در آغوش خدا (توبه)

استاد ابراهيم خرمى مشگانى

- ۳ -


شرايط پذيرش توبه 
انسان سالهاى زيادى از عمر خويش را در دنيا صرف انجام گناه و معصيت كرده و مشغول شهوترانى مى گردد، حقوق خداوند و ديگران را تضييع مى كند و بر اين باور است كه در آينده استغفار خواهد كرد.آيا در واقع توبه لفظ است ؟ به طور قطع توبه كردن با زحماتى همراه است ، بزرگان براى توبه شرايطى ذكر نموده اند كه تا آنها محقق نشود، توبه صحيح حاصل نمى شود. توبه اى به درگاه پروردگار پذيرفته مى شود كه داراى جميع شرايط باشد.
به يك يا على چهل سال يا حسين از بين نمى رود؛ 
گفته اند: شبى دزدى به منزل روضه خوانى آمد و تمام اثاثيه او را جمع كرد و به طناب بست . هرچند تلاش كرد كه آن را بلند كند و ببرد توانش نرسيد. دست آخر دزد گفت : يا على ، روضه خوان جراءت كرد و گفت : اى دزد، من چهل سال است كه يا حسين گفته ام تا اين اثاثيه را جمع آورى نموده ام ، تو مى خواهى به يك يا على آن را ببرى ؟ البته ، على راضى به اين عمل نخواهد بود، آيا كسى كه سالهاى متمادى گناه مى كرده ، اكنون با گفتن ذكر استغفر الله آمرزيده مى شود، گناهانى چون خوردن شراب و غارت نمودن اموال ديگران ، ظلم و ستم ،بى عدالتى و تبعيض با گفتن يك لفظ، بخشيده نمى شود. قبول توبه شرايطى دارد كه بدون آنها توبه مؤ ثر واقع نمى شود و كسى كه مى خواهد به سرحد كمال برسد و زنگارهاى گناه از آيينه دل او زدوده شود، بايد نخست ترك گناه كند واز گناهان گذشته نادم و پشيمان باشد ونيز عزم جدى بر عدم اعاده گناه كند و به دنبال آن تلافى مافات نمايد؛ يعنى در آينده جبران گذشته را بنمايد. در كلامى از امير المؤ منين على عليه السلام وارد شده كه :
التوبة على اربعة دعائم : ندم بالقلب و استغفار باللسان ، و عمل بالجوارح و عزم على ان لايعود (94)
توبه بر چهار پايه استوار است ؛ پشيمانى قلبى و استغفار زبانى و پرداختن به اعمال شايسته و تصميم جدى بر عدم روى آوردن به گناهى كه مورد توبه قرار گرفته است .
راههاى پذيرش توبه از ديدگاه اميرالمؤ منين عليه السلام  
جهت آشنايى با شرايط قبولى توبه و استغفار در اينجا به كلام امام على عليه السلام در نهج البلاغه ، قصار 417اشاره مى شود كه از اين قرار است :
امام به كسى كه در حضورش از روى غفلت و بى خبرى گفت : استغفر الله فرمودند:
ثكلتك امك ، اتدرى ما الا ستغفار؟
الاستغفار درجة العليين ، و هو اسم واقع على ستة معان :
اولها: الندم على مامضى ،
والثانى : العزم على ترك العود اليه ابدا
والثالث : ان تودى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى الله املس ليس عليك تبعة
و الرابع : ان تعمد الى كل فريضة عليك ضيعتها فتودى حقها،
والخامس : ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان ، حتى تلصق الجلد بالعظم ، وينشابينهما لحم جديد،
والسادس : ان تذيق الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية ، فعند ذلك تقول استغفرالله

مادرت به عزايت بنشيند، آيا مى دانى استغفار يعنى چه ؟ استغفار مقام بلند مرتبگان است و آن يك كلمه است اما شش معنى و مرحله دارد:
1-پشيمانى از گذشته
2-تصميم بر ترك هميشگى گناه در آينده
3-اين كه حقوقى را كه از مردم ضايع كرده اى به آنها بازگردانى به طورى كه به هنگام ملاقات پروردگار حقى بر تو نباشد.
4-اين كه هر واجبى كه از تو فوت شده ، حق آن را به جا آورى ، (قضا كنى ).
5-اين كه گوشتهايى كه در اثر حرام بر اندامت روييده ، با اندوه بر گناه آب كنى تا چيزى از آن باقى نماند و گوشت تازه به جاى آن برويد.
6-آن كه به همان اندازه كه شيرينى معصيت و گناه را چشيدى ، زحمت طاعت را نيز بچشى ، پس از انجام اين مراحل مى گويى : از خدا آمرزش ‍ مى خواهم .

اركان توبه  
در كلام مولى اميرالمؤ منين ، على عليه السلام شش ركن براى توبه آمده است و دانشمندان و بزرگان دين فرموده اند، اين شش ركن به سه قسمت تقسيم مى شود:
1-دو تاى آن اساس توبه
2-دو تاى ديگر شرط قبولى توبه
3-دو تاى آخر شرط كامل شدن توبه است
مرحله اول : ندامت و پشيمانى  
نخستين مرحله براى پذيرفته شدن توبه كه اساس و ركن توبه است ؛ ندامت و پشيمانى از اعمال گذشته مى باشد.
الندم على مامضى
و در احاديث فراوانى از كلام معصومين عليه السلام به اين مرحله اشاره شده كه تعدادى از آنها را ملاحظه فرماييد:
پيامبر بزرگوار اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
التائب اذا لم يستبن اثر التوبة فليس بتائب (95)
توبه كننده اى كه آثار پشيمانى وتوبه را آشكار نكند، توبه نكرده است .
ونيز پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده است :
(الندم توبة )(96)
پشيمانى خود توبه است .
اميرالمؤ منين على عليه السلام در وصف توبه كنندگان فرموده :
غرسوا اشجار ذنوبهم نصب عيونهم وقلوبهم وسقوها بماء الندم (97)
توبه كنندگان درختان گناه را مقابل چشمم و دلهاى خويش كاشته اند وبا آب ندامت و پشيمانى آبيارى شان كرده اند.
و امام محمد باقر عليه السلام فرموده :
(كفى بالندم توبة )(98)
ندامت و پشيمانى براى توبه كافى است .
از گذشته خود پوزش خواست ؛
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روزى در بغداد از كنار منزل ((بشر حافى ))مى گذشت ، صداى سازو نواز از داخل منزل به گوش مى رسيد. در اين موقع كنيز بشر براى ريختن خاكروبه از خانه خارج شد. امام عليه السلام فرمود: اى كنيز، صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟
كنيز گفت : آزاد است .
امام عليه السلام فرمود: راست مى گويى ، اگر بنده بود از مولاى خود ترس ‍ داشت . كنيز وارد خانه شد، بشر بر سر سفره شراب نشسته بود، علت تاءخير كردن او را پرسيد.
كنيز گفت : شخصى رد مى شد از من سؤ ال كرد صاحب اين خانه عبد است يا آزاد، جواب دادم آزاد است ، گفت : آرى ، اگر بنده بود از آقاى خود مى ترسيد. اين سخن چنان در قلب بشر اثر كرد كه سر از پا نشناخت ، با پاى برهنه از منزل خارج شده خود را به موسى بن جعفر عليه السلام رسانيد و اظهار ندامت و پشيمانى كرد و به دست آن حضرت توبه نمود واز گذشته خود پوزش خواسته با چشم گريان بازگشت . (99)
حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
سبعة اشياء بغير سبعة اشياء من الاستهزاء... من استغفربلسانه ولم يندم بقلبه فقد استهزاء بنفسه (100)
هفت چيز بدون هفت چيز، يك نوع مسخره كردن خود است ،... كسى كه با زبان استغفار كند ولى در قلبش پشيمان نباشد، خود را مسخره نموده است .
از اعمال خود پشيمانم ؛
در دوران حضرت موسى عليه السلام در بنى اسرائيل قحطى شديدى پيش ‍ آمد، مؤ منين هفتاد مرتبه به طلب باران رفتند، دعايشان مستجاب نشد، يك شب موسى عليه السلام به كوه طور رفت و مناجات و گريه زيادى كرد و عرض كرد: پروردگارا! اگر مقام و منزلت من در نزد تو بى ارزش شده ، از تو مى خواهم به مقام پيامبرى كه وعده دادى او را در آخر الزمان مبعوث كنى ، باران رحمتت را بر ما نازل فرما.
خطاب آمد: اى موسى ! مقام و منزلت تو در نزد مابى ارزش نشده ، تو در پيش ما آبرومندى ، ليكن در ميان شخصى است كه مدت چهل سال است آشكارا معصيت مرامى كند، اگر او را از ميان خود بيرون كنيد، من باران رحمتم را بر شما نازل مى كنم ، موسى عليه السلام درميان بنى اسرائيل فرياد برآورد:
اى بنده اى كه چهل سال است ، معصيت پروردگار مى كنى ، از ميان ما بيرون رو تا خداوند باران رحمتش را بر ما نازل كند كه به خاطر تو ما را از رحمتش محروم كرده است .
آن مرد گنه كار صداى حضرت موسى عليه السلام را كه شنيد، فهميد او مانع نزول رحمت الهى است ، با خود گفت : چه كنم ؟ اگر بمانم خداوند باران رحمت نمى فرستد و اگر از ميان آنها بيرون بروم ، مرا خواهند شناخت و آنگاه رسوا و مفتضح خواهم شد.عرض كرد: الهى ! مى دانم كه معصيت تو را كردم ، از روى جهل و نادانى گناه و عصيان كردم ، حال به درگاه تو آمده ام در حالى كه از كرده ها وا عمال خودم نادم و پشيمانم ، توبه كردم ، قبولم نما و به خاطر من رحمتت را از اين جماعت منع نكن .
هنوز سخنش تمام نشده بود كه ابرى ظاهر شد و باران زيادى باريد، حضرت موسى عليه السلام عرض كرد:
خداوندا، تو باران رحمت بر ما نازل كردى با آنكه كسى از ميان ما بيرون نرفت .
خطاب رسيد: اى موسى ، همان كسى كه به خاطر او رحمتم را از ميان شما قطع كردم ، حال به واسطه او براى شما رحمتم را فرو فرستادم .
موسى عليه السلام گفت : خدايا، آن بنده ات را به من نشان بده ،
خطاب آمد: اى موسى ، به من او را در حالى كه گناه و معصيت مى كرد رسوا نكردم ، حال كه توبه كرده افتضاح نمايم ؟ اى موسى ، من نمام و سخن چين را دشمن مى دارم و مى گويى خود سخن چينى كنم ؟(101)
مرحله دوم : تصميم بر ترك هميشگى گناه در آينده  
دومين مرحله براى قبولى توبه بعد از پشيمانى ، عزم جدى برترك هميشگى گناه در آينده است كه اين ، خود اساس توبه به حساب مى آيد. هنگامى كه گناهكار توبه كرد، نبايد ديگر بار، توبه را بشكند و دوباره مرتكب همان گناه شود، بلكه بايد تصميم داشته باشد كه پس از توبه مجددا دنبال خلاف و گناه نرود در غير اين صورت خداوند را به مسخره گرفته است .
روايات
امام محمد باقر عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
المقيم على الذنب وهو مستغفر منه كالمستهزء (102)
آن كه در گناه بماند با اين كه آمرزش خواهد، مانند مسخره كننده است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
المستغفر عن الذنب و هو مصر عليه كالمستهزء بر به (103)
كسى كه از گناهى استغفار كند و در عين حال به گناه اصرار ورزد، گويى نسبت به پروردگارش استهزاء روا مى دارد.
شخصى به مردى برخورد نمود كه مى گفت : استغفر الله و مردم راهم فحش مى داد و فحش و استغفار را تكرار مى كرد، مردى كه فحشهاى او را مى شنيد به او گفت : من هم از اين استغفار تو استغفار مى كنم و برمى گردم ، تو اى مرد، خودت را مسخره مى كنى ؟ (104)
پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
(التوبة من الذنب ان لا تعود )(105)
توبه گناه اين است كه ديگر مرتكب آن نشوى .
حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام فرموده است :
مثل استغفار كردن ؛ مثل برگ درخت است كه حركت مى كند و مى ريزد و كسى كه از گناه استغفار مى كند و به آن ادامه مى دهد، مانند كسى است كه پروردگار خود را مسخره كرده است .
از جابر بن ژ انصارى روايت شده :
زنى خدمت حضرت پيامبر صلى اللّه عليه و آله عرض كرد: يا رسول الله زنى اولادش را به قتل رسانيده است ، آيا توبه اش قبول مى شود؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: قسم به آن خدايى كه جان من در دست اوست كه اگر من هفتاد پيامبر را به قتل رسانده باشد و بعد توبه كند و خداوند بداند كه حقيقتا توبه كرده و به معصيت برگشت نمى كند، توبه اش ‍ را قبول مى كند و او را عفو مى فرمايد، چه توبه كننده از گناه مثل كسى است كه گناه نكرده باشد.(106)
فضيل بن عياض براى هميشه برگشت ؛
فضيل بن عياض در ابتداى زندگى خود يكى از راهزنان معروف و مشهور بود، مدتى از عمر خود را به اين كار گذرانيده بود و در سرقت شهرت يافت . كم كم در قلبش عشق و محبت دخترى پيدا شد، شبى خيال داشت خود را به آن دختر برساند، از ديوارى كه فاصله بين او و معشوقه اش بود، بالا مى رفت در اين هنگام صداى شخصى را شنيد كه اين آيه از قرآن را تلاوت مى كرد:
الم ياءن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله (107)
آيا آن هنگام نرسيده است كه مؤ منين خشوع پيدا نمايد و در مقابل ذكر خدا قلبهايشان خاضع شود.
فضيل از نيمه راه ديوار فرود آمد، اين آيه چنان در قلب او اثر گذاشت كه زندگيش را دگرگون كرد. با كمال اخلاص وصفاى دل گفت : يارب ، پروردگارا، آرى نزديك شده و هنگام خشوع رسيده . فضيل از صميم قلب به سوى خدا بازگشت ، آن شب را به خرابه اى پناه برد، در همان خرابه عده اى نشسته با هم صحبت مى كردند. آنها مسافرينى بودند كه در آن خرابه بار انداخته و اكنون در فكر كوچ و حركت بودند، با يكديگر مى گفتند، از شر فضيل چگونه خلاص شويم ، قطعا در اين موقع شب ، بر سر راه ما كمين كرده تا دستبردى بزند، از شنيدن گفتگوى كاروانيان فضيل بيشتر متاءثر شد كه چقدر من بدبختم ، پيوسته خاطر آسوده خانواده هايى را به تشويش ‍ انداخته ، آنها را از طرف خود نگران مى كنم . از جاى حركت كرده خود را به كاروانيان معرفى نمود و گفت : آسوده باشيد ديگر كاروانى از دست من ناراحت نخواهد شد
مواظب آينده ات باش ؛
على بن الحسين عليه السلام فرمود:
مردى با خانواده اش مسافرت دريا كرد، كشتى اش شكست واز كسانى كه در كشتى بودند، فقط زن آن مرد نجات يافت و به جزيره اى رسيد. در آن جزيره مرد جوان راهزنى بود كه همه پرده هاى حرمت خدا را دريده بود، ناگاه آن زن ديد كه آن مرد راهزن بالاى سرش ايستاده است ، سر به سوى او بلند كرد و گفت : تو انسانى يا جن ؟
مرد گفت : انسانم ، بى آنكه با او سخنى گويد با او چنان نشست كه با همسرش مى نشيند، چون آماده نزديكى با او شد، زن لرزان و پريشان گشت .مرد به او گفت : چرا پريشان گشتى ؟
زن گفت : از او مى ترسم ، (با دست اشاره به آسمان كرد. )
مرد گفت : مگر چنين كارى كرده اى ؟ (زنا داده اى )
زن گفت : نه ، به خدا سوگند!
مرد گفت : تو از خدا چنين مى ترسى ، در صورتى كه چنين كارى نكرده اى و من تو را مجبور مى كنم ، به خدا كه من به پريشانى و ترس از تو سزاوارترم ، سپس كارى نكرده ، برخاست و به سوى خانواده اش رفت و همواره به فكر توبه و بازگشت بود. آن مرد جوان روزى درميان راه به راهبى برخورد و آفتاب داغ بر سر آنها مى تابيد، راهب به جوان گفت : دعاكن تا خدا ابرى بر سرما آوردكه آفتاب ما را نسوزاند.
جوان گفت : من براى خود نزد خدا كار نيكى نمى بينم تا جراءت كنم ،
چيزى از او بخواهم
. راهب گفت : پس من دعا مى كنم و تو آمين بگو. جوان گفت : آرى ، خوب است ، راهب دعا مى كرد و جوان آمين مى گفت ، به زودى ابرى بر سر آنها سايه انداخت ، هردو پاره اى از روز را زير ابر راه رفتند تا سر دو راهى رسيدند جوان از يك راه و راهب از راه ديگر رفت و ابر همراه جوان شد. راهب گفت : تو بهتر از منى ، دعا به خاطر تو مستجاب شد نه به خاطر من ، گزارش حال خود را بگو. جوان داستان آن زن رابيان كرد. راهب گفت : چون ترس از خدا تو را گرفت ، گناهان گذشته ات آمرزيده شد. اكنون مواظب باش كه در آينده گناهكار نگردى . (108)
اگر واقعا توبه كرده باشى ، خدا مى پذيرد
زيدنساج نقل كرده است : همسايه پيرمردى داشتم كه كمتر او را مى ديدم ، روز جمعه اى بود، او لخت شده بود تا غسل جمعه راانجام دهد. در پشتش ‍ زخمى را ديدم به اندازه يك وجب و جايش چرك كرده بود، نزديكش رفتم و علت زخمش را پرسيدم ، ابتدا چيزى نگفت ، اما وقتى بيش از حد اصرار كردم ، به ناچار داستانش راچنين شروع كرد: در جوانى باچند نفر از دوستانم به فسق وفجور وكارهاى زشت وگناه مشغول بوديم ، هر شب در خانه يكى از دوستان جمع مى شديم ، تااين كه شبى نوبت من شد. درخانه چيزى موجود نبود، ناگزير شمشيرم را برداشتم واز كوفه بيرون رفتم ، شايد كسى از كنارم ردشود ومن به او دستبرد بزنم . مدتى گذشت هوا ابرى وتاريك شد، ناگهان رعد وبرق شروع شد وبرقى جست ومن درروشنايى برق ، دوزن رامشاهده كردم ، خودم را به سرعت به آنها رسانيدم و فرياد زدم ، هر چه داريد فورا بدهيد وگرنه كشته مى شويد. آن دو زن بيچاره ، جواهراتى راكه همراه داشتند به من دادند، در اين هنگام برق ديگرى جستن كرد، متوجه شدم كه يكى از آنها جوان و زيبا وديگرى پير است . شيطان مرا فريب داد، خواستم به آن زن جوان دست درازى كنم ، پيرزن پيراهنم راگرفت و التماس ‍ كنان گفت : دست از اين دختر بردار. او يتيم است و من خاله او هستم ، او فردا شب با پسر عمويش ازدواج مى كند، امروز از من خواست كه او را به زيارت قبر حضرت على عليه السلام دست از او بردار. من اعتنا نكردم و دختر رابه زمين انداختم ، در اين موقع دختر در كمال ياءس و دل شكستگى گفت : يا على ،به فريادم برس .
ناگهان صدايى از پشت سرم شنيدم ، سوارى به من نهيب زد: برخيز
من باكمال غرور گفتم : آيا مى خواهى شفاعت اين زن را بكنى ؟ تو خودت نمى توانى از چنگم بگريزى ، تا اين جسارت را كردم ،نوك شمشير را به پشتم فرو كرد، من افتادم آن دو زن به سوار گفتند: لطف كردى كه ما را از دست اين ظالم نجات دادى ، خواهش مى كنيم ما را تا قبر امام على عليه السلام همراهى كن .
آن سوار با صداى گرم و مهربان فرمود: زيارت شما قبول است . من خودم على بن ابيطالب هستم ، اينجا بود كه من از كار زشت خود پشيمان شدم ، فورا خودم را به پاى حضرت انداختم و گفتم : آقا، من توبه كردم ، مرا ببخش . حضرت فرمود: اگر واقعا و حقيقتا توبه كرده باشى ، خدا مى پذيرد. گفتم : اين زخم ، مرا بسيار آزار مى دهد، آن حضرت مشتى خاك برداشت و بر پشت من زد، زخم من بهبود يافت ولى اثر آن براى هميشه بر پشتم باقى ماند. (109)
به آن گناهى كه كردى نبايد برگردى ؛
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
روزى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام درميان جماعت اصحاب بودند. مردى آمد و گفت : يا اميرالمؤ منين با پسرى لواط ((هم جنس ‍ بازى ))نموده ام ، پاكم كن . حضرت فرمود: برو به خانه ات ، شايد حواست نيست .روز ديگر آمد و همان اقرار را كرد و خواهش اجراى حد لواط را تكرار نمود، حضرت براى بار دوم فرمود: به خانه ات برگرد؛ شايد حواست پرت شده (اقرارت از روى كمال عقل و شعور نيست .)
تا آن كه سه مرتبه بازگشته و همان طور اقرار كرد و سپس خواهشش را تكرار كرد،
در مرتبه چهارم حضرت فرمود: پيامبر صلى اللّه عليه و آله در اين واقعه سه حكم فرموده هريك رامى خواهى اختيار كن .
1-اين كه دست وپايت را ببندند واز كوه پرتابت كنند؟
2-يا اين كه با شمشير تو را بكشند؟
3-يا با آتش تو را بسوزانند؟

مرد گفت : يا على كدام يك از اينها دشوارتر است ؟
حضرت فرمود: سوزاندن با آتش .
مرد گفت : آن را اختيار كردم .
حضرت فرمود: تهيه كار خودت را بكن .
مرد گفت : چنين خواهم كرد.پس برخاست و دو ركعت نماز خواند، سپس ‍ گفت : خدايا، گناهى از من سرزده كه توبه آن دانايى و من از گناه خود ترسيدم و به نزد وصى رسول تو آمدم واز او خواهش كردم مرا از گناه پاك كند. او مرا بين سه نوع عقوبت مختار فرمود.
خداوندا، من آن را كه سخت تر بود، انتخاب كردم از تو مى خواهم كه اين عقوبت را كفاره گناهان من گردانى و مرا در آخرت به آتش خود در جهنم نسوزانى ، پس گريان برخاست و در گودالى پر از آتش كه برايش آماده شده بود نشست ، آتش از اطرافش شعله مى كشيد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بر حالش رقت فرمود و گريان شد و اصحاب همه به گريه در آمدند. پس از آن ، حضرت فرمود:
برخيز اى مردكه ملائكه آسمان و زمين را به گريه درآوردى به درستى كه خداوند توبه ات را پذيرفت ، برخيز و به آن گناهى كه كردى نبايد برگردى . (110)
مرحله سوم : رد حقوق مخلوق  
سومين مرحله براى پذيرش توبه در كلام اميرالمؤ منين عليه السلام كه از شرايط قبولى برشمرده اند؛ رد حقوق مردم است .
انسان به مجرد آن كه گفت : توبه كردم از او پذيرفته نمى شود، انسان تائب آن است كه هرچه از مردم به ناحق برده ، رد كند، يا صاحبانش را راضى كند.
حق الناس كه شامل مال ، جان ، آبرو، ياحرم و اهل مسلمان مى شود حرمت خاصى دارد و اگر اين حقوق ضايع شود، با ندامت و پشيمانى و تنها با گفتن ذكر استغفر الله جبران نمى شود و بلكه بايد حقوق از دست رفته مردم جبران شود، همان طور كه در كلام مولا على عليه السلام آمده بود:
ان تؤ دى الى المخلوقين حقوقهم تلقى الله املس ليس عليك بتعة
اين كه حقوقى را كه از مردم ضا يع كرده اى به آنها بازگردانى به طورى كه هنگام ملاقات پروردگار حقى بر تو نباشد.
الف : حق مالى  
حق الناس اگر مال باشد، بر تائب واجب است چنانچه قدرت داشته باشد آن مال را به صاحبش رد نمايد و اگر صاحبش معلوم نيست بايد به مصرف فقرا برساند و اگر تنگ دست است و قدرت بر اداى آن ندارد، در صورت دسترسى به صاحبش بايد رضايت او را بطلبد و حلاليت بخواهد، و چنانچه دسترسى به صاحبش ندارد، بايد به درگاه پروردگار تضرع و زارى كند واز براى صاحب حق ، طلب آمرزش كند و افعال و اعمال حسنه به جا آورد.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
اذا وقعت اللقمه 0 من حرام فى جوف العبد لعنه كل ملك فى السموات و الارض ومادامت اللقمه فى جوفه لا ينظر الله اليه . ومن اكل اللقمه من الحرام فقد باء بغضب من الله فان تاب تاب الله عليه ، وان مات فالنار اولى به
هرگاه لقمه از غذاى حرام در شكم كسى وارد شود، تمام فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مى كنند و تا زمانى كه اين لقمه حرام در شكم شخص ‍ حرام خوار باشد، خداوند به سوى او نظر نمى كند و هر كس لقمه اى از حرام بخورد، موجبات خشم الهى را فراهم آورده است و اگر توبه نمايد خداوند توبه او را قبول مى نمايد و اگر بدون توبه از دنيا برود (و رضايت صاحب مال را فراهم ننمايد) به آتش جهنم سزاوارتر است .
امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:
من اقطع مال مؤ من بغير حقه لم يزل الله (عزوجل ) معرضا عنه مساقتا لاعماله التى يعملها من البر والخير لايثبتهافى حسناته حتى يتوب ويردالمال الذى اخذه الى صاحبه (111)
كسى كه مال مؤ منى را به حرام و از راه دزدى بگيرد، خداوند آنچه را كه از اعمال خوب و نيك از او صادر شده ، قبول نمى كند و آن را در حسنات وى ثبت نمى كند تا اين كه توبه كند و مالى را كه از صاحبش دزديده به او برگرداند.
چرادعايش مستجاب نمى شود؟
روايت شده : روزى حضرت موسى عليه السلام براى حاجتى ازخانه خارج شد. شخصى راديد كه دست خود رابه سوى آسمان بلند نموده به درگاه خداوند تضرع وزارى مى كند، به هنگام بازگشت آن شخص راديد كه هنوز بدان حال زارى مى كند.
حضرت موسى عليه السلام روبه آسمان كرده وگفت : خدايا، اين بنده توست كه به سوى تودعا وتضرع مى كند، دعايش رااجابت فرماى ، وحى آمد كه : اگر هردو دست راآن قدر بلند كند كه به آسمان رسد وبه اندازه اهل زمين گريه نمايد تا كه نفسش قطع شود به او رحم نكنم ودعايش رابه اجابت نرسانم .
حضرت موسى عليه السلام ازخداوند پرسيد: چرادعايش مستجاب نمى شود؟ خداوند فرمود: اى موسى ، اين فرددرظلم پافشارى مى كند، درخانه اموال حرام دارد وشكمش ازحرام انباشته گشته است .
چون در منزل آن فرد راجستجو كردند، شانزده درهم مال حرام يافتند. (112)
آيابراى من راه خلاصى هست ؟
على بن حمزه گويد: من دوستى داشتم ازاهل كوفه كه از منشيان خليفه بنى اميه بود، به من گفت از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام اجازه بگير تا من به حضور ايشان برسم . من ازامام اجازه خواستم وآن حضرت اجازه فرمودند، (آن دوست جوان ) داخل شد وسلام كردونشست . جوان گفت : فدايت شوم من دردربار بنى اميه بودم وازدنياى آنها مال زيادى به دست آوردم . امام عليه السلام فرمود: اگر بنى اميه ازبراى خوداعوان وانصارى نمى ديدند، حق ماراغضب نمى كردند. جوان گفت : آيا ازبراى من راه خلاصى هست ؟ امام عليه السلام فرمود: اگر گويم اطاعت مى كنى ؟ جوان گفت : آرى !
امام عليه السلام فرمود: جميع آنچه راكه درديوان آنها تحصيل كرده اى از خود خارج كن ، پس هر چه صاحبانش رامى شناسى به آنها ردكن وهر چه رانمى شناسى صدقه ده ومن براى توبهشت راضامن مى شوم . آن جوان مدتى سرخودرابه زيرانداخت بعد سربلند كردوگفت : فدايت شوم حاضر هستم . على بن ابى حمزه گويد، آن جوان باما به كوفه آمد، هرچه داشت ازخود ردكرد، حتى لباس تنش راوماازبراى اولباسى خريديم وچند وقت نفقه اش راداديم .
چندماه كه گذشت آن جوان مريض شد وماهمه روزه به عيادتش مى رفتيم يك روز رفتيم ديديم درحال احتضار است ، چشمهايش راباز كرد وگفت : يا على بن حمزه وفى لى والله صاحبك ؛ به خدا دوستت به وعده خود وفا كردواز دنيارفت .
على بن حمزه گويد: مامشغول تجهيز اوشديم ، بعدا من از كوفه بيرون رفتم وبه نزد حضرت صادق عليه السلام رفتم چون نظرامام به من افتاد فرمود: ياعلى بن ابى حمزه وفينا والله لصاحبك به وعده بهشتى كه به رفيقت داده بوديم ، وفاكرديم .
عرض كردم فدايت شوم به خدا قسم خودش وقت مردن همين مطلب رابه من گفت . (113)
حق الناسى كه به مال تعلق مى گيرد شامل دين ، غصب ، ربا، رشوه ، سرقت ، كم فروشى ، تصرف وخوردن مال يتيم وغيره مى شود.
آرى ، تائب بايد آنچه مربوط به حق مخلوق است به صاحبانش ردنمايد و ياحلاليت طلبد درغير اين صورت توبه او هيچ نتيجه اى ، جز خستگى براى او ندارد. براى روشن شدن مطلب درباره هر يك از موارد فوق توضيحات بيشترى ارائه مى گردد:
دين
بدهكار بودن نكوهش نشده ، بلكه جايز است . رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ازدنيا رفت ، درحالى كه بدهكار بود، امام على عليه السلام شهادت رسيد بدهكار بود، امام حسن عليه السلام وامام حسين عليه السلام به شهادت رسيدنددرحالى كه بدهكارى داشتند. (114)
چيزى كه حرام است ، مسامحه كردن دراداى دين است وبر مديون واجب است بدهكارى رابه صاحبانش پرداخت كند ويا رضايتش راجلب نمايد.
وگرنه كسى كه بدهكارى دارد ودر پرداخت آن مسامحه مى كند، هرچه انابه وتوبه نمايداز او پذيرفته نمى شود.
معاوية بن وهب گفت : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : به مارسيده كه مردى از انصار مرددرحالى كه دو ديناربدهكار بود، رسول خداصلى اللّه عليه و آله براو نماز نخواند وبه اصحاب فرمودند، براو نماز نخوانيدتايكى ازبستگانش ضمانت اداى وام اوراكند. امام صادق عليه السلام فرمود: اين مطلب حق ودرست است .رسول خدا صلى اللّه عليه و آله اين عمل رااز آن جهت انجام داد تامسلمين پند گيرند وحقوق يكديگر رااداكنند وقرض ‍ راسبك نشمارند. (115)
وحضرت امام خمينى (ره )دراحكام مكان نمازگزار مى گويند:
تصرف درملك ميتى كه به مردم بدهكار است حرام ونماز در آن باطل است ونيز اگر بدهكارى اوكمتر ازمالش باشد وورثه هم تصميم داشته باشند كه بدون مسامحه بدهى اورابدهند، تصرف اشكال ندارد. (116)
عن احد هما (امام باقر، امام صادق )عليه السلام قال :
يؤ تى يوم القيامة بصاحب الدين يشكو الوحشة فان كان له حسنات اخذ منه لصاحب الدين ،
وقال عليه السلام : وان لم يكن له حسنات القى عليه من سيئات صاحب الدين
(117)
امام باقرياصادق عليه السلام فرمود:
بدهكار رادرحالى كه از وحشت شكايت دارد، درروز قيامت مى آورند. اگر اوراحسناتى باشد، از او گرفته ، به حساب وامخواه منظور مى شود واگر حسنات نداشته باشد، از گناهان وسيئات طلبكار بر بدهكار افزوده مى گردد.

نخست ، بدهكارى ؛
ابوثمامه به امام جواد عليه السلام عرض كرد: من مى خواهم درمكه ومدينه منوره مجاور گردم درحالى كه بدهكارى هم دارم .
حضرت جواد عليه السلام فرمود:
به محل خود برگردوبدهى خودرابپرداز، ومباداازدنياروى وخداى راملاقات كنى درحالى كه بدهكار باشى ، زيرامؤ من خيانت نمى كند. (118)
كفاره بدهكارى
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
كل ذنب يكفره القتل فى سبيل الله الاالذين ، فانه لاكفاره له الا اداؤ ه او يقضى صاحبه او يعفوالذى له الحق (119)
شهادت درراه خدا كفاره هرگناهى است به جز دين ووام ، تنها كفاره بدهى ، ادا كردن است ياآنكه صاحبش از حق خود بگذرد وطلب راببخشد.
غصب
از جمله حقوق مالى كه از حق الناس محسوب مى شود، غصب است . غصب آن است كه انسان از روى ظلم برمال ياحق كسى مسلط شود وتاهنگامى كه مال ياحق غصبى رابه صاحبش ردنكندويارضايتش راجلب ننمايد، توبه اش پذيرفته نمى شود.
پيامبر بزرگوار اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
من اقتطع مال مؤ من غصبا بغير حقه ، لم يزل الله عزوجل معرضا عنه ماقتا لاعماله التى يعلمها من البر والخير، لايثبتهافى حسياته حتى يتوب ، و يرد المال الذى اخذه صاحبه (120)
هر كه از روى غصب مال مؤ منى را بدون حق تصرف كند، هميشه خداوند از او روى گردان باشد و كارهاى خوب و خير را كه انجام دهد، دشمن دارد و آنها را در زمره حسناتش به شمار نگيرد تا توبه كند و مال را به صاحبش ‍ برگرداند.
شيخى از نخع گفت :
به امام باقر عليه السلام گفتم : من از زمان حجاج تا امروز والى هستم . فهل لى من توبه ؟ آيا توبه من قبول است ؟
مى گويد: حضرت ساكت شدند و من سؤ الم را تكرار كردم تا اين كه حضرت فرمودند:
(لا حتى تودى الى كل ذى حق حقه )
نه تا آن كه حق تمام صاحبان حق رابپردازى .(121)
ربا
ربا نيز از حقوق مالى است كه از حق الناس شمرده اند وخوردن ربا حرام است ، رباخوار تا وقتى كه آنچه از ربا از اشخاص گرفته به آنان برنگرداند يا رضايتشان راطلب نكند، هر چه انابه واستغفار وتوبه نمايد، قبول واقع نمى شود وشاهد براين مطلب رواياتى است كه از پيامبر صلى اللّه عليه و آله نقل فرموده اند.
روايات
پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
من اكل الربا ملاء الله عزوجل بطنه من نار جهنم بقدر مااكل ، وان اكتسب منه مالا لم يقبل منه شيئا من علمه ولم يزل فى لعنة الله والملائكة ماكان عنده قيراط واحد (122)
كسى كه ربا بخورد، خداوند شكمش را به مقدار آنچه خورده از آتش پرمى كند. پس اگر از ربا مالى رابه دست آورد، عملش رانمى پذيرد وهميشه موردلعن خدا وملائكه است ، مادامى كه قيراطى از مال ربايى نزدش ‍ باشد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
درشب معراج جماعتى راديدم كه هرگاه يكى از ايشان مى خواست برخيزد، از بزرگى شكمش نمى توانست .
ازجبرئيل پرسيدم : اينها كيستند؟
گفت : خورندگان مال يتيم به ناحق .
خورنده مال يتيم
حضرت على عليه السلام به چشم درد سختى مبتلا شدند. به طورى كه صداى ناله آن حضرت بلند شد. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به عيادت ايشان آمده ، فرمود: اين ناله در اثر كم صبرى است يا شدت درد؟
على عليه السلام فرمود: هيچ وقت به اين شدت دردى عارض من نشده بود. پيامبر صلى اللّه عليه و آله خبر وحشتناكى ذكر فرمود كه آن حضرت چشم دردرافراموش كردوآن خبر اين است :
به درستى كه عزرائيل وقتى كه براى گرفتن جان كافرى مى آيد، سيخهايى از آتش همراه اوست ، كه باآنها جان اورا مى گيرد. سپس جهنم صيحه مى زند.
اميرالمؤ منين عليه السلام راست نشست وگفت :
يارسول الله حديثى راكه فرموديد، تكرار فرماييد كه دردچشم رافراموش ‍ كردم از ترس اين خبر، آيااز امت شما هم كسى هست كه به اين كيفيت عذاب شود وبميرد؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:
آرى ، سه طايفه از مسلمانانند كه اين قسم جان مى دهند:
1-حاكم ظالم 2-خورنده مال يتيم به ناحق 3-شهادت دهنده به دروغ .
(123)
كم فروشى
كم فروشى از جمله حقوق مالى است كه از حق الناس هم محسوب مى شود كم فروش نسبت به آن مقدارى كه كم داده به خريدار مديون است و به وى ، بدهكار است و واجب است آن را در وجه مشترى بپردازد و اگر مرده ، بايد به ورثه اش بدهد و در صورتى كه نمى شناسد از طرف صاحبش ‍ تصدق دهد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:هر كس دركيل و وزن خيانت كند، فردا او را به قعر دوزخ در مى آورند، و در ميان دو كوه آتش جايش مى دهند و به او مى گويند، اين كوهها را وزن كن و اوهميشه به اين عمل مشغول است (124).
مالك دينار گويد:
همسايه اى داشتم ، بيمار شد،به عيادتش رفتم درحال جان دادن بود. فرياد مى زد كه دو كوه آتش قصدمن مى كنند.
گفتم اى مرد، خيال مى كنى ، گفت : نه چنين است بلكه حق است زيراكه مرادو مكيال بود؛ يكى ناقص وديگرى زائد، به ناقص مى دادم
وبه زائد مى گرفتم واين عقوبت آن است . (125)
يكى ديگراز حقوق مالى كه مربوط به حق الناس است ، امانت درخيانت ، رشوه ودزدى مى باشد. تاموقعى كه خائن وراشى وسارق ، اموال به ناحق برده افراد راعودت ندهند ويارضايت آنهاراجلب نكند، هر چه به درگاه خداوند استغفار كند وانابه وتوبه نمايد از او پذيرفته نمى شود.
ب :حق بدنى  
دومين حق از حقوق مخلوق حق بدنى است ، مثل اين كه فردى راكشته ياعضوى از اوراشكسته يامجروح وكبود كرده باشد، واجب است كه توبه كار تمكين دهد وخود رابراى قصاص عرضه نمايد تاصاحب حق قصاص ‍ كند ياحق خودراحلال نمايد .درغير اين صورت ، توبه هيچ گونه اثرى نخواهد داشت .
امام صادق عليه السلام فرموده است :
توبة القاتل الاقرار لاولياء المقتول ، ثم التوبة بينه وبين الله تعالى ان عفوا عنه اوقبلوا الدية (126)
توبه شخص قاتل اقرار كردن درنزد اولياى مقتول است ، سپس توبه كردن درپيشگاه خداوند كه يااولياى مقتول عفوش كنند ياخون بهابپذيرند.
ابن سنان گفت :
ازامام جعفر صادق پرسيدم : كسى كه مؤ من رابه عمد مى كشد، آياتوبه دارد؟
امام عليه السلام فرمود: اگر به خاطر ايمانش كشته ، توبه اش پذيرفته نيست .
وان كان قتله لغضب او بسبب شى ء من امر الدنيا فان توبته ان يقاد منه (127)
واگر براى چشم يابه سبب كارى ازكارهاى دنيابه قتل رسانيده باشد، توبه اش اين است كه قصاص شود.
ج : حق شخصيتى  
حق حيثيتى ، سومين حقوق مخلوق است . مثل اين كه اورادشنام يافحش ‍ داده ياتهمت زده يابه جهتى به او اهانت كرده باشد؛ مثل غيبت ، استهزاوسبك كردن ، در هر حال دل اوراشكسته وبه درد آورده باشد، بايد اوراراضى كند وچنانچه ممكن نباشد، براى او استغفار وطلب آمرزش كند.
البته ارتكاب اين اعمال اگر درميان جمع وبه طور علنى بوده ؛ بايد درهمان جمع از طرف عذرخواهى كند وبه اطلاع آن جمع برساند كه من به آبرو وحيثيت فلانى لطمه زده ام .
پيامبر اسلام مى فرمايد:
احدث لكل ذنب توبة السر بالسر والعلانية بالعلانية (128)
براى هر چيزى توبه اى متناسب با آن مقرر گشته است ؛ بدين معنى كه توبه گناه مخفى وپنهانى به گونه مخفى صورت مى گيرد وتوبه گناه علنى وآشكار نيز به گونه آشكار انجام مى پذيرد.
ونيز اگر درجمع خصوصى بوده وآبروى طرف راريخته درهر دو مورد بايد حلاليت طلبد ورضايت وى راكسب كند. والا باصرف گفتن لفظ استغفرالله توبه مفيد واقع نمى شود.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
من وقع فى عرض اخيه المؤ من وحمل الناس على ذلك فقد تعلق بغصن منه (اى من الزقوم )
هركس عرض وآبروى برادر مؤ من خود رامورداهانت قراردهد ومردم رانيز بدان وادار كندبه طور حتم به شاخه اى از درخت تلخ وبدبوى زقوم (129)آويخته مى شود.
ونيز پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
لماعرج بى مررت بقوم لهم اظفار من نحاس يخمشون وجوههم وصدورهم ،
فقلت : من هؤ لاء الذين ياءكلون لحوم الناس ويفعون فى اعراضهم
(130)
وقتى كه مرابه معراج مى بردند، گروهى راديدم كه ناخن هاى مسى داشتند وباآن صورت وسينه خود رامى خراشيدند، من گفتم : اى جبرئيل اينها كيستند؟
جبرئيل گفت : اينان كسانى هستند كه دردنيا گوشت مردم رامى خورند (غيبت مى كردند )وبه ناموس وآبروى مردم تجاوز مى نمودند.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هر كس به شخصى از نظرمال ياعرض وآبرو ستم روادارد واجب است ، طلب حلاليت نمايد واز آنچه نسبت به او كرده ، ذمه خود رابرى كند، هرگاه صاحب حق مرده باشد برائت وآزادى ذمه اش به اين است كه مال رابه ورثه اودهد ونيز توبه كند از آنچه كرده وواقعا از آن كار پشيمان شود. (131)
د: حق ناموسى  
اگر حق ، مربوط به اهل وحرم باشد، مثل اينكه العياذبالله باناموس كسى زنا كرده باشد، كار آن درنهايت دشوارى واشكال است وفساد فزاينده اى دارد وراهى براى حليت جستن ندارد واظهارش به شوهر آن زن جايز نيست . چنين گناهكارى بايد شب وروز به درگاه خداوند بنالد وتضرع وزارى كند وبر طاعت وعبادت براى آن شوهر مواظبت نمايد، نماز وروزه برايش انجام دهد چنانچه زنده است اورااكرام كند ودرحق او احسان نمايد.
امام صادق عليه السلام از پدرانش از قول پيامبر مى فرمايد:
الا ومن زنا بامراءة مسلمة او يهودية او نصرانية او مجوسية حرة اوامة ثم لم يتب منه ومات مصراعليه فتح الله تعالى له فى قبره ثلاث ماءة باب يخرج منها حيات وعقارب وثعبان من النار، فهو يخترق الى يوم القيامة ، فاذا بعث من قبره تاءذى الناس من نتن ريحه فيعرف بذلك وبما كان يعمل فى دار الدنيا حتى يؤ مر به الى النار، الا وان الله حرم الحرام وحد الحدود فما احد اغير من الله ومن غيرته حرم الفواحش (132)
آگاه باشيد:
كسى كه بازنى مسلمان يايهودى يانصرانى يا مجوسى ، آزاديا كنيز زنا كند پس توبه نكند وبااصرار به اين گناه از دنيا برود خداوند درقبرش سيصد درب عذاب راباز مى كند كه از هر درى مارها وعقربها وافعى هايى از آتش ‍ بيرون مى آيند وتاروزقيامت مى سوزد وچون روز قيامت از قبرش بيرون شود از بوى گندش مردم اذيت مى شوند. پس به اين بوى زننده شناخته مى شود ودانسته مى گردد كه زناكار است ، تااينكه امر كرده مى شود اورابه آتش برند، به درستى كه خداوند محرمات راحرام فرموده وحدودى راتعيين فرموده ، پس هيچ كس از خداوند غيرتمندتر نيست واز غيرت الهيه است كه فواحش راحرام كرده است .

زناكار بى توبه
امير المومنين عليه السلام مى فرمايد:
اذ كان يوم القيامه اهب الله ريحا منتنه يتاذى بها اهل الجمع حتى اذا همت ان تمسك بانفاس الناس ناداهم مناد هل تدرون ما هذه الريح التى قد اذتكم ؟
فيقولون : لا فقد اذتنا و بلغت منا كل مبلغ :
قال ثم فيقال هذه ريح فروج الزناه الذين لفوا الله بالزنا ثم لم يتوبوا فالعنو هم لعنهم الله :
قال : فلا يبقى فى الموقف احد الا قال : اللهم العن الزناة )
(133)
در روز قيامت به امر خداوند بوى گندى وزيده مى شود كه تمام اهل محشر ناراحت مى شوند تا اين كه نفس كشيدن بر آنها مشكل مى گردد پس منادى ندا مى كند آيا مى دانيد اين بوى گند چيست ؟
گويند نمى دانيم و سخت ناراحتمان كرده پس گفته مى شود: اين بوى عورت زناكاران است كه بدون توبه از دنيا رفته اند پس آنها را لعنت كرده و در محشر كسى نمى ماند مگر اين كه آنها را نفرين مى كند و مى گويد: خدايا، زناكاران را لعنت فرما.
آيا سزاوار است كه پرده ناموس برادر مجاهد خود را بدرى ؟
در زمان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله شيوه آن حضرت ابن بود كه هرگاه مى خواستند عازم جهاد شوند، ميان هر دو نفر از ياران اخوت و برادرى مى بستند تا يكى به جهاد برود و ديگرى در شهر بماند و كارهاى لازم او را انجام دهد. حضرت در جنگ تبوك ميان سعيد بن عبدالرحمان و ثعلبه بن انصارى پيمان برادرى بست . سعيد در ملازمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله به جهاد رفت ، ثعلبه هم در مدينه ماند و عهده دار امور خانواده او گرديد، ثعلبه هر روز مى آمد و احتياجات خانواده سعيد را آماده مى كرد، دريكى از روزها زن سعيد راجع به كار لازم خانه طبق معمول از پس پرده با او حرف مى زد. وسوسه نفس ، هوس خفته ثعلبه را بيدار نمود وبا خود گفت ، مدتى است كه اين زن از پس پرده با تو سخن مى گويد، آخر نگاهى بينداز و ببين در پشت پرده چيست و گوينده اين سخنان كيست ؟
خيالات شيطانى و هوسهاى نفساتى چنان او را تحريك نمود كه قادر بر حفظ خويشتن نبود. به همين جهت به خود جراءت داده و پرده را كنار زد، ديد زنى زيبا است كه حجاب و حيا چهره او را احاطه كرده است . ثعلبه با همين يك نگاه چنان دل از دست داد و بى قرار شد كه قدم پيش نهاد و به زن نزديك شد. آنگاه دست دراز كرد كه با وى درآميزد، در همان لحظه حساس و خطرناك زن فرياد زد و گفت :
اى ثعلبه ، آيا سزاوار است كه پرده ناموس برادر مجاهد خود را بدرى ؟ آيا رواست كه اودرراه خدا پيكار كند و تو در خانه وى نسبت به همسرش قصد سوء كنى ؟
اين سخنان همانند صاعقه اى بر مغز ثعلبه فرود آمد، نعره زد واز خانه بيرون رفت و سر به كوه و صحرا نهاد. در پاى كوهى شب و روز با پريشانى و بى قرارى و گريه و زارى سر آورد و پيوسته مى گفت : خدايا، تو معروف به آمرزشى و من موصوف به گناهم . مدتها گذشت و او همچنان در بيابان ناله و بى قرارى مى نمود و عذر و تقصير به پيشگاه خدامى برد طلب عفو و آمرزش مى كرد. تا اينكه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از جهاد مراجعت نمود وقتى سعيد به خانه آمد، قبل از هر چيز احوال ثعلبه را پرسيد، همسر وى ماجرا را براى او شرح داد و گفت : هم اكنون در كوه و بيابان باغم و اندوه و ندامت دست به گريبان است ، سعيد با شنيدن اين سخن از خانه بيرون آمد و براى جستجوى ثعلبه به هر طرف روى آورد، سرانجام او را پيدا كرد كه در پشت سنگى نشسته و دست به سر گرفته وبا صداى بلند مى گويد: اى واى ، از پريشانى و پشيمانى ، واى از شرمسارى ، واى به رسوايى روز قيامت ، سعيد نزديك آمده او را در كنار گرفت و دلدارى داد و گفت :
اى برادر، برخيز و با هم نزد پيامبر رحمت برويم ، اين درد را دوايى و اين رنج را شفايى است .
ثعلبه گفت : اگر لازم است حتمابه حضور پيامبر شرفياب شوم ، بايد دستها و گردن مرابابند بسته و مانند بردگان گريز پاى به خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله ببرى ، با همان وضع به در خانه پيامبر صلى اللّه عليه و آله ايستاد وبا صداى بلند گفت : المذنب ، المذنب (يعنى گناهكار، گناهكار )
پيامبر صلى اللّه عليه و آله اجازه دادند وارد شود و پس از ورود پرسيدند اى ثعلبه ، اين چه وضعى است ؟
ثعلبه خلاصه ماجرا را گفت ، حضرت فرمود:
گناهى بزرگ و خطايى عظيم از تو سرزده ، از اينجا برو و با خدا راز و نياز كن تا خدا چه فرمايد.
ثعلبه از خانه پيامبر بيرون آمد و روى به صحرا نهاد، دخترش جلو آمد و گفت : اى پدر، دلم ، سخت به حالت مى سوزد، مى خواهم هر جا بروى همراهت باشم ولى چون پيامبر صلى اللّه عليه و آله تو را از نزد خود رانده است ، من هم ديگر به تو نمى پيوندم . ثعلبه چند روزى به اين حال در سوز و گداز به سر برد و شبى چند را به گريه و انابه به پايان آورد، سرانجام هنگام نماز عصر پيك حق آمد و آيه شريفه 135 از سوره مباركه آل عمران رابر پيامبر صلى اللّه عليه و آله خواند كه مى فرمايد:
پرهيزگاران كسانى هستند كه هرگاه كار ناشايستى از آنها سرزد خدا را به ياد آورند و آنها كسانى هستند كه بر كارهاى زشت اصرار نورزند زيرا به زشتى گناهان آگاهند.
پس پيامبر صلى اللّه عليه و آله حضرت على و سلمان را به دنبال ثعلبه فرستادند، درميان راه شبانى به آنها رسيد حضرت ، سراغ ثعلبه را از او گرفت ، چوپان گفت : شبها شخصى به اينجا مى آيد و در زير اين درخت مى نالد. سپس حضرت على عليه السلام با سلمان صبر كردند تا شب شد، ثعلبه آمد و در زير آن درخت دست نياز به سوى پروردگار دراز كرد و گفت :
خداوندا، از همه جا محرومم اگر تو نيز مرا برانى به كه روى آورم و چاره كار را از كجا بخواهم ؟ در اين هنگام حضرت على عليه السلام به گريه افتاد، آنگاه نزديك آمده و فرمود: اى ثعلبه مژده باد كه خدا تو را آمرزيد و اكنون پيامبر صلى اللّه عليه و آله تو را مى خواند آنگاه آيه شريفه ياد شده را كه راجع به توبه نازل شده بود، قرائت فرمودند. ثعلبه برخاست و همراه حضرت به مدينه آمده و مستقيما وارد مسجد پيامبر صلى اللّه عليه و آله شدند، حضرت امير و سلمان و ثعلبه نيز اقتدا كردند، بعد از حمد پيامبر صلى اللّه عليه و آله شروع به خواندن سوره تكاثر نمودند. همين كه آيه اول (الهاكم التكاثر )راتلاوت فرمود، ثعلبه نعره اى زد و چون آيه دوم (حتى زرتم المقابر )را قرائت نمود، بيشتر ناله كرد و چون آيه سوم (كلاسوف تعلمون )را شنيد، ثعلبه نعره اى ديگر كشيده وجان به جان آفرين تسليم كرد.