314 - همت سالك در تخليص عمل
[بدان اى عزيز كه] همت اولياء همواره مصروف بر تخليص و خالص ساختن اعمال بوده نه
تكثير و زياد كردن آن و اين به خاطر عبرت گرفتن از عمل آدم و ابليس بوده كه از آن
خبيث، عبادت چند هزار ساله رد شد830 و از آدم،
يك توبه خالصانه پذيرفته گشت و سبب برگزيدگى و اصطفاء او شد831
. 832
و مهمترين چيز بر سالكين آن است كه نيات خود را از شوائب ريا درست و خالص سازند تا
به اين علم از فضيحت و رسوايى روز قيامت و حياء و شرم عرض [اعمال] بر خدا، خلاصى
نجات يابند؛ در آن زمان كه به او گفته مىشود: اى فاجر! اى حيلهگر! اى رياكار! آيا
خجالت نكشيدى از اينكه به طاعت خدا زندگانى دنيايى خريدى؟! دل عباد و بندگان را
مراقبت مىنمودى و [در پى به دست آوردن آن بودى و] به نظر سلطان و پادشاه معاد به
ديده استخفاف نگريستى؟! و با دشمنى و بغض نسبت به پروردگار با مخلوقين دوستى كردى
[و حب بندگان را بر بغض خالق مزيت داد؟! ]و با عملى كه [به ظاهر] براى خدا بود خود
را در ميان آنها زينت دادى و آراسته نمودى و به دورى از خدا، خود را به آنان نزديك
مىساختى؟! رضايت و خشنودى آنان را طلب مىكردى و خود را در معرض سخط و خشم خداوند
قرار دادى؟! آيا كسى را پستتر و خوارتر از خدا نيافتى؟!!!
پس وا غوثاه! از اينكه در روز قيامت عباداتش مكشوف گردد و اهل محشر بينند كه او در
عبادات خويش مراقب نظر مخلوق بوده و آن را براى ضعيفان امثال خودش مىآراسته و زينت
مىداده و با فراهم ساختن بغض و دشمنى خدا، خود را مورد محبت مردم قرار داده بوده،
به خصوص اگر واعظ مردم بوده و مردم را پند مىداده و آنان را از ريا نهى مىكرده
است؛ پس به جان خودم سوگند كه اين بسى سختتر و شديدتر از جهنم و عذاب آتش خواهد
بود833.
315 - عالمى كه نبايد موعظه و امامت جماعت را ترك
كند
[بدان اى عزيز كه] اگر شخص عالم، از زمره مردمان قوى و مجاهدى است كه مدتى جهاد
نفس كرده و به سبب طول جهاد، مداخلات پنهانى و سرى و راههاى نفوذ شيطان و اشتباه
كارىهاى نفس را دانسته و شناخته است، بر او لازم است كه امامت جماعت و موعظه را به
كلى ترك ننمايد، زيرا اين دو، خصوصاً وعظ، مورد اهتمام شرع انور مىباشد و هيچكدام
از اعمال حسنه فايده وعظ را نداشته، بلكه هيچ عمل خيرى نيست مگر اينكه از نتايج وعظ
مىباشد834.
316 - وظيفه علماء در تلخيص نيت
[اى عزيز!] بر عالم است كه جداً در خالص كردن نيت و صدق در اخلاص، تلاش و كوشش
نمايد؛ زيرا آفات وعظ و امامت، زياد بوده و كمتر از فضايل و فوائد آن نمىباشد. پس
اگر بعد از مراقبت كامل، بنگرد كه باعث و انگيزه او در عمل، خالص براى امر دينى
است، عمل كند و اگر ديد عكس آن است يا مشوب است يا احراز اخلاص نكرده و مشكوك است،
آن را واگذارد و ترك نمايد و به تحصيل اخلاص و صدق بپردازد و اگر در راه تحصيل صدق
در اخلاص، راستگو باشد؛ البته خداوند او را هدايت خواهد فرمود، چنانكه فرموده است:
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا835
, 836.
317 - طريقه كشف اخلاص در امامت جماعت
[اى عزيز! اگر سالك] بخواهد بداند كه امامتش خالص براى خداست، به پارهاى از طرق
كشف، آن را آزمايش كند و بيازمايد. و از جمله طرق كشف آنكه نفس خويش را ملاحظه كند
و ميل خود را به امامت بنگرد كه آيا آن امامت، از جهت حب جاه و مقام پيشوايى است؟
يا به جهت اطاعت امر خدا و رضاى اوست؟ و اگر ميل خود را به امامت، در صورت كمبود
شماره مأمومين يا كمبود دانايان و عالمان به امامت او ناقص ديد، يا رغبت خود را به
امامت اعيان و اشرف و شاهان، بيشتر از رغبت و ميل به امامت غير آنها ملاحظه نمود،
بايد بداند كه قصد او يا خالص براى جاه و مقام است، يا مشوب و مخلوط به آن است. و
اگر نفس او و شيطانش تسويل و اغوا نمود و گفت: اينكه ميل تو به زيادتى مأموين است،
براى زيادتى ثواب و ترويج امر دين و تعظيم شعائر الله است و همچنين رغبت تو به
پيشوايى اشراف و اعيان، فقط در جهت ترويج امر جماعت و تعظيم شعائر است، به مجرد اين
وسوسه، فريب نخورد تا زمانى كه صدق قصد خود را در تحصيل و به دست آوردن ثواب بيشتر،
ملاحظه كند.
و [از طرق ديگر كشف اينكه بدانى] كه اگر امامت تو از جهات مختلفى بر يك يا دو نفر
اقرب به رضاى خدا، و ثواب آن زيادتر از امامت بر گروهى از مردم مىباشد، آيا رغبت و
ميل تو در اين صورت به اين جماعت اندك، بيشتر از امامت عده زيادتر خواهد بود يا
نه؟!
و همچنين شناخت صدق قصد و نيت تو در ترويج دين و تعظيم شعائر، از اين راه معلوم
مىشود كه اگر فرضاً اين كار به دست غير تو، بيشتر از تو تحصيل مىشود، آيا رغبت و
ميل تو در ترويج و تعظيم به آنچه در امامت خود فرض نمودهاى تفاوت مىكند يا نه؟!
و اگر باز در اين باره هم نفس، تسويل و وسواس نمود به اين كه رغبت تو در ترويج به
امامت خودت به اين جهت است كه مىخواهى سعادت اين عبادت، نصيب تو شود نه ديگران،
زيرا اين عبادات از آن چيزهايى است كه عابدان، در آن مسابقه مىدهند. در اين هم تا
صدق خود را اختبار و امتحان نكردهاى، باز نبايد به آن مطمئن شوى، و امتحان اين هم
بدين طريق است كه فرض كنى اگر به ديگرى اقتدا كنى و اين تعظيم و ترويج محقق گردد،
آيا رغبت و ميل تو به اقتدا نمودن بيشتر از امامت كردن است يا خير؟! و خلاصه اينكه
امر اخلاص و صدق در آن باريكتر از مو مىباشد837.
318 - دستورالعملى به عالمان واعظ
[اى عزيز! عالم واعظ بايد] بداند كه امر وعظ را آفات دقيقه بسيارى بوده و اكثر
آنها از آفات زبان است كه عظماء و بزرگان در احتراز از آن، عجز داشتند و نتوانستند
از آن دورى كنند و خود را ملتزم به سكوت مىنمودند و مطلقاً حكم به تدريج سكوت بر
سخن گفتن مىكردند؛ با اينكه تكلم، قطعاً اشرف از سكوت است، چه تمام خوبىها به
وسيله كلام، نازل و ثابت و محقق مىگردد و به وسيله كلام، خير در بين خلايق جارى
مىشود و خلاصه اينكه بر مجاهد مىسزد كه اولاً در موعظه خود مراقب باشد آنچه را كه
از مراتب صدق و اخلاص در باب امامت جماعت به آن اشاره كرديم، و علاوه بر آن، مراقبت
نسبت به آفات در كلامش داشته باشد تا واقع نگردد در كذب و دروغ بر خدا و سخن گفتن
از روى نادانى و خودستايى كردن [و همچنين] در كلامش ايهام بر فضل و فضيلت خويشتن
نباشد و مردم را اغراى به جهل نكند و فتنهانگيزى ننمايد و به كشتار و غارت و اسارت
و ساير وجوه مضر به حال مسلمانان و گمراه ساختن در عقايد ولو به اينكه مثلاً بخواهد
شبهههاى ابليسى را براى مردمى كه عاجز از دركاند روشن كرده و جواب بگويد، در
نتيجه شنونده به گمراهى بيفتد و كافر گردد.
و همچنين [از آفات وعظ اينكه] در ترسانيدن خلايق و اميدوار ساختن آنها از حد لازم
تجاوز كند و براى مستمعين نوميدى يا غرور به گفتار او حاصل شود، يا بياناتى كند كه
شنونده به وسيله آن در غلو واقع گردد و عقيده بدى درباره انبياء و امامان پيدا كند
[و آن بزرگواران را از حد بندگى خدا بالا ببرد] و هتك آبروى مردم به ويژه خواص را
كند و غيبت گذشتگان را نمايد و بر انبياء و اوصياء و علماء و انبياء و بلكه خداى جل
جلاله به سبب سختگيرى در امر و متنفر ساختن آنها به حمل آنچه را كه تحمل بارگران
آن را ندارند شود. و به حكايت كردن كردارهاى فساق و اشرار، باعث توليد فسق و شرور
گردد و بعضى حيلههاى شرعى ناپسند را به مردم ياد دهد و در منابر به ناز و كرشمه و
[بى پرده سخن گفتن ]بپردازد، به خصوص در جايى كه زنان او را مىبينند و صداى او را
مىشنوند؛ و به تصريح امور قبيحه و زشت در قول و فعل اقدام كند و واعظ بايد بداند
كه تمام اينها از آفات وعظ است و غير از اينها آفات زياد ديگرى هم هست838.
[كه بايد از آنها به خدا پناه برده شود].
319 - ضرورت جديت واعظ در تحصيل مراتب صدق و اخلاص
[اى عزيز!] بر واعظ است كه مراقب مراتب صدق و اخلاص در بيانات خود باشد و فرمايش
خداى تعالى را كه: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم839
را در نظر داشته باشد840.
320 - آنچه بر عالم واعظ لازم است
[اى عزيز! واعظ] بايد اول خود را موعظه كند و پند گيرد، سپس مردم را با رفق و نرمى
و مدارا و حكمت پند دهد و موعظه نمايد و اگر مستمعين را خصوصيتى نباشد؛ [بيش از
آنكه آنان را اميدوار نمايد] آنان را ترسانيده و انذار دهد و اگر در بين آنها كسى
باشد كه ترسانيدن براى او مضر باشد، او را از حضور در مجلس، منع كند يا مراقب حال
او باشد. از زكرياى پيغمبر - على نبينا و آله و عليه السلام - حكايت مىكنند كه
وقتى يحيى (عليه السلام) در مجلس وعظ او حضور مىيافت، ذكر آتش و عذاب و انذار را
ترك مىكرد841. و همچنين [به عكس]، گاهى
شنوندگان از كسانى مىباشند كه دائماً آلوده به گناه و منهمك842
در معاصى هستند و ذكر بعضى از اخبار، مبنى بر رجاء و اميدوارى، و بيان كريم عظيم، و
حلم عميم خداى حليم، براى آنها مضر بوده و باعث هلاكت و نابودى [و تجرى آنها در
گناهان] مىشود و خلاصه اينكه حال واعظ با شنوندگان بايد حال پدر حكيمى باشد كه در
پى تربيت اولاد خود مىباشد و آنچه آنها را اصلاح مىكند و استوار مىسازد [بگويد]
نه آنچه به آنها زيان مىرساند و هلاكشان مىگرداند843.
321 - ضرورت هماهنگى در قول و عمل
[اى عزيز!] واعظ بايد بداند كه آنچه در وعظ مفيد و مؤثر است، آن چيزى است كه به
فعل و عمل مقرون باشد، نه مجرد قول و گفتار؛ بلكه بايد بداند كه شدت مخالفت كردار
واعظ با گفتارش، سبب جرأت شنونده بر گناهان مىگردد و موجب سلب اعتماد آنها از
علماء بلكه انبياء (عليه السلام) مىشود و آنها را از دين بيرون خواهد برد844.
322 وظيفه واعظ در نقل اخبار مستبعده
[اى عزيز!] واعظ بايد بعضى از اخبارى را كه براى عمل كم، ثواب بسيار در آن ذكر شده
و تصديق و باور كردن آن بر عقل گران و سخت است، در منبر بيان نكند، مگر اينكه همراه
با آن، قدرت خداوند و همچنين علت اين مقدار ثواب را براى اين عمل به نحوى كه رفع
انكار عقلى آن را بكند، بيان نمايد تا وعظ او در انكار روايات يا انكار ثواب و
عقاب، مؤثر نشود، به خصوص در اين زمان ما كه ملحدين، بسيارند و كثيرى از شكوك و
شبهات و ايرادات را بر عوام مسلمانان القاء مىكنند، تا آنها را از دين خارج
نمايند. من نمىگويم كه اصلاً نگويد، بلكه مىگويم به آنچه كه بيان مىكند، مطالبى
كه رفع استبعاد عقلى آن را مىكند، ضميمه نمايد. مثلاً: وقتى حكايت مىكند كه:
خداوند متعال به هر كسى كه دور ركعت نماز بگذارد، به عدد هر حرفى از قرائت او، قصرى
از لؤلؤ و زبرجد عطا مىكند براى رفع استبعاد، همراه با گفتن بگويد كه به عالم خيال
بنگريد كه بدون عمل و درخواستى به هر انسانى عطا شده است و خداوند، آن را به
گونهاى قرار داده كه آدمى قادر است در خيال خود در يك ساعت، هزار شهر از لؤلؤ و
مرواريد خلق نمايد. و خداى تعالى همچنان كه قادر است بر خلق عالم خيال، به همان قسم
قادر است كه آنچه در خيال آدمى است، به اعيان و واقعيات خارجى مبدل سازد؛ چنانكه در
اخبار هم براى اهل جنت وارد شده است كه: بهشتيان، هر چه را اراده كنند و بخواهند،
ايجاد مىكنند845؛ و اين نيست مگر به خاطر
نيروى وجود و قدرت آنها كه قادرند صورتها و شكلها را به عين و واقعيات خارجى بدل
سازند. [و به آن صورتها حقيقت بدهند].
و هيچ مستبعد نيست كه خداوند به بندگان مؤمن خود، در عوالم آخرت اين قدر را عطا
فرمايد. و در همين عالم دنيا اين كار را كرده و به بعضى از بندگانش، اين توانايى و
قدرت را عطا فرموده است، چنانچه در بعضى از انبياء و اولياء، چنين قدرت خدادادى را
(هنگامى كه آن را) ظاهر و آشكار ساختهاند، مىبينيم.
آيا نشنيدهاى كه حضرت رضا - صلوات الله و سلامه عليه - چگونه تصوير شير را به شير
خارجى عينى و واقعى تبديل نمود و به او دستور داد كه آن خبيث پليد را بخورد؟!846
و اين كار جز از همين قبيل نيست.
و آيا نشنيدهاى كه خداى تعالى به كليم خود (عليه السلام) قدرتى بخشيد كه عصا را
به اژدها مبدل ساخت؟!847 و به روح خودش عيسى
(عليه السلام) نيروى زنده كردن مردگان را داد؟!848
و به حبيب خودش پيغمبر ما (صلى الله عليه و آله و سلم) قدرت بر شق قمر849
و زنده كردن مردگان850 و سخن گفتن سنگ ريزه851
و شفاى بيماران852 و غير اينها از تصرف در
اكوان853 را موهبت و عطا فرموده؟! بلكهاى
انسان، آنچه كه تو اينك بر آن قدرت دارى و مىتوانى در دنيا، در عالم خواب يا عالم
خيال، صور بسيار و عظيم خلق كنى، اگر اين حال دوام پيدا كند و پارهاى از موانع آن
بر طرف شود؛ دقيقاً نظير عالم اعيان خارجى خواهد بود.
و اگر آنچه در خواب مىبينى، دائمى باشد و آنچه در بيدارى مىبينى، احياناً و
گاهگاهى مىبود، امر در پيش تو بر عكس مىشد و حكم مىكردى كه آنچه در خواب
مىبينى اعيان خارجى است و آنچه در بيدارى مىبينى اعيان خيالى است. پس هيچ
استبعادى از جهت قدرت و از جهت كرم خداى تعالى وجود ندارد؛ با آنچه مىنگرى از لطف
و كرمش كه با كفار معامله مىكند و از عطايا و نعمتهاى واقعاً بىشمارش، با وجود
كفر و انكار و عنادشان با خدا به آنها عطا مىنمايد. و وقتى با آنان اينگونه رفتار
كند با آن كسى كه او را شناخته و به او ايمان دارد و فرمان او را مىبرد، چگونه
رفتار خواهد نمود؟!
وقتى واعظ، امثال اين مقدمات را به آنچه از اين ثوابهايى كه توصيف مىكند، منضم
سازد، استبعاد عقول ضعيفه به همين وسيله برطرف مىشود و وعظ او در دين آنها زيان و
ضررى وارد نمىنمايد.
و خلاصه آنكه بايستى واعظ، شنوندگان و مستمعين خود را بيمارانى كه مبتلا به امراض
مختلفه روحانى مى باشند فرض كند و خود را طبيبى معالج و گفتارها و مواعظش را داروها
و معجونهايى بداند كه مىخواهد با آنها آنان را معالجه و درمان نمايد. پس آنچه بر
پزشك، در علاج بيماران، به خصوص وقتى كه بيماريهاى آنها بسيار مختلف و صعب العلاج854
و مهلك باشد واجب است، احتياط و مراقبت است؛ پس بر واعظ لازم است كه بيش از آنچه كه
پزشكان، در درمان امراض بدنى، دقت و احتياط مىنمايند، دقت و احتياط نمايد زيرا امر
روح، خفىتر و شريفتر، و هلاك آن جاويد و دائمى و خطرش عظيمتر است855.
323. طريقه تأثيرگذارى موعظه
[اى عزيز! ]بر واعظ است كه نفس خويش و اعمالش را در روز و شبش، بر طلايهداران و
نگهبانان معصومش (عليهم السلام) تسليم نمايد با در نظر گرفتن اين كه اين روز يا شب
در پناه كداميك از آنان است856 و قبل از شروع
به موعظه، مفصلاً براى اين مطلب به درگاه خداوند دعا نموده و او را بخواند و در
آغاز وعظ به جمله بسم الله الرحمن الرحيم از او طلب
يارى و استعانت كند و بعد از حمد و صلوه، دعاى مختصرى نمايد و از شيطان و نفس به
خدا پناه برد و پس از آن وعظ خود را آغاز كند و خويشتن را از خطا و اشتباه نگاه
دارد. و چون چنين كرده و در تسليم امر خود به خدا و اولياء او صادق بود، يقيناً
خداوند هم او را حفظ خواهد كرد و كلام و موعظه او را سودمند قرار خواهد داد و رد
قلوب مردم مؤثر نموده و نور و حكمت مىگرداند857.
324. همت واعظ در تعليم اخلاق و معارف الهى
[اى عزيز!] همت واعظ بايد اين باشد كه عقيده مستمعين را در تعظيم و بزرگداشت امر
دين، محكم و استوار كند و دوستى خداى جل جلاله و انبياء و اولياء او را در قلوب
آنها قرار دهد و از آلاء و نعمات الهى و تعظيم امر او و سختى خشم و غضب و شدت عقاب
او، بسيار بگويد و حق ادب مراقبت با خداى جل جلاله و انبياء و اولياء او را به
مستمعين و شنوندگان بياموزد و آنها را از تمتعات نامناسب اين زندگانى دنيا و
شكوفهها و زينتها و زيبايىهاى آن برحذر دارد و آنها را زاهد در دنيا سازد. و
احوال مراقبين و خوفشان، و عبادت و مراقبتشان، و شوق و اشتياقشان به لقاء خداوند، و
مقام لطف خدا و شرف كراماتش را نسبت به آنها و عطاياى عظيمش به آنان را بسيار به
ياد آورد و متذكر باشد و در خلال سخنهاى خود، با نرمى و مدارا و بيان آسان و به
اصطلاح و روش انبياء به پارهاى از مراتب معارف از حقيقت عقايد حقه اشاره نمايد و
با لطف بيان و الفاظ و واژههاى آشنا و معروف در دين كه اهلش با آن مألوف و مأنوس
هستند، اين حقايق را به اذهان نزديك كند858.
325. مراتب ليله القدر
[اى سالك طريق قرب!] آنچه از بعضى اخبار859
آشكار مىشود آن است كه براى شب قدر مراتبى است و شبى كه در قرآن به آن اشاره شده
است، شبى است كه آخرين مراتب تقدير، در آن امضاء مىشود كه تغيير و تبديلى براى آن
نيست. و نيز آنچه از آن اخبار مفهوم مىگردد، آن است كه شب مزبور، نيمه شعبان و
نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم ماه رمضان است و افضل آنها شب بيست و سوم است كه
ليله الجهنى860 مىباشد و آن شبى است كه آنچه
در آن تقدر شده است، تغيير و تبديلپذير نيست. و قوياً محتمل است كه شب بيست و هفتم
ماه رمضان نيز از شبهاى قدر باشد. و از نظر روايت و قول، اقوا آن است كه آنكه بهتر
از هزار ماه است، شب جهنى است. و هر كس بخواهد احتياط كند، بايستى بين اين پنج شب،
جمع نمايد و اعمالشب قدر را در تمام اين پنج شب انجام دهد861.
326. طريق كشف عمل بهتر در شب قدر
[اى عزيز!] اگر سالك در شب قدر فهميد كه كدام عمل مناسبتر است، به همان عمل كند و
اگر تحير و ترديد پيدا كرد، بنا را بر استخاره گذارد862.
327. طريقه غفلت زدايى
[اى طالب سعادت ابدى!] اشتغال قلب در نماز به بناء و ساختن مسجد يا تطهير و آب
كشيدن آن يا صدقه دادن مثلاً، از صفات اهل غفلت مىباشد؛ بلكه مشغول بودن دل در حال
قيام نماز، به فكر در غير آن از ساير اجزاى نماز نيز ناشى از غفلت است.
و سالك بايستى بكوشد كه در حين اشتغال به افعال و اذكار، قلبش از حقيقت آنچه را كه
به جا مىآورد، غافل نباشد. و اين كار، به اين سهل و آسان مىشود كه پيش از دخول در
عمل، اجمالاً درباره آن عمل تفكر كند و سپس داخل آن شود. و اگر در اثناء قرائت و
ذكر، غفلتى عارض او گرديد، بايستى آن را اعاده و تكرار كند؛ و مثلاً چون اراده توجه
به قبله كند، اجمالاً در معناى توجه به قبله و رو به آن نمودن تفكر كند، سپس متوجه
آن شود. و چون اراده قيام كند، اول در حقيقت آن كه قيام، براى اداى حق عبوديت است،
تفكر كند، و در تكيه كردن در قيام بر دو پا كه اشاره به بيم و اميد و خوف و رجا از
قبول عبادت است فكر نمايد و همچنين در [باقى اعمال]، حتى قرائت و اذكار؛ مثلاً قبل
از قرائت بسم الله الرحمن الرحيم اجمالاً معناى آن را
متذكر شود و به ياد آورد، سپس آن را بگويد و اگر در اثناء قرائت آيهاى، غفلتى عارض
او گرديد، آن را اعاده و تكرار نمايد863 .
864
328. طريقه ايجاد حال خشيت و بكاء
[اى عزيز!] از اعمال مؤثره در تهييج رقت و انگيزش حال خشيت و گريه، آن است كه
[سالك] دستهاى خود را به گردن ببندد و لباس خشن بپوشد و خاك بر سر خود بيفشاند و
بر خاك بيفتد و پيشانى و صورت خود را بر خاك بنهد و صورت را خاك آلود كند و سر خود
را بر ديوار بگذارد و راه برود و بايستد و فرياد بزند و سكوت كند و در خاك بغلطد865
و خويشتن را در صحراى محشر فرض كند و خود را طرف عتاب قرار دهد و آنچه را در صحراى
محشر فرض كند و خود را طرف عتاب قرار دهد و آنچه از عتاب درباره گنهكاران وارد است،
به خود بگويد و پس از آن به سمت راست نظر كند و در احوال اصحاب يمين866
و صورتها و لباس آنها و زى آنها تفكر نمايد، آنگاه به سمت چپ بنگرد و خويشتن را يكى
از اصحاب شمال867 فرض كند و احوال زشت آنها را
از سياهرويى و كبود چشمى و دستهاى غل كرده و با شياطين قرين و همنشين شده و لباس
قطران868 پوشيده و گرفتار قطعات آتش و شراره
جهنم گشته را تصور كرده و تمام مأموران دوزخ و آتشبانان را در حالى كه منتظر و ناظر
امر و فرمان پروردگارشان هستند، حاضر ديده و پس از آن از صدور خطاب
خذوه فغلوه ثم الجحيم، صلوه ثم فى سلسله ذرعها سبعون ذراعاً فاسلكوه.869
بر حذر شود و بترسد و آنگاه ندا برآرد و عرض كند:
اى مهربانتر از همه مهربانان! واى پناه دهنده پناه خواهان! رحمت واسعه تو كجاست؟!
عطاياى فاضله تو كجاست؟! فضل عظيم تو كجاست؟! منت جسيم870
تو كجاست؟! كرم تو اى كريم كجاست؟! سپس بگريد و حلم و كرم عظيم، و فضل و احسان
قديم، و عفو و غفران عميم خداى بزرگ را به ياد آورد.
و اگر شيطان خبيث، در آن حال به نزدش آيد و بخواهد او را [وسوسه كند و] از رحمت
پروردگارش نوميد سازد و به او بگويد: تو با اين عيبها و گناهها، سزاوار رحمت خدا
و نظر لطفش نيستى، زيرا او فرموده است فسأ كتبها للذين يتقون871
و تو از متقين نيستى. [در اين حال] گفتار آن معلون را قبول نكند و از جواب دادن به
او اعراض نمايد و در پاسخ او، با خداى خود مناجات نمايد و در اظهار رجاء و اميدوارى
بيفزايد و عرض كند: حاشا لوجهك الكريم ان يعرض عن مثلى من
المحتاجين الى عفوه و كرمه و المتوسلين اليه باوليائه و ان لا يرحم على عينى
الباكيه و قلبى الخاشع و بدنى الذليل الخاضع، از كرم تو دور است كه از مثل
منى كه از نيازمندان به عفو و كرمش بوده، رو برگرداند و از توسل جستگان به او وسيله
اوليايش، اعراض فرمايد و اينكه بر چشم گريان من و دل ترسان من و بدن خوار و لرزان
من، رحم ننمايد). سپس رجاء و اميدوارى خود را تقويت كند و آرزوهاى خود را بسط دهد و
هر چه را كه تصور و تعقل مىكند، از مقامات عاليه معرفت و محبت، و قرب و زلفى، و
عمل و تقوى، از خدا بخواهد و استدعا نمايد و بسيار اين كلمات را بگويد:
يا من يفعل ما يشاء و لا يفعل ما يشاء احد غيره من لا يعظم عليه شىء من العطايا
العمظيمه و الكرامات الجميله، يا من لا ينقصه الاحسان و لا يزيده الحرمان؛
(اى كسى كه هر چه بخواهد انجام مىدهد، و غير او هر چه بخواهد، نمىتواند انجام
دهد. اى كسى كه هيچكدام از عطايا و بخششهاى بزرگ و كرامتهاى با جلال و زيبا، بر او
بزرگ نمىآيد. اى كسى كه احسان و نيكى كردن، چيزى از او نمىكاهد و محروم ساختن،
چيزى به او نمىافزايد.872
329 - ضرورت عبرت آموزى از اخلاص پيشينيان
[اى سالك سبيل مخلصين!] امر اخلاص و صدق در آن، از مو باريكتر است و گاهى بر
عاملين، مدتهاى مديدى پوشيده و مخفى مىشود و اتفاق رويدادى سبب هدايت و ارشادشان
مىگردد [و حقيقت امر برايشان آشكار مىشود.] از بعضى بزرگان علماء حكايت شده است
كه سى سال در صف اول جماعت، نماز مىگذاشت و پس از سى سال، روزى مانعى پيدا شد كه
در صف اول بايستند و در صف دوم ايستاد و در پيش خودش چنين ديد كه از كسى كه او را
در صف دوم مىبيند، خجل است. در اين جا بود كه بر او آشكار شد كه مراقبت و مواظبت
او در اين مدت طولانى كه در صف اول مىايستاده، مشوب به ريا بوده است، بنابراين
نمازهاى تمام آن مدت را قضا و اعاده نمود.
اى برادر! به حال اين عالم مجاهد بنگر و در مرتبت او از مجاهدت تأمل نماى كه چگونه
در اين مدت طولانى؛ نماز جماعت؛ آن هم در صف اول، از او فوت نشد و خود متصدى امامت
جماعت هم نبود. و بنگر كه نمازهاى سى سال را به مجرد همين شبهه، قضا نمود؛ و از اين
كار، به عظمت امر و شدت اهتمام پيشينيان در اخلاص و مجاهده، تفطن كن و پى ببر873.
سيد و مولاى ما، اسوه و الگوى اهل مراقبه، سيد بن طاووس قدس سره العزيز در كتاب
اقبال مىفرمايد: بدان كه هر چه تو را از خدمت مولايت و مراضى معبودت باز دارد، به
منزله دشمن تو و دشمن مولايت خواهد بود؛ پس دشمن خود و دشمن مولايت را چگونه بر او
ترجيح داده و مقدم مىدارى و حال آنكه تو در حضور مولايت حاضر هستى و او تو را
مىبيند؟! و اگر غير او را بر او ترجيح دهى چه كسى مايحتاج دنيا و آخرتت را آماده
خواهد ساخت؟!874 , 875
330 - توجه به دنيا، مانع بالا رفتن دعا
[اى مريد راه آخرت!] در حديث قدسى درباره صفت اهل آخرت وارد شده است كه دهاى آنها
نزد خداوند بالا مىرود و سخن آنها نزد او شنيده مىشود؛ فرشتگان به واسطه آنان
خوشحال و خرسند مىگردند و دعاى آنها در زير حجابها گردش مىكند و پروردگار دوست
دارد كه دعاى آنها را بشنود چنانچه مادر، فرزند خود را دوست مىدارد.
پس اى بينوا! انصاف ده در دعايى كه مىكنى و قلبت با آن نيست؛ آيا رضا مىدهى كه
به سوى خدا بالا مىرود؟! در حالى كه او مىبيند كه زبانت او را مىخواند، اما دلت
با دنيايى سخن مىگويد كه درباره آن وارد شده كه انه عدو لله و
لاوليائه و يشتاق الى ما يبعدك عن الله من زهره هذه الدنيا الفانيه؛ (دشمن
خدا و اولياى اوست و شايق است و مىخواهد كه با زيورهاى اين دنياى فانى از خداى
باقى دورت سازد). پس آيا نزد انسان عاقل، مصيبتى اعظم و بزرگتر از اين مىباشد؟!876
331 - شكرگزارى نسبت به نعمت وجود معلمان واقعى
معارف توحيدى
[اى محب اولياء الهى!] به جانم سوگند، اگر براى وجود ائمه (عليه السلام) غير از
آنچه به ما از اين بيانات كاشفه از توحيد الله تعليم نموده و تعريف فرموده [و
پردهبردارى كردهاند] سود و نفعى نبود، براى مؤمن كافى بود تا اينكه تمام هستى خود
را در شكر آموزش آنها بذل كند، و باز هم خواهد ديد كه در اداء شكر نعمت آنها كوتاهى
كرده و قصور نموده است877.
332 - مقصد ابليس
[اى سالك مجاهد!] ابليس خبيث را ابداً قصدى جز اين نيست كه [مريد راه قرب الهى]
را از خدمت پروردگار خويش و عبادت مولايش باز دارد؛ پس اگر فرمان شيطان را ببرد،
طاعت او در قلبش ظلمت و تاريكى ايجاد مىكند و اين نعمت، موجب خذلان و ترك عبادت
ديگرى مىشود، تا به حدى كه خذلان و نگون سازى در او محكم شود و به هلاكت دائم
گرفتار گردد [مگر اينكه] عنايت پروردگار دستگيرش شود، در نتيجه از طاعت و
فرمانبردارى شيطان سر باز زند و از مخالفت او قلبش نورانى گردد و سبب توفيق كامل او
شود.878
333 - مواظبت سالك نسبت به اعمال خير به ظاهر كوچك
[اى عزيز] بر سالك است كه هيچ عمل خيرى را كم نشمارد، هر چند ذرهاى باشد؛ و اگر
آن را به واسطه كم بودنش ترك كند، دچار خسران و زيان خواهد شد.879
334 - مراقبه سالك در گرفتار نشدن به عجب
[اى عزيز! بر طالب مقام قرب الهى است كه] چيزى از عمل خير را زياد به نظر نياورد
كه موجب عجب او خواهد بود.880
335 - دستورالعملى به سالكين عاجز از عمل
[بر سالك است كه] چيزى را از آن جهت كه بر آن قادر نيست وانگذارد و هر قدر از آن
را كه مىتواند، به جاى آورد و بعد از انجام، آن را در پيشگاه خداوند، كوچك بشمارد،
زيرا هر عملى را كه بنده انجام دهد و آن را كوچك بشمارد، در نزد خدا بزرگ به شمار
خواهد رفت. شايد همين مطلب باعث شود كه آن عمل، مورد قبول خداى جل جلاله واقع شود و
چون عملى قبول شد، اعتبار و اهميتى به كم بودن آن نيست، زيرا خداوند وقتى از بنده
خود عملى را بپذيرد هر چند اندك باشد، پاداش بسيار به او خواهد داد و اگر از او
نپذيرد، براى او سود و نفعى ندارد، هر چند زياد باشد، چنانكه از آدم پذيرفت و او را
برگزيد و از ابليس نپذيرفت و او را ملعون و مردود ساخت.
پس بر بنده است كه عملى را عظيم نشمارد ولو برابر عبادت جن و انس باشد، زيرا اين
عجب و خودپسندى است و خودپسندى آدمى نسبت به عملش، موجب حبط و هدر رفتن عمل او
مىشود، بلكه نور او را بدل به ظلمت خواهد نمود.
و بر بنده است كه عمل كم را حقير و كوچك نشمارد و ترك نكند، زيرا چه بسا اتفاق
افتد كه همان اندك او، مقبول شود و با عظمت گردد881.
335 - وظيفه سالك در نگاه به اعمال خود و ديگران
[اى عزيز! بر سالك است كه] از خود، جز به عمل خالص صادق در اخلاص، قانع نشود و
[عمل] غير خالص را مانند هيچ و معدوم شمارد، بلكه با آن معامله گناه كند [و آن را
در عداد معاصى به شمار آورد] ولى نبايستى كه اينگونه اعمال را از غير خودش پوچ و
هيچ يا مانند معصيت بداند، زيرا چنين معاملهاى با اعمال ديگران نه تنها مثمر خير
نخواهد بود، بلكه سبب ترك آن و سد باب صلاح و خير خواهد شد. و نيكو نيست كه با غير
خود به اين ميزان عمل كند، بلكه بر اوست كه با بندگان خدا به ميزان ظواهر اعمالشان
معامله نمايد، بلكه ميزان را فضل خدا قرار دهد و در باب اعمال ناقص مشوب صادره از
مردم، گمان قبول و رجحان ببرد و اميدوار باشد كه آنها از فضل خدا و قبول او نوميد
نشوند، هر چند اعمالشان غير خالص و ناقص و بدون حضور قلب باشد.
و دور نيست كه خداوند، دعاى بندگانش را به همان مجرد صورت دعا، مستجاب فرمايد ولو
به لقلقه زبان باشد و با آنها به كرم عفو خود معامله فرمايد.
و زنهار، زنهار كه احدى را از رحمت خداوند نوميد سازد يا سبب ترك اعمال كسى شود،
هر چند كه آن عمل، مغشوش و مشوب به كدورتها و تيرگيها باشد. و شايد وقتى كه همين
صورت و شكل عمل ترك نشود، گاهى با يكى از نفحات الهى همراه شود و روحى به آن اضافه
شود و حقيقتى به آن اعطاء گردد و در نورانيت قلب تأثير كند، به گونهاى كه به كلى
امر منقلب شود و اغلب اعمال او بلكه تمام آنها از باطن قلب ناشى خواهد شد و با
طايفه رستگاران، رستگار مىگردد و خلاصه آنكه اگر فردى لوطى، در حالت مستى خود يا
الله بگويد، گمان نمىكنم كه خدا او را رد كند و جواب او را نگويد!882
336 - سر نامگذارى دنيا به دار غرور
[اى عزيز!] از زيدبن على بن الحسين (عليه السلام) مروى است كه گفت: شنيدم پدرم
(عليه السلام) در شب بيست و هفتم ماه رمضان از اول شب تا آخر آن عرض مىكرد:
اللهم أرزقنى التجافى عن دار الغرور و الانابه الى دارالخلود و الاستعداد للموت،
قبل حلول الفوت883؛ (خداوندا! دورى
گزيدن از خانه غرور و فريب را روزى من فرما و بازگشت به سوى خانه جاويدان و آمادگى
براى مرگ را پيش از فرا رسيدنش روزيم كن).
من مىگويم: اگر در معنى اين دعا تعقل كنى، بسيار آن را خواهى خواند [و فوائد
زيادى از آن خواهى برد ]توضيح اين دعا آنكه: آنچه قرآن و اخبار آل محمد (عليهم
السلام) و مكاشفات اهل يقين بر آن شهادت مىدهد، آن است كه اين دنيا دار فريب است و
آنچه ديده مىشود در آن، آنگونه نيست كه ديده مىشود، بلكه آنچه از صفات موجودات
اين عالم در آن ديده مىشود و حس مىگردد، نظير چيزى است كه از سراب مشاهده
مىگردد، و حقايق آن، آنگونه نيست كه ديده مىشود و بدين جهت آن را دار غرور
ناميدهاند و اگر تصديق اين مطلب بر شما گران است، در آنچه از موارد خطاى حس كه به
علم بتى و قطعى آموختهاى بنگر و در آن تأمل كن كه آيا بين آنها و بين ساير
محسوسات، فرقى مشاهده مىنمايى؟! پس در صورتى كه بين آنها فرقى وجود نداشت؛ به حكم
تسويه، امكان [خطا] مىآيد و چون امكان [خطا] ثابت شد، وقوع آن نيز به سبب اخبار
صريح مربوط به خطا كردن حس در اين دنيا، ثابت مىگردد، و آن اخبرا هم بسيار
مىباشد.
بعضى از آن اخبار، دلالت بر نطق جمادات دارد، در حالى كه حس، منكر آن مىباشد، و
بعضى از آن اخبار درباره احوال قبر از قبيل: برخاستن و فرياد زدن و آتش و تكلم و
باغ و نعيم وارد شده است، در حالى كه حس، منكر آنهاست. و اخبارى كه دلالت دارد بر
اينكه هر چه در اين جهان است، از جماد و نبات و حيوان، ارزاقشان از عالم ملكوت
مىرسد؛ و تمام اين اخبار مشعر بر وجود چيزهايى بسيار و عوالم بىشمارى مىباشد كه
حس، منكر تمام آنهاست.
و به هر حال اين عالم دار غرور ناميده مىشود، زيرا اهل خود را به صورتهايى كه
حقيقتى براى آنها نيست، و حقايقى كه صورتى براى آنها نمىباشد، مغرور كرده و فريب
مىدهد. جوهرهاى آنها مانند اعراض، و اعيان آنها مانند سراب است و چيزهايى كه در آن
ثابت ديده مىشوند، در واقع غير ثابت است و براى احكام و صفاتى كه اهل دنيا درباره
حقيقتهاى آن مىگويند، اصل و واقعيتى نمىباشد، بلكه آنچه به اقتضاى اين عالم يافت
مىشود و به وجود مىآيد، حكم به امتناع و محال بودن وقوع آن در عوالم ديگر مىشود.
پس آنچه در اين عالم است غرور و وهم و خيال مىباشد و مؤمنى كه حجاب ناسوت از
بصيرتش برطرف شده باشد، حقايق اشياء براى او تجلى مىنمايد و اين رفع حجاب را،
تجافى884 از دار غرور، و تجلى حقايق را،
انابه885 به سوى دار خلود مىنامند886.
337 - ضرورت بهره بردارى سالك از اوقات خاص و ترجيح
جانب رجاء
[اى سالك طريق قرب!] در اوقاتى كه خداوند درهاى رحمت خود را بيش از ساير اوقات
گشوده است و بندگان خود را به ذكر و عبادت و دعاى خود خوانده و از الطاف خاصه خود
براى آنها تضمين فرموده و است؛ بر بندگان لازم است كه هم در آن اوقات، بر جهت رجاء
و اميد خود بيفزايد و كفها و دستهاى آرزوى خود را براى دعا به سوى كرم خدا بگشايند
و افزونى نوال887 خدا را بطلبند.
و شيطان خبيث، در اين اوقات اصرار در ترجيح جهت خوف و يأس و ترس و نااميدى دارد تا
بدين وسيله آدمى در انجام عمل تنبل و كسل شود [و نتواند بهره خود را از اين اوقات
ببرد]888.
338 - توجه سالك به تلازم شرافت شب و روز
[اى عزيز!] بايد دانست كه در اخبار ائمه (عليه السلام) وارد شده است كه شرافت شبها
و روزها، ملازم با يكديگرند؛ به اين معنا كه اگر روز شريف باشد، شرافتش به شب همان
روز هم تجاوز مىكند و چون شب شريف باشد، شرافتش به روز آن هم سرايت مىنمايد889.
339 - شعور موجودات و وداع با زمان
[اى عزيز!] بدانكه زمان و مكان و ساير چيزهايى كه از قبيل حيوان نيستند، هر چند در
عالم خودشان و به اين صورتهايى كه هستند، داراى شعور نمىباشند، ولى تمام آنها را
در بعضى عوالم عاليه حيات و شعور است و داراى نطق و بيان مىباشند و حتى حب و بغض
دارند، چنانكه اين مطلب از بسيارى از اخبار وارده در احوال برزخ و قيامت، و از
مكاشفات اهل كشف، مكشوف مىگردد.
پس هر چه در اين عالم [دنيا] يافت مىگردد، در عوالم ديگرى كه در وجود، سبقت از
اين عالم دارند، داراى وجود مىباشند و براى موجودات در هر عالم، صورتها و احكام
مخصوصه به آن عالم است كه با صور و احكام موجود در غير آن عالم، تفاوت دارد و از
احكام بعضى عوالم عاليه آن است كه هر چه در آن يافت مىشود، داراى حيات و شعور است،
زيرا آن عالم، دار حيات و زندگى است، چنانچه اخبار دلالت دارد كه دار آخرت دار حيات
و زندگى مىباشد. و شايد فرمايش خداى تعالى و ان الدار الاخره
لهى الحيوان890 و هر معجزهاى كه از
نبى يا ولى ظاهر گشته، از قبيل به نطق آوردن جماد و زنده كردن آن، از اين باب است و
عصاى موسى و مرغ عيسى، زنده شدنشان همان ملكوت آنها بوده است كه بر اهل اين عالم
پنهان است و خداوند به سبب حكمتى كه در ظاهر ساختن آن بوده، به دست آنها ظاهر
فرموده است، همچنين زمان هم در بعضى عوالم، زنده و داراى شعور است و باكى نيست كه
با آن وداع شود و عالم او طرف خطاب واقع گردد891.
340 - آنچه كه در حقيقت وداع شرط است
[اى برادر عزيز!] در حقيقت و ماهيت وداع شرط است كه وداع كننده از فراق وداع
شونده، محزون و اندوهگين باشد؛ و براى فراق او محزون نخواهد بود، مگر زمانى كه
مصاحبت با او را دوست بدارد و كسى كه محبت به مصاحبت با او دارد، مخالفت با او
نمىكند، بلكه در آنچه كه محبوب و مراد اوست مراقب و مطيع و فرمان بردار او مىباشد892.
341 - مراقبه سالك در اعياد
[اى مقام قرب!] بدانكه عيد عبارت از وقتى است كه خداوند از بين ايام برگزيده است
تا به بندگان، جوايز و انعام بخشد و آنان براى گرفتن خلعتها و عطايا اجتماع كنند و
اجازه داده است كه در برابر او حضور يابند و در درگاه او با اعتراف به عبوديت و
بندگى و استغفار و آمرزش خواستن از گناهان و عرضه داشتن نيازها و حاجات و بسط آمال
و آرزوها، اظهار مسكنت و خوارى كنند و خداوند به آنان در تمام اين در خواستها و عده
اجابت داده و اميدوار ساخته است كه فوق آمالشان، بلكه فوق آنچه به دلهايشان خطور
مىكند به آنان عطا فرمايد.
و در روز عيد دوست دارد كه آنها نسبت به پروردگارشان حسن ظن و پندار نيك داشته
باشند، و اميدوارى به قبول خداوند و آمرزش و بخشش او را بر ترس از رد و عذاب او
ترجيح دهند.
و نوميد و زيان كار آن كسى كه در مانند چنين روزى از معناى عيد غافل شود و در آن
سرگرم آرايش خود براى مردم و كف زدن و شانه كردن مو بوده و از مهمات امور كه طلب
عطوفت و رحمت از ساحت قدس پروردگار است، خود را باز دارد و به جاى انس گرفتن به
مجالس پاكان از خاصان پروردگار عالميان كه انبياء و مرسلين و شهداء و صديقين
مىباشند، به انس گرفتن به امثال خود از عوام كالانعام، راضى و خشنود باشد؛ بلكه
دركات سجين را بدل از درجات عليين قرار دهد، و بالاتر اينكه خلود برارض و خاكدان
طبيعت را در مقابل جوار خداى جبار آسمانها و زمينها خريدارى كند. پس واى بر او و بر
زيانكارى او كه تا چه حد، عمل او زشت و رسوايى او عظيم خواهد بود!893
342 - عيد فطر و حضور طوايف مختلف
[اى مشتاق عطاياى الهى!] خداوند منان، ماه رمضان را ماه مسابقه در عبادت خود قرار
داده و روز عيد، بندگان خود را براى گرفتن جايزهها و عطيهها دعوت فرموده است و
كسانى كه به سوى عيد، خارج مىشوند، چند گروه و طايفه مىباشند:
طايفهاى كه روزه را جز تكليفى نشناخته و به مجرد امساك از خوردن و آشاميدن و
نزديكى با زنان، خود را به تكليف انداخته و اين را خدمتى دانسته و طاعتى پنداشته و
منتى محسوب داشتهاند؛ و مراقب جوارح و اعضاى خود از ارتكاب گناه نشد و روزه خود را
به گفتن دروغ و غيبت كردن شكسته و به سبب بهتان و افتراى به خلق و دشنام و فحش به
خدمتكار و آزار به مردم، روزه خود را هدر داده و از بين بردهاند و در عين حال به
مركب فرمانبرداران سوار و خود را از مطيعين به شمار آورده و در روزه خود، گويى منتى
بر پروردگار جهان دارند. اين گروه به گناه و نادانى خودشان نزد خرمندان رسوايند و
روزه آنها مورد قبول حضرت رب الارباب واقع نخواهد شد. و اگر حضورشان در روز عيد
براى حسن ظن به عنايت خداى جل جلاله باشد و در مصلى و نمازگاهشان از گناهان خود
استغفار و طلب آمرزش نمايند، شايد خداوند آنان را در هنگام اعطاى جوايز، مشمول
آمرزش خود قرار دهد و پارهاى از ثوابها را به فضل خود نصيبشان فرمايد.
و عدهاى هستند كه منت خداى را بر خود كه آنها را مكلف به تكاليف ساخته شناختهاند
و دانستهاند كه روزه، جز به نگهدارى جوارح، كامل نمىشود، و لكن روزه را با تكلف و
[ناراحتى] گرفته و مراعات جوارح خود را نيز نمودهاند، ولى چه بسا در اين كار هم
دچار خلاف شده و با حالت بيم و اميد مرتكب گناه گشتهاند و به قدر نشاط خودشان
مستحبات را عمل كرده و به اندازه كسالتشان آن را ترك نمودهاند و عمل شايسته را با
ناشايست مخلوط ساخته و در حضور براى عيد با حالت ترس و شرمندگى و حياء و اميد، بار
يافتهاند. اين گروه آنهايى هستند كه پروردگارشان به آمرزش و ثواب و تبديل بديها به
خوبى وعدهشان داده است و جزاى عباداتشان را برتر و فوق آرزوهايشان عطا خواهد
فرمود.
و گروهى هستند كه با حالت غفلت، و از روى عادت، روزه گرفتهاند و ماه رمضان را نيز
مانند ماههاى ديگر در غفلت و معصيت به سر بردهاند و در روز عيد نيز از روى عادت
حضور يافته و اميدوار به امر خدا هستند. اين گروه به مجرد حضورشان در عيد يا مشمول
عنايت بارى تعالى مىشوند و يا از جهت كرامت بعضى اعمال عاملين از اهل الله آمرزيده
مىشوند يا بدى كردار و اعمالشان آنها را از رحمت خدا خارج ساخته و به زيان كاران و
ورشكستگان ملحق مىگردند.
و طايفهاى از آنها هستند كه نداى خداى جل جلاله را به وسيله صيام و قيام اجابت
كرده و باتمام جهد و سعى در مراقبت ملك علام كوشيدهاند و در تحصيل مراد خداى جل
جلاله به خيرى دون راضى نشدهاند و كوشيدهاند تا تمام خيرات را احراز كنند و آنچه
را كه لازم دانستهاند به جا آورده و عمل كردهاند و دلهايشان را اينكه در شكر نعمت
اين نداى شريف مقصر است، ترسان بوده و قلبهايشان به قدر منت خداى جل جلاله بر آنها
كه اجازه تقرب به سوى خودش و اذن خدمت و عبادتش را داده است، عارف مىباشد. در
نتيجه خداوند هم حسن خدمت آنان را قبول و از سعيشان تشكر مىكند و به كرامات و فنون
عناياتش آنها را كامياب مىسازد و با هدايتهاى بيشترش آنها را گرامى مىدارد و از
انوار قربش، آنها را مىپوشاند و به خواص اولياء و اصفيايش آنها را ملحق مىسازد.
و گروهى هستند كه لذت نداى خداى جل جلاله رنج گرسنگى و شب زنده داريشان را برده و
با شوق و شكر، بلكه با وجد و شكر و شادمانى و مستى، آن را پيشواز نموده و در سرعت
سير و پيشروى به سوى خير جديت به خرج داده و خطاب رب الارباب را به باطن و دل، لبيك
گفته و به بذل تن و روان در كشف حجاب، همت گماشته و از قرب به حق به مراد رسيده و
به رب العباد پيوستهاند. در نتيجه پروردگارشان آنان را به خوبى قبول كرده و
پذيرفته و به مقام قربش نزديك كرده و در مقعد صدقش894
در جوار و پناه خود، با اولياء و اهل اصطفايش مىنشاند و از جام لبريز خود آنان را
سيراب كرده و به مقام و ادنى895
مىرساند. و از بهاء و نور و بهجت و سرور، به پايهاى مىرسند كه نه چشمى ديده و نه
به قلب بشرى خطور كرده و نه اثرى از آن حكايت شده است896.
343 - مراقبه سالك در شب عيد فطر
[اى طالب الطاف خاصه الهى!] بدان كه وقت ظهور آثار اعمال ماه رمضان و اعطاى پاداش
عبادات آن، روز عيد است. بنابراين هر كس در شب عيد خود، بهتر خداى جل جلاله را
مراقبت كند و در علاج تقصير خود بكوشد و در شب فطر، در مقام جبران آنچه كه در ماه
رمضان قصور داشته بر آيد و خويشتن را براى پرستش و تعبد، شايسته گرداند و نفس خويش
را با بندگان صالح خدا آميخته سازد؛ اميد است كه خداى تعالى او را بپذيرد و روز عيد
را از او قبول فرموده و از الطاف خاصه خود نوميدش نسازد و پس از اعتراف او به تقصير
و استرحام از عفو كريمانه او، آن بنده را به تقصير در عبادات، مورد مداقه [و محاسبه
دقيق] قرار ندهد و او را با اهل نوال و عطاى خود از بندگان مكرمش و شهداء و صديقين
آميخته سازد897.
344 - شدت اهتمام سالك به عبادت در شب عيد
[اى عزيز!] عبادت در شب عيد فطر بسيار مهم و عظيم است و از امام سجاد (عليه
السلام) روايت شده است كه به فرزندانش درباره حق اين شب سفارش مىفرمود و مىگفت:
اين شب، كمتر از شب قدر نيست898. پس بر عامل
لازم است كه در اين شب، كوشش و جديت خود را بيشتر از شب قدر نمايد؛ زيرا علاوه بر
شرافتى كه دارد، وقت پاداش و آخر كار است و به همين جهت محتاج به جديت بيشتر و
محكمترى مىباشد899.
پىنوشتها:
830) فاعتبروا بما كان من فعل الله بابليس اذ احبط عمله الطويل و جهده الجهيد و كان
قد عبدالله سته آلاف سنه لا يدرى آمن سنى الدنيا ام من سنى الاخره عن كبر ساعه
واحده (پس، از آنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد عبرت گيريد، زيرا اعمال فراوان
و كوششهاى مداوم خود را با تكبر از بين برد، او شش هزار سال عبادت كرد كه معلوم
نيست از سالهاى دنيا يا سالهاى آخرت است اما با ساعتى تكبر، همه را نابود كرد). نهج
البلاغه؛ خطبه 192؛ بحارالانوار؛ ج 14 ص 465 و ج 60 ص 214.
831) سوره آل عمران؛ آيه 33.
832) المراقبات؛ ج 2 ص 38.
833) المراقبات؛ ج 1 ص 155 و 156.
834) المراقبات؛ ج 2 ص 38.
835) و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم).
سوره عنكبوت؛ آيه 69.
836) المراقبات؛ ج 2 ص 39 و 40.
837) المراقبات؛ ج 2 ص 40 - 42.
838) المراقبات؛ ج 2 ص 43 - 46.
839) آيا مردم را به نيكى فرمان مىدهيد و خود را فراموش مىكنيد؟!). سوره بقره؛
آيه 44.
840) المراقبات؛ ج 2 ص 46.
841) بحارالانوار؛ ج 14 ص 166.
842) سرگرم شده و كوشنده در كارى.
843) بحارالانوار؛ ج 14 ص 166.
844) المراقبات؛ ج 2 ص 47 و 48.
845) با اراده شان مراد حاصل مىشود.
846) بحارالانوار؛ ج 48 ص 42.
847) بحارالانوار؛ ج 13 ص 60 - 62.
848) بحارالانوار؛ ج 14 ص 251.
849) بحارالانوار؛ ج 17 ص 354.
850) بحارالانوار؛ ج 18 ص 8.
851) بحارالانوار؛ ج 17 ص 377.
852) بحار الانوار؛ ج 18 ص 8.
853) جمع كون به معناى هستى و عالم وجود.
854) مرضى كه به سختى معالجه مىشود.
855) المراقبات؛ ج 2، ص 48 - 52.
856) مراجعه شود به كتاب مفاتيح الجنان فصل پنجم، در تعيين اسامى معصومين (عليهم
السلام) به روزهاى هفته و زيارت ايشان در هر روز.
857) المراقبات؛ ج 2، ص 52.
858) المراقبات؛ ج 2، ص 52 و 53.
859) اقبال الاعمال؛ ص 66.
860) بحار الانوار؛ ج 78 ص 16. عبد الله انيس الضارى جهنى، به رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) گفت منزل من از مدينه دور است، شبى را امر كنيد كه در آن داخل
مدينه شوم. حضرت شب بيست و سوم را امر فرمودند: لذا آن شب را شب جهنى مىخوانند.
قاموس قرآن؛ ج 5، ص 255.
861) المراقبات؛ ج 2، ص 56 و 57.
862) المراقبات؛ ج 2، ص 63.
863) تمام تلاش سالك بايد بر اين باشد كه هيچ چيزى ولو از مباحات و حتى مستحبات،
قلبش را از توجه به خدا غافل نكند و از ياد او باز ندارد.
864) المراقبات؛ ج 2، ص 64 و 65.
865) سالك بايد توجه داشته باشد كه به افراط و تفريط مبتلا نگردد و به نفس خود فشار
نياورد، چرا كه نفس پس مىزند و داشتههاى معنوى انسان را مىگيرد. لذا در اينگونه
موارد، خود را نبايد از راهنمايى مربى آشناى به سير و سلوك عملى بىنياز ببيند.
866) كسانى كه در روز قيامت، نامه عملشان را به دست راستشان مىدهند.
867) كسانى كه در روز قيامت نامه عملشان را به دست چپشان مىدهند.
868) ماده سياه رنگى چون قير كه آن قدر در قيامت بر بدن مجرمين مىمالند كه مانند
پيراهن، بدنشان را مىپوشاند.
869) [خطاب مىرسد] بگيريد او را و دست و پايش را ببنديد و سپس در آتش افكنيد و
آنگاه او را به زنجيرى كه طولش هفتاد ذراع است ببنديد). سوره حاقه؛ آيه 30 - 32.
870) بزرگ.
871) [رحمتم را] به زودى براى كسانى كه پرهيزكارى مىكنند، مقرر مىدارم). سوره
اعراف؛ آيه 156.
872) المراقبات؛ ج 2 ص 66 - 70.
873) المراقبات؛ ج 2، ص 42 و 43.
874) اقبال الاعمال؛ ص 196.
875) المراقبات؛ ج 1 ص 143 - 148.
876) المراقبات؛ ج 2 ص 78 و 79.
877) المراقبات؛ ج 2 ص 80.
878) المراقبات؛ ج 2 ص 81 و 82.
879) المراقبات؛ ج 2 ص 82.
880) المراقبات؛ ج 2 ص 82.
881) المراقبات؛ ج 2 ص 82 و 83.
882) المراقبات؛ ج 2 ص 84 و 85.
883) اقبال الاعمال؛ ص 228؛ بحارالانوار؛ ج 95 ص 63.
884) دورى گزيدن.
885) بازگشت.
886) المراقبات؛ ج 2 ص 85 - 88.
887) عطاء؛ بهره.
888) المراقبات؛ ج 2 ص 88.
889) المراقبات؛ ج 2 ص 89.
890) و همانا زندگى حقيقى [در] سراى آخرت است). سوره عنكبوت؛ آيه 64.
891) المراقبات؛ ج 2 ص 107 و 108.
892) المراقبات؛ ج 2 ص 109.
893) المراقبات؛ ج 2 ص 122 و 123.
894) فى مقعد صدق عند مليك مقتدر؛ (در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند). سوره
قمر؛ آيه 55.
895) فكان قاب قوسين او ادنى؛ (به فاصله مقدار دو كمان يا نزديكتر فاصله داشت).
سوره نجم؛ آيه 9.
896) المراقبات؛ ج 2 ص 123 - 127.
897) المراقبات؛ ج 2 ص 128.
898) سيره امام سجاد (ع) اين بوده است كه شب عيد فطر را تا صبح با نماز احياء
مىدانست و در مسجد بيتوته مىكرد و مىفرمود: يا بنى ما هى بدون ليله يعنى القدر.
اقبال الاعمال؛ ص 274؛ مصباح كفعمى؛ ص 646؛ بحارالانوار؛ ج 88 ص 119.
899) المراقبات؛ ج 2 ص 128.