئله قطع پيدا كند كه امر عالم قبل از بعثت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به اين منجر شده بود كه انوار هدايت، در درياى ضلالت منطمس‏651 و آفتاب دين در ظلمات، غوايت‏652، منكسف‏653 و اقمار اديان درتيه‏654 عمايت‏655، منخسف‏656 و بازار دانش كاسد و مزاج خرد فاسد گشته، به طورى كه اشراف آن اقوام، بازارى بر پا و در آن به صفات ميت دنيا افتخار مى‏نمودند و دروغ و دعاوى باطله را از كارهاى بزرگ مى‏شمردند و كار جهانيان به اين پايه رسيده بود كه چوبهايى تراشيده و سنگهايى ساخته و آن را پرستيده و به منزله پروردگار جهانيان و آفريننده آدميان قرار داده و سجده پرستش به آنها كرده، و از روى بلادت‏657 و كودنى براى آنها قرباين مى‏نمودند و به اين كار مستحق هلاك ابدى و عذاب جاويد گشته و به سبب كفرشان هواهاى نفسانى خود، غضب رحمان را براى خود خريده و به جهت ظلم و ستمكارى خويش، زبانه آتش را به جانب خويش كشيده و چه بسيار آتشى كه براى گروههاى خود برافروختند و چه بسا تاريكى كه به نور خود، مبدل ساختند و چه بسا ستم هايى كه در اثر نادانى خود، سنت نهادند و چه بسيار آزارها كه از حمق خود به آن مبتلا گشتند؛ به ظلم خود شهرستانها را خراب كردند و بندگان خدا را هلاك ساختند؛ پيروى شهوات نموده و نمازها را تباه نمودند و منكر قربات شدند و دختران را زنده به گور نمودند و از نماز دورى كردند و با مالك زندگى و حيات و مرگ و ممات به نزاع پرداختند و با پيامبران مخالفت كردند و با اين كارها سزاوار بدترين مهلكات و بدبختى‏ها شدند.
در چنين شرايطى بود كه خداى جل جلاله، پيامبر خود (صلى الله عليه و آله و سلم) را براى هدايت خلق، علم ساخت و بر او كتاب فرو فرستاد و به وسيله او جهالات را دفع و هدايات را منتشر و كمالات را تكميل فرمود و نمازها را به او زنده و احياء كرد و اختلالات [و گمراهى‏ها] را قلع و قمع نمود و حلمها به او جمع كرد و علوم را به او كامل ساخت و نورانيت را به او تمامى بخشيد تا آنكه پرتو نورانيت افكنده گشت و هر كه خواست فانوس و قبس از آن برگيرد، گرفت؛ و راه‏ها به او روشن شد و به وسيله او راه روشن طى شد و [طريق حق واضح آمد]. قدجائكم من الله نور و كتاب مبين، يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم658.
شريعت كامله‏اى تشريع فرمود و حكمت بالغه‏اى بياورد، حتى براى تمامى حركات انسان و كليه سكنات او، احكام مخصوص مبين نمود و در آنها انواع حكم و مصالح را مراعات كرد و براى امت خويش از آنچه آنها را به خدا و بهشت نزديك و از آتش دور ساز، واضح گردانيد؛ حتى از تعيين حكم ارش خدش [و مقدار ديه خراش ]دريغ ننمود و هيچ شيئى از اشياء، و هيچ حالتى از حالات، خواه كلى باشد يا جزئى؛ گرامى باشد يا پست؛ بزرگ باشد يا كوچك؛ فرو گذار نكرده، مگر اينكه آن حضرت، براى آنها حكمى مطابق حكم خداى حكيم، به مقتضاى حكمت بالغه‏اش كه عقول عقلاء و اوهام حكماء به كنه آن نرسد قرار داده است [و بدين ترتيب‏] شريعت تامه كامله‏اى كه در برگيرنده تمام احكام ظاهر و باطن [تدبير و ]سياست دين و دنياست آورده است‏659؛ حتى براى پست‏ترين حالات انسانى كه حالت تخليه [و تخلى‏] باشد، احكام و مصالح و عبرتها و اذكار و دعواتى بيان فرمود، كه عاقل در آن حيران، و دانا در آن سر گردان شود؛ بين دخول در مستراح در جلو گذاشتند پا و بين خروج آن، تساوى قرار نداد، بلكه حكم دخول در آن را، به تقديم پاى چپ نهاد، چون دخل در آن مناسب با پاى چپ است و در خروج، به تقديم پاى راست قرار داد، چرا كه خروج از آن، خروج از پستى است و مناسبت با پاى راست دارد660.
خلاصه در زمان او و در زمان اوصيايش، علومى منتشر گشت كه خافقين‏661 را پر نمود از علم فقه و علم اخلاق و معارف؛ و در امت خود در مدت اندكى حكمت را كامل ساخت كه حكمت و نورى آمد كه عالميان را در مدت عمر كوتاهشان [و در مدت كوتاه عمل هايشان به بالاترين ]درجات كمال و زيباترين بهجت‏ها و سرورهاى وصال خداى ذوالجلال برساند.
و خلاصه آنكه چون انسان به عظمت قدر نعمت بعثت به همين مقدارى كه ما بيان كرديم شناخت و معرفت پيدا كرد - هر چند آنچه را كه ما بيان كرديم، قطره‏اى از درياهاى حقايق بعثت هم نبود - و بداند كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برادر و وزير و به منزله هارون براى موسى بوده‏662 - مگر اينكه پس از ختمى مرتبت پيامبرى نيست و او باب شهر علم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده‏663 و امر اسلام به شمشير او قائم گشته و امر هدايت بشر به تعليم او داير شده و خداوند او را به منزله جان پيغمبر در كتاب خود معرفى فرموده‏664 و ولايت او را ركن اسلام و شرط ايمان قرار داده است؛ بدين وسيله شمه‏اى از عظمت اين روز665 را مى‏شناسد و رايحه‏اى از بلندى مقام آن را استشمام مى‏كند و به اندازه شناختن نعمت، شكر آن واجب مى‏گردد. و [كارهايى كه موجب‏] شكر آن است، تعظيم و بزرگداشت آن روز، با دل و جان مى‏باشد و آن كسى كه در نزد خويش، مكانت زمان يا اشراف مكانى را تعظيم نموده و بزرگ بشمارد، ناگزير است با آن، به قدر شرافتش معامله نمايد و نخستين معامله اين است كه آن را ضايع و تباه نسازد و معطل نگذارد، بلكه آن را صرف كند در آن چيزى كه به شرف آن معتقد است و شرفى برتر از شرف اخلاص در عبادت براى خداى تعالى نمى‏باشد، بدينگونه كه عبادت نماز و روزه را براى او خالص گرداند و در راه خدا بخشش و انفاق نمايد و حرمات خدايى را بزرگ بشمارد و شعائر الهى را گرامى بدارد و به فكر و ذكر در باطن، خود را زينت دهد و به خشنودى و خوش رويى و پوشش لباس نظيف در مجلس، خويشتن را آراسته كند [و همه اين اعمال را خالصانه انجام دهد] و به زيارت آن حضرت (عليه السلام) و تهنيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليه السلام) عموماً و براى صاحب الزمان - ارواحنا و ارواح العالمين فداه - خصوصاً و ذكر شمه‏اى از فضايل آن بزرگوار، روز خود را بگذارند و اين روز را ختم كند به آنچه كه در ختم ايام شريفه گفته شد كه آن عبارت است از تسليم نمودن اعمال خود به حاميان و پاسبانان آن روزت تا آنها را اصلاح نمايند.666

پى‏نوشتها:‌


582) مراجعه شود به كتاب‏هاى: بلدالامين؛ ص 320 و منتهى الامال؛ ج 2 ص 38 باب 6.
583) ناچيز و بى‏مقدار.
584) سوره بقره؛ آيه 156.
585) الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفوراً رحيماً. سوره فرقان؛ آيه 70؛ و در دعاى دوم صحيفه سجاديه آمده است: يا مبدل السيئات باضعافها من الحسنات.
586) المراقبات؛ ج 1 ص 22 - 26.
587) المراقبات؛ ج 1 ص 26.
588) سوره توبه؛ آيه 24.
589) ناچار، ناگزير.
590) المراقبات؛ ج 1 ص 30 - 32.
591) المراقبات؛ ج 1 ص 30 و 31.
592) سوره آل عمران؛ آيه 33.
593) المراقبات؛ ج 1 ص 39 - 41.
594) المراقبات؛ ج 1 ص 149.
595) سوره نمل؛ آيه 62.
596) المراقبات؛ ج 1 ص 41 و 42.
597) المراقبات؛ ج 1 ص 42 و 43.
598) شب بيست و يكم و محرم كه شب زفاف سيده زنان جهان، حضرت فاطمه (عليها السلام) است.
599) المراقبات؛ ج 1 ص 45.
600) سوره انعام آيه 127؛ سوره يونس، آيه 25. دارالسلام به معناى آن محلس است كه در آن هيچ آفتى از قبيل: مرگ و مرض و فقر و هيچ عدم و فقدانى ديگر و هيچ غم و اندوهى واردين را تهديد نمى‏كند و چنين محلى همان بهشت موعود است و جز آن نمى‏تواند باشد. الميزان؛ ج 7 ص 345؛ ترجمه الميزان؛ ج 7 ص 475.
601) المراقبات؛ ج 1 ص 46 و 47.
602) مستفيض خبرى را گويند كه عدد روات آن [در هر طبقه‏] بيش از سه نفر باشند. اصول الحديث و احكامه، ص 34.
603) اشاره است به آيه مباركه: و انك لعلى خلق عظيم؛ (و راستى كه تو را خويى والاست). (سوره قلم؛ آيه 4
604) و به زودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسند گردى). سوره ضحى؛ آيه 5.
605) المراقبات؛ ج 1 ص 71 و 72.
606) المراقبات؛ ج 1 ص 79 و 80.
607) بحارالانوار؛ ج 91 ص 34؛ مفاتيح الجنان، دعاى توسل غير معروف.
608) المراقبات؛ ج 1 ص 86 و 87.
609) يارى دادن.
610) و بدل مهجته ليستقذ عبادك من الجهاله و حيره الضلاله؛ (و خون پاكش را در راه تو به خاك ريخت تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهى نجات دهد). اقبال الاعمال؛ ص 589؛ بحارالانوار؛ ج 98 ص 331 زيارت اربعين
611) المراقبات؛ ج 1 ص 89 و 90.
612) انا جليس من جالسنى؛ اقبال الاعمال؛ ص 628؛ مسكن الفؤاد؛ ص 2؛ بحارالانوار؛ ج 95 ص 377 و در تفسير المحيط الاعظم؛ ج 4 ص 169 چنين آمده است: انا جليس من ذكرنى؛ (من‏همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند).
613) المراقبات؛ ج 1 ص 110 و 111.
614) سوره نمل؛ آيه 62.
615) المراقبات؛ ج 1 ص 113 - 115.
616) خواجه حافظ (رحمه الله عليه) مى‏گويد:
به دور لاله قدح گير و بى‏ريا مى‏باش نگويمت كه همه ساله مى پرستى كن   به بوى گل نفسى همدم صبا مى‏باش سه ماه مى خور و نه ماه پارسا مى‏باش
شيخ عارف زاهد و اصل گمنام ما حضرت حجه الحق آيه الله پهلوانى روحى فداه در شرح ابيات فوق مى‏فرمايد:
اى خواجه! موسم بهار، و از طرفى ماه‏هاى پربركت رجب و شعبان و رمضان در رسيده، ايامى است كه بايد از نفحات تجليات محجوب كه در وزيدن مى‏باشد، بهره‏مند شد. قدحى از مى مشاهدات او برگير و لحظه‏اى با بوييدن گل جمالش همنيشين صبا و نسيم‏هاى جان بخش معشوق و يا نزديكان درگاهش شو. نمى‏گويم كه: در تمام سال، مى‏پرست و به بندگى تام مشغول باش. خير، تنها سه ماه، كه بهار عبادت و بندگى و برخوردارى از عنايات خاصه اوست، به مراقبه بپرداز، و در طول سال، با عبادات ظاهرى از نتايج معنوى آن بهره‏مند شو. جمال آفتاب؛ ج 6 غزل ص 333 حافظ قدسى.
617) المراقبات؛ ج 1 ص 120.
618) المراقبات؛ ج 1 ص 125.
619) المراقبات؛ ج 1 ص 129.
620) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، روزه بر شما نوشته و مقرر شده است). سوره بقره؛ آيه 183.
621) تفسير الصافى؛ ج 1 ص 219.
622) به گوش ديگران رساندن و فرقش با ريا آن است كه ربا در اعمال است و سمعه در اقوال.
623) از نام‏هاى خداى سبحان است و به معناى پادشاه بسيار بخشنده مى‏باشد.
624) مهمل و بيهوده.
625) سوره شمس؛ آيه 9 و 10.
626) المراقبات؛ ج 1 ص 140 - 143.
627) رجوع شود به رساله‏هاى عمليه، احكام خوردنى‏ها و آشاميدنيها.
628) مراقبات؛ ج 1 ص 162 و 163.
629) روزى كه مال و فرزندان سودى نمى‏رسانند). سوره شعراء؛ آيه 88.
630) المراقبات؛ ج 1 ص 167.
631) المراقبات؛ ج 1 ص 167 و 168.
632) المراقبات؛ ج 1 ص 181.
633) خوددارى از اظهار عقيده و مذهب و تظاهر بر خلاف عقيده، براى حفظ جان.
634) عظيم.
635) فرق سر؛ ميان سر.
636) رشته محكم خدا.
637) جانبدار پا بر جاى خدا.
638) درخشان و روشن.
639) سوره زخرف؛ آيه 4. مراجعه شود به تفسير نورالثقلين؛ ج 4 ص 592؛ تفسير الصافى؛ ج 4 ص 384 و زيارت مطلقه ششم اميرالمؤمنين (عليه السلام) در مفاتيح الجنان.
640) شمشير كشيده خدا.
641) انحراف از حق و صواب.
642) روح و روان و جان و خون ميان قلب.
643) آلت نشانه گذارى. عن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): قال على اذا كان آخر الزمان اخرجك الله فى احسن صوره و معك ميسم تسم به اعدائك. بحارالانوار؛ ج 53 ص 52.
644) ستاره درخشان.
645) پراكنده كننده لشكر خوارزمى به نقل از ابن خالويه مى‏نويسد: كمترين تعداد واحد سپاهيان، جريده است و سپس سريه كه 150 تا 400 نفر را شامل مى‏شود و بعد كتبه كه از 400 تا هزار نفر است.... ترجمه مفردات راغب؛ ص 451.
646) مركز دائره مطالب علمى.
647) برگزيدگى.
648) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، امام حسن (عليه السلام) را به شبر و امام حسين (عليه السلام) را به شبير نام‏گذارى فرمودند. ننن ناسخ التواريخ؛ احوالات امام حسين ج 1 ص 33.
649) المراقبات؛ ج 1 ص 182 - 185.
650) المراقبات؛ ج 1 ص 185 و 186.
651) محو شونده.
652) گمراهى و بيراه شدن.
653) خورشيد كه تمام يا قسمتى از آن گرفته باشد.
654) گمراهى.
655) لجابت و خيره سرى.
656) گرفته و تاريك.
657) كند فهمى.
658) از طرف خدا، نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد، خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيله آن [كتاب‏] به راه‏هاى سلامت رهنمون مى‏شود و به توفيق خويش، آنان را از تاريكى‏ها به سوى روشنايى بيرون مى‏برد و به راهى راست هدايتشان مى‏كند). سوره مائده؛ آيه 15 و 16.
659) از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: ما من شى‏ء الا و فيه كتاب او سنه. الكافى؛ ج 1 ص 59؛ بحارالانوار؛ ج 2 ص 305.
660) مراجعه شود به جوامع روايى، بحث آداب التخلى. بحارالانوار؛ ج 77 ص 179.
661) مشرق و مغرب.
662) حديث منزلت بين خاصه و عامه متواتر مى‏باشد. مراجعه شود به كتاب فضائل الخمسه من الصحاح السته؛ ج 1 ص 347، باب قول النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) لعلى (عليه السلام): انت منى بمنزله هارون من موسى و بحارالانوار؛ ج 37 ص 254 - 289 باب 53.
663) قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم): انا مدينه العلم و على بابها؛ بحارالانوار؛ ج 40 ص 200؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته؛ ج 1 ص 281.
664) سوره آل عمران؛ آيه 61. مراجعه شود به رواياتى كه در تفسير آيه مباهله آمده است. بحارالانوار، ج 35 ص 257.
665) سيزدهم رجب الخير، ميلاد حضرت على (عليه السلام).
666) المراقبات؛ ص 186 - 192.