باده گلگون
(چهار صد و چهل كلمه در سلوك الى الله)

عارف كامل آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رحمه الله عليه)

- ۱۱ -


273 - مراتب روزه‏

[بدان اى عزيز كه ]كه روزه را سه مرتبه است: يكى روزه عوام و آن ترك خوردنى و آشاميدنى و زنان مى‏باشد؛ به طورى كه فقهاء، واجبات و محرمات آن را مقرر داشته‏اند. ديگر روزه خواص است و آن علاوه بر ترك آنچه گفته شد، حفظ جوارح و اعضاى بدن از مخالفتهاى خداى جل جلاله است. سوم روزه خواص الخواص است و آن متروك داشتن هر چيزى است كه آدمى را از خداى باز دارد و شاغل عن الله باشد؛ خواه حلال باشد و خواه حرام باشد و خواه حرام. و براى هر يك از مرتبه دوم و سوم، اقسام بسيارى است، خصوصاً دومى كه اقسام بى‏شمار به تعداد مراتب اصحاب يمين از مؤمنين مى‏باشد؛ بلكه هر فردى از آنها را حد خاصى است كه شبيه به حد رفيق او نمى‏باشد. و از اهل مراتب نيز كسانى هستند كه عمل او قريب به عمل مافوق اوست، هر چند از او نباشد745.

274 - مراتب صائمين از جهت قصد صيام‏

[اى عزيز!] روزه‏داران از جهت قصد و نيت به اصنافى تقسيم مى‏شوند: عده‏اى از آنها قصد صحيحى كه مانع بطلان عملشان شود ندارند، بلكه براى غير خدا روزه گرفته‏اند؛ [مثلاً] به خاطر ترس از مردم يا به علت جلب منفعتى از آنها روزه گرفته يا مجرد عادت معموله بين مسلمانان سبب روزه او بوده است.
و بعضى ديگر روزه‏شان علاوه بر آن، مشوب به ترس از عقاب يا اميد به ثواب و پاداش الهى مى‏باشد.
و پاره‏اى ديگر صرفاً قصدشان براى ترس از عقاب يا اميد به ثواب مى‏باشد كه البته كم هستند كسانى كه قصدشان فقط اميد به ثواب باشد و اغلب در قصد خود دفع عقاب و جلب ثواب را شركت مى‏دهند.
و گروهى ديگر علاوه بر نيت رهايى از مجازات و رسيدن به پاداش، قصد تقرب به خداوند و ايجاب رضاى خدا را دخالت مى‏دهند.
و بعضى ديگر هستند كه قصدشان خالص در قرب و رضاى خداست 746.

275 - رياضت مخلصين‏

[بدان اى طالب مقامات روحانيين كه‏] مخلصين علاوه بر مشغول نبودن به غير محبوب خودشان، كمال جهد و كوشش در اعمال شاقه دارند و رياضت بر نفس را مزيد مى‏نمايند و اگر دو عمل را در فضل متساوى ببينند، آنكه بر نفوس آنها سخت‏تر و مشقت آن بيشتر است اختيار مى‏كنند. اين جماعتند كه حقاً مقرب دربار حقند و خوشا به حالشان، چنانچه اميرالمؤمنين (عليه السلام) اينگونه بوده است‏747 . 748

276 - روزه‏دارى كه لايق مجالس احباء نيست‏

[اى سالك كوى دوست! آن روزه‏دارى كه‏] غذايش از حلال معلوم است و لكن در تكليف به رنگ‏هاى بسيار و اندازه‏هاى زياد [اتراف و اسراف مى‏كند و سفره‏اش رنگين بوده و از چند نوع غذا استفاده كرده و پرخورى مى‏نمايد] مثل او مثل آن پست طبعى است كه در محضر دوست به لذت بردن از چيزهايى مشغول است كه دوست، آن را مكروه دارد و خوشش نمى‏آيد و دوست انتظار دارد و متوقع است كه به غير از ذكر و ياد و قرب و نزديك شدن به او به چيز ديگرى لذت نبرد.
و چنين بنده پستى لايق مجالس دوستان و احباء نمى‏باشد، بلكه حق اوست كه تركش نمايند و او را به آن چيزى كه از آن لذت مى‏برد واگذارند، چه اينكه اگر او را بنده شكمش بشمارند سزاوارتر است تا اينكه بنده پروردگارش بنامند749.

277 - ضرورت اجتناب سالك از اسراف و تبذير

[اى عزيز! آن بنده‏اى كه در خوارك به حد] اسراف و تبذير و ريخت و پاش مى‏رسد، حكمش حكم كسى است كه از حرام معلوم مى‏خورد و اگر او بنده گناهكار شمرده شود، سزاوارتر است از اينكه بنده فرمانبردار محسوب گردد!750

278 - قصد سالك از افطارى و سحرى‏

[اى عزيز!] قصد و نيت [سالك‏] از خوردن افطارى و سحرى فقط بايد اين باشد كه آن دو در نزد سيد و آقا و مولايش مطلوب بوده و كمكى براى عبادت و بندگى او مى‏باشد و به همراه چنين قصد و نيتى، آداب مطلوبه آن را از ذكر و عبرتها و كيفيات [خوردن‏] رعايت نمايد. آنچه را كه خواندنش مستحب است از قرائت قرآن و ادعيه و حمد خدا، قبل از شروع به غذا و در اثناء و بعد از فراغت از آن انجام دهد751.

279 - مهمترين عمل در هنگام افطار و سحر

[اى سالك صائم!] مهمترين چيزى كه قبل از شروع در افطار و سحر و بعد از بسم الله الرحمن الرحيم بايد خوانده شود سوره قدر است‏752.

280 - مراقبه سالك صائم و روزه صحيح و مقبول‏

[اى صائم مراقب!] بنابر آنجه از اخبار مستفاد مى‏شود، غيبت و دروغ و نگاه پس از نگاه به نامحرم و دشنام و ظلم - كم باشد يا زياد - مفطر است و روزه فقط امساك و خوددارى از خوردنى و آشاميدنى نيست. و چون روزه‏دار شوى، بايد گوشت و چشمت و زبانت و فرجت و شكمت نيز روزه باشد و دست و پاى خود را محفوظ بدارى و بسيار ساكت باشى، مگر آنكه گفتارت خير باشد. و با نوكر و خدمتگذار خود، رفق و مدارا كن و چون روزه گرفتى گوش و چشمت را از حرام و قبيح بازدار و از جدال و آزار رساندن به خادم و نوكرت، خوددارى كن و وقار روزه را داشته باش و آن روزى كه روزه هستى، مانند روزى كه روزه نيستى قرار مده و فرموده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه آسانترين چيزى كه خدا بر روزه‏دار واجب ساخته است، نخوردن و نياشاميدن است753. و [جمع بين ]فتواى فقهاء بر صحت روزه بعضى از اين اشخاص، [با مستفاد از روايات فوق‏] آن است كه صحت در كلام فقهاء، به معناى مسقط قضاء است و صحت در روايات فوق به معناى آن است كه چنين روزه‏هايى [اگر چه صحيح است‏] اما مورد قبول خداوند قرار نمى‏گيرد. و خلاصه آنكه روزه صحيح كاملى كه خداوند تعالى تشريع فرموده است [و ]حكمت آن تكميل نفس روزه‏دار مى‏باشد، روزه‏اى است كه قطعاً بايد تمام جوارح از گناه، نگاه داشته شود و اگر روزه دار علاوه بر آن، دل را هم از ياد غير خدا حفظ كند و از ماسواى خدا روزه بگيرد، روزه او كاملتر است و اگر آدمى حقيقت روزه را بداند و درجات و حكمت تشريع آن را بشناسد، به ناچار از هر نافرمانى و ارتكاب حرامى اجتناب و دورى خواهد نمود تا روزه‏اش پذيرفته شود و الا به خاطر اينكه جوارح و اعضاى بدنش روزه نبوده، مورد مؤاخذه و سؤال قرار خواهد گرفت. و معنى ساقط شدن قضاى روزه اين نيست كه اين امر در روز قيامت سودى براى او داشته باشد و از او مؤاخذه نشود754.

281 - رساترين بشارت درباره ماه مبارك رمضان‏

[اى عزيز!] از رساترين چيزى كه در مژده براى ماه رمضان وارد شده است، نفرين پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است براى كسى كه در آن ماه، گناهانش آمرزيده نشده باشد، آنجا كه آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس ماه رمضان بر او بگذرد و آمرزيده نشده باشد، خدا او را نيامرزد755. و اين دعا به لحاظ اينكه او (صلى الله عليه و آله و سلم) براى رحمت عالميان مبعوث گرديده است، بشارت بزرگى براى وسعت و گستردگى رحمت و عام بودن آمرزش و غفران در اين ماه مى‏باشد و اگر غير از اين مى‏بود، با اينكه او رحمه للعالمين است، مسلمانى را نفرين نمى‏كرد، هر چند گناهكار باشد756.

282 - نداى منادى شبها و روزهاى ماه رمضان‏

[اى سالك صائم!] منادى خداى از اول ماه [رمضان‏] تا آخر آن ندا مى‏كند [و اين‏] چيزى است كه مانندش درباره هيچ ماهى نيامده است و آنچه در باب منادى در ساير ماه‏ها وارد شده است، آن است كه فقط در ثلث آخر شب نداى منادى بلند است، به جز شب‏هاى جمعه كه از اول شب تا آخر شب، منادى حق تعالى ندا مى‏كند و همچنين در ماه رجب عموماً و اما در ماه رمضان، اين نداء از اول ماه تا آخر آن، در تمام شب‏ها و روزهايش وارد شده است‏757.

283 - آثار محسوس به زنجير كشيده شدن شيطان‏

[اى سالك مجاهد!] نقل شده است كه شخصى فايده و نفع زيادى را براى در غل و زنجير بودن شياطين در ماه مبارك رمضان نمى‏ديد، و گويا تصديق و باور كردن آن برايش مشكل بوده و يا مراد از آن را نمى‏فهميده و حال آنكه شيطان در ماه رمضان محبوس است و آثار آن در عالم از جهت كثرت عبادات و خيراتى كه در آن ماه مى‏شود، ظاهر است و كسى را در آن شكى نيست و كسى كه حقيقت شيطان را بشناسد و جهت ارتباط و طريقه تأثير و مداخل او را با بشر بداند، مى‏داند كه همان خوددارى از خوردن و آشاميدن، به خصوص اگر توأم با بستن زبان از بسيار سخن گفتن باشد، سبب منع و جلوگيرى از تصرف شياطين در دل روزه‏دار خواهد بود، همان گونه كه در فرمايش معصومين (عليه السلام) به بعضى از آن اشاره شده است كه: مجارى سير شيطان را به وسيله گرسنگى تنگ كنيد، زيرا شيطان در بدن انسان، مانند خون جريان دارد758...
و به هر صورت، زيادى عبادات و خيرات و قربانى كه در ماه رمضان از عموم مؤمنان ديده مى‏شود، چيزى است كه نمى‏توان آن را انكار كرد. بله اين مطلب نسبت به تمام شياطين و نسبت به تمام مكلفين نيست و اين امر براى اهلش آشكار است، چنانكه در بعضى اخبار مقيد به مرده شياطين759 شده است‏760.

284 - ضرورت جلب نفحات الهى‏

[اى طالب كمال!] شرع و عقل و عرف، همگى به لزوم جلب نفحات پروردگار متعال و استقبال الطاف او در توفيق عبد براى تحصيل قرب و رضاى او به شوق و شكر و ادب، حاكم است و اقل مراتب تعرض‏761 آن است كه عبد جواب منادى در اين ماه [رمضان‏] را به اظهار سپاس و قبول منت و عذر تقصير و ذلت اعتراف، بدهد و براى [فهم چگونگى جواب دادن به اين منادى‏] بهتر آن است كه اين فرشته را، فرستاده عزيز شريف يكى از پادشاهان دنيا تصور كند كه از جانب آن شاه، براى دعوت اين رعيت به مجلس ضيافت پادشاه آمده است و خبر مى‏دهد كه پادشاه، با او در منتهاى لطف، از آمرزش لغزشها و عطاى بخشش‏ها و فرامين حكومتها و خلعت‏هاى گرانبها، بلكه [بالاتر از همه اينها، سلطان‏] در مقام رضا و خشنودى و دعوت، براى مجالس انس و لقاء و قرب و وفاء و مشرف ساختن او در زمره دوستان و اولياء خود مى‏باشد؛ در اين صورت چگونه آن را استقبال مى‏كند؟! و جان خود را در پاى او بذل مى‏نمايد؟! و عزيزترين كس و نفس خويش را درباره او فدا مى‏سازد؟! سپس در نفس خويشتن، عظمت اين پروردگار ودود و سلطان معبود را نسبت به جميع پادشاهان دنيا سنجيده و حق آنچه در اجابت اين دعوت برخود واجب مى‏داند، بشناسد و جوابى كه لايق به حال اوست، انشاء كند و اگر ممكن نشود كه به آنچه مى‏سزد تحرى‏762 كند، آنچه را كه ما در جواب منادى رجب‏763 انشاء نموده‏ايم، با تغيير بعضى از فقرات آن بخواند764.

285 - ضرورت تفكر در ادعيه، براى سالك الى الله‏

[سالك بايد] در دعاهايى كه ائمه (عليه السلام) انشاء فرموده‏اند و مضامين لطيفه آنها تفكر كند كه در تمام آنها فوق حدود بشرى، از فنون علم به اسماء و صفات خداى تعالى و آنچه مقتضى جمال و جلال او، و حق ادب بندگى و عبوديت اوست، مى‏يابد و هر آنچه مناسب مقام او، و اوصاف و احوال او، و كيفيت طلب عطوفت و رحمت و استدلالات و رهنمايى‏هاى لطيف در جلب عفو و كرم و فضل اوست، خواهد يافت و چگونگى اظهار مذلت اعتراف را به درگاه مقدس رأفت و رحمت حضرت حق مى‏يابد. و به جانم سوگند كه اگر آدمى، فكور و با فطانت باشد، آنچه در اين باب از بيانات امامن حق (عليه السلام) صادر گرديده، او را از هر گونه معجزه‏اى در اثبات رسالت و امامت، كفايت و بى‏نياز مى‏كند و هر كسى از اهل علم بخواهد چيزى از عظمت اين امر بفهمد، خودش دعايى يا مناجاتى از پيش خود انشاء كند، بدون اينكه چيزى از دعاها و مناجات آنها دانسته و اقتباسى از آنها كرده باشد و آن را بر آنچه از ناحيه آن ذوات مقدسه (عليه السلام) صادر گرديده است، عرضه دارد [تا ببيند تفاوت از كجا تا به كجاست؟!] در آن حال قدر آنچه را كه آنها بيان كرده‏اند خواهد دانست.
و هر كس كه ذره‏اى معرفت نفس داشته باشد و در بحار دعا و مناجات‏هاى وارده غوص كند، كثرت فنون معارفى كه آن بزرگواران در آنها وديعه نهاده‏اند را تصديق مى‏كند و به حد اعجاز آنها پى مى‏برد.
اين بنده مسكين نادان، عشرى از اعشار آنچه را كه در دعاها و مناجاتهاى آنان بيان شده است، در غير آنها از اخبار مفصله، بلكه در خطب انشاء شده، نيافته‏ام، مگر آن دسته از آنها كه در گفتگوى با حق تعالى در مقام توحيد و تسبيح و حمد او بوده باشد. و براى اين مطلب هم سر و حكمتى به خيالم رسيده است و آن اين است كه اخبار مأثوره‏765 فقط تكلم با مردم است در حالى كه دعاها و مناجات‏ها، سخن گفتن با خداى جل جلاله مى‏باشد و هر كسى كه در گفتگوى با عالم، از علم خود چيزهايى را ظاهر مى‏سازد كه در تكلم با جاهل آشكار نمى‏نمايد.
و خلاصه اين دعاهاى وارده از آن بزرگواران (عليه السلام) گويا جواب آن چيزى است كه در قرآن مبين وارد گشته و به عبارت ديگر، قرآن بالا رفته766 در جواب قرآن پايين آمده است و قرآن، سخن پروردگار تعالى و مناجات او با بنده و رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏باشد و دعاها، كلام و مناجات از طرف رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و اولياء او، با پروردگار تعالى است و حقيقت اين مطلب را جز افراد كم و نادرى نمى‏شناسند767.

286 - شكر نعمت دعا و مناجات‏

[اى طالب مقام روحانيين!] ائمه دين را در اين دعاها [و مناجات‏هاى ]وارده، بر ما منت و نعمت عظيمى مى‏باشد كه زبان سپاس گزاران، از اداى شكر آن عاجز و قاصر است و شكر واجب اين نعمت آن است كه آن را ضايع نسازد، بلكه در عمل كردن به آنها و درست خواندن آنها و تكميل شرايط آنها كوشش نمايند768.

287 - مراقبتهاى سالك هنگام تلاوت قرآن‏

[اى سالك طريق سعادت ابدى!] خداى عزوجل مى‏فرمايد: افلا يتدبرون القرآن‏ام على قلوب اقفالها769. پس كسى كه در قرآن تدبر و تفكر كند، ناچار است كه به قدر تدبرش، معنى كلام و عظمت آن و عظمت گوينده آن را بشناسد و در موقع قرائت آن، دل را حاضر سازد و در آن تدبر نمايد و مرادها و مقاصد آن را بفهمد و خود را از موانع فهم عارى و خالى نمايد و نفس خود را به خصوص نسبت به احكام و مواعظ آن ملزم دارد و در اين حال از آن متأثر گردد و بعد از تأثرش در مراتب فراست خود به عوالم بهيه770 و مقامات سنيه عاليه771 ارتقاء يابد772.

288 - مراد از فهم كلام الهى‏

[بدان اى عزيز كه مراد از] فهم معناى كلام خداى تعالى، اجمالاً اين است كه [سالك قرب الهى‏] بداند قرآن را حقيقتى است غير از عوالم الفاظ و مفاهيم و نقوش، و آن نورى است از انوار خدايى و براى آن در عوالم، مظاهرى است و براى مظاهر آن تأثيراتى است و آن را در عوالم آخرت، صورتى است مانند صورت پيامبران و فرشتگان و بندگان صالح خداوند، و در اين صورتها سخن مى‏گويد و نزد پروردگار تعالى، شفاعت مى‏كند و آن در شفاعت خود، شفيعى است مقبول و شافعى است پذيرفته شده، و صادق و راستگويى است مصدق و تصديق شده و در حقيقت تجلى‏اى است از تجليات خداى جل جلاله‏773.

289 - جدايى ناپذيرى اهل بيت (عليه السلام) از قرآن‏

[بدان اى طالب معارف كه‏] اهل بيت (عليه السلام) قيم قرآنند774 و از قرآن جدايى ندارند775 . 776
[پس مبادا تصور كنى كه قرآن به تنهايى برايت كافى است و تو را به معارف بلند فطرى و حقايق عظيم توحيدى و سعادت ابدى مى‏رساند].

290 - ضرورت بهره‏بردارى سالك از نور قرآن‏

[بدان اى سالك در صراط مستقيم كه‏] بيان هر چيزى در قرآن است و علم ماكان و مايكون777 در آن است و قرآن نورى است كه هر كس به دنبال رضوان و خشنودى الهى برود، خداوند او را به راه‏هاى سلام و سلامت، هدايت فرمايد و آنها را به امر خدا از تاريكى‏ها بيرون آورد و به راه راست رهنمايى نمايد. بلكه حقيقت قرآن در بعضى عوالم با حقيقت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و خلفاء طاهرين او (عليه السلام) اتحاد دارد، چنانكه [اين حقيقت‏] از گفتار اميرالمؤمنين (عليه السلام) مكشوف مى‏گردد، كه فرمود: انا القرآن الناطق778؛ (من قرآن ناطق هستم)779

291 - شرط دستيابى به معارف قرآن‏

[اى عزيز!] براى قرآن حقيقتى است و حقيقت آن به گونه‏اى است كه اين علوم [ظاهرى‏] به كنه معرفت آن نمى‏رسد و چنان است كه خداى عزوجل فرمود: لا يمسه الا المطهرون780. يعنى آن را مس نمى‏كند و به كنه آن دست نمى‏يابد، مگر آن كسانى كه از رجس معاصى [و تعلق دل به غير معبود] پاك و طاهر باشند781.

292 - ضرورت كسب حضور قلب در هنگام تلاوت‏

[اى طالب فهم لطائف قرآن!] معرفت به حقيقت قرآن، ملازم با معرفت عظمت آن است و شناخت عظمت آن هم ملازم با عظمت گوينده و متكلم به آن است و كسى كه به اين پايه از معرفت و شناخت كتاب الهى برسد، بايد در هنگام تلاوت آن، حضور قلب داشته باشد و در قرائت و خواندن آن تدبر نمايد و سعى در فهم مرادات و اشارات و لطائف آن داشته باشد كه همانا در اين كار، خير بسيار و سود بى شمارى است، زيرا در قرآن علم مبدأ و معاد كه همان علم به خدا و ملائكه و كتب و رسل او روز واپسين مى‏باشد و در آن انواع علوم به حقايق اشياء، همانطورى كه حقيقت آن است، وجود دارد782.

293 - طريقه تدبر در آيات قرآنى‏

[اى عزيز!] بى‏مورد نيست كه ما اشاره به مسئله‏اى از وجوه تدبر در قرآن و استفهام از آن كنيم كه براى خواهان تذكر، تذكره و پندى باشد و لذا گوييم: چون آدمى مثلاً سوره الواقعه را قرائت مى‏كند و به آيه افرايتم الماء الذى تشربون783 مى‏رسد بر اوست كه تنها نظر را به طعم آب آشاميدنى نيندازد، بلكه در آن آب در جهاتى تدبر كند و از آن جمله، تدبر نمايد كه همه اشياء از آن متكون مى‏گردند و مثلاً تفكر كند كه يك آب چگونه هم گياه و هم دانه و هم انسان و هم حيوان مى‏شود. سپس در اجزاء انسان فكر نمايد، هم اجزاء ظاهره او از استخوان و گوشت و غير آن، و هم چشم و گوش و غير آن، و هم قوا و اخلاق كريمه و اخلاق رذيله انسانى و آثار آنها در دنيا و آخرت تا برسد به مراتب عقول انسانى؛ و به عقل مستفاد784 واقف گردد و در آن تفكر نمايد تا ببيند كه گويى آن، عالم مستقلى در برابر اين عالم و عالمى صغير است، بلكه آن را عالمى كبير ببيند.
سپس به مبدأ آب برگردد و چنانكه در قرآن است آن را از آثار رحمت خدا بداند و بعد بنگرد كه رحمت، از صفات است و در صفات، متصف را مشاهده كند و اين نوع از تدبر، از مبادى علم مكاشفه است و شايد چون شخص تدبر كننده، فكرش غرق در اين مطلب شود، ببيند چيزى را كه به واسطه آن تصديق كند قول حضرت صادق (عليه السلام) را كه: من چيزى را نديدم، مگر اينكه خدا را پيش از آن و با آن و بعد از آن ديدم785.
و از تفكر مفيد در استفهام، فكر در احوال پيامبران است كه با وجود بودن آنها در عوالم قرب و زلفى786، و نزديكى به خداوند جل جلاله چگونه در دنيا به مصائب و بلايا و انواع آن، از فقر و بيمارى، و آزار ديدن از خلق از قبيل تكذيب و افتراء و دشنام و مضروب و مقتول شدن دچار مى‏شدند؟! و چگونه خداوند در اين دنيا آنان را تأديب و تربيت به بلايا و محن مى‏فرمود؟! تا آنجا كه سيد انبياء با آنكه حبيب خداست بفرمايد: هيچ پيامبرى آنچنان كه من آزار ديده‏ام، آزار نديده است787. و درباره هر كدام از اين شئون و مطالب تفكر كن تا امور زير را از آنها استفاده نمايى:
يكى آنكه از آن پى به عظمت خداى جل جلاله ببرى به حيثى كه امثال اين ذوات عظام و پيامبران گرام، در تحت احكام حكمت او مقهورند و او هر چه بخواهد مى‏كند و از كار او پرسشى نمى‏شود.
دوم آنكه بر خدا واجب نيست كه در برابر طاعت تو، همه چيز را طبق اراده و ميل تو انجام دهد.
سوم آنكه چون تو را در دنيا، مبتلاى به فقر و خوارى و ساير بلايا فرمود، از فضل او نوميد نشوى و هميشه به كرم او اميدوار باشى.
چهارم آنكه هيچ مؤمنى را به بلايا [و ابتلائاتى‏] كه دچار شده است، شماتت نكنى.
پنجم آنكه مؤمنى را كه در دنيا به ذلت و خوارى و فقر دچار شده است، تحقير نكنى و كوچك مشمارى، چرا كه شايد خداوند او را به جهت بزرگوارى و كرامتش مبتلا ساخته است.
ششم آنكه پستى دنيا را در نزد خدا ببينى و دنيا را بزرگ مشمارى، بلكه تو هم دنيا را حقير و كوچك بدانى و خود را در حسرت آنچه از دنياى تو فوت شده و مى‏شود، مكشى و زجر مكشى.
هفتم اگر دنيا به تو رو كند، آن را دورى خود از درجه مقربين بدانى و چون به تو پشت كند، حمل بر شعار صالحين نمايى. چنانكه به حضرت موسى (عليه السلام) وحى شد كه: چون ديدى فقر به تو رو كرد، بگو آفرين به شعار صالحين و چون توانگرى و غنا به تو رو نمود، بگو گناهى سبب تعجيل در عقوبت من شده است788.
و از جمله امورى كه براى فهم قرآن مفيد است، تدبر در عقوبات اهل معاصى، مانند حدود و تعزيرات شرعى است.
[مثلاً] در بريدن دست به خاطر دزديدن براى دزدى ربع دينار كه يكى از احكام الهى است، همانا براى عاقل، موجب خوف عظيمى از اين جنايات بزرگى خواهد بود كه در حركات و سكنات او در هر روز از معاصى قلب و قالبى باطنى و ظاهرى وارد مى‏گردد، [كه اگر مجازات ربع دينار چنين باشد، مجازات او با اين بار سنگين چه خواهد بود!].
و از جمله امورى كه در فهم كتاب الهى مفيد است، تدبر در احوال هلاك شدگان از امم پيشين [و] در اعمال و عقاب آنهاست، چنانكه عيسى - على نبينا و آله و عليه السلام - درباره اعمال بعضى از امم گذشته كه موجب نزول عذاب گرديد از يكى از هلاك شدگان پرسش نمود. او به آن حضرت جواب داد كه اين جماعت، دنيا را مانند دوستى كودك به مادر، دوست داشتند و با بيم كم و آرزوى دراز، فرمان اهل گناه را مى‏بردند و در غفلت لهو و لعب بودند. و آن حضرت از كيفيت عذاب و هلاك آنها پرسيد؟ جواب داد: شب كرديم در عافيه789 و صبح كرديم در هاويه؛ فرمود: هاويه كدام است؟ عرض كرد: كوهى است از آتش كه تا روز قيامت بر ما افروخته مى‏شود. فرمود: شما چه گفتيد؟ و به شما چه گفته شد؟ عرض كرد: ما گفتيم ما را به دنيا برگردانيد تا زهد اختيار كنيم؛ به ما گفتند: شما دروغ مى‏گوييد. فرمود: چرا شخص ديگرى غير از تو از بين آنها با من سخن نمى‏گويد؟ عرض كرد: يا روح الله! آنها را با دستهاى ملائكه غلاظ و شداد790 دهنه‏اى از آتش به دهانشان زده‏اند و من در بين آنها بوده‏ام، ولى از آنها نبوده‏ام و چون عذاب نازل شد، من هم با آنها گرفتار شدم و اينك به مويى بر لب جهنم آويزانم، نمى‏دانم كه آيا در آن خواهم افتاد يا از آن نجات خواهم يافت؟!!791
و در معصيت اصحاب سبت792 و عذاب نازله بر آنها كه به صورت بوزينه و خوك مسخ شدند، تفكر نما و سپس در هلاكت آنها انديشه كن، آنگاه در اعمال خود بينديش كه آيا مطمئن هستى كه در عمل تو، مانند اعمال آنها يافت نمى‏شود؟!
و امثال اين تفكرات، صلحاء و اولياء را مانع مى‏شد كه با اطمينان و دل آرام بخوابند و مى‏گفتند: چگونه بخوابد كسى كه از بلا ترسان است؟! و همچنين در هر روز، چند مرتبه صورتهاى خود را بررسى و وارسى مى‏كردند كه ببينند حال آن چگونه است؟! آيا از تاريكى گناهان سياه شده يا بر حال خودش باقى مانده است؟!793

294 - موانع فهم قرآن و ضرورت رفع آنها

[اى سالك طريق معرفت!] كسى كه مى‏خواهد قرآن را بفهمد، واجب است كه خود را از موانع فهم خالى سازد و الا حق انتقاع را از قرآن نمى‏برد [و آنگونه كه بايد از قرآن استفاده نخواهد كرد]؛ بلكه اگر از موانع فهم خالى و عارى نگردد، زيان هم خواهد برد. و براى موانع فهم وجوهى شمرده‏اند كه عبارت است از:
اول: مقيد شدن در ادا كردن دقيق حروف از مخارج آن و حفظ حدود محاسن تجويد. و اين مطلب مانع از تدبر در معانى آيه مى‏شود و طلب فهم براى او ممكن نخواهد شد.
من مى‏گويم كه اين حق است، الا آنكه از موانع استفهام نيست، بلكه از موانع تدبرى است كه آن تدبر، از اسباب استفهام و طلب فهم است.
دوم: اينكه صفت و خلقى از اخلاق رذيله و صفات خبيثه در قارى باشد كه موجب طبع قلب [و زنگار دل‏] از فهم معانى قرآن شود، چنانكه بعضى از آيات دلالت بر آن دارد، مانند: كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار794؛ و در جاى ديگر فرمايد: و مايتذكر الامن ينيب795؛ (پس اين صفات، در قلب توليد كدورت و تيرگى مى‏نمايد كه مانع از فهم حقايق اشياء مى‏شود، نظير زنگارى كه بر روى آينه، مانع از ديدن صورتها در آن مى‏گردد و شكلها را به خوبى منعكس نمى‏كند.
سوم: اينكه معتقد به امر باطلى باشد و آن را براى خويشتن، مذهب اتخاذ نموده و ماوراء اعتقاد خود را كفر يا ضلال بپندارد. اين امر نيز از موانع فهم است، زيرا قبل از آنكه قلب به سبب قرآن روشن و نورانى شود تا بتواند حق را ببيند، آن را كفر پنداشته و به رد و تأويل و توجيه آن مى‏پردازد و مادامى كه چنين تعصب باطلى در او موجود باشد، هرگز به حق هدايت نمى‏شود.
چهام: آنكه در تفسير آيه، تفسير ظاهرى را بيابد و معتقد شود كه مراد خدا، منحصر به آن است و برداشتى غير از اين معنا، تفسير به رأى و حرام مى‏باشد796.

295 - مستى سالك از جام معارف قرآن‏

[اى سالك طريق قرب حضرت جانان!] چون قارى به حقيقت قرآن و عظمت آن عارف شود به ناچار براى او مرادهاى خداوندى بر حسب مقام او در دين، تجلى خواهد نمود و چون از اين چشمه جامى بنوشد، او را مست مى‏كند و چون از تجليات معارف ربانى مست شود، دل او به اختلاف آيات به آثار مختلفه‏اى متأثر مى‏گردد و براى او به حسب هر معنا، حال و وجد و سرورى حاصل مى‏شود، زيرا او مى‏بيند كه گويا طرف خطاب هر آيه، خود اوست يا در حق او نازل شده است و او مخصوص به آن آيه است؛ بنابراين دل او به حزن يا سرور، به بيم يا اميد، به توكل يا تسليم، به توحيد يا رضا، متصف مى‏گردد و به حسب خود به وسيله پناه بردن و استغفار و اعتراف و توبه و دعا و شكر و تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير، به حسب احوال حاصله او در تأثراتى كه پيدا كرده است، جواب آيات را مى‏دهد. يعنى چون بيم بر او غلبه كند، از هر خير و سعادتى كه در آن آيه براى بندگان شايسته خدا مذكور است، تبرى حاصل مى‏شود و از بدبختى خود به پروردگار خويش پناه مى‏برد.
و چون اميد بر او غالب شود، براى رسيدن به مقام اعلى از مقامات كاملين و عارفين و مقربين، تشويق مى‏گردد و از خدا مى‏خواهد كه او را بركات وحى و نفحات پروردگار، آنچه باعث ارتقاء اوست، براى او حاصل مى‏شود و منتج به نيتجه مى‏گردد و مى‏رسد به جايى كه گويى خدا با او سخن مى‏گويد و مخاطب آيه، اوست و گويا به قلب خود مشاهده مى‏نمايد كه خداوند با الطاف خود، او را مخاطب ساخته و به انعام و احسان خويش با او مناجات مى‏فرمايد و حال او، حالت تعظيم و شنوايى و فهم و حياء خواهد بود.
سپس اگر توفيق با او مساعدت كند كه شكر اين نعمت را چنانكه سزاوار است به جاى آورد و اين عنايت را آنطور كه سزاوارتر است استقبال كند، خداى تعالى در انعام او مى‏افزايد و مقام بهتر و بالاترى به او عطا مى‏فرمايد؛ و حالت او مانند كسى است كه گوينده را در سخن، و صفات را در كلمات مى‏نگرد چنانكه امام صادق (عليه السلام) بنا به روايتى كه در توحيد صدوق از آن حضرت روايت شده اشاره فرمودده است كه: ان الله تجلى لعباده فى كلامه و لكن لا يبصرون؛797 (همانا خداوند در كلام خود براى بندگان خويش تجلى فرموده است و لكن آنها نمى‏بينند) پس در اين حال، او فقط متوجه گوينده است و به خويشتن يا قرائتش و يا چيزهاى ديگر، ابداً توجهى ندارد798.

296 - دستورالعملى براى جبران روزه‏هاى ماه رجب‏

[اى سالك مراقب!] اين كه در روايت به جاى روزه ماه رجب [براى كسى كه به علت ضعف يا بيمارى و يا عذر شرعى مثل مسافرت و يا زنى كه پاك نيست و از روزه گرفتن محروم شده است‏] صدقه‏799و تسبيح‏800، بدل قرار داده شده است‏801، ظاهراً ترتيب، مراد است (يعنى اگر نتوانست روزه بگيرد، صدقه بدهد و اگر نتوانست صدقه بدهد، تسبيح بگويد) ليكن سيد بن طاووس (قدس سره) تسبيح را براى معسر يعنى كسى كه قادر بر صدقه دادن نباشد و صدقه را براى موسر، يعنى كه قادر به دادن صدقه باشد، قرار داده است‏802. ولى اولى و بهتر آن است كه معسر در صورت امكان [علاوه بر تسبيح‏]، صدقه هم بدهد و موسر، اين صدقات را در مال خود با تسبيح جمع نمايد [و علاوه بر صدقه دادن، تسبيح هم بگويد.]803

297 - ضرورت تطهير مال بر سالك صائم‏

[اى عزيز!] از مراقبات ماه رمضان بعد از تطهير دل به توبه صادقه، تطهير خوراك و آشاميدنى و مكان و لباس، بلكه آنچه روزه‏دار در آن متصرف است به وسيله دادن خمس مال است و خداوند در تطهير مال به دادن خمس خشنود مى‏گردد، چنانكه در اخبار وارد شده است‏804 و اولى آن است كه در اول ماه، اين محاسبه را بنمايد و خمس آن را بدهد تا تصرفات و قوت و غذاى او از حلال باشد805.

298 - رمضان، اول سال سالك‏

[اى سالك مراقب!] همانا اخبار و روايات مستفيض وارد شده است در اينكه ماه رمضان، اول سال [سلوك معنوى سالك‏] مى‏باشد و اگر اين ماه سالم شد، تمام سال به سلامت خواهد بود806. [و كسى كه در ماه رمضان سلامتى روحى پيدا كند و توشه معنوى خود را از اين ماه بردارد، در تمام سال از سلامت معنوى برخوردار مى‏گردد]807.

299 - مراقبه سالك در دعا

[بدان اى طالب مقام مقربين كه‏] از الزام لوازم دعاء و اوجب واجبات آن اين است كه [سالك داعى‏] بداند كه چه مى‏گويد؟! و حالت و صفتش، مخالف آنچه با زبان به خدا عرض مى‏كند نباشد و در دعوى خود دروغگو يا غافل شمرده نشود و يا نعوذبالله، استهزاء كننده نسبت به مولاى خود محسوب نگردد؛ زيرا اين كار در حكم عقل، نزديك به كفر بلكه حقيقت آن، كفر به خداى عظيم و بزرگ مى‏باشد808.

300 - ضرورت اتصاف سالك به حقيقت دعا و مناجات‏

[بدان اى عزيز كه‏] بر سالك سزاوار است كه در حالت خويش جستجو نمايد و در نشاط و كسالت، و شغل و كار و فراغت، و ضعف و قوت خود، نسبت به نوافل و مستحبات تأمل كند و از آنها بعد از مراعات حالت خود، افضل فالافضل را اختيار نمايد809.

303 - حالتى كه باعث نجات سالك مى‏شود

[اى سالك!] چون دل بنده حالى پيدا كرد و در حال دعا، بر خويش الويل810 گفت و در آه و واى خود بياد آورد كه گناهان او به گونه‏اى است كه اگر زمين به آن دانا شود، او را خواهد بلعيد و اگر كوه‏ها به آن مطلع گردند، او را سنگباران خواهند كرد و اگر دريا بدانند، او را غرق خواهند ساخت، چنانكه اين مطالب در بعضى از دعاها ذكر شده است؛ اين حالتى است كه به گمان من، اگر براى ابليس حاصل شود، او را نجات مى‏دهد، چه رسد به مؤمن و مسلمان، به خصوص آنكه ترس و اضطراب او از غضب مولايش، سخت‏تر از اضطراب او از عذاب آتش باشد و اين حال خوش [و گران بهايى‏] است كه در قلبى پيدا نمى‏شود، مگر اينكه خدا از او راضى و خشنود مى‏گردد811.

304 - وظيفه سالك هنگام كسالت در عمل و عبادت‏

[اى مريد راه آخرت!] اگر عمل كننده به عبادات، بعضى اوقات كسل شود و براى او نشاطى در كار نباشد، بر اوست كه مواظب و مراقب حال خود شود. پس اگر در اين حال گمان برد كه اگر مشغول به عمل شود ولو به تعمل (و وادار كردن خود به كار) حالى براى او پيدا مى‏شود، اشتغال را از دست ندهد و عمل را ترك نكند تا آنكه شيطان پست فطرت، بر او تمكن و تسلط نيابد؛ زيرا اگر انسان، عمل را به مجرد كسالت ترك كند، اين كار منجر به ترك كلى خواهد شد.
[سالك‏] بايد تأمل و كوشش در حال خود كند، پس اگر ديد به ترك عمل، شوقش در آينده زيادتر مى‏شود، ترك كند و خويشتن را عادت به عمل در حالت كسالت ندهد و اگر ببيند ترك آن، باعث ترك عمل ديگرى مى‏شود، پس بايد به عمل بپردازد و ترك ننمايد. و بسيارى از اوقات است كه سالك به ضجر و كسالت و دلتنگى، داخل عملى مى‏شود و سپس حالش در اثناء عمل، فوق آرزو و انتظارش نيكو مى‏گردد و بيش از حد تصورش نشاط پيدا مى‏كند.
و بر سالك است كه در اجتهاد و كوشش خود بر اينكه ترك را بر عمل ترجيح دهد، خطا نكند؛ زيرا كسالت براى نفس، از عسل شيرين‏تر است و به همين جهت گاهى او را در معرفت حق واقع، نابينا مى‏سازد و واقعيت را آنگونه كه هست نمى‏بيند812.

305 - وظيفه سالك در دعا براى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف)

[اى محتاج الطاف مجراى فيض الهى!] از مهمترين دعاها در خلال شب و روز، دعا براى ولى امر الهى و خليفه پروردگار، بقيه الله فى ارضه و حجته على بريته، امام زمان - ارواحنا و ارواح العالمين فداه - مى‏باشد و [سالك مراقب آن حضرت‏] بايد در دعاى خود بگويد: اللهم ارنا فيه و فى اهل بيته و شيعته و رعيته و عامته و خاصته ما يأمل، و فى اعدائه ما يحذرون و من علينا بطاعته و رضاه و الحقنا بشيعته المقربين و اوليائه السابقين و صل عليه و على آبائه الطاهرين بجميع صلواتك يا ارحم الراحمين؛ (خدايا! به ما بنمايان در او و اهل بيتش و پيروان و عامه و خاصه‏اش، آنچه را كه آرزو دارد و در دشمنانش، آنچه را كه از آن پرهيز مى‏كنند و بر ما با بدست آوردن فرمان بردارى و خشنوديش منت گذار و ما را به شيعيان مقرب و دوستان قديمى‏اش ملحق‏ساز و بر او و پدران پاكش درودى كامل فرست، اى مهربان‏ترين مهربانان)813.

306 - حق‏شناسى سالك در دعا

[اى عزيز! سالك بايد] برى پدر و مادر خويش دعا كند و براى آنهااستغفار و طلب آمرزش نمايد و براى معلمين و برادران دينى و خويشاوندان و همسايگان و هر كسى كه بر او حقى دارد و براى تمام مؤمنان، دعا و استغفار كند و آنها را در دعا، با خود شريك سازد814.

307 - صورت اعمال در عوالم غيب‏

[اى برادر عزيز!] قرآن و اخبار رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) شاهد بر تأثير طهارات، در عوالم مكلف است؛ تأثيرى كه حكمت الهى اقتضاى واجب كردن بعضى و مستحب ساختن بعضى ديگر را نموده است و در بعضى اخبار رسيده است كه براى آن اعمال، نورى در عوالم غيب است كه به صاحب آن سود مى‏بخشد، به خصوص در روز قيامت.
و از بعضى اخبار دانسته مى‏شود كه براى آن اعمال صورتهاى خاصه‏اى است، مانند صور اعيان و اشخاص كه روز قيامت به اين صور جلوه‏گر مى‏شوند و دست صاحب خود را گرفته و از آتش نجات مى‏دهند و از هلكات رهايى مى‏بخشند و از يكى از كاملين حكايت شده است كه در اين دنيا براى آنها نورى كشف مى‏شود كه روشنايى آن را به خوبى به چشم مى‏بيند. لذا اگر تو به خدا و انبياء و كتب او و روز واپسين تصديق دارى، پس چگونه به آنچه آنها از عالم برزخ، و همچنين اين خواص خبر داده‏اند، معتقد نباشى؟! زيرا اخبار متواتر است كه براى اعمال و حركات در عوالم غيب، صورتها و حيات و شعورى است كه مى‏آيند و مى‏روند و سخن مى‏گويند و براى صاحب خود شفاعت مى‏كنند و او را از اهوال و ترسها ايمن مى‏دارند و با او مصاحبت و مؤانست مى‏نمايند815.

308 - تفاوت مقصد افطار كنندگان‏

[اى سالك صائم!] كسى كه روزه و امساك او از خوردن و آشاميدن و بعض موانع فقهى، از ترس عقاب و شوق به بهشت باشد و روزه خود را تكليفى براى خود از جانب خداى جل جلاله بداند، به ناچار افطارش هم براى دفع سختى گرسنگى و رهايى از بند تكليف، يا فقط به خاطر شهوت غذا هنگام برداشته شدن تكليف خيالى و تصورى مى‏باشد. و كسى كه روزه او، از آنچه خداى جل جلاله از افعال و حركات، حرام فرموده براى تحصيل رضاى پروردگار خود و وصول به درجات بالا باشد، به ناچار افطار او نيز از بعض آنچه از آن روزه داشته به اذن مولاى خود و امتثال امر او و نيرو يافتن براى عبادات و تحصيل معرفت و كمالات، با لذت بردن از خوردنى و آشاميدنى، توأم مى‏باشد.
و آن كس كه روزه او از اين جهت و از هر چيزى باشد كه او را از غير خدا باز دارد، مثلاً از افكار پست، هر چند مباح باشد؛ افطار او نيز براى خدا و در راه رضاى خدا و با خدا، يعنى لله و فى الله وبالله خواهد بود و افطار اهل اين درجه سوم، تصور نمى‏شود كه براى شهوت و زايد بر حد قوت و شاغل از حضور باشد816.

309 - لذت حقيقى براى سالك در هنگام افطار

اى مسكين! بنگر كه افطار و خوردنت از حلال، اگر براى مجرد شهوت باشد، فقط شباهت به خوردن حيوانات خواهد داشت به ويژه اگر پرخورى كنى، و بدتر از آن اينكه اين خوراك، از حرام باشد.
و اگر براى بردن فرمان خدا و نيرو گرفتن براى عبادات و تحصيل قرب خدا باشد، همانا مشابه با اعمال انبياء و اولياء و ملائكه مقربين خواهد بود. پس آنچه برايت شيرين و لذت بخش است اختيار كن؛ اگر براى آنان در هنگام خوردن غذا، لذت بردن از جهت طبع هم فرض شود، همين لذت هم از آميختگى به لذت بردن از قصدهاى عاليه و نيتهاى فاخره نيز خالى نخواهد بود، همچنانكه نظرشان به اين دنيا و تنعمشان از آن و گشت و گذارشان در آن نيز تماماً مخالف با رفتار عامه مردم مى‏باشد، زيرا با اينكه در اين دنيا هستند و ضروره متنعم به نعمتهاى دنيا و بهره‏مند از آن هستند؛ ولى در عين حال فارغ از دنيا و مشغول به حمد و ثناى خدا هستند؛ يعنى آنان نظر به نعمتها مى‏كنند، ولى نه از اين جهت كه نعمت است، بلكه از اين جهت در آنها مى‏نگرند كه آنها از خدا هستند و در آن منعم و بخشنده نعمت را مى‏بينند و از اين جهت لذت مى‏برند817.

310 - ضرورت التزام سالك به قرائت سوره قدر در افطار و سحر

[اى سالك راه قرب!] در روايت است كه هيچ مؤمنى روزه نمى‏گيرد و در موقع سحرى و افطارش سوره انا انزلناه را نمى‏خواند، مگر اينكه ما بين افطار و سحر، مانند كسى است كه در راه خدا به خون خودش غلطيده باشد818 . 819

311 - شب قدر و انسان‏هاى بلند نظر

[اى عزيز!] صاحبان همت عالى و انسانهاى بلند نظر، همتشان اين بود كه در شب قدر فرشتگان و مقدراتى را كه از آسمان به زمين فرود مى‏آيند و نازل مى‏گردند ببينند؛ بنابراين چرا ما براى عبادت در چنين شبى، همت ننمايم؟! اگر چه به خوبى نمى‏دانيم كه كدام شب است‏820.

312 - معناى رؤيت و لذت شب قدر

[اى عزيز!] اگر بگويى كه معنى رؤيت شب قدر چيست؟ و معنى لذت آن كدام؟ گويم عبارت است از كشف چيزى كه در آن از نزول امر و فرود آمدن مطالب مهم بر زمين واقع مى‏شود821، همچنانكه براى امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در آن شب مكشوف و آشكار مى‏گردد و اگر براى اين اجمال توضيحى بخواهى، بدان كه خداى را در مابين دو عالم ارواح و اجسام، عوالمى است كه به نام عوالم مثال و برزخ ناميده مى‏شوند و آن عالم، بين دو عالم است و آن نه تنگ و تاريك مثل عالم اجسام و نه فراخ و نورانى مانند عالم ارواح است زيرا عالم ارواح برهنه از هرگونه كدورت ماده و تنگناى صورت و مقدار است و عالم اجسام مقيد به ماده و صورت است و عالم مثال مجرد از ماده و مقيد به صورت و مقدار و مشتمل بر عوالم بسيار است و هر موجودى كه در عالم اجسام است براى آن، صورتهاى مختلفه‏اى در عوالم مثاليه است، غير اين صورتى كه در عالم اجسام دارد و تمام آنچه در اين عالم است، همانا بعد از وجود آن، در دو عالم اول‏822 به وجود مى‏آيد، آن هم به گونه‏اى كه مناسب با آن دو عالم است، بلكه منشأ هر موجودى در عالم مثال، از خزائن و گنجينه‏هاى الهى مى‏باشد كه خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است: و ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه823 و هر جسم و جسمانى‏824 كه در اين عالم اجسام است از عالم مثال به سوى آن نازل مى‏شود و واسطه نزول آن فرشتگان خدا هستند.
و آنچه اخبار بر آن دلالت دارد آن است كه احكام تمام سال، از تقدير ارزاق موجودات اين عالم و آجال‏825 آنها در شب قدر به زمين نازل مى‏شود. و اين مطلب براى كسى كه خليفه خدا در زمين است، در اين شب منكشف و آشكار مى‏گردد و انكشاف و هويداشدن نزول امر توسط ملائكه براى آن حضرت رؤيت شب قدر ناميده مى‏شود و لذت اين كشف و مشاهده نزول امر و فرود آمدن ملائكه را، فقط اهل آن اداراك مى‏كنند. و شايد ارائه ملكوت آسمانها و زمين به حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) از همين قبيل بوده است‏826.
و هر انسانى نصيب و بهره كاملى از اين عوالم دارد كه مخصوص به خود اوست و اغلب مردم از عوالم مثالى خودشان غافلند و از غفلت خودشان نيز غافلند و همچنين از عوالم روحانى خودشان؛ مگر كسى كه خدا بر او منت نهاده و به معرفت نفس و معرفت عالم مثال از طريق معرفت نفس آگاه شده باشد؛ زيرا حقيقت نفس از عالم ارواح است و هر كس حجاب ماده از پيش روى روح و نفس او برداشته شود و نفس خود را مجرد از ماده در عالم مثال بنگرد، براى او انتقال به حقيقت روح مجرد از صور نيز آسان مى‏گردد و اين معرفت نفس، همان مراد از فرمايش آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه: من عرف نفسه فقد عرف ربه827؛ (هر كسى خويشتن را شناخت، محققاً خداى خود را شناخته است) و وجه ارتباط معرفت نفس، به معرفت پروردگار را نخواهد دانست، مگر كسى كه موفق به اين معرفت و شناخت شده باشد828.

313 - بركات پذيرش خالصانه دعوت مؤمن‏

[اى سالك طريق قرب! گاهى انسان‏] مخلص، از قبول دعوت مؤمن و حضور در مجلس او و افطار كردن با او به حد و اندازه‏اى منتفع مى‏شود و سود مى‏برد كه ديگران با عبادت سالها به اين مقدار، سود نخواهند برد.829

پى‏نوشتها:‌


745) المراقبات؛ ج 1 ص 271 و 272.
746) المراقبات؛ ج 1 ص 272 و 273.
747) بحارالانوار؛ ج 41 ص 133؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد؛ ج 1 ص 488.
748) المراقبات؛ ج 1 ص 279.
749) المراقبات؛ ج 1 ص 281.
750) المراقبات؛ ج 1 ص 282.
751) المراقبات؛ ج 1 ص 283.
752) المراقبات؛ ج 1 ص 284.
753) وسائل الشيعه؛ ج 10 ص 164.
754) المراقبات؛ ج 1 ص 285 - 287.
755) اقبال الاعمال؛ ص 270.
756) المراقبات؛ ج 1 ص 294.
757) المراقبات؛ ج 1 ص 295.
758) مجموعه ورام؛ ج 1 ص 101؛ بحارالانوار؛ ج 60 ص 332 و ج 67، ص 42.
759) الكافى؛ ج 4 ص 67؛ وسائل الشيعه؛ ج 10 ص 310؛ بحارالانوار؛ ج 60 ص 205 و 261. شياطين مارد و مريد، شياطينى از جن و انس هستند كه از خيرات و نيكى‏ها عارى و بى بهره‏اند و هيچ خبرى در آنها نيست.
760) المراقبات؛ ج 1 ص 296 و 297.
761) قرار گرفتن در مسير نفحات الهى.
762) در طلب امر بهتر و صواب‏تر بودن.
763) ملك داعى.
764) المراقبات؛ ص 297 و 298.
765) رواياتى كه از معصومين (عليه السلام) نقل شده است.
766) عارف كامل واصل، آيه الله ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى قدس الله نفسه در اينجا از دعا تعبير به قرآن مرفوع فرموده و عارف كامل مرحوم آيه الله شاه آبادى، استاد عرفان حضرت امام خمينى قدس سرهما دعا را تعبير به قرآن صاعد نموده است. صحيفه نور؛ ج 19 ص 32.
767) المراقبات؛ ج 1 ص 301 - 303.
768) المراقبات؛ ج 1 ص 303.
769) آيا به آيات قرآن نمى‏انديشيد؟ يا مگر بر دلهايشان قفل‏هايى نهاده شده است؟). سوره محمد؛ آيه 24.
770) روشن و تابان.
771) بلند مرتبه و رفيع.
772) المراقبات؛ ج 1 ص 304.
773) المراقبات؛ ج 1 ص 304 و 305.
774) الكافى؛ ج 1 ص 168؛ وسائل الشيعه؛ ج 27 ص 176؛ بحارالانوار؛ ج 23 ص 17.
775) قد تواتر بين العامه و الخالصه عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) انه قال: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض. وسائل الشيعه؛ ج 27 ص 33؛ بحارالانوار؛ ج 2 ص 285.
776) المراقبات؛ ج 1 ص 305.
777) دانش آنچه بوده و خواهد بود.
778) احقاق الحق؛ ج 7 ص 595 و ج 32 ص 67؛ عبقات الانوار؛ ج 10 ص 594. تفسير المحيط الاعظم؛ ج 1 ص 214؛ تفسير الصراط المستقيم؛ ج 3 ص 118.
779) المراقبات؛ ج 1 ص 305 و 306.
780) سوره واقعه؛ آيه 79.
781) المراقبات؛ ج 1 ص 306.
782) المراقبات؛ ج 1 ص 306.
783) آيا آبى را كه مى‏نوشيد ديده‏ايد؟). سوره واقعه؛ آيه 68.
784) عقل مستفاد چهارمين مرتبه عقل (قوه ادراك كليات) است، در اين مرتبه، نفس، تمام معقولات بديهى و نظرى را كه به دست آورده و با حقايق عالم بالا و عالم پايين مطابق است، تعقل مى‏كند، بدين نحو كه همه آنها نزد وى حاضر است و نفس بدون هيچ مانع مادى به همه آنها توجه دارد. در نتيجه نفس در اين مرتبه، يك عالم علمى است شبيه عالم عينى.
اين مرتبه را از اين رو عقل مستفاد ناميده‏اند كه نفس در آن، علوم را از عقل ديگرى كه بيرون از نفس انسانى است و عقل فعال ناميده مى‏شود، كسب مى‏كند. نفس انسانى هنگامى بدين مقام مى‏رسد كه تجردش تام گشته باشد و به تدبير بدن اشتغال نداشته باشد. نهايه الحكمه؛ ص 248؛ شرح مصطلحات فلسفى؛ ص 99.
785) علم اليقين؛ ج 1 ص 49، عن على (عليه السلام).
786) قرب؛ منزلت؛ درجه.
787) بحارالانوار؛ ج 39 ص 56.
788) الكافى؛ ج 2 ص 263؛ بحارالانوار؛ ج 13 ص 325 و 338 و 340.
789) تندرستى؛ صحت كامل.
790) خشن و سختگير. سوره تحريم؛ آيه 6.
791) بحارالانوار؛ ج 14 ص 322.
792) منظور از اصحاب سبت قومى از يهود است كه در روز شنبه از دستور الهى تجاوز مى‏كردند و خداى متعال لعنتشان نموده، در نتيجه به صورت حيواناتى مسخشان كرد. الميزان؛ ج 4 ص 367. داستان اصحاب سبت در آيه 66 سوره بقره و آيه 47 سوره نساء و آيه 163 سوره اعراف آمده است.
793) المراقبات؛ ج 1، ص 307 - 312.
794) اينگونه خدا بر دل هر متكبر و زورگويى مهر مى‏نهد). سوره غافر؛ آيه 35.
795) و جز كسانى كه به خدا رجوع پى در پى دارند كسى متذكر نمى‏شود). سوره غافر؛ آيه 13.
796) المراقبات؛ ج 1 ص 312 - 315.
797) لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه و لكنهم لا يبصرون. بحارالانوار؛ ج 89 ص 107؛ مفتاح الفلاح؛ ص 372.
798) المراقبات؛ ج 1 ص 315 - 317.
799) براى هر روز، يك قرص نان با يك مد طعام به فقير بدهد.
800) براى هر روز ماه رجب، صدبار بگويد: سبحان الاله الجليل، سبحان من لا ينبغى التسبيح الا له، سبحان الاعز الاكرم، سبحان من لبس العز و هوله اهل؛ (پاك و منزه است خداى با جلالت؛ پاك و منزه است آن خدايى كه تسبيح جز براى او سزاوار نيست؛ پاك و منزه است خداى عزيز با اكرام؛ پاك و منزه است آن خدايى كه جامه عزت بر اوست و او اهل عزت است). اقبال؛ ص 681؛ بحارالانوار؛ ج 94 ص 31.
801) اقبال؛ ص 637.
802) اقبال؛ ص 637.
803) المراقبات؛ ج 1 ص 163.
804) اقبال الاعمال؛ ص 8؛ تهذيب؛ ج 4 ص 124؛ وسائل الشيعه؛ ج 9 ص 505.
805) المراقبات؛ ج 2 ص 4.
806) اقبال الاعمال؛ ص 4 و 5؛ بحارالانوار؛ ج 94 ص 325.
807) المراقبات؛ ج 2 ص 4.
808) المراقبات؛ ج 2 ص 6.
809) المراقبات؛ ج 2 ص 17.
810) واى بر من!
811) المراقبات؛ ج ص 18.
812) المراقبات؛ ج 2 ص 19 و 20.
813) المراقبات؛ ج 2 ص 21.
814) المراقبات؛ ج 2 ص 22.
815) المراقبات؛ ج 2 ص 25 و 26.
816) المراقبات؛ ج 2 ص 27 و 28.
817) المراقبات؛ ج 2، ص 28 و 29.
818) اقبال الاعمال؛ ص 83؛ بحارالانوار؛ ج 94 ص 344.
819) المراقبات؛ ج 2 ص 29.
820) المراقبات؛ ج 2 ص 31.
821) تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر. سوره قدر؛ آيه 4
822) عالم مثال و عالم ارواح.
823) و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه‏هاى آن نزد ما است). سوره حجر؛ آيه 21.
824) منصوب به جسم.
825) مهلت‏ها.
826) و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض و ليكون من الموقنين؛ (و اينگونه ملكوت آسمان‏ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشند). سوره انعام؛ آيه 75.
827) بحارالانوار؛ ج 2 ص 32.
828) المراقبات؛ ج 2 ص 33 - 36.
829) المراقبات؛ ج 2 ص 38.