در آغوش خدا (توبه)

استاد ابراهيم خرمى مشگانى

- ۴ -


ه - حق گمراه شدگان  
اگرشخصى به دين و عقيده مردم آسيب رسانيد باشد ؛ به آن معنا كه ديگران رااز مسير دين ومذهب بازداشته وآنان رابه انحراف كشانيده وافرادى راگمراه كرده واز حق وحقيقت به باطل وضلالت سوق داده باشد؛توبه چنين كسى مشروط به هدايت گمراهان وسعى درراهنمايى آنان به سمت دين وعقيده و بازگردانيدن ايشان به سوى حق وحقيقت است .پيامبر اسلام حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله فرمودند:
من دعاالى ضلال ، لم يزل فى سخط الله حتى يرجع (134)
هركس مردم رابه گمراهى فراخواند، پيوسته درخشم خداست ، تااز آن كار برگردد.
ونيز آن بزرگوار فرموده است :
من غش امتى فعليه لعنة الله و الملائكه و الناس اجمعين ، قالوا، يا رسول الله صلى اللّه عليه و آله وماالغش ؟
قال : ان يبتدع لهم بدعة فيعمل بها
(135)
كسى كه امتم رافريب دهد، نفرين خدا و فرشتگان وهمه مردم بر او است ، عرض كردند: اى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فريب چيست ؟
فرمود: در امتم بدعتى بگزارد وامت بدان عمل كنند.

توبه بدعت گذار
از امام صادق عليه السلام نقل شده :
در زمانهاى پيشين ، مردى بود كه مال دنيا را از راه حلال طلب كرد و به آن نرسيد و از راه حرام نيز طلب كرد و به جايى نرسيد.
شيطان نزد او آمد و به او گفت : اى شخص ، تو دنيا را از راه حلال طلبيدى و به آن دست نيافتى و همچنين از راه حرام نيز به آن نرسيدى ، آيا مى خواهى تو را به چيزى راهنمايى كنم كه هم دنياى تو آباد گردد وهم پيروان زياد پيدا كنى ؟
او گفت : آرى ، چنين چيزى را خواهانم .
شيطان به او گفت : دينى را اختراع كن و مردم را به آن دعوت كرد، عده اى به او گرويدند و دنيايش رابدعت گزارد ومردم رابه آن دعوت كرد، عده اى به او گرويدند و دنيايش آباد شد. پس از مدتى به فكر توبه افتاد وبا خود گفت : توبه تو پذيرفته نخواهد شد، مگر اين كه همه كسانى كه اين تازه راپذيرفته آن را رها كنند.
نزدآنهارفت وگفت : من دروغ مى گفتم . از اين دين دروغين دست برداريد. آنها در جواب گفتند: دروغ مى گويى ، همين دين ، دين حق است و تو در دين حق شك كرده اى واز مرز دين خارج شده اى . وقتى او چنين ديد، كند و زنجيرى به گردن خود افكند و آن رابه ميخ بزرگى بست وباخود گفت : ازاين بند، بيرون نمى آيم تا خدا مرا بيامرزد. خداوندبه يكى از پيامبران آن زمان وحى كرد، به فلانى بگو: اگر آن قدر مرابخوانى كه اعضاى گردنت قطعه قطعه گردد، دعاى تورابه استجابت نمى رسانم ، مگر اينكه آنها راكه معتقد به دين اختراعى تو بوده اند و مرده اند، زنده كنى و آنها رااز آن دين ، خارج (136) سازى .
مرحله چهارم : رد حقوق خالق  
انسان چنانچه حق الله به عهده دارد، بايد ادا و يا قضا كند .مانند نمازهاى فوت شده و روزه و كفارات و حج ، مى بايست نمازهايى را كه ترك كرده و روزه هايى را كه خورده قضا كند و حج را اگر مستطيع بوده ونرفته انجام دهد.
گناهان آدمى بر دو نوع است :
ياحق الله ومحض پروردگار است وغير رادرآن حقى نيست ، ياحق الناس ‍ است .
چنانچه حق الله باشد، آن نيز بر دو قسم است :
1-ياگناهى است كه قضاوتلافى از براى آن واجب نيست ، فقط جنبه قانون شكنى داردوتجاوز به حريم قانون الهى نموده ، مثل شرب خمر، ساز زدن و غيره ، كه پشيمانى از گذشته و تصميم بر ترك گناه و حزن و اندوه از ارتكاب آن در قبول توبه كافى است .
2-ياگناهى است كه ترك واجب نموده تلافى و قضا آن فريضه ، شرعا لازم و واجب است ، مثل نماز، روزه ، كفارات وحج اگر مستطيع شده ، كه براى توبه اين نوع گناهان علاوه بر پشيمانى وعزم برترك آنها حتى الامكان بايد آنچه از او فوت شده ، قضا نمايد.
اميرالمؤ منين على عليه السلام درچهارمين شرط از راههاى توبه مى فرمايند:
ان تعمد الى كل فريضه عليك ضيعتها فتودى حقها
اين كه هر واجبى كه از تو فوت شده ، حق آن را به جاى آورى . (قضاكنى )
لذايكى از شرايط اساسى قبول توبه جبران كارهاى واجبى است كه در گذشته ترك شده و واژه واصلحواومشتقاتش كه در چند آيه بعد از كلمه توبه آمده ؛ مانند سوره هاى بقره ، آل عمران ، نسا، نحل ونور به ترتيب آيات 160،89 ،146،119، 5 بيانگر همين است كه حقوق الهى ؛ يعنى ، عباداتى كه درمدت نافرمانى ترك شده ، بايد جبران وحقوق خالق رد شود.
مگر كسى كه خود را اصلاح نمود
شخصى در محضر امام رضا عليه السلام گفت :
خدا لعنت كند كسى راكه با على عليه السلام جنگيد.
امام رضا عليه السلام به او فرمود:
(قل الا من تاب و اصلح )(137)
بگو: مگر كسى كه توبه كرد و خود را اصلاح نمود.
توبه ات قبول شد
پس از پايان يافتن جنگ خندق ، حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله به مدينه بازگشت . هنگام ظهر جبرئيل نازل شد و فرمان جنگ با بنى قريظه را آورد، همان دم پيامبر صلى اللّه عليه و آله سلاح پوشيده به مسلمين اعلام كرد كه : بايد نماز عصر را در بنى قريظه بخوانيد. دستور انجام شد، لشكر اسلام ، بنى قريظه رامحاصره كردند، مدت محاصره به طول انجاميد، بالاءخره يهوديان به تنگ آمده ، پيغام دادند ابولبابه رابفرست تا درباره كار خود بااو مشورت كنيم .
حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله به ابولبابه فرمود: نزد هم پيمانهاى خود برو ببين چه مى گويند. ابولبابه وارد قلعه شد زنها وبچه ها همين كه چشمشان به او افتاد شروع به گريه و زارى كردند، ابو لبابه تحت تاءثير منظره رقت انگيز واقع شده دلش بر آنها سوخت .
پرسيدند: صلاح تو درباره ما چيست ؟ چه كنيم ؟ آيا تسليم شويم به همان نحوى كه پيامبر مى گويد، تاهر چه مايل است درمورد ماانجام دهد؟
ابولبابه جواب داد:
آرى ، ولى به همراه همين جواب بادست خود به طرف گلويش اشاره كرد ؛يعنى درصورت تسليم ، كشته مى شويد. اما فورا پشيمان شد باخود گفت : به خدا و پيامبر صلى اللّه عليه و آله خيانت كردم ، از قلعه به زير آمد، ديگر خدمت حضرت رسول نرفت از همانجا به طرف مدينه رهسپار شد وداخل مسجد گرديد، به وسيله ريسمانى گردن خود رابه يكى از ستونهاى مسجد بست .
ابولبابه گفت : هرگز خود رااز بند رهانكنم مگر اين كه توبه ام پذيرفته شود يابميرم ، وقتى ابولبابه تاءخير كرد، پيامبر صلى اللّه عليه و آله از او جويا شد. داستانش رابه پيامبر رسانيدند.پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:اگر پيش ‍ مامى آمد از خداوند برايش طلب آمرزش مى كرديم امااكنون كه توجه به خدا كرده او سزاوارتر است ، هر چه درباره اش انجام دهد.
ابولبابه ، درمدتى كه به ريسمان بسته بود .روزها روزه مى گرفت و شبها به اندازه اى كه بتواند خويشتن دارى كند، غذا مى خورد. دخترش شامگاه براى او غذا مى آورد و به هنگام قضاى حاجت بازش مى كرد. شبى پيامبر صلى اللّه عليه و آله در خانه زوجه خود، ام السلمه بود، آيه پذيرفته شدن توبه ابولبابه نازل شد:
واخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا واخر سيئا عسى الله ان يتوب عليهم ان الله غفور رحيم (138)
بعضى ديگر به گناه خويش اعتراف كرده عمل نيك وبدى راباهم آميختند، خداى توبه آنها را پذيرفت . خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله به ام السلمه فرمود: توبه ابولبابه پذيرفته شد.
عرض كرد: اجازه مى دهى او را بشارت دهم ؟ پيامبر صلى اللّه عليه و آله اجازه فرمود. ام السلمه سراز حجره بيرون كرده بشارتش داد. خدا را سپاسگزارى نمود بر اين نعمت ، چند نفر از مسلمين آمدند تا ريسمانش را بگشايند، مانع شده گفت : به خدا قسم نمى گذارم مگر اين كه خود پيامبر صلى اللّه عليه و آله ريسمان را باز كند حضرت رسول تشريف آورده ، فرمود: توبه ات قبول شد، اكنون چنان هستى كه گويا از مادر متولد شده اى .
طناب را باز كرد، ابولبابه گفت : اجازه مى دهى تمام اموالم را در راه خدا صدقه بدهم ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: نه تقاضاى دادن دو سوم از اموال خود را نمود. باز پيامبر صلى اللّه عليه و آله اجازه نداد. عرض كرد نصف اموالم را،پيامبر موافقت ننمود. تا آن كه با يك سوم موافقت نمود و آيه 102 سوره توبه نازل شد (139)
تائب در كربلا، گذشته را جبران نمود
حربن يزيد رياحى اولين كسى بود كه با هزار نفر راه را در مسير كربلا بر امام حسين عليه السلام گرفت و در واقع قلب امام عليه السلام و اهل بيت وى رابه درد آورد. حر در صبح عاشورا وقتى ديد وقوع جنگ قطعى است ، به عمر سعد گفت : آيا به جنگ با امام تصميم گرفته اى ؟ عمر سعد گفت : آرى به خدا، جنگى كه آسان ترين آن افتادن سرها و بريدن دستها باشد، حر به كنار لشكر رفت ، مردى از قبيله او به نام قره بن قيس نزدش بود، به او گفت : اى قرة ، آيا امروز اسب خود را آب داده اى ؟ قرة گفت : نه ، حر گفت : آيا نمى خواهى آن را آب دهى ؟ قرة مى گويد: به خدا من گمان كردم . حر مى خواهد از جنگ كنار برود و خوش ندارد من او را در آن حال ببينم . گفتم : من اكنون مى روم و اسبم را آب مى دهم ، او كم كم كنار رفت و اندك اندك به نزد حسين عليه السلام رفت يكى از سربازان دشمن به نام مهاجر به حر گفت : چه مى خواهى بكنى ؟ آيا مى خواهى به حسين حمله كنى ؟ حر جوابش نداد ولى لرزه اندامش را گرفت . مهاجر گفت : به خدا در هيچ جنگى تو را چنين نديده بودم كه اين گونه بلرزى و اگر به من مى گفتند، دليرترين مرد كوفه كيست ؟ تو را معرفى مى كردم ، پس اين چه ترسى است كه در تو مى نگرم ؟ حر گفت : به خدا سوگند، من خود را بين بهشت و دوزخ مى نگرم و سوگند به خدا هيچ چيز را بر بهشت بر نمى گزينم اگر چه پاره ، پاره شوم و مرا بسوزانند. اين را گفت و با سرعت با اسب خود به سوى حسين عليه السلام آمد عرض كرد: فدايت گردم اى پسر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ، من همان كسى هستم كه تورا از بازگشت منع كردم وراه رابر تو بستم ، وهمراهت آمدم وناچار تو را در اين بيابان بازداشت نمودم ، من گمان نمى كردم پيشنهاد تو را نپذيرند و تو را اين گونه در تنگنا قرار دهند. من از آنچه انجام داده ام پشيمانم و به سوى خدا توبه مى كنم . افترى لى من ذلك توبة ، آياتوبه من پذيرفته است ؟امام عليه السلام فرمود: آرى ، خداوند توبه رامى پذيرد، بفرما از اسب فرود آى . حر گفت : من سواره باشم بهتر از آن است كه پياده گردم ، مى خواهم هم اكنون ساعتى با دشمن بجنگم و پايان كار من به پياده شدن خواهد كشيد. امام حسين عليه السلام فرمود: خدايت رحمت كند، هر چه خواهى انجام بده . حر پس از آن كه در پيشگاه امام حسين عليه السلام پذيرفته شد، از آن حضرت اجازه طلبيد تا نزد بانوان حرم براى عذرخواهى برود. امام عليه السلام اجازه داد. حر نزديك خيمه آنها رفت . با دلى شكسته و چشمى گريان عرض كرد:
سلام بر شما اى دودمان نبوت ، منم آن شخص كه سر راه شما را گرفتم و دلهاى شماراشكست و ترسانيد اكنون پشيمانم ، اميد عفو دارم و به شما پناه آورده ام ، تقاضا دارم ، مراببخشيد و نزد فاطمه زهرا از من شكايت نكنيد. حر با صداى بلند گريه مى كرد واز اسب پياده شد و دست به صورت مى زد. خاك بر سر مى ريخت و مى گفت : كاش دست و پايم شكسته بود تا آنچه راكردم انجام نداده بودم ، كاش ، زبانم لال بود و آنچه گفته ام ، نگفته بودم ، كاش شما را از مراجعت منع نمى كردم ! بعضى از اهل حرم ، حر را دلدارى دادند و برايش دعا كردند كه موجب آرامش خاطر او گرديد، حر به سوى ميدان آمد و در برابر لشكر عمر سعد ايستاد، خطبه اى خواند و آنها را سررنش كردودرآخر به آنها فرمود:
شما رفتار بسيار بدى با ذريه پيامبر صلى اللّه عليه و آله نموديد. خداوند شما را در روز عطش قيامت سيراب نكند.حر شجاعانه ايستادگى كرد تا به شهادت رسيد و با اين عمل نه تنها جبران گذشته ها رانمود، بلكه فرزند، برادر و غلام حر نيز توبه نمودند و شهيد شدند. (140)
مرحله پنجم : ذوب گوشتهاى حرام از اندام  
از مهمترين راههاى توبه دركلام اميرالمؤ منين على عليه السلام كه شرط كمال توبه واقعى است ، آن است كه گوشتهايى كه در اثر حرام بر اندام كسى روييده با اندوه و غصه آب شود تا چيزى از آن باقى نماند و گوشت تازه به جاى آن برويد: ان تعمد الى الحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان ، حتى تلصق الجلد بالعظم وينشابينهما لحم جديد
گوشتى را كه از طريق حرام در بدن او رشد كرده است ، باغم و اندوه ذوب كند تا آنجا كه پوست به استخوان بچسبد و از نو درميان آن گوشت برويد.
مرحوم علامه شهيدمطهرى (ره ) مى گويد:
اين گوشت هايى كه در مجالس شب نشينى بر بدن تو روييده است ، اين هيكلى كه از حرام درست كرده اى ، استخوانت از حرام ، پوستت از حرام ، گوشتت از حرام ، خونت از حرام است ، بايد كوشش كنى كه اينها را آب كنى و به جاى اينها گوشتى كه از حلال روييده باشد، پيدا شود، خودت را ذوب كن .
مرحله ششم : تحمل زحمت طاعت ، بعد از شيرينى معصيت  
شرط ششم براى توبه كردن كه اين نيز از كمال توبه واقعى است ، چشيدن مزه طاعت است ، در اين باره حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
ان تذيق الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية
آن كه به همان اندازه كه شيرينى معصيت و گناه را چشيدى ، زحمت طاعت را نيز بچشى .
سالهاى متمادى بدن فرد آن همه لذت معصيت را چشيده و دنبال خوشگذرانى نامشروع بوده ، اينك كه تصميم به توبه گرفته ، مى بايست رنج طاعت را به خود بچشاند و سختى به خود دهد و خود را تاءديب كند.
تو مداومت بر عمل زشت داشته اى
ابوبصير گفت : خدمت امام صادق عليه السلام بودم مردى به ايشان عرض ‍ كرد، پدر و مادرم فدايت باد مرا همسايگانى است كه كنيزهاى نوازنده و آواز خوان دارند، مى خوانند و مى نوازند. گاهى كه براى قضاى حاجت به مستراح مى روم ، صداى آنها رامى شنوم ، نشستنم را در آنجا براى شنيدن صدا طولانى مى كنم .
حضرت عليه السلام فرمود: اين كار رانكن .
گفتم : من براى شنيدن به آنجا نمى روم وقتى مى روم صداى آنها شنيده مى شود و به گوشم مى خورد.
حضرت فرمود: مگر اين آيه را نشنيده اى : ان السمع والبصر والفؤ اد كل اولئك كان عنه مسئولا
گوش و چشم و قلب همه اينها مورد سؤ ال واقع مى شوند.
گفت : به خدا سوگند اين آيه را از عرب و يا عجمى تاكنون نشنيده بودم ، ولى بعد از اين ان شاءالله آن عمل را تكرار نخواهم كرد، اينك از خداى طلب آمرزش مى نمايم . (استغفر الله )
حضرت صادق عليه السلام فرمود: برو غسل كن و بعد هر مقدارى كه مايلى ، نماز بخوان زيرا تو مداومت بر عمل زشت بزرگى داشته اى اگر بر همان حال مى مردى ، چه حال بدى داشتى ! پس از غسل و نماز خدا راستايش كن واز او بخواه از هر عمل ناپسندى كه انجام داده اى بگذرد، فقط كارهاى زشت در نزد خدا ناپسند است اين اعمال ناپسند را به اهلش واگذار كه هر كارى اهلى دارد. (141)
در پايان بحث شرايط پذيرش توبه ؛حديث بسيار زيبا و جالبى از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه به شناخت توبه كنندگان اشاره دارد، ذكر مى شود ؛ شرايط توبه ونيز حقيقت آن را نيز مى توان از اين حديث استنباط كرد:
توبه كنندگان
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرموده است :
اتدرون ما التائب ؟
قالوا: اللهم لا،
قال صلى اللّه عليه و آله : اذا تاب العبد و لم يرض الخصماء فليس بتائب .
ومن تاب ولم يزد فى العبادة فليس بتائب
من تاب ولم يغير لباسه فليس بتائب
ومن تاب ولم يغير رفقاه بتائب .
و من تاب ولم يغير مجلسه فليس بتائب .
و من تاب ولم يغير فراشه سادته فليس بتائب .
و من تاب ولم يغير خلقه ونيته فليس بتائب .
و من تاب ولم يفتح قلبه ولم يوسع كفه فليس بتائب .
و من تاب ولم يقصر امله ولم يحفظ لسانه فليس بتائب .
و من تاب ولم يقدم فضل قوته من بدنه فليس بتائب .
واذا استقام على هذه الخصال فذاك التائب .
(142)
آيا مى دانيد توبه كننده حقيقى چه كسى است ؟
گفتند: نه به خدا
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:
1-هرگاه بنده اى توبه كند ولى دشمنانش (طلبكاران ، ستم كشيدگان )رااز خود راضى نكند، توبه نكرده است .
2-هرگاه بنده اى به عيادتش نيفزايد، توبه نكرده است .
3-هرگاه بنده اى لباس خويش را تغيير ندهد، توبه نكرده است .
4-هرگاه بنده اى رفقايش را تغيير ندهد، توبه نكرده است .
5-هرگاه بنده اى محل نشستن (مجالس )خود راتغيير ندهد، توبه نكرده است .
6-هرگاه بنده اى رخت خواب و متكايش (در مسائل خانوادگى و زناشويى از مسير انحرافى )را تغيير ندهد، توبه نكرده است .
7-هرگاه بنده اى اخلاق و نياتش را تغيير ندهد، توبه نكرده است .
8-هرگاه بنده اى دلش را نگشوده و دستش را باز ننمايد، (تنگ نظر و بخيل باشد )توبه نكرده است .
9-هرگاه بنده اى آرزويش را كوتاه و زبانش را حفظ نكرد، توبه نكرده است .
10 - هرگاه بنده اى زيادى غذاى خود از بدن نگيرد (به فكر محرومان و گرسنگان جامعه نباشد و هميشه به فكر رفاه خويش باشد)، توبه نكرده است .

سپس پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: هرگاه توبه كننده اين صفات را دارا باشد واستقامت كند به اين خصال توبه حقيقى كرده است .
شرايط رد توبه ( توبه ؛ اما بى فايده ) 
در اين قسمت بحث به شرايط قبول و رد توبه مى پردازيم .
گفته شد كه آدمى تازنده است ، فرصت و مهلت براى توبه و بازگشت دارد و خداوند ؛ غفار، غفور و توبه پذير است .
فقط در دو موقع طبق نص صريح آيات و روايات ، توبه پذيرفته نمى شود و بازگشت اوديگر مفيد نيست :
اول : مشاهده مرگ  
گناهكار لحظه اى كه مرگ را مشاهده مى كند و خود را در چنگال اجل گرفتار مى بيند و روح به سينه اش رسيده ، توبه او قبول نمى شود.
قرآن در سوره نساء آيه شريفه 18 مى فرمايد:
و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت ،
براى كسانى كه كارهاى بد انجام مى دهند به هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا برسد، (و بگويد: الآن توبه كردم ) توبه نيست ؛ (از آنها پذيرفته نمى شود.)
دليل آن هم واضح است ، زيرا در آستانه مرگ پرده ها از برابر چشم انسان كنار مى رود وديد ديگرى براى او پيدا مى شود و قسمتى از حقايق آن جهانى و نتيجه اعمالى را كه در اين زندگى انجام داده با چشم خود مى بيند و مسائل ؛جنبه حسى پيدا مى كند، روشن است كه در اين موقع هر گناهكارى از اعمال بد خود پشيمان مى گردد، همانند كسى كه شعله آتشى را نزديك خود ببيند، از آن فرار مى كند.
توبه انسان از كار زشت به هنگام فرارسيدن مرگ نوعى پشيمانى ناخواسته است كه به خاطر مشاهده عذاب به آن مى گرايد. مانند مجرمانى كه وقتى چشمشان به چوبه دار افتاد و فشار طناب دار را بر گلوى خود احساس ‍ كردند، از كار خود پشيمان مى شوند، اين پشيمانى نه فضيلت است و نه افتخار ونه تكامل و به همين جهت چنين توبه اى بى اثر است و پذيرفته نمى شود. لازم به ذكر است ؛ آيه شريفه با رواياتى كه در بخش قبل ذكر شد كه توبه تا آخرين نفس ، تا لحظه اى كه جان به سينه و حلقوم مى رسد، پذيرفته مى شود، منافاتى ندارد .زيرا منظور از روايات لحظاتى است كه هنوز نشانه هاى قطعى مرگ را مشاهده نكرده وديد برزخى پيدا ننموده باشد والا هر كس قبل از مشاهده مرگ ، توبه نمايد، توبه اش پذيرفته مى شود.
حتى اذا ادركه الغرق قال امنت انه لااله الا الذى امنت به بنو اسرائيل وانا من المسلمين (143)
تا آن زمان كه غرقاب ، دامن او (فرعون ) را گرفت . صدا زد الآن ايمان آوردم كه معبودى جز معبود بنى اسرائيل نيست و من از تسليم شدگانم ، (اما به او گفته مى شود: الآن اين سخن رامى گويى در حالى كه پيش از اين نافرمانى مى كردى واز مفسدان بودى ؟)
فلما راءوا باءسناقالوا امنا بالله وحده وكفرنابما كنا به مشركين ، فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوباءسنا (144)
هنگامى كه شدت عذاب ما را ديدند، گفتند: هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم ، و به معبودهايى كه شريك او مى شمرديم ، كافر شديم . اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمان آنها سودى به حالشان نداشت .
و اخبار فراوانى از پيشوايان معصوم عليه السلام در همين باره نقل شده كه توبه به هنگام رسيدن مرگ و مشاهده آن سودى ندارد.
از آن جمله :
شيخ صدوق (ره ) گويد:
از امام صادق عليه السلام در مورد تفسير اين آيه الهى (نساء، 18) سؤ ال شد كه مى فرمايد:
توبه نيست براى كسانى كه بديها را به جا مى آورند تا زمانى كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد، گويد: الآن توبه كردم .
امام عليه السلام فرمودند:
(ذاك اذا عاين امر الاخرة ) (145)
اين زمانى است كه مرگ را ببيند (در آن زمان توبه قبول نمى شود)
محمد همدانى گويد:
از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيدم : چرا خداوند فرعون را غرق كرد، با اين كه ايمان آورد و به توحيد اعتراف كرد؟
امام رضا عليه السلام فرمودند:
لانه امن عند رؤ يه الباءس ، والايمان عند رؤ يه الباءس غيرمقبول (146)
زيرا فرعون هنگام ديدن عذاب ايمان آورد وايمان در اين هنگام پذيرفته نيست .
روايت شده است ؛
چون بنده را هنگام مرگ رسد، ملك الموت بر او وارد شود و به او اعلام مى كند كه از عمر تو ساعتى بيش نمانده ؛ در آن وقت از براى آن بنده اينقدر خون دل و تاءسف و حسرت حاصل مى شود كه اگر تمام مملكت روى زمين را از مشرق تا مغرب مالك باشد، مى دهد به عوض اين كه يك ساعت اضافه شود كه بلكه در آن ساعت تلافى مافات كند و راهى به آن نمى يابد.(147)
ونيز روايت شده كه :
چون زمان رحلت بنده رسد و پرده از پيش او برداشته شود و به مرگ خود يقين نمايد، در نزد ملك الموت تضرع و زارى كند كه مرا يك روز ديگر مهلت ده تا به روز خود بگريم و دست عذرخواهى به درگاه الهى بردارم و در كار تباه خود چاره اى كنم .
ملك الموت گويد: هيهات ، هيهات ، روز تو سر آمد و ديگر روزى از براى تو نمانده است . گويد:يك ساعت مهلتم بده .
0ملك الموت گويد: (فنت الساعات ) ساعتهاى توبه اتمام رسيده و ديگر ساعتى ندارى و در آن هنگام درهاى قبول توبه بر او بسته مى گردد و روح او به تلاطم مى آيد و نفس او به شماره مى افتد و غصه گلوى او رامى گيرد و بر عمر ضايع شده خود حسرت مى خورد.(148)
دوم ؛ توبه ظاهرى  
دومين گروهى كه توبه آنان بى فايده است ، كسانى هستند كه توبه آنان ظاهرى باشد، اما اگر توبه آنها واقعى و حقيقى باشد ؛ مسلم مورد عفو پروردگار عالم قرار مى گيرند. در اين خصوص آياتى آمده كه اشاره مى شود:
ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم از دادو كفرا لن تقبل توبتهم (149)
البته كسانى كه پس از ايمانشان كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، هرگز توبه آنها پذيرفته نخواهد شد. (نبايد از اين توبه سوء استفاده كنند)
وليست التوبة للذين يعلمون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان ولاالذين يموتون وهم كفار (150)
كسانى كه كارهاى زشت مى كنند تا وقتى كه مرگشان فرامى رسد، مى گويند الآن توبه كرديم ونيز آنان كه كافر بميرند، توبه آنان پذيرفته نخواهد شد.
و سوره مباركه بقره آيات 161و و سوره محمد صلى اللّه عليه و آله آيه بر اين تاءكيد مى نمايند.
توبه نصوح چيست ؟ 
قرآن مجيد در سوره تحريم آيه 8، مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة الى الله توبة نصوحا، عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، توبه كنيد توبه اى خالص ، اميد است بااين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد.
در اين قسمت از بحث به توبه نصوح مى پردازيم ، كه نصوح چه نوع توبه اى است ؟
توبه به درگاه پروردگار:
1-يا به خاطر آگاهى از زشتى عمل از ديدگاه شرع ، عقل و فطرت است ، و شخص خالصا، مخلصا توبه مى كند.
2-يا به خاطر مذمت ونكوهش مردم ،
3-و يا به خاطر ترس از عذاب اخروى ،
هر چند توبه به خاطر ترس از عذاب اخروى و سرزنش مردمى نجات بخش ‍ است ولى درميان آنها از بهترين نوع توبه ، قسم اول است .

بزرگان براى توبه نصوح معانى متعددى را بيان داشته اند ؛
الف : گفته اند: نصوح به فتح ، به معناى نصيحت كننده است ، آن است كه شخص را نصيحت مى كند كه ديگر به گناه باز نگردد. (151)
ب :عده اى گفته اند: نصح در لغت عرب به معناى خالص ، چنانكه به عسلى از موم كه خالص از موم باشد، عسل نصوح مى گويند.
و توبه خالص آن است كه پشيمان شود از گناهان براى زشتى آنها و خالصا لوجه الله باشد، نه براى ترس از آتش و يا به طمع بهشت .
ج : جمعى معتقدند ؛ نصوح به معناى خياطت است ، به علت اين كه گناه رشته دين را پاره مى كند و توبه آن را وصله كرده و مى دوزد و يا به جهت آنكه توبه نصوح جمع مى كند ميان او و اولياى خدا را چنانكه خياط پارچه را جمع مى كند و بعضى از آن به پاره ديگر مى دوزد.
و يا به خاطر آن كه توبه نصوح طاعت و بندگى را محكم مى كند چنانكه خياط با دوختن پارچه آن را محكم و مستحكم مى كند. (152)
د: گروهى ديگر توبه نصوح را به توبه صادقانه معنى كرده اند كه برگشت و عودت به گناه در آن نباشد.
ابوالصباح كنانى گويد:
ساءلت اباعبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل ياايها الذين امنوا توبوا الى الله توبة نصوحا قال عليه السلام : يتوب العبد من الذنب ثم لايعود فيه (153)
پرسيدم از حضرت صادق عليه السلام از گفتار خداوند در مورد اين آيه : (اى كسانى كه ايمان آورديد، توبه كنيد به سوى خدا، توبه نصوح )، حضرت فرمود: يعنى ، بنده از گناه توبه كند و ديگر به آن باز نگردد.
محمد بن فضيل گويد:
من از تفسير آيه 8 سوره تحريم از امام موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم . حضرت فرمود: از گناه توبه كند و ديگر به آن بازنگردد.(154)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
ان توبة النصوح هو ان يتوب الرجل من ذنب وينوى ان لايعود اليه ابدا (155)
توبه نصوح آن است كه مرد از گناهى توبه كند و تصميم گيرد كه براى هميشه به آن برنگردد.
عن ابى الحسن عليه السلام الاخير: وقد سئل عن التوبة النصوح ماهى ؟
از امام ابوالحسن امام هادى عليه السلام از معناى توبه نصوح سؤ ال شد؟
امام عليه السلام نوشت : باطن و درون توبه كننده چون ظاهر و برتر از آن باشد.

ابن عباس گويد: معاذبن جبل گفت :
يا رسول الله صلى اللّه عليه و آله ما التوبه النصوح ؟
قال صلى اللّه عليه و آله : ان يندم العبد على الذنب الذى اصاب ، فيعتذر الى الله ثم لايعود اليه كما لايعود اللبن الى الضرع (156)
يارسول الله صلى اللّه عليه و آله توبه نصوح چيست ؟
حضرت فرمودند: بنده خدا بر گناهى كه كرده است ، پشيمان شده از خدا پوزش طلبد، سپس بر آن كار هرگز باز نگردد، چنانكه شير به پستان باز نمى گردد.

قيل لعلى عليه السلام ما التوبه النصوح ؟
فقال عليه السلام : ندم بالقلب ، و استغفار باللسان والقصد على ان لايعود (157)
به اميرالمؤ منين ، على عليه السلام گفته شد، توبه نصوح چيست ؟
حضرت فرمودند: بادل پشيمان شدن و با زبان آمرزش خواستن و تصميم جدى و مداوم بر ترك گناه .

توبه صادقانه  
حسن بصرى گويد:
يك روز در بازار آهنگران بغداد مى گشتم كه ناگهان چشمم به آهنگرى افتاد كه دستش را داخل كوره آهنگرى مى كرد و آهن گداخته شده قرمز رامى گرفت بدون آن كه ابدا احساس سوزشى كند و خيلى راحت بيرون مى آورد و روى سندان مى گذاشت و با پتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد و مى ساخت . ديدن اين كار خيلى شگفت انگيز بود، مرا وادار به پرستش از او كرد، رفتم جلو سلام كردم ، جواب داد.
حسن بصرى گفت : آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته به شما آسيبى نمى رساند؟
آهنگر: نه
گفتم : چه طور؟
گفت : ايامى در اينجا خشكسالى و قحطى شد ولى من همه چيز در انبار داشتم ، يك روزى زنى زيبا و قشنگ پيش من آمد و گفت : اى مرد من كودكانى يتيم و خردسال دارم و احتياج به غذا و مقدارى گندم دارم ، خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى يتيم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده . من هم به همان يك نگاه عاشق و فريفته جمال آن زن شده بودم . در مقابل درخواستش گفتم : اگر گندم مى خواهى بايد ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم . آن زن از اين پيشنهاد ناراحت شد و روترش كرده و رفت ، روز دوم باز آن زن نزدم آمد در حالى كه گريان بود و اشك مى ريخت ، سخن روز قبل را تكرار نمود. من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم ، دوباره با دست خالى برگشت ، دوباره روز سوم ديدم ، آمد و خيلى التماس مى كند كه بچه هايم دارند مى ميرند، بيا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده ، من حرفم را تكرار كردم و ديدم آن زن به طرف من مى آيد و پيداست كه از گرسنگى بى طاقت شده ، خلاصه وقتى كه نزديك مى شد به من گفت : اى مرد، من و بچه هايم گرسنه هستيم ، بيا و رحمى كن وگندمى در اختيار ما بگذار.
آهنگر گفت : اى زن وقت خودت را نگير بارها گفتم بيا با من باش تا به تو گندم دهم . در اين موقع زن به گريه افتاد و زياد اشك ريخت و گفت : من هرگز از اين كارهاى حرام نكرده ام و چون ديگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هايم غذايى نخورده ايم ، به آنچه كه مى گويى ناچارم ولى به يك شرط.
آهنگر گفت : به چه شرطى ؟
زن گفت : به شرط آنكه مرا به جايى ببرى كه هيچ كس ما را نبيند.
آهنگر گفت : قبول كردم و خانه را خلوت كردم ، آنگاه آن زن را به نزد خود طلبيدم ، همين كه خواستم از او بهره اى بردارم ، ديدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب به من گفت : اى مرد، چرا دروغ گفتى و خلاف شرع عمل كردى ؟
آهنگر گفت : كدام شرط؟
زن گفت : مگر قرار نبود مرا به جاى خلوتى ببرى تاكسى ما را نبيند؟
آهنگر: آرى ، مگر اينجا خلوت نيست ؟
زن گفت : چطور اينجا خلوت است با آنكه پنج نفر مواظب ما هستند و ما را دارند مى بينند اول خداوند عالم و غير از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند. همه شان حاضرند و ما را مشاهده مى كنند، با اين حال تو خيال مى كنى اينجا كسى نيست كه ما را ببيند؟
بعدا گفت : اى مرد ، بيا واز خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا من هم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند.
آهنگر گفت : من از اين سخن متنبه شدم و با خود گفتم ، اين زن با چنين فشار زندگى و شدت گرسنگى اين طور از خدا مى ترسيد ولى تو كه اين قدر از نعمتهاى الهى برخوردار گشته اى ، از خدا نمى ترسى ؟
فورا توبه كردم واز آن زن دست كشيدم و گندمى را كه مى خواست به او دادم و مرخصش كردم .
زن چون اين گذشت را از من ديد و جريان را بر وفق عفت خود ديد، سرش ‍ را به سمت آسمان بلند كرد و گفت :
اى خدا همين طور كه اين مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنيا و آخرت را بر او سرد كن ، از همان لحظه كه آن زن اين دعا را در حقم كردت حرارت آتش بر من بى اثر شد. (158)
پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله فرموده است :
باب التوبة مفتوح لمن ارادها فتوبوا الى الله توبة نصوحا (159)
درتوبه هميشه به روى گنهكاران پشيمان گشوده است ، پس توبه كنيد در پيشگاه خدا توبه اى واقعى ، خالص و پايدار.
نظر ديگرى نيز در اين باب نقل شده كه نصوح نام مردى بوده شبيه زنها، كه داستان وى را از ترجمه مجمع البيان جلد 25 صفحه 149 ذكر مى كنيم :
توبه نصوح  
نصوح مردى بود شبيه زنها صورتش مو نداشت و پستانهايى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران و رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند واز او قبلا وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد.
دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمت گزارى اعلام آمادگى نمود، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد، از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود.
طبق اين دستور ماءمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نشد كه وى را تفتيش ‍ كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد ولذا ماءمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند.
نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد ماءمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد واز روى اخلاص توبه كرد و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد.
به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد، پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جاآورده واز خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت و هر مقدار مالى كه از اين راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند، واز طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه درچند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد.
اتفاقا شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد: اى نصوح چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد، همين كه از خواب بيدار شد باخودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند .
نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا مى كرد.از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده واز كيست ، تا عاقبت باخود انديشيد كه اين ميش قطعا از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود واز همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند. خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوايد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هركدام به نصوح احسانى كردند، و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل وداد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم واز رفتن نزد سلطان عذر خواست . ماءمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست مامى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم .
پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد.و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش ‍ نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن .
نصوح گفت : چنين است دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى . گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند، آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد، واز نظر غايب شدند.
در خاتمه اين بحث نيز به روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تاءكيد دارد:
اذا تاب العبد توبة نصوحااحبه فستر عليه فى الدنيا و الاخره
فقلت : و كيف يستر عليه ؟
قال عليه السلام : ينسى ملكيه ما كتبا عليه من الذنوب و يوحى الى جوارحه اكتمى عليه ذنوبه ويوحى الى بقاع الارض اكتمى ما كان يعمل عليك من الذنوب ، فيلقى الله حين يلقاه شى ء يشهد عليه بشى ء من الذنوب
(160)
معاوية بن وهب گويد: شنيدم حضرت صادق عليه السلام مى فرمود:
چون بنده ، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند. من عرض كردم : چگونه بر او پرده پوشى كند؟
حضرت عليه السلام فرمود: هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست .