248 - معرفه الله، مهمترين شرط دعا
[بدان اى عزيز كه] مهمترين چيز در دعا اين است كه [دعا كننده ]آن كسى را كه
مىخواند، بشناسد و اميد پاسخ و اجابت از او داشته باشد و اغلب مردم در شناسايى خدا
مبتلا به تنزيه صرف مىباشند، كه مستلزم ابطال و تعطيل است و پارهاى نيز خيال
مىكنند كه خدا چيزى ميان خالى و محيط و بر بالاى افلاك است و از اين جهت، خدا و
معبودى را مىخوانند كه در مكان دور و در سمت بالا مىباشد و مىپندارد كه عالم و
خودشان، جوهر و بى نياز و قائم به ذات نفس هستند.667
249 - شرايط دعا كردن
[اى عزيز! ]مهمترين چيز در دعا كامل نمودن شرايط آن است و كمال شرايط آن به اين
است كه خداى را به معرفت اجمالى و به گونهاى كه در خور شأن دعا كننده است بشناسد،
و هنگام دعا او را حاضر در پيش خود بداند، بلكه دعاى خود را كه بر زبانش جارى شده
است، از ناحيه خدا ببيند [اى دعا از تو، اجابت هم زتو] و به عنايت خداوند حسن ظن
داشته باشد و گمان نيك ببرد و به اجابت او در صورتى كه [مضمون ]دعا به صلاحش باشد
اميدوار باشد.
و در اول دعاى خود از اسماء جماليه خدا يا آنچه مناسب دعايش مىباشد، ذكر كند و
خداى تعالى را تمجيد كرده و ثنا گويد و در دنبال آن، هفت مرتبه يا ارحم الراحمين
بگويد و به گناهان و عيوب خود و استحقاق نداشتن خويش براى اذن در دعا و اجابت آن،
اعتراف نمايد.
سپس بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل او (صلى الله عليه و آله و سلم)
صلوات بفرستد و به آنها توسل بجويد و خداى را به حق آنها براى اجابت دعا، قسم بدهد
و بهتر آن است كه مطلوب و خواهش خود را مستقلاً ياد نكند، بلكه آن را شرط و قيد و
صفتى براى صلوات بر آنها قرار دهد، مثلاً بگويد: [اللهم ]صل
عليهم صلوه تغفره بهاذنوبى.668
سپس دعاى خود را نيز به صلوات بر آنها و به گفتن ماشاءالله
لاقوه الا بالله ختم كند و در موقع دعا بگيرد، هر چند به اندازه بال مگس
باشد. و اين مطلب را حتماً چهار بار تكرار كند، زيرا خداوند، گدا و سائل لجوج را
دوست مىدارد.669 و بايد مراقب باشد كه عملش
با صلوات در تضاد نباشد، زيرا معناى صلوات مخالف با اذيت و آزار است.
پس [اى عزيز!] هرگاه كه بر پيامبر و آل او - صلوات الله عليهم - درود فرستادى
مواظب باشد كه با عملت [آنان] را آزار ندهى كه در اين صورت قولت با عملت مخالف
خواهد بود.670
250 - ضرورت تقويت ايمان به وعدههاى الهى براى
سالكان طريق قرب
[اى مريد راه آخرت] بر سالك لازم است كه اعتقاد خود را به صدق و راست كردارى
خداوند در وعدهها و مواعيدش تقويت نمايد و درباره اين وعدهها و مواعيد و بلندى
پايه سعادت آن، تفكر كند و اطمينان نداشته باشد بلكه گمان هم نبرد كه در سال آينده،
توفيق تدارك براى او باقى بماند و در چنين حال، براى او سخت خواهد بود كه آن حا لو
مقام را به طور مهمل بگذارد و بگذرد، به ويژه كه شدت احتياج خود را در فردا، در
حضور ملك جبار براى پرداختن حساب در آن روز عظيم و بزرگى كه اعظم و بزرگتر از آن
نمىباشد، احساس كند.671
251 - مراقبه سالك در روز مبعث
[بدان اى سالك طريق كه] چيزى در شرف، بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
برترى نجسته است و او سرور تمام خلق خدا و اشرف و نزديكترين، و محبوبترين آنها در
نزد خداست و اوست نور نخستين و حجاب اقرب و عقل اول و اسم اعظم؛ و براى هيچ كس اين
صفات نباشد، خواه نبى مرسل و ملك مقرب؛ و اوست رحمه للعالمين.
پس به قدر شرف وجود اشرف او و خيرات مبعث شريف او، شرف اين روز و نور و خير و
بركات آن را بزرگ بشمارد؛ و به همان اندازه، حق شكر او براى امت و شيعيان آن حضرت
در نزد خرد عقول، بزرگ مىباشد.672
252 - ريشه جديت نداشتن و مسامحه كارى
[اى عزيز!] آنچه من براى اغلب مسلمانان گمان مىبرم اين است كه مسامحه آنها العياذ
بالله از روى تصديق نكردن و قبول نداشتن و بى ايمانى نيست، بلكه از كثرت ابتلا و
آلودگى آنها به زخارف و تجملات و زيبايىهاى اين دنياى دون و پست است و تكاثر و
افزونطلبى، آنها را بازداشته تا قبور خود را ديدار كنند و ذكر دنيا آنها را از ذكر
پروردگارشان غافل ساخته و از فهم مبدأ و معادشان مانع گرديده است.673
253 - ضرورت توجه سالك به مناجات شعبانيه در تمام
ايام سال
[اى سالك الهى! توجه داشته باش كه ]مناجات شعبانيه مناجاتى است كه براى اهلش عزيز
و گرامى مىباشد و براى خاطر آن با ماه شعبان انس مىگيرند: بلكه انتظار آن را
مىكشند و مشتاق آمدن ماه شعبان مىگردند و در آن مناجات، علوم سرشارى در كيفيت
معامله بنده با خداى جل جلاله مندرج است و وجوه ادب در طريق معرفت حق و خواستن، و
دعا و استغفار نمودن نسبت به خداى جل جلاله بيان شده و استدلالات لطيفه و جالب
توجهى كه سزاوار مقام عبوديت است جهت استحكام مقام اميدواريى كه مناسب حال مناجات
مىباشد در بردارد. و [در آن ]دلالات صريحه واضحه و روشنى در معناى لقاء الله و قرب
به خداوند و نظر كردن به سوى او، تنظيم شده است كه به آن وسيله، شبهات سالكان و
شكوك منكران و وحشت اهل ربيه و شك را برطرف كرده و اشارهاى به معرفت و شناخت نفس
است كه طريق معرفت رب مىباشد، بنا بر تفسيرى كه شخص جليل و بزرگى از اهل معرفت،
نسبت به بعضى از فرازهاى آن نموده است.
بر سالك است كه بعضى از فقرات آن را در تمام سال ترك نكند و در قنوتهاى نمازهاى
خويش و ساير حالات سنيه و عالى خود بسيار به آن با خداى خود مناجات كند.
و بايد غافل نباشى در موقعى كه مىگويى: و انر ابصار قلوبنا
بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجت النور فتصل الى معدن العظمه و تصير
ارواحنا معلقه بعز قدسك.674 و [سالك
بايد تأمل نمايد كه آيا در قلب او چشمى هست كه به وسيله آن درك نور كند؟! و پردهها
و حجابهاى نور چيست؟ و آن چيز كه به نور، محتجب و به معدن عظمت، متصف است چه
مىبادش؟ تا اينكه بداند چه مىگويد و از پروردگارش چه مىخواهد كه به او بدهد.675
254 - لزوم توجه سالك به خواستههاى خود در دعا و
مناجات
[اى عزيز!] انسان چون نشناسد آنچه را كه از پروردگارش سؤال و درخواست كند و اصلاً
[نداند كه از او چه مىخواهد]، بر او صدق نمىكند كه از پروردگار خود فلان چيز را
خواسته است، بلكه صدق مىكند كه الفاظى را قرائت كرده [و به زبان آورده]؛ و
خواننده الفاظ، غير دعا كننده و خواهنده است676
و خداى تعالى مىفرمايد: ادعونى استجب لكم677
و نيز مىفرمايد: ادعونى استجب لكم678
و گويد: واسئلوا الله من فضله679؛
ان الله كان بكم رحيماً680 و
نمىفرمايد كه الفاظى بخوانيد!681
255 - مناجاتى كه از بركات آل محمد (عليه السلام)
است
[اى طالب قرب الهى! بدان كه مناجات شعبانيه] مناجاتى جليل و نعمتى عظيم [و] از
بركات آل محمد (عليه السلام) است كه قدر عظمت آن را كسى مىداند كه صاحبدل و سخن
نيوش و آگاه باشد682 و غافلان، از معرفت آن
دور و از فوائد بزرگ و انوار درخشان آن مهجورند. و به جانم سوگند كه بيشتر مردم شأن
و قدر نعمت اين مناجات را نمىدانند. و همانا شأن اين مناجات، علوم معارف ارجمندى
است كه جز اهلش بر مقام و حدود آن اطلاع و آگاهى نخواهد يافت و اهلش همان اولياء
خدا هستند كه از راه كشف و مشاهده، به آن دسترسى يافتهاند و رسيدن به حقايق اين
مقامات از راه مكاشفه، همانان بزرگترين و بهترين نعمتهاى آخرت است كه هيچ يك از
نعمتهاى دنيوى را با آن مقايسه و سنجش نتوان نمود و اشاره حضرت صادق (عليه السلام)
به اين حقيقت است آنجا كه فرمود: اگر مردم آنچه را كه در فضليت معرفت خداست
مىدانستند، چشمان خود را به آنچه دشمنان از زرق و برق حيات دنيوى بهره ورند،
نمىگشودند و دنياى آنها را نزد آنان از آنچه در زير پاهاى خود لگد مىكنند، پستتر
مىنمود و به معرفت خداوندى متنعم مىشدند و مانند لذت آن كسى كه همواره در باغهاى
بهشت با اولياء خدا صاحب مىباشد، از آن لذت مىبردند683.684
256 - مراقبه سالك در روز ولادت حضرت اباعبدالله
الحسين (عليه السلام)
[اى طالب پناه!] روز سوم ماه شعبان، روز ولادت حسين (عليه السلام) است و آن روزى
است كه قدر شرفش به اندازه شرف صاحب آن روز است و بر سالك است كه شكرانه آن روز را
به آنچه از روزه و زيارت و دعاى وارده و غير آن از قربات ميسر شود، به جاى آورد و
بالجمله از خصايص آن روز، امر فطرس ملك است685
و براى سالك ممكن است كه آن حضرت را در اين روز، پناهگاه خود در تحصيل نجات خويش و
دو بال روح و عقل خود قرار دهد تا با روحانيين در آسمانهاى قرب و خشنودى رضوان به
پرواز در آيد و در اين روز خوشحالى او بايد به مراسم سوگوارى و اندوه مخلوط باشد،
همچنانكه شيوه و هنجار اهل و اولاد طاهرين و مطهرين او - صلوات الله عليهم اجمعين -
چنين بوده است.686
257 - مراقبه سالك در شب نيمه شعبان و مراتب تقدير
[بدان اى عزيز! كه] شب نيمه شعبان يكى از شبهاى قدر و شب تقسيم روزيها و مرگ است،
چنانكه در اخبار مستفيضه وارد گرديده و در پارهاى از آنها چنين ياد شده كه: خداى
تعالى آن شب را شب امامان (عليه السلام) قرار داده، همچنان كه شب قدر را براى رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) قرار داده است.687
و اشكالى نيست كه قدر، بيش از يك شب باشد و اين به مراتب تقدير مقدرات متصور
مىگردد و احياء در آن تأكيد گرديده و اعمال و عبادات فاخره و بسيار ارزشمندى در آن
وارد شده كه ممكن است گفته شود در شبهاى قدر و غير آن، مانند آن يا افزونتر از آن
وارد نشده است.
آن شب، شبى است كه در آن كسى تولد يافته كه مانند او (عليه السلام) براى پاك ساختن
زمين و فرج عمومى براى مؤمنين امم، و برافراشتن پرچمهاى عدل خدا براى اهل زمين، و
جمع كامل بين سياست دين و دنيا تولد نيافته است.
و بر سالك است كه چون به اين منزلگاه [شب نيمه شعبان] رسيد، اولاً نظر خود را در
اين شب، از لذت به دنيا و از راحت در آن برگيرد و نفس خود را مهيا كند كه آن را شب
وداع و خداحافظى خود از دنيا بداند و نفس خود را در آن فرض كند كه مانند شبى است كه
در بامداد آن شب، روز قيامت خواهد بود تا اعمال سنگين [آن شب] بر او سبك شود بلكه
گذشتن و تمام دشن آن شب بر او گران باشد و دوست بدارد كه آن شب، از آن مقدارى كه
هست طولانىتر باشد، و عمل او در آن شب روى اين زمينه باشد كه خود را فرض كند كه با
هر يك از اعمال در حال وداع است، به طورى كه آن عمل، آخرين عمل اوست از عمر دنيا،
تا كوشش او در دست كردن اعمال افزونتر شود و چون نفس و قلب خود را به ميزان براى
عمل حاضر بيند، بر اوست كه قبل از داخل شدن شب، نظر كند در اختيار كردن اعمال و
ترتيب آن، به آنچه كه بيشتر مناسب حالش مىباشد و اگر دو عمل را در فضيلت و مناسبت
برابر بيند، آن را كه مشقت و سختى اش بر نفس باشد برگزيند.688
258 - احياء شب نيمه شعبان و آثار و بركات آن
[اى سالك متهجد!] رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) [در ضمن حديثى در عظمت شب
نيمه شعبان و آثار و بركات آن] فرمود: در شب نيمه شعبان خواب بودم كه جبرئيل (عليه
السلام) نزد من آمد و گفت: اى محمد! آيا در اين شب به خواب مىروى؟ گفتم: اى
جبرئيل! مگر امشب چه شبى است؟! گفت: شب نيمه شعبان است؛ بر خيز يا محمد! پس مرا به
پاداشت و به بقيع برد سپس به من گفت: سرت را بلند كن؛ همانا اين شبى است كه در آن
آسمان باز مىشود و درهاى رحمت و درب رضوان و درب مغفرت و درب فضل و درب توبه و درب
و درب وجود و درب احسان، باز است و خداوند به شماره موها و پشمهاى چهارپايان، آزاد
مىكند و در اين شب، اجلهاى مردم تثبيت و ارزاق مردم از اين سال به سال ديگر، تقسيم
مىگردد و هر چه در تمام سال حادث مىشود، در اين شب وارد مىگردد. يا محمد! هر كس
اين شب را به تكبير و تسبيح و تهليل و دعا و نماز و قرائت قرآن و نوافل و استغفار
احياء كند، بهشت منزل و خوابگاه او خواهد بود و گناهان گذشته و آينده او آمرزيده و
بخشيده شود. اى محمد! اين شب را احياء بدار و امتت را به احياء داشتن آن و تقرب به
خدا با عمل در آن، فرمان ده؛ زيرا شب نيمه شعبان شبى است كه دعا نمىكند
دعاكنندهاى، مگر اينكه خدا آن را مستجاب مىكند و سائلى نيست، مگر اينكه آنچه
بخواهد، به او داده مىشود و استغفار كنندهاى نيست، مگر اينكه آنچه بخواهد، به او
داده مىشود و توبه كنندهاى نيست، مگر آن كه توبهاش پذيرفته مىشود. اى محمد! هر
كس كه از خير اين شب محروم شد [از خير بزرگى] محروم شده است689.
259 - ضرورت محاكمه منصفانه نفس
اى مسكين! به نفس خود كه در گرو ايام گذشته و اندوخته پيشين است، رحم آر و اين
گناهان بزرگ را كه مانند پشته هيزم، از اعمال زشت گذشتهات به پشت خود نهادهاى
درمان كن، به زودى روزى تو را فرا رسد كه بگويى قرارگاه كجاست؟!! حاشا كه پناهگاهى
نيست و آن روز قرارگاه در نزد پروردگار توست، انسان را به آنچه پيش و پس كرده، آگاه
مىسازد690.
و منصفانه نفس خود را به محاكمه آور كه آيا تو را ايمانى به مواعيد خدايى و روز
واپسين و جزاى اعمال مىباشد؟! و آيا در پيش پاى خود ايستگاهى را خبردارى كه از آن،
ديدگان پيغمبران گريان و استخوانهاى دوستان خدا لرزان، و در مقام ياد آن،
پرهيزكاران در غشوه و پريشانند؟! پس تو را چه اطمينان و چه پناهگاهى است؟! آيا از
آنچه انبياى معصومين و ملائكه مطهرين از آن ترسانند، تو ايمنى؟! آيا تو آنچه را
آنها نمىبينند مىبينى؟! يا كردار نيكى كردهاى كه آنها نكردهاند؟! يا تقوى
گزيدهاى از آنچه آنها پرهيز نكردهاند؟!! يا از مكر خدا ايمن شدهاى و حال آنكه
لا يأمن مكر الله الاالخاسرون691؛ (جز
مردم زيانكار، كسى خود را از مكر خدا ايمن نمىداند) و در كار خود انديشه كن براى
روزى كه يقوم الروح و الملائكه صفاً لا يتكلمون الا من اذن له
الرحمن و قال صواباً692؛ (روزى كه روح
و فرشتگان به صف مىايستند و مردم سخن نگويند مگر كسى كه خداى رحمان به او رخصت دهد
و سخن راست گويد). و قدر خويشتن را بسنج؛ آيا در زمره اجازه داران هستى يا از كسانى
هستى كه گويند: اخسئوا فيها و لا تكلمون693؛
(اى سگان! دهان بنديد و سخن نگوئيد؟!)
به نفس بدعادت خود، خطاب كن و بگو: كجايى اى كسى كه مدعى ايمان به مواعيد خداى جل
جلاله مىباشى تا از اين سوداگرى و اين منافع بزرگ گرانبها بهره برگيرى؟! آيا امور
دنيا و متاع دنيا و مافيها را در برابر آن بهايى فرض مىكنى؟! سپس باريك شو و در
ترازوى خرد خويش آن نگاهى كه خدا به بنده خود مىنمايد، ميزان كن، آيا اندازه كرامت
آن را كسى مىداند؟! پس از آن به حالت خويش باز آى و در حرص و آز دنيا بنگر، كه از
حسرت هدر دادن متاعهاى نفيس فانى حقير دنيايى كه در جنب متاع آخرت بسى كوچكتر است،
چگونه خواهى بود؟!
و تأمل نما كه آيا علت زهد خود را نسبت به آخرت و رغبت خود را نسبت به دنيا، جز
ضعف ايمان به عالم غيب و متعلقات آن خواهى يافت؟! پس اگر چنين است براى خود واويلا
بگو! بدان كه تو به خدا و ملائكه و كتب و رسل او و روز واپسين، ايمان نياوردهاى و
تو پس از اين در گمراهى بعيد و زيانكارى آشكارى مىباشى و بارى آتشى كه خداوند براى
كافران به خداى عزيز حميد وعده داده، خود را مستعد ساز، زيرا اين ايمان ضعيف هم به
سببى ضعيف و ترسى خفيف از كفت خواهد رفت، به خصوص در مستقر و راسخ نباشد، به ايمان
عاريه مستودعى اطمينان نباشد و اين ايمان، در حال سختى مرگ به كفر مبدل گردد! پس،
از اين عافيتى كه دارى، براى هنگام بلا و از اين صحتى كه دارى، براى روز بيمارى
تجهيزى نماى و در روزگار مهلت، فرصت را غنيمت شمار، پيش از اينكه فرشتگان خدايى در
رسند و يك ساعت تأخير بخواهى و پاسخ رد بشنوى و به يك لحظه مهلت راضى گردى و به آن
دست نيابى!694
260 - بهره سالك از ابواب الهى
[اى مريد راه آخرت!] هر بابى از ابواب و هر درى را اهلى است و اهل آن، كسى است كه
از صفت اين درب به قدرى كه ممكنش بوده، او را بهرهاى باشد و اما بهره تو از باب
رحمت آن است كه به بندگان غافل خدا، ترحمم كنى و آنها را به وسيله پند و خيرخواهى،
به طريق لطف نه به صورت عنف695 غفلت را از
آنها دور سازى و به خداوند مربوطشان گردانى و به سوى گناهكاران به چشم رحمت بنگرى
نه به چشم آزار، و هر معصيتى كه در عالم جريان مىيابد، مانند معصيت خودت براى
خويشتن بشناسى و از كوشش در ازاله آن، از روى رحمت به آن گناهكار، دريغ ننمايى تا
مبادا او در معرض خشم و سخط خداى واقع شود و مستحق منع از جوار رحمت حق تعالى گردد.
و همچنين به اندازه طاقت خود، نيازمندان را به حالت دست تنگى نگذارى و سد باب حاجت
آنان را بنمايى و فقيرى را در همسايگى خود رها نكنى696،
و آنچه در دفع بىنوايى او به عهده دارى، قيام نمايى و چارهاى از راه مال و جاه
براى دفع فقر او بينديشى؛ و اگر از تمام اين امور عاجز باشى درباره آنها به دعا
بكوشى و از جهت ابتلاى او اظهار حزن و اندوه نمايى.
و بهره تو از باب رضوان اين باشد كه به رضاى پروردگارت راضى باشى و رضاى او را
بخواهى؛ چرا كه اين دو ملازم يكديگرند و از خلق خداى، به كم و آسان راضى باشى و
نسبت به آنها خشن و تندخو نباشى.
و بهرهات از بات مغفرت اين باشد كه به اندازه معصيت خودت با شروط استغفار، طلب
مغفرت كنى و به اندازه بدى و ستم و تجاوز و جفائى كه در حق مردم روا داشتهاى، از
آنها پوزش و معذرت بخواهى و عذر كسى كه از تو پوزش مىخواهد، بپذيرى.
و بهره تو از باب توبه اين باشد كه به گناه و مكر و بدى كه به خلق و خالق
نمودهاى، بازگشت ننمايى و به هر اندازه بتوانى در تدارك آن بكوشى.
و بهرهات از باب فضل اين باشد كه در حقوق خدايى به قدر واجب راضى نشوى. و در حق
مردم تنها به عدل و مساوات اكتفا نكنى، بلكه بكوشى كه زيادتى و فضل از جانب تو
باشد؛ از جمله در مقام تحيت سلام، تنها به رد مانند آن خشنود نباشى، بلكه به احسن و
خوبتر از آن به تحيت و سلامپردازى697.
و بهره تو از باب احسان اين باشد كه خدا را چنان پرستش كنى كه گويى او را مىبينى
و اگر او را نمىبينى او تو را ببيند698 و به
هر كسى كه به تو بدى كرده، نيكى نمايى و از كسى كه به تو ستم كرده، در گذرى و به
كسى كه از تو بريده است، بپيوندى699.
و بهرهات از باب جود اين باشد كه تمام هستى و وجودت را در راه حق بدهى، زيرا او
شايسته و سزاوار به اين مىباشد. و فوايد و خيرات را [خالصانه] براى مردم زياد كنى
نه به غرض و انگيزه اينكه از آنها [چيزى ]به تو برسد.
اين ابواب به طور عموم گشوده و باز است؛ بنگر كه از كدام در بر پروردگار خود وارد
مىشوى؟! به قدر فضيلت آن باب و به اندازه بهرهاى كه خواهانى، از خود كرامت نشان
بده و در تحصيل اين حقايق، بيشتر از آنچه در تكثير صورت عبادات مىكوشى بكوش؛ زيرا
[مثلاً] نور يك ركعت نماز بندهاى كه خود را به اين صفات تجلى داده و آراسته كرده،
افزونتر است بر نور هزار ركعت نماز يا بيشتر از بندهاى كه خود را به اين صفات
آراسته نكرده است؛ چه آن كسى كه مثلاً متصف به صفت فضل است آيا مىبيند كه خداى
متفضل منان، با آنكه واهب الفضل700، است با او
معامله به فضل مىكند و كسى كه خدا با او، به فضل خود معامله كند، اندك او را به
بسيار، سپاس مىگزارد و بدون حساب به او چند برابر مىدهد و سيئات و گناهان او را
به چندين برابر حسنات مبدل مىسازد701 .
702
261 - عوالم سه گانه انسان
[اى عزيز! در دعاى سجده شب نيمه شعبان] به مراتب سه گانه انسان اشاره شده، در
آنجا كه عرض مىكند: سجد لك سوادى و خيالى و بياضى703
و اين جمله، نصى است براى اشعار به عالم محسوس او كه مركب از ماده و مقدار است و
عالم مثال او كه مركب از صورت و روح اوست و عالم حقيقى يعنى حقيقت نفس او كه به آن
انسان گشته، و آن عالمى است كه نه صورت در آن است و نه ماده، و آن حقيقت، عالم
لطيفه ربانيه او مىباشد كه هر كسى آن را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است، يعنى
معرفت آن، وسيله معرفت رب متعال است704.
262 - ضرورت تلاش سالك در تقرب به امام عصر (عجل
الله تعالى فرجه الشريف)
[اى درد هجران كشيده! از امور مهمهاى كه بر تو لازم است] تقرب و نزديكى جستن به
امام زمان است. [كسى كه] حجت عصر و ولى امر و ناموس اكبر705،
صاحب غيبت الهيه و دعوت نبويه؛ وارث انبياء و خليفه خلفاء و خاتم اوصياء؛ مظهر عدل
الله الاعظم؛ افرازنده پرچم هدايت و بر هم زننده بساط سركشان و منكران حق و حقيقت،
و بيچاره كننده اهل عناد و ضلالت و الحاد، و محو كننده آثار انحراف و هواپرستى، و
گردآورنده تمام سخنها بر [محور] تقوى و رشته پيوند بين اهل آسمان و زمين؛ حجت كبراى
خدايى و آيت عظمى و نصرت عاجل خداوندى؛ فيروزى نزديك كبريايى؛ ادب كننده جهانيان و
سلطان اعظم و مولاى اكرم و گرامى؛ آقاى ما و پيشواى ما و پناهگاه ما و نگهبان و
سرپرست ما، مهدى قائم - ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء - است.
[سالك بايد] به وسيله زيارت و مناجات و عرض اشتياق و بث شكوى706
و دعاء و نماز و ابزار دلسوزى از درد فراق و سپاس گذارى از نعمات و هديه نمودن
قربات و بذل روح و فدا كردن جان و توسل و تملق و اعتصام و تظلم و استغاثه و انتصار
و استفاضه و طلب شفاعت، به امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) تقرب جويد.
انسان بايد فكر كند و بينديشد در آنچه از سعادتهاى زمان ظهور و سلطنت حضرت، از او
فوت گشته و به تأخير افتاده است و به ديگران بنگرد كه چگونه در كشور او تصرف نموده
و حق سلطنت و حكومت او را غصب نموده و بر دور از عدالت، آنها را به سوى اميال و
هواهاى خويش سوق مىدهند؛ و [آنگاه] از تمام اين مسائل به درد آمده و از آنچه در
آن واقع شده، به سوى خدا شكوه برد و او را از ته قلب و سوز دل بخواند و فرج او را
استدعا نمايد و شب و روز [با تضرع و زارى] مايل باشد كه خداى بر او منت گذاشته و
ديدار و زيارت جمال آن حضرت، و كمال طاعت و فرمانبرداريش، و رسيدن به رضا و خشنودى
و كاميابى به هدايت آن بزرگوار را نصيبش نمايد؛ و در همه حوادث، وجود او و ظهور او
و تصرف او و سلطنت او را به ياد آورد و در همه اين امور، حال او مانند كسى باشد كه
پيش از ولادت خود، پدرش از او غايب گشته و او را نديده است و منتظر آمدن و تولى و
سرپرستىاش مىباشد.
[من] برادرى داشتم كه پس از پدرم به دنيا آمد و بعد از آنكه به شعور رسيد، شنيد
كه پدرش مرده است؛ او را مىخواند و انتظار حياتش را مىكشيد و در هر كارى چه كوچك
و چه بزرگ، آمدن او را به ياد مىآورد كه مىآيد و چنين و چنان خواهد كرد. پس [اى
عزيز!] نبايد پدر تو در نزدت از امامت عزيزتر باشد، با آنكه او پدر روحانى حقيقى
توست و علت ايجاد روح و جسم تو مىباشد و تمام نعمات تو از اوست و جانشين پروردگارت
مىباشد و خلاصه آنكه بايستى از حركات و افعال و گفتارت چنين ظاهر شود كه تو امام
خود را گم كردهاى و منتظر ظهور او و متوقع وصال او مىباشى و از حق وفاء زمان غيبت
او، آثارى از تو بروز كند [و آنچنان وفادارى از خود نشان دهى ]كه مصدق ادعاى تعلق و
وابستگى تو به او باشد، چرا كه مردمان نيك سرشت و بزرگوار، در غيبت دوست وفايى
آشكار مىكنند كه در حضور او نمىنمايند و نبايستى در تمناى ظهور و زيارتش، مقصودى
جز خود آن بزرگوار داشته باشى زيرا زيارت او و نزديك شدن به او، خود مقصد اعلى و
مقصد المقاصد است و معرفت و شناخت او و قرب و رضايتش، غايه الغايات و پايان كارها و
نهايت آمال و آرزوهاست707.
263 - مراقبه سالك هنگام قرائت دعاى حضرت خضر (عليه
السلام)
[اى سالك طريق قرب الهى!] كميل بن زياد مىگويد: با مولايم اميرالمؤمنين (عليه
السلام) در مسجد بصره نشسته بودم و در خدمت او جماعتى از اصحابش بودند، يكى از آنها
عرض كرد: معناى فرمايش خداى تعالى كه گويد: فيها يفرض كل امر
حكيم708 چيست؟ آن حضرت فرمودند: شب
نيمه شعبان است؛ به آن كسى كه جانم به دست اوست، بندهاى از بندگان خدا نيست مگر
اينكه تمام خير و شر و نيك و بدى كه بر او جارى مىشود، در شب نيمه شعبان سال بعد
به او مىرسد. و هيچ بندهاى آن شب را احياء نمىدارد و دعاى خضر (عليه السلام) را
نمىخواند، مگر اينكه دعاى او مستجاب مىگردد.
چون آن حضرت به منزل بازگشت، شبانه به خدمتش رفتم و درب [خانهاش] را كوبيدم.
فرمود: اى كميل! تو را چه مطلبى است؟. عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! مطلبم دعاى خضر
(عليه السلام) است. فرمود: اى كميل! بنشين و چون اين دعا را از حفظ نمودى [و] در هر
شب جمعه يا ماهى يك مرتبه يا سالى يك بار در عمر خودت يك مرتبه آن را بخوانى،
خداوند از تو چاره سازى فرمايد، و ياريت كند و روزيت دهد، و هرگز مغفرت خود را از
تو باز ندارد. اى كميل! به خاطر طول مدت دوستى و رفاقتت با ما، بايد خواهش و
درخواستت را انجام دهيم. سپس فرمود: بنويس: اللهم انى اسئلك
برحمتك التى وسعت كل شى تا آخر دعا709.
با آنچه گذشت، بر سالك است كه اين دعاى كميل را با دل غافل و قلب بىفكر نخواند، تا
بداند كه چه مىگويد، و به آنچه مناسب و موافق حال حاضر او نيست تكلم نكند و در
هنگامى كه مىگويد: و هبنى يا الهى و سيدى و مولاى و ربى صبرت
على عذابك فكيف اصبر على فراقك. سعى و جديت كند تا در اين ادعا كه فراق و
جدايى از پروردگارش، از عذاب جهنم برايش سختتر است، راستگو و صادق باشد و راضى
نشود كه با خداى عالم به اسرار و پنهانىها به دروغ بپردازد كه اگر چنين باشد، به
سلطنت خداى عظيم اهانت نموده و حكومتش را سبك شمارده است.
و بر صادق در اين دعوى لازم است كه معنى وصال خدا را، گرچه به طور اجمال بشناسد كه
مفارقت از اين نعمت و بهجت، از عذاب خدايى برايش سختتر و شديدتر است.
و نيز بر اوست كه در حقايق آنچه در دعا و مناجاتش از خدا مىخواهد، تفكر كند و دعا
و مناجاتش مانند كسى نباشد كه لفظ را بخواند و معنى آن را نداند؛ و در گفتار خود در
آخر دعا كه مىگويد: واجتمع فى جوارك مع المومنين710.
غافل نباشد؛ و بداند آن كسى كه در مناجات خود، از آنچه مىخواند و مىخواهد، غافل و
فراموش كار باشد، در خطرى عظيم و بزرگ است711.
264 - ضرورت التزام سالك به زيارت امام حسين (عليه
السلام) براى وصول به كمالات عاليه انسانى
[اى طالب كمال عبوديت!] در فضيلت زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) امر عظيم و
بزرگى وارد گرديده و به اين تعليل شده كه زائر او به منزله كسى است كه خدا را در
عرشش زيارت نموده است712، و بر بنده مراقب
است كه در اين عبارت، اعتبارات فاخرهاى را معتبر شمارد؛ از آن جمله عبرت بگيرد كه
براى حسين (عليه السلام) جلالتى از ثواب خدايى است كه زيارت در مرقد آن حضرت پس از
شهادتش، مانند زيارت خدا در عرش قرار داده شده است. و اين خود امر بزرگى است كه
عقول عامه ناس طاقت درك آن را ندارد.
و از عظمت زيارت او آنكه حكايت شده كه سيد جليل و عالم نبيل713،
سيد مهدى ملقب به بحرالعلوم، نزد شيخ كبير عارف شيخ حسين714،
معروف به نجف آمد و از مشكلاتى كه داشت سؤال نمود؛ از جمله آن بزرگوار در رابطه با
ثوابهاى متعلق بر زائر حسين (عليه السلام) و گريه كننده بر او و امثال آن كه در
اخبار وارد شده بود از او سؤال نمود كه عقل چگونه مىتواند اين امور بزرگ و
پاداشهاى عظيم را براى اين اعمال جزئيه كوچك، بپذيرد؟!
شيخ در پاسخ فرمود كه حسين (عليه السلام) با تمام شئونى كه دارد بنده خدا و مخلوقى
ممكن715 است، و با آنكه بنده و ممكن است، در
راه محبت خدا و رضاى او، آنچه مال و جاه و آبرو، و برادران و فرزندان كوچك و بزرگ،
و روح و حتى بدن خود را پس از قتل و كشته شدن، از دست داده و به اين وصف اگر خداى
كريم جواد نيز، آنچه دارد براى حسين (عليه السلام) عطا فرمايد چرا ما زياد
بشماريم؟! و سيد (قدس سره) به اين جواب خشنود شده و آن را پاسخى قانع كننده و نيكو
دانست.
و نيز [سالك] بايستى آنچه در قضاء و تقدير خدايى در شهادت حسين (عليه السلام)
بوده، صرف نظر از ثوابها و درجات بزرگى كه به او بخشيده؛ به حكمت هايى كه در آنهاست
معرفت پيدا كند و بداند كه آن سبب نجات امت مرحومه و كفاره گناهان و وسيله كاميابى
آنها به درجات عاليه و سبب قريب و نزديكى براى معرفت و شناخت شأن و مقام امامشان
مىباشد.
و نيز بداند كه از ثوابهاى جليله و مقامات عاليهاى كه براى اولياء خدا مهيا
گرديده است، زيارت خداى تعالى است، پس بايد مشتاق به آن شود و براى تحصيل آن اهتمام
كند و شوقش به او شديد گردد تا در دعاى خود كه مىگويد: هبنى
صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك716
صادق و راستگو باشد.717
265 - محاسبه سالك پس از اعمال شبانه
[اى عزيز! بر سالك است كه] چون آخر شب شود اندكى براى محاسبه عمل آن شب بنشيند و
به گمان من اگر از روى علم و آگاهى، عمل خود را حساب كرده و در حساب خويش دچار
اشتباهى نگرديده باشد، خصوصاً اگر از هدايت خداى تعالى در اين مورد استعانت و كمك
بگيرد، به اندازهاى از عمل خود استغفار مىكند كه اگر فرضاً اين شب را با خواب طى
كرده بود، اين مقدار استغفار نمىكرد، زيرا اين آفات عمل، جز مخلصين سالم نمىمانند
و به مخلصان هم در خطرى عظيم مىباشند718. پس
از [اين محاسبه] اگر فرضاً به سلامت عمل خود از آفات مطمئن شد، اعمال خودرا تقويم
و ارزيابى كند و با كوچكترين نعمتهاى خدايى برابر و مقايسه نمايد و مىبيند كه او
در ترازو و ميزان عدل، اداى شكر خدايى را با اين اعمال خود نتوانسته انجام دهد و
اگر ببيند اعمالش از آفات و تقصير خالى نيستند، با توسل به صاحبان و نگهبانان آن شب
از معصومين (عليه السلام) در مقام معالجه برآيد و بر او سلام فرستد و بگويد: اى كسى
كه تو را خداوند از بين بندگانش برگزيد و تو را حامى و نگهبان آنها قرار داده، تو
را به حق اين برگزيدگى و انتخاب، سوگند مىدهم كه به بدى حال من نظرى فرمايى و با
چشم مرحمت مرا بنگرى و به ناتوانى و نادانى و بينوايى و بى چيزى و دست تنگى و
گرفتارى من ترحم نمايى و از خداى جل جلاله بخواهى كه با من به فضل و كرم و عفو خود
معامله فرمايد و بدىهاى اعمال مرا به چندين برابر از نيكىها تبديل نمايد و از
خداوند تمنا كنى و بخواهى كه مرا به قبول و رضايش گرامى بدارد و در اين شب مرا در
دعا و شفاعت خويش و در زمره شيعه خود داخل سازى و از خداى متعال خير و ثواب و هدايت
و ارشاد و تأييد و تشديد719 و توفيق مرا
خواهان شوى و تمام خير دين و دنيا و آخرت مرا از درگاه پروردگار مسئلت نمايى، چرا
كه تو مولاى كريمى و كرامت را دوست دارى و از جانب خداى، مأمور در پناه دادن
بندگانى و مرا در پناهگاه خود قرار دهى و تكميل پذيرايى خود را در پناه دادن به من،
ظاهر فرمايى و از خداوند، معرفت و محبت و قرب و رضايش را برايم درخواست فرمايى، تا
مرا در دنيا و آخرت به شما ملحق سازد و از شيعيان نزديك و دوستان پيش قدم شما قرار
دهد، چه او بر اين كار قادر و مسلط است و درود خداى بر شما باد، آنچه خدا بخواهد
[همان شود] و هيچ نيرو و قوهاى به جز خدا نيست720.
266 - مراقبه سالك در جمعه آخر ماه شعبان
[اى عزيز!] از مواقف شريفه منازل شعبان براى سالك به سوى خداى جل جلاله، آخرين
جمعه شعبان است كه در عيون اخبار الرضا به اسناد خويش از عبدالسلام بن صالح الهروى
روايت نموده كه گفت وارد شدم بر ابوالحسن على بن موسى الرضا (عليه السلام) در آخرين
جمعه از شعبان؛ به من فرمود: اى اباصلت! بيشتر شعبان گذشت و اين آخرين جمعه آن است.
در اين باقى مانده ماه، تقصيرهاى گذشتهات را تدارك كن و بر آنچه به كارت مىآيد
اقبال نما و بسيار در دعا و استغفار و تلاوت قرآن بكوش و از گناهان خويش به سوى خدا
توبه كن تا ماه رمضان كه فرا مىرسد، تو براى خداى عزوجل مخلص باشى. امانتى كه بر
گردن دارى ادا ساز؛ هر كينهاى در قلب تو از برادر مؤمن خود باشد، آن را برانداز و
هر گناهى بر تو مانده كه مرتكب آن شده باشى، آن را از دل ريشه كن ساز و از خداى
بپرهيز و در آشكارا و پنهان بر او توكل نماى، چرا كه او خود فرمود:
و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى قدراً721؛
(هر كسى كه بر خدا اعتماد كند، او براى وى بس است و خدا همه كارهاش مىشود و
خداوند دستور خود را به انجام مىرساند و براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است) و
در مابقى اين ماه زياد بخوان: اللهم ان لم تكن غفرت لنا فى ما
مضى من شعبان فاغفر لنا فى ما بقى منه722
زيرا خداى تعالى در اين ماه به احترام ماه رمضان گردنهايى را از آتش جهنم آزاد
مىسازد723. مىگويم اين فرمايشات حضرت (عليه
السلام) پيام و دستورالعملى براى اهلش در اين مقام و تمام مقامات و موارد مانند آن
است، بنابراين آن را به خاطر بسپار و غنيمت شمار و در امثال اين مقام به آن عمل
نماى724.
267 - ضرورت شناخت حق ماه مبارك رمضان بر سالك الى
الله
[اى عزيز!] از مهمات سالك در امر اين ماه عظيم [رمضان ]شناختن حق آن است و اينكه
اين ماه منزلى است كه خداوند، روندگان كوى خود را به مهمانى به سوى خود دعوت فرموده
است و آن ماه، مهمانخانه خداست و هم اينكه معنى روزه و مناسبت آن را با معنى مهمانى
خدا و ضيافه الله بداند و هم اينكه در تحصيل وجوه اخلاص در حركات و سكنات خود، بر
وفق رضاى صاحب خانه كوشا گردد725.
268 - آثار و فوائد جوع و گرسنگى
[بدان اى طالب مقام قرب كه] گرسنگى را براى سالك، فوائدى است در تكميل نفس و
معرفت پروردگار كه از شمار بيرون است و در فضايل آن در اخبار و روايات چيزهاى عظيم
و بزرگى ذكر شده است كه اشاره به آن اولاً و سپس كشف از علت و اشاره به حكمت و
فلسفه آن بىفايده نيست.
از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه فرمود: جانهاى خويشتن را
به وسيله گرسنگى و تشنگى به مجاهده وا داريد، زيرا اجر در اين كار مانند اجر جهاد
كننده در راه خداست؛ و همانا عملى در نزد خدا محبوبتر از گرسنگى و تشنگى نيست.726
و نيز فرمود: در روز قيامت منزلت آن كسى از شما در نزد خدا بيشتر است كه گرسنگى او
طولانىتر و درباره خداى سبحان، تفكر بيشترى كرده باشد.727
و نيز به اسامه فرمود: اگر بتوانى وقتى ملك الموت براى قبض روح تو بيايد، شكمت
گرسنه و جگرت تشنه باشد، اين كار را بكن؛ زيرا به اين كار، شريفترين منازل و
مقامها را ادراك مىكنى و با پيامبران هم منزل مىشوى و فرشتگان به ورود روح تو
خرسند مىشوند و خداوند جبار بر تو درود و صلوات مىفرستد.728
و نيز فرمود: دلهاى خود را گرسنه و بدنهاى خود را برهنه بداريد، شايد دلهاى شما
خداى عزوجل را ببيند729. و در حديث معراج است
كه خداوند [خطاب به پيامبرش (صلى الله عليه و آله و سلم)] فرمود: يا احمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) آيا مىدانى كه ميراث و حاصل روزه چيست؟! عرض كرد: نه پروردگارا،
نمىدانم. خداوند فرمود: ميراث و حاصل روزه، كمخورى و كمگويى است؛ سپس خداوند در
رابطه با حاصل سكوت انديشمندانه فرمود: سكوت مورث حكمت مىشود و حكمت، مورث و
معرفت، مورث يقين است و چون بنده به مرتبه يقين برسد، باكى ندارد و برايش فرقى
نمىكند كه روزگار را به سختى بگذراند يا به آسانى؟! و اين مقام صاحبان رضاست و هر
كس به رضا و خشنودى من عمل كند سه خصلت را ملازم حال او خواهم كرد:
شكرى به او بياموزيم كه آلوده به جهل و نادانى نباشد، و ذكر و يادى كه فراموشى در
آن راه نيابد؛ و دوستى و محبتى را به او بچشانم كه هيچگاه مخلوقات را بر محبت من
ترجيح ندهد و چون مرا دوست داشت، من هم او را دوست خواهم داشت و خلق خودم را به
دوستى او خواهم گماشت و چشم و دل او را به جلال و عظمت خود گشاده خواهم ساخت و از
او علم بندگان خاصم را مخفى نخواهم داشت و در تاريكىهاى شب و روشنايى روز با او
مناجات خواهم نمود تا از هم سخنى و همنشينى با مخلوقات يكسره دست بكشد و منقطع و
بريده گردد. و سخن خود و كلام فرشتگانم را به گوش او مىرسانم و راز و سر خودم را
كه از خلقم پنهان داشتهام بر او فاش و آشكار مىسازم. تا آنجا كه فرمود: عقل و
ادراكش را يكسره غرق در معرفت خود خواهم ساخت و خود به جاى عقل او بنشينم. سپس مرگ
و شدت و حرارت و فزع آن را بر او سبك و آسان خواهم ساخت تا [به سرعت و سلامت] به
بهشت برده شود. و چون فرشته مرگ و ملك الموت بر او فرود آيد به او مىگويد: آفرين
بر تو! خوشا به حال تو! خوشا به حال تو! همانا خداوند مشتاق توست، تا آنكه گويد:
خداوند به او مىفرمايد: اين بهشت من است، در ميانه آن جاى گير و اين جوار من است،
در آن آرام ياب [و منزل بگزين]؛ پس روح در پاسخ مىگويد: اى معبود من؟! خويشتن را
به من شناساندى، پس من به تو از تمام خلقت بى نياز شدم؛ به عزت و جلالت سوگند اگر
خشنودى تو در اين باشد كه قطعه قطعه شوم و به سختترين صورتى كه مردم را به آن
مىكشند، هفتاد بار كشته شوم، اين خشنودى و رضاى تو در نزد من [از هر چيزى ]محبوبتر
است. تا آنجا كه فرمود: خداى عزوجل هم فرمايد: به عزت و جلال خودم سوگند بين خودم و
تو در هيچ وقتى از اوقات، مانع و حاجبى قرار نخواهم داد تا هرگاه بخواهى و اراده
نمايى بر من آيى و اين همان رفتارى است كه با دوستانم مىكنم730.
من گويم: در اين اخبار اشاره و تصريحى به حكمت و فلسفه جوع و گرسنگى و فضيلت آن
شده است و اگر بيانى مشروحتر از اين بخواهى، به آنچه از خواص و فوائد جوع و گرسنگى
كه علماى اخلاق از روايات باب اخذ كردهاند نظر كن731،
چرا كه آنها براى گرسنگى فوائد عظيمهاى ذكر نمودهاند كه از جمله آنها صفاى دل
است؛ زيرا سيرى، بخار را در دماغ زياد مىكند و شبه مستى عارض او مىشود و دل به
سبب آن از جريان در افكار و از سرعت انتقال، گرانى و سنگينى پيدا مىكند و باعث
كورى قلب مىگردد.
و گرسنگى بر خلاف آن، سبب صفاى قلب و رقت آن مىشود و دل را براى دوام فكرى كه
موصل به معرفت باشد، مهيا مىسازد و براى آن نورى محسوس ظاهر مىگردد و از رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه: كسى كه شكم را گرسنه بدارد، فكر و
انديشه او عظمت مىيابد732.
و از جمله فوائد آن زبونى و انكسار و زوال تندروى و فرح زياد است كه آن خود، مبدء
سركشى است و چون نفس، خوار و زبون شود، در برابر پروردگارش آرام و خاشع گردد.
و از جمله فوائد جوع، شكستن حدت و شدت شهوات و قوا و نيروهايى است كه باعث گناهان
كبيره مهلكه است، چرا كه منشاء بيشتر گناهان كبيره، شهوت كلام و شهوت فرج است و
شكستن اين شهوت، سبب نجات از مهلكات است.
و از جمله فوائد گرسنگى، رفع خواب است كه خواب، ضايع كننده عمرى است كه سرمايه
تجارت آخرت آدمى است و گرسنگى سبب دوام بيدارى است كه بذر هر خير و كمك براى شب
زنده دارى و تهجدى است كه باعث رسيدن به مقام محمود مىباشد.
و از جمله فوائد آن، ميسر گشتن تمام عبادات است از جهات متعدده كه كمترين جهت آن،
كمى احتياج به تخليه و تحصيل خوراك و كمى ابتلاء به امراض مختلفه است؛ زيرا معده،
خانه امراض، و پرهيز و كم خوردن، سر آمد همه داروهاست733.
و تمام اينها انسان را محتاج مال و مقام و جاه دنيا مىكند، كه عوارض دنيوى مال و
جاه آن است كه هلاكت هلاك شدگان از آنهاست.
و از جمله فوائد آن، تمكن براى بذل مال و اطعام مساكين و صله ارحام و انواع نيكى و
زيارت بيت الله و اماكن متبركه و خلاصه، تمام عبادات مالى است.
من گويم: اينها فوائدى است كه عقول بشر به تفصيل آنها احاطه پيدا نمىكند به ويژه
فائده نخستين را، زيرا فكر در اعمال، به منزله نتيجه و غير آن به منزله مقدمات است.
چون فكر عبارت از نفس سير و حركت است و غير فكر مقدمات و معدات براى سير و حركت
مىباشد و به همين جهت در باب فكر روايت شده است كه يك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال
عبادت مىباشد734 .
735
269 - سر پذيرايى سالك با گرسنگى
[اى عزيز!] سر اينكه خداوند گرسنگى را براى پذيرايى ميهمان خود اختيار كرده736
آن است كه نعمتى بهتر و بالاتر از نعمت معرفت و قرب و لقاء نيست و گرسنگى از
نزديكترين اسباب آنهاست.737
270 - روزه، تشريفى است از حق تعالى بر بندگانش
[بدان اى سالك كوى حبيب!] كه روزه تكليف نيست، بلكه تشريفى است كه موجب شكرانه
توست و واجب ساختن آن، منتى از حق تعالى مىباشد و [بايد] مكانت و ارزش نداى خداى
تعالى را در آيه صوم كتابش بشناسى738 و چون
بدانى كه آن نداء، نداء و دعوت توست به دار وصال، از آن لذت برى و مىفهمى كه حكمت
و فلسفه تشريع روزه، كم خوردن و ضعيف ساختن قواى بدان است؛ به همين جهت حيفت مىآيد
كه آنچه را كه در روز، متروك داشتهاى در شب بخورى.739
271 - روزه حقيقى
[اى عزيز] روزه فقط امساك از خوردنى و آشاميدنى نيست و چون روزه گرفتى، بايستى گوش
و چشم و زبانت نيز روزه باشد و در بعضى اخبار آمده است كه حتى پوست بدن و مويت نيز
بايد روزه باشد.740 ,
741
272 - نيت و انگيزه سالك در روزه
[اى سالك مجاهد!] براى اين عمل [روزه] شايسته نيست كه فقط نيت براى دفع عقاب الهى
باشد و نيز سزاوار نيست كه براى جلب ثواب و دخول در بهشت نعيم باشد هر چند به آن
حاصل مىگردد؛ بلكه حق نيت اين است كه روزه باعث نزديكى به خدا و موصل به قرب و
جوار و رضاى اوست و جعل اين عمل، براى اين شده است كه آدمى را از صفات شيطانى دور و
به صفات روحانيين نزديك سازد.
و چون اين را دانستى، با كمى تفظن742 خواهى
دانست كه هر چه از احوال و افعال و اقوال، دور كننده تو از مراتب حضور باشد، آن
مخالف مراد مولايت، از تشرف تو به اين دعوت و ضيافت مىباشد و نبايد خشنود باشى كه
در دارالضيافه اين پادشاه منعم جليل كه تو را به اين تقرب و تشريف، مشرف ساخته است
و به سرائر و آنچه در قلبت مىگذرد عالم است، از او غافل باشى و حال آنكه او مراقب
تو مىباشد و [مبادا] از او اعراض كنى و حال آنكه او رو به تو دارد. و به جانم
سوگند كه اين كار در حكومت عقل، از قبايح عظيمه است كه عاقل رضا نمىدهد كه با
رفيقش چنين معاملهاى نمايد، [تا چه رسد به خالق منعم خود] ولكن از كمال رفق و فضل
خداست كه به مانند اين غفلتها ما را محروم نمىسازد و با بندگانش مسامحه مىفرمايد
و خارج از وسع به آنها تكليف نمىنمايد؛ ولى بندگان گرامى با او به مقتضاى حق سيادت
و آقايى او، و عبوديت خود معامله مىنمايد و آنچه را كه از اين كمتر باشد، از
معامله لئيمان و مردمان پست مىشمارند. و بالجمله در روزه خودشان به آنچه امام صادق
(عليه السلام) سفارش فرموده است، عمل مىكنند و آن امورى است؛ از جمله اينكه حال تو
در روزهات اين باشد كه خود را مشرف و نزديك به آخرت بينى و حالتت حالت خضوع و خشوع
و انكسار و خوارى باشد و حال تو حال بنده ترسان از مولايش، و دلت پاك از عيوب، و
باطنت مبراى از حيله و مكر باشد و از آنچه كه غير خدا گردانى [و تنها او را سرپرست
خود بدانى] و از خداى قهار، حقاً بيمناك باشى و جان و بدن خود را براى محبت و ذكر
او و بدن خود را براى عمل به دستورات او و چيزهايى كه از تو خواسته و تو را به آن
دعوت كرده است، فارغ گردانى. و حضرت (عليه السلام) سفارشات ديگرى نيز نمودند [كه
بايد براى عمل به آنها مهيا شوى] و جوارح خود را از محظورات و مخالفات و آنچه كه
خداوند ممنوع كرده و مخالف خواسته اوست، محفوظ بدارى به خصوص زبان را، حتى از
مجادله و سوگند راست!
سپس در آخر روايت فرمود: اگر به تمام آنچه براى تو بيان كردم عمل كردى، به تمام
آنچه براى روزهدار شايسته و حق است، عمل كردهاى و اگر از اينها كم گذاشتى، به
همان مقدار از فضيلت و ثواب روزه خود كم گذاشتهاى.743
من مىگويم: به آنچه در اين وصايا از وظايف روزهدار آمده است نظر كن و سپس در
تأثيرات آن تأمل نما و بدان كه اگر كسى خود را مشرف و نزديك به آخرت ببيند، دل خود
را از دنيا خارج مىسازد و جز به تهيه توشه آخرت نپردازد و همچنين اگر قلبش خاضع
شود و شكسته و خوار گردد، از فرح به غير خدا، دورى گزيند و ميل به آن ننمايد. و هر
كس روح و بدنش براى خدا خوار و ذليل باشد و از هر چيزى سواى خدا بيزارى جويد، روح و
قلب و بدن و تمام وجود او در ذكر خدا و محبت خدا و عبادت خدا غرق شود و روزه او،
روزه مقربين باشد. خداوند به حق مقربانش، ما را چنين روزهاى، روزى فرمايد، هر چند
يك روز در عمرمان باشد744.
پىنوشتها:
667) المراقبات؛ ص 196.
668) خدايا! بر آنها درود و صلواتى فرست كه به واسطه آن، گناهان مرا ببخشى.
669) المراقبات؛ ج 1 ص 197 و 198.
670) اسرار الصلوه؛ ص 435 و 436.
671) اسرار الصلوه؛ ص 435 و 436.
672) المراقبات؛ ج 1 ص 202.
673) المراقبات؛ ج 1 ص 203.
674) ] - اقبال الاعمال؛ ص 687؛ بحارالانوار؛ ج 91 ص 98.
675) المراقبات؛ ج 1 ص 216 - 218.
676) مثلاً هنگامى كه توفيق تقوا و انقطاع كامل و قرب و... را مىخواهد، بداند كه
اينها چيست و توجه داشته باشد كه چه چيزى را از خدا درخواست مىنمايد.
677) يا كيست آن كس كه درمانده را - چون وى را بخواند - اجابت كند و گرفتارى را
برطرف مىگرداند؟). سوره نمل؛ آيه 62.
678) مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم). سوره غافر؛ آيه 60.
679) و از فضل خدا درخواست كنيد). سوره نساء؛ آيه 32.
680) زيرا خداوند همواره بر شما مهربان است). سوره نساء؛ آيه 29.
681) المراقبات؛ ج 1 ص 218 و 219.
682) لمن كان له او القى السمع و هو شهيد؛ ([قطعاً در اين عقوبتها] براى هر صاحبدل
و حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد، عبرتى است). سوره ق؛ آيه 37.
683) الكافى؛ ج 8 ص 247.
684) المراقبات؛ ج 1 ص 219 و 220.
685) در دعاى روز سوم شعبان آمده: و عاذ فطرس بمفده فنحن عائذون بقبره؛ (و فطرس به
گهواره حسين (عليه السلام) پناه برد و ما پناهنده به قبر او هستيم). اقبال الاعمال؛
ص 689؛ بحارالانوار؛ ج 98 ص 347.
686) المراقبات؛ ج 1 ص 225.
687) امالى طوسى؛ ص 297؛ اقبال الاعمال؛ ص 695؛ مصباح المتهجد؛ ص 831؛ بحارالانوار؛
ج 94 ص 85.
688) المراقبات؛ ج 1 ص 225 - 227.
689) المراقبات؛ ج 1 ص 230 - 232.
690) اين المفر؛ كلا لا وزر؛ الى ربك يومئذ المستقر؛ ينبو الانسان يومئذ بما قدم و
اخر. سوره قيامت؛ آيه 10 - 13.
691) سوره اعراف؛ آيه 99.
692) سوره نبأ؛ آيه 38.
693) سوره مؤمنون؛ آيه 108.
694) المراقبات؛ ج 1 ص 234 - 238.
695) شدت و درشتى و تندى؛ ضد رفق.
696) شبى جناب فقيه اجل آقا سيد جواد عاملى (قدس سره) كه از شاگردان عارف كامل واصل
و متمكن در توحيد، مرحوم علامه سيد مهدى بحرالعلوم (قدس سره) بوده است، در هنگام
خوردن شام، متوجه مىشود كه درب خانه را كسى مىكوبد، شتابان مىآيد و مىبيند خادم
علامه بحرالعلوم است. خادم به سيد جواد مىگويد: بحرالعلوم شام را حاضر نموده و
منتظر شماست. سيد جواد با عجله روانه خانه بحرالعلوم شد. چون به خانه بحرالعلوم
رسيد با عتاب او مواجه شد كه مگر خجالت نمىكشى و از خدا نمىترسى؟! سيد جواد عرض
كرد مگر چه شده؟! بحرالعلوم فرمود: مردى از برادران تو هر شب و روز با خرماى زاهدى
زندگى مىكند، آن هم با قرض و نسيه گرفتن، و هفت روز است كه طعم برنج و گندم
نچشيده، امروز براى شامش رفته خرما بگيرد كه جهت قرض زياد، بقال جوابش كرده و با
دست خالى برگشته و خود و عيالش امشب بىشام ماندهاند و تو خوش مىگذرانى و غذا
مىخورى و حال آنكه خانه او به خانه تو متصل مىباشد و تو او را مىشناسى و او فلان
كس است. سيد جواد گفت: والله از حال او مطلع نبودم. بحرالعلوم فرمود: اگر به حال او
مطلع بودى و شام مىخوردى يهودى و كافر بودى. اين غضب من بر تو براى اين است كه چرا
از احوال همسايهات بى اطلاعى و خبر از احوال او ندارى، پس اين مجموعه طعام را بگير
و با خادم من ببر بر در خانه او و به او بگو خوش داشتم كه امشب شام را با هم ميل
كنيم و اين كيسه را هم كه در آن مقدارى پول است در زير فرش يا حصير او بگذار. سيد
جواد دستورات استادش را انجام داد و وقتى به خانه برادر مؤمنش كه در همسايگىاش بود
رفت، آن مرد مؤمن گفت به خدا هيچ كسى از وضع من اطلاع نداشت و اين كرامتى است از
سيد بحرالعلوم. تكمله امل الامل؛ خلاصه ص 394.
697) و اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها؛ (چون به شما گفته شد به صورتى
بهتر از آن درود گوييد يا همان را در پاسخ برگردانيد). سوره نساء؛ آيه 86.
698) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا اباذر! اعبد الله كانك تراه
فان كنت لا تراه فانه يراك. بحارالانوار؛ ج 74 ص 75.
699) امام صادق (عليه السلام) در وصايايش به عبدالله بن جندب فرمود: صل من قطعك و
اعط من حرمك و احسن الى من اساء اليك و سلم على من سبك و انصف من خاصمك و اعف عمن
ظلمك. بحارالانوار؛ ج 75 ص 284.
700) عطاكننده فضل و بخشش.
701) يا مبدل السيئات باضعافها من الحسنات. صحيفه سجاديه، دعاى دوم.
702) المراقبات؛ ج 1 ص 238 - 242.
703) اللهم لك سجد سوادى و خيالى و بياضى. مصباح المتجهد؛ ص 839؛ وسائل الشيعه؛ ج 8
ص 108.
704) المراقبات؛ ج 1 ص 242 و 243.
705) بزرگترين سر و راز.
706) آشكار كردن گله و شكايت؛ درد دل كردن.
707) المراقبات؛ ج 1 ص 243 - 246.
708) در آن شب هرگونه كارى به نحوى استوار فيصله مىيابد و بر اساس حكمت الهى تدبير
و جدا مىگردد). سوره دخان؛ آيه 4.
709) چون راوى دعاى خضر (عليه السلام) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) كميل بن زياد
(قدس سره) مىباشد لذا اين دعا به عنوان دعاى كميل شهرت پيدا كرده است. اقبال
الاعمال؛ ص 706.
710) و با اهل ايمان در جوار رحمتت همنشين باشم). دعاى معروف كميل.
711) المراقبات؛ ص 246 - 249.
712) تهذيب؛ ج 6 ص 49؛ وسائل الشيعه؛ ج 14 ص 460؛ بحارالانوار؛ ج 98، ص 69.
713) هوشيار؛ شريف.
714) شيخ حسين بن محمد بن نجفعلى تبريزى، معروف به شيخ حسين نجف از معاريف و فقهاء
بوده است. اعيان الشيعه؛ ج 6 ص 167.
715) ممكن الوجود محتاج است و احتياج و فقر، ذاتى موجود ممكن مىباشد.
716) دعاى معروف كميل.
717) المراقبات؛ ج 1 ص 249 - 251.
718) المحجه البيضاء؛ ج 7 ص 356؛ جامع السعادات؛ ج 1 ص 276.
719) استوار كردن؛ قوى كردن.
720) المراقبات؛ ج 1 ص 252 - 254.
721) سوره طلاق؛ آيه 3.
722) خدايا! اگر در اين مدت كه از شعبان گذشته، ما را نبخشيدهاى، در مدتى كه از آن
باقى مانده، ما را بيامرز).
723) عيون اخبارالرضا؛ ج 2 ص 51.
724) المراقبات؛ ج 1 ص 254 - 256.
725) المراقبات؛ ج 1 ص 259.
726) المحجه البيضاء؛ ج 5 ص 146.
727) مجموعه ورام؛ ج 1 ص 100؛ المحجه البيضاء؛ ج 5 ص 146.
728) بحارالانوار؛ ج 93 ص 258.
729) المحجه البيضاء؛ ج 5 ص 148.
730) ارشاد القلوب؛ ج 1 ص 230؛ الوافى؛ ج 26 ص 147؛ سرالاسراء؛ ج 1 ص 23.
731) مراجعه شود به: المحجه البيضاء؛ جامع السعادات، معراج السعاده.
732) مجمع البحرين؛ ج 4، ص 318.
733) بحارالانوار؛ ج 62 ص 122 و ج 78 ص 212؛ مستدرك الوسائل؛ ج 16 ص 453؛ غررالحكم؛
ج 7 ص 49.
734) عن نبينا الاعظم (صلى الله عليه و آله و سلم): تفكر ساعه خير من عباده سبعين
سنه. مواهب الرحمان فى تفسير القرآن؛ ج 3 ص 330 و ج 7 ص 173؛ كشف الاسرار؛ ج 2 ص
387؛ تفسير روح البيان؛ ج 5 ص 17.
735) المراقبات؛ ص 259 - 266.
736) عارف واصل، مرحوم آيه الله علامه سيد محمد حسين طباطبايى (قدس سره) از استاد
سلوكى خود حضرت جمال العارفين آيه الله سيد على قاضى قدس الله نفسه روايتى را
درباره جوع نقل مىنمايد كه محصل آن چنين است: در زمان انبياى سلف، سه نفر رفيق
گذرشان به ديار غربت افتاد، شب فرا رسيد، هر يك براى تحصيل غذا به نقطهاى متفرق
شدند ليكن با يكديگر ميعاد نهادند كه فردا در وقت معين در آن ميعادگاه يكديگر را
ملاقات كنند، يكى از آنها ميهمان بود و ديگرى به ميهمانى شخصى درآمد چون سومى جايى
نداشت با خود گفت به مسجد مىروم و ميهمان خدا مىشوم و تا صبح در آنجا به سر برد و
همچنان گرسنه باقى بود. صبحدم در ميعاد خود هر سه نفر حضور يافتند و هر يك سرگذشت
خود را بيان كردند. از جانب خداى تعالى به نبى آن زمان وحى رسيد كه به آن ميهمان ما
بگو: ما ميهمانى اين ميهمان عزيز را قبول كرديم و خود ميزبان او شديم و براى او
درصدد تهيه بهترين غذا برآمديم لكن در خزانه غيب خود تفحص كرديم، بهتر از گرسنگى
غذايى را براى وى نيافتيم. رساله لب اللباب؛ ص 128.
737) المراقبات؛ ج 1 ص 266.
738) يا ايها الذين آمنو كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون؛
(اى كسانى كه ايمان آوردهايد، روزه برشما مقرر شده است كه همان گونه كه بر كسانى
كه پيش از شما بودند مقرر شده بود، باشد كه پرهيزگارى كنيد). سوره بقره، آيه 183.
739) المراقبات؛ ج 1 ص 266 و 267.
740) از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: اذا صمت فليصم سمعك و بصرك و
شعرك و جلدك.... الكافى؛ ج 4 ص 87؛ بحارالانوار؛ ج 94 ص 351.
741) المراقبات؛ ج 1 ص 268.
742) زيركى و هوشيارى.
743) مراجعه شود به كتابهاى: الكافى؛ ج 4 ص 87؛ اقبال الاعمال؛ ص 86؛ مصباح
المتهجد؛ ص 627؛ وسائل الشيعه؛ ج 10 ص 163.
744) المراقبات؛ ج 1 ص 268 - 271.